با استاد راهنمایم ساعت هشت صبح جلسه دارم. از وقتی که برای فرصت مطالعاتی طولانی رفته به گوگل، چارهای جز این نیست که یا اول صبح یا دم غروب جلسه داشته باشیم.
مطالعهمفهوم احتمالی غرب زدگی!
۱۸ مهر ۱۳۹۸چهار سال قبل
۱۸ مهر ۱۳۹۸اقامت با سفر قابل قیاس نیست
مشاهده صفحه روایت ایرانیان از آمریکاکشورهای زیادی را دیده م، از روستاهای دور افتاده ی ترکمنستان و هندوستان گرفته تا آسیای دور و مرکزی و اروپا.
تا زمانی که مسافر بودم، همه چیز دلربا بود، ولیکن زمانی که زندگی کردن را تجربه کردم، مفاهیم به شدت تغییر یافت و جذابیت ها، دگرگون. به عبارتی، جذابیت ها و زندگی به دور از سختگیری قانون به عادت زندگی سابق مجدد در نظرم پررنگ شد. نمیدانم ولیکن حتی به عنوان یک حقوقی هم، این حد از بی رحمی قانون برایم جای شکوه دارد.
آری! اینجا «درآمد قانونی» برای «یک تحصیل کرده» بالاتر از ایران هست با هر مقیاسی که حساب کنیم، خرید خودرو و ملک بسیار راحت تر است، ولی نگهداری شان سخت تر، مالیاتشان سنگین تر، مسئولیت مدنی ات در قبال سایرین، گاها خانمان برانداز می شود. مثلا در این ایالت کمتر خانواده ی قدمت داری را میشود یافت که بدلیلی در اقوامشان نداشته باشند کسی را که پایش به دادگاهها با فرایندهای دادرسی چندین ساله باز نشده باشد. بله اطاله دادرسی، فرایند زمان بر پاسخگویی به لوایح توسط وکلا گاها پرونده هایی را از نظرم میگذرانند که از تاریخ شکایتشان بیش از پنج سال گذشته است.
دفتر حقوقی ای که من در آن مشغولم با یک وکیل و سه منشی (که یکی شان ابتدا فقط منشی بوده ولیکن الان همسر وکیل سرپرست است) بیش از پانصد پرونده ی جاری دارد و سه هزار و هشتصد پرونده مختومه! و پذیرش روزانه چندین پرونده ی جدید. این تازه یک دفتر کوچک است در یک محله ی نه چندان مرغوب. دو روز در هفته را در این دفتر میگذرانم و چون مسلمانم موجب شده که مشتریان بنگلادشی دفتر اعتماد بیشتری به این وکیل داشته باشند. مشتریان مسلمان، موح سین صدایم میزنند و جناب وکیل و همکاران، مُشن! در دانشگاه هم که سید! (مثلا یک خانم آمریکایی از دور صدایتان بزند سید! یک حس معنوی خاص)
جمعه ها، ناهار را دفتر میدهد، در آن یک ساعت معمولا دور هم جمع می شویم و از تنوع غذایی و برنامه های آخر هفته هر کداممان می گوییم، منشی ها هم از مشتری های عجیب و بعضا زیرآب زن شکوه میکنند.
همکارانم خانم هایی از کشور گویان هستند، یک هفته ی تمام چند برابر من کار میکنند ولیکن چون مدرک دانشگاهی ندارند حقوقشان تقریبا برابر با منی است که صرفا چهارده ساعت در هفته در آنجا مشغولم. از تبعیض جنسیتی و نژادی به شدت درد کشیده اند، میگویند چون پوستشان تیره است، استخدامشان خیلی سخت میشود و اغلب به بهانه های واهی و یا بی بهانه، اپلیکیشنشان ریجکت می شود، و یا چون خانم هستند حقوقشان به مراتب پایین تر از مردهاییست که همان کار را انجام می دهند. این شکوه ها را بارها در دانشگاه هم شنیده بودم، ولی شنیدنش در محیط کار قابل پذیرش ترش کرد. این وضعیت نیویورک است و اینجا تقریبا دموکرات ترین و مهاجر پذیرترین شهر امریکاست.
