نظرسنجی مرکز تحقیقات خشونت با سلاح گرم کالیفرنیا که ماه گذشته منتشر شد، نشان داد که نیمی از آمریکایی ها انتظار دارند در چند سال آینده #جنگ_داخلی در آمریکا آغاز شود.
مطالعهانتشار ویدیوی جدید از درگیری سفیدپوستان نژاد پرست حامی ترامپ با مهاجران
۲۸ تیر ۱۳۹۸آمریکا دیکتاتورپسندترین کشور دنیا
۲۸ تیر ۱۳۹۸سوال: دوره جنگ داخلی و ایدئولوژیهای تاریک اروپا چه شباهتی با سیاستهای قطبیسازی، اخبار جعلی و پوپولیسم امروز دارد؟
پاسخ: مشابهتها وسوسهانگیز است. اما من متوجه اختلافات هستم. اندیشمندان هیتلر را با دلقک اشتباه میگیرند؛ اما امثال ترامپ و بوریس جانسون واقعا دلقکاند. آنها به شکل تراژیکی قابل تکثیر هستند. همچون نژادپرستی -یک ایدئولوژی بیمعنا و مفهوم- این دلقکها واقعا قوی هستند اما دندانهای نیششان کوتاهتر از قبل شده است.
آنچه اکنون درحال تجربهاش هستیم مرا به یاد ملیگراییهای قرن نوزدهمی میاندازد. در آن زمان، دولتها میکوشیدند تا بر «خاصگرایی» فائق آیند؛ اکنون دشمن فرضی چندفرهنگیگرایی است. با این حال، پیام مشابه است: یا ادغام شوید یا ترک کنید و بروید. در مورد اخبار جعلی، این اخبار همیشه با ما بوده است. اما مردم شاید راحتتر از همیشه گول بخورند زیرا اطلاعات مهم خارج از نظام ارزشی و آموزشی قرار گرفته است.سوال: آیا درسهایی از سالهای ایدئولوژیک جنگ داخلی که موجب ظهور فاشیسم شد وجود دارد که به درد امروز بخورد و مانع از ظهور و تسلط دیدگاههای غیرمداراگرایانه شود؟
پاسخ: نه. تنها درسهایی که از دهه ۱۹۳۰ میتوان گرفت مختص همان زمان است نه اکنون. نمیتوانیم مانع عدم تساهل شویم: عدم تساهل اینجاست. ما نیازی به تساهل صِرف نداریم بلکه به آموزش تهییجکننده حیاتی نیازمندیم که مردم را قادر سازد به اینکه بگویند «چه زمانی آدمی هذیانگویی میکند». ذهنها باز است و بهشدت مطلع. ما به این نمیرسیم زیرا تمام آنچه مردم از مدرسه میخواهند بازدهی قابل سنجش برای سرمایهگذاری است.
سوال: دورههای آزمایشهای فکری میتواند راههای جدید و مفیدی برای مشاهده جهان و نه فقط چیزهای خطرناک به وجود آورد. چگونه میتوانیم این دیدگاههای مثبت و سازنده را تشویق و حمایت کنیم؟
پاسخ: در آزادی. اگر دولتها یا کارفرمایان و روسای قدرتمند آزادی را از شهروندان و کارگران دریغ کنند، خلاقیت کم میشود. حاکمیت وجدان فردی و آزادی تخیلات، ارزشمندترین دارایی هر فرد است. من اینها را «حقوق» مینامم. آزادیهای پیروی از وجدان خود و تحقق اهداف خود ارزشمندترین امتیازات ما هستند.
سوال: در دنیای حرفهای اندیشه، بزرگترین پیشرفتها، کارهای خیرهکننده بینظیر است؛ بازنگری با دقت یا دآوری دقیق (Peer review) یک نوع استبداد است. در هنر، من از سیاست مالیاتی استفاده میکنم تا استفاده از کارها و ورزشهای سودآور برای تامین مالی و یارانه دادن به هر آن چیزی الزامی شود که سنتی یا کلاسیک یا تجربی و واقعا جدید است.
