حالِ ترامپ خوش نیست
۷ مهر ۱۳۹۸
مستند Active Measures
۷ مهر ۱۳۹۸
حالِ ترامپ خوش نیست
۷ مهر ۱۳۹۸
مستند Active Measures
۷ مهر ۱۳۹۸

U.S. President Donald Trump stands in the Oval Office during a presentation of the Presidential Medal of Freedom to NBA Hall of Famer Jerry West at the White House in Washington, U.S., September 5, 2019. REUTERS/Joshua Roberts - RC19286AC1F0


بحرانِ ایران-عربستان یک سؤالِ قدیمی را پیش می‌کشد:

آیا آمریکا اساساً نیازی به حضور در خاورمیانه دارد؟



منبع: Foreign Policy
نویسنده: کیت جانسون
تاریخ انتشار: 20 سپتامبر 2019

حمله ی هفته ی گذشته به تأسیساتِ نفتیِ عربستانِ سعودی (که مایک پمپئو، وزیرِ خارجه ی آمریکا آن را «اقدامِ جنگی» خوانده است) مقاماتِ آمریکایی و سعودی را به صرافت انداخت تا در صددِ واکنش برآیند و تحریمهای جدیدی وضع کنند و در عینِ حال از حمله ی نظامی خودداری کنند.

با این حال سؤالی که اینجا پیش می آید این است که آیا لازم است ایالاتِ متحده ی آمریکا برای محافظت از جریانهای نفتیِ خلیجِ فارس جان و مال هزینه کند آن هم وقتی که به قولِ ترامپ آمریکا استقلالِ نسبی از انرژی پیدا کرده است؟

حملاتِ پهپادی و موشکی به تعدادی از تأسیساتِ نفتیِ عربستانِ سعودی، که واشینگتن و ریاض تهران را مقصّرِ آن می دانند، بخشی از کشمکش های دامنه‌دارِ میانِ ایران و آمریکاست. باید دانست که پاسخِ آمریکا به این حمله متناسب با این حقیقت تعیین می شود که آمریکا دهها سال است خود را متعهد می داند که عبورِ آزادانه ی نفت از خلیجِ فارس را به هر قیمتی که شده تضمین کند.

این تعهد به جنگِ جهانیِ‌ دوم باز می گردد، زمانی که فرانکلین روزولت، رئیس جمهورِ وقتِ آمریکا گفت که دفاع از عربستانِ سعودی و منابعِ عظیمِ نفتی اش دفاع از ایالاتِ‌ متحده ی آمریکاست. هری ترومن، دیگر رئیس جمهورِ آمریکا نیز چند سال بعد بر این تعهد صحه گذاشت. منتها آمریکا عملاً از سالِ 1980 حفاظت از منابعِ انرژیِ خلیجِ فارس را شروع کرد، یعنی زمانی که جیمی کارتر، رئیس جمهورِ آمریکا، اعلام کرد که محافظت از منطقه ی خلیجِ فارس و منابعِ عظیمِ نفتیِ آن در برابرِ مداخلاتِ خارجی، ولو شده با استفاده از اقدامِ نظامی، بخشی از دکترینِ اوست.

در آن برهه، چنین تعهدی معنا داشت، چرا که در سالِ 1980 آمریکا به تنهایی حدودِ دو میلیون بشکه در روز نفت از خلیجِ فارس وارد می کرد. هم‌پیمانانِ مهمِ آمریکا همچون اروپا و ژاپن حتی بیش از خودِ او به نفتِ خامِ عربستان، عراق و دیگر کشورهای حوزه ی خلیجِ فارس وابسته بودند. یک دهه بعد هم باز این تعهد معقول بود، زیرا که نیم میلیون نفر از سربازانِ آمریکایی برای دفاع از عربستان در مقابلِ صدام حسین به منطقه گسیل شدند. یک دهه بعد نیز که حملاتِ یازدهِ سپتامبر (عمدتاً توسطِ سعودی ها) انجام گرفت و آمریکا را گرفتارِ جنگی بیست ساله در خاورمیانه کرد، آمریکا هنوز به نفتِ خلیجِ فارس وابسته بود، حتی بیش از گذشته.

