با استاد راهنمایم ساعت هشت صبح جلسه دارم. از وقتی که برای فرصت مطالعاتی طولانی رفته به گوگل، چارهای جز این نیست که یا اول صبح یا دم غروب جلسه داشته باشیم.
مطالعهآخرْعاقبت یک قاچاقچی جنسی
۴ آبان ۱۳۹۸ صدایش کردم مایکل (قسمت دوم)
۴ آبان ۱۳۹۸صدایش کردم مایکل (قسمت اول)
مشاهده صفحه روایت ایرانیان از آمریکاروز آخرم در لوس آنجلس است، الباقی سفر را میروم دانشگاه سن دیگو. خواستم آخرین رستوران ایرانی ام را در این چند ساعت مانده به حرکت قطار تجربه کنم. ته چین های رستوران شمشیری معروف است. در مسیر رستوران، در خیابان وست وود، تقاطع میسوری، چهره ی فردی که از مقابل می آمد بنظرم آشنا بود.
نزدیکش که شدم سلام کردم، جواب فارسی را که شنیدم و تقریبا مطمئن شدم که خودش است، گفتم شما مایکل هستی؟ اسمی بود که در همان لحظه به ذهنم آمد. خندید و گفت بله. اندکی ترسیدم که نکند کسی مرا با او ببیند! خواستم که هم ریسک ملاقات با او را نکنم و هم وقتم را با صحبت با او هدر ندهم و سریعتر راهم را ادامه دهم، ولی یک کنجکاوی شاید حقوقی باز هم ترمزم را کشید، بیشتر از هر چیزی از تقاضای غرامتش در دادگاه نیویورک شاکی بودم. میخواستم پشت پرده این شکایت و طریقه پرداخت حق الوکاله سنگین پرونده و رقم احتمالا نجومی هزینه دادخواست را بپرسم.
همان ابتدا این عکس را گرفتم، میدانستم که بعید است در آخر صحبت بگذارد عکسی از او بگیرم.
بعد از پاسخ به سوالش از نام و شغلم، تقریبا بدون مقدمه پرسیدم چرا از تحریم س پاه توسط دولت ترامپ انتقاد کردی؟ گفت نظر شخصی ام است، هنوز هم بر آن تاکید دارم. گفت خیلی ها نقدم کردند و گفتند که نکند میخواهی برگردی ایران که سیاست کشور حامی ات را نقد کردی. خیلی ها هم حمایت کردند. گفتم حالا میخواهی برگردی؟ گفت برگردم دوباره زندانی ام میکنند. حکومت هم زندانی ام نکند، مردم در کوچه و بازار یک بلایی سرم می آورند. شاید باورت نشود ولی خانواده ام در همین لوس آنجلس هم نگران من می شوند وقتی که میروم بیرون. گفتم اینجا چرا؟ گفت: ایران اینجا هم “آدم” دارد! ممکن است مرا بدزدند و بعد هم مجبورم کنند که برایشان کار کنم! سخت بود جلوی خنده ام را به این پاسخش بگیرم. منطقا باید پاسخهایی پخته تر میداد ولی این جوابهایش خیلی از سرباز کنی بود. گفتم شاید سخت میتواند به فارسی پاسخ دهد، خواستم که انگلیسی جواب دهد، دو سه کلمه را انگلیسی گفت و دوباره کانالش را به فارسی تغییر داد.
بحث را به گاندو کشاندم.
از زندانش گفت، اینکه شکنجه جسمی نشده است و شاید بزرگترین شکنجه اش همان روشنی دائمی چراغ زندان بوده.
ازینکه سلولش بسیار کوچکتر از آنچه در فیلم نمایش داده شده، بود. میگفت ولی لااقل سلول من یک توالت داشت، سلول همسرم همان را هم نداشت.
میگفت من هیچ وقت پدر و خانواده ای ثروتمند نداشته ام ولیکن در سریال مرا متمول تصویر کرده بودند.
