راهیان ارزش های آمریکایی
۲ آبان ۱۳۹۶
همسفر شراب (قسمت سوم _اولین شب آرامش)
۲ آبان ۱۳۹۶
راهیان ارزش های آمریکایی
۲ آبان ۱۳۹۶
همسفر شراب (قسمت سوم _اولین شب آرامش)
۲ آبان ۱۳۹۶

ویزای دانشجویی آمریکا – قسمت اول

مشاهده صفحه روایت ایرانیان از آمریکا
قبل از گرفتن ویزای آمریکا، چهار بار کربلا رفته بودم و چندین بار ویزای شنگن از دو کشور اروپایی گرفته بودم. اردیبهشت سال ۹۱ بود که از دانشگاه CSM ایمیل زدند بهم که برام admission (پذیرش) صادر شده و بعد از دو سه هفته (اوایل ماه جون) فرم I20 بدستم رسید. قرار بود ترم از اواسط آگوست شروع بشه. حدود دو و ماه نیم مونده بود که ترم شروع بشه و من تازه باید دنبال یه سفارت آمریکا در یکی از کشورهای همسایه میگشتم که بهم وقت مصاحبه بده. خیلی دیر بود که برای ویزا اقدام کنم...

بالاخره از سفارت آمریکا در دوبی وقت مصاحبه گرفتم. روز مصاحبه به همراه همسر و پسرم که اون موقع پنج ساله بود، حدود ساعت ۷ صبح به سفارت رفتیم. پشت در سفارت با یه صف طولانی از جوونهای ایرانی مواجه شدم. اکثر دختر خانمهای ایرانی بی‌حجاب بودند و طوری لباس پوشیده بودن که میخوان برن عروسی و یا مهمانی زنانه! شاید فکر میکردن بی‌حجابی و این طور لباس پوشیدن در گرفتن ویزا تاثیر داره. استرس از صورت ایرانی‌های سانتی مانتال میبارید و اکثرا به من و همسر با حجابم که تیپی ساده و معمولی داشتیم نگاه تحقیرآمیزی داشتند. تازه هنوز نمی‌دونستند که من ۴ بار کربلا هم رفته بودم :)
بالاخره رفتیم داخل سفارت و از همه انگشت نگاری کردند و بعد نشستیم تا برای مصاحبه صدامون کنند. خیلی طول کشید که نوبت ما بشه. در این مدت قیافه ایرانی‌ها رو بعد از مصاحبه می‌دیدم. مصاحبه ویزا برای برخی۲-۳ دقیقه هم طول نمیکشید و از رنگ صورت و ناراحتی شون میشد فهمید که درخواست ویزاشون رد شده. یکی دو نفر درجا ویزا گرفتن و خوشحال بودن. به بعضی هم یه کاغذ زرد رنگ میدادن که یعنی باید مورد شما رو بیشتر بررسی کنیم.
بالاخره نوبت ما رسید و اسم من رو صدا کرد. به همراه همسر و پسرم به پنجره شماره ۴ رفتیم. یه آقایی با چهره شبیه چینی-ژاپنی که انگلیسی رو با لهجه آمریکایی سلیس صحبت میکرد پشت پنجره بود. بعد از سلام و احوالپرسی یه نگاهی به فرم I20 انداخت و پرسید چرا میخوای بری آمریکا اقتصاد بخونی؟ براش توضیح دادم. چند سوال دیگه پرسید و برخی مواقع میگفت منتظر باش تا برگردم. در حین مصاحبه دو سه بار از پشت پنجره رفت. تصور من این بود که میره با همکاراش مشورت میکنه. از نوع سوالاتش معلوم بود اطلاعات زیادی از ایران داره. حتی از من پرسید در کدوم منطقه تهران زندگی میکنم! من هم با خونسردی و با اعتماد به نفس به همه سوال‌هاش جواب دادم، تا اینکه یه سوال عجیب پرسید!
