با استاد راهنمایم ساعت هشت صبح جلسه دارم. از وقتی که برای فرصت مطالعاتی طولانی رفته به گوگل، چارهای جز این نیست که یا اول صبح یا دم غروب جلسه داشته باشیم.
مطالعهفرود آمدن در سرزمین فرصت ها (و تهدیدها)
۲۰ مهر ۱۳۹۸داستان قدیمی دانشگاه و صنعت
۲۰ مهر ۱۳۹۸بانکداری مدرن
مشاهده صفحه روایت ایرانیان از آمریکاسکانس اول: تابستون 86 هست و شما که پذیرش گرفتید دربدر دنبال کارای خروج از کشور هستید. بعد از کلی دنگ و فنگ بالاخره باید 15 میلیون بذارین پیش جمهوری اسلامی که اگه احتمالاً 1 درصد مغز از آب دراومدید و سیراب شیردون نبودین فرار نکنین. هوا گرمه و جلوی میدون بهارستان بانک تجارت رو پیدا می کنید و می رید تو که چکتونو نقد کنید و بعد بقیه مراحل.
می رید توی بانک و از کارمند بانک می خواید که چک رو نقد کنه. می گه سیستم قطعه. می پرسید کی وصل می شه؟ می گه نمی دونم. نیم ساعتی که می شینید و خبری نمی شه کارمنده بهتون آدرس یه شعبه دیگه رو می ده همون نزدیکیا. اونجا که میرید کارمنده می فهمه که قبلا چک رو یه بانک دیگه بردید (چون مهر پشت نویسی خورده) براش توضیح می دید که سیستم قطع بوده اونور. هنوز نطفه کلام منعقد نشده که یارو شروع می کنه به فحش دادن و شما از لابلای حرفاش می فهمین که اون همکار محترمش تا حالا خیلی ها رو به این بهانه دودر کرده و فرستاده پیش این بنده خدا و بعد هم تلفن رو برمی داره و زنگ می زنه اداره بازرسی که لاپورت بده ولی شما می دونین که دیگه کلاهتون هم تو اون شعبه بیفته برنخواهید گشت.....
سکانس دوم: سپتامبر 2007 و شما حدود 3 روزه که رسیدین Maastricht و هنوز دارین به در و دیوار می خورین تا با محیط اخت بشین. دانشگاه گفته میرین Postbank حساب باز می کنین. وارد Postbank می شین. یه جای خیلی تمیز و خلوت. یه خط قرمز روی زمین کشیده شده که همه عین بچه آدم پشت خط وایستادن و شما خوشحال که لازم نیست 4 چشمی نوبتتونو بپایید. کارتون انجام می شه و کارت ATM رو هم می گیرین و خانومه هم با خوشرویی میآد بیرون بانک و بهتون یاد می ده که چطور با ATM کار کنید. 3 هفته بعد هم User و Pass براتون میآد واسه Online Banking. اما وبسایت هلندیه و یه کم اذیت می شید. ضمنا چون دانشجو هستین بهتون Credit Card نمی دن. اما به هر حال کارتونو راه می اندازه.....
سکانس سوم: این دفعه سپتامبر 2008 هست و شما دارین توی خیابون پنجم نیویورک دلی دلی کنان میرید. کوله پشتیتون رو هم از خود امریکایی ها امریکایی تر انداختین انگار که بچه داون تاون Manhattan هستین. همونطور که مغازه های مد و لباس رو با قیمتای نجومی نگاه می کنین هر از چندگاهی کله تونو می گیرین بالا تا بلکه بتونین نوک ساختمونای بلند دور و برتونو ببینین. یه دفعه یادتون می افته که این جوری تابلو (یا به قولی تابل) می شه که تازه اومدین نیویورک. پس تصمیم می گیرین زاویه گردنتون با خط قائم از مثبت و منفی 20 بیشتر نشه و به دیدن ساختمونای دورتر اکتفا کنین.