هیچوقت فکر نمیکردم که در این شهر هم سفید بودن و مرد بودن عامل برتریست. هر جا که میروم، برخودشان خوب است و رویشان باز جهت استخدام. حتی دفاتری که توسط خانم ها اداره می شود در عمل شانس پذیرشم بیشتر است! البته چون پوستم تیره نیست و خانم نیستم!
تا زمانی که مسافر بودم، همه چیز دلربا بود، ولیکن زمانی که زندگی کردن را تجربه کردم، مفاهیم به شدت تغییر یافت و جذابیت ها، دگرگون. به عبارتی، جذابیت ها و زندگی به دور از سختگیری قانون به عادت زندگی سابق مجدد در نظرم پررنگ شد. نمیدانم ولیکن حتی به عنوان یک حقوقی هم، این حد از بی رحمی قانون برایم جای شکوه دارد.
آری! اینجا «درآمد قانونی» برای «یک تحصیل کرده» بالاتر از ایران هست با هر مقیاسی که حساب کنیم، خرید خودرو و ملک بسیار راحت تر است، ولی نگهداری شان سخت تر، مالیاتشان سنگین تر، مسئولیت مدنی ات در قبال سایرین، گاها خانمان برانداز می شود. مثلا در این ایالت کمتر خانواده ی قدمت داری را میشود یافت که بدلیلی در اقوامشان نداشته باشند کسی را که پایش به دادگاهها با فرایندهای دادرسی چندین ساله باز نشده باشد. بله اطاله دادرسی، فرایند زمان بر پاسخگویی به لوایح توسط وکلا گاها پرونده هایی را از نظرم میگذرانند که از تاریخ شکایتشان بیش از پنج سال گذشته است.
دفتر حقوقی ای که من در آن مشغولم با یک وکیل و سه منشی (که یکی شان ابتدا فقط منشی بوده ولیکن الان همسر وکیل سرپرست است) بیش از پانصد پرونده ی جاری دارد و سه هزار و هشتصد پرونده مختومه! و پذیرش روزانه چندین پرونده ی جدید. این تازه یک دفتر کوچک است در یک محله ی نه چندان مرغوب. دو روز در هفته را در این دفتر میگذرانم و چون مسلمانم موجب شده که مشتریان بنگلادشی دفتر اعتماد بیشتری به این وکیل داشته باشند. مشتریان مسلمان، موح سین صدایم میزنند و جناب وکیل و همکاران، مُشن! در دانشگاه هم که سید! (مثلا یک خانم آمریکایی از دور صدایتان بزند سید! یک حس معنوی خاص)
جمعه ها، ناهار را دفتر میدهد، در آن یک ساعت معمولا دور هم جمع می شویم و از تنوع غذایی و برنامه های آخر هفته هر کداممان می گوییم، منشی ها هم از مشتری های عجیب و بعضا زیرآب زن شکوه میکنند.
همکارانم خانم هایی از کشور گویان هستند، یک هفته ی تمام چند برابر من کار میکنند ولیکن چون مدرک دانشگاهی ندارند حقوقشان تقریبا برابر با منی است که صرفا چهارده ساعت در هفته در آنجا مشغولم. از تبعیض جنسیتی و نژادی به شدت درد کشیده اند، میگویند چون پوستشان تیره است، استخدامشان خیلی سخت میشود و اغلب به بهانه های واهی و یا بی بهانه، اپلیکیشنشان ریجکت می شود، و یا چون خانم هستند حقوقشان به مراتب پایین تر از مردهاییست که همان کار را انجام می دهند. این شکوه ها را بارها در دانشگاه هم شنیده بودم، ولی شنیدنش در محیط کار قابل پذیرش ترش کرد. این وضعیت نیویورک است و اینجا تقریبا دموکرات ترین و مهاجر پذیرترین شهر امریکاست.
هیچوقت فکر نمیکردم که در این شهر هم سفید بودن و مرد بودن عامل برتریست. هر جا که میروم، برخودشان خوب است و رویشان باز جهت استخدام. حتی دفاتری که توسط خانم ها اداره می شود در عمل شانس پذیرشم بیشتر است! البته چون پوستم تیره نیست و خانم نیستم!
