دردسر آمریکا برای مدیریت بحران زباله ها | از بازیافت تا زباله سوزی!
۲۱ مهر ۱۳۹۸
تیراندازی-در-نیویورک
اسلحه
۲۱ مهر ۱۳۹۸
دردسر آمریکا برای مدیریت بحران زباله ها | از بازیافت تا زباله سوزی!
۲۱ مهر ۱۳۹۸
تیراندازی-در-نیویورک
اسلحه
۲۱ مهر ۱۳۹۸
مسکن در نیویورک
سعدی علیه الرحمه می فرماید:

دمی آب خوردن پس از بدسگال (بخوانید امتحان جامع!) به از عمر هفتاد و هشتاد سال

خلاصه که این امتحان جامع مدتی ما رو از لذت وبلاگ نویسی محروم کرد، ولی به لطف الهی سایه شومش رو از سر ما برداشت و حالا با توجه به فاصله زمانی ایجادشده، این پست رو صرف شرح ماوقع این مدت می کنم. دوستانی که علاقمند به مباحث فایننس هستند، انشاالله به همین زودی یک پست راجع به تئوری قیمت گذاری دارایی ها (Asset Pricing Theory) می نویسم و امیدوارم به خصوص برای دوستانی که در ایران مشغول تحصیل در فایننس هستن و پیگیر مقالات و تحقیقات، مفید باشه. هرچه باشد لابلای خزعبلات بایستی چند تا پست آبرومند هم بنویسیم که ملت نگن این علی ابراهیم نژاد در فرنگ همه کار کرده غیر از درس خواندن!

عرض شود که ... یکی از مهمترین (و شاید مهمترین) معضلات زندگی در بوستون معضل مسکن هست. متاسفانه هزینه زندگی و بخصوص مسکن در بوستون بسیار بالاست و جزو گرونترین شهرها در امریکا محسوب میشه. خلاصه که خونه پیدا کردن اینجا دردسریست، به خصوص با بودجه دانشجویی. به هر روی، ما بعد از کلی گشتن و بالا و پایین، که شرحش در حوصله این وبلاگ نمی گنجه، یه خونه یک خوابه در منطقه Malden که تقریبا شمال شرق بوستون هست یافتیم. توضیح برای دوستان خارج از آمریکا اینکه منظور از بوستون، یک شهر کوچک با جمعیت حدودا 600 هزار نفر هست و در واقع انگار دارید راجع به یکی از محلات تهران صحبت می کنید. در مقابلش Greater Boston هست (بگیرید تهران بزرگ) که شامل چندین شهر کوچک و به هم چسبیده است و Malden هم یکی از اونهاست. بنابراین مفهوم شهر اینجا یه چیزی مشابه محلات یا مناطق تهران خودمونه.

اندر مکافات های زندگی دانشجویی بحث اثاث کشی هست. اینجا اثاث کشی یه خوبی داره یه بدی. خوبیش اینه که اولا لوازم بزرگ آشپزخانه مثل گاز و یخچال همیشه روی خونه هست و بنابراین نیاز به جابجایی اینا نیست. به علاوه، اکثر وسایل (مثلا تخت و غیره) طوری طراحی شدن که میشه پیچ ها رو باز کنی و در حجم خیلی کم بسته بندی کنی. بدی کار اینه که خودتی و خودت! چون به کارگیری افراد باربر خیلی گرونه و شیرین باید 300 دلار خالی شی. تصدیق می فرمایید که با قیمت دلارِ قبل از انتخابات (!) کاملا صرف می کرد که آدم دکترای فاینانس رو ول کنه بره حمال شه و روزی 700-800 هزار تومن درآمدش باشه! (چندین بار عیال رو تهدید کردم که اگر خرج ها بالا باشد بعد از 5 سال غربت به جای دکتر، حمَال تحویل جامعه خواهی داد...) البته اگر جناب رئیس جمهور محترم لطف فرموده چند روزی زودتر انتخاب شده بودند، شاید با قیمت های جدید دلار ما هم وسعمون می رسید و شرمنده کمر خودمون و یکی دو تا از دوستان عزیز نمی شدیم.

