با استاد راهنمایم ساعت هشت صبح جلسه دارم. از وقتی که برای فرصت مطالعاتی طولانی رفته به گوگل، چارهای جز این نیست که یا اول صبح یا دم غروب جلسه داشته باشیم.
مطالعه“تبعیض” (بخش دوم)
۱۸ اسفند ۱۳۹۷موسس «بلکواتر» برای اولین بار نشست برج ترامپ درباره ایران را تأیید کرد
۱۸ اسفند ۱۳۹۷سفر به نیویورک (بخش چهارم)
مشاهده صفحه روایت ایرانیان از آمریکابعد از مسابقه میخواستیم نماز بخوانیم چون گوگل نمازخانه هم دارد! اما یکی از دوستان به اصرار گفت برویم یک مرکز اسلامی در نزدیکی. وقتی رفتیم متوجه شدیم بخشی از دانشگاه نیویورک بوده و تعطیل است لذا جای دیگری باید برویم. بعد از حدود یک ساعت پیادهروی به مسجدی رسیدیم.
ظاهراً مسجد قدیمی بود و متعلق به جامعهی بنگلادشی. جالب بود برخی کتابها به خط سانسکریت بود. نماز خواندیم و بعد از صرف نهار، رفتیم جنوب منهتن. در نزدیکی کلیسای تثلیث که کلیسای مشهوری است، پیاده شدیم. تعطیل بود و از بیرون نگاه کردیم. بعد رفتیم خیابان وال استریت! خیابانی که زیاد اسمش را میشنویم. قلب تجاری نیویورک و محل بورس مشهور آن. همان جایی که خیلیها از آن شاکیاند. خیابان کوتاهی است و انسان تعجب میکند، همین خیابان کوچک محل معاملههایی است که در مجموه شاید بیش از تولید ناخالص ملی ایران ارزش داشته باشد.
ساختمان بورس هم تعطیل بود ولی توریستهای متعدد قابل مشاهده بود. این بخش نیویورک شاید تنها جایی باشد که دیدهام توریستهای متعدد و نقشه بدست خیابانگردی میکنند. رفتیم خیابان برادوی و به ساحل جنوبی منهتن رسیدیم.
کلاً خیابانگردی در نیویورک برایم جذاب بود. شهرسازی منحصر به فردی دارد، همان تصویری از غرب که در ذهن اکثر افرادی است که در غرب نبودهاند. البته سنگاپور هم محلههایی دارد که حتی مدرنتر است اما این محلهها به وسعت و گستردگی نیویورک نیست.
در ساحل جنوبی قدم زدیم تا رسیدیم به محل حادثهای که شاید مهمترین حادثه قرن بیست و یک از جهت تبعات بعدی بود! حادثهی یازده سپتامبر. محل برجهای دوقلو اکنون تبدیل به پارک شده و پی برجها به دو حوض بزرگ آب تبدیل شدهاند. نام قربانیان در حاشیهی این حوضها روی سنگ کندهکاری شده است. توریستهای متعددی هم اینجا مشغول بازدید بودند.
به جای دو برج هم پنج برج در حاشیهی پارک در حال ساخته شدن است (در زمان نگارش متن) که از نمایشان شاید تکمیل به نظر برسند اما هنوز خیلی کار دارند. فکر کنم در مجموع ۲۰ سال بعد از حادثه یازده سپتامبر اثرات فیزیکی آن کاملاً محو شده باشد. یک موزه هم در مورد یازده سپتامبر درست کردهاند.
از گراند زیرو (محل حادثهی یازده سپتامبر) به سمت ساختمان شورای شهر نیویورک رفتیم. هوا کمکم تاریک میشد. در پارک کنار ساختمان نشستیم تا استراحت کنیم. آنجا برای اولین بار یک حشرهی شبتاب دیدم! و یک سگ که توسط صاحبش در حال چرا بود! سه نفری هر چه دقت کردیم به نظر میآمد داشت علف میخورد!
