منهتن قفل است!
۱۸ مهر ۱۳۹۸
چند رای خاص
۱۸ مهر ۱۳۹۸
منهتن قفل است!
۱۸ مهر ۱۳۹۸
چند رای خاص
۱۸ مهر ۱۳۹۸

دانشجویان ایرانی در آمریکا

مشاهده صفحه روایت ایرانیان از آمریکا
از تمامی مذاهب دوست و هم کلاسی و رفیق دارم، حتی آن ها که ما بهشان می گوییم کافر. دانشکده های حقوق این شهر که غالبا توسط یهودی ها اشغال شده اند و در گام بعد مسیحیان. شاید در سایر شهرها و دانشگاهها بدین نحو نباشد.

این شهر آکنده است از خاص ترین ادیان. شاید بیش از صد مدل دین و مذهب و آیین دیده ام، اغلبشان هم مسجد و کنیسه و معبدشان را دارند. غالبا هم درب ورودی شان صندوقیست جهت کمک مردمی. البته طبق قانون اساسی شان نمی توانند بین مذاهب تفاوتی قائل شوند. کمک های مالی دولت هم به همه ی مذاهب بایستی متناسب و بدور از تبعیض باشد.

- هفته ی گذشته، دختری از هم دانشگاهی هایم بنام فرانچسکا از ایتالیا مرا به مراسم مناجات آیین شان دعوت کرد. میگفت که از بودایی نشات گرفته است. امروز در زمان امام چهارمشان هستیم. خدا را قبول ندارند ولیکن روزانه هر چقدر که بتوانند برای آرامش دلشان در این نوع مراکز به قول خودشان فرهنگی جمع می شوند تا خود را از کینه برهانند و روحشان را آزاد کنند. تکرار یک جمله ی چهار کلمه ای با دو دستی که در جلوی صورتشان به هم می سابیدند. برخی شان هم بین دو دست، تسبیح داشتند. اغلبشان هم مسن بودند. مراسمشان در نگاه اول برایم به شدت غیر قابل تحمل بود. این حسم را در قالب جمله ای در مورد مذهب ما، در انتها از وی شنیدم که: شما چطور می توانید مسلمان باشید؟! چطور با خودتان تفکر نمی کنید!؟ و ازین دست سوالات...و من بیشتر ازینکه به جملاتش بیاندیشم داشتم به شباهت نگاهمان در مورد مذهب یکدیگر، فکر میکردم. برنامه امسالشان جذب پنجاه هزار عضو جدید در شهر نیویورک است. مثل اینکه در سال های قبل به عددهای کمتر مدنظرشان رسیده بودند.

- دقیقا همان شب به مراسمی دعوت شده بودم از سوی دوستان یهودی حسیدی ام! این دوستم در نگاه اول تقریبا چند درجه از مذهبی ترین جوانانی که در قم دیده بودم، نورانی! تر و مذهبی تر است. میخائیل، بیست و نه ساله و سال سوم جی دی. جمع خاصی بود، تقریبا کمتر از عدد انگشتان دو دست، غیر یهودی بودیم. از شباهت ها و سختی آیینشان که می شنیدم باز همان غیر قابل تحمل بودن، مدام از ذهنم می گذشت. زنانشان را طاس می کنند و کلاه گیس بر سرشان می کنند. در هنگام زناشویی شان پارچه ای سفید در میان خود قرار می دهند که بدن ها تماسی نداشته باشد. فر موهایشان، کلاهشان، بند شلوارشان، مراسم خاصشان، همه و همه برایم کلافه کننده بود.

- فردایش سام را دیدم، نام کاملش ساموئل است. ماجرا را که برایش تعریف کردم، شروع کرد به توهین به مذهب میخائیل، که این ها عقل ندارند! دگم اند! خشک مذهبند! ساموئل هم البته یهودیست ولی از مذهبی دیگر!

- شنبه اش، با دوست مسیحی ام که البته این هم کشیش کاتولیک است رفتیم سینما تا سری جدید ماموریت غیر ممکن تام کروز را ببینیم. برایش از دوستی ام با سه فرد قبل گفتم و تجربه هایم. شروع کرد به شماتتم که آن ها رستگار نمی شوند و خرافاتی اند و نژادپرست و...

