با استاد راهنمایم ساعت هشت صبح جلسه دارم. از وقتی که برای فرصت مطالعاتی طولانی رفته به گوگل، چارهای جز این نیست که یا اول صبح یا دم غروب جلسه داشته باشیم.
مطالعهعاشق کتاب
۲ آبان ۱۳۹۸همسفر شراب (قسمت بیست و ششم)
۲ آبان ۱۳۹۸همسفر شراب (قسمت بیست و پنجم)
مشاهده صفحه روایت ایرانیان از آمریکاترم پاییز و زمستان ۲۰۱۳ کج دار و مریز در حال گذر است. هر هفته به همراه بقیهٔ حل تمرینها با استاد درس جلسه داریم و یک ربعی طول میکشد. استاد میپرسد که اوضاع بچهها چه طوری است و ما هم توضیحاتی میدهیم. من هم که دو هفته یک بار باید بروم سر کلاس و چهار پنج تا تمرین برای بچهها حل کنم. کل ترم ۴ تکلیف حلکردنی دارد که هر کدامش ۳ مسأله است و ۳ حل تمرین تقسیم کار میکنند: هر مسأله برای یکی. میماند حل تمرین آخر که تمرین برنامهنویسی را باید ارزیابی کند. یعنی ۴ مدرس حل تمرین و ۴ تمرین برنامهنویسی. استاد درس هم وسطش معلوم نیست چه جور مریضی گرفته که از وسط ترم به بعد، دانشجوی سال آخرش را میسپارد درس بدهد. این دانشجو البته کار خودش را خوب بلد است و بعداً معلوم میشود که قرار است از پاییز ۲۰۱۵ برود دانشگاه هاروارد استاد دانشگاه بشود.
روز جشن هالووین امسال با سال قبل فرق میکند. چون منشی آزمایشگاه، کتی، کلی تدارک دیده برای امسال و آزمایشگاه را تزئین کرده و تنقلات هم خریده. خودش اهل برونکس نیویورک است ولی پدر و مادرش از مهاجران ایرلندی هستند. هوای امسال هم سردتر از سال قبل است. گاهی به منفی بیست هم میرسد و آدم لرزهاش میگیرد از دست هوا. رود هادسن امسال جدی جدی یخ زده است و اثری از جریان در آن دیده نمیشود.
میانترم درس الگوریتم که میشود قرار است به جای این که سر جلسه امتحان بدهیم مثل بچهٔ آدم سؤالها را برداریم و در سه روز حلشان کنیم و بندازیمش توی صندوق برگههای امتحانی. قرار هست کسی با کس دیگری مشورت نکند و استفاده از هر منبعی غیر از کتاب درسی غیرقانونی است.
با کلی جان کندن سؤالها را حل میکنم. هفتهٔ بعد استاد میآید سر کلاس و نمرهها را اعلام میکند و برگهها را میدهد دستمان ولی میگوید تا زمانی که جواب سؤالها اعلام نشده کسی حق اعتراض ندارد. نمرهٔ من خیلی پایینتر از میانگین است. از طرفی از نمرهٔ خودم متعجبم و از طرفی دیگر از نمرهٔ بالای میانگین. برایم واضح است که اشتباهی رخ داده. توی آزمایشگاه با یکی از بچهها در مورد این مسأله حرف میزنم و یکی از دانشجوهای ارشد هندی خندهاش میگیرد. میگوید که بچهها در گروههای چندنفری مینشستند توی کتابخانه و مسألهها را با هم حل میکردند. حتی هماتاقیاش با تلفن و اسکایپ سؤال به سؤال با همکلاسهایش همه چیز را بررسی کرده است و استاد دلش خوش است که تقلبی نشده. کلاً یک قانون نانوشته توی دانشگاههای امریکا هست و آن این که اگر هندی یا چینی باشی، آنقدر دوست هموطن داری که شاید هیچ وقت نیاز نباشد که مسائل و تمرینات درس را تنهایی حل کنی.
بالاخره استاد پاسخها را اعلام میکند و من همان روز میروم برای اعتراض به دفترش. از قضا اشتباهی کرده و از ۶۰ نمره، ۱۹ نمره اشتباهی از من کم کرده و حالا نمرهام میرود بالای میانگین. بعد از این خیلی خودمانی بهش میگویم که این جور امتحان میانترم گرفتن عملی نیست چون خیلیها تقلب میکنند. او هم میگوید که چارهای ندارد از این کار، چون این درس را نمیشود توی یک ساعت امتحان گرفت و امیدوار است در امتحان پایانترم خوب و بد، راحت از هم سوا شوند. کما این که این اتفاق افتاد و خیلیهایی که خیلی نمرات خوبی از تمرینها و میانترم گرفتند، موقع پایانترم به معنای واقعی گند زدند. من هم از بس توی این ترم مسأله حل کرده بودم حالم از خواندن درس داشت به هم میخورد و روز و شب قبل از امتحان مجبور بودم بنشینم و سؤالات پایانترم درسی را که مدرس حل تمرینش بودم تصحیح کنم. موقع امتحان هم اتفاق زیاد خاصی نیفتاد و خدا را شکر به خیر و خوشی این درس را به سرانجام رساندم.
مانده درس بعدی که سیستم عامل باشد. این درس از آن درسهای روی اعصاب بود. یک درس بیربط که همهٔ دانشجوهای دکتری باید بگذرانند. نیازی نیست که حتماً درس را برداریم و گرفتن نمرهٔ قبولی در امتحان پایانترم کافی است، آن هم با نمرهٔ بالا (چیزی در حد شانزده از بیست). به طور متوسط هم هر دانشجوی دکتری سه بار این درس را رد میشود تا بار چهارم به زور و زحمت از آن قبولی بگیرد. من و ویکتور، دانشجوی اسپانیایی که با هم مدرس حل تمرین درس پردازش زبان هستیم، با هم قرار گذاشتهایم که هر آخر هفته بنشینیم و مسأله حل کنیم. دو سه روز آخر صبح تا آخر شب توی آزمایشگاه فکر و ذکرمان میشود این که این درس را به هر شکلی که شده بگذارنیم. خدا را شکر این یکی هم اتفاق افتاد. جالبتر آن که ترم بعدش از بس که دانشجوها به این مسأله اعتراض میکنند، دانشکده راضی میشود که قوانین را کمی منعطفتر کند تا نسل بعد از ما مجبور نباشد درسی را بخواند که دو روز بعد از امتحان به هیچ دردش نمیخورد. از بدیاش گفتم بگذارید خوبیاش را هم بگویم. دانشجوهایی که در دورهٔ کارشناسی این درس را اخذ میکنند، مجبورند هر سه نفر با هم یک گوشی با سیستم عامل اندروید بخرند و تکلیفهای عملیشان را روی گوشی انجام دهند. چون تکلیفهای عملی درس در مورد نوشتن برنامههای سیستمی بر روی سیستم عامل اندروید است. خیلی معروف است که اگر کسی این درس را بردارد و با نمرهٔ خوب بگذراند به راحتی میتواند در شرکتهای معتبری مثل وی.ام.ویر یا اینتل کار گیر بیاورد. مقایسهاش با وضع درسی خودمان در ایران به عهدهٔ شمای مخاطب.