با تاریک شدن هوا، موشهای نیویورک کمکم ظاهر میشدند و در حال جولان دادن بودند. بعد از کمی استراحت بلند شدیم و به خانه بازگشتیم. البته روز دوم خیلی وقت پرت داشتیم و اگر از فوتبال صرفنظر کرده بودیم، میشد جاهای بیشتری رفت. البته باعث دیدن گوگل شد ولی بعدها هم وقت برای این کار وجود داشت...
ظاهراً مسجد قدیمی بود و متعلق به جامعهی بنگلادشی. جالب بود برخی کتابها به خط سانسکریت بود. نماز خواندیم و بعد از صرف نهار، رفتیم جنوب منهتن. در نزدیکی کلیسای تثلیث که کلیسای مشهوری است، پیاده شدیم. تعطیل بود و از بیرون نگاه کردیم. بعد رفتیم خیابان وال استریت! خیابانی که زیاد اسمش را میشنویم. قلب تجاری نیویورک و محل بورس مشهور آن. همان جایی که خیلیها از آن شاکیاند. خیابان کوتاهی است و انسان تعجب میکند، همین خیابان کوچک محل معاملههایی است که در مجموه شاید بیش از تولید ناخالص ملی ایران ارزش داشته باشد.
ساختمان بورس هم تعطیل بود ولی توریستهای متعدد قابل مشاهده بود. این بخش نیویورک شاید تنها جایی باشد که دیدهام توریستهای متعدد و نقشه بدست خیابانگردی میکنند. رفتیم خیابان برادوی و به ساحل جنوبی منهتن رسیدیم.
کلاً خیابانگردی در نیویورک برایم جذاب بود. شهرسازی منحصر به فردی دارد، همان تصویری از غرب که در ذهن اکثر افرادی است که در غرب نبودهاند. البته سنگاپور هم محلههایی دارد که حتی مدرنتر است اما این محلهها به وسعت و گستردگی نیویورک نیست.
در ساحل جنوبی قدم زدیم تا رسیدیم به محل حادثهای که شاید مهمترین حادثه قرن بیست و یک از جهت تبعات بعدی بود! حادثهی یازده سپتامبر. محل برجهای دوقلو اکنون تبدیل به پارک شده و پی برجها به دو حوض بزرگ آب تبدیل شدهاند. نام قربانیان در حاشیهی این حوضها روی سنگ کندهکاری شده است. توریستهای متعددی هم اینجا مشغول بازدید بودند.
به جای دو برج هم پنج برج در حاشیهی پارک در حال ساخته شدن است (در زمان نگارش متن) که از نمایشان شاید تکمیل به نظر برسند اما هنوز خیلی کار دارند. فکر کنم در مجموع ۲۰ سال بعد از حادثه یازده سپتامبر اثرات فیزیکی آن کاملاً محو شده باشد. یک موزه هم در مورد یازده سپتامبر درست کردهاند.
از گراند زیرو (محل حادثهی یازده سپتامبر) به سمت ساختمان شورای شهر نیویورک رفتیم. هوا کمکم تاریک میشد. در پارک کنار ساختمان نشستیم تا استراحت کنیم. آنجا برای اولین بار یک حشرهی شبتاب دیدم! و یک سگ که توسط صاحبش در حال چرا بود! سه نفری هر چه دقت کردیم به نظر میآمد داشت علف میخورد!
با تاریک شدن هوا، موشهای نیویورک کمکم ظاهر میشدند و در حال جولان دادن بودند. بعد از کمی استراحت بلند شدیم و به خانه بازگشتیم. البته روز دوم خیلی وقت پرت داشتیم و اگر از فوتبال صرفنظر کرده بودیم، میشد جاهای بیشتری رفت. البته باعث دیدن گوگل شد ولی بعدها هم وقت برای این کار وجود داشت...
