آمریکا؛ بهشت لابی‌گران خارجی
۹ دی ۱۳۹۸
رستوران ایرانی حلال در شهر دنور
۹ دی ۱۳۹۸
آمریکا؛ بهشت لابی‌گران خارجی
۹ دی ۱۳۹۸
رستوران ایرانی حلال در شهر دنور
۹ دی ۱۳۹۸
 
آمریکا 360

دیگرهراسی و جنبش مک کارتیسم در آمریکا


 افرادی که با بحث جنگ سرد بین شوروی و ایالات متحده پس از اتمام جنگ دوم جهانی آشنایی دارند، امکان بسیار کمی دارد که نام سناتور جوزف مک کارتی (Joseph RMcCarthy ) را نشنیده باشند.

مک کارتی سناتوری است که جهان او را با سخنرانی مشهوری که در بین گردهمایی زنان حزب جمهوریخواه آمریکا در شهر ویلینگ واقع در ویرجینیای غربی بود، می‌شناسد. او در این سخنرانی اشاره به لیستی 205 نفره می‌کند که با اسناد معتبر، وابستگی آن‌ها به کمونیستها یا طرفداری و هواداری این طرز تفکر اثبات می‌شود. بلافاصله تمامی این سخنرانی در رسانه‌های دولتی آمریکا پوشش داده می‌شود و فضا سازی برای این سخنرانی فراهم می‌شود که تا چهار سال جامعه‌ی آمریکا به خصوص سه قشر کارمندان سیاسی دولت، هنرمندان و فرهیختگان مورد بی‌مهری‌های عمیقی حول این موضوع می‌شوند.

طی سال‌های 1950 الی 1954 میلادی است که اسم سناتور جوزف مک کارتی به عنوان یکی از چهره‌های ماندگار در عرصه‌ی سیاست و حکومت ایالات متحده‌ی آمریکا علی الخصوص حد فاصل جنگ سرد شوروی و آمریکا (1945 الی 1989 میلادی) شناخته شد.

در این گزارش کوشش خواهیم کرد، شمه‌ای از این دوران اختناق چهار ساله در آمریکا- که در ادبیات سیاسی به دوره‌ی مک‌کارتیسم نیز شهرت دارد- را نشان دهیم.


زمینه‌های شکل‌گیری جریان مک کارتیسم در ایالات متحده آمریکا

پس از پایان جنگ جهانی دوم، همان طور که اغلب کارشناسان پیش‌بینی می‌کردند، با قدرت گرفتن شوروی و آمریکا در جهان سیستم دوقطبی در جهان به وجود آمد که منافع نظام بین‌المللی در راستای این دو قطب تعریف می‌شد.

در تعریف کاپلان از این وضع شاهد این هستیم که چندین مولفه شمرده می‌شود و ما در اینجا به ذکر چهار مولفه اکتفا می‌کنیم. او نام این سیستم را "دو قطبی انعطاف ناپذیر" می‌نامد: 1. هر قدرت برتر خودش دارای یک مجموعه و چندین زیر مجموعه است. 2. در این سیستم زمینه‌ی اتحاد و ائتلاف وجود ندارد (اگر هم پیمانی دارند در مورد کاهش تسلیحات است. 3. بازدارندگی یکی از ویژگی‌های اصلی این سیستم است. 4. هر یک از بازیگران برای اینکه رقیب خود را کنار بزنند و به عنوان ابر قدرت شناخته شوند، مجبور به افزایش توان خود در مقابل قطب مقابل است. تداوم این مولفه توسط هر یک از طرفین منجر به بروز منازعه و تنش می‌شود.

با این مقدمه کوتاه در این قسمت، وقتی وارد فضای بعد از جنگ جهانی دوم از دید آمریکایی‌ها می‌شویم، یک شتاب‌زدگی نامعقولی در این برهه انجام می‌شود و به نوعی سیاست خارجی آمریکا را تا حدود 45 سال شکل می‌دهد. سردمدار این شتاب‌زدگی هری ترومن، سی و سومین رئیس جمهور آمریکاست که پس از فوت ناگهانی روزولت به عنوان معاون رئیس جمهور، طبق قانون اساسی آمریکا به ریاست جمهوری می‌رسد.

هری ترومن تا آن زمان علاقه‌ی چندانی به سیاست نداشت و از مهم‌ترین برنامه‌های کشورش، مثل برنامه‌های هسته‌ای یا برخی جلسات سری اطلاع چندانی نداشت. پس از گذر مدتی از ورود تصادفی او به بالاترین عرصه‌ی مدیریتی- اجرایی در حکومت آمریکا (ریاست جمهوری)، ابتکار عمل به دستان هری ترومن می‌افتد.

هری ترومن و همکارانش (سناتور مک کارتی هم جزو همین حلقه بود) اقدام به تدوین مشی سیاست خارجی جدیدی می‌کنند که چندین سال پس از گذر از دوران ریاست جمهورشی ترومن به دکترین "سد نفوذ و مهار شوروی" مشهور می‌شود. این دکترین از ابعاد مختلفی مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است.
بعد سیاسی این دکترین در این گزارش مورد نظر ماست. در سال 1946 میلادی استالین در سخنرانی جنجالی صحبت از رویارویی غیر قابل اجتناب سرمایه‌داری و کمونیسم می‌کند. فرد دوم سفارت آمریکا در شوروی به نام جورج اف- کنان (George F.kennan) تحلیلی از صحبت‌های استالین به آمریکا ارسال می‌کند که 2 محور عمده آن‌ به شرح ذیل است: اول این‌که، رهبران شوروی پس از انقلاب بلشویکی 1917 میلادی خود، ترس از ناامنی داشته‌اند که این ترس به حوزه‌ی سیاست خارجی این کشور نیز کشیده شده است. دوم، مساله‌ی عزم کمونیسم بر نابودی کاپیتالیسم است.

