نرخ بیکاری پایین و دستمزدها بالاست اما هزینه ی زندگی در آمریکا درحال افزایش است
۱۲ فروردین ۱۳۹۹
مجله week گزارش می دهد بحران بی‌خانمانان در آمریکا
۱۲ فروردین ۱۳۹۹
نرخ بیکاری پایین و دستمزدها بالاست اما هزینه ی زندگی در آمریکا درحال افزایش است
۱۲ فروردین ۱۳۹۹
مجله week گزارش می دهد بحران بی‌خانمانان در آمریکا
۱۲ فروردین ۱۳۹۹
 
آمریکا 360

سفیدپوستان آمریکا چگونه از لینچ کردن برای ارعاب و کنترل سیاهپوستان استفاده می کردند؟



نویسنده: جامیلز رالتی (Jamiles Lartey) و سم موریس (Sam Morris)
میراث یک چنین کشتار بیرحمانه و نژادپرستانه ای هنوز که هنوز است موردِ غفلت قرار می گیرد.

لینچینگ چیست؟

عمومِ تاریخ‌پژوهان بر این اتفاق اند که لینچینگ یا لینچ کردن شیوه ای اجتماعی و نژادی بود که با هدفِ کنترل، ارعاب و مطیع‌سازیِ سیاهپوستانِ آمریکا و قرار دادنِ آنها در یک جایگاهِ اجتماعیِ دون‌پایه صورت می گرفت. این شیوه عمدتاً در جنوبِ آمریکا و از سالِ 1877 (همزمان با پایانِ دورانِ بازسازیِ بعد از جنگهای داخلی) تا 1950رایج بود.

عملِ لینچینگ به طورِ معمول در پیِ برخی از اتهامات –غالباً نامشخص- علیهِ سیاهپوستانِ آمریکا انجام می شد. ابتدا فردِ متهم اسیر می شد و سپس گروهی آشوبگر (لینچرها) گرداگردِ او جمع می شدند و خارج از مسیرِ قضاییِ متعارف و قانونی، دست به مجازاتِ او می زدند.

هر نوع شکنجه ی جسمی که تصورش را بکنید بر سرِ قربانیِ اسیر می آوردند. در پایان هم معمولاً او را از درختی آویزان می کردند و آتشش می زدند. در اغلبِ اوقات، قربانیان مثله می شدند و اوباشِ آشوبگر تکه های گوشت و استخوانِ آنها را برای یادگاری برمی‌داشتند.

در بیشترِ موارد، این اعمال با همدستی و همراهیِ مجریانِ قانون (که غالباً بخشی از همان جماعتِ آشوبگر بودند) انجام می گرفت. وقتی شایعه ی لینچ کردنِ یک زندانی می پیچید، مأمورین هم معمولاً سلولِ او را به حالِ خود رها می کردند تا آشوبگران به راحتی بیایند و پیش از هرگونه محاکمه یا دفاعی در دادگاه، او را به قتل برسانند.

چه چیزی موجبِ لینچ کردن می شد؟

عمده اتهامی که لینچینگ را در پی داشت (که گاهاً واقعی اما غالباً واهی بود) ادعای برقراریِ رابطه ی جنسیِ مردِ سیاهپوست با زنِ سفیدپوست بود. این کلیشه که مردانِ سیاهپوست شهوتی وافر و سیری‌ناپذیر دارند و زنانِ سفیدپوست عفتی خدشه‌ناپذیر، یکی از دیربازترین تصوراتِ خودبرترپندارانِ سفیدپوست بوده و هست.

بر اساسِ آمارِ Equal Justice Initiative، حدوداً 25درصدِ قربانیانِ لینچینگ به تعرضِ جنسی متهم شده بودند و 30درصدشان به قتل.

هووارد اسمید (Howard Smead)، تاریخ‌پژوه، در کتابِ خود با نامِ «عدالتِ خونین: لینچینگِ مک چارلز پارکر» (Blood Justice: The Lynching of Mack Charles Parker)، می نویسد: «هدفی که آشوبگران از لینچینگ دنبال می کردند چیزی فراتر از یک مجازاتِ معمولی بود. آنها می خواستند این فعل را به صورتِ آیینی نمادین در بیاورند که در آن، قربانیِ سیاهپوست نماینده ی کلِ نژادِ خود باشد و بدین ترتیب، برای بیش از یک جرم تنبیه شود... این عملِ هولناک  هشداری به جماعتِ سیاهپوست بود تا برتریِ نژادِ سفید را زیرِ سؤال نبرند.»

چند مورد لینچینگ تا کنون در آمریکا رخ داده است؟

به دلیلِ ماهیتِ لینچینگ (اعدامِ بی‌درنگ بدونِ مستنداتِ حقوقی) آمارِ رسمی و متمرکزی از این پدیده در دست نیست. به عقیده ی اکثرِ مورخان، این امر شمارِ واقعیِ لینچینگ ها را تا حدِ زیادی پوشیده نگاه داشته است.

دهها سال بود که کامل ترین آمارِ این پدیده به آرشیوِ مؤسسه ی Tuskegee تعلق داشت، که 4743 مورد قتل از طریقِ‌ لینچینگ را در آمریکا بینِ سالهای 1881 الی 1968 گزارش کرده بود. برپایه ی آمارِ این موسسه، از این تعداد، 3446 قربانی (تقریباً سه چهارم) سیاهپوستانِ آمریکا بودند.