خلاصه بیخیال این مجله میشوم و برای همایشی که قرار است در سوئد برگزار شود مقاله را بازنویسی میکنیم. همزمان هم پی گرفتن کارآموزی برای تابستان هستم ولی هنوز جای دندانگیری گیرم نیامده. مایکروسافت که جواب آدم را نمیدهد. با جوئل که مشورت میکنم مکثی میکند و میگوید بین خودمان باشد؛ قرار است از سال ۲۰۱۴ برود یاهوی نیویورک کار کند و دنبال کارآموز است. من هم لبیکی میگویم و قضیهٔ پیدا کردن کارآموزی فیصله پیدا میکند.
دو مصاحبه هم برایم تدارک میبینند. یکی با آماندا رئیس بخش پردازش زبان نیویورک و دیگری با اندرجیت که رئیس هندی بخش پردازش زبان کل شعبات یاهو است. مصاحبهها روال است و مشکل خاصی ندارد. مثل این که گروهشان خیلی نوپاست و خود آماندا هم یک سال نیست که از at&t آمده بیرون و به یاهو پیوسته. یکی دو هفتهٔ دیگر هم مدارک برای امضا ارسال میشود. جالبتر از همه بخشی از قرارداد هست که تویش نوشته شده اگر سرباز یا کهنهسرباز ارتش امریکا باشیم امتیازاتی هست و فهرستی از عملیاتهای جنگی ارتش امریکا را آوردهاند. یعنی سوراخی نیست که اینها درش نبوده باشند. از قطب جنوب سفلی تا قطب شمال علیا. طرفهای ما را هم که بماند؛ از عملیاتهای خلیج فارس بگیر تا جنگ کویت و جنگ اخیر در افغانستان و الخ. خلاصه چیزی که برای هر کس که بگویی ننگ است برای اینها ته افتخار.
حقوق پیشنهادی کارآموزی کمی بیشتر از جای قبلی است ولی این یکی نیاز به «جواز صدور» دارد. این جواز صدور برای شهروندهای کشورهای مورددار به زعم اینها یعنی ایران، سوریه، لیبی و کره شمالی است. یک فهرست بلندبالا از شرکتهایی که در آنها کار کردهام چه در ایران و چه در امریکا از من میگیرند. کلی کاغذپاره را امضا میکنم. مثل این که چند ماهی طول میکشد که این مدارک مورد تأیید بخش امنیت دولت امریکا قرار بگیرد و خیلی خوشاقبال اگر باشم همان نزدیکهای تابستان کار جور میشود.
خبری از نتایج از سمت پستداک استاد دیگر نیست. روز آخر میشود و نه به تلفن جواب میدهد و نه ایمیل. سریع با استادها جلسه میگذاریم و تصمیم این میشود که هر طوری شده هم کار نصفه را کش بدهیم و مقالهاش کنیم. حالا تقسیم کار میشود. استاد من باید بخش وسطی مقاله را تمیز کند، من بخش آزمایشهای مقاله را درست و اصلاح کنم و استاد دیگر مقدمه بنویسد. مهلت ارسال هم سال ۳ بامداد است و دو استاد پا به پای من دارند کار میکنند.
بالاخره ساعت دو و پنجاه دقیقه بامداد،مقاله به اتمام میرسد و کارمان تمام میشود. خبری از پستداک استاد که نیست و تحقیقاً هم هیچ کاری نکرده ولی به خاطر عرف گروهی اسمش را میگذاریم توی نویسندهها. از دستش بدجوری لجم گرفته. رسماً یک سال است با تیم ما همراه شده. شش ماه اول بهانهاش پایاننامهٔ دکترایش در کمبریج بوده و شش ماه دوم هر هفته میگوید هفتهٔ بعد و حالا دقیقاً موقع مهلت مقالهها غیبش میزند.
هوا را طوری تنظیم کرده بودند که شبیه به آمازون شود. خلاصه این که کل گشتن سهساعته توی باغ وحش بیشترش پیادهروی و حیوانیابی بود تا حیوانبینی. بقیهٔ روزها هم به پیادهروی دور و ور میگذرد و معلوممان میشود که بدون داشتن خودرو توی این دهات نمیشود قدم از قدم برداشت و کل تعطیلاتمان به هیچ میگذرد.
روز جشن هالووین امسال با سال قبل فرق میکند. چون منشی آزمایشگاه، کتی، کلی تدارک دیده برای امسال و آزمایشگاه را تزئین کرده و تنقلات هم خریده. خودش اهل برونکس نیویورک است ولی پدر و مادرش از مهاجران ایرلندی هستند. هوای امسال هم سردتر از سال قبل است. گاهی به منفی بیست هم میرسد و آدم لرزهاش میگیرد از دست هوا. رود هادسن امسال جدی جدی یخ زده است و اثری از جریان در آن دیده نمیشود.
میانترم درس الگوریتم که میشود قرار است به جای این که سر جلسه امتحان بدهیم مثل بچهٔ آدم سؤالها را برداریم و در سه روز حلشان کنیم و بندازیمش توی صندوق برگههای امتحانی. قرار هست کسی با کس دیگری مشورت نکند و استفاده از هر منبعی غیر از کتاب درسی غیرقانونی است.