با اینکه مصاحبه به زبان انگلیسی بود از من پرسید مگه شما به آمریکا نمیگید "شیطون، شیطون بزرگ"؟! (شیطون بزرگ رو به زبان فارسی گفت). اول خواستم براش توضیح بدم که در زبان فارسی معنای شیطان و شیطون متفاوته :) ولی بیخیال شدم و از جواب دادن به سوالش طفره رفتم. یه برگه از کیفم بیرون آوردم و بهش نشون دادم که از یه دانشگاه در یه کشور دیگه پذیرش دارم. گفتم اگر شما به من ویزا ندین میرم این دانشگاه. ویزای اون کشور هم در پاسپورتم بود و میتونست چک کنه که دروغ نمیگم. دوباره رفت پشت و برگشت‌. دیگه سوالی نداشت. ازش پرسیدم که چی شد ویزا بهم میدین؟ گفت میدیم ولی باید بیشتر بررسی کنیم. بهش گفتم دانشگاه حدود ۶ هفته دیگه شروع میشه، قبلش بهم میدین؟ گفت ۴ هفته‌ای بهت میدیم. من که هنوز با اعتماد به نفس صحبت میکردم پرسیدم ویزای چندبار ورود (multiple entry) میدین؟ گفت متاسفم ویزای شما یک بار ورود هست. وقتی شنیدم که ویزای ما یک بار ورود خواهد بود، خیلی ناراحت شدم. باید حداقل ۴ سال در آمریکا می‌موندیم بدون اینکه امکان دیدار خانواده‌مون رو داشته باشیم. مطمئن بودم اگر خانواده‌هامون بفهمن که قرار ۴ سال بریم و برنگردیم خیلی ناراحت میشن.
خلاصه با یه برگه زرد رنگ از سفارت اومدیم بیرون. چند تا از ایرانی‌هایی که قبلا نگاه تحقیرآمیز به ما داشتند اومدند جلو و ازمون در مورد مصاحبه پرسیدن. برخوردشون خیلی بهتر شده بود. مخصوصا وقتی گفتم قراره ۴ هفته‌ای بهمون ویزا بدن برخوردشون کاملا عادی و محترمانه شده بود. ظاهرا ملاک احترام گذاشتن، گرفتن ویزای آمریکا بود!
حدود یک ماه بعد از مصاحبه، اواخر ماه جولای، ویزای من و پسرم اومد ولی ویزای همسرم نیومد! بعد از ۱۰ روز ویزای همسرم هم اومد. همه چیز دقیقه نود درست شده بود و خانواده‌هامون اصلا باورشون نمیشد که ما قراره بریم و حداقل تا ۴ سال برنگردیم. روز ۱۶ آگوست سال ۲۰۱۲ (۲۷ مرداد ۹۱) به سمت آمریکا پرواز داشتیم. مادر همسرم باورش نمیشد که ما واقعا داریم میریم! خداحافظی خیلی سختی بود...
ولی داستان ویزای تحصیلی آمریکا برای ما به اینجا ختم نشد. مجبور شدیم دو بار در طول تحصیل از آمریکا خارج شیم و برای ویزا گرفتن اقدام کنیم.