شما حق دارید که خطرات را پیشبینی کنید. همانطور که نظم اواخر قرن بیستمی، لیبرالیسم، بینالمللگرایی، سرمایهداری و دموکراسی با چالشهایی در داخل و خارج غرب مواجه است، آیا خوانش شما از تاریخ روشنفکرانه میگوید که این فقط یک عقبگرد موقت است؟ یا ستون فقرات جامعه ما درحال شکستن است و ایدئولوژیهای جدید آزادی، حقوق، ارتباطات متقابل و حکومت باید خلق شوند؟
پاسخ: پاسخ من برای بخش اول سوال «بله» است اما نظر من از آنچه موقتی است میتواند برای هزاران سال طول بکشد. در مورد بخش دوم سوال، طبیعت انسانی یک بافت پارادوکس است: ما هرگز یک سیستم منسجم یا پایدار که کاملا مطابق با آن باشد نخواهیم داشت.
مایلم بگویم که میتوانیم بهتر از دموکراسی و سرمایهداری عمل کنیم: «بدترین سیستمها به استثنای دیگران.» یک «جفنگگویی» راه سومی هم قابل تصور است اما روشن است که «تشکیلات اقتصادی» نداریم که «مقررات» را متعادل سازد یا مالکیت خصوصی با عمومی را متعادل سازد عمدتا به این دلیل که ثروتمندان نمیخواهند امتیازات خود را از دست بدهند و در دولتهای اقتدارگرا هم به این دلیل که احزاب و نخبگان مستقر مایل به شراکت در قدرت نیستند.
مارکس که در مورد خیلی از چیزها اشتباه میگفت در این مورد کاملا حق داشت بگوید که نابرابریهای روزافزون ناپایدار هستند و موجب انقلابها میشوند. برای اینکه بتوانیم جامعه را براساس خطوط منطقی بسازیم باید خرابیهای زیادی را پشتسر بگذاریم. من مسوولیت فردی را پیشنهاد میدهم: هر چه انسانها صادقانهتر و انسانیتر رفتار کنند، جهان با تمام نقصهایش جای بهتری خواهد بود.
پاسخ: مشابهتها وسوسهانگیز است. اما من متوجه اختلافات هستم. اندیشمندان هیتلر را با دلقک اشتباه میگیرند؛ اما امثال ترامپ و بوریس جانسون واقعا دلقکاند. آنها به شکل تراژیکی قابل تکثیر هستند. همچون نژادپرستی -یک ایدئولوژی بیمعنا و مفهوم- این دلقکها واقعا قوی هستند اما دندانهای نیششان کوتاهتر از قبل شده است.
آنچه اکنون درحال تجربهاش هستیم مرا به یاد ملیگراییهای قرن نوزدهمی میاندازد. در آن زمان، دولتها میکوشیدند تا بر «خاصگرایی» فائق آیند؛ اکنون دشمن فرضی چندفرهنگیگرایی است. با این حال، پیام مشابه است: یا ادغام شوید یا ترک کنید و بروید. در مورد اخبار جعلی، این اخبار همیشه با ما بوده است. اما مردم شاید راحتتر از همیشه گول بخورند زیرا اطلاعات مهم خارج از نظام ارزشی و آموزشی قرار گرفته است.سوال: آیا درسهایی از سالهای ایدئولوژیک جنگ داخلی که موجب ظهور فاشیسم شد وجود دارد که به درد امروز بخورد و مانع از ظهور و تسلط دیدگاههای غیرمداراگرایانه شود؟
پاسخ: نه. تنها درسهایی که از دهه ۱۹۳۰ میتوان گرفت مختص همان زمان است نه اکنون. نمیتوانیم مانع عدم تساهل شویم: عدم تساهل اینجاست. ما نیازی به تساهل صِرف نداریم بلکه به آموزش تهییجکننده حیاتی نیازمندیم که مردم را قادر سازد به اینکه بگویند «چه زمانی آدمی هذیانگویی میکند». ذهنها باز است و بهشدت مطلع. ما به این نمیرسیم زیرا تمام آنچه مردم از مدرسه میخواهند بازدهی قابل سنجش برای سرمایهگذاری است.