به تدریج این طرز تفکر در رده‌های مختلف خارجی ایالات متحده باب شد و آمریکا اولویت اول سیاست خارجی خود را نابودی شوروی و محو آن از نقشه‌ی جهان، قرار داد. منتقدین این دکترین معتقد به این نکته بودند که بزرگترین اشتباهی که منجر به ظهور عصر چپاول جهانی به نفع دو دولت- ملت اتخاذ همین استراتژی از طرف ترومن بود.

ترومن با این کار خویش راه هر گونه مصالحه را بست و فضای تقابلی سنگینی بین دو کشور رقم زد. یکی از ایرادهای آمریکایی‌ها به شوروی این بود که کمونیستها به دنبال صدور انقلاب خویش هستند و لذا پیگیری مسائل داخلی باید به نمایندگان معتمد دولت سپرده می‌شد تا بتوانند از نفوذ کمونیسم در داخل کشور جلوگیری نمایند. یکی از این نمایندگان سناتور مک کارتی، نماینده‌ی محافظه کار (جمهوری‌خواه) سنا بود.

عملیاتی شدن جریان

بعد از ظهور انقلاب بلشویکی در شوروی، اثرات این انقلاب به ایالات متحده هم رسیده بود و جوانان آمریکایی که گرایشات سوسیالیستی- کمونیستی داشتند به سمت تشکیل گروهی در آمریکا رفتند که در سال 1941 میلادی حدود 75000 عضو پیدا کرد. بعد از شروع موج دوم اختلافات آمریکا و شوروی در دوره موسوم به جنگ سرد این گروه و اعضایش تحت تعقیب قرار گرفتند. تشدید گسترش کمونیسم در اذهان روسای آمریکا در سال 1949 به صورت تصاعدی بود.

شوروی‌ها زودتر از انتظار کارشناسان مسائل نظامی و استرتژیک به بمب اتم دست پیدا نموده بودند. در همان سال مائو ضد سرمایه دار، در چین توانسته بود بر قدرت تسلط یابد. در واقع سال 1949 یکی از تلخ‌ترین سالها برای آمریکایی‌ها بود. در سال 1950 جنگ دو کره را شاهد هستیم که هزینه های سنگین ناشی از فشار کره شمالی و چین کمونیست بر کره جنوبی، طاقت آمریکا را کم کرده بود. دستگیری دو تن از مقامات با دسترسی بالا در سیستم به اتهام فروختن اطلاعات مربوط به انرژی هسته‌ای در سال 1950 نوید آغاز دوره‌ای سیاه و پر از اختناق را در آمریکا برای مدتی محدود و شاید نامحدود می‌داد.

سناتور مک کارتی منتخب مردم ایالت ویسکانسین (Wisconsin) از حزب جمهوری‌خواه بود و تلاش بر این داشت که خطر کمونیسم را مهم و خیلی بزرگتر از آنچه هست، جلوه دهد. برای مقابله با خطر کمونیسم در داخل کشور اداره‌ی اف بی آی تاسیس شد و ماموریت یافت که با مک کارتی در زمینه‌ی تحقیقات افراد منتسب به دولت (به صورت مستقیم و غیر مستقیم) همکاری نماید. همچنین سه کمیته دولتی برای پیگیری فعالیت‌های ضد آمریکایی تشکیل شد.

کمیته فعالیت‌های ضد آمریکایی، کمیته امنیت داخلی و کمیته دائمی تحقیقات در بازه‌ی چهار ساله فعالیت‌های خود حدود 109 پرونده در مورد فعالیت‌های کمونیستی افراد و مجموعه‌ها بررسی نمودند. سخنرانی او در مورد "لیست سیاه هالیوود" است که او از انجمنی مخفی در بین هنرمندان خبر داد که زیر نظر کمیته فعالیت‌های ضد آمریکایی هستند. اگر بخواهیم مک کارتیسم را به طور نسبی تعریف نماییم، "اتهام خیانت و جاسوسی بدون ارائه دلایل مبرهن و شفاف" نگاه نسبتا خوبی در ادامه‌ی گزارش به ما می‌دهد.

آثار و پیامدهای جریان مک‌کارتیسم

بسیار سخت و دشوار است که بتوانیم در مورد آثار و پیامدهای جریان مک‌کارتیسم بر جامعه‌ی آمریکایی سخن بگوییم؛ چون به هیچ عنوان نمی‌شود، آثار کیفی و روانی این عمل را بر مردم آمریکا سنجید. تا آنجایی که امکان دارد مباحث مربوط به قربانیان ظاهری این جریان را بررسی خواهیم کرد. حدود صدها نفر به عنوان مجرم شناخته شده و راهی زندان‌ها شدند.

بین ده الی دوازده هزار نفر شغل خود را از دست دادند؛ در بسیاری از موارد هنگامی که احضاریه‌ای برای فرد جهت شرکت در دادگاه به دست فرد می‌سید، موجبات اخراج او از محل کارش فراهم می‌شد. در واقع، قربانیان طرح مک کارتی بیچارگانی بودند که هیچ وقت توانایی پاسخگویی به اتهامات واردشده بر علیه‌شان را پیدا نکردند.