اما امروز اوضاع فرق کرده و ده سالی می شود که تولیدِ نفت در داخلِ آمریکا رونق گرفته است. وارداتِ نفتِ آمریکا از این منطقه اخیراً به زیرِ یک میلیون بشکه در روز کاهش یافته است، که کمتر از نصفِ میزانی است که در زمانِ کارتر وارد می شد. اروپا نیز وابستگیِ خود به نفتِ خامِ خلیجِ فارس را کاهش داده است. اکنون تقریباً‌ از هر چهار بشکه نفتی که از تنگه ی هرمز خارج می شود، سه بشکه ی آن روانه ی کشورهای آسیایی می شود که عمدتاً چین، هند، ژاپن و کره ی جنوبی هستند.

ولی نصر، کارشناسِ مسائلِ خاورمیانه در دانشگاهِ جانز هاپکینز (Johns Hopkins) می گوید: «دکترینِ کارتر مربوط به دهه ی 1970 بود که آمریکا شدیداً به نفتِ خاورمیانه وابسته بود. سؤال این است که آیا همچنان باید به این دکترین پایبند بود؟»

ظاهراً پاسخِ ترامپ به این پرسش منفی است. او بر خلافِ رؤسای جمهورِ پیش از خود، هیچگاه از اینکه آمریکا باید از منابعِ نفتیِ کشورهای دیگر حمایت کند حرفی نزده است. تابستانِ امسال، درست در زمانی که تهدیدهای ایران مبنی بر جلوگیری از صدورِ نفت به خارج از منطقه مصرف‌کنندگانِ نفت در اروپا و آسیا را به هراس انداخت، ترامپ به موضعِ عمومیِ‌ دولتهای آمریکا در این چهل سال سخت تاخت.

وی در توئیترِ خود نوشت: «چرا ما (این همه سال) از خطوطِ کشتیرانیِ‌ دیگر کشورها محافظت می کنیم بدونِ اینکه هیچ نفعی برای ما داشته باشد؟ اصلاً نیازی به حضورِ ما در آنجا نیست وقتی که آمریکا به بزرگترین تولیدکننده ی انرژی در دنیا تبدیل شده است!»

حتی پس از حملاتِ هفته ی اخیر هم ترامپ موضعِ خود را تغییرِ چندانی نداد که این امر عربستانِ سعودی و سایرِ کشورهای منطقه را نگران کرد که نکند آمریکا دیگر همچون گذشته حاضر به پشتیبانی از آنان نباشد. با این حال، جالب اینجاست که انتقادِ ترامپ از مسئولیتِ یک‌جانبه ی آمریکا در قبالِ محافظت از منابعِ انرژیِ بین المللی به دیدگاهِ اصلیِ کارتر نزدیک است مبنی بر اینکه محافظت از جریانهای نفتیِ خلیجِ فارس مسئولیتی همگانی است که همه ی کشورهایی که به نفتِ منطقه وابسته هستند را در بر می گیرد.

اما برخی کارشناسان بر این باورند که این موضع واکنشی ضعیف است به حملاتی که (طبقِ ادعاها، از سوی ایران) به تأسیساتِ نفتیِ سعودی شده است.

با متهم کردنِ ایران از سوی آمریکا، تنشها در منطقه شدت گرفت. متعاقبِ حملاتِ پهپادی به عربستانِ سعودی، رئیس جمهورِ روسیه ژستِ صلح‌جویانه به خود گرفت. اما جنگ و درگیری یارِ جداناپذیرِ اوست.

اینکه آمریکا هنوز هم سالانه هزینه ای بالغ بر 81 میلیارد دلار را بر خود تحمیل می کند دو علتِ عمده دارد: اول اینکه مطمئن شود که نفتِ خلیجِ فارس واردِ بازار می شود و قیمتِ نفت را (حتی در آمریکا) ثابت، و بازارِ جهانی را سرِ پا نگه می دارد. دوم اینکه حضورِ بلندمدتِ نیروهای آمریکایی در منطقه، به گفته ی کارشناسان، مزایای نامحسوسی برای آمریکا در بر دارد.