اندر نکات جالب دیگر در اثاث کشی اینه که به همون دلیل که حمال گرونه، راننده کامیون هم گرونه و صرف نمی کنه یه وانت یا کامیون بگیری با راننده. به همین دلیل، شرکت هایی هستن که کامیون اجاره می دن بدون راننده. یکی از این شرکت ها UHAUL هست که کامیون اجاره می ده و آنلاین رزرو می کنی و بعد می ری در چند محل مشخص در شهر کامیون رو برمیداری. بعد هم یک مبلغ ثابت ($29.99) به علاوه مبلغی بر حسب تعداد مایلی که کامیون سواری کردی (هرمایل 0.99 دلار) پرداخت می کنی. خلاصه که یکی از آرزوهای دوران کودکی ما که همانا نشستن پشت کامیون بود برآورده شد.

این جایی که ما خونه گرفتیم یه مجتمع 950 خانواری بزرگ هست که از خونه های قبلی بزرگتر و جادارتره و منطقه باصفا و سرسبزی داره و چشم انداز دلنوازی از اقیانوس. البته ایراداتی هم داره از جمله اینکه از پنجره که به بیرون نگاه می کنی، 4-5 کیلومتر دورتر فرودگاه بوستون هست و مرتب هواپیماها رو از دور می بینی که دارن می شینن و پا می شن و هِی هوایی میشی که کی دوباره می شینی داخل یکی از همینا و میری مملکت خودت... همونطور که عرض کردم، اینجا محیط باصفایی داره، مثلا عکس زیر متعلق یه یک فروند خرگوش جلوی درِ ساختمونمون، احتمالا دنبال یه لقمه هویج حلال برای زن و بچه، یا شاید هم آمده که مطالبات به حقش رو از طریق من به گوش رئیس جمهور محترم برسونه!

اگر قضیه در حد همین خرگوش ختم به خیر بشه ما راضی هستیم ولی ترسم از آنکه هوا که سردتر میشه این خرگوشها بزرگ تر بشن و دندونا تیزتر و ... خلاصه اگر زمستون آینده با خرس عکس دونفره گرفتم و گذاشتم در وبلاگ تعجب نکنید...

کلا این محله ما امکانات رفاهی خیلی خوبی برای حیوانات داره، مثلا در فاصله نه چندان دوری از خونمون یک مهدسّگ (تأکید میکنم که سین باید با تشدید خونده بشه) هست به نام مهدسّگِ "پنجول های بازیگوش" (Playful Paws) که ملت میخوان برن سرکار، سگ و گربه هاشونو ببرن مهد بذارن که خونه تنها نباشن احساسات سگیشون خدشه دار بشه.

لازمه به عرضتون برسونم که این مهد سگ محله ما غیرانتفاعیه و زهی خیال باطل که فکر کنید هر توله سگی رو ثبت نام میکنه. مثلا در وبسایتش نوشته که توله سگتون باید واکسن هاش رو به موقع زده باشه و هیییییچ گونه رفتار خشونت آمیز توسط یک توله سگ علیه توله سگ های دیگه تحمل نخواهد شد:

All dogs must be up to date with their Rabies, Kennel Cough, and Distemper vaccinations. Aggressive behavior is NOT tolerated

همینطور، از مزایای این مهدسگ اینه که سگ ها از طریق معاشرت با سایر سگ های هم دوره خودشون رفتار اجتماعی رو یاد می گیرند و استرسشون کم میشه:

Stress relief from playing with other dogs. Interaction with other dogs to build positive social behavior

خلاصه محله ایست این محله ما....

بعد از استقرار در منزل جدید هم که ادامه سریال "خرخوانی برای امتحان جامع" بود. یادمه دقیقا ده سال قبل یعنی سال 82 همین روزها درگیر سریال "خرخوانی برای کنکور" بودم و جالبه که ده سال گذشته و همون سریال البته یک season دیگه ش در زندگی ما داره پخش میشه!

