با استاد راهنمایم ساعت هشت صبح جلسه دارم. از وقتی که برای فرصت مطالعاتی طولانی رفته به گوگل، چارهای جز این نیست که یا اول صبح یا دم غروب جلسه داشته باشیم.
مطالعهگشتی در کلان شهر ۲
۱۴ آبان ۱۳۹۶دیوارهایی که ترامپ نمیتواند بسازد
۱۴ آبان ۱۳۹۶تصور ایرانیان از آمریکا
مشاهده صفحه روایت ایرانیان از آمریکاگواهینامهی ایرانیم را دو سال پیش در سفر به ایران گم کرده بودم. یک ماه پیش که دو هفتهای ایران بودم، افتادم دنبال کار گواهینامهی المثنی. ماجرای گرفتن گواهینامهی المثنی خودش داستانی علی حده است، اما نکتهای که اینجا میخواهم بگویم، مربوط است به قسمت چشم پزشکیاش. همان طور که میدانید، معاینهی چشم یکی از خوانهای اخذ، تمدید، یا صدور المثنی برای گواهینامه است.
در مطب کوچک دکتر متخصص چشم، همراه پنج شش نفر جوان دیگر نشسته بودم و منتظر تا دکتر بیاید. چند دقیقه ای از ساعت پنج بعد از ظهر یک روز گرم تیر ماهی میگذشت و همه عجله داشتیم که معاینه بشویم و برویم دنبال کار و زندگیمان.
اینجا بود که صبر یکی از افراد به سر رسید و شروع کرد به تعریف کردن خاطره به نقل از یکی از دوستانش که در فرنگ همه چیز سر ساعت که سهل است، سر ثانیه است و هیچ کس یک لحظه دیر سر کارش حاضر نمیشود و... از این داستانهایی که برای مردم فرنگ نرفته حسرت است و برای ما فرنگنشینان، لطیفه!
بالاخره طاقت من هم طاق شد و گفتم: «نه عزیزم، این جورها هم که تعریف میکنند، نیست.»
طرف یک نگاهی به من انداخت و گفت: «ولی خیلی چیزهاشون از ما بهتره. حالا شما ممکنه اونجا هم رفته باشی، ولی اونا کارشون درسته...»
واضح است که دیگر مکالمهی ما تمام شد. چون من باید بر میگشتم و میگفتم که: «نه! خیلی چیزهایشان که نه، بلکه خیلی خیلی خیلی چیزهایشان از ما بهتر است! اما افسانههایی که از فرنگ در ایران تعریف میشود هم زاییدهی تخیلات و رؤیاهای افرادی است که شاید هیچوقت پایشان به فرنگستان نرسیده است. یا نهایتا اگر راست بگویند و چند صباحی به عنوان جهانگرد یا دانشجو یا مسافر در آن کشورها گشتی زده باشند، هیچ وقت به معنی واقعی کلمه، در کشورهای صنعتی "زندگی" نکرده اند.»
اینها را نگفتم، نه فقط به این خاطر که در آن بعد از ظهر گرم تابستانی کسی حوصلهی شنیدن مصائب زندگی من در آمریکا را نداشت، بیشتر به این خاطر که باور داشتم همان مکالمهی کوتاه، برای آن جمع غریبه اما هموطن، کفایت میکرد.
در مطب کوچک دکتر متخصص چشم، همراه پنج شش نفر جوان دیگر نشسته بودم و منتظر تا دکتر بیاید. چند دقیقه ای از ساعت پنج بعد از ظهر یک روز گرم تیر ماهی میگذشت و همه عجله داشتیم که معاینه بشویم و برویم دنبال کار و زندگیمان.
اینجا بود که صبر یکی از افراد به سر رسید و شروع کرد به تعریف کردن خاطره به نقل از یکی از دوستانش که در فرنگ همه چیز سر ساعت که سهل است، سر ثانیه است و هیچ کس یک لحظه دیر سر کارش حاضر نمیشود و... از این داستانهایی که برای مردم فرنگ نرفته حسرت است و برای ما فرنگنشینان، لطیفه!
بالاخره طاقت من هم طاق شد و گفتم: «نه عزیزم، این جورها هم که تعریف میکنند، نیست.»
طرف یک نگاهی به من انداخت و گفت: «ولی خیلی چیزهاشون از ما بهتره. حالا شما ممکنه اونجا هم رفته باشی، ولی اونا کارشون درسته...»
واضح است که دیگر مکالمهی ما تمام شد. چون من باید بر میگشتم و میگفتم که: «نه! خیلی چیزهایشان که نه، بلکه خیلی خیلی خیلی چیزهایشان از ما بهتر است! اما افسانههایی که از فرنگ در ایران تعریف میشود هم زاییدهی تخیلات و رؤیاهای افرادی است که شاید هیچوقت پایشان به فرنگستان نرسیده است. یا نهایتا اگر راست بگویند و چند صباحی به عنوان جهانگرد یا دانشجو یا مسافر در آن کشورها گشتی زده باشند، هیچ وقت به معنی واقعی کلمه، در کشورهای صنعتی "زندگی" نکرده اند.»
