با استاد راهنمایم ساعت هشت صبح جلسه دارم. از وقتی که برای فرصت مطالعاتی طولانی رفته به گوگل، چارهای جز این نیست که یا اول صبح یا دم غروب جلسه داشته باشیم.
مطالعهخیره شدن در آمریکا
۲۱ بهمن ۱۳۹۷تحویل بار در درب خروجی هواپیما!
۲۱ بهمن ۱۳۹۷همسفر شراب (قسمت یازدهم)
مشاهده صفحه روایت ایرانیان از آمریکافشار درسها و جدید بودن همه چیز برایم کافی است که تصمیم بگیرم آخر هفتهها را خوش بگذرانم. نیویورک هم به اندازهٔ کافی جاذبهٔ گردشگری دارد. هدف اول بوستان مرکزی یا سنترال پارک است. باید ده دقیقهای پیاده تا خیابان صد و دهم برویم و بعد از آن به سمت شرق به خیابان بوستان مرکزی برسیم. هوا هنوز چیزی بین پاییز و تابستان است و سرما هنوز رخ نشان نداده است. بوستان مرکزی مساحتی نزدیک به یکسوم قسمت میانی منهتن دارد و آنقدر بزرگ هست که گم بشویم.
مسیرهای مختلفی وجود دارد که پیادهها و دوندهها و دوچرخهسوارها از آن استفاده میکنند. مناظر طبیعی چشمنواز بوستان آنقدر زیبا و بکر به نظر میرسد که آدم حیران میماند که چه طور وسط این برجهای بلند چنین طبیعتی وجود دارد. برکههای زیبا با مرغابیهایی که در آن روزگار میگذرانند، زمینهای فوتبال امریکایی و بیسبال، مردمی که بیخیال از دغدغههای هفته در حال دویدناند.
به سمت دریاچهٔ مرکزی میرویم. دریاچهای که بزرگیاش به اندازهٔ یک ساعت پیادهروی به دورش است. روز شلوغیست. از سمت دیگر بوستان به سمت خیابان پنجم میرویم و از آن جا به سمت موزهٔ متروپولیتن. دستفروشها هم برای خودشان بساط پهن کردهاند. یکی پوسترهای چاپی میفروشد، یکی آثار صنایع دستی آفریقایی و یکی هم نقاشیهایی که خودش کشیده را به معرض فروش گذاشته.
دور و بر موزه هم خیلی شلوغ است. ساختمان موزه بیشباهت به کاخهای منطقهٔ نیاوران نیست با این تفاوت که راهپلههای ورودی بزرگتری دارد. روی راهپلهها جا به جا مردم نشستهاند و بعضاً گعده درست کردهاند برای خودشان. وارد موزه میشویم. موزه خیلی بزرگ و تاریخی به نظر میرسد. قسمتی عمومی و قسمت دیگری که نیاز به خرید بلیط دارد. بالای قسمت بلیط نوشته ۲۵ دلار. گران هست و بیخیال قسمت ورودی بلیط میشوم. گرچه بعداً میفهمیم که بلیط این موزه اختیاری است و پیشنهاد میشود ۲۵ دلار پرداخت شود و هستند کسانی که با دو سه دلار سر قضیه را هم میآورند. طور وسط این برجهای بلند چنین طبیعتی وجود دارد. برکههای زیبا با مرغابیهایی که در آن روزگار میگذرانند، زمینهای فوتبال امریکایی و بیسبال، مردمی که بیخیال از دغدغههای هفته در حال دویدناند.
مسیرهای مختلفی وجود دارد که پیادهها و دوندهها و دوچرخهسوارها از آن استفاده میکنند. مناظر طبیعی چشمنواز بوستان آنقدر زیبا و بکر به نظر میرسد که آدم حیران میماند که چه طور وسط این برجهای بلند چنین طبیعتی وجود دارد. برکههای زیبا با مرغابیهایی که در آن روزگار میگذرانند، زمینهای فوتبال امریکایی و بیسبال، مردمی که بیخیال از دغدغههای هفته در حال دویدناند.
به سمت دریاچهٔ مرکزی میرویم. دریاچهای که بزرگیاش به اندازهٔ یک ساعت پیادهروی به دورش است. روز شلوغیست. از سمت دیگر بوستان به سمت خیابان پنجم میرویم و از آن جا به سمت موزهٔ متروپولیتن. دستفروشها هم برای خودشان بساط پهن کردهاند. یکی پوسترهای چاپی میفروشد، یکی آثار صنایع دستی آفریقایی و یکی هم نقاشیهایی که خودش کشیده را به معرض فروش گذاشته.