سوال: دورههای آزمایشهای فکری میتواند راههای جدید و مفیدی برای مشاهده جهان و نه فقط چیزهای خطرناک به وجود آورد. چگونه میتوانیم این دیدگاههای مثبت و سازنده را تشویق و حمایت کنیم؟
پاسخ: در آزادی. اگر دولتها یا کارفرمایان و روسای قدرتمند آزادی را از شهروندان و کارگران دریغ کنند، خلاقیت کم میشود. حاکمیت وجدان فردی و آزادی تخیلات، ارزشمندترین دارایی هر فرد است. من اینها را «حقوق» مینامم. آزادیهای پیروی از وجدان خود و تحقق اهداف خود ارزشمندترین امتیازات ما هستند.
سوال: در دنیای حرفهای اندیشه، بزرگترین پیشرفتها، کارهای خیرهکننده بینظیر است؛ بازنگری با دقت یا دآوری دقیق (Peer review) یک نوع استبداد است. در هنر، من از سیاست مالیاتی استفاده میکنم تا استفاده از کارها و ورزشهای سودآور برای تامین مالی و یارانه دادن به هر آن چیزی الزامی شود که سنتی یا کلاسیک یا تجربی و واقعا جدید است.
شما حق دارید که خطرات را پیشبینی کنید. همانطور که نظم اواخر قرن بیستمی، لیبرالیسم، بینالمللگرایی، سرمایهداری و دموکراسی با چالشهایی در داخل و خارج غرب مواجه است، آیا خوانش شما از تاریخ روشنفکرانه میگوید که این فقط یک عقبگرد موقت است؟ یا ستون فقرات جامعه ما درحال شکستن است و ایدئولوژیهای جدید آزادی، حقوق، ارتباطات متقابل و حکومت باید خلق شوند؟
پاسخ: پاسخ من برای بخش اول سوال «بله» است اما نظر من از آنچه موقتی است میتواند برای هزاران سال طول بکشد. در مورد بخش دوم سوال، طبیعت انسانی یک بافت پارادوکس است: ما هرگز یک سیستم منسجم یا پایدار که کاملا مطابق با آن باشد نخواهیم داشت.
مایلم بگویم که میتوانیم بهتر از دموکراسی و سرمایهداری عمل کنیم: «بدترین سیستمها به استثنای دیگران.» یک «جفنگگویی» راه سومی هم قابل تصور است اما روشن است که «تشکیلات اقتصادی» نداریم که «مقررات» را متعادل سازد یا مالکیت خصوصی با عمومی را متعادل سازد عمدتا به این دلیل که ثروتمندان نمیخواهند امتیازات خود را از دست بدهند و در دولتهای اقتدارگرا هم به این دلیل که احزاب و نخبگان مستقر مایل به شراکت در قدرت نیستند.
مارکس که در مورد خیلی از چیزها اشتباه میگفت در این مورد کاملا حق داشت بگوید که نابرابریهای روزافزون ناپایدار هستند و موجب انقلابها میشوند. برای اینکه بتوانیم جامعه را براساس خطوط منطقی بسازیم باید خرابیهای زیادی را پشتسر بگذاریم. من مسوولیت فردی را پیشنهاد میدهم: هر چه انسانها صادقانهتر و انسانیتر رفتار کنند، جهان با تمام نقصهایش جای بهتری خواهد بود.
مطالب مرتبط
سفر بایدن نشان می دهد، چرا واشنگتن هنوز درک درستی از منطقه ندارد
۹ مرداد ۱۴۰۱
سفر بایدن به عربستان هیچ دستاوردی نداشت. عربستان متعهد به افزایش تولید نفت نشد. هیچ بیانیه ای در قبال عادی سازی با اسرائیل اعلام نکرد و هیچ اتحاد امنیتی تازه ای اعلام نشد.
مطالعهآمریکا در حال ساختن ائتلافی از حریفان خود است
۱ مرداد ۱۴۰۱
عواملی هست که موجب سردی روابط کشورهایی چون چین، روسیه و ایران شود، اما سیاست خارجی آمریکا آنها را گردهم می آورد.