اینها را نگفتم، نه فقط به این خاطر که در آن بعد از ظهر گرم تابستانی کسی حوصلهی شنیدن مصائب زندگی من در آمریکا را نداشت، بیشتر به این خاطر که باور داشتم همان مکالمهی کوتاه، برای آن جمع غریبه اما هموطن، کفایت میکرد.
مطالب مرتبط
همسفر شراب (قسمت سیوهشتم-بخش اول)
۳۰ شهریور ۱۴۰۱
دو خانم جوان که مثل لبنانیها چادر سیاه سر کردهاند و چند خانم محجبهٔ دیگر. باید برگردیم به سرسرا برای گرفتن دفترچهٔ برنامهٔ همایش.
مطالعهسوالات معلم
۲۹ شهریور ۱۴۰۱
معلم دبستان این سوالات رو قبل از شروع شدن سال تحصیلی از والدین پرسیده است
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیوهفتم-بخش اول)
۱۵ شهریور ۱۴۰۱
صبح زود راهی دیترویت میشویم. صبح آنقدر زود است که جاده خلوت باشد و من، تنها بیدار جاده که پشت فرمان نشستهام و بقیه خوابند.
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیو ششم-بخش پنجم)
۳۰ مرداد ۱۴۰۱
میخواهد خانهاش را بفروشد. میپرسم هنوز زیر قرض بانک است؟ میگوید بله. کنجکاو میشوم در مورد نرخ سود بانکها. میگوید خیلی ساده است. قرار بوده ۲۰ سال و هر ماهی ۲۵۰۰ دلار بدهیم برای خانهای که ۲۵۰ هزار دلار میارزد.
مطالعهآخرین مطالب
تصور ایرانیان از آمریکا
مشاهده صفحه روایت ایرانیان از آمریکاگواهینامهی ایرانیم را دو سال پیش در سفر به ایران گم کرده بودم. یک ماه پیش که دو هفتهای ایران بودم، افتادم دنبال کار گواهینامهی المثنی. ماجرای گرفتن گواهینامهی المثنی خودش داستانی علی حده است، اما نکتهای که اینجا میخواهم بگویم، مربوط است به قسمت چشم پزشکیاش. همان طور که میدانید، معاینهی چشم یکی از خوانهای اخذ، تمدید، یا صدور المثنی برای گواهینامه است.
در مطب کوچک دکتر متخصص چشم، همراه پنج شش نفر جوان دیگر نشسته بودم و منتظر تا دکتر بیاید. چند دقیقه ای از ساعت پنج بعد از ظهر یک روز گرم تیر ماهی میگذشت و همه عجله داشتیم که معاینه بشویم و برویم دنبال کار و زندگیمان.
اینجا بود که صبر یکی از افراد به سر رسید و شروع کرد به تعریف کردن خاطره به نقل از یکی از دوستانش که در فرنگ همه چیز سر ساعت که سهل است، سر ثانیه است و هیچ کس یک لحظه دیر سر کارش حاضر نمیشود و... از این داستانهایی که برای مردم فرنگ نرفته حسرت است و برای ما فرنگنشینان، لطیفه!
بالاخره طاقت من هم طاق شد و گفتم: «نه عزیزم، این جورها هم که تعریف میکنند، نیست.»
طرف یک نگاهی به من انداخت و گفت: «ولی خیلی چیزهاشون از ما بهتره. حالا شما ممکنه اونجا هم رفته باشی، ولی اونا کارشون درسته...»
واضح است که دیگر مکالمهی ما تمام شد. چون من باید بر میگشتم و میگفتم که: «نه! خیلی چیزهایشان که نه، بلکه خیلی خیلی خیلی چیزهایشان از ما بهتر است! اما افسانههایی که از فرنگ در ایران تعریف میشود هم زاییدهی تخیلات و رؤیاهای افرادی است که شاید هیچوقت پایشان به فرنگستان نرسیده است. یا نهایتا اگر راست بگویند و چند صباحی به عنوان جهانگرد یا دانشجو یا مسافر در آن کشورها گشتی زده باشند، هیچ وقت به معنی واقعی کلمه، در کشورهای صنعتی "زندگی" نکرده اند.»
اینها را نگفتم، نه فقط به این خاطر که در آن بعد از ظهر گرم تابستانی کسی حوصلهی شنیدن مصائب زندگی من در آمریکا را نداشت، بیشتر به این خاطر که باور داشتم همان مکالمهی کوتاه، برای آن جمع غریبه اما هموطن، کفایت میکرد.
در مطب کوچک دکتر متخصص چشم، همراه پنج شش نفر جوان دیگر نشسته بودم و منتظر تا دکتر بیاید. چند دقیقه ای از ساعت پنج بعد از ظهر یک روز گرم تیر ماهی میگذشت و همه عجله داشتیم که معاینه بشویم و برویم دنبال کار و زندگیمان.