از حذف قسمتی از معامله در سریال گفت. اینکه ایران با وجود اینکه میدانست احتمال بازگشت زندانیان ایرانی حاضر در آمریکا، به وطن کم است، باز هم برای نجاتشان تلاش کرد و توأمان با آزادی من، آن هفت نفر هم آزاد شدند. گفت این کار را بعید میدانم کشور دیگری جز ایران و آمریکا برای اتباعشان انجام دهند. مثال انگلستان را زد. گفت خسیس ترین دولتند و فقط مدعی قدرت. حتی حاضر نیستند کمترین هزینه ای چه مالی و یا حتی دیپلماتیک برای آزادی نازنین زاغری متحمل شوند.
از پنج سالی گفت که بهترین و متنعم ترین سالهای زندگی اش بوده. همان پنج سالی که تهران را درک کرده بود. گفت: زندگی من در اینجا به مراتب بدتر است از زندگی ام در ایران. مثالی زد که شاید مضحک به نظر برسد. گفت مثلا من در اینجا حتی توان برآمدن از عهده هزینه های یک خودروی معمولی را هم ندارم و وسیله نقلیه عمومی استفاده میکنم و یا اوبر، ولی در تهران در بهترین شرایط رفاهی زندگی میکردم. حال آنکه با تصویری که ایران از من ساخته احتمالا باید حداقل راننده شخصی میداشتم. ادامه دارد...
نزدیکش که شدم سلام کردم، جواب فارسی را که شنیدم و تقریبا مطمئن شدم که خودش است، گفتم شما مایکل هستی؟ اسمی بود که در همان لحظه به ذهنم آمد. خندید و گفت بله. اندکی ترسیدم که نکند کسی مرا با او ببیند! خواستم که هم ریسک ملاقات با او را نکنم و هم وقتم را با صحبت با او هدر ندهم و سریعتر راهم را ادامه دهم، ولی یک کنجکاوی شاید حقوقی باز هم ترمزم را کشید، بیشتر از هر چیزی از تقاضای غرامتش در دادگاه نیویورک شاکی بودم. میخواستم پشت پرده این شکایت و طریقه پرداخت حق الوکاله سنگین پرونده و رقم احتمالا نجومی هزینه دادخواست را بپرسم.
همان ابتدا این عکس را گرفتم، میدانستم که بعید است در آخر صحبت بگذارد عکسی از او بگیرم.
بعد از پاسخ به سوالش از نام و شغلم، تقریبا بدون مقدمه پرسیدم چرا از تحریم س پاه توسط دولت ترامپ انتقاد کردی؟ گفت نظر شخصی ام است، هنوز هم بر آن تاکید دارم. گفت خیلی ها نقدم کردند و گفتند که نکند میخواهی برگردی ایران که سیاست کشور حامی ات را نقد کردی. خیلی ها هم حمایت کردند. گفتم حالا میخواهی برگردی؟ گفت برگردم دوباره زندانی ام میکنند. حکومت هم زندانی ام نکند، مردم در کوچه و بازار یک بلایی سرم می آورند. شاید باورت نشود ولی خانواده ام در همین لوس آنجلس هم نگران من می شوند وقتی که میروم بیرون. گفتم اینجا چرا؟ گفت: ایران اینجا هم “آدم” دارد! ممکن است مرا بدزدند و بعد هم مجبورم کنند که برایشان کار کنم! سخت بود جلوی خنده ام را به این پاسخش بگیرم. منطقا باید پاسخهایی پخته تر میداد ولی این جوابهایش خیلی از سرباز کنی بود. گفتم شاید سخت میتواند به فارسی پاسخ دهد، خواستم که انگلیسی جواب دهد، دو سه کلمه را انگلیسی گفت و دوباره کانالش را به فارسی تغییر داد.
بحث را به گاندو کشاندم.
از زندانش گفت، اینکه شکنجه جسمی نشده است و شاید بزرگترین شکنجه اش همان روشنی دائمی چراغ زندان بوده.
