آشنایی با مشاغل نمادین ایالت های آمریکا
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۰
بیش از ۹۰ درصد آمریکایی ها خواهان تغییر نظام سلامت آمریکا هستند
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۰
آشنایی با مشاغل نمادین ایالت های آمریکا
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۰
بیش از ۹۰ درصد آمریکایی ها خواهان تغییر نظام سلامت آمریکا هستند
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۰

آمریکا در مسیر افول؟

۸ دلیل برای اینکه رؤیای آمریکایی رو به پایان است

پرچمِ پاره‌پاره ی آمریکا، نمادِ بر باد رفتنِ رؤیای آمریکایی.

 

رؤیای آمریکایی برای افرادِ مختلف معانیِ متفاوتی دارد. برای بعضی ها یعنی دستاوردهای مادی، نظیرِ داشتنِ خانه ی شخصی، که دردی از شما را دوا می کند. برای بعضی دیگر، ممکن است انتزاعی تر باشد، مثلِ برخورداری از آزادی و اختیار. بعضی ها آن را سنتی جاری و  ساری می دانند که از گذشتگان به ارث برده ایم، از آن تا می توانیم خوب نگهداری می کنیم، و سپس به فرزندانمان می سپاریمش.

خوشبختانه آنچه از رؤیای آمریکایی برجای گذاشته ایم بهتر از چیزی است که تحویل گرفتیم و این زندگی را برای نسلهای آینده آسانتر می کند. با این حال، با نگاهی به اوضاعِ فعلیِ کشور، کسی شما را به این خاطر که عقیده دارید رؤیای آمریکایی نابود شده (یا لااقل در حالِ احتضار است) سرزنش نخواهد کرد.

تحلیلی از تحرکِ اجتماعی در آمریکا این حقیقت را کمابیش ثابت می کند. براساسِ مقاله ای از National Bureau of Economic Research، تحرکِ اجتماعی در سراشیبیِ تندِ تنزّل افتاده است؛ و رؤیای آمریکایی نیز به دنبالِ آن. برپایه ی این گزارش، تنها نیمی از کودکانی که در سالِ ۱۹۸۰ متولد شده اند موقعیتی بهتر از والدینشان دارند. این در حالی است که از بینِ متولدینِ سالِ ۱۹۴۰، ۹۰درصدشان به موقعیتی بهتر از والدینشان دست یافته اند.

البته گویا در این خصوص نکاتِ مهمی وجود دارد که نباید از قلم انداخت. به عنوانِ مثال، متولدینِ ۱۹۴۰، همگی والدینشان در دورانِ رکودِ بزرگ زندگی می کرده اند. لذا پیشی گرفتن از آنها کارِ سختی نبوده است. در این باره حرف و حدیث ها فراوان است. اما با نگاهی به وضعِ کنونیِ مملکت، آنچه واضح است این است که بسیاری از مردم در فشارند.

چرا اینگونه است؟ چه اتفاقی افتاده که رؤیای آمریکایی را برای بسیاری از مردم این قدر دست‌نیافتنی ساخته است؟ پاسخ به این سؤال ساده نیست. اما چند دلیل به نظر می آید که در زیر بر می شمریم.

 

۱- رشد بهره‌وری با دستمزدها تناسب ندارد

تولید و بهره‌وری افزایش یافته است، اما دستمزدها خیر.

از اواسطِ دهه ی ۱۹۷۰ و اوایلِ دهه ی ۱۹۸۰، بهره‌وری پیوسته افزایش یافته است،‌ اما دستمزدها راکد مانده است، یا حتی افت کرده است. Economic Policy Institute در همین خصوص نموداری ارائه کرده است.

نتیجه ای که از اینجا می گیریم این است که ما قادریم با درآمدِ کمتر، تولیدِ بیشتری انجام دهیم. کسب‌وکارهای ما کارآمدتر شده اند و ما می توانیم از کارگران و موادِ خامِ خود بهره ی بیشتری بگیریم. این برای صاحبانِ کسب‌وکار خوب است، اما برای کارگران نه الزاماً؛‌ زیرا دیگر به تعدادِ بالا موردِ نیازِ کسی نیستند. این به معنای کمیاب شدنِ شغل و رقابتِ بیشتر بر سرِ شغلهای باقی مانده و در نتیجه، پایین کشیدنِ دستمزدهاست. این بخشی از مشکل است که ظاهراً تا حدودی هم محصولِ طبیعیِ سیستمِ اقتصادیِ ماست.