مطالعهآخرین مطالب
سوال: دوره جنگ داخلی و ایدئولوژیهای تاریک اروپا چه شباهتی با سیاستهای قطبیسازی، اخبار جعلی و پوپولیسم امروز دارد؟
پاسخ: مشابهتها وسوسهانگیز است. اما من متوجه اختلافات هستم. اندیشمندان هیتلر را با دلقک اشتباه میگیرند؛ اما امثال ترامپ و بوریس جانسون واقعا دلقکاند. آنها به شکل تراژیکی قابل تکثیر هستند. همچون نژادپرستی -یک ایدئولوژی بیمعنا و مفهوم- این دلقکها واقعا قوی هستند اما دندانهای نیششان کوتاهتر از قبل شده است.
آنچه اکنون درحال تجربهاش هستیم مرا به یاد ملیگراییهای قرن نوزدهمی میاندازد. در آن زمان، دولتها میکوشیدند تا بر «خاصگرایی» فائق آیند؛ اکنون دشمن فرضی چندفرهنگیگرایی است. با این حال، پیام مشابه است: یا ادغام شوید یا ترک کنید و بروید. در مورد اخبار جعلی، این اخبار همیشه با ما بوده است. اما مردم شاید راحتتر از همیشه گول بخورند زیرا اطلاعات مهم خارج از نظام ارزشی و آموزشی قرار گرفته است.سوال: آیا درسهایی از سالهای ایدئولوژیک جنگ داخلی که موجب ظهور فاشیسم شد وجود دارد که به درد امروز بخورد و مانع از ظهور و تسلط دیدگاههای غیرمداراگرایانه شود؟
پاسخ: نه. تنها درسهایی که از دهه ۱۹۳۰ میتوان گرفت مختص همان زمان است نه اکنون. نمیتوانیم مانع عدم تساهل شویم: عدم تساهل اینجاست. ما نیازی به تساهل صِرف نداریم بلکه به آموزش تهییجکننده حیاتی نیازمندیم که مردم را قادر سازد به اینکه بگویند «چه زمانی آدمی هذیانگویی میکند». ذهنها باز است و بهشدت مطلع. ما به این نمیرسیم زیرا تمام آنچه مردم از مدرسه میخواهند بازدهی قابل سنجش برای سرمایهگذاری است.
سوال: دورههای آزمایشهای فکری میتواند راههای جدید و مفیدی برای مشاهده جهان و نه فقط چیزهای خطرناک به وجود آورد. چگونه میتوانیم این دیدگاههای مثبت و سازنده را تشویق و حمایت کنیم؟
پاسخ: در آزادی. اگر دولتها یا کارفرمایان و روسای قدرتمند آزادی را از شهروندان و کارگران دریغ کنند، خلاقیت کم میشود. حاکمیت وجدان فردی و آزادی تخیلات، ارزشمندترین دارایی هر فرد است. من اینها را «حقوق» مینامم. آزادیهای پیروی از وجدان خود و تحقق اهداف خود ارزشمندترین امتیازات ما هستند.
سوال: در دنیای حرفهای اندیشه، بزرگترین پیشرفتها، کارهای خیرهکننده بینظیر است؛ بازنگری با دقت یا دآوری دقیق (Peer review) یک نوع استبداد است. در هنر، من از سیاست مالیاتی استفاده میکنم تا استفاده از کارها و ورزشهای سودآور برای تامین مالی و یارانه دادن به هر آن چیزی الزامی شود که سنتی یا کلاسیک یا تجربی و واقعا جدید است.
شما حق دارید که خطرات را پیشبینی کنید. همانطور که نظم اواخر قرن بیستمی، لیبرالیسم، بینالمللگرایی، سرمایهداری و دموکراسی با چالشهایی در داخل و خارج غرب مواجه است، آیا خوانش شما از تاریخ روشنفکرانه میگوید که این فقط یک عقبگرد موقت است؟ یا ستون فقرات جامعه ما درحال شکستن است و ایدئولوژیهای جدید آزادی، حقوق، ارتباطات متقابل و حکومت باید خلق شوند؟
پاسخ: پاسخ من برای بخش اول سوال «بله» است اما نظر من از آنچه موقتی است میتواند برای هزاران سال طول بکشد. در مورد بخش دوم سوال، طبیعت انسانی یک بافت پارادوکس است: ما هرگز یک سیستم منسجم یا پایدار که کاملا مطابق با آن باشد نخواهیم داشت.