اندر وقایع اتفاقیه دیگر هم کنفرانس یک روزه دپارتمان فاینانس بوستون کالج بود. توضیح اینکه این کنفرانس 7-8 سالی هست که توسط دپارتمان فاینانس برگزار میشه و عمدتا از مدیران ارشد شرکت ها و بانک ها، بعضی مقامات بانک مرکزی و همینطور اساتید دانشگاه و غیره دعوت میشه. امسال اولین بار بود که شرکت می کردم (پارسال این موقع در ایران تشریف داشتم!) و صبح طبق معمول کمی دیر رسیدم و کنفرانس شروع شده بود. وارد که شدم یه آقایی داشت سخنرانی می کرد که به دلیل کچل بودنش اول فکر کردم از مدیران ارشد Goldman Sachs هست (!). راجع به وضعیت بازارها و اقتصاد جهانی و به خصوص اروپا و ژاپن. علیرغم نشناختنش، صحبت هاش برام بسیار جالب و پخته بود و بعد کاشف به عمل اومد که ایشون پروفسور Franklin Allen از Wharton هست. افرادی که در حوزه ّFinancial System و Banking و Financial Crisis کار می کنن تقریبا محاله که مقالات ایشون رو نخونده باشند. خوشبختانه ویدئو سخنرانی و اسلایدها در دسترسه و اکیدا توصیه می کنم برای یک تحلیل خوب از وضعیت فعلی اقتصاد جهانی ببینید و بخوانید. یکی دیگر از سخنرانان هم پروفسور Charles Plosser بود که رئیس فدرال رزرو Philadelphia و عضو بُرد فدرال رزرو هست و جزو مخالفین سیاست های تسهیل کمی. سخنرانی به طور مستقیم از شبکه بلومبرگ پخش شد و از اینجا هم در دسترسه. البته کلا خیلی چیز خاصی نگفت! شاید به دلیل احتیاط کار بودن اعضای ارشد فدرال رزرو که هر کلمه ای که میخوان بگن بیست بار نشخوار می کنن که مبادا یه واو اینور و اونور شه و بازارها منظور اشتباه برداشت کنن. (درست مثل یک سری کشورهایی که اسم نمی برم!!!).

دو سه تا پنل هم بود که عمدتا از مدیران hedge fund ها و بعضی بانک ها مثل Goldman Sachs و Barclays بودن. سر ناهار بغل دستم یه پیرمرد خیلی جنتلمن نشسته بود و سر صحبت که باز شد, کاشف به عمل اومد که ایشون (آقای Joseph Corcoran) از فارغ التحصیلان قدیمی Boston College و موسس و رئیس هیئت مدیره یک شرکت ساخت و ساز گردن کلفت به نام CorcoranJennison هست که 2000 تا کارمند داره و 25 هزار واحد مسکونی رو تحت مدیریت داره. اندر مزایای دانشجوی دکترا بودن اینه که میدونی تا تاریخ نامعلومی قراره در سلول انفرادی به نام Office و در سیاهچاله ای به نام Business School و در باتلاقی به نام پایان نامه گیر خواهی بود و بنابراین برخلاف دوران فوق لیسانس، مدیرعامل Goldman Sachs هم بهت بیزنس کارت بده زیاد هیجان زده نمیشه چون میدونی حالاحالاها به کار نمیاد. این بنده خدا هم آخر ناهار بیزنس کارتشو دو دستی تقدیم کرد و ما هم در جیب گذاشتیم، باشد که روزی به کار آید... عنقریب بود که رگ سبزواریم بزنه بالا و به جناب Joe بگم بیا و بزرگی کن یکی از اون 25 هزار واحد مسکن مهر که زیر دستته بده به این زوج خوشبخت، تا ما هم آرزو کنیم که 25 هزار قصر از قصرهای بهشت که در هر قصر 25 هزار حوری بنشسته....

یه نکته هم بگم و عرضم تمام: اینجا برخلاف ایران که سمیناره و سمیناهارش، کلا حواشی کنفرانسها اصلا جذابیت های ایران رو نداره و توهم نزنید که چون اینجا آمریکاست الان دیگه 50 رقم غذا و مخلفات و .... نخیر قربان!!! یه کم هویج و کلم و سبزیجات فقط درحدی که تا بعدازظهر صدای قار و قور معده رو ساکت کنه! در مملکت سرمایه داری همه چیز حساب و کتاب داره، (بازهم درست مثل یک سری کشورهایی که اسم نمی برم!!!) یادمه یه بار ایران که بودم در یکی از سمیناهارهای سازمان خصوصی سازی در مرکز همایش های صدا و سیما شرکت کردم و چند تا سخنران از بانک جهانی اومده بودن. به قدری در بریز و بپاش ناهار زیاده روی کرده بودن که این بنده خدا سخنران هندی که از بانک جهانی اومده بود دو سه بار در سخنرانیش به خاطر ناهار تشکر کرد!