نمونه‌ی جالبی از این قربانیان در زمینه‌ی فیلم‌سازی و بازیگری مشاهده‌ می‌شود. 300 نفر از بازیگران و کسانی که در زمینه‌ی فیلم مشغول به کار هستند، صرف ادعاهای بدون سند شغل خود را ازدست دادند. اکثر افراد این نمونه، به کشورهای دیگری گریختند و اقلیت آن‌ها در جامعه‌ی آمریکایی- تا زمان پایان مک‌کارتیسم- منزوی و مورد اهانت واقع شدند. در زیر تعدادی از قربانیان مک‌کارتیسم (چه در لیست سیاه هالیوود و چه در سایر زمینه‌ها) را مشاهده می‌کنید:
به طور کلی آثاری که در منابع مختلف و از دیدگاه‌های مختلف در مورد مک کارتیسم وجود دارد، می‌توان بدین گونه جمع‌بندی نمود:

1. بسته شدن راه‌های انتقاد از دولت و سیاست‌هایش.

2. به وجود آمدن فضای بی‌اعتمادی میان مسئولین رد بالای حکومتی و سرریز آن به مردم عادی جامعه.

3. فرار نخبگان از کشور علی الخصوص نخبگان هنری و فرهنگی.

4. از دست رفتن نیروی کار متخصص و مجرب در بخشی از بدنه‌ی نهادهای سیاسی دولت.

نگاه انتقادی

در تابستان سال 1946 فردی به نام ساموئل کلاوز ( Samuel Klaus) از مقامات امنیتی ایالات متحده خاطراتی 160 صفحه‌ای در مورد فعالیت‌های دولت شوروی علیه آمریکا منتشر می‌کند. این خاطرات نقطه عطفی در تحولات مربوط به اقدامات امنیتی پس از جنگ سرد تلقی می‌شود. این لیست شامل افرادی می‌شد که متهم به کار کردن برای شوروی در سیستم‌های امنیتی و غیره دولت هستند. (مزد بگیر دولت آمریکا هستند و برای شوروی جاسوسی می‌کنند).

در این لیست افراد به دو گروه "مظنونین" و " طرفدارن" شورویها تقسیم می‌شوند. در این لیست نام 90 تن از کارمندان دولت به چشم می‌خورد که جزو مظنونین و طرفدارن شوروی‌ها محسوب می‌شدند. پس از گذشت چهار سال از انتشار این خاطرات، اظهار نظرهایی همسو و غیر همسو با جهت‌گیری‌های کتاب در محافل سیاسی و امنیتی انجام شد.

یکی از کسانی که موافقت عجیبی با جهت‌گیری‌های نویسنده این خاطرات داشت مک کارتی بود. بعدها که طرح مک کارتی در سنای آمریکا به تصویب رسید و مورد اجرا در آمد، خاطرات ساموئل کلاوز از انظار عمومی ناپدید شد. یکی از مشکلات در مورد بررسی مساله، اکتشاف در مورد منابع مک کارتی است.




جلسه استماع مک کارتی در کنگره آمریکا

همیلتون نویسنده کتابی در موضوع مک کارتی ابراز می‌دارد که هیچ وقت نتوانست آن خاطرات را بدست بیاورد. حتی در آرشیو اسناد ملی که معمولا از هر نوع سندی در آنجا ذخیره برداری می‌کنند، چیزی پیدا نشده بود. ادعای این نویسنده در مورد اسناد پیدا نشده این است که: " کارمندان ثبت و نگهداری اسناد معمولا انسانهای دقیق و باریک‌بینی هستند، امکان ندارد که این افراد در نگهداری سندی که به آنها سپرده شده تا از آن نهایت مراقبت را به عمل آورند، کوتاهی کرده باشند.

لذا اصلا اسنادی به آنها سپرده نشده بود، که بخواهند از آن مراقبت نمایند". این نشان می‌دهد که این اسناد بسیار برای آمریکایی‌ها سری و یا بهتر بگوییم تلخ بوده که پس از گذشت حدود نیم قرن از آن دوران قصد ندارند اسناد مربوط به آن دوره را رونمایی کنند. شاید هم سندی وجود ندارد و همه ی این کارها بر مبنای توهمات مک کارتی و هم‌کیشانش بوده است و نه خاطرات دست نیافتنی ساموئل کلاوز. سند سخنرانی مشهور مک کارتی که در فوریه 1950 م، ادعای کمونیست بودن 205 نفر را می‌کند، در هیچ کتاب‌خانه‌ای پیدا نشد.

این در حالی است که روزنامه‌های آن زمان مثل نیویورک تایمز بازتاب گسترده‎‌ای از سخنرانی او داشته بودند یا در کتابخانه ایالت ویلینگ ویرجینیای غربی (محل سخنرانی) تمامی اسناد مربوط به قرن نوزدهم میلادی یافت می‌شد اما سندی که ادعا بکند همچنین سخنرانی توسط مک کارتی در شهر Wheeling انجام شده، پیدا نشد. میکروفیلم مربوط به 2 ماه ژانویه و فوریه 1950 از لیست ناپدید شده بود و لیست از مارس 1950 ادامه پیدا کرده بود. پرسش از مسئولین کتابخانه مذکور هم با توجیه‌های تکراری در قبال نبود اسناد این دو ماه روبه رو شده است.

