مشابهت امریکا و گیم‌های جوندار و ایران و جون بی‌نهایت
۲۴ آذر ۱۳۹۸
مهریه در خارج
۲۴ آذر ۱۳۹۸
مشابهت امریکا و گیم‌های جوندار و ایران و جون بی‌نهایت
۲۴ آذر ۱۳۹۸
مهریه در خارج
۲۴ آذر ۱۳۹۸

داستان عجیب و غریب ازدواج و طلاق در کلفرنیا

مشاهده صفحه روایت ایرانیان از آمریکا
از اون مباحثی میخوام بگم که هر روز هم بعد از ۱۵ سال یه چیزی درباره‌ش می‌شنوم فکم از جا می‌افته. حتی نمی‌دونم از کجا شروع کنم راجع بهش بنویسم. آمار بهتره یا شواهد؟ نمی‌دونم. همه‌اش خیلی فجیعه.
یکی از دوستان همسایه‌ای داشت که مدیر ارشد در باحال‌ترین شرکت دنیاست. از اون چینی‌هایی که خیلی همه چیز رو تا آخرش سرمایه گذاری کرده، یه x5 خودش داره، یه Audi هم زنش، ۴ تا خونه دارن (یعنی این چهارمیش بوده) و اینکه مثلاً گاراژشون رو هم تبدیل به یه واحد بکنن برای اجاره دادن روی Airbnb. یعنی دیگه اِند و آخر آرزوهای یه مهندس تو Bay Area. دیشب که دیدم دوستم رو، داشت راجع به اجاره دادن بخشی از خونه‌ی همسایه‌شون صحبت می‌کرد. گیج شدم یکم و بالاخره ازش پرسیدم اینا که...گفت نه اینا جدا شدن و زنش تمام املاک و خونه‌هاشو گرفته ازش. من کلاً گیریپاژ کردم وقتی شنیدم. می‌گفت شوهرش یه بار اومده و حرف زده و گریه می‌کرده که همه چی رو از دست داده. حتی زنش ماشينش رو هم ازش گرفته. این داستان تا اینجا بماند با این نکته که این چندمین باری هست که می‌بینم جدا شدن باعث گرفتن تمام اموال مرد شده.
یکی از دوستان امریکایی‌ام رو دیدم که بعد از مدت‌ها که درگیری داشت سر جدا شدن از زنش، بالاخره جدا شده بود و با یک زن اصالتاً اروپای شرقی ازدواج کرده بود. ولی تو حرفاش گفت که ازدواج روی کاغذ و با مدرک نکردن. فقط توافقیه. و اینو شنیده بودم که خیلیای دیگه تو کلفرنیا توی دادگاه ثبت نمی‌کنن که ازدواج کردن چون اگه به هر دلیلی جدا شدن دردسرهای دادگاه و اموال و غیره نداشته باشن. اینم داستان دوم.
چند وقت پیش برای دیدن یک خانه در یکی از شهرهای نسبتاً لوکس رفته بودم. آدرسی که بود محل دفتر اجاره‌ی هواپیما رو نشون می‌داد. وارد که شدم و با ریلتور صحبت کردیم معلوم شد که با صاحب‌خونه دوست هستند. کار صاحب‌خونه، اجاره‌ی هواپیما به شرکت‌ها و آدم‌هاست. ۱۲ تا هواپیما داره و از اجاره‌ی این‌ها زندگی می‌کنه. تو گاراژ ۳ تا پورش و یک بی‌ام‌و پارک بود. از علت اینکه چرا خونه رو دارن می‌فروشن پرسیدم. گفت what is common in california? The divorce. یعنی این هم یه داستان طلاق دیگه. بعد سفره‌ی دلش رو یه کم باز کرد. شروع کرد به اینکه آره تو bay area داستان اینجوریه. آدم‌ها به خاطر کارشون یا هرچی تعلقی به خانواده ندارن. دیگه آخرای صحبت بود. حرف از کار من پرسید. شروع کرد گفت که دخترش داره با رئیس یه شرکت رقیب دیت می‌کنه. و بعد رفت تو زندگی خودش. گفت آره ما هم چند سال پیش جدا شدیم. صبر کردیم بچه‌هامون برن کالج که صدمه نبینن بعدش جدا شیم. اینم داستان سوم. دیگه دلم انقد پیچ می‌زد که می خواستم بالا بیارم. خیلی برام شنیدن این حرفا زیاد بود.
داستان چهارم. یکی از دوستانم تعریف می‌کرد که دکترشون گفته قبل از بچه دار شدن خیلی مطمئن باشین که اقلاً با هم چند سال می‌خواین زندگی کنین. چون اینجا بی‌اریاست، با نرخ طلاق (رسمی و غیر رسمی) حدود ۸۰ درصد!!!! برای من هم باورش سخت بود!
خلاصه اینکه این داستان ازدواج و طلاق برام اصلاً حل نشده. به نظرم همون ۲۰ درصدی هم که جدا نمی‌شن مهاجرهای هندی و شرقی هستن که باعث شده آمار به صد در صد طلاق نرسه. به قول خارجیا closure نداره برام اصلاً. یعنی اصلاً نمی‌تونم بفهمم چه اتفاقی داره می‌افته. از یه طرف خیلی همه چی توافقیه، از یه طرف دادگاه اینقد سخت می‌گیره به نفع زن، از یه طرف اگه بزن بزن باشه قضیه خیلی ناجور میشه. حتی اگه بچه‌ها کتک بخورن بچه‌ها رو می‌گیرن می‌برن میدن به پرورشگاه. شده برای خودش فیلی در تاریکی که هنوز درست ابعاد خوب یا بد بودنش رو درک نکردم....