سازمانِ EJI که داده هایش مبتنی به آمارِ مؤسسه ی مذکور است، با تلفیقِ منابعی دیگر، نظیرِ آرشیوِ روزنامه ها و سایرِ مستنداتِ تاریخی، به سرجمعِ 4084 قتلِ نژادپرستانه به واسطه‌ی لینچینگ رسیده است که در ایالاتِ جنوبی در بینِ سالهای 1877 تا 1950 اتفاق افتاده است، به علاوه ی 300 موردِ دیگر که از سایرِ ایالتها گزارش کرده است.

آمارِ EJI، برخلافِ داده های Tuskegee، حوادثی را که پس از برگزاریِ محاکمه ی قانونی، به دستِ آشوبگران اتفاق افتاده اند و نیز آنهایی را که «علیهِ غیراقلیتها و بدونِ تهدید به ترور انجام شده اند» در شمار نمی آورد.

لینچینگ در کجاها بیشتر اتفاق می افتاد؟

طبیعتاً در مناطقی که سابقاً ایالتهای ائتلافِ جنوب نامیده می شدند و به ویژه آنهایی که جمعیتِ سیاهپوستِ بیشتری داشتند لینچینگ بیشتر اتفاق می افتاد.

براساسِ داده های EJI، ایالاتِ می‌سی‌سی‌پی، فلوریدا، آرکانزاس و لویزیانا بیشترین میزانِ لینچینگ در آمریکا را به خود اختصاص داده بودند. در می‌سی‌سی‌پی، جرجیا، و لویزیانا بالاترین شمارِ لینچینگ انجام شده است.

چه کسانی در لینچینگ شرکت می کردند؟

یکی دردآورترین واقعیات درباره ی لینچینگ شدتِ اشتیاقی است که سفیدپوستانِ آمریکا به آن نشان می دادند. آنها آن را نه از روی اکراه یا به خاطرِ ضرورتِ پاسداشتِ سنتها، بلکه به دیدِ مراسمی فرحبش و تفریحی سالم انجام می دادند.

در یکی از سرمقاله های روزنامه ی Raleigh News and Observer در مورخه ی 1930می خوانیم: «همه ی اعضای خانواده با هم به این مراسم می آمدند؛ مادر، پدر، و حتی کودکانِ خردسالشان. لینچینگ نمایشی عمومی بود. مردها بدنِ خونینِ قربانی را با صدای بلند استهزاء می کردند، و دختران به مگسهایی که روی خونهای ریخته از بینیِ سیاهپوستان نشسته بودند، هرهر می خندیدند.»

این صحنه ها به خودیِ خود هولناک بود، و جماعتِ پیرامون اغلب با تکه تکه کردنِ جسدِ قربانی به عنوانِ یادگاری، بر توحشِ آن می افزودند.

وب دو بویس (WEB Du Bois) در زندگی‌نامه‌ی خود لینچینگِ سم هوس (Sam Hose) در 1899 در ایالتِ جورجیا را توصیف می کند. او می نویسد که بندبندِ انگشتانِ قربانی را در فروشگاهی محلی در خیابانِ میچلِ شهرِ آتلانتا به نمایش گذاشته بودند، و تکه ای از قلب و جگرِ او را نیز به فرماندارِ ایالت پیشکش کرده بودند.

در لینچینگِ رایموند گان (Raymond Gunn) که در سالِ 1931 در شهرِ ماریویلِ میزوری برگزار شد، جمعیت بالغ بر 2000 تا 4000 نفر برآورد می شد که حداقل یک چهارمِ آنها زن بودند بعلاوه ی صدها نفر کودک. به نوشته ی آرتور ریپر (Arthur Raper) در کتابِ تراژدیِ لینچینگ (Tragedy of Lynching)، یکی از زنها دخترِ خردسالش را بلند کرده بود تا بتواند صحنه ی سوختنِ سیاهپوستِ برهنه را بهتر ببیند.

پس از خاموش شدنِ آتش، صدها نفر در خاکسترِ او به دنبالِ یادگاری می گشتند. ریپر می نویسد: «بقایای سوخته ی جسدِ قربانی بینِ دیگران تکه‌تکه و تقسیم می شد.»

بسترِ سیاسیِ آن زمان چگونه بود؟

لینچینگ جدیدترین شکلِ تروریسمِ نژادی علیهِ سیاهپوستانِ آمریکا بود که با موردِ توجه قرارگرفتنِ آنان در اواخرِ سده ی 19 آغاز شد؛ وگرنه پیش از آن هم سالهای سال کشاورزانِ سفیدپوست خشونتهای سخت و رقت‌باری را علیهِ بردگان روا می داشتند تا حتی قکرِ قیام هم به ذهنِ کسی خطور نکند.

برای مثال،‌ در 1811، بعد از شکستِ قیامِ بردگان در خارج از شهرِ نیواورلئان، سفیدپوستان جاده ی منتهی به کشتزاری که این شورش در آن شکل گرفته بود را با سرهای بریده ی سیاهپوستان آذین بستند، که به اعترافِ کشاورزان بسیاری‌شان هیچ ارتباطی با این شورش نداشتند.

این پدیده منحصر در جنوب هم نبود. در سالِ 1712، مسئولینِ مهاجرنشینیِ شهرِ نیویورک 18 برده را به اتهامِ توطئه برای آزادی در غل و زنجیر کرده، سوزاندند و به چرخِ شکنجه بستند.