خلاصه این مختصری از شرح ماوقع! از این به بعدش هم باخداست و اگر عمری باقی باشه، هفته دیگه این موقع: "اینجا تهران است، صدای جمهوری اسلامی ایران!!!" عرض میکنم که .... روایت داریم که سه هیجان هست که هرچقدر هم تکرار بشه هیچگاه فروکش نمی کنه؛ اولیش هیجان خانم ها برای آمدن خواستگار، که 70 سالشون هم بشه باز در حد همان 18 سال به قوت خودش باقیه، و دوم هیجان من در موقع رفتن به ایران که هربار که میخوام برم به همون اندازه دفعه اول هیجان زده ام. سومیشم هنوز معلوم نیست!

کلی هم دنگ و فنگ داریم قبل از سفر: به صاحبخونه خبر بده، به شرکت های Credit Card زنگ بزن که اگه از ایران آنلاین خرید کردی بلوکه نشی،... زنگ زدم به Bank of America که مسافرتم رو اطلاع بدم، گفتم که دارم میرم ترکیه و ایران. ضعیفه ای (1) که پشت تلفن بود گفت: hmmm....Where is that??

من همینجوری موندم که آخه پدرِ پدر سوخته! دودمان ما رو به باد دادید با این تحریما آخرش نمی دونی ایران کجاست؟؟!!

کلی نجابت به خرج دادم و طوی که تُن صدام تغییر نکنه: The Middle East, ma'am....

خلاصه اینطوریست حکایت ایران ما... راستی قبل از رسیدن به تهران عزیز، یک توقف یک روزه در استانبول زیبا داریم، باشد که قبل از اومدن به ایران، سروسامانی به اوضاع کشور دوست و همسایه بدیم. شایسته است رئیس جمهور محترم این کلیدشون رو به قدر یک روز جهت باز کردن قفل میدان تقسیم قرض بدن به بنده...

مطالب مرتبط

سعدی علیه الرحمه می فرماید:

دمی آب خوردن پس از بدسگال (بخوانید امتحان جامع!) به از عمر هفتاد و هشتاد سال

خلاصه که این امتحان جامع مدتی ما رو از لذت وبلاگ نویسی محروم کرد، ولی به لطف الهی سایه شومش رو از سر ما برداشت و حالا با توجه به فاصله زمانی ایجادشده، این پست رو صرف شرح ماوقع این مدت می کنم. دوستانی که علاقمند به مباحث فایننس هستند، انشاالله به همین زودی یک پست راجع به تئوری قیمت گذاری دارایی ها (Asset Pricing Theory) می نویسم و امیدوارم به خصوص برای دوستانی که در ایران مشغول تحصیل در فایننس هستن و پیگیر مقالات و تحقیقات، مفید باشه. هرچه باشد لابلای خزعبلات بایستی چند تا پست آبرومند هم بنویسیم که ملت نگن این علی ابراهیم نژاد در فرنگ همه کار کرده غیر از درس خواندن!

عرض شود که ... یکی از مهمترین (و شاید مهمترین) معضلات زندگی در بوستون معضل مسکن هست. متاسفانه هزینه زندگی و بخصوص مسکن در بوستون بسیار بالاست و جزو گرونترین شهرها در امریکا محسوب میشه. خلاصه که خونه پیدا کردن اینجا دردسریست، به خصوص با بودجه دانشجویی. به هر روی، ما بعد از کلی گشتن و بالا و پایین، که شرحش در حوصله این وبلاگ نمی گنجه، یه خونه یک خوابه در منطقه Malden که تقریبا شمال شرق بوستون هست یافتیم. توضیح برای دوستان خارج از آمریکا اینکه منظور از بوستون، یک شهر کوچک با جمعیت حدودا 600 هزار نفر هست و در واقع انگار دارید راجع به یکی از محلات تهران صحبت می کنید. در مقابلش Greater Boston هست (بگیرید تهران بزرگ) که شامل چندین شهر کوچک و به هم چسبیده است و Malden هم یکی از اونهاست. بنابراین مفهوم شهر اینجا یه چیزی مشابه محلات یا مناطق تهران خودمونه.