اسکات ساویتز (Scott Savitz)، از اعضای اندیشکده ی Rand Corp، می گوید: «این مسئولیت هزینه هایی دارد، اما مزایایی نیز دارد، از جمله اینکه کمک می کند منطقه به صورتی شکل بگیرد که منافعِ آمریکا در آن تأمین شود.» وی ادامه می دهد: «اگر ما از منطقه دست بشوییم و از آن خارج شویم، ممکن است شرایطِ آنجا بسیار پیچیده شود. بازیگرانِ زیادی هستند که در صددند نقشهای بزرگتری در منطقه ایفا کنند. مگر روسیه دست روی دست خواهد گذاشت؟ مگر چین از فرصتها و تهدیدهای بزرگتری که برایش به وجود می آید چشم خواهد پوشید؟»

یکی از دلایلی که آمریکا هنوز بعد از گذشتِ 40 سال به حضور در منطقه ملزم است این است که نیروهای دریاییِ کشورهای دیگر به ندرت می توانند از پسِ این مهم برآیند. نیروی دریاییِ‌ اروپا، حتی مالِ بریتانیا و فرانسه، به زحمت می توانند جهتِ عملیاتهای پراکنده ی اسکورت، کشتی های کافی فراهم آورند. هند هم اگرچه نیروی دریاییِ خود را تقویت کرده، اما بیشتر روی شرق حساب باز کرده تا منطقه ی خلیجِ فارس. ژاپن نیز با اینکه ناوهای خود را مدرن‌سازی کرده اما به لحاظِ قانونی محدودیتهایی در استفاده از نیروی نظامی در خارج از مرزهای خود دارد.

می ماند چین که نیروی دریاییِ قدرتمندش یکی از معدود جایگزین های احتمالیِ آمریکا پیرامونِ خلیجِ فارس است.

احتمال می رود کشتی های چینی که منطقه را در کنترل دارند به درخواستِ ترامپ مبنی بر حفاظتِ بیشتر از منطقه پاسخِ مثبت بدهند؛ چین، بزرگترین واردکننده ی نفتِ جهان و بزرگترین مصرف کننده ی آسیاییِ نفتِ خلیجِ فارس است که حدودِ 40 درصدِ نفتِ خامِ خود را از این منطقه تأمین می کند.

در یک دهه ی اخیر، چین تواناییِ عملیاتیِ خود در خارج از مرزهایش را به ویژه در پیرامونِ خلیجِ فارس شدیداً افزایش داده است. بیش از ده سال است که کشتی های چینی در عملیاتِ ضدِ دزدانِ دریایی در سواحلِ سومالی درخشیده اند. مجموعه ای از بنادرِ اطرافِ اقیانوسِ هند که علی الظاهر غیرِ نظامی هستند برای چین اهمیتِ زیادی دارند و می توانند بردِ نیروی دریاییِ این کشور را افزایش دهند. به علاوه، چین در جیبوتی هم به تازگی یک پایگاهِ نظامی تأسیس کرده که می تواند بنیه ی نیروهای چین در داخلِ این کشور را تقویت کند.

با این همه، برای خیلی از کارشناسانِ نیروی دریایی این سؤال پیش می آید که آیا چین این توانایی یا اراده را دارد که در همسایگیِ خود نقشی بیش از حضورِ نمادینِ دریایی ایفا کند؟ به گفته ی لایل گلدستین (Lyle Goldstein)، کارشناسِ مسائلِ چین در کالجِ U.S. Naval War، پکن در خصوصِ افکندنِ خویش به عملیاتی طولانی در دوردستها با احتیاط عمل می کند.

او می گوید: «چینی ها خاورمیانه را گورستانِ ابرقدرتها می دانند و ابداً علاقه ای به گرفتار شدن در این منطقه از دنیا ندارند.»

با این حال، پکن برای حفظِ ثبات در این منطقه و به ویژه تأمینِ نیازهای نفتیِ خود، به اسکناس بیش از ناو نیازمند است.

«ولی نصر»، استادِ دانشگاهِ هاپکینز می گوید: «چین هم در عربستانِ سعودی و هم در ایران سرمایه گذاری کرده است و رویکردِ آن نسبت به این مسائل می تواند بسیار متفاوت باشد. ما آمریکایی ها به اختلافات دامن می زنیم. ولی منافعِ چین در خاورمیانه اختلافاتِ ایران با عربستان را تشدید نمی کند. ذاتِ چینی ها اینگونه است که می خواهند همه را راضی نگه دارند.»

البته که اگر چین برای امنیتِ منابعِ نفتیِ موردِ نیازِ خود گامهای بیشتری بردارد خیالِ رئیس جمهورِ آمریکا را نیز از بابتِ مفت‌خورها راحت تر کرده است، اما از طرفی هم، دولتِ او را از یکی دیگر از اهدافِ خود دور ساخته است که عبارت است از نظارت بر نفوذِ سیاسی‌جغرافیاییِ‌ روز افزونِ چین. باز گذاشتنِ دستِ چین در خلیجِ فارس به معنای تسلیمِ منطقه ای حیاتی برای منافعِ آمریکا به رقیبی استراتژیک و قدرتمند است.