روایتی از : سید محسن روحانی
منبع : کانال تلگرامی یک حقوقی در نیویورک
مشاهده سایر مطالب سید محسن روحانی
مطالب مرتبط
همسفر شراب (قسمت سیوهشتم-بخش اول)
۳۰ شهریور ۱۴۰۱
دو خانم جوان که مثل لبنانیها چادر سیاه سر کردهاند و چند خانم محجبهٔ دیگر. باید برگردیم به سرسرا برای گرفتن دفترچهٔ برنامهٔ همایش.
مطالعهسوالات معلم
۲۹ شهریور ۱۴۰۱
معلم دبستان این سوالات رو قبل از شروع شدن سال تحصیلی از والدین پرسیده است
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیوهفتم-بخش اول)
۱۵ شهریور ۱۴۰۱
صبح زود راهی دیترویت میشویم. صبح آنقدر زود است که جاده خلوت باشد و من، تنها بیدار جاده که پشت فرمان نشستهام و بقیه خوابند.
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیو ششم-بخش پنجم)
۳۰ مرداد ۱۴۰۱
میخواهد خانهاش را بفروشد. میپرسم هنوز زیر قرض بانک است؟ میگوید بله. کنجکاو میشوم در مورد نرخ سود بانکها. میگوید خیلی ساده است. قرار بوده ۲۰ سال و هر ماهی ۲۵۰۰ دلار بدهیم برای خانهای که ۲۵۰ هزار دلار میارزد.
مطالعهآخرین مطالب
اقامت با سفر قابل قیاس نیست
مشاهده صفحه روایت ایرانیان از آمریکاکشورهای زیادی را دیده م، از روستاهای دور افتاده ی ترکمنستان و هندوستان گرفته تا آسیای دور و مرکزی و اروپا.
تا زمانی که مسافر بودم، همه چیز دلربا بود، ولیکن زمانی که زندگی کردن را تجربه کردم، مفاهیم به شدت تغییر یافت و جذابیت ها، دگرگون. به عبارتی، جذابیت ها و زندگی به دور از سختگیری قانون به عادت زندگی سابق مجدد در نظرم پررنگ شد. نمیدانم ولیکن حتی به عنوان یک حقوقی هم، این حد از بی رحمی قانون برایم جای شکوه دارد.
آری! اینجا «درآمد قانونی» برای «یک تحصیل کرده» بالاتر از ایران هست با هر مقیاسی که حساب کنیم، خرید خودرو و ملک بسیار راحت تر است، ولی نگهداری شان سخت تر، مالیاتشان سنگین تر، مسئولیت مدنی ات در قبال سایرین، گاها خانمان برانداز می شود. مثلا در این ایالت کمتر خانواده ی قدمت داری را میشود یافت که بدلیلی در اقوامشان نداشته باشند کسی را که پایش به دادگاهها با فرایندهای دادرسی چندین ساله باز نشده باشد. بله اطاله دادرسی، فرایند زمان بر پاسخگویی به لوایح توسط وکلا گاها پرونده هایی را از نظرم میگذرانند که از تاریخ شکایتشان بیش از پنج سال گذشته است.
دفتر حقوقی ای که من در آن مشغولم با یک وکیل و سه منشی (که یکی شان ابتدا فقط منشی بوده ولیکن الان همسر وکیل سرپرست است) بیش از پانصد پرونده ی جاری دارد و سه هزار و هشتصد پرونده مختومه! و پذیرش روزانه چندین پرونده ی جدید. این تازه یک دفتر کوچک است در یک محله ی نه چندان مرغوب. دو روز در هفته را در این دفتر میگذرانم و چون مسلمانم موجب شده که مشتریان بنگلادشی دفتر اعتماد بیشتری به این وکیل داشته باشند. مشتریان مسلمان، موح سین صدایم میزنند و جناب وکیل و همکاران، مُشن! در دانشگاه هم که سید! (مثلا یک خانم آمریکایی از دور صدایتان بزند سید! یک حس معنوی خاص)
جمعه ها، ناهار را دفتر میدهد، در آن یک ساعت معمولا دور هم جمع می شویم و از تنوع غذایی و برنامه های آخر هفته هر کداممان می گوییم، منشی ها هم از مشتری های عجیب و بعضا زیرآب زن شکوه میکنند.