بالاخره شعبه Bank of America رو پیدا می کنین و میرین تو. یه ساختمون خیلی شیک و خلوت که یه reception اون وسطه. یه خانوم و آقا بهتون خوش آمد می گن و شما می گید که می خواید حساب باز کنید. خانومه به شما assign می شه (البته برای حساب باز کردن!) و راهنماییتون می کنه به یه اتاق که یه خانوم نشسته. توضیح می دید که می خواید حساب باز کنید و اطلاعاتی که ازتون خواسته می شه رو می دید. خانومه هم برای اینکه خسته نشید سعی می کنه از در و دیوار و درس و زندگی ازتون سوال کنه و بخندوندتون. بعد براتون یه حساب برای Online Banking هم باز می کنه و نحوه کار با حساب رو هم بهتون نشون می ده.
بعد بدون اینکه ازتون Social Security Number یا چیزی تو این مایه ها بخواد می گه که در عرض حداکثر 7 روز Credit Card میاد دم خونتون و برای اینکه تو این مدت شما مبادا احساس بی کارت بودن روحتونو آزرده کنه همونجا یه Credit Card موقت براتون صادر می کنه. همونجا پول رو می ریزید تو حساب و بعد هم با ATM تست می کنید که همه چی مرتب باشه. خیالتون راحته که شب می تونید از Amazon کتاباتونو Online بخری و قبل از رسیدن کارت به خونه کتابا رو داشته باشید.....
می رید توی بانک و از کارمند بانک می خواید که چک رو نقد کنه. می گه سیستم قطعه. می پرسید کی وصل می شه؟ می گه نمی دونم. نیم ساعتی که می شینید و خبری نمی شه کارمنده بهتون آدرس یه شعبه دیگه رو می ده همون نزدیکیا. اونجا که میرید کارمنده می فهمه که قبلا چک رو یه بانک دیگه بردید (چون مهر پشت نویسی خورده) براش توضیح می دید که سیستم قطع بوده اونور. هنوز نطفه کلام منعقد نشده که یارو شروع می کنه به فحش دادن و شما از لابلای حرفاش می فهمین که اون همکار محترمش تا حالا خیلی ها رو به این بهانه دودر کرده و فرستاده پیش این بنده خدا و بعد هم تلفن رو برمی داره و زنگ می زنه اداره بازرسی که لاپورت بده ولی شما می دونین که دیگه کلاهتون هم تو اون شعبه بیفته برنخواهید گشت.....
سکانس دوم: سپتامبر 2007 و شما حدود 3 روزه که رسیدین Maastricht و هنوز دارین به در و دیوار می خورین تا با محیط اخت بشین. دانشگاه گفته میرین Postbank حساب باز می کنین. وارد Postbank می شین. یه جای خیلی تمیز و خلوت. یه خط قرمز روی زمین کشیده شده که همه عین بچه آدم پشت خط وایستادن و شما خوشحال که لازم نیست 4 چشمی نوبتتونو بپایید. کارتون انجام می شه و کارت ATM رو هم می گیرین و خانومه هم با خوشرویی میآد بیرون بانک و بهتون یاد می ده که چطور با ATM کار کنید. 3 هفته بعد هم User و Pass براتون میآد واسه Online Banking. اما وبسایت هلندیه و یه کم اذیت می شید. ضمنا چون دانشجو هستین بهتون Credit Card نمی دن. اما به هر حال کارتونو راه می اندازه.....
سکانس سوم: این دفعه سپتامبر 2008 هست و شما دارین توی خیابون پنجم نیویورک دلی دلی کنان میرید. کوله پشتیتون رو هم از خود امریکایی ها امریکایی تر انداختین انگار که بچه داون تاون Manhattan هستین. همونطور که مغازه های مد و لباس رو با قیمتای نجومی نگاه می کنین هر از چندگاهی کله تونو می گیرین بالا تا بلکه بتونین نوک ساختمونای بلند دور و برتونو ببینین. یه دفعه یادتون می افته که این جوری تابلو (یا به قولی تابل) می شه که تازه اومدین نیویورک. پس تصمیم می گیرین زاویه گردنتون با خط قائم از مثبت و منفی 20 بیشتر نشه و به دیدن ساختمونای دورتر اکتفا کنین.