مناطقی که سیاهپوستان آزاد بودند نیز در قرنِ 19 و سپس در دورانِ لینچ دائماً در معرضِ‌ تهدیدِ یورشها و طرحهای نژادپرستانه ی سفیدپوستان بودند.

معروفترینِ آن، فاجعه ای بود که در شهرِ تولسای اوکلاهاما در سالِ 1921 پیش آمد که جرقه ی آن با اتهامِ ناروای تجاوزِ یک سیاهپوست به یک زنِ سفیدپوست زده شد. گاهی از محله‌‌ی گرین‌وودِ تولسا (که آبستنِ این حوادث بود) با عنوانِ «وال استریتِ سیاهپوستان» نام برده می شد، چرا که پیش از این قتلِ عام، نقشی حیاتی در اقتصاد داشت. به گزارشِ Tulsa Historical Society، گفته می شود چیزی در حدودِ 100 تا 200 سیاهپوست در عرضِ چند ساعت به دستِ آشوبگرانِ سفیدپوست به قتل رسیدند.

در شهرهای دیگر اعم از نیویورک (در جریانِ شورشهای موسوم به draft riots در خلالِ جنگِ داخلی)، نیواورلئان، ناکسویل، چارلستون، شیکاگو و سنت لوئیس نیز طیِ حوادثی مشابه صدها سیاهپوست قربانی شدند.

سالِ 1877 را اکثراً آغازِ دورانِ لینچینگ می دانند، سالِ توافقِ تیلدن-هیس (Tilden-Hayes)، که از نظرِ اکثرِ تاریخ‌پژوهان رسماً پایانی بود بر دورانِ بازسازی در جنوبِ آمریکا. به منظورِ سر و سامان دادن به رقابتِ انتخاباتیِ پرحاشیه و لبِ‌مرزی‌ئی که بینِ دو نامزدِ ریاست‌جمهوری، راترفورد بی.هیسِ جمهوریخواه و ساموئل تیلدنِ دموکرات، برگزار شد، جمهوریخواهانِ شمال توافق کردند که هرچه لشکر دارند را از ایالتهای طاغیِ آن دوران بیرون بکشند.

این اقدام گرچه رسماً فقط بر کارولینای جنوبی و لویزیانا اثرگذار بود، اما تلویحاً حاویِ این پیام بود که ائتلافِ جنوب دیگر ملزم نیست برای سیاهانِ آزادشده حقِ شهروندیِ‌ کامل قائل باشد. لذا ایالتهای جنوبی مفرِ خوبی برای شانه‌خالی کردن از این پیمان یافته بودند. پایانِ دورانِ بازسازی همراه بود با موجِ عظیمی از ترورها و سرکوب‌های نژادپرستانه علیهِ سیاهپوستانِ آمریکایی‌ئی که تازه آزاد شده بودند، که لینچینگ در رأسِ آن بود.

آیا لینچرها مجازات هم می شدند؟

اکثرِ قریب به اتفاقِ لینچرها (کسانی که در مراسمِ لینچ دست داشتند) هیچ مجازاتی نمی شدند، هم به خاطرِ اینکه از سوی ناظرانِ قانونی تلویحاً تأیید می شدند، و هم به این سبب که در این کشتارها غالباً دهها و بلکه صدها نفر دست داشتند. با این حال، مجازاتِ لینچرهای سفیدپوست محال هم نبود اما در اکثرِ موارد، محاکمه یا محکومیت‌شان به خاطرِ جرمهایی بسیار کوچکتر نظیرِ ایجادِ حریق یا آشوبگری  انجام می گرفت.

طبقِ گزارشِ سازمانِ EJI، از بینِ تمامِ لینچینگ هایی که بعد از سالِ 1900 رخ داد، تنها یک درصدشان منجر به محکومیتِ لینچرها گردید.

پدیده‌ی لینچینگ کی و چگونه پایان یافت؟

لینچینگ در اواسطِ‌ سده ی بیستم و با ظهورِ جنبشِ حقوقِ شهروندی در آمریکا کمرنگ شد.

فعالیتهای ضدِ لینچینگ، که اکثراً سازمانهای زنان هدایتِ آنها را برعهده داشتند، تأثیراتِ بسزایی داشت و حمایتِ همه‌جانبه‌ی سفیدپوستان از لایحه ی ضدِ لینچینگِ 1937 را جلب کرد.

عاملِ مهمِ دیگر کوچِ عظیمِ سیاهپوستان از جنوب به مناطقِ شهریِ شمال و غرب بود. کوچِ دسته جمعیِ 6 میلیون سیاهپوستِ آمریکایی بینِ سالهای 1910 تا 1970 از یک طرف به خاطرِ ترورهای نژادپرستانه و اقتصادِ ضعیفِ کشاورزی در جنوب و از طرفِ دیگر به دلیلِ فرصتهای بیشمارِ شغلی در شمال و غرب صورت گرفت.

سالِ 1952 نخستین سالی بود که پس از 70 سال هیچ لینچی در آن به ثبت نرسید. سالِ بعد (1953) هم همین اتفاق تکرار شد و مؤسسه ی تاسکیگی (Tuskegee) که طیِ 70 سالِ گذشته به کارِ ثبتِ لینچینگ مشغول بود، جمع‌آوریِ داده ها را متوقف کرده و اعلام کرد که «لینچینگ دیگر معیارِ مناسبی برای برآوردِ وضعیتِ روابطِ نژادی در آمریکا نیست.»

