بایدن و ایران؛ دو سؤال
۲۵ اسفند ۱۳۹۹ماجرای تکان دهنده دختری که ربوده شد
۲۵ اسفند ۱۳۹۹نشانههای آماری افول و سقوط آمریکا
نویسنده: توبیاس استون (Tobias Stone)
تاریخ انتشار: ۳۱ مارس ۲۰۱۷
با آمار و ارقام، نشانههای زیادی از افول آمریکا آشکار میشود. البته شما میتوانید بر ارقام مثبتی نظیر نرخ بیکاری و بازار سهام تمرکز کنید، اما اینها مانع از دیدن آماری که هیچگونه تناسبی با پیشرفتهترین کشور دنیا ندارند نمیشود.
ترامپ با شعار دوباره آمریکا را بزرگ میکنیم روی کار آمد. شعاری که باعث شد اشخاص آگاه و کسانی که اسیر تئوریهای توطئه نشدهاند سردرگم شوند. آمریکا همینجوری هم بزرگ است و از خیلی جهات کشور خوبی است. ارزش بازار سهام بالاست و بیکاری پایین. دانشگاههای بزرگ، و شهرهای مرتبط با آنها، هنوز در دنیا نماد علم و دانشاند و آیندهی بشریت را تعیین میکنند؛ از پیشرفتهای عظیم در فضاپیمایی تا ماشینهای برقی تا انواع الگوریتمها و هوش مصنوعی.
بااینوجود، آمریکا داستان متفاوتی هم دارد که با علم، نوآوری، و صنعتی که انصافاً در کشور قوی است در تعارض است. طنز قضیه اینجاست که گرچه چارهجویی برای این مشکلات، سرراستترین راه بزرگی و عظمت است، اما ترامپ به دنبال چاره برای هیچیک از آنها نیست و عملاً آنها را تشدید میکند. وقتی به این آمارهای منفی یکجا مینگریم تصویری نگرانکننده از کشوری را میبینیم که در برخی از بنیادیترین ابعاد که ما مردم آمریکا آنها را برای موفقیت و پیشرفت کشور الزامی میدانیم، راه افول در پیشگرفته است. اینها همان عیوبی هستند که ما به کشورهای کمترتوسعهیافته نسبت میدهیم، حالآنکه این مشکلات در خود آمریکا هم وجود دارند.
و حقیقت دردناک آنکه نمیتوان ترامپ را در این ماجرا مقصر دانست. سقوطی که در آمارها نمود پیداکرده، ریشهدارتر از این حرفهاست. نواقص برای اینکه در آمارها خودنمایی کنند به زمان درازی نیاز دارند. ایالاتمتحدهی آمریکا گرفتار عیب و نقصهای سیستماتیکی است که دهههاست همراه خود دارد. نه دموکراتها و نه جمهوریخواهان بهتنهایی مستحق سرزنش نیستند. کاستیهای یادشده که خود را پشت تولید ناخالص داخلی روبه رشد و نوآوریهای خیرهکننده پنهان کردهاند، نهتنها به گردن اوباما بلکه به گردن کلینتون، بوشها و ریگان نیز هست.
اما غمبارترین بخش این داستان آن است که خیلی از قربانیان این اشتباهات تلاش داشتند با رأی دادن به یکشورشی که قول داده آمریکا را بار دیگر بزرگ کند، تغییر ایجاد کنند. و حالا این فرد به همهی آنان پشت کرده است. ترامپ زمانی به قدرت رسید که میتوانست (درصورتیکه در دنیایی موازی فردی کاملاً متفاوت بود) برای اصلاح بعضی از این رویّههای اشتباه گام بردارد. او اگر بهراستی رهبری شورشی و متعهد به تغییر بود میتوانست مسیری که اوباما در پیشگرفته بود را ادامه دهد و همه را خاطرجمع کند که به خدمات درمانی دسترسی دارند تا از این راه امید به زندگی را بالا ببرد. میتوانست بهجای اسلحهی گرم، دسترسی به خدمات دندانپزشکی را به همه تضمین بدهد. اما ترامپ با شیوهی عوامپسندانه و خودخواهانه و فراسرمایهداری خویش، گویا قصد دارد به این سراشیبی سرعت بخشد. بهجای اینکه با سیاستگذاریهای کارشناسی شده درصدد حل مشکلات برآید، تیمی بیتخصص و متعصب و خرافاتی را بکارگرفته است. این برای آمریکا و مردمش مصیبتبار خواهد بود.