بالاخره شعبه Bank of America رو پیدا می کنین و میرین تو. یه ساختمون خیلی شیک و خلوت که یه reception اون وسطه. یه خانوم و آقا بهتون خوش آمد می گن و شما می گید که می خواید حساب باز کنید. خانومه به شما assign می شه (البته برای حساب باز کردن!) و راهنماییتون می کنه به یه اتاق که یه خانوم نشسته. توضیح می دید که می خواید حساب باز کنید و اطلاعاتی که ازتون خواسته می شه رو می دید. خانومه هم برای اینکه خسته نشید سعی می کنه از در و دیوار و درس و زندگی ازتون سوال کنه و بخندوندتون. بعد براتون یه حساب برای Online Banking هم باز می کنه و نحوه کار با حساب رو هم بهتون نشون می ده.
بعد بدون اینکه ازتون Social Security Number یا چیزی تو این مایه ها بخواد می گه که در عرض حداکثر 7 روز Credit Card میاد دم خونتون و برای اینکه تو این مدت شما مبادا احساس بی کارت بودن روحتونو آزرده کنه همونجا یه Credit Card موقت براتون صادر می کنه. همونجا پول رو می ریزید تو حساب و بعد هم با ATM تست می کنید که همه چی مرتب باشه. خیالتون راحته که شب می تونید از Amazon کتاباتونو Online بخری و قبل از رسیدن کارت به خونه کتابا رو داشته باشید.....
مطالب مرتبط
همسفر شراب (قسمت سیوهشتم-بخش اول)
۳۰ شهریور ۱۴۰۱
دو خانم جوان که مثل لبنانیها چادر سیاه سر کردهاند و چند خانم محجبهٔ دیگر. باید برگردیم به سرسرا برای گرفتن دفترچهٔ برنامهٔ همایش.
مطالعهسوالات معلم
۲۹ شهریور ۱۴۰۱
معلم دبستان این سوالات رو قبل از شروع شدن سال تحصیلی از والدین پرسیده است
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیوهفتم-بخش اول)
۱۵ شهریور ۱۴۰۱
صبح زود راهی دیترویت میشویم. صبح آنقدر زود است که جاده خلوت باشد و من، تنها بیدار جاده که پشت فرمان نشستهام و بقیه خوابند.
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیو ششم-بخش پنجم)
۳۰ مرداد ۱۴۰۱
میخواهد خانهاش را بفروشد. میپرسم هنوز زیر قرض بانک است؟ میگوید بله. کنجکاو میشوم در مورد نرخ سود بانکها. میگوید خیلی ساده است. قرار بوده ۲۰ سال و هر ماهی ۲۵۰۰ دلار بدهیم برای خانهای که ۲۵۰ هزار دلار میارزد.
مطالعهآخرین مطالب
بانکداری مدرن
مشاهده صفحه روایت ایرانیان از آمریکاسکانس اول: تابستون 86 هست و شما که پذیرش گرفتید دربدر دنبال کارای خروج از کشور هستید. بعد از کلی دنگ و فنگ بالاخره باید 15 میلیون بذارین پیش جمهوری اسلامی که اگه احتمالاً 1 درصد مغز از آب دراومدید و سیراب شیردون نبودین فرار نکنین. هوا گرمه و جلوی میدون بهارستان بانک تجارت رو پیدا می کنید و می رید تو که چکتونو نقد کنید و بعد بقیه مراحل.
