با استاد راهنمایم ساعت هشت صبح جلسه دارم. از وقتی که برای فرصت مطالعاتی طولانی رفته به گوگل، چارهای جز این نیست که یا اول صبح یا دم غروب جلسه داشته باشیم.
مطالعهویزای دانشجویی آمریکا(قسمت آخر)
۲۰ اسفند ۱۳۹۶نظم در آمریکا
۲۰ اسفند ۱۳۹۶همسفر شراب (قسمت هفتم - حتی اگر یک نخ سیگار )
مشاهده صفحه روایت ایرانیان از آمریکاصدای باز شدن در میآید
. پسری چاق و سبزهرو با پیراهن تیرهٔ آستینکوتاه و شلوارک وارد میشود. موهایش کوتاه و جوگندمیست و عینک بر چشم دارد. خودم را جلو میاندازم و سلام میکنم. قبلاً با ایمیل از او سؤالهایی پرسیده بودم. نامش «محمد» است، اهل مصر و دانشجوی سال پنجمِ اوون.
از او خواهش میکنم که اگر وقت دارد به چند سؤال من جواب بدهد. میپذیرد و میگوید «اگر امکانش هست با من بیا پایین تا در این فاصله سیگاری بکشم.» با هم پایین میرویم. همان اول بابت تپقهایم معذرتخواهی میکنم.
انگلیسیاش روان است ولی لهجهٔ عربی زیادی دارد؛ مخصوصاً «پ» را نمیتواند راحت تلفظ کند. در مورد نحوهٔ خرید تلفن همراه، نحوهٔ افتتاح حساب بانکی و خرید غذای حلال سؤالهایی میپرسم.
اطلاعات بیشتری نسبت به اطلاعاتی که از میزبان هموطن گرفته بودم به دستم نمیآید. البته در مورد غذای حلال توضیحات جالبی میدهد: «غذای حلال سه تعریف دارد. یکی این است که خوک و سگ و امثال اینها نباشد. بعضی از مسلمانها به همین تعریف بسنده کردهاند.
میگویند چون برای پیدا کردن غذای طیب و طاهر به سختی میافتید همین غذا هم حلال حساب میشود. این غذا راحت همه جا پیدا میشود.
تعریف دوم این است که هر غذایی که هم گوشتش خوردنی باشد و هم با نام خدا ذبح شود، مثل غذای کوشر یهودیها [میفهمم حلال یهودیها را کوشر (Kosher) میگویند]. خود من از این تعریف تبعیت میکنم چون بعضی از فقهای ما آن را حلال میدانند. تعریف سوم که همان طیب و طاهر خودمان است.
این یکی کمی سخت پیدا میشود ولی بگردی پیدا میشود.» برایم تعریف دوم عجیب است. آن قدر که برای دفتر مرجع تقلیدم در این مورد سؤال میفرستم و دو هفته بعد جواب میآید که «در فرض سؤال جایز نیست».
در مورد مسلمانهای نیویورک میگوید که در دانشگاه انجمن مسلمانان نیویورک هست که هر هفته نماز جمعه و خطبه هم دارند. در مورد ایرانیهای مسلمان البته اطلاعاتی ندارد. از او تشکر میکنم و خداحافظی میکنم.
دیگر کمکم ظهر شده است و باید به خانه بروم. هم تجدید وضو و نماز. هنوز هم دلم نمیآید از دستشوییهای عمومی استفاده کنم.
. پسری چاق و سبزهرو با پیراهن تیرهٔ آستینکوتاه و شلوارک وارد میشود. موهایش کوتاه و جوگندمیست و عینک بر چشم دارد. خودم را جلو میاندازم و سلام میکنم. قبلاً با ایمیل از او سؤالهایی پرسیده بودم. نامش «محمد» است، اهل مصر و دانشجوی سال پنجمِ اوون.
از او خواهش میکنم که اگر وقت دارد به چند سؤال من جواب بدهد. میپذیرد و میگوید «اگر امکانش هست با من بیا پایین تا در این فاصله سیگاری بکشم.» با هم پایین میرویم. همان اول بابت تپقهایم معذرتخواهی میکنم.