همکارانم خانم هایی از کشور گویان هستند، یک هفته ی تمام چند برابر من کار میکنند ولیکن چون مدرک دانشگاهی ندارند حقوقشان تقریبا برابر با منی است که صرفا چهارده ساعت در هفته در آنجا مشغولم. از تبعیض جنسیتی و نژادی به شدت درد کشیده اند، میگویند چون پوستشان تیره است، استخدامشان خیلی سخت میشود و اغلب به بهانه های واهی و یا بی بهانه، اپلیکیشنشان ریجکت می شود، و یا چون خانم هستند حقوقشان به مراتب پایین تر از مردهاییست که همان کار را انجام می دهند. این شکوه ها را بارها در دانشگاه هم شنیده بودم، ولی شنیدنش در محیط کار قابل پذیرش ترش کرد. این وضعیت نیویورک است و اینجا تقریبا دموکرات ترین و مهاجر پذیرترین شهر امریکاست.
هیچوقت فکر نمیکردم که در این شهر هم سفید بودن و مرد بودن عامل برتریست. هر جا که میروم، برخودشان خوب است و رویشان باز جهت استخدام. حتی دفاتری که توسط خانم ها اداره می شود در عمل شانس پذیرشم بیشتر است! البته چون پوستم تیره نیست و خانم نیستم!
تا زمانی که مسافر بودم، همه چیز دلربا بود، ولیکن زمانی که زندگی کردن را تجربه کردم، مفاهیم به شدت تغییر یافت و جذابیت ها، دگرگون. به عبارتی، جذابیت ها و زندگی به دور از سختگیری قانون به عادت زندگی سابق مجدد در نظرم پررنگ شد. نمیدانم ولیکن حتی به عنوان یک حقوقی هم، این حد از بی رحمی قانون برایم جای شکوه دارد.
آری! اینجا «درآمد قانونی» برای «یک تحصیل کرده» بالاتر از ایران هست با هر مقیاسی که حساب کنیم، خرید خودرو و ملک بسیار راحت تر است، ولی نگهداری شان سخت تر، مالیاتشان سنگین تر، مسئولیت مدنی ات در قبال سایرین، گاها خانمان برانداز می شود. مثلا در این ایالت کمتر خانواده ی قدمت داری را میشود یافت که بدلیلی در اقوامشان نداشته باشند کسی را که پایش به دادگاهها با فرایندهای دادرسی چندین ساله باز نشده باشد. بله اطاله دادرسی، فرایند زمان بر پاسخگویی به لوایح توسط وکلا گاها پرونده هایی را از نظرم میگذرانند که از تاریخ شکایتشان بیش از پنج سال گذشته است.
دفتر حقوقی ای که من در آن مشغولم با یک وکیل و سه منشی (که یکی شان ابتدا فقط منشی بوده ولیکن الان همسر وکیل سرپرست است) بیش از پانصد پرونده ی جاری دارد و سه هزار و هشتصد پرونده مختومه! و پذیرش روزانه چندین پرونده ی جدید. این تازه یک دفتر کوچک است در یک محله ی نه چندان مرغوب. دو روز در هفته را در این دفتر میگذرانم و چون مسلمانم موجب شده که مشتریان بنگلادشی دفتر اعتماد بیشتری به این وکیل داشته باشند. مشتریان مسلمان، موح سین صدایم میزنند و جناب وکیل و همکاران، مُشن! در دانشگاه هم که سید! (مثلا یک خانم آمریکایی از دور صدایتان بزند سید! یک حس معنوی خاص)
جمعه ها، ناهار را دفتر میدهد، در آن یک ساعت معمولا دور هم جمع می شویم و از تنوع غذایی و برنامه های آخر هفته هر کداممان می گوییم، منشی ها هم از مشتری های عجیب و بعضا زیرآب زن شکوه میکنند.
همکارانم خانم هایی از کشور گویان هستند، یک هفته ی تمام چند برابر من کار میکنند ولیکن چون مدرک دانشگاهی ندارند حقوقشان تقریبا برابر با منی است که صرفا چهارده ساعت در هفته در آنجا مشغولم. از تبعیض جنسیتی و نژادی به شدت درد کشیده اند، میگویند چون پوستشان تیره است، استخدامشان خیلی سخت میشود و اغلب به بهانه های واهی و یا بی بهانه، اپلیکیشنشان ریجکت می شود، و یا چون خانم هستند حقوقشان به مراتب پایین تر از مردهاییست که همان کار را انجام می دهند. این شکوه ها را بارها در دانشگاه هم شنیده بودم، ولی شنیدنش در محیط کار قابل پذیرش ترش کرد. این وضعیت نیویورک است و اینجا تقریبا دموکرات ترین و مهاجر پذیرترین شهر امریکاست.