به همین دلیل است که حتی با وجودِ کاهشِ هرچه بیشترِ نیازِ آمریکا به نفتِ خلیجِ فارس، خیلی از کارشناسانِ امنیتی بر این عقیده اند که تداومِ این مأموریتِ 40 ساله کارِ معقولی است. آمریکا می تواند به جای محافظت از جریانهای نفتی صرفاً با هدفِ تحکیمِ دوستان و متحدان و ثباتِ اقتصادِ جهانی، این مأموریت را به بخشی از تلاشِ خود برای رقابت با پکن تبدیل کند

استیوِن ویلز (Steven Wills)، یکی از افسرانِ سابقِ نیروی دریایی و کارشناسِ جنگهای زمینی-دریایی در اندیشکده ی CNA می گوید: «چین احتمالاً در پیِ آن است که جای پای خود را در کلِ این منطقه تحکیم کند. برای همین، حضورِ آمریکا در آنجا نوعی کنترل و نظارت بر عملیات های چین محسوب می شود. لذا به لحاظِ استراتژیک، این حضور دستِ کم ارزشِ فکر کردن دارد. فقط مسأله ی نفت نیست، بلکه اهدافِ استراتژیکِ آمریکا مطرح است.»

البته دولتهای آمریکا یکی پس از دیگری به دنبالِ راهی برای فرار از خاورمیانه و تمرکزِ هرچه بیشتر بر روی نزاعِ قدرت در آسیا بوده اند، به ویژه پس از آنکه چین دستِ زورِ خود بر سرِ همسایگانِ کوچکتر نظیرِ ویتنام و فیلیپین را تقویت نمود و بر تکه های بزرگی از اقیانوسِ آرامِ غرب انگشتِ مالکیت گذاشت. به گفته ی ویلز، با توجه به مقیاسِ نسبتاً کوچکِ نیروی دریاییِ امروزِ آمریکا، تحکیمِ مأموریتهای نظامی در خاورمیانه به معنای دور کردنِ سایه ی تقابل با چین از مرزهای کشور خواهد بود.

او می گوید: «کشتی‌ئی که در خلیجِ فارس باشد در اقیانوسِ آرام نیست، بنابراین نیروی دریاییِ آمریکا هرچه دورتر برود بهتر است.»

مطالب مرتبط




بحرانِ ایران-عربستان یک سؤالِ قدیمی را پیش می‌کشد:

آیا آمریکا اساساً نیازی به حضور در خاورمیانه دارد؟



منبع: Foreign Policy
نویسنده: کیت جانسون

حمله ی هفته ی گذشته به تأسیساتِ نفتیِ عربستانِ سعودی (که مایک پمپئو، وزیرِ خارجه ی آمریکا آن را «اقدامِ جنگی» خوانده است) مقاماتِ آمریکایی و سعودی را به صرافت انداخت تا در صددِ واکنش برآیند و تحریمهای جدیدی وضع کنند و در عینِ حال از حمله ی نظامی خودداری کنند.

با این حال سؤالی که اینجا پیش می آید این است که آیا لازم است ایالاتِ متحده ی آمریکا برای محافظت از جریانهای نفتیِ خلیجِ فارس جان و مال هزینه کند آن هم وقتی که به قولِ ترامپ آمریکا استقلالِ نسبی از انرژی پیدا کرده است؟

حملاتِ پهپادی و موشکی به تعدادی از تأسیساتِ نفتیِ عربستانِ سعودی، که واشینگتن و ریاض تهران را مقصّرِ آن می دانند، بخشی از کشمکش های دامنه‌دارِ میانِ ایران و آمریکاست. باید دانست که پاسخِ آمریکا به این حمله متناسب با این حقیقت تعیین می شود که آمریکا دهها سال است خود را متعهد می داند که عبورِ آزادانه ی نفت از خلیجِ فارس را به هر قیمتی که شده تضمین کند.