 

اقتصاد

۲. محور اقتصاد تغییر کرده است

اقتصاد آمریکا اکنون خدمات-محور شده است.

همانطور که می دانیم، کسب‌وکارها کارآمدتر از گذشته شده اند، و این باعث شده تا تغییراتی ساختاری در اقتصاد پدید آید. در سالیانِ اخیر ما نتیجه ی این امر را از نزدیک لمس کرده ایم، چرا که به جای اقتصادی تولید-محور، به سوی اقتصادِ خدمات-محور حرکت نموده ایم. اتوماسیون و جهانی‌سازی دو محرکِ مهم برای این تحول بوده اند. برای مثال، کارخانه ای که پنجاه سالِ پیش ۵۰۰ کارگر در آن استخدام بوده اند، اکنون شاید فقط به ۱۰۰ کارگر احتیاج داشته باشد، شاید هم کمتر، و در عینِ حال تولیدش افزایش یافته باشد. همانطور که گفته شد، این به دلیلِ کارآمدتر شدنِ تکنولوژی است.

بسیاری از مشاغلی که در گذشته خانواده های طبقه ی متوسطِ آمریکا با تکیه بر آنها زندگی می گذراندند، اکنون اساساً دیگر وجود ندارند. از این رو کارگران ناچار شده اند به حرفه هایی دیگر روی بیاورند که در بسیاری از آنها مدرکی بالاتر از دیپلمِ دبیرستان موردِ نیاز است.

 

آموزش

۳. هزینه های آموزش سر به فلک گذاشته است

کارکنانِ بخشِ پذیرشِ دانشجو، دانشگاهِ میشیگان

هرچه شغلهای بیشتری به مهارت یا تحصیلاتِ عالی نیاز داشته باشند، افرادِ بیشتری به سمتِ دانش‌اندوزی می روند. نیروی کارِ تحصیلکرده‌تر چیزِ بدی نیست، اما هرقدر مردم بیشتر به کالجها وارد شوند، هزینه ها نیز نتیجتاً به مقدارِ قابلِ ملاحظه ای افزایش خواهد یافت. به همین دلیل است که شاهدِ شمارِ زیادی از جوانان هستیم که با مدرکِ لیسانس فارغ التحصیل می شوند در حالی که زیرِ بارِ بدهیهای ۳۷۰۰۰ دلاری (به طورِ میانگین) یا بیشتر قرار دارند.

مدرکِ کالج (لیسانس و فوقِ دیپلم) غالباً به اشتغالی پردرآمد منجر نمی شود. برای همین، مردمِ بسیاری را می بینیم که غرقِ در بدهی هستند بدونِ اینکه ثمره ی درخوری بچینند.

 

نابرابری درآمدها

۴. نابرابری درآمدها رو به افزایش است 

نابرابریِ درآمدها در حالِ کشتنِ رؤیای آمریکایی

همه ی عواملِ پیش‌گفته منجر به چه چیزی شده اند؟ نابرابریِ روزافزونِ درآمدها. این آن چیزی است که به معنای واقعیِ کلمه رؤیای آمریکایی را می کشد. در واقع، ما از سالِ ۱۹۲۸ تا کنون هیچگاه یک چنین شکافِ بزرگی بینِ فقیر و غنی ندیده بودیم. همه خوب می دانیم که در سالِ ۱۹۲۹ چه اتفاقی افتاد (رکودِ بزرگ).

عواملِ متعددی ما را به اینجا کشانده اند. اما اقتصاددانان دارند بینِ نابرابری و تحرکِ اقتصادی پیوندهایی کشف می کنند که کمابیش آنچه بر سرِ رؤیایی آمریکایی دارد می آید را تبیین می کند.

 

دولت

۵. دولت، سد راه کسب‌وکار 

قوانین و مقررات راه‌اندازیِ کسب‌وکار را دشوار می کنند.

فقط سرمایه‌دارانِ بزرگ و اغنیا مستحقِ سرزنش نیستند. دولت نیز در این باره نقش دارد. کسی که می خواهد کسب‌وکارِ کوچکی برای خود دست و پا کند یا کارآفرین باشد، معمولاً با کوهی از مقررات مواجه می شود که او را از ادامه ی راه منصرف می کنند. هرچند وضعِ اکثرِ این مقررات دلایلِ موجهی داشته است و یا هدفِ آنها اصلاحِ بعضی از آسیبهای اجتماعی بوده است (برای مثال هدف از افزایشِ حداقل دستمزدها جلوگیری از فقرِ کارگران بوده است) اما مشکلاتِ قابلِ‌ توجهی را هم برای شرکتهایی که سعی در پیشرفت دارند ایجاد کرده است.