انتقاد کلی‌تر و مهم‌تری هم به اسناد مربوط به این دوره وارد است. جامعه اطلاعاتی آمریکا نمی‌تواند ادعا کند که آن اسناد را بعد از 50 سال، به خاطر رعایت مسائل حفاظتی انتشار نداده است. خیلی از اسناد سری ایالات متحده که تاریخ وقوع حوادث‌شان بعد از مساله مک کارتی است، منتشر شده است، در حالی که این اسناد هیچ وقت منشر نشده‌اند. به زعم نگارنده این سطور، در صورت انتشار این اسناد حتی در زمان حال، افکار عمومی آمریکا و جهان به خاطر جنایت‌هایی که علیه قربانیان بی‌گناه آن دوره انجام شد، منزجر خواهد شد و هیچ وقت احترامی درخور آمریکا به عنوان مهد آزادی بیان، برای سیاست‌مداران فعلی آمریکایی باقی نخواهد گذاشت.
این اطلاعاتی هم که برای پاسخ به افکار عمومی داده شد، در عین مجمل و مبهم بودن توسط دایره های ضد اطلاعاتی تهیه شده بود که به نوعی مردم و رسانه‌های مستقل را اقناع نماید. با این دید، واقعا تا چه حدی می‌توان به گزاره‌های دستگاه‌های مسئول در آن زمان اعتماد نمود؟

مک کارتی در قرن بیست و یکم

پس از فروپاشی شوروی در سال 1990 میلادی آمریکا با بحران هویت در تعریف دشمن مواجه شد. در این بازه جرج بوش پدر با مطرح نمودن دکترین نظم نوین جهانی و بیل کلینتون با طرح‌های توسعه‌ی اقتصادی خویش خواستند خلا مربوط به فقدان دشمنی که بتوان "همه‌ی کاستی‌ها و ضعف‌ها را به او نسبت داد" کاملا احساس شد. سیاستمداران و کارشناسان آمریکایی به فکر طراحی دشمنی جدید افتادند که با این "غیریت سازی" بتوانند تسلط خود را بر جهان تثبیت نمایند. روی کار آمدن جرج بوش پسر بر سریر قدرت طیفی را در آمریکا به قدرت رساند که دو باره بتوانند راه و روش مک کارتی را این بار در مقابله با اسلام زنده کنند.

نئوکان‌ها (نئومحافظه کاران) در تیم سیاست خارجی بوش پسر بودند که مولفه‌های کلی آن‌ها برای اداره‌ی سیاست خارجی در عرصه‌ی کلان بدین شکل بود: یک- اعتقاد راسخ به هژمونی آمریکا. دو- جهان گرایی و نهادینه کردن ارزش‌های آمریکایی در کل جهان. سه- حمایت بی قید و شرط از رژیم صهیونیستی. چهار- پیوند خوردن افکار مذهبی با قدرت سیاسی.

این افراد دارای باورهای راست‌گرایانه مسیحی بودند و در ادبیات سیاسی جهان اسلام از آن‌ها به عنوان "مسیحیان صهیونیست" نیز یاد می‌شود. مشی کلی آن‌ها در سیاست خارجی مبتنی بر کاربرد زور در عرصه‌ی بین‌المللی است. آن‌ها اعتقاد دارند که حاکمیت آمریکا در جهان توسط گروه‌ها تروریستی کوچک مورد تردید واقع شده است و برای مقابله با آن نظامی‌گری و نابودی فیزیکی این گروه‌ها را ضامن بقای هژمون (ابر قدرت) آمریکا می‌دانند.

مولفه‌های سیاست خارجی این طرز تفکر آمریکایی در مقابله‌ی با جهان اسلام به طرح "خاورمیانه بزرگ" نیز مشهور است. اهداف آمریکایی‌ها از طرح مساله‌ی خاورمیانه بزرگ چیزی جز نهادینه کردن حضور (و به تعبیری بهتر، چپاول) آمریکا در منطقه، تامین امنیت رژیم صهیونیستی، تسلط بر بازار عظیم منطقه و از همه مهم‌تر کنترل اسلام‌گرایی در منطقه نبود. ثمره‌ی این طرح ریخته شدن خون ده‌ها هزار نفر از بی‌گناهان مسلمان در کشورهای افغانستا و عراق بود.

وقوع نوع دیگری از جریان مک کارتیسم جدید از 11 سپتامبر 2000 تا سال 2006 نشان داد که افرادی که در آمریکا هستند که حاضرند به هر وسیله‌ای سلطه خود را بر جهان ادامه دهند. آن‌ها درصدد این هستند که تمامی مردم دنیا را به روشی که خودشان می‌پسندند، اداره نمایند. بنابراین بقیه مردم در نگاه این‌ها، بردگانی بیش نیستند که در عصر پیشرفت و تکنولوژی باید دنباله رو سیاست‌های از پیش تعیین شده این طیف باشند.

منابع : 

1. M.Stanton Evans, BLACKLISTED BY HISTORY, History The Untold Story of Senator Joe McCarthy and His Fight Against Americas Enemies, 2007

2. http://www.chegg.com/homework-help/definitions/mccarthyism-43

3. http://en.wikipedia.org/wiki/McCarthyism

4. http://oald8.oxfordlearnersdictionaries.com/dictionary/joseph-mccarthy

5. http://www.bookrags.com/research/mccarthyism-aaw-04/

6. http://www.archives.gov/education/lessons/mccarthy-telegram

 
آمریکا 360

دیگرهراسی و جنبش مک کارتیسم در آمریکا


 افرادی که با بحث جنگ سرد بین شوروی و ایالات متحده پس از اتمام جنگ دوم جهانی آشنایی دارند، امکان بسیار کمی دارد که نام سناتور جوزف مک کارتی (Joseph RMcCarthy ) را نشنیده باشند.