مطالب مرتبط

داستان عجیب و غریب ازدواج و طلاق در کلفرنیا

مشاهده صفحه روایت ایرانیان از آمریکا
از اون مباحثی میخوام بگم که هر روز هم بعد از ۱۵ سال یه چیزی درباره‌ش می‌شنوم فکم از جا می‌افته. حتی نمی‌دونم از کجا شروع کنم راجع بهش بنویسم. آمار بهتره یا شواهد؟ نمی‌دونم. همه‌اش خیلی فجیعه.
یکی از دوستان همسایه‌ای داشت که مدیر ارشد در باحال‌ترین شرکت دنیاست. از اون چینی‌هایی که خیلی همه چیز رو تا آخرش سرمایه گذاری کرده، یه x5 خودش داره، یه Audi هم زنش، ۴ تا خونه دارن (یعنی این چهارمیش بوده) و اینکه مثلاً گاراژشون رو هم تبدیل به یه واحد بکنن برای اجاره دادن روی Airbnb. یعنی دیگه اِند و آخر آرزوهای یه مهندس تو Bay Area. دیشب که دیدم دوستم رو، داشت راجع به اجاره دادن بخشی از خونه‌ی همسایه‌شون صحبت می‌کرد. گیج شدم یکم و بالاخره ازش پرسیدم اینا که...گفت نه اینا جدا شدن و زنش تمام املاک و خونه‌هاشو گرفته ازش. من کلاً گیریپاژ کردم وقتی شنیدم. می‌گفت شوهرش یه بار اومده و حرف زده و گریه می‌کرده که همه چی رو از دست داده. حتی زنش ماشينش رو هم ازش گرفته. این داستان تا اینجا بماند با این نکته که این چندمین باری هست که می‌بینم جدا شدن باعث گرفتن تمام اموال مرد شده.
یکی از دوستان امریکایی‌ام رو دیدم که بعد از مدت‌ها که درگیری داشت سر جدا شدن از زنش، بالاخره جدا شده بود و با یک زن اصالتاً اروپای شرقی ازدواج کرده بود. ولی تو حرفاش گفت که ازدواج روی کاغذ و با مدرک نکردن. فقط توافقیه. و اینو شنیده بودم که خیلیای دیگه تو کلفرنیا توی دادگاه ثبت نمی‌کنن که ازدواج کردن چون اگه به هر دلیلی جدا شدن دردسرهای دادگاه و اموال و غیره نداشته باشن. اینم داستان دوم.
چند وقت پیش برای دیدن یک خانه در یکی از شهرهای نسبتاً لوکس رفته بودم. آدرسی که بود محل دفتر اجاره‌ی هواپیما رو نشون می‌داد. وارد که شدم و با ریلتور صحبت کردیم معلوم شد که با صاحب‌خونه دوست هستند. کار صاحب‌خونه، اجاره‌ی هواپیما به شرکت‌ها و آدم‌هاست. ۱۲ تا هواپیما داره و از اجاره‌ی این‌ها زندگی می‌کنه. تو گاراژ ۳ تا پورش و یک بی‌ام‌و پارک بود. از علت اینکه چرا خونه رو دارن می‌فروشن پرسیدم. گفت what is common in california? The divorce. یعنی این هم یه داستان طلاق دیگه. بعد سفره‌ی دلش رو یه کم باز کرد. شروع کرد به اینکه آره تو bay area داستان اینجوریه. آدم‌ها به خاطر کارشون یا هرچی تعلقی به خانواده ندارن. دیگه آخرای صحبت بود. حرف از کار من پرسید. شروع کرد گفت که دخترش داره با رئیس یه شرکت رقیب دیت می‌کنه. و بعد رفت تو زندگی خودش. گفت آره ما هم چند سال پیش جدا شدیم. صبر کردیم بچه‌هامون برن کالج که صدمه نبینن بعدش جدا شیم. اینم داستان سوم. دیگه دلم انقد پیچ می‌زد که می خواستم بالا بیارم. خیلی برام شنیدن این حرفا زیاد بود.
داستان چهارم. یکی از دوستانم تعریف می‌کرد که دکترشون گفته قبل از بچه دار شدن خیلی مطمئن باشین که اقلاً با هم چند سال می‌خواین زندگی کنین. چون اینجا بی‌اریاست، با نرخ طلاق (رسمی و غیر رسمی) حدود ۸۰ درصد!!!! برای من هم باورش سخت بود!
خلاصه اینکه این داستان ازدواج و طلاق برام اصلاً حل نشده. به نظرم همون ۲۰ درصدی هم که جدا نمی‌شن مهاجرهای هندی و شرقی هستن که باعث شده آمار به صد در صد طلاق نرسه. به قول خارجیا closure نداره برام اصلاً. یعنی اصلاً نمی‌تونم بفهمم چه اتفاقی داره می‌افته. از یه طرف خیلی همه چی توافقیه، از یه طرف دادگاه اینقد سخت می‌گیره به نفع زن، از یه طرف اگه بزن بزن باشه قضیه خیلی ناجور میشه. حتی اگه بچه‌ها کتک بخورن بچه‌ها رو می‌گیرن می‌برن میدن به پرورشگاه. شده برای خودش فیلی در تاریکی که هنوز درست ابعاد خوب یا بد بودنش رو درک نکردم....

مطالب مرتبط



آخرین مطالب