دور و بر موزه هم خیلی شلوغ است. ساختمان موزه بیشباهت به کاخهای منطقهٔ نیاوران نیست با این تفاوت که راهپلههای ورودی بزرگتری دارد. روی راهپلهها جا به جا مردم نشستهاند و بعضاً گعده درست کردهاند برای خودشان. وارد موزه میشویم. موزه خیلی بزرگ و تاریخی به نظر میرسد. قسمتی عمومی و قسمت دیگری که نیاز به خرید بلیط دارد. بالای قسمت بلیط نوشته ۲۵ دلار. گران هست و بیخیال قسمت ورودی بلیط میشوم. گرچه بعداً میفهمیم که بلیط این موزه اختیاری است و پیشنهاد میشود ۲۵ دلار پرداخت شود و هستند کسانی که با دو سه دلار سر قضیه را هم میآورند. طور وسط این برجهای بلند چنین طبیعتی وجود دارد. برکههای زیبا با مرغابیهایی که در آن روزگار میگذرانند، زمینهای فوتبال امریکایی و بیسبال، مردمی که بیخیال از دغدغههای هفته در حال دویدناند.
در قسمت عمومی از هر بخشی کتابها و آثاری برای فروش دیده میشود. در مورد ایران هم کتابهای بسیاری هست که از میان همهشان تنها اسم «حسین نصر» برایم آشناست. از موزه خارج که میشویم دوباره به سمت بوستان میرویم تا از همان مسیر به خانه برویم. اما این بوستان هیچ شباهتی با منهتنی که همه چیزش مستطیلی و متقاطع است ندارد. یکی دو بار گم میشویم تا بالاخره سر از تقاطع خیابان بوستان با خیابان هشتادم درمیآوریم. آنقدر پاهایمان خسته شده است که قید پیادهروی را میزنیم و با مترو به سمت خانه میرویم
طور وسط این برجهای بلند چنین طبیعتی وجود دارد. برکههای زیبا با مرغابیهایی که در آن روزگار میگذرانند، زمینهای فوتبال امریکایی و بیسبال، مردمی که بیخیال از دغدغههای هفته در حال دویدناند.
بوستان ریورساید در امتداد رودخانهٔ هادسن از خیابان صد و بیست پنج شروع میشود و به خیابان سیام ختم میشود. امروز را تصمیم میگیریم به این بوستان سری بزنیم. از سمت خیابان ریورساید و کلیسای ریورساید به سمت بوستان میرویم. هر چند خیابان یکبار راهپلههایی وجود دارند که باید از آن پایین رفت تا به محوطهٔ اصلی بوستان رسید. بوستان یک مسیر بلند اصلی دارد به موازات خیابانهای بزرگ منهتن. در دو طرفش هم درختها و چمنها محوطه را زیبا کردهاند. سمت راستمان (غرب) رودخانهٔ هادسن پیداست که معلوممان نمیشود چطور میشود تا به کنار رودخانه رفت.
از سمت درختان سراشیبی تندی هست که امکان پایین رفتن نیست. بعد از سراشیبی هم بزرگراه است. کنار بزرگراه پیادهروی باریکی به چشم میخورد که مردم در کنار رودخانه در رفت و آمدند. از آن طرف رودخانه هم نیوجرسی پیداست. رفت و آمد مردم نشان آن است که بالاخره باید از همین بوستان راهی به سمت رودخانه باشد.
بوستان ریورساید در امتداد رودخانهٔ هادسن از خیابان صد و بیست پنج شروع میشود و به خیابان سیام ختم میشود. امروز را تصمیم میگیریم به این بوستان سری بزنیم. از سمت خیابان ریورساید و کلیسای ریورساید به سمت بوستان میرویم. هر چند خیابان یکبار راهپلههایی وجود دارند که باید از آن پایین رفت تا به محوطهٔ اصلی بوستان رسید. بوستان یک مسیر بلند اصلی دارد به موازات خیابانهای بزرگ منهتن. در دو طرفش هم درختها و چمنها محوطه را زیبا کردهاند. سمت راستمان (غرب) رودخانهٔ هادسن پیداست که معلوممان نمیشود چطور میشود تا به کنار رودخانه رفت.
از سمت درختان سراشیبی تندی هست که امکان پایین رفتن نیست. بعد از سراشیبی هم بزرگراه است. کنار بزرگراه پیادهروی باریکی به چشم میخورد که مردم در کنار رودخانه در رفت و آمدند. از آن طرف رودخانه هم نیوجرسی پیداست. رفت و آمد مردم نشان آن است که بالاخره باید از همین بوستان راهی به سمت رودخانه باشد.