در کجای نقشهی دنیا کشوری را پیدا خواهید کرد که رهبرش یک فرد هوچی گر باشد که خانوادهاش را در جلسات دولتی کنار دست خود بنشاند؛ که دختر زیبایش همزمان دستیار ویژهی او باشد و درعینحال گردانندهی یک فروشگاه زنجیرهای لباس نیز؛ که پسر و دامادش مذاکرات خارجی او را به نحوی غیرمتعارف بهپیش ببرند؛ کدام کشور است که مردمش علاوه بر حمل سلاح اجازه دارند تا در خیابانها پرچمهای نازیها را برافرازند؟ چنین توصیفی بیشتر با یک کشور جعلی تطابق دارد تا آمریکا، و چنان شخصی به «بُرات» (شخصیت اول فیلمی کمدی) بیشتر شباهت دارد تا به رهبر آمریکا.
نابرابری درآمدی
در مقاله ای که اخیراً دربارهی نابرابری درآمدی در سن فرانسیسکو به چاپ رسیده، این شهر ازنظر شکافی که بین غنی و فقیر وجود دارد با جمهوری رواندا در یک رتبه قرارگرفته است. چنین مقایسههایی آغازگر روندی است که در آمارهای مرتبط با ایالاتمتحدهی آمریکا در حال شکلگیری است. بر پایهی گزارش یادشده، در این نابرابری درآمدی عنصر نژادی نیز دخیل است: سفیدپوستان سن فرانسیسکو بهطور میانگین سه برابر بیش از ساکنان سیاهپوست، ۶۶ درصد بیش از ساکنان لاتین، و ۴۴ درصد بیش از ساکنان آسیایی این شهر درآمد کسب میکنند.
یک چنین ناموازنهای در کشورهایی رخ میدهد که در آستانهی انقلاب قرار دارند. آمارهایی نظیر این را در کتابهای تاریخی میخوانید؛ آنجا که از علل پایان یافتن فلان دولت یا حکومت بحث میشود. اگر میخواهید بدانید چه ممکن است بر سر ما بیاید کافی است به ونزوئلا نگاهی بیندازید، یا به شارلوتزویل نظر کنید که در آن، سفیدپوستان خشمگین با پرچم نازیها تظاهرات میکردند، که یادآور آلمان در دههی ۱۹۳۰ است. این مسائل با نابرابریهای اجتماعی و ضعف دولت در ارتباط است.
آنچه در شارلوتزویل اتفاق افتاد از بسیاری جهات تکاندهنده است، اما برای یک ناظر انگلیسیزبان، صرف این حقیقت که در هر تظاهراتی، معترضان میتوانند مسلح باشند و جامهی رزم بر تن کنند، یا با خود باتوم و سپر حمل کنند، سخت حیرتآور است. لحظهای سیاست را فراموش کنید و از خود بپرسید این چه جور کشوری است که معترضانی را که در خیابان با خود سلاح تهاجمی حمل میکنند دستگیر نمیکند؟ در آلمان، بااینکه خود مؤسس نازیسم بودند، تظاهر هرگونه نماد نازیسم یا حتی سلام نازی ممنوع است. در بریتانیا این کار نقض قوانینی است که علیه نازیسم و خشونت وضعشدهاند. بااینحال، در آمریکا سفیدپوستان میتوانند در تظاهرات خود اسلحه حمل کنند و نمادهای تاریکترین و مرموزترین نژادستیزی تاریخ بشریت را به همراه داشته باشند و تنها مجازاتشان سرزنشهای توئیتری باشد. و البته این در شرایطی است که بارها شنیدهایم، اگر سیاهپوستان در شهری تظاهرات کنند و همانقدر مسلح و خشن باشند، بهاحتمالزیاد با گلولهی پلیس از پای درمیآیند، کما اینکه هماکنون بدون این میزان خشونت و سلاح این اتفاق برایشان میافتد.