مطالب مرتبط
همسفر شراب (قسمت سیوهشتم-بخش اول)
۳۰ شهریور ۱۴۰۱
دو خانم جوان که مثل لبنانیها چادر سیاه سر کردهاند و چند خانم محجبهٔ دیگر. باید برگردیم به سرسرا برای گرفتن دفترچهٔ برنامهٔ همایش.
مطالعهسوالات معلم
۲۹ شهریور ۱۴۰۱
معلم دبستان این سوالات رو قبل از شروع شدن سال تحصیلی از والدین پرسیده است
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیوهفتم-بخش اول)
۱۵ شهریور ۱۴۰۱
صبح زود راهی دیترویت میشویم. صبح آنقدر زود است که جاده خلوت باشد و من، تنها بیدار جاده که پشت فرمان نشستهام و بقیه خوابند.
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیو ششم-بخش پنجم)
۳۰ مرداد ۱۴۰۱
میخواهد خانهاش را بفروشد. میپرسم هنوز زیر قرض بانک است؟ میگوید بله. کنجکاو میشوم در مورد نرخ سود بانکها. میگوید خیلی ساده است. قرار بوده ۲۰ سال و هر ماهی ۲۵۰۰ دلار بدهیم برای خانهای که ۲۵۰ هزار دلار میارزد.
مطالعهآخرین مطالب
سفر به نیویورک (بخش چهارم)
مشاهده صفحه روایت ایرانیان از آمریکابعد از مسابقه میخواستیم نماز بخوانیم چون گوگل نمازخانه هم دارد! اما یکی از دوستان به اصرار گفت برویم یک مرکز اسلامی در نزدیکی. وقتی رفتیم متوجه شدیم بخشی از دانشگاه نیویورک بوده و تعطیل است لذا جای دیگری باید برویم. بعد از حدود یک ساعت پیادهروی به مسجدی رسیدیم.
ظاهراً مسجد قدیمی بود و متعلق به جامعهی بنگلادشی. جالب بود برخی کتابها به خط سانسکریت بود. نماز خواندیم و بعد از صرف نهار، رفتیم جنوب منهتن. در نزدیکی کلیسای تثلیث که کلیسای مشهوری است، پیاده شدیم. تعطیل بود و از بیرون نگاه کردیم. بعد رفتیم خیابان وال استریت! خیابانی که زیاد اسمش را میشنویم. قلب تجاری نیویورک و محل بورس مشهور آن. همان جایی که خیلیها از آن شاکیاند. خیابان کوتاهی است و انسان تعجب میکند، همین خیابان کوچک محل معاملههایی است که در مجموه شاید بیش از تولید ناخالص ملی ایران ارزش داشته باشد.
ساختمان بورس هم تعطیل بود ولی توریستهای متعدد قابل مشاهده بود. این بخش نیویورک شاید تنها جایی باشد که دیدهام توریستهای متعدد و نقشه بدست خیابانگردی میکنند. رفتیم خیابان برادوی و به ساحل جنوبی منهتن رسیدیم.
کلاً خیابانگردی در نیویورک برایم جذاب بود. شهرسازی منحصر به فردی دارد، همان تصویری از غرب که در ذهن اکثر افرادی است که در غرب نبودهاند. البته سنگاپور هم محلههایی دارد که حتی مدرنتر است اما این محلهها به وسعت و گستردگی نیویورک نیست.
در ساحل جنوبی قدم زدیم تا رسیدیم به محل حادثهای که شاید مهمترین حادثه قرن بیست و یک از جهت تبعات بعدی بود! حادثهی یازده سپتامبر. محل برجهای دوقلو اکنون تبدیل به پارک شده و پی برجها به دو حوض بزرگ آب تبدیل شدهاند. نام قربانیان در حاشیهی این حوضها روی سنگ کندهکاری شده است. توریستهای متعددی هم اینجا مشغول بازدید بودند.