این تعهد به جنگِ جهانیِ‌ دوم باز می گردد، زمانی که فرانکلین روزولت، رئیس جمهورِ وقتِ آمریکا گفت که دفاع از عربستانِ سعودی و منابعِ عظیمِ نفتی اش دفاع از ایالاتِ‌ متحده ی آمریکاست. هری ترومن، دیگر رئیس جمهورِ آمریکا نیز چند سال بعد بر این تعهد صحه گذاشت. منتها آمریکا عملاً از سالِ 1980 حفاظت از منابعِ انرژیِ خلیجِ فارس را شروع کرد، یعنی زمانی که جیمی کارتر، رئیس جمهورِ آمریکا، اعلام کرد که محافظت از منطقه ی خلیجِ فارس و منابعِ عظیمِ نفتیِ آن در برابرِ مداخلاتِ خارجی، ولو شده با استفاده از اقدامِ نظامی، بخشی از دکترینِ اوست.

در آن برهه، چنین تعهدی معنا داشت، چرا که در سالِ 1980 آمریکا به تنهایی حدودِ دو میلیون بشکه در روز نفت از خلیجِ فارس وارد می کرد. هم‌پیمانانِ مهمِ آمریکا همچون اروپا و ژاپن حتی بیش از خودِ او به نفتِ خامِ عربستان، عراق و دیگر کشورهای حوزه ی خلیجِ فارس وابسته بودند. یک دهه بعد هم باز این تعهد معقول بود، زیرا که نیم میلیون نفر از سربازانِ آمریکایی برای دفاع از عربستان در مقابلِ صدام حسین به منطقه گسیل شدند. یک دهه بعد نیز که حملاتِ یازدهِ سپتامبر (عمدتاً توسطِ سعودی ها) انجام گرفت و آمریکا را گرفتارِ جنگی بیست ساله در خاورمیانه کرد، آمریکا هنوز به نفتِ خلیجِ فارس وابسته بود، حتی بیش از گذشته.

اما امروز اوضاع فرق کرده و ده سالی می شود که تولیدِ نفت در داخلِ آمریکا رونق گرفته است. وارداتِ نفتِ آمریکا از این منطقه اخیراً به زیرِ یک میلیون بشکه در روز کاهش یافته است، که کمتر از نصفِ میزانی است که در زمانِ کارتر وارد می شد. اروپا نیز وابستگیِ خود به نفتِ خامِ خلیجِ فارس را کاهش داده است. اکنون تقریباً‌ از هر چهار بشکه نفتی که از تنگه ی هرمز خارج می شود، سه بشکه ی آن روانه ی کشورهای آسیایی می شود که عمدتاً چین، هند، ژاپن و کره ی جنوبی هستند.

ولی نصر، کارشناسِ مسائلِ خاورمیانه در دانشگاهِ جانز هاپکینز (Johns Hopkins) می گوید: «دکترینِ کارتر مربوط به دهه ی 1970 بود که آمریکا شدیداً به نفتِ خاورمیانه وابسته بود. سؤال این است که آیا همچنان باید به این دکترین پایبند بود؟»

ظاهراً پاسخِ ترامپ به این پرسش منفی است. او بر خلافِ رؤسای جمهورِ پیش از خود، هیچگاه از اینکه آمریکا باید از منابعِ نفتیِ کشورهای دیگر حمایت کند حرفی نزده است. تابستانِ امسال، درست در زمانی که تهدیدهای ایران مبنی بر جلوگیری از صدورِ نفت به خارج از منطقه مصرف‌کنندگانِ نفت در اروپا و آسیا را به هراس انداخت، ترامپ به موضعِ عمومیِ‌ دولتهای آمریکا در این چهل سال سخت تاخت.

وی در توئیترِ خود نوشت: «چرا ما (این همه سال) از خطوطِ کشتیرانیِ‌ دیگر کشورها محافظت می کنیم بدونِ اینکه هیچ نفعی برای ما داشته باشد؟ اصلاً نیازی به حضورِ ما در آنجا نیست وقتی که آمریکا به بزرگترین تولیدکننده ی انرژی در دنیا تبدیل شده است!»

حتی پس از حملاتِ هفته ی اخیر هم ترامپ موضعِ خود را تغییرِ چندانی نداد که این امر عربستانِ سعودی و سایرِ کشورهای منطقه را نگران کرد که نکند آمریکا دیگر همچون گذشته حاضر به پشتیبانی از آنان نباشد. با این حال، جالب اینجاست که انتقادِ ترامپ از مسئولیتِ یک‌جانبه ی آمریکا در قبالِ محافظت از منابعِ انرژیِ بین المللی به دیدگاهِ اصلیِ کارتر نزدیک است مبنی بر اینکه محافظت از جریانهای نفتیِ خلیجِ فارس مسئولیتی همگانی است که همه ی کشورهایی که به نفتِ منطقه وابسته هستند را در بر می گیرد.

