نظرسنجی مرکز تحقیقات خشونت با سلاح گرم کالیفرنیا که ماه گذشته منتشر شد، نشان داد که نیمی از آمریکایی ها انتظار دارند در چند سال آینده #جنگ_داخلی در آمریکا آغاز شود.
مطالعهعدم توانایی ژنرالهای ترامپ در حل مشکلات آمریکا
۸ اسفند ۱۳۹۵پیشگیری از ورشکستگی ملی
۸ اسفند ۱۳۹۵جغرافیای در حال تغییر فقر در ایالات متحده آمریکا
تفاوت اصلی میان فقر شهری با حومة شهری در مادرشهرهای بزرگ مربوط به ترکیب نژادی و قومیتی میشود.منبع: بروکینگز
نویسنده: Elizabeth Kneebone
روندهای اخیر:
• تعداد افراد فقیری که زیر خط فقر فدرال زندگی میکنند دوباره (پس از افزایش تاریخی در بحران بزرگ دهة 1930) افزایش یافته است. در سال 2015 تعداد افراد فقیر هنوز بیشتر از وضعیت قبل از رکود سال 2007 و سال 2000 است. طبق آمار، جمعیت زیر خط فقر فدرال حدود 13.5 درصد از جمعیت و حدود 43.1 میلیون است.• معمولاً فقر به مراکز شهری بزرگ و جوامع روستایی مربوط میشود. در دهة 2000 فقر در آمریکا افزایش یافت و بین سالهای 2000 تا 2015 جمعیت فقیر در این دو دسته حدود 20 درصد افزایش یافت.
• اما بین سالهای 2000 تا 2015 جمعیت فقیر در مادرشهرهای کوچکتر با سرعتی دو برابر مناطق شهری و روستایی افزایش یافت. در حومههای شهری نیز فقر با سرعتی حتی بیشتر از مادرشهرها افزایش یافت. بین سالهای 2000 تا 2015 در حومههای شهری فقر حدود 57 درصد افزایش پیدا کرد.
• حومهها به مثابة پلی میان مناطق شهری و روستایی هستند و به همین دلیل چالشهایی که در اثر فقر در حومهها رخ میدهد ممکن است مشابه چالشهای مناطق شهری و روستایی باشد ولی برخی از این چالشها مختص به مناطق حومهای هستند و در جای دیگری یافت نمیشوند.
• نکته: این تحقیق متمرکز بر مادرشهرهای (metropolitan یا metro area) بزرگ انجام شده است اما بسیاری از محرکها، چالشها و دلالتهای مربوط به فقر حومة شهرها را میتوان دربارة مادرشهرهای کوچک نیز به کاربست.
گسترة وسیع فقر حومهای
• نکتة کلیدی دربارة فقر در حومهها در دهة 2000 این است که این موضوع منحصر به مناطق مشخصی از آمریکا نیست. تقریباً همة مادرشهرهای بزرگ افزایش قابل ملاحظهای از جمعیت فقیر حومهای را بین سالهای 2000 تا 2015 شاهد بودند.ویژگیهای فقرای شهری و حومه شهری
• تفاوت اصلی میان فقر شهری با حومة شهری در مادرشهرهای بزرگ مربوط به ترکیب نژادی و قومیتی میشود.
• 70 درصد سفیدپوستان فقیر در حومهها زندگی میکنند که نسبت به فقرای دیگر نژادها بیشتر در حومهها زندگی میکنند.
• همچنین احتمال اینکه فقرای حومه صاحبخانه باشند بیشتر از فقرایی است که در مناطق شهری زندگی میکنند.
• بیشتر خانوادههای فقیر خانوادههای کارگری (working family) هستند.
• درصدی مشابه از جمعیت فقیران شهری و جمعیت فقیران حومة شهری دارای معلولیت هستند.
• بیشتر از یکسوم فقیران در هردوی مناطق شهری و حومهای کودکان هستند.
• سهم فزایندهای از افراد فقیر در هردوی مناطق شهری و حومهای در فقر شدید (کمتر از نصف خط فقر فدرال) به سر میبرند.