البته این مؤسسه با تأکید بر موجِ جدید و شدیدِ وحشیگریها در آمریکا که در کمینِ جنبشِ نوظهورِ حقوقِ شهروندی بود، در آخرین گزارشِ خود درباره ی لینچینگ یادآور شده بود که ترور در حالِ تغییرِ شکل است،‌ و عبارت است از «ظهورِ دیگر ابزارهای فراقانونیِ کنترل، نظیرِ بمب‌گذاری، آتش‌افروزی، تهدید و ارعاب».

اشرف رشدی (Ashraf HA Rushdy) در کتابِ «پایانِ لینچینگ در آمریکا» می گوید: «هدف از این خشونتها ایجادِ نوعی کنترلِ اجتماعی بود و تروریسم از جنبه ی تشریفاتی و جمعیِ خود فاصله گرفته بود. افراد و گروههای کوچک می توانستند بمب‌ پرتاب کنند، در حالِ رانندگی شلیک کنند و خانه ها را به آتش بکشند» و بازپیداییِ کوکلاکس‌کلان و گروههای خشنِ سفیدپوستانِ کینه‌جو این را تأیید می کند.

با این همه، پایانِ لینچینگ به معنای خاصِ آن را نمی‌توان انکار کرد. درست است که خشونتها علیهِ مردمِ سیاهپوست با به سر آمدنِ عصرِ لینچینگ پایان نیافت و به انحاءِ دیگر ادامه یافت، اما آن نمایشهای عمومی که بیشتر شبیهِ جشن و تفریح بود و مردم با خیالِ راحت و بدونِ احساسِ انزجار، از کوچک و بزرگ به تماشای آن می رفتند، یک پدیده ی اجتماعیِ استثنائی بود که دیگر هیچگاه تکرار نشد.

در آن زمان چه کسانی علیهِ لینچینگ موضع می گرفتند؟

به طورِ کلی، نشریاتِ سفیدپوستان، به ویژه در بادیِ امر، از لینچینگ حمایت می کردند و از ضرورتِ آن برای حفظِ نظم در ایالتهای جنوبی می نوشتند. روزنامه ی Memphis Evening Scimitar در سالِ 1892 نوشته بود:

«افزون بر خشونتی که سیاهها بر زنانِ سفیدپوست روا می دارند، که نمودِ نوعی انحرافِ حیوانی است، علتِ اصلیِ مشکلاتِ بینِ نژادها در جنوب بی‌نزاکتیِ سیاههاست. آنها در دورانِ بردگی، ادب را از معاشرت با سفیدپوستانی که رنجِ آموزش به آنها را بر خود هموار می کردند، می آموختند. از زمانی که آزادسازیِ آنها شروع شد و ارتباطِ توأم با احترامِ ارباب با برده (که به نفعِ هردوی آنها بود) گسسته شد، سیاهها به وضعیتی کشیده شدند که نه آزادی است و نه اسارت ...

در نتیجه... بسیاری از سیاهان از هر فرصتی استفاده می کنند تا مرتکبِ جرمی بشوند، به ویژه وقتی گمان کنند که از هر مجازاتی در امان اند...

شواهدِ بیشماری در همین شهرِ ممفیس هست که نشان می دهد باید به این وضع بدبین بود، تجربه ی خودِ ما هم این را می گوید. مردمِ سفیدپوست چنین چیزی را تحمل نمی کنند، و ... واکنشی قاطع و بموقع به آن خواهند داد.»

در سوی دیگر، نشریاتِ سیاهپوستان قرار داشتند که احتمالاً نخستین معترضِ این پدیده بودند.

آیدا بی ولز، روزنامه نگارِ شهیرِ ممفیسی، بی‌پرواترینِ آنها بود و خود را وقفِ مخالفت با لینچینگ در آمریکا کرد، به طوری که چهل سال از عمرِ خود را صرفِ نوشتن، تحقیق و صحبت در خصوصِ این عملِ هولناک نمود. او در جوانی ماهها به ایالتهای جنوبی سفر کرد و به گاهشماریِ لینچینگ و جمع‌آوریِ داده های عینی مشغول شد.

آیدا بی ولز در نهایت صاحبِ نشریه ی Memphis Free Speech and Headlight گردید، و پس از آنکه موردِ تعقیبِ سفیدپوستان قرار گرفت، به نیویورک و از آنجا به شیکاگو تغییرمکان داد.

سرانجام، همگام با تغییرِ نگرشِ کلیِ سفیدپوستان درباره ی لینچینگ، بسیاری از نشریاتِ آنها نیز نگرشهای متفاوتی اتخاذ کردند. «شرم بر میزوری» (Missouri in Shame) عنوانِ اولین سرمقاله ی روزنامه ی Kansas City Star بود که درباره ی لینچینگِ رایموند گان در ماریویل در 1931 به چاپ رسیده بود.