مک کارتی سناتوری است که جهان او را با سخنرانی مشهوری که در بین گردهمایی زنان حزب جمهوریخواه آمریکا در شهر ویلینگ واقع در ویرجینیای غربی بود، می‌شناسد. او در این سخنرانی اشاره به لیستی 205 نفره می‌کند که با اسناد معتبر، وابستگی آن‌ها به کمونیستها یا طرفداری و هواداری این طرز تفکر اثبات می‌شود. بلافاصله تمامی این سخنرانی در رسانه‌های دولتی آمریکا پوشش داده می‌شود و فضا سازی برای این سخنرانی فراهم می‌شود که تا چهار سال جامعه‌ی آمریکا به خصوص سه قشر کارمندان سیاسی دولت، هنرمندان و فرهیختگان مورد بی‌مهری‌های عمیقی حول این موضوع می‌شوند.

طی سال‌های 1950 الی 1954 میلادی است که اسم سناتور جوزف مک کارتی به عنوان یکی از چهره‌های ماندگار در عرصه‌ی سیاست و حکومت ایالات متحده‌ی آمریکا علی الخصوص حد فاصل جنگ سرد شوروی و آمریکا (1945 الی 1989 میلادی) شناخته شد.

در این گزارش کوشش خواهیم کرد، شمه‌ای از این دوران اختناق چهار ساله در آمریکا- که در ادبیات سیاسی به دوره‌ی مک‌کارتیسم نیز شهرت دارد- را نشان دهیم.






زمینه‌های شکل‌گیری جریان مک کارتیسم در ایالات متحده آمریکا

پس از پایان جنگ جهانی دوم، همان طور که اغلب کارشناسان پیش‌بینی می‌کردند، با قدرت گرفتن شوروی و آمریکا در جهان سیستم دوقطبی در جهان به وجود آمد که منافع نظام بین‌المللی در راستای این دو قطب تعریف می‌شد.

در تعریف کاپلان از این وضع شاهد این هستیم که چندین مولفه شمرده می‌شود و ما در اینجا به ذکر چهار مولفه اکتفا می‌کنیم. او نام این سیستم را "دو قطبی انعطاف ناپذیر" می‌نامد: 1. هر قدرت برتر خودش دارای یک مجموعه و چندین زیر مجموعه است. 2. در این سیستم زمینه‌ی اتحاد و ائتلاف وجود ندارد (اگر هم پیمانی دارند در مورد کاهش تسلیحات است. 3. بازدارندگی یکی از ویژگی‌های اصلی این سیستم است. 4. هر یک از بازیگران برای اینکه رقیب خود را کنار بزنند و به عنوان ابر قدرت شناخته شوند، مجبور به افزایش توان خود در مقابل قطب مقابل است. تداوم این مولفه توسط هر یک از طرفین منجر به بروز منازعه و تنش می‌شود.

با این مقدمه کوتاه در این قسمت، وقتی وارد فضای بعد از جنگ جهانی دوم از دید آمریکایی‌ها می‌شویم، یک شتاب‌زدگی نامعقولی در این برهه انجام می‌شود و به نوعی سیاست خارجی آمریکا را تا حدود 45 سال شکل می‌دهد. سردمدار این شتاب‌زدگی هری ترومن، سی و سومین رئیس جمهور آمریکاست که پس از فوت ناگهانی روزولت به عنوان معاون رئیس جمهور، طبق قانون اساسی آمریکا به ریاست جمهوری می‌رسد.

هری ترومن تا آن زمان علاقه‌ی چندانی به سیاست نداشت و از مهم‌ترین برنامه‌های کشورش، مثل برنامه‌های هسته‌ای یا برخی جلسات سری اطلاع چندانی نداشت. پس از گذر مدتی از ورود تصادفی او به بالاترین عرصه‌ی مدیریتی- اجرایی در حکومت آمریکا (ریاست جمهوری)، ابتکار عمل به دستان هری ترومن می‌افتد.

هری ترومن و همکارانش (سناتور مک کارتی هم جزو همین حلقه بود) اقدام به تدوین مشی سیاست خارجی جدیدی می‌کنند که چندین سال پس از گذر از دوران ریاست جمهورشی ترومن به دکترین "سد نفوذ و مهار شوروی" مشهور می‌شود. این دکترین از ابعاد مختلفی مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است.ش
بعد سیاسی این دکترین در این گزارش مورد نظر ماست. در سال 1946 میلادی استالین در سخنرانی جنجالی صحبت از رویارویی غیر قابل اجتناب سرمایه‌داری و کمونیسم می‌کند. فرد دوم سفارت آمریکا در شوروی به نام جورج اف- کنان (George F.kennan) تحلیلی از صحبت‌های استالین به آمریکا ارسال می‌کند که 2 محور عمده آن‌ به شرح ذیل است: اول این‌که، رهبران شوروی پس از انقلاب بلشویکی 1917 میلادی خود، ترس از ناامنی داشته‌اند که این ترس به حوزه‌ی سیاست خارجی این کشور نیز کشیده شده است. دوم، مساله‌ی عزم کمونیسم بر نابودی کاپیتالیسم است.