با کلی جان کندن سؤالها را حل میکنم. هفتهٔ بعد استاد میآید سر کلاس و نمرهها را اعلام میکند و برگهها را میدهد دستمان ولی میگوید تا زمانی که جواب سؤالها اعلام نشده کسی حق اعتراض ندارد. نمرهٔ من خیلی پایینتر از میانگین است. از طرفی از نمرهٔ خودم متعجبم و از طرفی دیگر از نمرهٔ بالای میانگین. برایم واضح است که اشتباهی رخ داده. توی آزمایشگاه با یکی از بچهها در مورد این مسأله حرف میزنم و یکی از دانشجوهای ارشد هندی خندهاش میگیرد. میگوید که بچهها در گروههای چندنفری مینشستند توی کتابخانه و مسألهها را با هم حل میکردند. حتی هماتاقیاش با تلفن و اسکایپ سؤال به سؤال با همکلاسهایش همه چیز را بررسی کرده است و استاد دلش خوش است که تقلبی نشده. کلاً یک قانون نانوشته توی دانشگاههای امریکا هست و آن این که اگر هندی یا چینی باشی، آنقدر دوست هموطن داری که شاید هیچ وقت نیاز نباشد که مسائل و تمرینات درس را تنهایی حل کنی.
بالاخره استاد پاسخها را اعلام میکند و من همان روز میروم برای اعتراض به دفترش. از قضا اشتباهی کرده و از ۶۰ نمره، ۱۹ نمره اشتباهی از من کم کرده و حالا نمرهام میرود بالای میانگین. بعد از این خیلی خودمانی بهش میگویم که این جور امتحان میانترم گرفتن عملی نیست چون خیلیها تقلب میکنند. او هم میگوید که چارهای ندارد از این کار، چون این درس را نمیشود توی یک ساعت امتحان گرفت و امیدوار است در امتحان پایانترم خوب و بد، راحت از هم سوا شوند. کما این که این اتفاق افتاد و خیلیهایی که خیلی نمرات خوبی از تمرینها و میانترم گرفتند، موقع پایانترم به معنای واقعی گند زدند. من هم از بس توی این ترم مسأله حل کرده بودم حالم از خواندن درس داشت به هم میخورد و روز و شب قبل از امتحان مجبور بودم بنشینم و سؤالات پایانترم درسی را که مدرس حل تمرینش بودم تصحیح کنم. موقع امتحان هم اتفاق زیاد خاصی نیفتاد و خدا را شکر به خیر و خوشی این درس را به سرانجام رساندم.
مانده درس بعدی که سیستم عامل باشد. این درس از آن درسهای روی اعصاب بود. یک درس بیربط که همهٔ دانشجوهای دکتری باید بگذرانند. نیازی نیست که حتماً درس را برداریم و گرفتن نمرهٔ قبولی در امتحان پایانترم کافی است، آن هم با نمرهٔ بالا (چیزی در حد شانزده از بیست). به طور متوسط هم هر دانشجوی دکتری سه بار این درس را رد میشود تا بار چهارم به زور و زحمت از آن قبولی بگیرد. من و ویکتور، دانشجوی اسپانیایی که با هم مدرس حل تمرین درس پردازش زبان هستیم، با هم قرار گذاشتهایم که هر آخر هفته بنشینیم و مسأله حل کنیم. دو سه روز آخر صبح تا آخر شب توی آزمایشگاه فکر و ذکرمان میشود این که این درس را به هر شکلی که شده بگذارنیم. خدا را شکر این یکی هم اتفاق افتاد. جالبتر آن که ترم بعدش از بس که دانشجوها به این مسأله اعتراض میکنند، دانشکده راضی میشود که قوانین را کمی منعطفتر کند تا نسل بعد از ما مجبور نباشد درسی را بخواند که دو روز بعد از امتحان به هیچ دردش نمیخورد. از بدیاش گفتم بگذارید خوبیاش را هم بگویم. دانشجوهایی که در دورهٔ کارشناسی این درس را اخذ میکنند، مجبورند هر سه نفر با هم یک گوشی با سیستم عامل اندروید بخرند و تکلیفهای عملیشان را روی گوشی انجام دهند. چون تکلیفهای عملی درس در مورد نوشتن برنامههای سیستمی بر روی سیستم عامل اندروید است. خیلی معروف است که اگر کسی این درس را بردارد و با نمرهٔ خوب بگذراند به راحتی میتواند در شرکتهای معتبری مثل وی.ام.ویر یا اینتل کار گیر بیاورد. مقایسهاش با وضع درسی خودمان در ایران به عهدهٔ شمای مخاطب.
کارآموزی
کارهای نهایی کارآموزی تابستانم را دارم جمع و جور میکنم تا مقالهای شود. مقالهٔ اول را به مجلهای میفرستیم و داور به ما بهتان تقلب میزند. میگوید به نظر میآید این کار رونوشت یک کار قبلی باشد. حالا این کار قبلی هم برای خودمان هست و تازه متوجه میشوم که باید توی نوشتن جملات حتی دقت کنم که شبیه مقالات قبلی خودم نشود تا یک وقت داورها حس نکنند کار تکراری را دارم به عنوان کار نو قالب میکنم.خلاصه بیخیال این مجله میشوم و برای همایشی که قرار است در سوئد برگزار شود مقاله را بازنویسی میکنیم. همزمان هم پی گرفتن کارآموزی برای تابستان هستم ولی هنوز جای دندانگیری گیرم نیامده. مایکروسافت که جواب آدم را نمیدهد. با جوئل که مشورت میکنم مکثی میکند و میگوید بین خودمان باشد؛ قرار است از سال ۲۰۱۴ برود یاهوی نیویورک کار کند و دنبال کارآموز است. من هم لبیکی میگویم و قضیهٔ پیدا کردن کارآموزی فیصله پیدا میکند.
دو مصاحبه هم برایم تدارک میبینند. یکی با آماندا رئیس بخش پردازش زبان نیویورک و دیگری با اندرجیت که رئیس هندی بخش پردازش زبان کل شعبات یاهو است. مصاحبهها روال است و مشکل خاصی ندارد. مثل این که گروهشان خیلی نوپاست و خود آماندا هم یک سال نیست که از at&t آمده بیرون و به یاهو پیوسته. یکی دو هفتهٔ دیگر هم مدارک برای امضا ارسال میشود. جالبتر از همه بخشی از قرارداد هست که تویش نوشته شده اگر سرباز یا کهنهسرباز ارتش امریکا باشیم امتیازاتی هست و فهرستی از عملیاتهای جنگی ارتش امریکا را آوردهاند. یعنی سوراخی نیست که اینها درش نبوده باشند. از قطب جنوب سفلی تا قطب شمال علیا. طرفهای ما را هم که بماند؛ از عملیاتهای خلیج فارس بگیر تا جنگ کویت و جنگ اخیر در افغانستان و الخ. خلاصه چیزی که برای هر کس که بگویی ننگ است برای اینها ته افتخار.