افزایش تمرکز فقر
• تفاوت میان جمعیت فقیر شهری با حومة شهری بهعنوان یک کل از تفاوت میان محلهها -در سطوح مختلف فقر- کمتر اهمیت دارد. محلههای فقیر آسیبهای مختلف را در درون خود جمع میکنند که مانعی برای حرکت روبهجلو و خروج از فقر در بلندمدت میشود.
• مسئلة فقر که سابقاً یک چالش شهری بوده الآن به حومههای شهر کشیده شده و رشد بسیاری داشته است که نتیجة آن تمرکز فقر در دهة 2000 و دو برابر شدن فقرا در این دهه است.
عوامل محرک
رشد فقر در حومهها نشان دهندة برخی عوامل هستند که سبب انتقال افراد کمدرآمد و خانوادهها به این مناطق شده است. این عوامل عبارتاند از:
• رشد کردن و متنوع شدن جمعیت در حومهها: افزایش جمعیت حومهها با افزایش تنوع نژادی نیز همراه بوده است. قسمتی از این تنوع به تغییر الگوهای مهاجرتی برمیگردد.
• روندهای منطقهای بازار مسکن: توزیع مسکن قابلخرید نیز بر جغرافیای جمعیت فقیر اثر میگذارد. همچنین سهچهارم وامهای به افراد با اعتبار کم (subprime mortgage loan) که پیش از بحران مالی 2008 اعطا شد مربوط به این مناطق بوده و سهچهارم بازستانی ملک رهن نیز در این مناطق رخ داد.
• انتقال ادامهدار مشاغل به حومة شهرها (حومهای کردن مشاغل):
• رکود و کسادی در اقتصاد
• شیوع و رواج کارهای با دستمزد کم: مشاغلی که در حومهها ایجاد میشوند بیشتر مشاغل با دستمزد پایین هستند و لذا افرادی که وارد این مشاغل میشوند در حومهها زندگی میکنند.
چالشها
حومههای آمریکا ازنظر دسترسی امکانات و فرصتهای عمومی برای فقرا یکسان نیستند. برخی از این چالشهای اولیة عبارتاند از:
• امکانات محدود حملونقل و مشاغل کمتر در حومهها:
• شبکة منقطع و باریک امنیت غیرانتفاعی (nonprofit safety net): خدماتی که در حومهها ارائه میشود کمتر و ناپیوسته است و در هنگام دشواریهای اقتصادی افراد فقیر در این مناطق از خدمات کمتری برخوردار میشوند.
• ظرفیت محدود دولتهای محلی: دولتها حومهای نسبت به دولتهای شهرهای بزرگ دارای منابع و ظرفیت نهادی کمتری در برخورد با مشکلات هستند. این فاصلة منبعی و ظرفیتی در حومههای کوچکتر و مناطقی که جمعیت کلی آنها ثابت و یا کاهش یافته برجستهتر است.
برخی عوامل سبب شدهاند تا فاصلة مذکور در بالا (فاصلة میان منابع و ظرفیتهای موجود با منابع و ظرفیتهای موردنیاز) سختتر جبران شوند. این عوامل عبارتاند از:• عدم یکپارچگی حوزة اختیارات: که معمولاً به شیوههای مختلفی با یکدیگر همپوشانی دارند. لذا سازمانها بهجای سامان دادن به منابع برای تأمین مقیاس لازم برای مقابله با چالشها، به رقابت با یکدیگر بر سر منابع محدود میپردازند.
• ضعف و عقبماندگی منابع انسان دوستانه: منابع بشردوستانه بهصورت متناسب توزیع نمیشوند. بنیادهای عامالمنفعة محلی در شهرهای بزرگ نسبت به حومهها بیشتر و قدیمیتر هستند و درنتیجه منابع بیشتری دریافت میکنند. خیرین در دهة 2000 سرمایهگذاری کمتری برای ایجاد عامالمنفعهها در حومهها کردهاند.