امید به زندگی
اما همهی آمارها یکطرف، آمار امید به زندگی هم یکطرف. آمریکا در میان کشورهای دنیا رتبهی ۳۱ م امید به زندگی را دارد، یعنی فقط یک رتبه بالاتر از کوبا (با رتبهی ۳۲)، و چندین رتبه پایینتر از اکثر کشورهای غربی (بریتانیا: ۲۱؛ کانادا؛ ۱۲).
امید به زندگی معیار مهمی برای تعیین نحوهی ادارهی یک کشور است، زیرا منحیثالمجموع، حفظ سلامت و زنده نگه داشتن مردم بیشک اساسیترین وظیفهی هر حکومت است. عملکرد ایالاتمتحده ازاینجهت بدتر از یونان ورشکسته یا کاستاریکا (در آمریکای مرکزی) است. اگرچه نمیتوان ترامپ را مقصر این وضعیت دانست، اما حذف بیمهی سلامت بیش از ۲۰ میلیون نفر از آسیبپذیرترین اقشار مردم آمریکا، اوضاع را بدتر میکند نه بهتر.
یکی از کریهترین چهرههای آمریکا که در خلال همین آمارهای امید به زندگی هویدا میشود، و با ادعای این کشور مبنی بر دارا بودن برترین اقتصاد دنیا منافات دارد، نرخ مرگومیر مادران باردار است.
ما همیشه گمان میکنیم زنده ماندن مادران پس از زایمان یکی از معجزات مدرنیته و سرمایهداری و نشانهی اقتصاد موفق است و برخلاف گذشته که زایمان معمولاً خطری جدی برای مادران بود، اینک این کار نسبتاً ایمن است، و هرقدر کشورها پیشرفتهتر باشند، نرخ مرگومیر بارداران پایینتر میآید. مگر غیر از این است؟
بااینحال ایالاتمتحدهی آمریکا یگانه کشور پیشرفتهای است که مرگومیر مادران باردارش رو به افزایش است. درحالیکه در فنلاند از هر ۱۰۰۰۰۰ زن ۳.۸ نفر بهواسطهی زایمان میمیرند، این میزان در آمریکا ۲۶.۴ نفر است. زنان آمریکا سه برابر بیش از همسایگان کانادایی خود در معرض مرگ در حین یا پس از بارداری قرار دارند. این آمار در کلیهی کشورهای درحالتوسعه و حتی در روسیه، ویتنام و ایران کاهش قابلتوجهی یافته است. تنها در جاهایی مثل سودان جنوبی، جمهوری دموکرات کنگو… و البته ایالاتمتحدهی آمریکاست که افزایش داشته است.
اینجا هم نمیتوان ترامپ را مقصر دانست، زیرا این شرایط در درازمدت ایجادشده است. اما ترامپ و درباریان قرونوسطاییاش، عوض اینکه قدمی برای حل آن بردارند، و مثلاً با پزشکان و دانشمندان مشورت کنند، با افکار ضد علم و تئوریهای توطئهای که در سر دارند مدام از بودجهی خدمات حمایت از زنان میکاهند و کلاً بهجان تسهیلات و خدمات درمانی افتادهاند. این کار اوضاع را فقط بدتر میکند.
اگر کسی کوچکترین شکی دربارهی ارتباط میان بودجهی خدمات درمانی زایمان و مرگومیر مادران دارد، کافی است به ایالت تگزاس نگاهی بیندازد که در دو سال ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۲، پسازآنکه پارلمان این ایالت ۷۳.۶ میلیون دلار از بودجهی ۱۱۱.۵ میلیون دلاری طرح خانواده کم کرد، نرخ مرگومیر بارداری دوبرابر شد. (۱۱) درنتیجه، تگزاس اکنون بالاترین نرخ مرگومیر به واسطه ی بارداری را در جهان توسعهیافته دارد. این سیاستی است که محافظهکاران راست افراطی در پیشگرفتهاند، همان کسانی که شدیداً از باورهای ایدئولوژیک متأثرند و مسلماً دیدگاه بیطرفانهای نسبت به شواهد علمی پیش روی خود ندارند.
دموکراسی
جنبهی دیگر آمریکای عصر ترامپ که ما را یاد دروغآباد قصّهها میاندازد، پدیدهی جریمندرینگ است. اتفاقاتی نظیر آنچه در کارولینای شمالی رخ داد، اگر در هر جای دیگر جهان رخ میداد نامش را تقلب فاحش در انتخابات میگذاشتیم .