حقوق پیشنهادی کارآموزی کمی بیشتر از جای قبلی است ولی این یکی نیاز به «جواز صدور» دارد. این جواز صدور برای شهروندهای کشورهای مورددار به زعم اینها یعنی ایران، سوریه، لیبی و کره شمالی است. یک فهرست بلندبالا از شرکتهایی که در آنها کار کردهام چه در ایران و چه در امریکا از من میگیرند. کلی کاغذپاره را امضا میکنم. مثل این که چند ماهی طول میکشد که این مدارک مورد تأیید بخش امنیت دولت امریکا قرار بگیرد و خیلی خوشاقبال اگر باشم همان نزدیکهای تابستان کار جور میشود.
مقاله
امسال خبری از تعطیلات درست و حسابی کریسمس هم نیست چون مهلت ارسال مقالهٔ همایش زبانشناسی رایانهای افتاده وسط همین تعطیلات. به استادم گفتم که بعد از اتمام مهلت مقاله غیبم میزند و میروم ویرجینیا کمی شهر را بگردم و کمکی تفریح کنم. حالا وسط تعطیلات نشستهام توی آزمایشگاه و آزمایشهای آخرم را انجام میدهم و هی مقاله را زیاد و کم میکنم.خبری از نتایج از سمت پستداک استاد دیگر نیست. روز آخر میشود و نه به تلفن جواب میدهد و نه ایمیل. سریع با استادها جلسه میگذاریم و تصمیم این میشود که هر طوری شده هم کار نصفه را کش بدهیم و مقالهاش کنیم. حالا تقسیم کار میشود. استاد من باید بخش وسطی مقاله را تمیز کند، من بخش آزمایشهای مقاله را درست و اصلاح کنم و استاد دیگر مقدمه بنویسد. مهلت ارسال هم سال ۳ بامداد است و دو استاد پا به پای من دارند کار میکنند.
بالاخره ساعت دو و پنجاه دقیقه بامداد،مقاله به اتمام میرسد و کارمان تمام میشود. خبری از پستداک استاد که نیست و تحقیقاً هم هیچ کاری نکرده ولی به خاطر عرف گروهی اسمش را میگذاریم توی نویسندهها. از دستش بدجوری لجم گرفته. رسماً یک سال است با تیم ما همراه شده. شش ماه اول بهانهاش پایاننامهٔ دکترایش در کمبریج بوده و شش ماه دوم هر هفته میگوید هفتهٔ بعد و حالا دقیقاً موقع مهلت مقالهها غیبش میزند.
تعطیلات
هوا خوب همراهی میکند. یک هفته ویرجینیا میمانیم و یکی دو روز توی دی سی میچرخیم. سری هم به باغ وحشش میزنیم و گوشی دستمان میآید که اگر چیزی توی امریکا رایگان باشد حتماً مشکلی دارد. توی این باغ وحش سر جمع ده تا حیوان ندیدیم، همهشان هم خسته. بیشتر حیوانات گوشهٔ قفس لمیده بودند و به زحمت میشود دیدهشان. جالبترین بخش باغ وحش هم شبیهسازی منطقهٔ آمازون بود که واردش که میشدیم از بیشادراری میمونهای درختی در امان نبودیم.هوا را طوری تنظیم کرده بودند که شبیه به آمازون شود. خلاصه این که کل گشتن سهساعته توی باغ وحش بیشترش پیادهروی و حیوانیابی بود تا حیوانبینی. بقیهٔ روزها هم به پیادهروی دور و ور میگذرد و معلوممان میشود که بدون داشتن خودرو توی این دهات نمیشود قدم از قدم برداشت و کل تعطیلاتمان به هیچ میگذرد.
مطالب مرتبط
همسفر شراب (قسمت سیوهشتم-بخش اول)
۳۰ شهریور ۱۴۰۱
دو خانم جوان که مثل لبنانیها چادر سیاه سر کردهاند و چند خانم محجبهٔ دیگر. باید برگردیم به سرسرا برای گرفتن دفترچهٔ برنامهٔ همایش.
مطالعهسوالات معلم
۲۹ شهریور ۱۴۰۱
معلم دبستان این سوالات رو قبل از شروع شدن سال تحصیلی از والدین پرسیده است
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیوهفتم-بخش اول)
۱۵ شهریور ۱۴۰۱
صبح زود راهی دیترویت میشویم. صبح آنقدر زود است که جاده خلوت باشد و من، تنها بیدار جاده که پشت فرمان نشستهام و بقیه خوابند.
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیو ششم-بخش پنجم)
۳۰ مرداد ۱۴۰۱
میخواهد خانهاش را بفروشد. میپرسم هنوز زیر قرض بانک است؟ میگوید بله. کنجکاو میشوم در مورد نرخ سود بانکها. میگوید خیلی ساده است. قرار بوده ۲۰ سال و هر ماهی ۲۵۰۰ دلار بدهیم برای خانهای که ۲۵۰ هزار دلار میارزد.
مطالعهآخرین مطالب
همسفر شراب (قسمت بیست و پنجم)
مشاهده صفحه روایت ایرانیان از آمریکاترم پاییز و زمستان ۲۰۱۳ کج دار و مریز در حال گذر است. هر هفته به همراه بقیهٔ حل تمرینها با استاد درس جلسه داریم و یک ربعی طول میکشد. استاد میپرسد که اوضاع بچهها چه طوری است و ما هم توضیحاتی میدهیم. من هم که دو هفته یک بار باید بروم سر کلاس و چهار پنج تا تمرین برای بچهها حل کنم. کل ترم ۴ تکلیف حلکردنی دارد که هر کدامش ۳ مسأله است و ۳ حل تمرین تقسیم کار میکنند: هر مسأله برای یکی. میماند حل تمرین آخر که تمرین برنامهنویسی را باید ارزیابی کند. یعنی ۴ مدرس حل تمرین و ۴ تمرین برنامهنویسی. استاد درس هم وسطش معلوم نیست چه جور مریضی گرفته که از وسط ترم به بعد، دانشجوی سال آخرش را میسپارد درس بدهد. این دانشجو البته کار خودش را خوب بلد است و بعداً معلوم میشود که قرار است از پاییز ۲۰۱۵ برود دانشگاه هاروارد استاد دانشگاه بشود.
