امتحان رانندگی
۲۰ آذر ۱۳۹۸
عبور کشتی غول پیکر Maersk از جلوی Ferry Building
۲۰ آذر ۱۳۹۸
امتحان رانندگی
۲۰ آذر ۱۳۹۸
عبور کشتی غول پیکر Maersk از جلوی Ferry Building
۲۰ آذر ۱۳۹۸

آیا مدارس، خلاقیت بچه‌ها را می‌کشند؟

مشاهده صفحه روایت ایرانیان از آمریکا


پارسال در نمایشگاه گردشگری مفصل نشستیم با یکی دو نفر از تسهیل‌گرهای مدرسه‌ی طبیعت صحبت کردیم. قبل از آن هم یک مقدار با این مدارس آشنا شده بودم. صرف‌نظر از مفهوم طبیعت در این مدارس که بسیار با اهمیت است، بحث زوری درس نخواندن است. چون زوری درس خواندن مساوی‌ست با اینکه درس که تمام شد والسلام، به کتاب و دفتر یک بوس و تمام.

همیشه از بحث آن روز این خلاصه در ذهنم مانده که سبزی را اگر زوری در دهن بچه‌ها بکنیم، آخرین بار است که سبزی می‌خورند. این را قبلا جای ديگر شنیده بودم. به عبارت دیگر در آموزش، هر بچه‌ای زمانی به نقطه‌ی یادگیری می‌رسد و خودش به اصطلاح خارجی‌ها pick up می‌کند.

از وقتی بچه‌ها به دنیا آمده بودند اسکی نرفته بودیم و چندین سال منتظر مانده بودم تا بزرگ‌تر شوند و با هم برویم اسکی. امسال که می‌رفتیم در ذهنم این بود که برایشان کلاس بگیرم و با ضرب و زور خودم و کلاس، تا آخر فصل، بعد از دو سه ماه بتوانند از لیفت بالا بروند. کفش‌ها را پوشیدیم و اسکی‌ها به پا. آمدم امر و نهی را شروع کنم که اینجوری برو اینجوری بیا این غلطه اون درسته تو هیچی نمیشی و... 

در همین لحظه یاد مدارس طبیعت افتادم و تصمیم گرفتم چیزی نگویم. به قول مدارس طبیعت، بازی خودش بزرگترین معلم است برای بچه‌ها. گذاشتم هر جوری دوست داشتند بازی کنند. بعضی وقت‌ها هم می‌آمدند و یک سوالاتی می‌پرسیدند. نگاه می‌کردم و می‌دیدم که دیگران را نگاه می‌کنند و سعی می‌کنند تکرار کنند.

قصه کوتاه، چیزی که من فکر نمی‌کردم تا سه ماه اتفاق بیافتد در همان روز اول اتفاق افتاد و بزرگتره اولین لیفت‌اش را همان روز اول سوار شد. از آن موقع تا حالا اشتیاق‌شان برای اسکی رفتن ما را هم تشویق می‌کند. اسکی یک مثال بود، در اینجاست که فکر می‌کنم آیا مدارس (آموزش زوری) به ما کمک می‌کنند یا فقط خلاقیت و انگیزه‌هایمان را کور می‌کنند. این در حالی بود که یک سری از بچه‌ها داشتند در کلاس اسکی گريه می‌کردند، زمین می‌خوردند و دوست نداشتند پا شده و دوباره تلاش کنند. می‌گفتند بس است دیگر نمی‌خواهیم...

مطالب مرتبط

آیا مدارس، خلاقیت بچه‌ها را می‌کشند؟

مشاهده صفحه روایت ایرانیان از آمریکا


پارسال در نمایشگاه گردشگری مفصل نشستیم با یکی دو نفر از تسهیل‌گرهای مدرسه‌ی طبیعت صحبت کردیم. قبل از آن هم یک مقدار با این مدارس آشنا شده بودم. صرف‌نظر از مفهوم طبیعت در این مدارس که بسیار با اهمیت است، بحث زوری درس نخواندن است. چون زوری درس خواندن مساوی‌ست با اینکه درس که تمام شد والسلام، به کتاب و دفتر یک بوس و تمام.

همیشه از بحث آن روز این خلاصه در ذهنم مانده که سبزی را اگر زوری در دهن بچه‌ها بکنیم، آخرین بار است که سبزی می‌خورند. این را قبلا جای ديگر شنیده بودم. به عبارت دیگر در آموزش، هر بچه‌ای زمانی به نقطه‌ی یادگیری می‌رسد و خودش به اصطلاح خارجی‌ها pick up می‌کند.

از وقتی بچه‌ها به دنیا آمده بودند اسکی نرفته بودیم و چندین سال منتظر مانده بودم تا بزرگ‌تر شوند و با هم برویم اسکی. امسال که می‌رفتیم در ذهنم این بود که برایشان کلاس بگیرم و با ضرب و زور خودم و کلاس، تا آخر فصل، بعد از دو سه ماه بتوانند از لیفت بالا بروند. کفش‌ها را پوشیدیم و اسکی‌ها به پا. آمدم امر و نهی را شروع کنم که اینجوری برو اینجوری بیا این غلطه اون درسته تو هیچی نمیشی و... 

در همین لحظه یاد مدارس طبیعت افتادم و تصمیم گرفتم چیزی نگویم. به قول مدارس طبیعت، بازی خودش بزرگترین معلم است برای بچه‌ها. گذاشتم هر جوری دوست داشتند بازی کنند. بعضی وقت‌ها هم می‌آمدند و یک سوالاتی می‌پرسیدند. نگاه می‌کردم و می‌دیدم که دیگران را نگاه می‌کنند و سعی می‌کنند تکرار کنند.

قصه کوتاه، چیزی که من فکر نمی‌کردم تا سه ماه اتفاق بیافتد در همان روز اول اتفاق افتاد و بزرگتره اولین لیفت‌اش را همان روز اول سوار شد. از آن موقع تا حالا اشتیاق‌شان برای اسکی رفتن ما را هم تشویق می‌کند. اسکی یک مثال بود، در اینجاست که فکر می‌کنم آیا مدارس (آموزش زوری) به ما کمک می‌کنند یا فقط خلاقیت و انگیزه‌هایمان را کور می‌کنند. این در حالی بود که یک سری از بچه‌ها داشتند در کلاس اسکی گريه می‌کردند، زمین می‌خوردند و دوست نداشتند پا شده و دوباره تلاش کنند. می‌گفتند بس است دیگر نمی‌خواهیم...

مطالب مرتبط



آخرین مطالب