انگلیسیاش روان است ولی لهجهٔ عربی زیادی دارد؛ مخصوصاً «پ» را نمیتواند راحت تلفظ کند. در مورد نحوهٔ خرید تلفن همراه، نحوهٔ افتتاح حساب بانکی و خرید غذای حلال سؤالهایی میپرسم.
اطلاعات بیشتری نسبت به اطلاعاتی که از میزبان هموطن گرفته بودم به دستم نمیآید. البته در مورد غذای حلال توضیحات جالبی میدهد: «غذای حلال سه تعریف دارد. یکی این است که خوک و سگ و امثال اینها نباشد. بعضی از مسلمانها به همین تعریف بسنده کردهاند.
میگویند چون برای پیدا کردن غذای طیب و طاهر به سختی میافتید همین غذا هم حلال حساب میشود. این غذا راحت همه جا پیدا میشود.
تعریف دوم این است که هر غذایی که هم گوشتش خوردنی باشد و هم با نام خدا ذبح شود، مثل غذای کوشر یهودیها [میفهمم حلال یهودیها را کوشر (Kosher) میگویند]. خود من از این تعریف تبعیت میکنم چون بعضی از فقهای ما آن را حلال میدانند. تعریف سوم که همان طیب و طاهر خودمان است.
این یکی کمی سخت پیدا میشود ولی بگردی پیدا میشود.» برایم تعریف دوم عجیب است. آن قدر که برای دفتر مرجع تقلیدم در این مورد سؤال میفرستم و دو هفته بعد جواب میآید که «در فرض سؤال جایز نیست».
در مورد مسلمانهای نیویورک میگوید که در دانشگاه انجمن مسلمانان نیویورک هست که هر هفته نماز جمعه و خطبه هم دارند. در مورد ایرانیهای مسلمان البته اطلاعاتی ندارد. از او تشکر میکنم و خداحافظی میکنم.
دیگر کمکم ظهر شده است و باید به خانه بروم. هم تجدید وضو و نماز. هنوز هم دلم نمیآید از دستشوییهای عمومی استفاده کنم.
مطالب مرتبط
همسفر شراب (قسمت سیوهشتم-بخش اول)
۳۰ شهریور ۱۴۰۱
دو خانم جوان که مثل لبنانیها چادر سیاه سر کردهاند و چند خانم محجبهٔ دیگر. باید برگردیم به سرسرا برای گرفتن دفترچهٔ برنامهٔ همایش.
مطالعهسوالات معلم
۲۹ شهریور ۱۴۰۱
معلم دبستان این سوالات رو قبل از شروع شدن سال تحصیلی از والدین پرسیده است
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیوهفتم-بخش اول)
۱۵ شهریور ۱۴۰۱
صبح زود راهی دیترویت میشویم. صبح آنقدر زود است که جاده خلوت باشد و من، تنها بیدار جاده که پشت فرمان نشستهام و بقیه خوابند.
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیو ششم-بخش پنجم)
۳۰ مرداد ۱۴۰۱
میخواهد خانهاش را بفروشد. میپرسم هنوز زیر قرض بانک است؟ میگوید بله. کنجکاو میشوم در مورد نرخ سود بانکها. میگوید خیلی ساده است. قرار بوده ۲۰ سال و هر ماهی ۲۵۰۰ دلار بدهیم برای خانهای که ۲۵۰ هزار دلار میارزد.
مطالعهآخرین مطالب
همسفر شراب (قسمت هفتم - حتی اگر یک نخ سیگار )
مشاهده صفحه روایت ایرانیان از آمریکاصدای باز شدن در میآید
. پسری چاق و سبزهرو با پیراهن تیرهٔ آستینکوتاه و شلوارک وارد میشود. موهایش کوتاه و جوگندمیست و عینک بر چشم دارد. خودم را جلو میاندازم و سلام میکنم. قبلاً با ایمیل از او سؤالهایی پرسیده بودم. نامش «محمد» است، اهل مصر و دانشجوی سال پنجمِ اوون.