می رید توی بانک و از کارمند بانک می خواید که چک رو نقد کنه. می گه سیستم قطعه. می پرسید کی وصل می شه؟ می گه نمی دونم. نیم ساعتی که می شینید و خبری نمی شه کارمنده بهتون آدرس یه شعبه دیگه رو می ده همون نزدیکیا. اونجا که میرید کارمنده می فهمه که قبلا چک رو یه بانک دیگه بردید (چون مهر پشت نویسی خورده) براش توضیح می دید که سیستم قطع بوده اونور. هنوز نطفه کلام منعقد نشده که یارو شروع می کنه به فحش دادن و شما از لابلای حرفاش می فهمین که اون همکار محترمش تا حالا خیلی ها رو به این بهانه دودر کرده و فرستاده پیش این بنده خدا و بعد هم تلفن رو برمی داره و زنگ می زنه اداره بازرسی که لاپورت بده ولی شما می دونین که دیگه کلاهتون هم تو اون شعبه بیفته برنخواهید گشت.....
سکانس دوم: سپتامبر 2007 و شما حدود 3 روزه که رسیدین Maastricht و هنوز دارین به در و دیوار می خورین تا با محیط اخت بشین. دانشگاه گفته میرین Postbank حساب باز می کنین. وارد Postbank می شین. یه جای خیلی تمیز و خلوت. یه خط قرمز روی زمین کشیده شده که همه عین بچه آدم پشت خط وایستادن و شما خوشحال که لازم نیست 4 چشمی نوبتتونو بپایید. کارتون انجام می شه و کارت ATM رو هم می گیرین و خانومه هم با خوشرویی میآد بیرون بانک و بهتون یاد می ده که چطور با ATM کار کنید. 3 هفته بعد هم User و Pass براتون میآد واسه Online Banking. اما وبسایت هلندیه و یه کم اذیت می شید. ضمنا چون دانشجو هستین بهتون Credit Card نمی دن. اما به هر حال کارتونو راه می اندازه.....
سکانس سوم: این دفعه سپتامبر 2008 هست و شما دارین توی خیابون پنجم نیویورک دلی دلی کنان میرید. کوله پشتیتون رو هم از خود امریکایی ها امریکایی تر انداختین انگار که بچه داون تاون Manhattan هستین. همونطور که مغازه های مد و لباس رو با قیمتای نجومی نگاه می کنین هر از چندگاهی کله تونو می گیرین بالا تا بلکه بتونین نوک ساختمونای بلند دور و برتونو ببینین. یه دفعه یادتون می افته که این جوری تابلو (یا به قولی تابل) می شه که تازه اومدین نیویورک. پس تصمیم می گیرین زاویه گردنتون با خط قائم از مثبت و منفی 20 بیشتر نشه و به دیدن ساختمونای دورتر اکتفا کنین.
بالاخره شعبه Bank of America رو پیدا می کنین و میرین تو. یه ساختمون خیلی شیک و خلوت که یه reception اون وسطه. یه خانوم و آقا بهتون خوش آمد می گن و شما می گید که می خواید حساب باز کنید. خانومه به شما assign می شه (البته برای حساب باز کردن!) و راهنماییتون می کنه به یه اتاق که یه خانوم نشسته. توضیح می دید که می خواید حساب باز کنید و اطلاعاتی که ازتون خواسته می شه رو می دید. خانومه هم برای اینکه خسته نشید سعی می کنه از در و دیوار و درس و زندگی ازتون سوال کنه و بخندوندتون. بعد براتون یه حساب برای Online Banking هم باز می کنه و نحوه کار با حساب رو هم بهتون نشون می ده.
بعد بدون اینکه ازتون Social Security Number یا چیزی تو این مایه ها بخواد می گه که در عرض حداکثر 7 روز Credit Card میاد دم خونتون و برای اینکه تو این مدت شما مبادا احساس بی کارت بودن روحتونو آزرده کنه همونجا یه Credit Card موقت براتون صادر می کنه. همونجا پول رو می ریزید تو حساب و بعد هم با ATM تست می کنید که همه چی مرتب باشه. خیالتون راحته که شب می تونید از Amazon کتاباتونو Online بخری و قبل از رسیدن کارت به خونه کتابا رو داشته باشید.....