روز جشن هالووین امسال با سال قبل فرق میکند. چون منشی آزمایشگاه، کتی، کلی تدارک دیده برای امسال و آزمایشگاه را تزئین کرده و تنقلات هم خریده. خودش اهل برونکس نیویورک است ولی پدر و مادرش از مهاجران ایرلندی هستند. هوای امسال هم سردتر از سال قبل است. گاهی به منفی بیست هم میرسد و آدم لرزهاش میگیرد از دست هوا. رود هادسن امسال جدی جدی یخ زده است و اثری از جریان در آن دیده نمیشود.
میانترم درس الگوریتم که میشود قرار است به جای این که سر جلسه امتحان بدهیم مثل بچهٔ آدم سؤالها را برداریم و در سه روز حلشان کنیم و بندازیمش توی صندوق برگههای امتحانی. قرار هست کسی با کس دیگری مشورت نکند و استفاده از هر منبعی غیر از کتاب درسی غیرقانونی است.
با کلی جان کندن سؤالها را حل میکنم. هفتهٔ بعد استاد میآید سر کلاس و نمرهها را اعلام میکند و برگهها را میدهد دستمان ولی میگوید تا زمانی که جواب سؤالها اعلام نشده کسی حق اعتراض ندارد. نمرهٔ من خیلی پایینتر از میانگین است. از طرفی از نمرهٔ خودم متعجبم و از طرفی دیگر از نمرهٔ بالای میانگین. برایم واضح است که اشتباهی رخ داده. توی آزمایشگاه با یکی از بچهها در مورد این مسأله حرف میزنم و یکی از دانشجوهای ارشد هندی خندهاش میگیرد. میگوید که بچهها در گروههای چندنفری مینشستند توی کتابخانه و مسألهها را با هم حل میکردند. حتی هماتاقیاش با تلفن و اسکایپ سؤال به سؤال با همکلاسهایش همه چیز را بررسی کرده است و استاد دلش خوش است که تقلبی نشده. کلاً یک قانون نانوشته توی دانشگاههای امریکا هست و آن این که اگر هندی یا چینی باشی، آنقدر دوست هموطن داری که شاید هیچ وقت نیاز نباشد که مسائل و تمرینات درس را تنهایی حل کنی.
بالاخره استاد پاسخها را اعلام میکند و من همان روز میروم برای اعتراض به دفترش. از قضا اشتباهی کرده و از ۶۰ نمره، ۱۹ نمره اشتباهی از من کم کرده و حالا نمرهام میرود بالای میانگین. بعد از این خیلی خودمانی بهش میگویم که این جور امتحان میانترم گرفتن عملی نیست چون خیلیها تقلب میکنند. او هم میگوید که چارهای ندارد از این کار، چون این درس را نمیشود توی یک ساعت امتحان گرفت و امیدوار است در امتحان پایانترم خوب و بد، راحت از هم سوا شوند. کما این که این اتفاق افتاد و خیلیهایی که خیلی نمرات خوبی از تمرینها و میانترم گرفتند، موقع پایانترم به معنای واقعی گند زدند. من هم از بس توی این ترم مسأله حل کرده بودم حالم از خواندن درس داشت به هم میخورد و روز و شب قبل از امتحان مجبور بودم بنشینم و سؤالات پایانترم درسی را که مدرس حل تمرینش بودم تصحیح کنم. موقع امتحان هم اتفاق زیاد خاصی نیفتاد و خدا را شکر به خیر و خوشی این درس را به سرانجام رساندم.
مانده درس بعدی که سیستم عامل باشد. این درس از آن درسهای روی اعصاب بود. یک درس بیربط که همهٔ دانشجوهای دکتری باید بگذرانند. نیازی نیست که حتماً درس را برداریم و گرفتن نمرهٔ قبولی در امتحان پایانترم کافی است، آن هم با نمرهٔ بالا (چیزی در حد شانزده از بیست). به طور متوسط هم هر دانشجوی دکتری سه بار این درس را رد میشود تا بار چهارم به زور و زحمت از آن قبولی بگیرد. من و ویکتور، دانشجوی اسپانیایی که با هم مدرس حل تمرین درس پردازش زبان هستیم، با هم قرار گذاشتهایم که هر آخر هفته بنشینیم و مسأله حل کنیم. دو سه روز آخر صبح تا آخر شب توی آزمایشگاه فکر و ذکرمان میشود این که این درس را به هر شکلی که شده بگذارنیم. خدا را شکر این یکی هم اتفاق افتاد. جالبتر آن که ترم بعدش از بس که دانشجوها به این مسأله اعتراض میکنند، دانشکده راضی میشود که قوانین را کمی منعطفتر کند تا نسل بعد از ما مجبور نباشد درسی را بخواند که دو روز بعد از امتحان به هیچ دردش نمیخورد. از بدیاش گفتم بگذارید خوبیاش را هم بگویم. دانشجوهایی که در دورهٔ کارشناسی این درس را اخذ میکنند، مجبورند هر سه نفر با هم یک گوشی با سیستم عامل اندروید بخرند و تکلیفهای عملیشان را روی گوشی انجام دهند. چون تکلیفهای عملی درس در مورد نوشتن برنامههای سیستمی بر روی سیستم عامل اندروید است. خیلی معروف است که اگر کسی این درس را بردارد و با نمرهٔ خوب بگذراند به راحتی میتواند در شرکتهای معتبری مثل وی.ام.ویر یا اینتل کار گیر بیاورد. مقایسهاش با وضع درسی خودمان در ایران به عهدهٔ شمای مخاطب.