اندر مکافات های زندگی دانشجویی بحث اثاث کشی هست. اینجا اثاث کشی یه خوبی داره یه بدی. خوبیش اینه که اولا لوازم بزرگ آشپزخانه مثل گاز و یخچال همیشه روی خونه هست و بنابراین نیاز به جابجایی اینا نیست. به علاوه، اکثر وسایل (مثلا تخت و غیره) طوری طراحی شدن که میشه پیچ ها رو باز کنی و در حجم خیلی کم بسته بندی کنی. بدی کار اینه که خودتی و خودت! چون به کارگیری افراد باربر خیلی گرونه و شیرین باید 300 دلار خالی شی. تصدیق می فرمایید که با قیمت دلارِ قبل از انتخابات (!) کاملا صرف می کرد که آدم دکترای فاینانس رو ول کنه بره حمال شه و روزی 700-800 هزار تومن درآمدش باشه! (چندین بار عیال رو تهدید کردم که اگر خرج ها بالا باشد بعد از 5 سال غربت به جای دکتر، حمَال تحویل جامعه خواهی داد...) البته اگر جناب رئیس جمهور محترم لطف فرموده چند روزی زودتر انتخاب شده بودند، شاید با قیمت های جدید دلار ما هم وسعمون می رسید و شرمنده کمر خودمون و یکی دو تا از دوستان عزیز نمی شدیم.

اندر نکات جالب دیگر در اثاث کشی اینه که به همون دلیل که حمال گرونه، راننده کامیون هم گرونه و صرف نمی کنه یه وانت یا کامیون بگیری با راننده. به همین دلیل، شرکت هایی هستن که کامیون اجاره می دن بدون راننده. یکی از این شرکت ها UHAUL هست که کامیون اجاره می ده و آنلاین رزرو می کنی و بعد می ری در چند محل مشخص در شهر کامیون رو برمیداری. بعد هم یک مبلغ ثابت ($29.99) به علاوه مبلغی بر حسب تعداد مایلی که کامیون سواری کردی (هرمایل 0.99 دلار) پرداخت می کنی. خلاصه که یکی از آرزوهای دوران کودکی ما که همانا نشستن پشت کامیون بود برآورده شد.

این جایی که ما خونه گرفتیم یه مجتمع 950 خانواری بزرگ هست که از خونه های قبلی بزرگتر و جادارتره و منطقه باصفا و سرسبزی داره و چشم انداز دلنوازی از اقیانوس. البته ایراداتی هم داره از جمله اینکه از پنجره که به بیرون نگاه می کنی، 4-5 کیلومتر دورتر فرودگاه بوستون هست و مرتب هواپیماها رو از دور می بینی که دارن می شینن و پا می شن و هِی هوایی میشی که کی دوباره می شینی داخل یکی از همینا و میری مملکت خودت... همونطور که عرض کردم، اینجا محیط باصفایی داره، مثلا عکس زیر متعلق یه یک فروند خرگوش جلوی درِ ساختمونمون، احتمالا دنبال یه لقمه هویج حلال برای زن و بچه، یا شاید هم آمده که مطالبات به حقش رو از طریق من به گوش رئیس جمهور محترم برسونه!

اگر قضیه در حد همین خرگوش ختم به خیر بشه ما راضی هستیم ولی ترسم از آنکه هوا که سردتر میشه این خرگوشها بزرگ تر بشن و دندونا تیزتر و ... خلاصه اگر زمستون آینده با خرس عکس دونفره گرفتم و گذاشتم در وبلاگ تعجب نکنید...

کلا این محله ما امکانات رفاهی خیلی خوبی برای حیوانات داره، مثلا در فاصله نه چندان دوری از خونمون یک مهدسّگ (تأکید میکنم که سین باید با تشدید خونده بشه) هست به نام مهدسّگِ "پنجول های بازیگوش" (Playful Paws) که ملت میخوان برن سرکار، سگ و گربه هاشونو ببرن مهد بذارن که خونه تنها نباشن احساسات سگیشون خدشه دار بشه.