مطالب مرتبط
همسفر شراب (قسمت سیوهشتم-بخش اول)
۳۰ شهریور ۱۴۰۱
دو خانم جوان که مثل لبنانیها چادر سیاه سر کردهاند و چند خانم محجبهٔ دیگر. باید برگردیم به سرسرا برای گرفتن دفترچهٔ برنامهٔ همایش.
مطالعهسوالات معلم
۲۹ شهریور ۱۴۰۱
معلم دبستان این سوالات رو قبل از شروع شدن سال تحصیلی از والدین پرسیده است
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیوهفتم-بخش اول)
۱۵ شهریور ۱۴۰۱
صبح زود راهی دیترویت میشویم. صبح آنقدر زود است که جاده خلوت باشد و من، تنها بیدار جاده که پشت فرمان نشستهام و بقیه خوابند.
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیو ششم-بخش پنجم)
۳۰ مرداد ۱۴۰۱
میخواهد خانهاش را بفروشد. میپرسم هنوز زیر قرض بانک است؟ میگوید بله. کنجکاو میشوم در مورد نرخ سود بانکها. میگوید خیلی ساده است. قرار بوده ۲۰ سال و هر ماهی ۲۵۰۰ دلار بدهیم برای خانهای که ۲۵۰ هزار دلار میارزد.
مطالعهآخرین مطالب
همسفر شراب (قسمت یازدهم)
مشاهده صفحه روایت ایرانیان از آمریکافشار درسها و جدید بودن همه چیز برایم کافی است که تصمیم بگیرم آخر هفتهها را خوش بگذرانم. نیویورک هم به اندازهٔ کافی جاذبهٔ گردشگری دارد. هدف اول بوستان مرکزی یا سنترال پارک است. باید ده دقیقهای پیاده تا خیابان صد و دهم برویم و بعد از آن به سمت شرق به خیابان بوستان مرکزی برسیم. هوا هنوز چیزی بین پاییز و تابستان است و سرما هنوز رخ نشان نداده است. بوستان مرکزی مساحتی نزدیک به یکسوم قسمت میانی منهتن دارد و آنقدر بزرگ هست که گم بشویم.
مسیرهای مختلفی وجود دارد که پیادهها و دوندهها و دوچرخهسوارها از آن استفاده میکنند. مناظر طبیعی چشمنواز بوستان آنقدر زیبا و بکر به نظر میرسد که آدم حیران میماند که چه طور وسط این برجهای بلند چنین طبیعتی وجود دارد. برکههای زیبا با مرغابیهایی که در آن روزگار میگذرانند، زمینهای فوتبال امریکایی و بیسبال، مردمی که بیخیال از دغدغههای هفته در حال دویدناند.
به سمت دریاچهٔ مرکزی میرویم. دریاچهای که بزرگیاش به اندازهٔ یک ساعت پیادهروی به دورش است. روز شلوغیست. از سمت دیگر بوستان به سمت خیابان پنجم میرویم و از آن جا به سمت موزهٔ متروپولیتن. دستفروشها هم برای خودشان بساط پهن کردهاند. یکی پوسترهای چاپی میفروشد، یکی آثار صنایع دستی آفریقایی و یکی هم نقاشیهایی که خودش کشیده را به معرض فروش گذاشته.
دور و بر موزه هم خیلی شلوغ است. ساختمان موزه بیشباهت به کاخهای منطقهٔ نیاوران نیست با این تفاوت که راهپلههای ورودی بزرگتری دارد. روی راهپلهها جا به جا مردم نشستهاند و بعضاً گعده درست کردهاند برای خودشان. وارد موزه میشویم. موزه خیلی بزرگ و تاریخی به نظر میرسد. قسمتی عمومی و قسمت دیگری که نیاز به خرید بلیط دارد. بالای قسمت بلیط نوشته ۲۵ دلار. گران هست و بیخیال قسمت ورودی بلیط میشوم. گرچه بعداً میفهمیم که بلیط این موزه اختیاری است و پیشنهاد میشود ۲۵ دلار پرداخت شود و هستند کسانی که با دو سه دلار سر قضیه را هم میآورند. طور وسط این برجهای بلند چنین طبیعتی وجود دارد. برکههای زیبا با مرغابیهایی که در آن روزگار میگذرانند، زمینهای فوتبال امریکایی و بیسبال، مردمی که بیخیال از دغدغههای هفته در حال دویدناند.