به جای دو برج هم پنج برج در حاشیهی پارک در حال ساخته شدن است (در زمان نگارش متن) که از نمایشان شاید تکمیل به نظر برسند اما هنوز خیلی کار دارند. فکر کنم در مجموع ۲۰ سال بعد از حادثه یازده سپتامبر اثرات فیزیکی آن کاملاً محو شده باشد. یک موزه هم در مورد یازده سپتامبر درست کردهاند.
از گراند زیرو (محل حادثهی یازده سپتامبر) به سمت ساختمان شورای شهر نیویورک رفتیم. هوا کمکم تاریک میشد. در پارک کنار ساختمان نشستیم تا استراحت کنیم. آنجا برای اولین بار یک حشرهی شبتاب دیدم! و یک سگ که توسط صاحبش در حال چرا بود! سه نفری هر چه دقت کردیم به نظر میآمد داشت علف میخورد!
با تاریک شدن هوا، موشهای نیویورک کمکم ظاهر میشدند و در حال جولان دادن بودند. بعد از کمی استراحت بلند شدیم و به خانه بازگشتیم. البته روز دوم خیلی وقت پرت داشتیم و اگر از فوتبال صرفنظر کرده بودیم، میشد جاهای بیشتری رفت. البته باعث دیدن گوگل شد ولی بعدها هم وقت برای این کار وجود داشت...
ظاهراً مسجد قدیمی بود و متعلق به جامعهی بنگلادشی. جالب بود برخی کتابها به خط سانسکریت بود. نماز خواندیم و بعد از صرف نهار، رفتیم جنوب منهتن. در نزدیکی کلیسای تثلیث که کلیسای مشهوری است، پیاده شدیم. تعطیل بود و از بیرون نگاه کردیم. بعد رفتیم خیابان وال استریت! خیابانی که زیاد اسمش را میشنویم. قلب تجاری نیویورک و محل بورس مشهور آن. همان جایی که خیلیها از آن شاکیاند. خیابان کوتاهی است و انسان تعجب میکند، همین خیابان کوچک محل معاملههایی است که در مجموه شاید بیش از تولید ناخالص ملی ایران ارزش داشته باشد.
ساختمان بورس هم تعطیل بود ولی توریستهای متعدد قابل مشاهده بود. این بخش نیویورک شاید تنها جایی باشد که دیدهام توریستهای متعدد و نقشه بدست خیابانگردی میکنند. رفتیم خیابان برادوی و به ساحل جنوبی منهتن رسیدیم.
کلاً خیابانگردی در نیویورک برایم جذاب بود. شهرسازی منحصر به فردی دارد، همان تصویری از غرب که در ذهن اکثر افرادی است که در غرب نبودهاند. البته سنگاپور هم محلههایی دارد که حتی مدرنتر است اما این محلهها به وسعت و گستردگی نیویورک نیست.
در ساحل جنوبی قدم زدیم تا رسیدیم به محل حادثهای که شاید مهمترین حادثه قرن بیست و یک از جهت تبعات بعدی بود! حادثهی یازده سپتامبر. محل برجهای دوقلو اکنون تبدیل به پارک شده و پی برجها به دو حوض بزرگ آب تبدیل شدهاند. نام قربانیان در حاشیهی این حوضها روی سنگ کندهکاری شده است. توریستهای متعددی هم اینجا مشغول بازدید بودند.
به جای دو برج هم پنج برج در حاشیهی پارک در حال ساخته شدن است (در زمان نگارش متن) که از نمایشان شاید تکمیل به نظر برسند اما هنوز خیلی کار دارند. فکر کنم در مجموع ۲۰ سال بعد از حادثه یازده سپتامبر اثرات فیزیکی آن کاملاً محو شده باشد. یک موزه هم در مورد یازده سپتامبر درست کردهاند.