ازینکه سلولش بسیار کوچکتر از آنچه در فیلم نمایش داده شده، بود. میگفت ولی لااقل سلول من یک توالت داشت، سلول همسرم همان را هم نداشت.
میگفت من هیچ وقت پدر و خانواده ای ثروتمند نداشته ام ولیکن در سریال مرا متمول تصویر کرده بودند.
از حذف قسمتی از معامله در سریال گفت. اینکه ایران با وجود اینکه میدانست احتمال بازگشت زندانیان ایرانی حاضر در آمریکا، به وطن کم است، باز هم برای نجاتشان تلاش کرد و توأمان با آزادی من، آن هفت نفر هم آزاد شدند. گفت این کار را بعید میدانم کشور دیگری جز ایران و آمریکا برای اتباعشان انجام دهند. مثال انگلستان را زد. گفت خسیس ترین دولتند و فقط مدعی قدرت. حتی حاضر نیستند کمترین هزینه ای چه مالی و یا حتی دیپلماتیک برای آزادی نازنین زاغری متحمل شوند.
از پنج سالی گفت که بهترین و متنعم ترین سالهای زندگی اش بوده. همان پنج سالی که تهران را درک کرده بود. گفت: زندگی من در اینجا به مراتب بدتر است از زندگی ام در ایران. مثالی زد که شاید مضحک به نظر برسد. گفت مثلا من در اینجا حتی توان برآمدن از عهده هزینه های یک خودروی معمولی را هم ندارم و وسیله نقلیه عمومی استفاده میکنم و یا اوبر، ولی در تهران در بهترین شرایط رفاهی زندگی میکردم. حال آنکه با تصویری که ایران از من ساخته احتمالا باید حداقل راننده شخصی میداشتم. ادامه دارد...
روایتی از : سید محسن روحانی
منبع : کانال تلگرامی یک حقوقی در نیویورک
مشاهده سایر مطالب سید محسن روحانی
منبع : کانال تلگرامی یک حقوقی در نیویورک
مشاهده سایر مطالب سید محسن روحانی
مطالب مرتبط
همسفر شراب (قسمت سیوهشتم-بخش اول)
۳۰ شهریور ۱۴۰۱
دو خانم جوان که مثل لبنانیها چادر سیاه سر کردهاند و چند خانم محجبهٔ دیگر. باید برگردیم به سرسرا برای گرفتن دفترچهٔ برنامهٔ همایش.
مطالعهسوالات معلم
۲۹ شهریور ۱۴۰۱
معلم دبستان این سوالات رو قبل از شروع شدن سال تحصیلی از والدین پرسیده است
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیوهفتم-بخش اول)
۱۵ شهریور ۱۴۰۱
صبح زود راهی دیترویت میشویم. صبح آنقدر زود است که جاده خلوت باشد و من، تنها بیدار جاده که پشت فرمان نشستهام و بقیه خوابند.
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیو ششم-بخش پنجم)
۳۰ مرداد ۱۴۰۱
میخواهد خانهاش را بفروشد. میپرسم هنوز زیر قرض بانک است؟ میگوید بله. کنجکاو میشوم در مورد نرخ سود بانکها. میگوید خیلی ساده است. قرار بوده ۲۰ سال و هر ماهی ۲۵۰۰ دلار بدهیم برای خانهای که ۲۵۰ هزار دلار میارزد.
مطالعهآخرین مطالب
صدایش کردم مایکل (قسمت اول)
مشاهده صفحه روایت ایرانیان از آمریکاروز آخرم در لوس آنجلس است، الباقی سفر را میروم دانشگاه سن دیگو. خواستم آخرین رستوران ایرانی ام را در این چند ساعت مانده به حرکت قطار تجربه کنم. ته چین های رستوران شمشیری معروف است. در مسیر رستوران، در خیابان وست وود، تقاطع میسوری، چهره ی فردی که از مقابل می آمد بنظرم آشنا بود.