خارجیهایی که آمریکا را «مهد آزادی» و قهرمان دموکراسی میدانند با دیدن این رویدادها در شوک فرو میروند. خیلی عجیب است که این قبلهگاه دموکراسی، که جمهوریخواهانش ادعا میکنند آزادی را در آن تضمین کردهاند، یک چنین مصادیق فاحشی از دستکاری سیاستمداران جمهوریخواه در سیستم دموکراتیک انتخابات در خود داشته باشد. این به رهبری آمریکا در جهان در ارتباط با صدور دموکراسی به دیگر کشورها لطمه خواهد زد.
سطح دانش عمومی
بیتردید بخشی از مشکلات آمریکا از تحصیلات ریشه میگیرد. مردم تحصیلکرده در استدلالات خود از شواهد بیشتر استفاده میکنند و در اظهارنظرهای خویش دیدگاههای مختلف را مدنظر قرار میدهند. آمارهای ایالاتمتحده در خصوص تحصیلات موضوع دیگری برای نگرانی است. شاید گمان رود ثروتمندترین کشور روی زمین، قبلهگاه دموکراسی غربی در دنیا، و ابرقدرت جهان علیالقاعده باید کشوری باشد که همه در آن تحصیلکرده هستند.
نظرسنجیهای موسسه پیو Pew در مورد تحصیلات آمریکاییها میگوید از بین ۷۱ کشور دنیا، آمریکا رتبه ی خجالت آور۳۸ اُم در ریاضیات و ۴۲ اُم در علوم تجربی را داراست. در بین ۳۵ عضو سازمان همکاری و توسعهی اقتصادی (سازمانی که ضمناً اجرای طرح مبتکرانهی PISA را برعهده دارد، یعنی برنامهای جهت برآورد عملکرد آموزشی دانشآموزان کشورهای مختلف در رشتههای ریاضی، علوم تجربی، و خواندن و نوشتن) آمریکا رتبهی ۳۰ اُم را در ریاضیات و رتبهی ۱۹ اُم را در علوم تجربی از آن خودکرده است.
آنچه در شارلوتزویل شاهدش بودیم مردمی بودند که به باورهایی اعتقاد داشتند که هیچ مبنایی در واقعیات یا تاریخ ندارند. از اینکه خداوند به آنها گفته بر دیگر نژادها برتری دارند بگیر تا منطق مخدوشی که دربارهی اقتصاد، مهاجران و اندیشههای لیبرال دارند؛ باورهایی که محصول ترکیبی مسموم از تحصیلات ضعیف و عقاید بنیادگرایانه است. سواد علمی به مقابله با این باورها میپردازد، چراکه این باورها بهوضوح حتی با کوچکترین مقادیر دانش و سواد نیز در تعارض هستند.
اسلحه و خشونتهای مسلحانه
مسئلهی بعدی اسلحه و خشونت است. گیریم که باقی کشورهای توسعهیافته نیز به شهروندان خود اجازهی داشتن سلاح گرم را داده باشند، اما مقدار آنها در برابر تعداد سلاحهایی که در دست مردم آمریکاست هیچ است. شبکه CBS ضمن نقل گزارشی از نشریهی American Journal of Medicine می نویسد:
باوجوداینکه جمعیت آمریکا نصف جمعیت مجموع ۲۲ کشور توسعهیافتهی دیگر است، اما ۸۲ درصد کل قتلهای مسلحانه از آن این کشور است. بهعلاوه، این کشور کشتارگاه ۹۰ درصد کل زنانی است که با اسلحه کشته میشوند. ۹۱ درصد کودکان زیر ۱۴ سالی که در اثر خشونتهای مسلحانه به قتل میرسند از ایالاتمتحدهی آمریکا هستند و همچنین قتل ۹۲ درصد جوانان ۱۵ تا ۲۴ سالهای که با اسلحه کشته میشوند در آمریکا اتفاق میافتد.
کشورهای دیگری که این مقدار اسلحه یا این تعداد قتل مسلحانه دارند یا گرفتار جنگ خارجی هستند یا جنگ داخلی. همانطور که در مورد امید به زندگی نیز گفتیم، این آمارها از آن کشورهای جهان دوم است. در اینجا نیز ناتوانی از تحلیل دادهها و وقایع، و بینصیبی از نظرات کارشناسان سبب تداوم تکثیر اسلحه و کشتارهای مسلحانه در آمریکا شده است.