در بخشی از این مقاله آمده است:

«لینچینگی که در شهرِ ماریویل اتفاق افتاد هولناکترین فاجعه ای است که می توانست اتفاق بیفتد. لینچینگ به خودیِ خود لکه ی ننگی است بر دامنِ مدنیتِ آمریکا. لینچینگ به وسیله ی آتش شیوه ی انتقامِ وحشی‌های عهدِ بربریت است... چنین جنایتِ منزجرکننده ای از آن هم رقت‌بارتر است زیرا می شد به آسانی از آن پیشگیری کرد.»

 

 
آمریکا 360

سفیدپوستان آمریکا چگونه از لینچ کردن برای ارعاب و کنترل سیاهپوستان استفاده می کردند؟



نویسنده: جامیلز رالتی (Jamiles Lartey) و سم موریس (Sam Morris)
میراث یک چنین کشتار بیرحمانه و نژادپرستانه ای هنوز که هنوز است موردِ غفلت قرار می گیرد.

لینچینگ چیست؟

عمومِ تاریخ‌پژوهان بر این اتفاق اند که لینچینگ یا لینچ کردن شیوه ای اجتماعی و نژادی بود که با هدفِ کنترل، ارعاب و مطیع‌سازیِ سیاهپوستانِ آمریکا و قرار دادنِ آنها در یک جایگاهِ اجتماعیِ دون‌پایه صورت می گرفت. این شیوه عمدتاً در جنوبِ آمریکا و از سالِ 1877 (همزمان با پایانِ دورانِ بازسازیِ بعد از جنگهای داخلی) تا 1950رایج بود.

عملِ لینچینگ به طورِ معمول در پیِ برخی از اتهامات –غالباً نامشخص- علیهِ سیاهپوستانِ آمریکا انجام می شد. ابتدا فردِ متهم اسیر می شد و سپس گروهی آشوبگر (لینچرها) گرداگردِ او جمع می شدند و خارج از مسیرِ قضاییِ متعارف و قانونی، دست به مجازاتِ او می زدند.

هر نوع شکنجه ی جسمی که تصورش را بکنید بر سرِ قربانیِ اسیر می آوردند. در پایان هم معمولاً او را از درختی آویزان می کردند و آتشش می زدند. در اغلبِ اوقات، قربانیان مثله می شدند و اوباشِ آشوبگر تکه های گوشت و استخوانِ آنها را برای یادگاری برمی‌داشتند.

در بیشترِ موارد، این اعمال با همدستی و همراهیِ مجریانِ قانون (که غالباً بخشی از همان جماعتِ آشوبگر بودند) انجام می گرفت. وقتی شایعه ی لینچ کردنِ یک زندانی می پیچید، مأمورین هم معمولاً سلولِ او را به حالِ خود رها می کردند تا آشوبگران به راحتی بیایند و پیش از هرگونه محاکمه یا دفاعی در دادگاه، او را به قتل برسانند.

چه چیزی موجبِ لینچ کردن می شد؟

عمده اتهامی که لینچینگ را در پی داشت (که گاهاً واقعی اما غالباً واهی بود) ادعای برقراریِ رابطه ی جنسیِ مردِ سیاهپوست با زنِ سفیدپوست بود. این کلیشه که مردانِ سیاهپوست شهوتی وافر و سیری‌ناپذیر دارند و زنانِ سفیدپوست عفتی خدشه‌ناپذیر، یکی از دیربازترین تصوراتِ خودبرترپندارانِ سفیدپوست بوده و هست.

بر اساسِ آمارِ Equal Justice Initiative، حدوداً 25درصدِ قربانیانِ لینچینگ به تعرضِ جنسی متهم شده بودند و 30درصدشان به قتل.

هووارد اسمید (Howard Smead)، تاریخ‌پژوه، در کتابِ خود با نامِ «عدالتِ خونین: لینچینگِ مک چارلز پارکر» (Blood Justice: The Lynching of Mack Charles Parker)، می نویسد: «هدفی که آشوبگران از لینچینگ دنبال می کردند چیزی فراتر از یک مجازاتِ معمولی بود. آنها می خواستند این فعل را به صورتِ آیینی نمادین در بیاورند که در آن، قربانیِ سیاهپوست نماینده ی کلِ نژادِ خود باشد و بدین ترتیب، برای بیش از یک جرم تنبیه شود... این عملِ هولناک  هشداری به جماعتِ سیاهپوست بود تا برتریِ نژادِ سفید را زیرِ سؤال نبرند.»

چند مورد لینچینگ تا کنون در آمریکا رخ داده است؟

به دلیلِ ماهیتِ لینچینگ (اعدامِ بی‌درنگ بدونِ مستنداتِ حقوقی) آمارِ رسمی و متمرکزی از این پدیده در دست نیست. به عقیده ی اکثرِ مورخان، این امر شمارِ واقعیِ لینچینگ ها را تا حدِ زیادی پوشیده نگاه داشته است.

دهها سال بود که کامل ترین آمارِ این پدیده به آرشیوِ مؤسسه ی Tuskegee تعلق داشت، که 4743 مورد قتل از طریقِ‌ لینچینگ را در آمریکا بینِ سالهای 1881 الی 1968 گزارش کرده بود. برپایه ی آمارِ این موسسه، از این تعداد، 3446 قربانی (تقریباً سه چهارم) سیاهپوستانِ آمریکا بودند.