حدوداً ۱۷۵۰۰۰ قانون و مقررات وجود دارد که بر نحوه ی انجامِ یک کسب‌وکار در آمریکا نظارت می کند. ظاهراً همه ی آنها اجرایی نمی شوند، با این حال، راه‌اندازیِ یک شرکت یا دنبال کردنِ ایده ها را با دشواری مواجه کرده اند. گاه با وضعِ یک قانونِ جدید، کار را برای تأسیسِ یک شرکتِ کوچک و رشدِ آن سخت‌تر می کنیم. اما جماعتِ یک‌درصدی‌ها با خیالِ راحت به کارآفرینی و نوآوری‌های خویش ادامه می دهند. اگر اندکی قوانین را تسهیل کنیم، چه بسا مردمِ بیشتری انگیزه پیدا کنند تا با عزمی راسخ کسب‌وکار یا شرکتِ خود را راه اندازی کنند و اقتصاد را به پیش برانند.

 

انزواطلبی

۶. انزوا طلبی تصویرِ کشور را دگرگون می سازد 

نطقهای ضدِ مهاجران می تواند رؤیای آمریکایی را متلاشی کند.

نیتین ناهریا (Nitin Nohria)، رئیسِ دانشکده ی تجارتِ دانشگاهِ هاروارد در فایننشال تایمز می نویسد: انزواطلبی و نطقهای ضدِ مهاجران برای رؤیای آمریکایی زیانبارند. وی می نویسد: «مردمِ کشورهای دیگر آمریکا را کشوری می بینند که امکانِ پیشرفتِ اقتصادی-اجتماعی در آن بی‌مانند است. این دیدگاه باعث می شود افرادِ بلندپرواز به اینجا مهاجرت کنند. مهاجران در تأسیسِ بیش از ۵۰درصدِ کسب‌وکارهای نوپای منطقه ی سیلیکون‌ولی نقش داشته اند و تداومِ جذبِ این مهاجران امری ضروری است.»

بدونِ افرادِ بلندپروازی که رؤیای آمریکایی را محقق سازند، آمریکا مزیتِ رقابتیِ خود و جایگاهِ خود به عنوانِ رهبرِ دنیا را از دست خواهد داد. و رؤیای آمریکایی عملاً از حیات ساقط خواهد شد.

 

امید به زندگی

۷. امید به زندگی رو به افزایش است

طولِ عمرِ زیاد هزینه هایی هم دارد.

پیشرفتهای پزشکی به مردم این امکان را داده است تا عمرِ طولانی تری داشته باشند. این عمرهای طولانی هزینه های بیشتری را هم به بار می آورد. کسی باید مخارجِ سالمندان و به ویژه بازنشستگان را تأمین کند که غالباً این کار بر دوشِ فرزندانِ آنها می افتد. سرمایه ای که می توانست برای ایجادِ کسب‌وکاری جدید یا هزینه های آموزش صرف شود، حالا باید خرجِ مراقبتهای پزشکی و هزینه های زندگی شود. این هم عاملِ دیگری است که آمریکایی ها را از دستیابی به منافعِ اجتماعی-اقتصادی باز می دارد.

 

بازنشستگی

۸. بازنشستگی دست‌نیافتنی است

خیلی از مردم پس‌اندازِ کافی برای دورانِ بازنشستگی ندارند.

رؤیای آمریکایی خلاصه می شود در دستیابی به موفقیت و رفاه. و یک حرفه ی موفق باید به بازنشستگیِ توأم با رفاه بینجامد. اما برای بسیاری از مردمِ آمریکا، بازنشستگی آرزویی دور از دسترس است.

بر اساسِ نظرسنجیِ‌ GOBankingRates، از هر سه آمریکایی یک نفر هیچ پس اندازی برای بازنشستگی ندارد. لذا مردم مجبور می شوند در سنینِ پیری هم بی‌امان کار کنند تا مایحتاج‌شان را تأمین کنند. اینگونه دیگر نخواهند توانست بر لبِ ساحل، غروبِ خورشید را تماشا کنند و رؤیای آمریکاییِ خویش را تحقق بخشند.