واشنگتن (جنبش سیاهان)
۱۷ دی ۱۳۹۶
۵ دلیل که نشان می دهد آمریکا روبه افول است
۱۷ دی ۱۳۹۶
واشنگتن (جنبش سیاهان)
۱۷ دی ۱۳۹۶
۵ دلیل که نشان می دهد آمریکا روبه افول است
۱۷ دی ۱۳۹۶

بازگشت به ایران(قسمت ششم _ زشت و زیبا)

مشاهده صفحه روایت ایرانیان از آمریکا
دنیا از گل و بلبلی دراومده بود اما نه اونقدر که من راضی شم برگردم. تا اینکه تقریبا یک هفته‌ی بعد از اون گفتگوها و گریه‌های کذایی یه روز که داشتم رانندگی می‌کردم دست بر قضا آهنگی از یک شبکه‌ی عمومی رادیویی پخش شد با عرض شرمندگی به این مضمون:

"And last night you were in my room
And now my bedsheets smell like you
Every day discovering something brand new
I'm in love with your body"
(تو توی اتاق من بودی دیشب، امروز ملافه‌هام بوی تو رو می‌دن. هر روز یه چیز تازه [ازت] کشف می کنم. من عاشق بدنت هستم!)
رادیو رو بستم و نفس راحتی کشیدم و گفتم : "خدا رو شکر راحیل باهام نبود و لیا که عقب خوابیده هنوز زبان بلد نیست!" دقیقا همین‌ها رو گفتم.
درست همون عصر وقتی راحیل از مدرسه اومد، به عادت همیشه که از اتفاقات خوب و بد مدرسه می‌پرسم و برام تعریف می‌کنه، گفت: "مامانی! بچه ها توی مدرسه یه آهنگ inappropriate [نامناسب] می‌خونن که همه‌ش توی مغزم تکرار می‌شه". پرسیدم: "چه آهنگی مامان جون؟" در جواب، درست همون تیکه‌ی آهنگ رو که بالا نوشتم برام خوند! انگار با یه چیزی زدن پس کله‌م. همون لحظه به خودم گفتم "چند تا نشونه‌ی دیگه احتیاج داری خدا نشونت بده تا از این بهشت شداد دل بکنی؟"

همون شب به همسرم که مدتها بود دلش می خواست ما برگردیم به هزار و یک دلیل و با هم خیلی در این باره حرف زده بودیم گفتم زودترین بلیط ممکن رو به مقصد ایران بگیر، یک طرفه!
در گیر و دار گرفتن بلیط، راحیل باز یک روز اومد و تعریف کرد که "مامان! این دخترها خیلی بد شدند! مرتب از بوسیدن پسرها حرف می‌زنند که "فلان پسره می‌خواست من رو جلوی locker  [کمد(م)] توی مدرسه ببوسه"، "من از فلان پسره خوشم می‌آد" (I have a crush on this boy) یا "فلان پسره فکر می‌کنه دوست‌پسر منه". تصور کنید اینها حرف‌های دخترهاییه در سنین 9 تا 12 سال. خیلی‌هاتون ممکنه بگید که خوش خیالی! ایران هم اینجوریه! تو ایران هم دخترها از سن کم فلان و بهمان! بله! زمان ما هم در ایران اینجور دخترها بودند اما کم بودند و هنوز هم در مقایسه با وضعیت فاجعه بار اینجا کم هستند! هنوز خیلی حرف‌ها و رفتارها، قبیحه در ایران، نورم نیست. دخترتون ناراحت و دمغ ازتون نمیپرسه "مامان! مگه زن با زن می‌تونه عروسی کنه؟ من می‌گم نمی‌تونه اما دوستم تو مدرسه می‌گه می‌تونه و قانونیه و تو دروغگویی!"