سازمانِ EJI که داده هایش مبتنی به آمارِ مؤسسه ی مذکور است، با تلفیقِ منابعی دیگر، نظیرِ آرشیوِ روزنامه ها و سایرِ مستنداتِ تاریخی، به سرجمعِ 4084 قتلِ نژادپرستانه به واسطه‌ی لینچینگ رسیده است که در ایالاتِ جنوبی در بینِ سالهای 1877 تا 1950 اتفاق افتاده است، به علاوه ی 300 موردِ دیگر که از سایرِ ایالتها گزارش کرده است.

آمارِ EJI، برخلافِ داده های Tuskegee، حوادثی را که پس از برگزاریِ محاکمه ی قانونی، به دستِ آشوبگران اتفاق افتاده اند و نیز آنهایی را که «علیهِ غیراقلیتها و بدونِ تهدید به ترور انجام شده اند» در شمار نمی آورد.

لینچینگ در کجاها بیشتر اتفاق می افتاد؟

طبیعتاً در مناطقی که سابقاً ایالتهای ائتلافِ جنوب نامیده می شدند و به ویژه آنهایی که جمعیتِ سیاهپوستِ بیشتری داشتند لینچینگ بیشتر اتفاق می افتاد.

براساسِ داده های EJI، ایالاتِ می‌سی‌سی‌پی، فلوریدا، آرکانزاس و لویزیانا بیشترین میزانِ لینچینگ در آمریکا را به خود اختصاص داده بودند. در می‌سی‌سی‌پی، جرجیا، و لویزیانا بالاترین شمارِ لینچینگ انجام شده است.

چه کسانی در لینچینگ شرکت می کردند؟

یکی دردآورترین واقعیات درباره ی لینچینگ شدتِ اشتیاقی است که سفیدپوستانِ آمریکا به آن نشان می دادند. آنها آن را نه از روی اکراه یا به خاطرِ ضرورتِ پاسداشتِ سنتها، بلکه به دیدِ مراسمی فرحبش و تفریحی سالم انجام می دادند.

در یکی از سرمقاله های روزنامه ی Raleigh News and Observer در مورخه ی 1930می خوانیم: «همه ی اعضای خانواده با هم به این مراسم می آمدند؛ مادر، پدر، و حتی کودکانِ خردسالشان. لینچینگ نمایشی عمومی بود. مردها بدنِ خونینِ قربانی را با صدای بلند استهزاء می کردند، و دختران به مگسهایی که روی خونهای ریخته از بینیِ سیاهپوستان نشسته بودند، هرهر می خندیدند.»

این صحنه ها به خودیِ خود هولناک بود، و جماعتِ پیرامون اغلب با تکه تکه کردنِ جسدِ قربانی به عنوانِ یادگاری، بر توحشِ آن می افزودند.

وب دو بویس (WEB Du Bois) در زندگی‌نامه‌ی خود لینچینگِ سم هوس (Sam Hose) در 1899 در ایالتِ جورجیا را توصیف می کند. او می نویسد که بندبندِ انگشتانِ قربانی را در فروشگاهی محلی در خیابانِ میچلِ شهرِ آتلانتا به نمایش گذاشته بودند، و تکه ای از قلب و جگرِ او را نیز به فرماندارِ ایالت پیشکش کرده بودند.

در لینچینگِ رایموند گان (Raymond Gunn) که در سالِ 1931 در شهرِ ماریویلِ میزوری برگزار شد، جمعیت بالغ بر 2000 تا 4000 نفر برآورد می شد که حداقل یک چهارمِ آنها زن بودند بعلاوه ی صدها نفر کودک. به نوشته ی آرتور ریپر (Arthur Raper) در کتابِ تراژدیِ لینچینگ (Tragedy of Lynching)، یکی از زنها دخترِ خردسالش را بلند کرده بود تا بتواند صحنه ی سوختنِ سیاهپوستِ برهنه را بهتر ببیند.

پس از خاموش شدنِ آتش، صدها نفر در خاکسترِ او به دنبالِ یادگاری می گشتند. ریپر می نویسد: «بقایای سوخته ی جسدِ قربانی بینِ دیگران تکه‌تکه و تقسیم می شد.»

بسترِ سیاسیِ آن زمان چگونه بود؟

لینچینگ جدیدترین شکلِ تروریسمِ نژادی علیهِ سیاهپوستانِ آمریکا بود که با موردِ توجه قرارگرفتنِ آنان در اواخرِ سده ی 19 آغاز شد؛ وگرنه پیش از آن هم سالهای سال کشاورزانِ سفیدپوست خشونتهای سخت و رقت‌باری را علیهِ بردگان روا می داشتند تا حتی قکرِ قیام هم به ذهنِ کسی خطور نکند.

برای مثال،‌ در 1811، بعد از شکستِ قیامِ بردگان در خارج از شهرِ نیواورلئان، سفیدپوستان جاده ی منتهی به کشتزاری که این شورش در آن شکل گرفته بود را با سرهای بریده ی سیاهپوستان آذین بستند، که به اعترافِ کشاورزان بسیاری‌شان هیچ ارتباطی با این شورش نداشتند.

این پدیده منحصر در جنوب هم نبود. در سالِ 1712، مسئولینِ مهاجرنشینیِ شهرِ نیویورک 18 برده را به اتهامِ توطئه برای آزادی در غل و زنجیر کرده، سوزاندند و به چرخِ شکنجه بستند.

مناطقی که سیاهپوستان آزاد بودند نیز در قرنِ 19 و سپس در دورانِ لینچ دائماً در معرضِ‌ تهدیدِ یورشها و طرحهای نژادپرستانه ی سفیدپوستان بودند.