درباره تجربه ویزا گرفتن مجددمون به زودی مینویسم.

مطالب مرتبط

ویزای دانشجویی آمریکا – قسمت اول

مشاهده صفحه روایت ایرانیان از آمریکا
قبل از گرفتن ویزای آمریکا، چهار بار کربلا رفته بودم و چندین بار ویزای شنگن از دو کشور اروپایی گرفته بودم. اردیبهشت سال ۹۱ بود که از دانشگاه CSM ایمیل زدند بهم که برام admission (پذیرش) صادر شده و بعد از دو سه هفته (اوایل ماه جون) فرم I20 بدستم رسید. قرار بود ترم از اواسط آگوست شروع بشه. حدود دو و ماه نیم مونده بود که ترم شروع بشه و من تازه باید دنبال یه سفارت آمریکا در یکی از کشورهای همسایه میگشتم که بهم وقت مصاحبه بده. خیلی دیر بود که برای ویزا اقدام کنم...

بالاخره از سفارت آمریکا در دوبی وقت مصاحبه گرفتم. روز مصاحبه به همراه همسر و پسرم که اون موقع پنج ساله بود، حدود ساعت ۷ صبح به سفارت رفتیم. پشت در سفارت با یه صف طولانی از جوونهای ایرانی مواجه شدم. اکثر دختر خانمهای ایرانی بی‌حجاب بودند و طوری لباس پوشیده بودن که میخوان برن عروسی و یا مهمانی زنانه! شاید فکر میکردن بی‌حجابی و این طور لباس پوشیدن در گرفتن ویزا تاثیر داره. استرس از صورت ایرانی‌های سانتی مانتال میبارید و اکثرا به من و همسر با حجابم که تیپی ساده و معمولی داشتیم نگاه تحقیرآمیزی داشتند. تازه هنوز نمی‌دونستند که من ۴ بار کربلا هم رفته بودم :)
بالاخره رفتیم داخل سفارت و از همه انگشت نگاری کردند و بعد نشستیم تا برای مصاحبه صدامون کنند. خیلی طول کشید که نوبت ما بشه. در این مدت قیافه ایرانی‌ها رو بعد از مصاحبه می‌دیدم. مصاحبه ویزا برای برخی۲-۳ دقیقه هم طول نمیکشید و از رنگ صورت و ناراحتی شون میشد فهمید که درخواست ویزاشون رد شده. یکی دو نفر درجا ویزا گرفتن و خوشحال بودن. به بعضی هم یه کاغذ زرد رنگ میدادن که یعنی باید مورد شما رو بیشتر بررسی کنیم.
بالاخره نوبت ما رسید و اسم من رو صدا کرد. به همراه همسر و پسرم به پنجره شماره ۴ رفتیم. یه آقایی با چهره شبیه چینی-ژاپنی که انگلیسی رو با لهجه آمریکایی سلیس صحبت میکرد پشت پنجره بود. بعد از سلام و احوالپرسی یه نگاهی به فرم I20 انداخت و پرسید چرا میخوای بری آمریکا اقتصاد بخونی؟ براش توضیح دادم. چند سوال دیگه پرسید و برخی مواقع میگفت منتظر باش تا برگردم. در حین مصاحبه دو سه بار از پشت پنجره رفت. تصور من این بود که میره با همکاراش مشورت میکنه. از نوع سوالاتش معلوم بود اطلاعات زیادی از ایران داره. حتی از من پرسید در کدوم منطقه تهران زندگی میکنم! من هم با خونسردی و با اعتماد به نفس به همه سوال‌هاش جواب دادم، تا اینکه یه سوال عجیب پرسید!
با اینکه مصاحبه به زبان انگلیسی بود از من پرسید مگه شما به آمریکا نمیگید "شیطون، شیطون بزرگ"؟! (شیطون بزرگ رو به زبان فارسی گفت). اول خواستم براش توضیح بدم که در زبان فارسی معنای شیطان و شیطون متفاوته :) ولی بیخیال شدم و از جواب دادن به سوالش طفره رفتم. یه برگه از کیفم بیرون آوردم و بهش نشون دادم که از یه دانشگاه در یه کشور دیگه پذیرش دارم. گفتم اگر شما به من ویزا ندین میرم این دانشگاه. ویزای اون کشور هم در پاسپورتم بود و میتونست چک کنه که دروغ نمیگم. دوباره رفت پشت و برگشت‌. دیگه سوالی نداشت. ازش پرسیدم که چی شد ویزا بهم میدین؟ گفت میدیم ولی باید بیشتر بررسی کنیم. بهش گفتم دانشگاه حدود ۶ هفته دیگه شروع میشه، قبلش بهم میدین؟ گفت ۴ هفته‌ای بهت میدیم. من که هنوز با اعتماد به نفس صحبت میکردم پرسیدم ویزای چندبار ورود (multiple entry) میدین؟ گفت متاسفم ویزای شما یک بار ورود هست. وقتی شنیدم که ویزای ما یک بار ورود خواهد بود، خیلی ناراحت شدم. باید حداقل ۴ سال در آمریکا می‌موندیم بدون اینکه امکان دیدار خانواده‌مون رو داشته باشیم. مطمئن بودم اگر خانواده‌هامون بفهمن که قرار ۴ سال بریم و برنگردیم خیلی ناراحت میشن.
خلاصه با یه برگه زرد رنگ از سفارت اومدیم بیرون. چند تا از ایرانی‌هایی که قبلا نگاه تحقیرآمیز به ما داشتند اومدند جلو و ازمون در مورد مصاحبه پرسیدن. برخوردشون خیلی بهتر شده بود. مخصوصا وقتی گفتم قراره ۴ هفته‌ای بهمون ویزا بدن برخوردشون کاملا عادی و محترمانه شده بود. ظاهرا ملاک احترام گذاشتن، گرفتن ویزای آمریکا بود!
حدود یک ماه بعد از مصاحبه، اواخر ماه جولای، ویزای من و پسرم اومد ولی ویزای همسرم نیومد! بعد از ۱۰ روز ویزای همسرم هم اومد. همه چیز دقیقه نود درست شده بود و خانواده‌هامون اصلا باورشون نمیشد که ما قراره بریم و حداقل تا ۴ سال برنگردیم. روز ۱۶ آگوست سال ۲۰۱۲ (۲۷ مرداد ۹۱) به سمت آمریکا پرواز داشتیم. مادر همسرم باورش نمیشد که ما واقعا داریم میریم! خداحافظی خیلی سختی بود...
ولی داستان ویزای تحصیلی آمریکا برای ما به اینجا ختم نشد. مجبور شدیم دو بار در طول تحصیل از آمریکا خارج شیم و برای ویزا گرفتن اقدام کنیم.

درباره تجربه ویزا گرفتن مجددمون به زودی مینویسم.

مطالب مرتبط



آخرین مطالب