تق تق خرید دارم!
۱۶ بهمن ۱۴۰۰بررسی عملکرد اقتصادی دولت بایدن – کسری بودجه
۱۶ بهمن ۱۴۰۰ زندگی در کلانشهرهای سه قارهی مختلف اینها را به چشمم آورد.
یک عمر در تهرانِ خاورمیانه زندگی کردم. در شهری با امکانات متوسط، کنار مردم خونگرم و بازارهای شلوغ و لایف استایلِ سنتی که کار میکردند برای اینکه بشود زندگی کرد. حل مشکلات برای هر کس اولویت اول بود، بعدش اگر شد زندگی کند و آخرش هم تفریح. ولی مردم همچنان کافه و رستوران و شمال و پارک میرفتند و مهمان هم بودند. اما تقریباً هیچکس در هیچ سطحی عجله نداشت. چون زندگی با ریتم «قدم زدن» طی میشد.
در همین چند ماه زندگی در هامبورگِ آلمان، دیدم که در شهر توسعهیافتهی اروپایی، بوری و سردی در اوج است. زندگیهای چهارگوش و به قاعده، حتی در وسط شهری پر از مهاجران آسیایی دیده میشد. کار و تحصیل، اولویت زندگیها بود و اینرا از دوندگی مداوم و سختکوشیشان در شغلهای مختلف میشد فهمید. سبک زندگی منظم با مرزهای جدایِ شغل و زندگی، کاملاً واضح بود. مردم در سرمای هوای تابستانی و آسمان مدام ابری، اولویت اولشان کار بود، بعدش زندگی و در انتها تفریح. اینها با سرعت «تند راه رفتن» میگذشت.
اما در نیویورکِ آمریکای شمالی، داستان بالکل متفاوت است.
گاهی همهی طول روز چیزی از کیفیت هوا را نمیفهمی، شاید تنها یک وعده غذا بخوری و همهی اولویتهای زندگی به خدمت هدف نهایی میروند که میتواند کار باشد یا تحصیل. ولی برای اغلب مردم، این اولویت، قطعاً تفریح و زندگی روتین نیست. سرعت همه چیز در حد «مسابقهی دوی حرفهای» پیش میرود. ملت شدیداً برای خودشان هستند و ددلاینها، آدمها را مثل برده سمت خود میکشند. وقت، همیشه کم است و کم میآید. همین است که تحقق هدفهای بزرگ میشود تنها ارضا کنندهی ذهنهای نا آرام.
تفاوتهایی فاحش بین سبک و سطح و کیفیت و حتی کمیت زندگی در بین این شهرها و کشورها و قارههاست که ساکنش را به همهی زورهای زندگی فائق میکند. آدم قطعاً انتخاب میکند که با تجربههای متفاوت و توان دویدن، نه دیگر بتواند قدم بزند و نه با سرعت راه برود.بلکه همیشه تنها بخواهد بدود.با حداکثر سرعت و تا وقتی جان دارد و سعی کند همیشه لبش بخندد.
منبع : کانال تلگرامی یک حقوقی در نیویورک