اما برخی کارشناسان بر این باورند که این موضع واکنشی ضعیف است به حملاتی که (طبقِ ادعاها، از سوی ایران) به تأسیساتِ نفتیِ سعودی شده است.

با متهم کردنِ ایران از سوی آمریکا، تنشها در منطقه شدت گرفت. متعاقبِ حملاتِ پهپادی به عربستانِ سعودی، رئیس جمهورِ روسیه ژستِ صلح‌جویانه به خود گرفت. اما جنگ و درگیری یارِ جداناپذیرِ اوست.

اینکه آمریکا هنوز هم سالانه هزینه ای بالغ بر 81 میلیارد دلار را بر خود تحمیل می کند دو علتِ عمده دارد: اول اینکه مطمئن شود که نفتِ خلیجِ فارس واردِ بازار می شود و قیمتِ نفت را (حتی در آمریکا) ثابت، و بازارِ جهانی را سرِ پا نگه می دارد. دوم اینکه حضورِ بلندمدتِ نیروهای آمریکایی در منطقه، به گفته ی کارشناسان، مزایای نامحسوسی برای آمریکا در بر دارد.

اسکات ساویتز (Scott Savitz)، از اعضای اندیشکده ی Rand Corp، می گوید: «این مسئولیت هزینه هایی دارد، اما مزایایی نیز دارد، از جمله اینکه کمک می کند منطقه به صورتی شکل بگیرد که منافعِ آمریکا در آن تأمین شود.» وی ادامه می دهد: «اگر ما از منطقه دست بشوییم و از آن خارج شویم، ممکن است شرایطِ آنجا بسیار پیچیده شود. بازیگرانِ زیادی هستند که در صددند نقشهای بزرگتری در منطقه ایفا کنند. مگر روسیه دست روی دست خواهد گذاشت؟ مگر چین از فرصتها و تهدیدهای بزرگتری که برایش به وجود می آید چشم خواهد پوشید؟»

یکی از دلایلی که آمریکا هنوز بعد از گذشتِ 40 سال به حضور در منطقه ملزم است این است که نیروهای دریاییِ کشورهای دیگر به ندرت می توانند از پسِ این مهم برآیند. نیروی دریاییِ‌ اروپا، حتی مالِ بریتانیا و فرانسه، به زحمت می توانند جهتِ عملیاتهای پراکنده ی اسکورت، کشتی های کافی فراهم آورند. هند هم اگرچه نیروی دریاییِ خود را تقویت کرده، اما بیشتر روی شرق حساب باز کرده تا منطقه ی خلیجِ فارس. ژاپن نیز با اینکه ناوهای خود را مدرن‌سازی کرده اما به لحاظِ قانونی محدودیتهایی در استفاده از نیروی نظامی در خارج از مرزهای خود دارد.

می ماند چین که نیروی دریاییِ قدرتمندش یکی از معدود جایگزین های احتمالیِ آمریکا پیرامونِ خلیجِ فارس است.

احتمال می رود کشتی های چینی که منطقه را در کنترل دارند به درخواستِ ترامپ مبنی بر حفاظتِ بیشتر از منطقه پاسخِ مثبت بدهند؛ چین، بزرگترین واردکننده ی نفتِ جهان و بزرگترین مصرف کننده ی آسیاییِ نفتِ خلیجِ فارس است که حدودِ 40 درصدِ نفتِ خامِ خود را از این منطقه تأمین می کند.

در یک دهه ی اخیر، چین تواناییِ عملیاتیِ خود در خارج از مرزهایش را به ویژه در پیرامونِ خلیجِ فارس شدیداً افزایش داده است. بیش از ده سال است که کشتی های چینی در عملیاتِ ضدِ دزدانِ دریایی در سواحلِ سومالی درخشیده اند. مجموعه ای از بنادرِ اطرافِ اقیانوسِ هند که علی الظاهر غیرِ نظامی هستند برای چین اهمیتِ زیادی دارند و می توانند بردِ نیروی دریاییِ این کشور را افزایش دهند. به علاوه، چین در جیبوتی هم به تازگی یک پایگاهِ نظامی تأسیس کرده که می تواند بنیه ی نیروهای چین در داخلِ این کشور را تقویت کند.