هیچوقت فکر نمیکردم که در این شهر هم سفید بودن و مرد بودن عامل برتریست. هر جا که میروم، برخودشان خوب است و رویشان باز جهت استخدام. حتی دفاتری که توسط خانم ها اداره می شود در عمل شانس پذیرشم بیشتر است! البته چون پوستم تیره نیست و خانم نیستم!
روایتی از : سید محسن روحانی
منبع : کانال تلگرامی یک حقوقی در نیویورک
مشاهده سایر مطالب سید محسن روحانی
منبع : کانال تلگرامی یک حقوقی در نیویورک
مشاهده سایر مطالب سید محسن روحانی
مطالب مرتبط
همسفر شراب (قسمت سی و هشتم-بخش دوم)
۱۵ مهر ۱۴۰۱
با استاد راهنمایم ساعت هشت صبح جلسه دارم. از وقتی که برای فرصت مطالعاتی طولانی رفته به گوگل، چارهای جز این نیست که یا اول صبح یا دم غروب جلسه داشته باشیم.
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیوهشتم-بخش اول)
۳۰ شهریور ۱۴۰۱
دو خانم جوان که مثل لبنانیها چادر سیاه سر کردهاند و چند خانم محجبهٔ دیگر. باید برگردیم به سرسرا برای گرفتن دفترچهٔ برنامهٔ همایش.
مطالعهسوالات معلم
۲۹ شهریور ۱۴۰۱
معلم دبستان این سوالات رو قبل از شروع شدن سال تحصیلی از والدین پرسیده است
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیوهفتم-بخش اول)
۱۵ شهریور ۱۴۰۱
صبح زود راهی دیترویت میشویم. صبح آنقدر زود است که جاده خلوت باشد و من، تنها بیدار جاده که پشت فرمان نشستهام و بقیه خوابند.
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیو ششم-بخش پنجم)
۳۰ مرداد ۱۴۰۱
میخواهد خانهاش را بفروشد. میپرسم هنوز زیر قرض بانک است؟ میگوید بله. کنجکاو میشوم در مورد نرخ سود بانکها. میگوید خیلی ساده است. قرار بوده ۲۰ سال و هر ماهی ۲۵۰۰ دلار بدهیم برای خانهای که ۲۵۰ هزار دلار میارزد.
مطالعهآخرین مطالب
ما به ملتی با بیماری مزمن خشونت، تنهایی، افسردگی ، تفرقه و فقر تبدیل شدهایم
۲۰ اسفند ۱۴۰۲
ما به ملتی با بیماری مزمن خشونت، تنهایی، افسردگی ، تفرقه و فقر تبدیل شدهایم ویدئوهای تحلیلی رابرت اف کندی...
مطالعهمستند وضعیت شکست ( Fail State )
۱۵ اسفند ۱۴۰۲
مستند وضعیت شکست Fail State کارگردان : الکس شبانو محصول : سال 2017 آمریکا ژانر : اجتماعی زبان: انگلیسی -...
مطالعهاصلی ترین عوامل شکل گیری اتحاد میان آمریکا و اسرائیل
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
اصلی ترین عوامل شکل گیری اتحاد میان آمریکا و اسرائیل ویدئوهای تحلیلی منبع : شبکه الجزیرهآمریکا همیشه مهمترین متحد اسرائیل...
مطالعهچرا نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا اینقدر به اسرائیل اهمیت می دهند؟
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
چرا نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا اینقدر به اسرائیل اهمیت می دهند؟ ویدئوهای تحلیلی منبع : رسانه UNPacked از اوباما تا...
مطالعهداستان اسرائیل چگونه برای مردم آمریکا روایت شده است؟
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
داستان اسرائیل چگونه برای مردم آمریکا روایت شده است؟ ویدئوهای تحلیلی منبع : شبکه الجزیرهدر این این ویدئو از برنامه...
مطالعه