• فقدان واکنشپذیری برنامههای فدرال که با جغرافیای متفاوت فقر در ذهن طراحان طراحی شدهاند: برنامههای مبارزه با فقر فدرال در جغرافیای خود دچار انحراف هستند و قسمتی از این انحراف به خاطر این است که مخاطب این برنامهها محلههای شهری و روستایی فقرا بوده است نه محلههای حومهای. بسیاری از برنامههایی که قرار بود فرد محور باشند در عمل مکان محور هستند و این موضوع در عمل به نفع مناطق پرجمعیت شهری است و نه مناطق حومهای.
• تفکرات منسوخ: رشد فزایندة فقر در حومهها ممکن است مخفی بماند. لذا فهم نادرست از اینکه فقر کجاست و چگونه اثر میگذارد میتواند مانع مؤثر بودن تلاشها در مبارزه با فقر باشد.
واکنشها
نمیتوان انتظار داشت که خیلی سریع بتوان با فقر در مناطق حومهای و مادرشهرهای کوچک مبارزه کرد. علاوه بر این منابع کافی نیز برای این کار وجود ندارد و اقدامات انجام شده دارای مقیاس مناسب نیست. امروزه باید رویکردهایی اتخاذ شود که در مقیاسهای مؤثرتر و بزرگتری عمل کنند. برخی عامالمنفعهها توانستهاند در مقیاسهای بزرگتر خدمترسانی کنند. برخی عامالمنفعهها نیز در پی راهی هستند تا مقیاس موردنیاز را به روش همکارانه پیدا کنند. برخی از این مدلهای همکارانهعبارتاند از:
• حومههای همسایه و نزدیک به هم: در این مدل بهجای اینکه گروهها و بنیادها به رقابت با یکدیگر بپردازند، به کنار یکدیگر میآیند و بهصورت همکارانه دربارة مسائل و چالشها عمل میکنند.
• حوزههای (اختیارات) شهری و حومهای
• عامالمنفعههای حومهای و روستایی
مدلهای همکارانة مؤثر علیرغم ترکیب کردن نهادها و حوزههای اختیارات، دارای یک نهاد سرپرست و یا پشتیبان هستند که ظرفیت پرسنلی و تخصصی را به جهت سازماندهی، ادامة حیات و اجرای اهداف همکارانه تأمین میکند. این نهادهای پشتیبان در ساماندهی امور با مسائل و مشکلات زیر روبهرو هستند:
• مدیریت کاغذبازی خستهکننده و فشار فزایندة اداری هنگام کار کردن با برنامههای چندگانهای که همراستا نیستند؛
• مقابله با آدابورسوم اداری یا قواعدی که اقدامات همکارانه در حوزههای اختیارات را خنثی و تضعیف میکند؛
• فقدان حمایت اختصاصی در ایجاد ظرفیت پشتیبانی و حمایت از پشتیبانها.
سیاستگذارانی که دربارة برنامههای مبارزه با فقر و یا برنامههای فرصت محور برای فقرا (opportunity-oriented programs) تصمیم میگیرند باید نکات زیر را مدنظر قرار دهند:
• تشویق آشکارای رویکردهای همکارانه که مرزهای حوزههای اختیارات و مجموعههای سیاستی را میانبر میزنند: مشوقهایی باید ایجاد شود که سازمانهایی را که هماکنون بهصورت همکارانه کار میکنند تشویق کند. موانع اجرایی و اداری تضعیف همکاری نیز باید از میان بروند.
• تسریع در ظرفیت منطقهای: باید وجوهی برای ساخت و حمایت از سازمانها و نهادهایی که بهعنوان پشتیبان عمل میکنند اختصاص یابد تا به این صورت همکاری عملیاتی پیشرفت کند و شکاف ظرفیتی در مقابله با فقر کاهش یابد.
• امکان تجربه و ارزیابی استراتژیهای فرصت محور منطقهای: این امکان برای سازمانهای مربوطه باید وجود داشته باشد تا بتوانند با دستی باز به ارزیابی و طراحی مدلهای جدید بپردازند و بهترین مدل را برای استفادة بهینه از منابع در جهت افزایش دسترسی به فرصتها و حرکت روبهجلو در مقابل چالشهای حاصل از فقر طراحی کنند.
[shareaholic app="share_buttons" id="25412088"]
موضوعات :