خلاصه بیخیال این مجله میشوم و برای همایشی که قرار است در سوئد برگزار شود مقاله را بازنویسی میکنیم. همزمان هم پی گرفتن کارآموزی برای تابستان هستم ولی هنوز جای دندانگیری گیرم نیامده. مایکروسافت که جواب آدم را نمیدهد. با جوئل که مشورت میکنم مکثی میکند و میگوید بین خودمان باشد؛ قرار است از سال ۲۰۱۴ برود یاهوی نیویورک کار کند و دنبال کارآموز است. من هم لبیکی میگویم و قضیهٔ پیدا کردن کارآموزی فیصله پیدا میکند.
دو مصاحبه هم برایم تدارک میبینند. یکی با آماندا رئیس بخش پردازش زبان نیویورک و دیگری با اندرجیت که رئیس هندی بخش پردازش زبان کل شعبات یاهو است. مصاحبهها روال است و مشکل خاصی ندارد. مثل این که گروهشان خیلی نوپاست و خود آماندا هم یک سال نیست که از at&t آمده بیرون و به یاهو پیوسته. یکی دو هفتهٔ دیگر هم مدارک برای امضا ارسال میشود. جالبتر از همه بخشی از قرارداد هست که تویش نوشته شده اگر سرباز یا کهنهسرباز ارتش امریکا باشیم امتیازاتی هست و فهرستی از عملیاتهای جنگی ارتش امریکا را آوردهاند. یعنی سوراخی نیست که اینها درش نبوده باشند. از قطب جنوب سفلی تا قطب شمال علیا. طرفهای ما را هم که بماند؛ از عملیاتهای خلیج فارس بگیر تا جنگ کویت و جنگ اخیر در افغانستان و الخ. خلاصه چیزی که برای هر کس که بگویی ننگ است برای اینها ته افتخار.
حقوق پیشنهادی کارآموزی کمی بیشتر از جای قبلی است ولی این یکی نیاز به «جواز صدور» دارد. این جواز صدور برای شهروندهای کشورهای مورددار به زعم اینها یعنی ایران، سوریه، لیبی و کره شمالی است. یک فهرست بلندبالا از شرکتهایی که در آنها کار کردهام چه در ایران و چه در امریکا از من میگیرند. کلی کاغذپاره را امضا میکنم. مثل این که چند ماهی طول میکشد که این مدارک مورد تأیید بخش امنیت دولت امریکا قرار بگیرد و خیلی خوشاقبال اگر باشم همان نزدیکهای تابستان کار جور میشود.
خبری از نتایج از سمت پستداک استاد دیگر نیست. روز آخر میشود و نه به تلفن جواب میدهد و نه ایمیل. سریع با استادها جلسه میگذاریم و تصمیم این میشود که هر طوری شده هم کار نصفه را کش بدهیم و مقالهاش کنیم. حالا تقسیم کار میشود. استاد من باید بخش وسطی مقاله را تمیز کند، من بخش آزمایشهای مقاله را درست و اصلاح کنم و استاد دیگر مقدمه بنویسد. مهلت ارسال هم سال ۳ بامداد است و دو استاد پا به پای من دارند کار میکنند.
بالاخره ساعت دو و پنجاه دقیقه بامداد،مقاله به اتمام میرسد و کارمان تمام میشود. خبری از پستداک استاد که نیست و تحقیقاً هم هیچ کاری نکرده ولی به خاطر عرف گروهی اسمش را میگذاریم توی نویسندهها. از دستش بدجوری لجم گرفته. رسماً یک سال است با تیم ما همراه شده. شش ماه اول بهانهاش پایاننامهٔ دکترایش در کمبریج بوده و شش ماه دوم هر هفته میگوید هفتهٔ بعد و حالا دقیقاً موقع مهلت مقالهها غیبش میزند.
هوا را طوری تنظیم کرده بودند که شبیه به آمازون شود. خلاصه این که کل گشتن سهساعته توی باغ وحش بیشترش پیادهروی و حیوانیابی بود تا حیوانبینی. بقیهٔ روزها هم به پیادهروی دور و ور میگذرد و معلوممان میشود که بدون داشتن خودرو توی این دهات نمیشود قدم از قدم برداشت و کل تعطیلاتمان به هیچ میگذرد.
روز جشن هالووین امسال با سال قبل فرق میکند. چون منشی آزمایشگاه، کتی، کلی تدارک دیده برای امسال و آزمایشگاه را تزئین کرده و تنقلات هم خریده. خودش اهل برونکس نیویورک است ولی پدر و مادرش از مهاجران ایرلندی هستند. هوای امسال هم سردتر از سال قبل است. گاهی به منفی بیست هم میرسد و آدم لرزهاش میگیرد از دست هوا. رود هادسن امسال جدی جدی یخ زده است و اثری از جریان در آن دیده نمیشود.
میانترم درس الگوریتم که میشود قرار است به جای این که سر جلسه امتحان بدهیم مثل بچهٔ آدم سؤالها را برداریم و در سه روز حلشان کنیم و بندازیمش توی صندوق برگههای امتحانی. قرار هست کسی با کس دیگری مشورت نکند و استفاده از هر منبعی غیر از کتاب درسی غیرقانونی است.
با کلی جان کندن سؤالها را حل میکنم. هفتهٔ بعد استاد میآید سر کلاس و نمرهها را اعلام میکند و برگهها را میدهد دستمان ولی میگوید تا زمانی که جواب سؤالها اعلام نشده کسی حق اعتراض ندارد. نمرهٔ من خیلی پایینتر از میانگین است. از طرفی از نمرهٔ خودم متعجبم و از طرفی دیگر از نمرهٔ بالای میانگین. برایم واضح است که اشتباهی رخ داده. توی آزمایشگاه با یکی از بچهها در مورد این مسأله حرف میزنم و یکی از دانشجوهای ارشد هندی خندهاش میگیرد. میگوید که بچهها در گروههای چندنفری مینشستند توی کتابخانه و مسألهها را با هم حل میکردند. حتی هماتاقیاش با تلفن و اسکایپ سؤال به سؤال با همکلاسهایش همه چیز را بررسی کرده است و استاد دلش خوش است که تقلبی نشده. کلاً یک قانون نانوشته توی دانشگاههای امریکا هست و آن این که اگر هندی یا چینی باشی، آنقدر دوست هموطن داری که شاید هیچ وقت نیاز نباشد که مسائل و تمرینات درس را تنهایی حل کنی.