بلیط‌ها گرفته شد و  من دیگه نیازی به حجت و برهان بیشتر نداشتم، اما خدا محض اطمینان، آخرین تلنگرش رو هم با فیلم جدید "Beauty and the Beast" (دیو و دلبر) به من زد. اول این رو بگم که می‌دونم خیلی از پدرها و مادرها ممکنه موافق دیدن این فیلم با دخترهاشون نباشند. تجربه‌ی شخصی من نشون داده که دخترهای نه ساله‌ی الان به خصوص در آمریکا به مراتب از نظر جسمی و جنسی از دخترهای نه ساله‌ی زمان ما بالغترند. به علاوه ما باید اختلاف میون نسل‌ها رو بپذیریم. بلوغ جسمی و جنسی این روزها به یمن پیشرفت تکنولوژی و تغییرات آب و هوایی و محرک‌های محیطی خیلی زودتر از زمان ما اتفاق می‌افته. بنابراین، چشم بستن من به این حقیقت که دخترکم با این هوش سرشار و در این محیط و میون بچه‌هایی که مکالمه‌های روزمره‌شون موارد بالا است، از روابط میون زن و مرد در حد بوسیدن حداقل با خبره، اون واقعیت رو عوض نمی‌کنه! اینه که وقتی راحیل اصرار کرد که دوستانش دیدند فیلم رو و گفتند چیز بدی نداره و عین کارتونشه و خیلی قشنگه و اصرار بیشتر کرد که می‌خواد فیلم رو ببینه، پدرش رفت فیلم رو دید و گفت: "چیز بدی ـ بد به معنای آمریکایی! ـ نداره.

راحیل رو با دوستش، آدری، بردم سینما. ترجیح دادم با من فیلم رو ببینه تا یه روز یواشکی با یکی از دوستانش. فیلم چیز بد آشکاری نداشت! خیلی شبیه کارتونش بود. تنها در یک صحنه وقتی در قصر، کمد لباس‌های طلسم شده حمله می‌کنه به آدم‌ها، لباس‌های زنونه به تن دو مرد می‌کنه. یکی از مردها عصبانی می‌شه. اون یکی اما که بزک هم شده از لباس‌ها خوشش می‌آد؛ خندون و با بادبزن زنون در دست، می‌ره. در سکانس آخر فیلم وقتی همه دارن می‌رقصن، رفیق گاستون اول با یه خانوم می‌رقصه بعد یهو دوربین که می‌چرخه ایشون رو دوباره نشون می‌ده که دستش تو دست همون مردیه که از لباس زنونه خوشش اومده بود، این بار البته اون مرد، پوشش مردها رو به تن داره. اول با تعجب به هم نگاه می‌کنند بعد نیش هردوشون باز می‌شه و به رقصیدن ادامه می‌دن!

ادامه دارد...

مطالب مرتبط

بازگشت به ایران(قسمت ششم _ زشت و زیبا)

مشاهده صفحه روایت ایرانیان از آمریکا
دنیا از گل و بلبلی دراومده بود اما نه اونقدر که من راضی شم برگردم. تا اینکه تقریبا یک هفته‌ی بعد از اون گفتگوها و گریه‌های کذایی یه روز که داشتم رانندگی می‌کردم دست بر قضا آهنگی از یک شبکه‌ی عمومی رادیویی پخش شد با عرض شرمندگی به این مضمون:

"And last night you were in my room
And now my bedsheets smell like you
Every day discovering something brand new
I'm in love with your body"
(تو توی اتاق من بودی دیشب، امروز ملافه‌هام بوی تو رو می‌دن. هر روز یه چیز تازه [ازت] کشف می کنم. من عاشق بدنت هستم!)
رادیو رو بستم و نفس راحتی کشیدم و گفتم : "خدا رو شکر راحیل باهام نبود و لیا که عقب خوابیده هنوز زبان بلد نیست!" دقیقا همین‌ها رو گفتم.
درست همون عصر وقتی راحیل از مدرسه اومد، به عادت همیشه که از اتفاقات خوب و بد مدرسه می‌پرسم و برام تعریف می‌کنه، گفت: "مامانی! بچه ها توی مدرسه یه آهنگ inappropriate [نامناسب] می‌خونن که همه‌ش توی مغزم تکرار می‌شه". پرسیدم: "چه آهنگی مامان جون؟" در جواب، درست همون تیکه‌ی آهنگ رو که بالا نوشتم برام خوند! انگار با یه چیزی زدن پس کله‌م. همون لحظه به خودم گفتم "چند تا نشونه‌ی دیگه احتیاج داری خدا نشونت بده تا از این بهشت شداد دل بکنی؟"