نزدیکش که شدم سلام کردم، جواب فارسی را که شنیدم و تقریبا مطمئن شدم که خودش است، گفتم شما مایکل هستی؟ اسمی بود که در همان لحظه به ذهنم آمد. خندید و گفت بله. اندکی ترسیدم که نکند کسی مرا با او ببیند! خواستم که هم ریسک ملاقات با او را نکنم و هم وقتم را با صحبت با او هدر ندهم و سریعتر راهم را ادامه دهم، ولی یک کنجکاوی شاید حقوقی باز هم ترمزم را کشید، بیشتر از هر چیزی از تقاضای غرامتش در دادگاه نیویورک شاکی بودم. میخواستم پشت پرده این شکایت و طریقه پرداخت حق الوکاله سنگین پرونده و رقم احتمالا نجومی هزینه دادخواست را بپرسم.
همان ابتدا این عکس را گرفتم، میدانستم که بعید است در آخر صحبت بگذارد عکسی از او بگیرم.
بعد از پاسخ به سوالش از نام و شغلم، تقریبا بدون مقدمه پرسیدم چرا از تحریم س پاه توسط دولت ترامپ انتقاد کردی؟ گفت نظر شخصی ام است، هنوز هم بر آن تاکید دارم. گفت خیلی ها نقدم کردند و گفتند که نکند میخواهی برگردی ایران که سیاست کشور حامی ات را نقد کردی. خیلی ها هم حمایت کردند. گفتم حالا میخواهی برگردی؟ گفت برگردم دوباره زندانی ام میکنند. حکومت هم زندانی ام نکند، مردم در کوچه و بازار یک بلایی سرم می آورند. شاید باورت نشود ولی خانواده ام در همین لوس آنجلس هم نگران من می شوند وقتی که میروم بیرون. گفتم اینجا چرا؟ گفت: ایران اینجا هم “آدم” دارد! ممکن است مرا بدزدند و بعد هم مجبورم کنند که برایشان کار کنم! سخت بود جلوی خنده ام را به این پاسخش بگیرم. منطقا باید پاسخهایی پخته تر میداد ولی این جوابهایش خیلی از سرباز کنی بود. گفتم شاید سخت میتواند به فارسی پاسخ دهد، خواستم که انگلیسی جواب دهد، دو سه کلمه را انگلیسی گفت و دوباره کانالش را به فارسی تغییر داد.
بحث را به گاندو کشاندم.
از زندانش گفت، اینکه شکنجه جسمی نشده است و شاید بزرگترین شکنجه اش همان روشنی دائمی چراغ زندان بوده.
ازینکه سلولش بسیار کوچکتر از آنچه در فیلم نمایش داده شده، بود. میگفت ولی لااقل سلول من یک توالت داشت، سلول همسرم همان را هم نداشت.
میگفت من هیچ وقت پدر و خانواده ای ثروتمند نداشته ام ولیکن در سریال مرا متمول تصویر کرده بودند.
از حذف قسمتی از معامله در سریال گفت. اینکه ایران با وجود اینکه میدانست احتمال بازگشت زندانیان ایرانی حاضر در آمریکا، به وطن کم است، باز هم برای نجاتشان تلاش کرد و توأمان با آزادی من، آن هفت نفر هم آزاد شدند. گفت این کار را بعید میدانم کشور دیگری جز ایران و آمریکا برای اتباعشان انجام دهند. مثال انگلستان را زد. گفت خسیس ترین دولتند و فقط مدعی قدرت. حتی حاضر نیستند کمترین هزینه ای چه مالی و یا حتی دیپلماتیک برای آزادی نازنین زاغری متحمل شوند.
از پنج سالی گفت که بهترین و متنعم ترین سالهای زندگی اش بوده. همان پنج سالی که تهران را درک کرده بود. گفت: زندگی من در اینجا به مراتب بدتر است از زندگی ام در ایران. مثالی زد که شاید مضحک به نظر برسد. گفت مثلا من در اینجا حتی توان برآمدن از عهده هزینه های یک خودروی معمولی را هم ندارم و وسیله نقلیه عمومی استفاده میکنم و یا اوبر، ولی در تهران در بهترین شرایط رفاهی زندگی میکردم. حال آنکه با تصویری که ایران از من ساخته احتمالا باید حداقل راننده شخصی میداشتم. ادامه دارد...