با این همه، برای خیلی از کارشناسانِ نیروی دریایی این سؤال پیش می آید که آیا چین این توانایی یا اراده را دارد که در همسایگیِ خود نقشی بیش از حضورِ نمادینِ دریایی ایفا کند؟ به گفته ی لایل گلدستین (Lyle Goldstein)، کارشناسِ مسائلِ چین در کالجِ U.S. Naval War، پکن در خصوصِ افکندنِ خویش به عملیاتی طولانی در دوردستها با احتیاط عمل می کند.

او می گوید: «چینی ها خاورمیانه را گورستانِ ابرقدرتها می دانند و ابداً علاقه ای به گرفتار شدن در این منطقه از دنیا ندارند.»

با این حال، پکن برای حفظِ ثبات در این منطقه و به ویژه تأمینِ نیازهای نفتیِ خود، به اسکناس بیش از ناو نیازمند است.

«ولی نصر»، استادِ دانشگاهِ هاپکینز می گوید: «چین هم در عربستانِ سعودی و هم در ایران سرمایه گذاری کرده است و رویکردِ آن نسبت به این مسائل می تواند بسیار متفاوت باشد. ما آمریکایی ها به اختلافات دامن می زنیم. ولی منافعِ چین در خاورمیانه اختلافاتِ ایران با عربستان را تشدید نمی کند. ذاتِ چینی ها اینگونه است که می خواهند همه را راضی نگه دارند.»

البته که اگر چین برای امنیتِ منابعِ نفتیِ موردِ نیازِ خود گامهای بیشتری بردارد خیالِ رئیس جمهورِ آمریکا را نیز از بابتِ مفت‌خورها راحت تر کرده است، اما از طرفی هم، دولتِ او را از یکی دیگر از اهدافِ خود دور ساخته است که عبارت است از نظارت بر نفوذِ سیاسی‌جغرافیاییِ‌ روز افزونِ چین. باز گذاشتنِ دستِ چین در خلیجِ فارس به معنای تسلیمِ منطقه ای حیاتی برای منافعِ آمریکا به رقیبی استراتژیک و قدرتمند است.

به همین دلیل است که حتی با وجودِ کاهشِ هرچه بیشترِ نیازِ آمریکا به نفتِ خلیجِ فارس، خیلی از کارشناسانِ امنیتی بر این عقیده اند که تداومِ این مأموریتِ 40 ساله کارِ معقولی است. آمریکا می تواند به جای محافظت از جریانهای نفتی صرفاً با هدفِ تحکیمِ دوستان و متحدان و ثباتِ اقتصادِ جهانی، این مأموریت را به بخشی از تلاشِ خود برای رقابت با پکن تبدیل کند

استیوِن ویلز (Steven Wills)، یکی از افسرانِ سابقِ نیروی دریایی و کارشناسِ جنگهای زمینی-دریایی در اندیشکده ی CNA می گوید: «چین احتمالاً در پیِ آن است که جای پای خود را در کلِ این منطقه تحکیم کند. برای همین، حضورِ آمریکا در آنجا نوعی کنترل و نظارت بر عملیات های چین محسوب می شود. لذا به لحاظِ استراتژیک، این حضور دستِ کم ارزشِ فکر کردن دارد. فقط مسأله ی نفت نیست، بلکه اهدافِ استراتژیکِ آمریکا مطرح است.»

البته دولتهای آمریکا یکی پس از دیگری به دنبالِ راهی برای فرار از خاورمیانه و تمرکزِ هرچه بیشتر بر روی نزاعِ قدرت در آسیا بوده اند، به ویژه پس از آنکه چین دستِ زورِ خود بر سرِ همسایگانِ کوچکتر نظیرِ ویتنام و فیلیپین را تقویت نمود و بر تکه های بزرگی از اقیانوسِ آرامِ غرب انگشتِ مالکیت گذاشت. به گفته ی ویلز، با توجه به مقیاسِ نسبتاً کوچکِ نیروی دریاییِ امروزِ آمریکا، تحکیمِ مأموریتهای نظامی در خاورمیانه به معنای دور کردنِ سایه ی تقابل با چین از مرزهای کشور خواهد بود.

او می گوید: «کشتی‌ئی که در خلیجِ فارس باشد در اقیانوسِ آرام نیست، بنابراین نیروی دریاییِ آمریکا هرچه دورتر برود بهتر است.»

مطالب مرتبط