لازمه به عرضتون برسونم که این مهد سگ محله ما غیرانتفاعیه و زهی خیال باطل که فکر کنید هر توله سگی رو ثبت نام میکنه. مثلا در وبسایتش نوشته که توله سگتون باید واکسن هاش رو به موقع زده باشه و هیییییچ گونه رفتار خشونت آمیز توسط یک توله سگ علیه توله سگ های دیگه تحمل نخواهد شد:

All dogs must be up to date with their Rabies, Kennel Cough, and Distemper vaccinations. Aggressive behavior is NOT tolerated

همینطور، از مزایای این مهدسگ اینه که سگ ها از طریق معاشرت با سایر سگ های هم دوره خودشون رفتار اجتماعی رو یاد می گیرند و استرسشون کم میشه:

Stress relief from playing with other dogs. Interaction with other dogs to build positive social behavior

خلاصه محله ایست این محله ما....

بعد از استقرار در منزل جدید هم که ادامه سریال "خرخوانی برای امتحان جامع" بود. یادمه دقیقا ده سال قبل یعنی سال 82 همین روزها درگیر سریال "خرخوانی برای کنکور" بودم و جالبه که ده سال گذشته و همون سریال البته یک season دیگه ش در زندگی ما داره پخش میشه!

اندر وقایع اتفاقیه دیگر هم کنفرانس یک روزه دپارتمان فاینانس بوستون کالج بود. توضیح اینکه این کنفرانس 7-8 سالی هست که توسط دپارتمان فاینانس برگزار میشه و عمدتا از مدیران ارشد شرکت ها و بانک ها، بعضی مقامات بانک مرکزی و همینطور اساتید دانشگاه و غیره دعوت میشه. امسال اولین بار بود که شرکت می کردم (پارسال این موقع در ایران تشریف داشتم!) و صبح طبق معمول کمی دیر رسیدم و کنفرانس شروع شده بود. وارد که شدم یه آقایی داشت سخنرانی می کرد که به دلیل کچل بودنش اول فکر کردم از مدیران ارشد Goldman Sachs هست (!). راجع به وضعیت بازارها و اقتصاد جهانی و به خصوص اروپا و ژاپن. علیرغم نشناختنش، صحبت هاش برام بسیار جالب و پخته بود و بعد کاشف به عمل اومد که ایشون پروفسور Franklin Allen از Wharton هست. افرادی که در حوزه ّFinancial System و Banking و Financial Crisis کار می کنن تقریبا محاله که مقالات ایشون رو نخونده باشند. خوشبختانه ویدئو سخنرانی و اسلایدها در دسترسه و اکیدا توصیه می کنم برای یک تحلیل خوب از وضعیت فعلی اقتصاد جهانی ببینید و بخوانید. یکی دیگر از سخنرانان هم پروفسور Charles Plosser بود که رئیس فدرال رزرو Philadelphia و عضو بُرد فدرال رزرو هست و جزو مخالفین سیاست های تسهیل کمی. سخنرانی به طور مستقیم از شبکه بلومبرگ پخش شد و از اینجا هم در دسترسه. البته کلا خیلی چیز خاصی نگفت! شاید به دلیل احتیاط کار بودن اعضای ارشد فدرال رزرو که هر کلمه ای که میخوان بگن بیست بار نشخوار می کنن که مبادا یه واو اینور و اونور شه و بازارها منظور اشتباه برداشت کنن. (درست مثل یک سری کشورهایی که اسم نمی برم!!!).