می رید توی بانک و از کارمند بانک می خواید که چک رو نقد کنه. می گه سیستم قطعه. می پرسید کی وصل می شه؟ می گه نمی دونم. نیم ساعتی که می شینید و خبری نمی شه کارمنده بهتون آدرس یه شعبه دیگه رو می ده همون نزدیکیا. اونجا که میرید کارمنده می فهمه که قبلا چک رو یه بانک دیگه بردید (چون مهر پشت نویسی خورده) براش توضیح می دید که سیستم قطع بوده اونور. هنوز نطفه کلام منعقد نشده که یارو شروع می کنه به فحش دادن و شما از لابلای حرفاش می فهمین که اون همکار محترمش تا حالا خیلی ها رو به این بهانه دودر کرده و فرستاده پیش این بنده خدا و بعد هم تلفن رو برمی داره و زنگ می زنه اداره بازرسی که لاپورت بده ولی شما می دونین که دیگه کلاهتون هم تو اون شعبه بیفته برنخواهید گشت.....
سکانس دوم: سپتامبر 2007 و شما حدود 3 روزه که رسیدین Maastricht و هنوز دارین به در و دیوار می خورین تا با محیط اخت بشین. دانشگاه گفته میرین Postbank حساب باز می کنین. وارد Postbank می شین. یه جای خیلی تمیز و خلوت. یه خط قرمز روی زمین کشیده شده که همه عین بچه آدم پشت خط وایستادن و شما خوشحال که لازم نیست 4 چشمی نوبتتونو بپایید. کارتون انجام می شه و کارت ATM رو هم می گیرین و خانومه هم با خوشرویی میآد بیرون بانک و بهتون یاد می ده که چطور با ATM کار کنید. 3 هفته بعد هم User و Pass براتون میآد واسه Online Banking. اما وبسایت هلندیه و یه کم اذیت می شید. ضمنا چون دانشجو هستین بهتون Credit Card نمی دن. اما به هر حال کارتونو راه می اندازه.....
سکانس سوم: این دفعه سپتامبر 2008 هست و شما دارین توی خیابون پنجم نیویورک دلی دلی کنان میرید. کوله پشتیتون رو هم از خود امریکایی ها امریکایی تر انداختین انگار که بچه داون تاون Manhattan هستین. همونطور که مغازه های مد و لباس رو با قیمتای نجومی نگاه می کنین هر از چندگاهی کله تونو می گیرین بالا تا بلکه بتونین نوک ساختمونای بلند دور و برتونو ببینین. یه دفعه یادتون می افته که این جوری تابلو (یا به قولی تابل) می شه که تازه اومدین نیویورک. پس تصمیم می گیرین زاویه گردنتون با خط قائم از مثبت و منفی 20 بیشتر نشه و به دیدن ساختمونای دورتر اکتفا کنین.
بالاخره شعبه Bank of America رو پیدا می کنین و میرین تو. یه ساختمون خیلی شیک و خلوت که یه reception اون وسطه. یه خانوم و آقا بهتون خوش آمد می گن و شما می گید که می خواید حساب باز کنید. خانومه به شما assign می شه (البته برای حساب باز کردن!) و راهنماییتون می کنه به یه اتاق که یه خانوم نشسته. توضیح می دید که می خواید حساب باز کنید و اطلاعاتی که ازتون خواسته می شه رو می دید. خانومه هم برای اینکه خسته نشید سعی می کنه از در و دیوار و درس و زندگی ازتون سوال کنه و بخندوندتون. بعد براتون یه حساب برای Online Banking هم باز می کنه و نحوه کار با حساب رو هم بهتون نشون می ده.