همون شب به همسرم که مدتها بود دلش می خواست ما برگردیم به هزار و یک دلیل و با هم خیلی در این باره حرف زده بودیم گفتم زودترین بلیط ممکن رو به مقصد ایران بگیر، یک طرفه!
در گیر و دار گرفتن بلیط، راحیل باز یک روز اومد و تعریف کرد که "مامان! این دخترها خیلی بد شدند! مرتب از بوسیدن پسرها حرف می‌زنند که "فلان پسره می‌خواست من رو جلوی locker  [کمد(م)] توی مدرسه ببوسه"، "من از فلان پسره خوشم می‌آد" (I have a crush on this boy) یا "فلان پسره فکر می‌کنه دوست‌پسر منه". تصور کنید اینها حرف‌های دخترهاییه در سنین 9 تا 12 سال. خیلی‌هاتون ممکنه بگید که خوش خیالی! ایران هم اینجوریه! تو ایران هم دخترها از سن کم فلان و بهمان! بله! زمان ما هم در ایران اینجور دخترها بودند اما کم بودند و هنوز هم در مقایسه با وضعیت فاجعه بار اینجا کم هستند! هنوز خیلی حرف‌ها و رفتارها، قبیحه در ایران، نورم نیست. دخترتون ناراحت و دمغ ازتون نمیپرسه "مامان! مگه زن با زن می‌تونه عروسی کنه؟ من می‌گم نمی‌تونه اما دوستم تو مدرسه می‌گه می‌تونه و قانونیه و تو دروغگویی!"

بلیط‌ها گرفته شد و  من دیگه نیازی به حجت و برهان بیشتر نداشتم، اما خدا محض اطمینان، آخرین تلنگرش رو هم با فیلم جدید "Beauty and the Beast" (دیو و دلبر) به من زد. اول این رو بگم که می‌دونم خیلی از پدرها و مادرها ممکنه موافق دیدن این فیلم با دخترهاشون نباشند. تجربه‌ی شخصی من نشون داده که دخترهای نه ساله‌ی الان به خصوص در آمریکا به مراتب از نظر جسمی و جنسی از دخترهای نه ساله‌ی زمان ما بالغترند. به علاوه ما باید اختلاف میون نسل‌ها رو بپذیریم. بلوغ جسمی و جنسی این روزها به یمن پیشرفت تکنولوژی و تغییرات آب و هوایی و محرک‌های محیطی خیلی زودتر از زمان ما اتفاق می‌افته. بنابراین، چشم بستن من به این حقیقت که دخترکم با این هوش سرشار و در این محیط و میون بچه‌هایی که مکالمه‌های روزمره‌شون موارد بالا است، از روابط میون زن و مرد در حد بوسیدن حداقل با خبره، اون واقعیت رو عوض نمی‌کنه! اینه که وقتی راحیل اصرار کرد که دوستانش دیدند فیلم رو و گفتند چیز بدی نداره و عین کارتونشه و خیلی قشنگه و اصرار بیشتر کرد که می‌خواد فیلم رو ببینه، پدرش رفت فیلم رو دید و گفت: "چیز بدی ـ بد به معنای آمریکایی! ـ نداره.

راحیل رو با دوستش، آدری، بردم سینما. ترجیح دادم با من فیلم رو ببینه تا یه روز یواشکی با یکی از دوستانش. فیلم چیز بد آشکاری نداشت! خیلی شبیه کارتونش بود. تنها در یک صحنه وقتی در قصر، کمد لباس‌های طلسم شده حمله می‌کنه به آدم‌ها، لباس‌های زنونه به تن دو مرد می‌کنه. یکی از مردها عصبانی می‌شه. اون یکی اما که بزک هم شده از لباس‌ها خوشش می‌آد؛ خندون و با بادبزن زنون در دست، می‌ره. در سکانس آخر فیلم وقتی همه دارن می‌رقصن، رفیق گاستون اول با یه خانوم می‌رقصه بعد یهو دوربین که می‌چرخه ایشون رو دوباره نشون می‌ده که دستش تو دست همون مردیه که از لباس زنونه خوشش اومده بود، این بار البته اون مرد، پوشش مردها رو به تن داره. اول با تعجب به هم نگاه می‌کنند بعد نیش هردوشون باز می‌شه و به رقصیدن ادامه می‌دن!

ادامه دارد...

مطالب مرتبط



آخرین مطالب