معروفترینِ آن، فاجعه ای بود که در شهرِ تولسای اوکلاهاما در سالِ 1921 پیش آمد که جرقه ی آن با اتهامِ ناروای تجاوزِ یک سیاهپوست به یک زنِ سفیدپوست زده شد. گاهی از محله‌‌ی گرین‌وودِ تولسا (که آبستنِ این حوادث بود) با عنوانِ «وال استریتِ سیاهپوستان» نام برده می شد، چرا که پیش از این قتلِ عام، نقشی حیاتی در اقتصاد داشت. به گزارشِ Tulsa Historical Society، گفته می شود چیزی در حدودِ 100 تا 200 سیاهپوست در عرضِ چند ساعت به دستِ آشوبگرانِ سفیدپوست به قتل رسیدند.

در شهرهای دیگر اعم از نیویورک (در جریانِ شورشهای موسوم به draft riots در خلالِ جنگِ داخلی)، نیواورلئان، ناکسویل، چارلستون، شیکاگو و سنت لوئیس نیز طیِ حوادثی مشابه صدها سیاهپوست قربانی شدند.

سالِ 1877 را اکثراً آغازِ دورانِ لینچینگ می دانند، سالِ توافقِ تیلدن-هیس (Tilden-Hayes)، که از نظرِ اکثرِ تاریخ‌پژوهان رسماً پایانی بود بر دورانِ بازسازی در جنوبِ آمریکا. به منظورِ سر و سامان دادن به رقابتِ انتخاباتیِ پرحاشیه و لبِ‌مرزی‌ئی که بینِ دو نامزدِ ریاست‌جمهوری، راترفورد بی.هیسِ جمهوریخواه و ساموئل تیلدنِ دموکرات، برگزار شد، جمهوریخواهانِ شمال توافق کردند که هرچه لشکر دارند را از ایالتهای طاغیِ آن دوران بیرون بکشند.

این اقدام گرچه رسماً فقط بر کارولینای جنوبی و لویزیانا اثرگذار بود، اما تلویحاً حاویِ این پیام بود که ائتلافِ جنوب دیگر ملزم نیست برای سیاهانِ آزادشده حقِ شهروندیِ‌ کامل قائل باشد. لذا ایالتهای جنوبی مفرِ خوبی برای شانه‌خالی کردن از این پیمان یافته بودند. پایانِ دورانِ بازسازی همراه بود با موجِ عظیمی از ترورها و سرکوب‌های نژادپرستانه علیهِ سیاهپوستانِ آمریکایی‌ئی که تازه آزاد شده بودند، که لینچینگ در رأسِ آن بود.

آیا لینچرها مجازات هم می شدند؟

اکثرِ قریب به اتفاقِ لینچرها (کسانی که در مراسمِ لینچ دست داشتند) هیچ مجازاتی نمی شدند، هم به خاطرِ اینکه از سوی ناظرانِ قانونی تلویحاً تأیید می شدند، و هم به این سبب که در این کشتارها غالباً دهها و بلکه صدها نفر دست داشتند. با این حال، مجازاتِ لینچرهای سفیدپوست محال هم نبود اما در اکثرِ موارد، محاکمه یا محکومیت‌شان به خاطرِ جرمهایی بسیار کوچکتر نظیرِ ایجادِ حریق یا آشوبگری  انجام می گرفت.

طبقِ گزارشِ سازمانِ EJI، از بینِ تمامِ لینچینگ هایی که بعد از سالِ 1900 رخ داد، تنها یک درصدشان منجر به محکومیتِ لینچرها گردید.

پدیده‌ی لینچینگ کی و چگونه پایان یافت؟

لینچینگ در اواسطِ‌ سده ی بیستم و با ظهورِ جنبشِ حقوقِ شهروندی در آمریکا کمرنگ شد.

فعالیتهای ضدِ لینچینگ، که اکثراً سازمانهای زنان هدایتِ آنها را برعهده داشتند، تأثیراتِ بسزایی داشت و حمایتِ همه‌جانبه‌ی سفیدپوستان از لایحه ی ضدِ لینچینگِ 1937 را جلب کرد.

عاملِ مهمِ دیگر کوچِ عظیمِ سیاهپوستان از جنوب به مناطقِ شهریِ شمال و غرب بود. کوچِ دسته جمعیِ 6 میلیون سیاهپوستِ آمریکایی بینِ سالهای 1910 تا 1970 از یک طرف به خاطرِ ترورهای نژادپرستانه و اقتصادِ ضعیفِ کشاورزی در جنوب و از طرفِ دیگر به دلیلِ فرصتهای بیشمارِ شغلی در شمال و غرب صورت گرفت.

سالِ 1952 نخستین سالی بود که پس از 70 سال هیچ لینچی در آن به ثبت نرسید. سالِ بعد (1953) هم همین اتفاق تکرار شد و مؤسسه ی تاسکیگی (Tuskegee) که طیِ 70 سالِ گذشته به کارِ ثبتِ لینچینگ مشغول بود، جمع‌آوریِ داده ها را متوقف کرده و اعلام کرد که «لینچینگ دیگر معیارِ مناسبی برای برآوردِ وضعیتِ روابطِ نژادی در آمریکا نیست.»