از گراند زیرو (محل حادثهی یازده سپتامبر) به سمت ساختمان شورای شهر نیویورک رفتیم. هوا کمکم تاریک میشد. در پارک کنار ساختمان نشستیم تا استراحت کنیم. آنجا برای اولین بار یک حشرهی شبتاب دیدم! و یک سگ که توسط صاحبش در حال چرا بود! سه نفری هر چه دقت کردیم به نظر میآمد داشت علف میخورد!
با تاریک شدن هوا، موشهای نیویورک کمکم ظاهر میشدند و در حال جولان دادن بودند. بعد از کمی استراحت بلند شدیم و به خانه بازگشتیم. البته روز دوم خیلی وقت پرت داشتیم و اگر از فوتبال صرفنظر کرده بودیم، میشد جاهای بیشتری رفت. البته باعث دیدن گوگل شد ولی بعدها هم وقت برای این کار وجود داشت...
مطالب مرتبط
همسفر شراب (قسمت سی و هشتم-بخش دوم)
۱۵ مهر ۱۴۰۱
با استاد راهنمایم ساعت هشت صبح جلسه دارم. از وقتی که برای فرصت مطالعاتی طولانی رفته به گوگل، چارهای جز این نیست که یا اول صبح یا دم غروب جلسه داشته باشیم.
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیوهشتم-بخش اول)
۳۰ شهریور ۱۴۰۱
دو خانم جوان که مثل لبنانیها چادر سیاه سر کردهاند و چند خانم محجبهٔ دیگر. باید برگردیم به سرسرا برای گرفتن دفترچهٔ برنامهٔ همایش.
مطالعهسوالات معلم
۲۹ شهریور ۱۴۰۱
معلم دبستان این سوالات رو قبل از شروع شدن سال تحصیلی از والدین پرسیده است
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیوهفتم-بخش اول)
۱۵ شهریور ۱۴۰۱
صبح زود راهی دیترویت میشویم. صبح آنقدر زود است که جاده خلوت باشد و من، تنها بیدار جاده که پشت فرمان نشستهام و بقیه خوابند.
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیو ششم-بخش پنجم)
۳۰ مرداد ۱۴۰۱
میخواهد خانهاش را بفروشد. میپرسم هنوز زیر قرض بانک است؟ میگوید بله. کنجکاو میشوم در مورد نرخ سود بانکها. میگوید خیلی ساده است. قرار بوده ۲۰ سال و هر ماهی ۲۵۰۰ دلار بدهیم برای خانهای که ۲۵۰ هزار دلار میارزد.
مطالعهآخرین مطالب
ما به ملتی با بیماری مزمن خشونت، تنهایی، افسردگی ، تفرقه و فقر تبدیل شدهایم
۲۰ اسفند ۱۴۰۲
ما به ملتی با بیماری مزمن خشونت، تنهایی، افسردگی ، تفرقه و فقر تبدیل شدهایم ویدئوهای تحلیلی رابرت اف کندی...
مطالعهمستند وضعیت شکست ( Fail State )
۱۵ اسفند ۱۴۰۲
مستند وضعیت شکست Fail State کارگردان : الکس شبانو محصول : سال 2017 آمریکا ژانر : اجتماعی زبان: انگلیسی -...
مطالعهاصلی ترین عوامل شکل گیری اتحاد میان آمریکا و اسرائیل
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
اصلی ترین عوامل شکل گیری اتحاد میان آمریکا و اسرائیل ویدئوهای تحلیلی منبع : شبکه الجزیرهآمریکا همیشه مهمترین متحد اسرائیل...
مطالعهچرا نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا اینقدر به اسرائیل اهمیت می دهند؟
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
چرا نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا اینقدر به اسرائیل اهمیت می دهند؟ ویدئوهای تحلیلی منبع : رسانه UNPacked از اوباما تا...
مطالعهداستان اسرائیل چگونه برای مردم آمریکا روایت شده است؟
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
داستان اسرائیل چگونه برای مردم آمریکا روایت شده است؟ ویدئوهای تحلیلی منبع : شبکه الجزیرهدر این این ویدئو از برنامه...
مطالعه