مایلم بگویم که میتوانیم بهتر از دموکراسی و سرمایهداری عمل کنیم: «بدترین سیستمها به استثنای دیگران.» یک «جفنگگویی» راه سومی هم قابل تصور است اما روشن است که «تشکیلات اقتصادی» نداریم که «مقررات» را متعادل سازد یا مالکیت خصوصی با عمومی را متعادل سازد عمدتا به این دلیل که ثروتمندان نمیخواهند امتیازات خود را از دست بدهند و در دولتهای اقتدارگرا هم به این دلیل که احزاب و نخبگان مستقر مایل به شراکت در قدرت نیستند.
مارکس که در مورد خیلی از چیزها اشتباه میگفت در این مورد کاملا حق داشت بگوید که نابرابریهای روزافزون ناپایدار هستند و موجب انقلابها میشوند. برای اینکه بتوانیم جامعه را براساس خطوط منطقی بسازیم باید خرابیهای زیادی را پشتسر بگذاریم. من مسوولیت فردی را پیشنهاد میدهم: هر چه انسانها صادقانهتر و انسانیتر رفتار کنند، جهان با تمام نقصهایش جای بهتری خواهد بود.
پاسخ: مشابهتها وسوسهانگیز است. اما من متوجه اختلافات هستم. اندیشمندان هیتلر را با دلقک اشتباه میگیرند؛ اما امثال ترامپ و بوریس جانسون واقعا دلقکاند. آنها به شکل تراژیکی قابل تکثیر هستند. همچون نژادپرستی -یک ایدئولوژی بیمعنا و مفهوم- این دلقکها واقعا قوی هستند اما دندانهای نیششان کوتاهتر از قبل شده است.
آنچه اکنون درحال تجربهاش هستیم مرا به یاد ملیگراییهای قرن نوزدهمی میاندازد. در آن زمان، دولتها میکوشیدند تا بر «خاصگرایی» فائق آیند؛ اکنون دشمن فرضی چندفرهنگیگرایی است. با این حال، پیام مشابه است: یا ادغام شوید یا ترک کنید و بروید. در مورد اخبار جعلی، این اخبار همیشه با ما بوده است. اما مردم شاید راحتتر از همیشه گول بخورند زیرا اطلاعات مهم خارج از نظام ارزشی و آموزشی قرار گرفته است.سوال: آیا درسهایی از سالهای ایدئولوژیک جنگ داخلی که موجب ظهور فاشیسم شد وجود دارد که به درد امروز بخورد و مانع از ظهور و تسلط دیدگاههای غیرمداراگرایانه شود؟
پاسخ: نه. تنها درسهایی که از دهه ۱۹۳۰ میتوان گرفت مختص همان زمان است نه اکنون. نمیتوانیم مانع عدم تساهل شویم: عدم تساهل اینجاست. ما نیازی به تساهل صِرف نداریم بلکه به آموزش تهییجکننده حیاتی نیازمندیم که مردم را قادر سازد به اینکه بگویند «چه زمانی آدمی هذیانگویی میکند». ذهنها باز است و بهشدت مطلع. ما به این نمیرسیم زیرا تمام آنچه مردم از مدرسه میخواهند بازدهی قابل سنجش برای سرمایهگذاری است.
سوال: دورههای آزمایشهای فکری میتواند راههای جدید و مفیدی برای مشاهده جهان و نه فقط چیزهای خطرناک به وجود آورد. چگونه میتوانیم این دیدگاههای مثبت و سازنده را تشویق و حمایت کنیم؟
پاسخ: در آزادی. اگر دولتها یا کارفرمایان و روسای قدرتمند آزادی را از شهروندان و کارگران دریغ کنند، خلاقیت کم میشود. حاکمیت وجدان فردی و آزادی تخیلات، ارزشمندترین دارایی هر فرد است. من اینها را «حقوق» مینامم. آزادیهای پیروی از وجدان خود و تحقق اهداف خود ارزشمندترین امتیازات ما هستند.