از او خواهش میکنم که اگر وقت دارد به چند سؤال من جواب بدهد. میپذیرد و میگوید «اگر امکانش هست با من بیا پایین تا در این فاصله سیگاری بکشم.» با هم پایین میرویم. همان اول بابت تپقهایم معذرتخواهی میکنم.
انگلیسیاش روان است ولی لهجهٔ عربی زیادی دارد؛ مخصوصاً «پ» را نمیتواند راحت تلفظ کند. در مورد نحوهٔ خرید تلفن همراه، نحوهٔ افتتاح حساب بانکی و خرید غذای حلال سؤالهایی میپرسم.
اطلاعات بیشتری نسبت به اطلاعاتی که از میزبان هموطن گرفته بودم به دستم نمیآید. البته در مورد غذای حلال توضیحات جالبی میدهد: «غذای حلال سه تعریف دارد. یکی این است که خوک و سگ و امثال اینها نباشد. بعضی از مسلمانها به همین تعریف بسنده کردهاند.
میگویند چون برای پیدا کردن غذای طیب و طاهر به سختی میافتید همین غذا هم حلال حساب میشود. این غذا راحت همه جا پیدا میشود.
تعریف دوم این است که هر غذایی که هم گوشتش خوردنی باشد و هم با نام خدا ذبح شود، مثل غذای کوشر یهودیها [میفهمم حلال یهودیها را کوشر (Kosher) میگویند]. خود من از این تعریف تبعیت میکنم چون بعضی از فقهای ما آن را حلال میدانند. تعریف سوم که همان طیب و طاهر خودمان است.
این یکی کمی سخت پیدا میشود ولی بگردی پیدا میشود.» برایم تعریف دوم عجیب است. آن قدر که برای دفتر مرجع تقلیدم در این مورد سؤال میفرستم و دو هفته بعد جواب میآید که «در فرض سؤال جایز نیست».
در مورد مسلمانهای نیویورک میگوید که در دانشگاه انجمن مسلمانان نیویورک هست که هر هفته نماز جمعه و خطبه هم دارند. در مورد ایرانیهای مسلمان البته اطلاعاتی ندارد. از او تشکر میکنم و خداحافظی میکنم.
دیگر کمکم ظهر شده است و باید به خانه بروم. هم تجدید وضو و نماز. هنوز هم دلم نمیآید از دستشوییهای عمومی استفاده کنم.
. پسری چاق و سبزهرو با پیراهن تیرهٔ آستینکوتاه و شلوارک وارد میشود. موهایش کوتاه و جوگندمیست و عینک بر چشم دارد. خودم را جلو میاندازم و سلام میکنم. قبلاً با ایمیل از او سؤالهایی پرسیده بودم. نامش «محمد» است، اهل مصر و دانشجوی سال پنجمِ اوون.
از او خواهش میکنم که اگر وقت دارد به چند سؤال من جواب بدهد. میپذیرد و میگوید «اگر امکانش هست با من بیا پایین تا در این فاصله سیگاری بکشم.» با هم پایین میرویم. همان اول بابت تپقهایم معذرتخواهی میکنم.
انگلیسیاش روان است ولی لهجهٔ عربی زیادی دارد؛ مخصوصاً «پ» را نمیتواند راحت تلفظ کند. در مورد نحوهٔ خرید تلفن همراه، نحوهٔ افتتاح حساب بانکی و خرید غذای حلال سؤالهایی میپرسم.
اطلاعات بیشتری نسبت به اطلاعاتی که از میزبان هموطن گرفته بودم به دستم نمیآید. البته در مورد غذای حلال توضیحات جالبی میدهد: «غذای حلال سه تعریف دارد. یکی این است که خوک و سگ و امثال اینها نباشد. بعضی از مسلمانها به همین تعریف بسنده کردهاند.
میگویند چون برای پیدا کردن غذای طیب و طاهر به سختی میافتید همین غذا هم حلال حساب میشود. این غذا راحت همه جا پیدا میشود.
تعریف دوم این است که هر غذایی که هم گوشتش خوردنی باشد و هم با نام خدا ذبح شود، مثل غذای کوشر یهودیها [میفهمم حلال یهودیها را کوشر (Kosher) میگویند]. خود من از این تعریف تبعیت میکنم چون بعضی از فقهای ما آن را حلال میدانند. تعریف سوم که همان طیب و طاهر خودمان است.