بالاخره استاد پاسخها را اعلام میکند و من همان روز میروم برای اعتراض به دفترش. از قضا اشتباهی کرده و از ۶۰ نمره، ۱۹ نمره اشتباهی از من کم کرده و حالا نمرهام میرود بالای میانگین. بعد از این خیلی خودمانی بهش میگویم که این جور امتحان میانترم گرفتن عملی نیست چون خیلیها تقلب میکنند. او هم میگوید که چارهای ندارد از این کار، چون این درس را نمیشود توی یک ساعت امتحان گرفت و امیدوار است در امتحان پایانترم خوب و بد، راحت از هم سوا شوند. کما این که این اتفاق افتاد و خیلیهایی که خیلی نمرات خوبی از تمرینها و میانترم گرفتند، موقع پایانترم به معنای واقعی گند زدند. من هم از بس توی این ترم مسأله حل کرده بودم حالم از خواندن درس داشت به هم میخورد و روز و شب قبل از امتحان مجبور بودم بنشینم و سؤالات پایانترم درسی را که مدرس حل تمرینش بودم تصحیح کنم. موقع امتحان هم اتفاق زیاد خاصی نیفتاد و خدا را شکر به خیر و خوشی این درس را به سرانجام رساندم.
مانده درس بعدی که سیستم عامل باشد. این درس از آن درسهای روی اعصاب بود. یک درس بیربط که همهٔ دانشجوهای دکتری باید بگذرانند. نیازی نیست که حتماً درس را برداریم و گرفتن نمرهٔ قبولی در امتحان پایانترم کافی است، آن هم با نمرهٔ بالا (چیزی در حد شانزده از بیست). به طور متوسط هم هر دانشجوی دکتری سه بار این درس را رد میشود تا بار چهارم به زور و زحمت از آن قبولی بگیرد. من و ویکتور، دانشجوی اسپانیایی که با هم مدرس حل تمرین درس پردازش زبان هستیم، با هم قرار گذاشتهایم که هر آخر هفته بنشینیم و مسأله حل کنیم. دو سه روز آخر صبح تا آخر شب توی آزمایشگاه فکر و ذکرمان میشود این که این درس را به هر شکلی که شده بگذارنیم. خدا را شکر این یکی هم اتفاق افتاد. جالبتر آن که ترم بعدش از بس که دانشجوها به این مسأله اعتراض میکنند، دانشکده راضی میشود که قوانین را کمی منعطفتر کند تا نسل بعد از ما مجبور نباشد درسی را بخواند که دو روز بعد از امتحان به هیچ دردش نمیخورد. از بدیاش گفتم بگذارید خوبیاش را هم بگویم. دانشجوهایی که در دورهٔ کارشناسی این درس را اخذ میکنند، مجبورند هر سه نفر با هم یک گوشی با سیستم عامل اندروید بخرند و تکلیفهای عملیشان را روی گوشی انجام دهند. چون تکلیفهای عملی درس در مورد نوشتن برنامههای سیستمی بر روی سیستم عامل اندروید است. خیلی معروف است که اگر کسی این درس را بردارد و با نمرهٔ خوب بگذراند به راحتی میتواند در شرکتهای معتبری مثل وی.ام.ویر یا اینتل کار گیر بیاورد. مقایسهاش با وضع درسی خودمان در ایران به عهدهٔ شمای مخاطب.
کارآموزی
کارهای نهایی کارآموزی تابستانم را دارم جمع و جور میکنم تا مقالهای شود. مقالهٔ اول را به مجلهای میفرستیم و داور به ما بهتان تقلب میزند. میگوید به نظر میآید این کار رونوشت یک کار قبلی باشد. حالا این کار قبلی هم برای خودمان هست و تازه متوجه میشوم که باید توی نوشتن جملات حتی دقت کنم که شبیه مقالات قبلی خودم نشود تا یک وقت داورها حس نکنند کار تکراری را دارم به عنوان کار نو قالب میکنم.خلاصه بیخیال این مجله میشوم و برای همایشی که قرار است در سوئد برگزار شود مقاله را بازنویسی میکنیم. همزمان هم پی گرفتن کارآموزی برای تابستان هستم ولی هنوز جای دندانگیری گیرم نیامده. مایکروسافت که جواب آدم را نمیدهد. با جوئل که مشورت میکنم مکثی میکند و میگوید بین خودمان باشد؛ قرار است از سال ۲۰۱۴ برود یاهوی نیویورک کار کند و دنبال کارآموز است. من هم لبیکی میگویم و قضیهٔ پیدا کردن کارآموزی فیصله پیدا میکند.
دو مصاحبه هم برایم تدارک میبینند. یکی با آماندا رئیس بخش پردازش زبان نیویورک و دیگری با اندرجیت که رئیس هندی بخش پردازش زبان کل شعبات یاهو است. مصاحبهها روال است و مشکل خاصی ندارد. مثل این که گروهشان خیلی نوپاست و خود آماندا هم یک سال نیست که از at&t آمده بیرون و به یاهو پیوسته. یکی دو هفتهٔ دیگر هم مدارک برای امضا ارسال میشود. جالبتر از همه بخشی از قرارداد هست که تویش نوشته شده اگر سرباز یا کهنهسرباز ارتش امریکا باشیم امتیازاتی هست و فهرستی از عملیاتهای جنگی ارتش امریکا را آوردهاند. یعنی سوراخی نیست که اینها درش نبوده باشند. از قطب جنوب سفلی تا قطب شمال علیا. طرفهای ما را هم که بماند؛ از عملیاتهای خلیج فارس بگیر تا جنگ کویت و جنگ اخیر در افغانستان و الخ. خلاصه چیزی که برای هر کس که بگویی ننگ است برای اینها ته افتخار.
حقوق پیشنهادی کارآموزی کمی بیشتر از جای قبلی است ولی این یکی نیاز به «جواز صدور» دارد. این جواز صدور برای شهروندهای کشورهای مورددار به زعم اینها یعنی ایران، سوریه، لیبی و کره شمالی است. یک فهرست بلندبالا از شرکتهایی که در آنها کار کردهام چه در ایران و چه در امریکا از من میگیرند. کلی کاغذپاره را امضا میکنم. مثل این که چند ماهی طول میکشد که این مدارک مورد تأیید بخش امنیت دولت امریکا قرار بگیرد و خیلی خوشاقبال اگر باشم همان نزدیکهای تابستان کار جور میشود.