دو سه تا پنل هم بود که عمدتا از مدیران hedge fund ها و بعضی بانک ها مثل Goldman Sachs و Barclays بودن. سر ناهار بغل دستم یه پیرمرد خیلی جنتلمن نشسته بود و سر صحبت که باز شد, کاشف به عمل اومد که ایشون (آقای Joseph Corcoran) از فارغ التحصیلان قدیمی Boston College و موسس و رئیس هیئت مدیره یک شرکت ساخت و ساز گردن کلفت به نام CorcoranJennison هست که 2000 تا کارمند داره و 25 هزار واحد مسکونی رو تحت مدیریت داره. اندر مزایای دانشجوی دکترا بودن اینه که میدونی تا تاریخ نامعلومی قراره در سلول انفرادی به نام Office و در سیاهچاله ای به نام Business School و در باتلاقی به نام پایان نامه گیر خواهی بود و بنابراین برخلاف دوران فوق لیسانس، مدیرعامل Goldman Sachs هم بهت بیزنس کارت بده زیاد هیجان زده نمیشه چون میدونی حالاحالاها به کار نمیاد. این بنده خدا هم آخر ناهار بیزنس کارتشو دو دستی تقدیم کرد و ما هم در جیب گذاشتیم، باشد که روزی به کار آید... عنقریب بود که رگ سبزواریم بزنه بالا و به جناب Joe بگم بیا و بزرگی کن یکی از اون 25 هزار واحد مسکن مهر که زیر دستته بده به این زوج خوشبخت، تا ما هم آرزو کنیم که 25 هزار قصر از قصرهای بهشت که در هر قصر 25 هزار حوری بنشسته....

یه نکته هم بگم و عرضم تمام: اینجا برخلاف ایران که سمیناره و سمیناهارش، کلا حواشی کنفرانسها اصلا جذابیت های ایران رو نداره و توهم نزنید که چون اینجا آمریکاست الان دیگه 50 رقم غذا و مخلفات و .... نخیر قربان!!! یه کم هویج و کلم و سبزیجات فقط درحدی که تا بعدازظهر صدای قار و قور معده رو ساکت کنه! در مملکت سرمایه داری همه چیز حساب و کتاب داره، (بازهم درست مثل یک سری کشورهایی که اسم نمی برم!!!) یادمه یه بار ایران که بودم در یکی از سمیناهارهای سازمان خصوصی سازی در مرکز همایش های صدا و سیما شرکت کردم و چند تا سخنران از بانک جهانی اومده بودن. به قدری در بریز و بپاش ناهار زیاده روی کرده بودن که این بنده خدا سخنران هندی که از بانک جهانی اومده بود دو سه بار در سخنرانیش به خاطر ناهار تشکر کرد!

خلاصه این مختصری از شرح ماوقع! از این به بعدش هم باخداست و اگر عمری باقی باشه، هفته دیگه این موقع: "اینجا تهران است، صدای جمهوری اسلامی ایران!!!" عرض میکنم که .... روایت داریم که سه هیجان هست که هرچقدر هم تکرار بشه هیچگاه فروکش نمی کنه؛ اولیش هیجان خانم ها برای آمدن خواستگار، که 70 سالشون هم بشه باز در حد همان 18 سال به قوت خودش باقیه، و دوم هیجان من در موقع رفتن به ایران که هربار که میخوام برم به همون اندازه دفعه اول هیجان زده ام. سومیشم هنوز معلوم نیست!

کلی هم دنگ و فنگ داریم قبل از سفر: به صاحبخونه خبر بده، به شرکت های Credit Card زنگ بزن که اگه از ایران آنلاین خرید کردی بلوکه نشی،... زنگ زدم به Bank of America که مسافرتم رو اطلاع بدم، گفتم که دارم میرم ترکیه و ایران. ضعیفه ای (1) که پشت تلفن بود گفت: hmmm....Where is that??

من همینجوری موندم که آخه پدرِ پدر سوخته! دودمان ما رو به باد دادید با این تحریما آخرش نمی دونی ایران کجاست؟؟!!

کلی نجابت به خرج دادم و طوی که تُن صدام تغییر نکنه: The Middle East, ma'am....

خلاصه اینطوریست حکایت ایران ما... راستی قبل از رسیدن به تهران عزیز، یک توقف یک روزه در استانبول زیبا داریم، باشد که قبل از اومدن به ایران، سروسامانی به اوضاع کشور دوست و همسایه بدیم. شایسته است رئیس جمهور محترم این کلیدشون رو به قدر یک روز جهت باز کردن قفل میدان تقسیم قرض بدن به بنده...

مطالب مرتبط



آخرین مطالب