این یکی کمی سخت پیدا میشود ولی بگردی پیدا میشود.» برایم تعریف دوم عجیب است. آن قدر که برای دفتر مرجع تقلیدم در این مورد سؤال میفرستم و دو هفته بعد جواب میآید که «در فرض سؤال جایز نیست».
در مورد مسلمانهای نیویورک میگوید که در دانشگاه انجمن مسلمانان نیویورک هست که هر هفته نماز جمعه و خطبه هم دارند. در مورد ایرانیهای مسلمان البته اطلاعاتی ندارد. از او تشکر میکنم و خداحافظی میکنم.
دیگر کمکم ظهر شده است و باید به خانه بروم. هم تجدید وضو و نماز. هنوز هم دلم نمیآید از دستشوییهای عمومی استفاده کنم.
مطالب مرتبط
همسفر شراب (قسمت سی و هشتم-بخش دوم)
۱۵ مهر ۱۴۰۱
با استاد راهنمایم ساعت هشت صبح جلسه دارم. از وقتی که برای فرصت مطالعاتی طولانی رفته به گوگل، چارهای جز این نیست که یا اول صبح یا دم غروب جلسه داشته باشیم.
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیوهشتم-بخش اول)
۳۰ شهریور ۱۴۰۱
دو خانم جوان که مثل لبنانیها چادر سیاه سر کردهاند و چند خانم محجبهٔ دیگر. باید برگردیم به سرسرا برای گرفتن دفترچهٔ برنامهٔ همایش.
مطالعهسوالات معلم
۲۹ شهریور ۱۴۰۱
معلم دبستان این سوالات رو قبل از شروع شدن سال تحصیلی از والدین پرسیده است
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیوهفتم-بخش اول)
۱۵ شهریور ۱۴۰۱
صبح زود راهی دیترویت میشویم. صبح آنقدر زود است که جاده خلوت باشد و من، تنها بیدار جاده که پشت فرمان نشستهام و بقیه خوابند.
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیو ششم-بخش پنجم)
۳۰ مرداد ۱۴۰۱
میخواهد خانهاش را بفروشد. میپرسم هنوز زیر قرض بانک است؟ میگوید بله. کنجکاو میشوم در مورد نرخ سود بانکها. میگوید خیلی ساده است. قرار بوده ۲۰ سال و هر ماهی ۲۵۰۰ دلار بدهیم برای خانهای که ۲۵۰ هزار دلار میارزد.
مطالعهآخرین مطالب
ما به ملتی با بیماری مزمن خشونت، تنهایی، افسردگی ، تفرقه و فقر تبدیل شدهایم
۲۰ اسفند ۱۴۰۲
ما به ملتی با بیماری مزمن خشونت، تنهایی، افسردگی ، تفرقه و فقر تبدیل شدهایم ویدئوهای تحلیلی رابرت اف کندی...
مطالعهمستند وضعیت شکست ( Fail State )
۱۵ اسفند ۱۴۰۲
مستند وضعیت شکست Fail State کارگردان : الکس شبانو محصول : سال 2017 آمریکا ژانر : اجتماعی زبان: انگلیسی -...
مطالعهاصلی ترین عوامل شکل گیری اتحاد میان آمریکا و اسرائیل
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
اصلی ترین عوامل شکل گیری اتحاد میان آمریکا و اسرائیل ویدئوهای تحلیلی منبع : شبکه الجزیرهآمریکا همیشه مهمترین متحد اسرائیل...
مطالعهچرا نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا اینقدر به اسرائیل اهمیت می دهند؟
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
چرا نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا اینقدر به اسرائیل اهمیت می دهند؟ ویدئوهای تحلیلی منبع : رسانه UNPacked از اوباما تا...
مطالعهداستان اسرائیل چگونه برای مردم آمریکا روایت شده است؟
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
داستان اسرائیل چگونه برای مردم آمریکا روایت شده است؟ ویدئوهای تحلیلی منبع : شبکه الجزیرهدر این این ویدئو از برنامه...
مطالعه