بعد بدون اینکه ازتون Social Security Number یا چیزی تو این مایه ها بخواد می گه که در عرض حداکثر 7 روز Credit Card میاد دم خونتون و برای اینکه تو این مدت شما مبادا احساس بی کارت بودن روحتونو آزرده کنه همونجا یه Credit Card موقت براتون صادر می کنه. همونجا پول رو می ریزید تو حساب و بعد هم با ATM تست می کنید که همه چی مرتب باشه. خیالتون راحته که شب می تونید از Amazon کتاباتونو Online بخری و قبل از رسیدن کارت به خونه کتابا رو داشته باشید.....
مطالب مرتبط
همسفر شراب (قسمت سی و هشتم-بخش دوم)
۱۵ مهر ۱۴۰۱
با استاد راهنمایم ساعت هشت صبح جلسه دارم. از وقتی که برای فرصت مطالعاتی طولانی رفته به گوگل، چارهای جز این نیست که یا اول صبح یا دم غروب جلسه داشته باشیم.
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیوهشتم-بخش اول)
۳۰ شهریور ۱۴۰۱
دو خانم جوان که مثل لبنانیها چادر سیاه سر کردهاند و چند خانم محجبهٔ دیگر. باید برگردیم به سرسرا برای گرفتن دفترچهٔ برنامهٔ همایش.
مطالعهسوالات معلم
۲۹ شهریور ۱۴۰۱
معلم دبستان این سوالات رو قبل از شروع شدن سال تحصیلی از والدین پرسیده است
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیوهفتم-بخش اول)
۱۵ شهریور ۱۴۰۱
صبح زود راهی دیترویت میشویم. صبح آنقدر زود است که جاده خلوت باشد و من، تنها بیدار جاده که پشت فرمان نشستهام و بقیه خوابند.
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیو ششم-بخش پنجم)
۳۰ مرداد ۱۴۰۱
میخواهد خانهاش را بفروشد. میپرسم هنوز زیر قرض بانک است؟ میگوید بله. کنجکاو میشوم در مورد نرخ سود بانکها. میگوید خیلی ساده است. قرار بوده ۲۰ سال و هر ماهی ۲۵۰۰ دلار بدهیم برای خانهای که ۲۵۰ هزار دلار میارزد.
مطالعهآخرین مطالب
ما به ملتی با بیماری مزمن خشونت، تنهایی، افسردگی ، تفرقه و فقر تبدیل شدهایم
۲۰ اسفند ۱۴۰۲
ما به ملتی با بیماری مزمن خشونت، تنهایی، افسردگی ، تفرقه و فقر تبدیل شدهایم ویدئوهای تحلیلی رابرت اف کندی...
مطالعهمستند وضعیت شکست ( Fail State )
۱۵ اسفند ۱۴۰۲
مستند وضعیت شکست Fail State کارگردان : الکس شبانو محصول : سال 2017 آمریکا ژانر : اجتماعی زبان: انگلیسی -...
مطالعهاصلی ترین عوامل شکل گیری اتحاد میان آمریکا و اسرائیل
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
اصلی ترین عوامل شکل گیری اتحاد میان آمریکا و اسرائیل ویدئوهای تحلیلی منبع : شبکه الجزیرهآمریکا همیشه مهمترین متحد اسرائیل...
مطالعهچرا نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا اینقدر به اسرائیل اهمیت می دهند؟
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
چرا نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا اینقدر به اسرائیل اهمیت می دهند؟ ویدئوهای تحلیلی منبع : رسانه UNPacked از اوباما تا...
مطالعهداستان اسرائیل چگونه برای مردم آمریکا روایت شده است؟
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
داستان اسرائیل چگونه برای مردم آمریکا روایت شده است؟ ویدئوهای تحلیلی منبع : شبکه الجزیرهدر این این ویدئو از برنامه...
مطالعه