به تدریج این طرز تفکر در رده‌های مختلف خارجی ایالات متحده باب شد و آمریکا اولویت اول سیاست خارجی خود را نابودی شوروی و محو آن از نقشه‌ی جهان، قرار داد. منتقدین این دکترین معتقد به این نکته بودند که بزرگترین اشتباهی که منجر به ظهور عصر چپاول جهانی به نفع دو دولت- ملت اتخاذ همین استراتژی از طرف ترومن بود.

ترومن با این کار خویش راه هر گونه مصالحه را بست و فضای تقابلی سنگینی بین دو کشور رقم زد. یکی از ایرادهای آمریکایی‌ها به شوروی این بود که کمونیستها به دنبال صدور انقلاب خویش هستند و لذا پیگیری مسائل داخلی باید به نمایندگان معتمد دولت سپرده می‌شد تا بتوانند از نفوذ کمونیسم در داخل کشور جلوگیری نمایند. یکی از این نمایندگان سناتور مک کارتی، نماینده‌ی محافظه کار (جمهوری‌خواه) سنا بود.

عملیاتی شدن جریان

بعد از ظهور انقلاب بلشویکی در شوروی، اثرات این انقلاب به ایالات متحده هم رسیده بود و جوانان آمریکایی که گرایشات سوسیالیستی- کمونیستی داشتند به سمت تشکیل گروهی در آمریکا رفتند که در سال 1941 میلادی حدود 75000 عضو پیدا کرد. بعد از شروع موج دوم اختلافات آمریکا و شوروی در دوره موسوم به جنگ سرد این گروه و اعضایش تحت تعقیب قرار گرفتند. تشدید گسترش کمونیسم در اذهان روسای آمریکا در سال 1949 به صورت تصاعدی بود.

شوروی‌ها زودتر از انتظار کارشناسان مسائل نظامی و استرتژیک به بمب اتم دست پیدا نموده بودند. در همان سال مائو ضد سرمایه دار، در چین توانسته بود بر قدرت تسلط یابد. در واقع سال 1949 یکی از تلخ‌ترین سالها برای آمریکایی‌ها بود. در سال 1950 جنگ دو کره را شاهد هستیم که هزینه های سنگین ناشی از فشار کره شمالی و چین کمونیست بر کره جنوبی، طاقت آمریکا را کم کرده بود. دستگیری دو تن از مقامات با دسترسی بالا در سیستم به اتهام فروختن اطلاعات مربوط به انرژی هسته‌ای در سال 1950 نوید آغاز دوره‌ای سیاه و پر از اختناق را در آمریکا برای مدتی محدود و شاید نامحدود می‌داد.

سناتور مک کارتی منتخب مردم ایالت ویسکانسین (Wisconsin) از حزب جمهوری‌خواه بود و تلاش بر این داشت که خطر کمونیسم را مهم و خیلی بزرگتر از آنچه هست، جلوه دهد. برای مقابله با خطر کمونیسم در داخل کشور اداره‌ی اف بی آی تاسیس شد و ماموریت یافت که با مک کارتی در زمینه‌ی تحقیقات افراد منتسب به دولت (به صورت مستقیم و غیر مستقیم) همکاری نماید. همچنین سه کمیته دولتی برای پیگیری فعالیت‌های ضد آمریکایی تشکیل شد.

کمیته فعالیت‌های ضد آمریکایی، کمیته امنیت داخلی و کمیته دائمی تحقیقات در بازه‌ی چهار ساله فعالیت‌های خود حدود 109 پرونده در مورد فعالیت‌های کمونیستی افراد و مجموعه‌ها بررسی نمودند. سخنرانی او در مورد "لیست سیاه هالیوود" است که او از انجمنی مخفی در بین هنرمندان خبر داد که زیر نظر کمیته فعالیت‌های ضد آمریکایی هستند. اگر بخواهیم مک کارتیسم را به طور نسبی تعریف نماییم، "اتهام خیانت و جاسوسی بدون ارائه دلایل مبرهن و شفاف" نگاه نسبتا خوبی در ادامه‌ی گزارش به ما می‌دهد.

آثار و پیامدهای جریان مک‌کارتیسم

بسیار سخت و دشوار است که بتوانیم در مورد آثار و پیامدهای جریان مک‌کارتیسم بر جامعه‌ی آمریکایی سخن بگوییم؛ چون به هیچ عنوان نمی‌شود، آثار کیفی و روانی این عمل را بر مردم آمریکا سنجید. تا آنجایی که امکان دارد مباحث مربوط به قربانیان ظاهری این جریان را بررسی خواهیم کرد. حدود صدها نفر به عنوان مجرم شناخته شده و راهی زندان‌ها شدند.

بین ده الی دوازده هزار نفر شغل خود را از دست دادند؛ در بسیاری از موارد هنگامی که احضاریه‌ای برای فرد جهت شرکت در دادگاه به دست فرد می‌سید، موجبات اخراج او از محل کارش فراهم می‌شد. در واقع، قربانیان طرح مک کارتی بیچارگانی بودند که هیچ وقت توانایی پاسخگویی به اتهامات واردشده بر علیه‌شان را پیدا نکردند.