مسیرهای مختلفی وجود دارد که پیادهها و دوندهها و دوچرخهسوارها از آن استفاده میکنند. مناظر طبیعی چشمنواز بوستان آنقدر زیبا و بکر به نظر میرسد که آدم حیران میماند که چه طور وسط این برجهای بلند چنین طبیعتی وجود دارد. برکههای زیبا با مرغابیهایی که در آن روزگار میگذرانند، زمینهای فوتبال امریکایی و بیسبال، مردمی که بیخیال از دغدغههای هفته در حال دویدناند.
به سمت دریاچهٔ مرکزی میرویم. دریاچهای که بزرگیاش به اندازهٔ یک ساعت پیادهروی به دورش است. روز شلوغیست. از سمت دیگر بوستان به سمت خیابان پنجم میرویم و از آن جا به سمت موزهٔ متروپولیتن. دستفروشها هم برای خودشان بساط پهن کردهاند. یکی پوسترهای چاپی میفروشد، یکی آثار صنایع دستی آفریقایی و یکی هم نقاشیهایی که خودش کشیده را به معرض فروش گذاشته.
دور و بر موزه هم خیلی شلوغ است. ساختمان موزه بیشباهت به کاخهای منطقهٔ نیاوران نیست با این تفاوت که راهپلههای ورودی بزرگتری دارد. روی راهپلهها جا به جا مردم نشستهاند و بعضاً گعده درست کردهاند برای خودشان. وارد موزه میشویم. موزه خیلی بزرگ و تاریخی به نظر میرسد. قسمتی عمومی و قسمت دیگری که نیاز به خرید بلیط دارد. بالای قسمت بلیط نوشته ۲۵ دلار. گران هست و بیخیال قسمت ورودی بلیط میشوم. گرچه بعداً میفهمیم که بلیط این موزه اختیاری است و پیشنهاد میشود ۲۵ دلار پرداخت شود و هستند کسانی که با دو سه دلار سر قضیه را هم میآورند. طور وسط این برجهای بلند چنین طبیعتی وجود دارد. برکههای زیبا با مرغابیهایی که در آن روزگار میگذرانند، زمینهای فوتبال امریکایی و بیسبال، مردمی که بیخیال از دغدغههای هفته در حال دویدناند.
در قسمت عمومی از هر بخشی کتابها و آثاری برای فروش دیده میشود. در مورد ایران هم کتابهای بسیاری هست که از میان همهشان تنها اسم «حسین نصر» برایم آشناست. از موزه خارج که میشویم دوباره به سمت بوستان میرویم تا از همان مسیر به خانه برویم. اما این بوستان هیچ شباهتی با منهتنی که همه چیزش مستطیلی و متقاطع است ندارد. یکی دو بار گم میشویم تا بالاخره سر از تقاطع خیابان بوستان با خیابان هشتادم درمیآوریم. آنقدر پاهایمان خسته شده است که قید پیادهروی را میزنیم و با مترو به سمت خانه میرویم
طور وسط این برجهای بلند چنین طبیعتی وجود دارد. برکههای زیبا با مرغابیهایی که در آن روزگار میگذرانند، زمینهای فوتبال امریکایی و بیسبال، مردمی که بیخیال از دغدغههای هفته در حال دویدناند.
بوستان ریورساید در امتداد رودخانهٔ هادسن از خیابان صد و بیست پنج شروع میشود و به خیابان سیام ختم میشود. امروز را تصمیم میگیریم به این بوستان سری بزنیم. از سمت خیابان ریورساید و کلیسای ریورساید به سمت بوستان میرویم. هر چند خیابان یکبار راهپلههایی وجود دارند که باید از آن پایین رفت تا به محوطهٔ اصلی بوستان رسید. بوستان یک مسیر بلند اصلی دارد به موازات خیابانهای بزرگ منهتن. در دو طرفش هم درختها و چمنها محوطه را زیبا کردهاند. سمت راستمان (غرب) رودخانهٔ هادسن پیداست که معلوممان نمیشود چطور میشود تا به کنار رودخانه رفت.
از سمت درختان سراشیبی تندی هست که امکان پایین رفتن نیست. بعد از سراشیبی هم بزرگراه است. کنار بزرگراه پیادهروی باریکی به چشم میخورد که مردم در کنار رودخانه در رفت و آمدند. از آن طرف رودخانه هم نیوجرسی پیداست. رفت و آمد مردم نشان آن است که بالاخره باید از همین بوستان راهی به سمت رودخانه باشد.