نزدیکش که شدم سلام کردم، جواب فارسی را که شنیدم و تقریبا مطمئن شدم که خودش است، گفتم شما مایکل هستی؟ اسمی بود که در همان لحظه به ذهنم آمد. خندید و گفت بله. اندکی ترسیدم که نکند کسی مرا با او ببیند! خواستم که هم ریسک ملاقات با او را نکنم و هم وقتم را با صحبت با او هدر ندهم و سریعتر راهم را ادامه دهم، ولی یک کنجکاوی شاید حقوقی باز هم ترمزم را کشید، بیشتر از هر چیزی از تقاضای غرامتش در دادگاه نیویورک شاکی بودم. میخواستم پشت پرده این شکایت و طریقه پرداخت حق الوکاله سنگین پرونده و رقم احتمالا نجومی هزینه دادخواست را بپرسم.
همان ابتدا این عکس را گرفتم، میدانستم که بعید است در آخر صحبت بگذارد عکسی از او بگیرم.
بعد از پاسخ به سوالش از نام و شغلم، تقریبا بدون مقدمه پرسیدم چرا از تحریم س پاه توسط دولت ترامپ انتقاد کردی؟ گفت نظر شخصی ام است، هنوز هم بر آن تاکید دارم. گفت خیلی ها نقدم کردند و گفتند که نکند میخواهی برگردی ایران که سیاست کشور حامی ات را نقد کردی. خیلی ها هم حمایت کردند. گفتم حالا میخواهی برگردی؟ گفت برگردم دوباره زندانی ام میکنند. حکومت هم زندانی ام نکند، مردم در کوچه و بازار یک بلایی سرم می آورند. شاید باورت نشود ولی خانواده ام در همین لوس آنجلس هم نگران من می شوند وقتی که میروم بیرون. گفتم اینجا چرا؟ گفت: ایران اینجا هم “آدم” دارد! ممکن است مرا بدزدند و بعد هم مجبورم کنند که برایشان کار کنم! سخت بود جلوی خنده ام را به این پاسخش بگیرم. منطقا باید پاسخهایی پخته تر میداد ولی این جوابهایش خیلی از سرباز کنی بود. گفتم شاید سخت میتواند به فارسی پاسخ دهد، خواستم که انگلیسی جواب دهد، دو سه کلمه را انگلیسی گفت و دوباره کانالش را به فارسی تغییر داد.
بحث را به گاندو کشاندم.
از زندانش گفت، اینکه شکنجه جسمی نشده است و شاید بزرگترین شکنجه اش همان روشنی دائمی چراغ زندان بوده.
ازینکه سلولش بسیار کوچکتر از آنچه در فیلم نمایش داده شده، بود. میگفت ولی لااقل سلول من یک توالت داشت، سلول همسرم همان را هم نداشت.
میگفت من هیچ وقت پدر و خانواده ای ثروتمند نداشته ام ولیکن در سریال مرا متمول تصویر کرده بودند.
از حذف قسمتی از معامله در سریال گفت. اینکه ایران با وجود اینکه میدانست احتمال بازگشت زندانیان ایرانی حاضر در آمریکا، به وطن کم است، باز هم برای نجاتشان تلاش کرد و توأمان با آزادی من، آن هفت نفر هم آزاد شدند. گفت این کار را بعید میدانم کشور دیگری جز ایران و آمریکا برای اتباعشان انجام دهند. مثال انگلستان را زد. گفت خسیس ترین دولتند و فقط مدعی قدرت. حتی حاضر نیستند کمترین هزینه ای چه مالی و یا حتی دیپلماتیک برای آزادی نازنین زاغری متحمل شوند.