…
اشتباه نکنید، حرفهای من ضدآمریکایی نیست، اینکه کشور را در سیر قهقرایی که در پیشگرفته رها کنیم ضدآمریکایی ست. برای بزرگ کردن آمریکا باید این روند را که در بسیاری از معیارها مصداق دارد معکوس کنیم. اصولی که آمریکا بر پایهی آنها بنا شد با این آمارها در تعارض است: یک آمریکای بزرگ، آمریکایی است که همه به خدمات پزشکی و دندانپزشکی اولیه دسترسی داشته باشند، همه تحصیلات عالیه داشته باشند، و با همه بهطور برابر و عادلانه رفتار شود. آمریکای بزرگ آمریکایی است که سیاستهایش مبتنی بر علوم ارزشمندی باشد که دانشگاههایش تولید میکنند. کشوری است که در تبدیل جدیدترین دانشها به سیاستهایی که زندگی مردم را بهبود میبخشد پیشگام باشد. کشوری است که سرمشق روشنفکری و روشنگری باشد، همچنانکه در بدو تأسیسش بود.
وقتی در آمریکا مردم و سیاستمداران هنوز که هنوز است بر سر مسائلی همچون کنترل اسلحه، سقطجنین، واقعی بودن یا نبودن تغییرات آبوهوایی، و درست یا نادرست بودن حضور دختر رئیسجمهور در اجلاس سران بینالملل بحث میکنند، طبیعی است که هرگونه گفتمان عقلانی در این کشور به شکست بینجامد. اینها مسائل زیربنایی هستند و حل مشکلات عمیق کشور منوط به چگونگی رویکرد به حل این مسائل است. من متعجبم چگونه کشوری مثل ایالاتمتحدهی آمریکا میخواهد پیشرفت کند و از سقوط فاصله بگیرد وقتی هنوز بسیاری از گفتمانهای سیاسی در نقطهای بین قرونوسطی و دوران ویکتوریا متوقفشدهاند.
آنچه بسیار ناامیدکننده است این است که دولت ترامپ ظاهراً قصد دارد کار را از اینی که هست خرابتر کند. آنطور که این آمارهای مأیوسکننده نشان میدهد، آمریکا در جدول کشورها، به سمت پایینتر از اینی که هست خواهد لغزید تا اینکه خود را همتراز با کشورهای توسعهنیافته، جنگزده، و فاقد دموکراسی بیابد. بهراستی در کدام نقطه توقف خواهیم کرد؟
این آمارها را باید صفحهی اول روزنامهها بزنند، باید مستقیماً به آنها بپردازند. باید در بحثها اصل باشند، نه چاشنی. باید کسی یا گروهی از سیاستمداران پیدا شود و شفاف بگوید واقعیت چیست و این آمارها چه میگویند و چه باید کرد.
خیلی دوست دارم بدانم تیم ترامپ چقدر با این آمارها آشنایی دارند. دوست دارم بدانم آیا جمهوریخواهانی که به حذف خدمات درمانی از زندگی بیشمار آمریکایی رأی دادند میدانند که امید به زندگی در کشورشان در حد کشورهای جهان دوم تنزل یافته است؟ آیا به این وضعیت افتخار میکنند؟ چگونه؟ آیا طرفداران مایک پنس در دفاع از افزایش مرگومیر مادران باردار در تگزاس مجدداً از خدا و اخلاق خواهند گفت؟ هرکس میخواهد پیه مخالفت با ترامپ را به تنش بمالد باید به این آمارها توسل جوید و آن را سرلوحهی مبارزات خود قرار دهد. آمریکا باید با مشکلات اساسی که طی چندین نسل به وجود آمده رویاروی شود و با سیاستگذاریهای ریشهای، عقلانی و علمی آنها را حل کند.
زمانی که ترامپ به نرخ اشتغال و تولید ناخالص داخلی بهعنوان نشانهی موفقیتش استناد میکند، مخالفینش در پاسخ باید به این آمار و ارقام که در حد و اندازهی کشورهای درحالتوسعه است اشاره کنند.