نمونه‌ی جالبی از این قربانیان در زمینه‌ی فیلم‌سازی و بازیگری مشاهده‌ می‌شود. 300 نفر از بازیگران و کسانی که در زمینه‌ی فیلم مشغول به کار هستند، صرف ادعاهای بدون سند شغل خود را ازدست دادند. اکثر افراد این نمونه، به کشورهای دیگری گریختند و اقلیت آن‌ها در جامعه‌ی آمریکایی- تا زمان پایان مک‌کارتیسم- منزوی و مورد اهانت واقع شدند. در زیر تعدادی از قربانیان مک‌کارتیسم (چه در لیست سیاه هالیوود و چه در سایر زمینه‌ها) را مشاهده می‌کنید:
به طور کلی آثاری که در منابع مختلف و از دیدگاه‌های مختلف در مورد مک کارتیسم وجود دارد، می‌توان بدین گونه جمع‌بندی نمود:

1. بسته شدن راه‌های انتقاد از دولت و سیاست‌هایش.

2. به وجود آمدن فضای بی‌اعتمادی میان مسئولین رد بالای حکومتی و سرریز آن به مردم عادی جامعه.

3. فرار نخبگان از کشور علی الخصوص نخبگان هنری و فرهنگی.

4. از دست رفتن نیروی کار متخصص و مجرب در بخشی از بدنه‌ی نهادهای سیاسی دولت.

نگاه انتقادی

در تابستان سال 1946 فردی به نام ساموئل کلاوز ( Samuel Klaus) از مقامات امنیتی ایالات متحده خاطراتی 160 صفحه‌ای در مورد فعالیت‌های دولت شوروی علیه آمریکا منتشر می‌کند. این خاطرات نقطه عطفی در تحولات مربوط به اقدامات امنیتی پس از جنگ سرد تلقی می‌شود. این لیست شامل افرادی می‌شد که متهم به کار کردن برای شوروی در سیستم‌های امنیتی و غیره دولت هستند. (مزد بگیر دولت آمریکا هستند و برای شوروی جاسوسی می‌کنند).

در این لیست افراد به دو گروه "مظنونین" و " طرفدارن" شورویها تقسیم می‌شوند. در این لیست نام 90 تن از کارمندان دولت به چشم می‌خورد که جزو مظنونین و طرفدارن شوروی‌ها محسوب می‌شدند. پس از گذشت چهار سال از انتشار این خاطرات، اظهار نظرهایی همسو و غیر همسو با جهت‌گیری‌های کتاب در محافل سیاسی و امنیتی انجام شد.

یکی از کسانی که موافقت عجیبی با جهت‌گیری‌های نویسنده این خاطرات داشت مک کارتی بود. بعدها که طرح مک کارتی در سنای آمریکا به تصویب رسید و مورد اجرا در آمد، خاطرات ساموئل کلاوز از انظار عمومی ناپدید شد. یکی از مشکلات در مورد بررسی مساله، اکتشاف در مورد منابع مک کارتی است.

جلسه استماع مک کارتی در کنگره آمریکا

همیلتون نویسنده کتابی در موضوع مک کارتی ابراز می‌دارد که هیچ وقت نتوانست آن خاطرات را بدست بیاورد. حتی در آرشیو اسناد ملی که معمولا از هر نوع سندی در آنجا ذخیره برداری می‌کنند، چیزی پیدا نشده بود. ادعای این نویسنده در مورد اسناد پیدا نشده این است که: " کارمندان ثبت و نگهداری اسناد معمولا انسانهای دقیق و باریک‌بینی هستند، امکان ندارد که این افراد در نگهداری سندی که به آنها سپرده شده تا از آن نهایت مراقبت را به عمل آورند، کوتاهی کرده باشند.

لذا اصلا اسنادی به آنها سپرده نشده بود، که بخواهند از آن مراقبت نمایند". این نشان می‌دهد که این اسناد بسیار برای آمریکایی‌ها سری و یا بهتر بگوییم تلخ بوده که پس از گذشت حدود نیم قرن از آن دوران قصد ندارند اسناد مربوط به آن دوره را رونمایی کنند. شاید هم سندی وجود ندارد و همه ی این کارها بر مبنای توهمات مک کارتی و هم‌کیشانش بوده است و نه خاطرات دست نیافتنی ساموئل کلاوز. سند سخنرانی مشهور مک کارتی که در فوریه 1950 م، ادعای کمونیست بودن 205 نفر را می‌کند، در هیچ کتاب‌خانه‌ای پیدا نشد.


این در حالی است که روزنامه‌های آن زمان مثل نیویورک تایمز بازتاب گسترده‎‌ای از سخنرانی او داشته بودند یا در کتابخانه ایالت ویلینگ ویرجینیای غربی (محل سخنرانی) تمامی اسناد مربوط به قرن نوزدهم میلادی یافت می‌شد اما سندی که ادعا بکند همچنین سخنرانی توسط مک کارتی در شهر Wheeling انجام شده، پیدا نشد. میکروفیلم مربوط به 2 ماه ژانویه و فوریه 1950 از لیست ناپدید شده بود و لیست از مارس 1950 ادامه پیدا کرده بود. پرسش از مسئولین کتابخانه مذکور هم با توجیه‌های تکراری در قبال نبود اسناد این دو ماه روبه رو شده است.