از پنج سالی گفت که بهترین و متنعم ترین سالهای زندگی اش بوده. همان پنج سالی که تهران را درک کرده بود. گفت: زندگی من در اینجا به مراتب بدتر است از زندگی ام در ایران. مثالی زد که شاید مضحک به نظر برسد. گفت مثلا من در اینجا حتی توان برآمدن از عهده هزینه های یک خودروی معمولی را هم ندارم و وسیله نقلیه عمومی استفاده میکنم و یا اوبر، ولی در تهران در بهترین شرایط رفاهی زندگی میکردم. حال آنکه با تصویری که ایران از من ساخته احتمالا باید حداقل راننده شخصی میداشتم. ادامه دارد...
روایتی از : سید محسن روحانی
منبع : کانال تلگرامی یک حقوقی در نیویورک
مشاهده سایر مطالب سید محسن روحانی
منبع : کانال تلگرامی یک حقوقی در نیویورک
مشاهده سایر مطالب سید محسن روحانی
مطالب مرتبط
همسفر شراب (قسمت سی و هشتم-بخش دوم)
۱۵ مهر ۱۴۰۱
با استاد راهنمایم ساعت هشت صبح جلسه دارم. از وقتی که برای فرصت مطالعاتی طولانی رفته به گوگل، چارهای جز این نیست که یا اول صبح یا دم غروب جلسه داشته باشیم.
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیوهشتم-بخش اول)
۳۰ شهریور ۱۴۰۱
دو خانم جوان که مثل لبنانیها چادر سیاه سر کردهاند و چند خانم محجبهٔ دیگر. باید برگردیم به سرسرا برای گرفتن دفترچهٔ برنامهٔ همایش.
مطالعهسوالات معلم
۲۹ شهریور ۱۴۰۱
معلم دبستان این سوالات رو قبل از شروع شدن سال تحصیلی از والدین پرسیده است
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیوهفتم-بخش اول)
۱۵ شهریور ۱۴۰۱
صبح زود راهی دیترویت میشویم. صبح آنقدر زود است که جاده خلوت باشد و من، تنها بیدار جاده که پشت فرمان نشستهام و بقیه خوابند.
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیو ششم-بخش پنجم)
۳۰ مرداد ۱۴۰۱
میخواهد خانهاش را بفروشد. میپرسم هنوز زیر قرض بانک است؟ میگوید بله. کنجکاو میشوم در مورد نرخ سود بانکها. میگوید خیلی ساده است. قرار بوده ۲۰ سال و هر ماهی ۲۵۰۰ دلار بدهیم برای خانهای که ۲۵۰ هزار دلار میارزد.
مطالعهآخرین مطالب
ما به ملتی با بیماری مزمن خشونت، تنهایی، افسردگی ، تفرقه و فقر تبدیل شدهایم
۲۰ اسفند ۱۴۰۲
ما به ملتی با بیماری مزمن خشونت، تنهایی، افسردگی ، تفرقه و فقر تبدیل شدهایم ویدئوهای تحلیلی رابرت اف کندی...
مطالعهمستند وضعیت شکست ( Fail State )
۱۵ اسفند ۱۴۰۲
مستند وضعیت شکست Fail State کارگردان : الکس شبانو محصول : سال 2017 آمریکا ژانر : اجتماعی زبان: انگلیسی -...
مطالعهاصلی ترین عوامل شکل گیری اتحاد میان آمریکا و اسرائیل
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
اصلی ترین عوامل شکل گیری اتحاد میان آمریکا و اسرائیل ویدئوهای تحلیلی منبع : شبکه الجزیرهآمریکا همیشه مهمترین متحد اسرائیل...
مطالعهچرا نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا اینقدر به اسرائیل اهمیت می دهند؟
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
چرا نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا اینقدر به اسرائیل اهمیت می دهند؟ ویدئوهای تحلیلی منبع : رسانه UNPacked از اوباما تا...
مطالعهداستان اسرائیل چگونه برای مردم آمریکا روایت شده است؟
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
داستان اسرائیل چگونه برای مردم آمریکا روایت شده است؟ ویدئوهای تحلیلی منبع : شبکه الجزیرهدر این این ویدئو از برنامه...
مطالعه