اینجا بود که صبر یکی از افراد به سر رسید و شروع کرد به تعریف کردن خاطره به نقل از یکی از دوستانش که در فرنگ همه چیز سر ساعت که سهل است، سر ثانیه است و هیچ کس یک لحظه دیر سر کارش حاضر نمیشود و... از این داستانهایی که برای مردم فرنگ نرفته حسرت است و برای ما فرنگنشینان، لطیفه!
بالاخره طاقت من هم طاق شد و گفتم: «نه عزیزم، این جورها هم که تعریف میکنند، نیست.»
طرف یک نگاهی به من انداخت و گفت: «ولی خیلی چیزهاشون از ما بهتره. حالا شما ممکنه اونجا هم رفته باشی، ولی اونا کارشون درسته...»
واضح است که دیگر مکالمهی ما تمام شد. چون من باید بر میگشتم و میگفتم که: «نه! خیلی چیزهایشان که نه، بلکه خیلی خیلی خیلی چیزهایشان از ما بهتر است! اما افسانههایی که از فرنگ در ایران تعریف میشود هم زاییدهی تخیلات و رؤیاهای افرادی است که شاید هیچوقت پایشان به فرنگستان نرسیده است. یا نهایتا اگر راست بگویند و چند صباحی به عنوان جهانگرد یا دانشجو یا مسافر در آن کشورها گشتی زده باشند، هیچ وقت به معنی واقعی کلمه، در کشورهای صنعتی "زندگی" نکرده اند.»
اینها را نگفتم، نه فقط به این خاطر که در آن بعد از ظهر گرم تابستانی کسی حوصلهی شنیدن مصائب زندگی من در آمریکا را نداشت، بیشتر به این خاطر که باور داشتم همان مکالمهی کوتاه، برای آن جمع غریبه اما هموطن، کفایت میکرد.
مطالب مرتبط
همسفر شراب (قسمت سی و هشتم-بخش دوم)
۱۵ مهر ۱۴۰۱
با استاد راهنمایم ساعت هشت صبح جلسه دارم. از وقتی که برای فرصت مطالعاتی طولانی رفته به گوگل، چارهای جز این نیست که یا اول صبح یا دم غروب جلسه داشته باشیم.
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیوهشتم-بخش اول)
۳۰ شهریور ۱۴۰۱
دو خانم جوان که مثل لبنانیها چادر سیاه سر کردهاند و چند خانم محجبهٔ دیگر. باید برگردیم به سرسرا برای گرفتن دفترچهٔ برنامهٔ همایش.
مطالعهسوالات معلم
۲۹ شهریور ۱۴۰۱
معلم دبستان این سوالات رو قبل از شروع شدن سال تحصیلی از والدین پرسیده است
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیوهفتم-بخش اول)
۱۵ شهریور ۱۴۰۱
صبح زود راهی دیترویت میشویم. صبح آنقدر زود است که جاده خلوت باشد و من، تنها بیدار جاده که پشت فرمان نشستهام و بقیه خوابند.
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیو ششم-بخش پنجم)
۳۰ مرداد ۱۴۰۱
میخواهد خانهاش را بفروشد. میپرسم هنوز زیر قرض بانک است؟ میگوید بله. کنجکاو میشوم در مورد نرخ سود بانکها. میگوید خیلی ساده است. قرار بوده ۲۰ سال و هر ماهی ۲۵۰۰ دلار بدهیم برای خانهای که ۲۵۰ هزار دلار میارزد.
مطالعهآخرین مطالب
ما به ملتی با بیماری مزمن خشونت، تنهایی، افسردگی ، تفرقه و فقر تبدیل شدهایم
۲۰ اسفند ۱۴۰۲
ما به ملتی با بیماری مزمن خشونت، تنهایی، افسردگی ، تفرقه و فقر تبدیل شدهایم ویدئوهای تحلیلی رابرت اف کندی...
مطالعهمستند وضعیت شکست ( Fail State )
۱۵ اسفند ۱۴۰۲
مستند وضعیت شکست Fail State کارگردان : الکس شبانو محصول : سال 2017 آمریکا ژانر : اجتماعی زبان: انگلیسی -...
مطالعهاصلی ترین عوامل شکل گیری اتحاد میان آمریکا و اسرائیل
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
اصلی ترین عوامل شکل گیری اتحاد میان آمریکا و اسرائیل ویدئوهای تحلیلی منبع : شبکه الجزیرهآمریکا همیشه مهمترین متحد اسرائیل...
مطالعهچرا نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا اینقدر به اسرائیل اهمیت می دهند؟
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
چرا نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا اینقدر به اسرائیل اهمیت می دهند؟ ویدئوهای تحلیلی منبع : رسانه UNPacked از اوباما تا...
مطالعهداستان اسرائیل چگونه برای مردم آمریکا روایت شده است؟
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
داستان اسرائیل چگونه برای مردم آمریکا روایت شده است؟ ویدئوهای تحلیلی منبع : شبکه الجزیرهدر این این ویدئو از برنامه...
مطالعه