سوال: در دنیای حرفهای اندیشه، بزرگترین پیشرفتها، کارهای خیرهکننده بینظیر است؛ بازنگری با دقت یا دآوری دقیق (Peer review) یک نوع استبداد است. در هنر، من از سیاست مالیاتی استفاده میکنم تا استفاده از کارها و ورزشهای سودآور برای تامین مالی و یارانه دادن به هر آن چیزی الزامی شود که سنتی یا کلاسیک یا تجربی و واقعا جدید است.
شما حق دارید که خطرات را پیشبینی کنید. همانطور که نظم اواخر قرن بیستمی، لیبرالیسم، بینالمللگرایی، سرمایهداری و دموکراسی با چالشهایی در داخل و خارج غرب مواجه است، آیا خوانش شما از تاریخ روشنفکرانه میگوید که این فقط یک عقبگرد موقت است؟ یا ستون فقرات جامعه ما درحال شکستن است و ایدئولوژیهای جدید آزادی، حقوق، ارتباطات متقابل و حکومت باید خلق شوند؟
پاسخ: پاسخ من برای بخش اول سوال «بله» است اما نظر من از آنچه موقتی است میتواند برای هزاران سال طول بکشد. در مورد بخش دوم سوال، طبیعت انسانی یک بافت پارادوکس است: ما هرگز یک سیستم منسجم یا پایدار که کاملا مطابق با آن باشد نخواهیم داشت.
مایلم بگویم که میتوانیم بهتر از دموکراسی و سرمایهداری عمل کنیم: «بدترین سیستمها به استثنای دیگران.» یک «جفنگگویی» راه سومی هم قابل تصور است اما روشن است که «تشکیلات اقتصادی» نداریم که «مقررات» را متعادل سازد یا مالکیت خصوصی با عمومی را متعادل سازد عمدتا به این دلیل که ثروتمندان نمیخواهند امتیازات خود را از دست بدهند و در دولتهای اقتدارگرا هم به این دلیل که احزاب و نخبگان مستقر مایل به شراکت در قدرت نیستند.
مارکس که در مورد خیلی از چیزها اشتباه میگفت در این مورد کاملا حق داشت بگوید که نابرابریهای روزافزون ناپایدار هستند و موجب انقلابها میشوند. برای اینکه بتوانیم جامعه را براساس خطوط منطقی بسازیم باید خرابیهای زیادی را پشتسر بگذاریم. من مسوولیت فردی را پیشنهاد میدهم: هر چه انسانها صادقانهتر و انسانیتر رفتار کنند، جهان با تمام نقصهایش جای بهتری خواهد بود.
مطالب مرتبط
احتمال وقوع جنگ داخلی در آمریکا
۲۹ مرداد ۱۴۰۱
نظرسنجی مرکز تحقیقات خشونت با سلاح گرم کالیفرنیا که ماه گذشته منتشر شد، نشان داد که نیمی از آمریکایی ها انتظار دارند در چند سال آینده #جنگ_داخلی در آمریکا آغاز شود.
مطالعهسفر بایدن نشان می دهد، چرا واشنگتن هنوز درک درستی از منطقه ندارد
۹ مرداد ۱۴۰۱
سفر بایدن به عربستان هیچ دستاوردی نداشت. عربستان متعهد به افزایش تولید نفت نشد. هیچ بیانیه ای در قبال عادی سازی با اسرائیل اعلام نکرد و هیچ اتحاد امنیتی تازه ای اعلام نشد.
مطالعهآمریکا در حال ساختن ائتلافی از حریفان خود است
۱ مرداد ۱۴۰۱
عواملی هست که موجب سردی روابط کشورهایی چون چین، روسیه و ایران شود، اما سیاست خارجی آمریکا آنها را گردهم می آورد.
مطالعه