البته این مؤسسه با تأکید بر موجِ جدید و شدیدِ وحشیگریها در آمریکا که در کمینِ جنبشِ نوظهورِ حقوقِ شهروندی بود، در آخرین گزارشِ خود درباره ی لینچینگ یادآور شده بود که ترور در حالِ تغییرِ شکل است،‌ و عبارت است از «ظهورِ دیگر ابزارهای فراقانونیِ کنترل، نظیرِ بمب‌گذاری، آتش‌افروزی، تهدید و ارعاب».

اشرف رشدی (Ashraf HA Rushdy) در کتابِ «پایانِ لینچینگ در آمریکا» می گوید: «هدف از این خشونتها ایجادِ نوعی کنترلِ اجتماعی بود و تروریسم از جنبه ی تشریفاتی و جمعیِ خود فاصله گرفته بود. افراد و گروههای کوچک می توانستند بمب‌ پرتاب کنند، در حالِ رانندگی شلیک کنند و خانه ها را به آتش بکشند» و بازپیداییِ کوکلاکس‌کلان و گروههای خشنِ سفیدپوستانِ کینه‌جو این را تأیید می کند.

با این همه، پایانِ لینچینگ به معنای خاصِ آن را نمی‌توان انکار کرد. درست است که خشونتها علیهِ مردمِ سیاهپوست با به سر آمدنِ عصرِ لینچینگ پایان نیافت و به انحاءِ دیگر ادامه یافت، اما آن نمایشهای عمومی که بیشتر شبیهِ جشن و تفریح بود و مردم با خیالِ راحت و بدونِ احساسِ انزجار، از کوچک و بزرگ به تماشای آن می رفتند، یک پدیده ی اجتماعیِ استثنائی بود که دیگر هیچگاه تکرار نشد.

در آن زمان چه کسانی علیهِ لینچینگ موضع می گرفتند؟

به طورِ کلی، نشریاتِ سفیدپوستان، به ویژه در بادیِ امر، از لینچینگ حمایت می کردند و از ضرورتِ آن برای حفظِ نظم در ایالتهای جنوبی می نوشتند. روزنامه ی Memphis Evening Scimitar در سالِ 1892 نوشته بود:

«افزون بر خشونتی که سیاهها بر زنانِ سفیدپوست روا می دارند، که نمودِ نوعی انحرافِ حیوانی است، علتِ اصلیِ مشکلاتِ بینِ نژادها در جنوب بی‌نزاکتیِ سیاههاست. آنها در دورانِ بردگی، ادب را از معاشرت با سفیدپوستانی که رنجِ آموزش به آنها را بر خود هموار می کردند، می آموختند. از زمانی که آزادسازیِ آنها شروع شد و ارتباطِ توأم با احترامِ ارباب با برده (که به نفعِ هردوی آنها بود) گسسته شد، سیاهها به وضعیتی کشیده شدند که نه آزادی است و نه اسارت ...

در نتیجه... بسیاری از سیاهان از هر فرصتی استفاده می کنند تا مرتکبِ جرمی بشوند، به ویژه وقتی گمان کنند که از هر مجازاتی در امان اند...

شواهدِ بیشماری در همین شهرِ ممفیس هست که نشان می دهد باید به این وضع بدبین بود، تجربه ی خودِ ما هم این را می گوید. مردمِ سفیدپوست چنین چیزی را تحمل نمی کنند، و ... واکنشی قاطع و بموقع به آن خواهند داد.»

در سوی دیگر، نشریاتِ سیاهپوستان قرار داشتند که احتمالاً نخستین معترضِ این پدیده بودند.

آیدا بی ولز، روزنامه نگارِ شهیرِ ممفیسی، بی‌پرواترینِ آنها بود و خود را وقفِ مخالفت با لینچینگ در آمریکا کرد، به طوری که چهل سال از عمرِ خود را صرفِ نوشتن، تحقیق و صحبت در خصوصِ این عملِ هولناک نمود. او در جوانی ماهها به ایالتهای جنوبی سفر کرد و به گاهشماریِ لینچینگ و جمع‌آوریِ داده های عینی مشغول شد.

آیدا بی ولز در نهایت صاحبِ نشریه ی Memphis Free Speech and Headlight گردید، و پس از آنکه موردِ تعقیبِ سفیدپوستان قرار گرفت، به نیویورک و از آنجا به شیکاگو تغییرمکان داد.

سرانجام، همگام با تغییرِ نگرشِ کلیِ سفیدپوستان درباره ی لینچینگ، بسیاری از نشریاتِ آنها نیز نگرشهای متفاوتی اتخاذ کردند. «شرم بر میزوری» (Missouri in Shame) عنوانِ اولین سرمقاله ی روزنامه ی Kansas City Star بود که درباره ی لینچینگِ رایموند گان در ماریویل در 1931 به چاپ رسیده بود.

در بخشی از این مقاله آمده است:

«لینچینگی که در شهرِ ماریویل اتفاق افتاد هولناکترین فاجعه ای است که می توانست اتفاق بیفتد. لینچینگ به خودیِ خود لکه ی ننگی است بر دامنِ مدنیتِ آمریکا. لینچینگ به وسیله ی آتش شیوه ی انتقامِ وحشی‌های عهدِ بربریت است... چنین جنایتِ منزجرکننده ای از آن هم رقت‌بارتر است زیرا می شد به آسانی از آن پیشگیری کرد.»

مطالب مرتبط