انتقاد کلی‌تر و مهم‌تری هم به اسناد مربوط به این دوره وارد است. جامعه اطلاعاتی آمریکا نمی‌تواند ادعا کند که آن اسناد را بعد از 50 سال، به خاطر رعایت مسائل حفاظتی انتشار نداده است. خیلی از اسناد سری ایالات متحده که تاریخ وقوع حوادث‌شان بعد از مساله مک کارتی است، منتشر شده است، در حالی که این اسناد هیچ وقت منشر نشده‌اند. به زعم نگارنده این سطور، در صورت انتشار این اسناد حتی در زمان حال، افکار عمومی آمریکا و جهان به خاطر جنایت‌هایی که علیه قربانیان بی‌گناه آن دوره انجام شد، منزجر خواهد شد و هیچ وقت احترامی درخور آمریکا به عنوان مهد آزادی بیان، برای سیاست‌مداران فعلی آمریکایی باقی نخواهد گذاشت.

این اطلاعاتی هم که برای پاسخ به افکار عمومی داده شد، در عین مجمل و مبهم بودن توسط دایره های ضد اطلاعاتی تهیه شده بود که به نوعی مردم و رسانه‌های مستقل را اقناع نماید. با این دید، واقعا تا چه حدی می‌توان به گزاره‌های دستگاه‌های مسئول در آن زمان اعتماد نمود؟

[image src="https://usfacts.ir/wp-content/uploads/2019/12/رئیس-جمهور-مک-کارتی.jpg" size="" width="" height="" align="center" stretch="0" border="0" margin_top="" margin_bottom="" link_image="" link="" target="" hover="" alt="" caption="حامیان پشت پرده مک کارتی در این جنگ زرگری چه کسانی بودند؟ !" greyscale="" animate="

مک کارتی در قرن بیست و یکم

پس از فروپاشی شوروی در سال 1990 میلادی آمریکا با بحران هویت در تعریف دشمن مواجه شد. در این بازه جرج بوش پدر با مطرح نمودن دکترین نظم نوین جهانی و بیل کلینتون با طرح‌های توسعه‌ی اقتصادی خویش خواستند خلا مربوط به فقدان دشمنی که بتوان "همه‌ی کاستی‌ها و ضعف‌ها را به او نسبت داد" کاملا احساس شد. سیاستمداران و کارشناسان آمریکایی به فکر طراحی دشمنی جدید افتادند که با این "غیریت سازی" بتوانند تسلط خود را بر جهان تثبیت نمایند. روی کار آمدن جرج بوش پسر بر سریر قدرت طیفی را در آمریکا به قدرت رساند که دو باره بتوانند راه و روش مک کارتی را این بار در مقابله با اسلام زنده کنند.

نئوکان‌ها (نئومحافظه کاران) در تیم سیاست خارجی بوش پسر بودند که مولفه‌های کلی آن‌ها برای اداره‌ی سیاست خارجی در عرصه‌ی کلان بدین شکل بود: یک- اعتقاد راسخ به هژمونی آمریکا. دو- جهان گرایی و نهادینه کردن ارزش‌های آمریکایی در کل جهان. سه- حمایت بی قید و شرط از رژیم صهیونیستی. چهار- پیوند خوردن افکار مذهبی با قدرت سیاسی.

این افراد دارای باورهای راست‌گرایانه مسیحی بودند و در ادبیات سیاسی جهان اسلام از آن‌ها به عنوان "مسیحیان صهیونیست" نیز یاد می‌شود. مشی کلی آن‌ها در سیاست خارجی مبتنی بر کاربرد زور در عرصه‌ی بین‌المللی است. آن‌ها اعتقاد دارند که حاکمیت آمریکا در جهان توسط گروه‌ها تروریستی کوچک مورد تردید واقع شده است و برای مقابله با آن نظامی‌گری و نابودی فیزیکی این گروه‌ها را ضامن بقای هژمون (ابر قدرت) آمریکا می‌دانند.

مولفه‌های سیاست خارجی این طرز تفکر آمریکایی در مقابله‌ی با جهان اسلام به طرح "خاورمیانه بزرگ" نیز مشهور است. اهداف آمریکایی‌ها از طرح مساله‌ی خاورمیانه بزرگ چیزی جز نهادینه کردن حضور (و به تعبیری بهتر، چپاول) آمریکا در منطقه، تامین امنیت رژیم صهیونیستی، تسلط بر بازار عظیم منطقه و از همه مهم‌تر کنترل اسلام‌گرایی در منطقه نبود. ثمره‌ی این طرح ریخته شدن خون ده‌ها هزار نفر از بی‌گناهان مسلمان در کشورهای افغانستا و عراق بود.

وقوع نوع دیگری از جریان مک کارتیسم جدید از 11 سپتامبر 2000 تا سال 2006 نشان داد که افرادی که در آمریکا هستند که حاضرند به هر وسیله‌ای سلطه خود را بر جهان ادامه دهند. آن‌ها درصدد این هستند که تمامی مردم دنیا را به روشی که خودشان می‌پسندند، اداره نمایند. بنابراین بقیه مردم در نگاه این‌ها، بردگانی بیش نیستند که در عصر پیشرفت و تکنولوژی باید دنباله رو سیاست‌های از پیش تعیین شده این طیف باشند.

منابع : 

1. M.Stanton Evans, BLACKLISTED BY HISTORY, History The Untold Story of Senator Joe McCarthy and His Fight Against Americas Enemies, 2007

2. http://www.chegg.com/homework-help/definitions/mccarthyism-43

3. http://en.wikipedia.org/wiki/McCarthyism

4. http://oald8.oxfordlearnersdictionaries.com/dictionary/joseph-mccarthy

5. http://www.bookrags.com/research/mccarthyism-aaw-04/

6. http://www.archives.gov/education/lessons/mccarthy-telegram

مطالب مرتبط