- و من داشتم به این همه شباهت در بین مذهبی ها و امید به رستگاری انحصاریشان فکر میکردم.

مطالب مرتبط

دانشجویان ایرانی در آمریکا

مشاهده صفحه روایت ایرانیان از آمریکا
از تمامی مذاهب دوست و هم کلاسی و رفیق دارم، حتی آن ها که ما بهشان می گوییم کافر. دانشکده های حقوق این شهر که غالبا توسط یهودی ها اشغال شده اند و در گام بعد مسیحیان. شاید در سایر شهرها و دانشگاهها بدین نحو نباشد.

این شهر آکنده است از خاص ترین ادیان. شاید بیش از صد مدل دین و مذهب و آیین دیده ام، اغلبشان هم مسجد و کنیسه و معبدشان را دارند. غالبا هم درب ورودی شان صندوقیست جهت کمک مردمی. البته طبق قانون اساسی شان نمی توانند بین مذاهب تفاوتی قائل شوند. کمک های مالی دولت هم به همه ی مذاهب بایستی متناسب و بدور از تبعیض باشد.

- هفته ی گذشته، دختری از هم دانشگاهی هایم بنام فرانچسکا از ایتالیا مرا به مراسم مناجات آیین شان دعوت کرد. میگفت که از بودایی نشات گرفته است. امروز در زمان امام چهارمشان هستیم. خدا را قبول ندارند ولیکن روزانه هر چقدر که بتوانند برای آرامش دلشان در این نوع مراکز به قول خودشان فرهنگی جمع می شوند تا خود را از کینه برهانند و روحشان را آزاد کنند. تکرار یک جمله ی چهار کلمه ای با دو دستی که در جلوی صورتشان به هم می سابیدند. برخی شان هم بین دو دست، تسبیح داشتند. اغلبشان هم مسن بودند. مراسمشان در نگاه اول برایم به شدت غیر قابل تحمل بود. این حسم را در قالب جمله ای در مورد مذهب ما، در انتها از وی شنیدم که: شما چطور می توانید مسلمان باشید؟! چطور با خودتان تفکر نمی کنید!؟ و ازین دست سوالات...و من بیشتر ازینکه به جملاتش بیاندیشم داشتم به شباهت نگاهمان در مورد مذهب یکدیگر، فکر میکردم. برنامه امسالشان جذب پنجاه هزار عضو جدید در شهر نیویورک است. مثل اینکه در سال های قبل به عددهای کمتر مدنظرشان رسیده بودند.

- دقیقا همان شب به مراسمی دعوت شده بودم از سوی دوستان یهودی حسیدی ام! این دوستم در نگاه اول تقریبا چند درجه از مذهبی ترین جوانانی که در قم دیده بودم، نورانی! تر و مذهبی تر است. میخائیل، بیست و نه ساله و سال سوم جی دی. جمع خاصی بود، تقریبا کمتر از عدد انگشتان دو دست، غیر یهودی بودیم. از شباهت ها و سختی آیینشان که می شنیدم باز همان غیر قابل تحمل بودن، مدام از ذهنم می گذشت. زنانشان را طاس می کنند و کلاه گیس بر سرشان می کنند. در هنگام زناشویی شان پارچه ای سفید در میان خود قرار می دهند که بدن ها تماسی نداشته باشد. فر موهایشان، کلاهشان، بند شلوارشان، مراسم خاصشان، همه و همه برایم کلافه کننده بود.

- فردایش سام را دیدم، نام کاملش ساموئل است. ماجرا را که برایش تعریف کردم، شروع کرد به توهین به مذهب میخائیل، که این ها عقل ندارند! دگم اند! خشک مذهبند! ساموئل هم البته یهودیست ولی از مذهبی دیگر!

- شنبه اش، با دوست مسیحی ام که البته این هم کشیش کاتولیک است رفتیم سینما تا سری جدید ماموریت غیر ممکن تام کروز را ببینیم. برایش از دوستی ام با سه فرد قبل گفتم و تجربه هایم. شروع کرد به شماتتم که آن ها رستگار نمی شوند و خرافاتی اند و نژادپرست و...

- و من داشتم به این همه شباهت در بین مذهبی ها و امید به رستگاری انحصاریشان فکر میکردم.

مطالب مرتبط



آخرین مطالب