آمریکا چگونه به یک ابرقدرت از پا افتاده تبدیل شد؟
۱۹ اسفند ۱۳۹۹
انتخابی که آمریکای در حال افول با آن روبروست
۱۹ اسفند ۱۳۹۹
آمریکا چگونه به یک ابرقدرت از پا افتاده تبدیل شد؟
۱۹ اسفند ۱۳۹۹
انتخابی که آمریکای در حال افول با آن روبروست
۱۹ اسفند ۱۳۹۹

ایالات‌متحده آمریکا؛ ابرقدرتی در حال محو شدن

نویسنده: استفن کینزر (Stephen Kinzer)

تاریخ انتشار: ۱۰ ژانویه ۲۰۱۶

بعد از پانزده سال که از قرن ۲۱ گذشته، اکنون واضح است که ایالات‌متحده با دورانی مملو از تهدیدات جدید مواجه شده است. برخی از آن‌ها سیاسی و نظامی هستند اما جدی‌ترین این تهدیدات روان‌شناختی است.

در طول این قرن، ایالات‌متحده مانند قرن قبل بر دنیا تسلط نخواهد داشت. اگر آمریکایی‌ها بتوانند با این واقعیت کنار بیایند، امید به ثبات جهانی وجود دارد. اگر امتناع کنیم – اگر افول نسبی قدرتمان را قبول نکنیم – سرخوردگی‌مان ممکن است ما را به شیوه‌های خودویرانگر هدایت نماید.

ملت‌ها به‌طور طبیعی در طول زمان، افزایش و افول قدرت را تجربه می‌کنند. آن‌هایی که مانند چین و ایران زمان بیشتری دوام میاورند، این کار را با سوارشدن بر جریانات تاریخی انجام می‌دهند. آمریکایی‌ها در انجام این کار تجربه‌ای ندارند. ما همیشه در بالاترین سطح قرار داشتیم. در طول قرن بیستم، قدرتمان به‌طور پیوسته رشد کرد. عادت داشتیم جهان را اداره کنیم اما در آینده قادر نیستیم این کار را انجام دهیم. هیچ‌چیز در تاریخمان ما را برای

این تغییر ناگهانی در وضعیت جهانی آماده نکرده است. ازنظر روان‌شناختی برای آن آماده نیستیم.

در دنیای جدید، قدرت نظامی‌مان به‌عنوان قدرتمندترین سلاحمان، به‌طور پیوسته ارزش کمتری خواهد داشت. مهارتی که ما در آن پیشرفتی نداشتیم یعنی ایجاد ائتلاف میان ملت‌ها، به‌عنوان کلیدی برای ابرقدرت جهان بودن تبدیل خواهد شد. برای موفق شدن در قرن بیست‌ویکم، ایالات‌متحده نیاز به ابزار جدیدی دارد. بیشتر از همه باید واقعیت تغییر نقشمان در جهان را درک کنیم.

تاریخ این مشکل را به وجود می‌آورد. همواره موجب از دست دادن قدرت می‌شود. سیاست‌ها نیز در مقابلش ایستادگی می‌کنند. نامزدها با دادن وعده بودجه‌های نظامی بیشتر و جنگ‌های بی‌رحمانه بیشتر، با یکدیگر به رقابت می‌پردازند. آن‌ها این توهم را تقویت می‌کنند که «قرن آمریکایی» (دوره‌ای از اواسط قرن ۲۰ که سلطه ایالات‌متحده بسیار زیاد بود) می‌تواند برای همیشه دوام بیاورد.

نادیده گرفتن علائم ظهور دنیای جدید غیرممکن است. گروهی تروریست (داعش) در خاورمیانه سرزمینی را تصاحب کرده و مجبور هستیم این را قبول کنیم که علیرغم تمام توان نظامی‌مان نمی‌توانیم بدون کمک گرفتن از کشورها و شرکای محلی، آن‌ها را شکست دهیم. روسیه آشکارا ما را به مبارزه می‌طلبد. ترکیه، یک متحد ناتو که مدت طولانی گوش‌به‌فرمان ما بوده، خواسته‌هایمان را نادیده می‌گیرد و راه خودش را می‌رود. عربستان سعودی حتی بدون مشورت با ما جنگی را آغاز کرد.

بیشترین چالش ما روابط در حال تغییر ما با چین است. تا اواسط قرن، اگر قبل از آن این اتفاق رخ ندهد، آمریکایی‌ها با واقعیتی که هیچ‌وقت تصورش را نمی‌کردیم، روبرو خواهند شد:

یک رقیب پرجمعیت‌تر، ثروتمندتر و ازنظر تاریخی قوی‌تر از ایالات‌متحده.

واکنشمان به کاوش‌های اخیر چینی‌ها در اقیانوس آرام، صرفاً نظامی بوده است. این نشان می‌دهد که ما در مقابل چین به سیاست «ما در مقابل آن‌ها» در قرن بیستم عمل می‌کنیم. اگر این سیاست را دنبال کنیم، احتمال پیروزی درازمدت با آن‌هاست، نه ما. در طول اواسط و اواخر دهه‌های این قرن، ایالات‌متحده قادر نخواهد بود در درگیری‌های مرزی بر چین غلبه کند. فهم یا پذیرش این امر ممکن است برای آمریکایی‌ها دشوار باشد.

چالش‌های امنیتی بزرگ این قرن، جهانی هستند و از تروریسم تا تغییرات اقلیمی را شامل می‌شود. این چالش‌ها فقط می‌توانند توسط کشورهایی که با یکدیگر همکاری می‌کنند حل شوند. این درحالی است که ایالات‌متحده به‌ندرت پیوستن به ائتلاف‌های برابر تن داده است. ما عادت داریم به شرکایمان بگوییم که چه‌کاری انجام دهند. در عصر جدید، باید آن‌ها را متقاعد کنیم و منافعشان را برآورده کنیم. این مستلزم تمایل به سازش است. چیزی که آن را غیرعادی میدانیم.

جنگ‌های بزرگ اغلب در لحظات تغییر ژئوپلیتیک تکتونیکی[۱] شروع می‌شوند: زمانی که قدرت‌های نوظهور، یک قدرت قدیمی را به چالش می‌کشند. درگیری توسط یک مبارزه‌طلب شروع نمی‌شود، بلکه توسط قدرت حاکم که از دست دادن وضعیت برتری‌اش آن را می‌ترساند، شروع می‌شود. مورخ یونانی این شرایط را دلیل جنگ پلوپونز[۲] در ۲۴۰۰ سال پیش عنوان می‌کند: «آنچه جنگ را اجتناب‌ناپذیر ساخته بود، ظهور آتن و ترسی بود که در اسپارت القاء شده بود.»

ایالات‌متحده آمریکا نباید از به وجود آمدن قدرت‌های دیگر ترس داشته باشد. با پذیرفتن تغییرات جهانی و تطبیق با آن، می‌توانیم چشم‌انداز درگیری را کاهش می‌دهیم. قدرت نسبی ما به‌طور منطقی افول خواهد کرد، همان‌طور که کشورهای دیگر ثروتمندتر و قوی‌تر خواهند شد. این واقعیت ناگزیر تاریخی ممکن است یک هدیه باشد. دنیای چندقطبی ذاتاً پایدارتر از آن دنیایی است که توسط یک قدرت کنترل می‌شود. ایالات‌متحده دارای ابزارهایی است که برای ادامه موفقیت ملی نیاز داریم. ما موفق خواهیم شد اگر بتوانیم تحول روان‌شناختی را نسبت به دنیایی که بر آن تسلط نداریم ایجاد کنیم.