مقاله
امسال خبری از تعطیلات درست و حسابی کریسمس هم نیست چون مهلت ارسال مقالهٔ همایش زبانشناسی رایانهای افتاده وسط همین تعطیلات. به استادم گفتم که بعد از اتمام مهلت مقاله غیبم میزند و میروم ویرجینیا کمی شهر را بگردم و کمکی تفریح کنم. حالا وسط تعطیلات نشستهام توی آزمایشگاه و آزمایشهای آخرم را انجام میدهم و هی مقاله را زیاد و کم میکنم.خبری از نتایج از سمت پستداک استاد دیگر نیست. روز آخر میشود و نه به تلفن جواب میدهد و نه ایمیل. سریع با استادها جلسه میگذاریم و تصمیم این میشود که هر طوری شده هم کار نصفه را کش بدهیم و مقالهاش کنیم. حالا تقسیم کار میشود. استاد من باید بخش وسطی مقاله را تمیز کند، من بخش آزمایشهای مقاله را درست و اصلاح کنم و استاد دیگر مقدمه بنویسد. مهلت ارسال هم سال ۳ بامداد است و دو استاد پا به پای من دارند کار میکنند.
بالاخره ساعت دو و پنجاه دقیقه بامداد،مقاله به اتمام میرسد و کارمان تمام میشود. خبری از پستداک استاد که نیست و تحقیقاً هم هیچ کاری نکرده ولی به خاطر عرف گروهی اسمش را میگذاریم توی نویسندهها. از دستش بدجوری لجم گرفته. رسماً یک سال است با تیم ما همراه شده. شش ماه اول بهانهاش پایاننامهٔ دکترایش در کمبریج بوده و شش ماه دوم هر هفته میگوید هفتهٔ بعد و حالا دقیقاً موقع مهلت مقالهها غیبش میزند.
تعطیلات
هوا خوب همراهی میکند. یک هفته ویرجینیا میمانیم و یکی دو روز توی دی سی میچرخیم. سری هم به باغ وحشش میزنیم و گوشی دستمان میآید که اگر چیزی توی امریکا رایگان باشد حتماً مشکلی دارد. توی این باغ وحش سر جمع ده تا حیوان ندیدیم، همهشان هم خسته. بیشتر حیوانات گوشهٔ قفس لمیده بودند و به زحمت میشود دیدهشان. جالبترین بخش باغ وحش هم شبیهسازی منطقهٔ آمازون بود که واردش که میشدیم از بیشادراری میمونهای درختی در امان نبودیم.هوا را طوری تنظیم کرده بودند که شبیه به آمازون شود. خلاصه این که کل گشتن سهساعته توی باغ وحش بیشترش پیادهروی و حیوانیابی بود تا حیوانبینی. بقیهٔ روزها هم به پیادهروی دور و ور میگذرد و معلوممان میشود که بدون داشتن خودرو توی این دهات نمیشود قدم از قدم برداشت و کل تعطیلاتمان به هیچ میگذرد.
مطالب مرتبط
همسفر شراب (قسمت سی و هشتم-بخش دوم)
۱۵ مهر ۱۴۰۱
با استاد راهنمایم ساعت هشت صبح جلسه دارم. از وقتی که برای فرصت مطالعاتی طولانی رفته به گوگل، چارهای جز این نیست که یا اول صبح یا دم غروب جلسه داشته باشیم.
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیوهشتم-بخش اول)
۳۰ شهریور ۱۴۰۱
دو خانم جوان که مثل لبنانیها چادر سیاه سر کردهاند و چند خانم محجبهٔ دیگر. باید برگردیم به سرسرا برای گرفتن دفترچهٔ برنامهٔ همایش.
مطالعهسوالات معلم
۲۹ شهریور ۱۴۰۱
معلم دبستان این سوالات رو قبل از شروع شدن سال تحصیلی از والدین پرسیده است
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیوهفتم-بخش اول)
۱۵ شهریور ۱۴۰۱
صبح زود راهی دیترویت میشویم. صبح آنقدر زود است که جاده خلوت باشد و من، تنها بیدار جاده که پشت فرمان نشستهام و بقیه خوابند.
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیو ششم-بخش پنجم)
۳۰ مرداد ۱۴۰۱
میخواهد خانهاش را بفروشد. میپرسم هنوز زیر قرض بانک است؟ میگوید بله. کنجکاو میشوم در مورد نرخ سود بانکها. میگوید خیلی ساده است. قرار بوده ۲۰ سال و هر ماهی ۲۵۰۰ دلار بدهیم برای خانهای که ۲۵۰ هزار دلار میارزد.
مطالعهآخرین مطالب
ما به ملتی با بیماری مزمن خشونت، تنهایی، افسردگی ، تفرقه و فقر تبدیل شدهایم
۲۰ اسفند ۱۴۰۲
ما به ملتی با بیماری مزمن خشونت، تنهایی، افسردگی ، تفرقه و فقر تبدیل شدهایم ویدئوهای تحلیلی رابرت اف کندی...
مطالعهمستند وضعیت شکست ( Fail State )
۱۵ اسفند ۱۴۰۲
مستند وضعیت شکست Fail State کارگردان : الکس شبانو محصول : سال 2017 آمریکا ژانر : اجتماعی زبان: انگلیسی -...
مطالعهاصلی ترین عوامل شکل گیری اتحاد میان آمریکا و اسرائیل
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
اصلی ترین عوامل شکل گیری اتحاد میان آمریکا و اسرائیل ویدئوهای تحلیلی منبع : شبکه الجزیرهآمریکا همیشه مهمترین متحد اسرائیل...
مطالعهچرا نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا اینقدر به اسرائیل اهمیت می دهند؟
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
چرا نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا اینقدر به اسرائیل اهمیت می دهند؟ ویدئوهای تحلیلی منبع : رسانه UNPacked از اوباما تا...
مطالعهداستان اسرائیل چگونه برای مردم آمریکا روایت شده است؟
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
داستان اسرائیل چگونه برای مردم آمریکا روایت شده است؟ ویدئوهای تحلیلی منبع : شبکه الجزیرهدر این این ویدئو از برنامه...
مطالعه