بوستان ریورساید در امتداد رودخانهٔ هادسن از خیابان صد و بیست پنج شروع میشود و به خیابان سیام ختم میشود. امروز را تصمیم میگیریم به این بوستان سری بزنیم. از سمت خیابان ریورساید و کلیسای ریورساید به سمت بوستان میرویم. هر چند خیابان یکبار راهپلههایی وجود دارند که باید از آن پایین رفت تا به محوطهٔ اصلی بوستان رسید. بوستان یک مسیر بلند اصلی دارد به موازات خیابانهای بزرگ منهتن. در دو طرفش هم درختها و چمنها محوطه را زیبا کردهاند. سمت راستمان (غرب) رودخانهٔ هادسن پیداست که معلوممان نمیشود چطور میشود تا به کنار رودخانه رفت.
از سمت درختان سراشیبی تندی هست که امکان پایین رفتن نیست. بعد از سراشیبی هم بزرگراه است. کنار بزرگراه پیادهروی باریکی به چشم میخورد که مردم در کنار رودخانه در رفت و آمدند. از آن طرف رودخانه هم نیوجرسی پیداست. رفت و آمد مردم نشان آن است که بالاخره باید از همین بوستان راهی به سمت رودخانه باشد.
مطالب مرتبط
همسفر شراب (قسمت سی و هشتم-بخش دوم)
۱۵ مهر ۱۴۰۱
با استاد راهنمایم ساعت هشت صبح جلسه دارم. از وقتی که برای فرصت مطالعاتی طولانی رفته به گوگل، چارهای جز این نیست که یا اول صبح یا دم غروب جلسه داشته باشیم.
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیوهشتم-بخش اول)
۳۰ شهریور ۱۴۰۱
دو خانم جوان که مثل لبنانیها چادر سیاه سر کردهاند و چند خانم محجبهٔ دیگر. باید برگردیم به سرسرا برای گرفتن دفترچهٔ برنامهٔ همایش.
مطالعهسوالات معلم
۲۹ شهریور ۱۴۰۱
معلم دبستان این سوالات رو قبل از شروع شدن سال تحصیلی از والدین پرسیده است
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیوهفتم-بخش اول)
۱۵ شهریور ۱۴۰۱
صبح زود راهی دیترویت میشویم. صبح آنقدر زود است که جاده خلوت باشد و من، تنها بیدار جاده که پشت فرمان نشستهام و بقیه خوابند.
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیو ششم-بخش پنجم)
۳۰ مرداد ۱۴۰۱
میخواهد خانهاش را بفروشد. میپرسم هنوز زیر قرض بانک است؟ میگوید بله. کنجکاو میشوم در مورد نرخ سود بانکها. میگوید خیلی ساده است. قرار بوده ۲۰ سال و هر ماهی ۲۵۰۰ دلار بدهیم برای خانهای که ۲۵۰ هزار دلار میارزد.
مطالعهآخرین مطالب
ما به ملتی با بیماری مزمن خشونت، تنهایی، افسردگی ، تفرقه و فقر تبدیل شدهایم
۲۰ اسفند ۱۴۰۲
ما به ملتی با بیماری مزمن خشونت، تنهایی، افسردگی ، تفرقه و فقر تبدیل شدهایم ویدئوهای تحلیلی رابرت اف کندی...
مطالعهمستند وضعیت شکست ( Fail State )
۱۵ اسفند ۱۴۰۲
مستند وضعیت شکست Fail State کارگردان : الکس شبانو محصول : سال 2017 آمریکا ژانر : اجتماعی زبان: انگلیسی -...
مطالعهاصلی ترین عوامل شکل گیری اتحاد میان آمریکا و اسرائیل
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
اصلی ترین عوامل شکل گیری اتحاد میان آمریکا و اسرائیل ویدئوهای تحلیلی منبع : شبکه الجزیرهآمریکا همیشه مهمترین متحد اسرائیل...
مطالعهچرا نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا اینقدر به اسرائیل اهمیت می دهند؟
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
چرا نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا اینقدر به اسرائیل اهمیت می دهند؟ ویدئوهای تحلیلی منبع : رسانه UNPacked از اوباما تا...
مطالعهداستان اسرائیل چگونه برای مردم آمریکا روایت شده است؟
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
داستان اسرائیل چگونه برای مردم آمریکا روایت شده است؟ ویدئوهای تحلیلی منبع : شبکه الجزیرهدر این این ویدئو از برنامه...
مطالعه