عضو سابق سیا: روزهای حضور بولتون در دولت آمریکا به شماره افتاده است
۲۵ خرداد ۱۳۹۸
سندرز: جنگ با ایران فاجعه ای کامل خواهد بود
۲۵ خرداد ۱۳۹۸
عضو سابق سیا: روزهای حضور بولتون در دولت آمریکا به شماره افتاده است
۲۵ خرداد ۱۳۹۸
سندرز: جنگ با ایران فاجعه ای کامل خواهد بود
۲۵ خرداد ۱۳۹۸
 

41 نقشه و نمودار در مورد غرب میانه (Midwest ) آمریکا

 

 

منبع: وکس
هنری فورد، مارک تواین، ویلا کاتر (Willa Cather)، وارِن بافِت، آبراهام لینکلن، بتی فریدن (Betty Friedan)، باب دیلن (Bob Dylan)... اینها همه شخصیت های برجسته ای هستند که بر دنیا به نحوی از انحاء تاثیر گذاشته اند، و اینها همه از غرب میانه ایالاتِ متحده، معروف به Midwest، برخاسته اند. بر خودِ مردمِ این خطه مبرهن است که اینجا قلبِ کشور است، و مردمانی از آن برخاسته اند که سخت تاثیرگذار بوده اند. اما همین مردم غالباً احساس می کنند که ساحل نشینانِ کشور آنها را نادیده می گیرند (مگر در موسمِ انتخابات). غرب میانه دیارِ زیبایی ها و جذابیت هاست، و غذاهای تند و تیز و مزارعِ ذرت و وجدانِ کاریِ مردمانش، تنها گوشه ای از این زیبایی ها و جذابیت هاست. در زیر، در قالبِ 41 نقشه و نمودار این سرزمین و مردمانش را برخواهیم رسید.
 
 

41 نقشه و نمودار در مورد غرب میانه (Midwest ) آمریکا

 

 

منبع: وکس
هنری فورد، مارک تواین، ویلا کاتر (Willa Cather)، وارِن بافِت، آبراهام لینکلن، بتی فریدن (Betty Friedan)، باب دیلن (Bob Dylan)... اینها همه شخصیت های برجسته ای هستند که بر دنیا به نحوی از انحاء تاثیر گذاشته اند، و اینها همه از غرب میانه ایالاتِ متحده، معروف به Midwest، برخاسته اند. بر خودِ مردمِ این خطه مبرهن است که اینجا قلبِ کشور است، و مردمانی از آن برخاسته اند که سخت تاثیرگذار بوده اند. اما همین مردم غالباً احساس می کنند که ساحل نشینانِ کشور آنها را نادیده می گیرند (مگر در موسمِ انتخابات). غرب میانه دیارِ زیبایی ها و جذابیت هاست، و غذاهای تند و تیز و مزارعِ ذرت و وجدانِ کاریِ مردمانش، تنها گوشه ای از این زیبایی ها و جذابیت هاست. در زیر، در قالبِ 41 نقشه و نمودار این سرزمین و مردمانش را برخواهیم رسید.
 
 

کدام ایالتها در غرب میانه واقع اند؟

 

 
 

 
[ غرب میانه ، که ترجمه ی مناسبی برای Midwest به نظر می رسد درواقع به مرکزِ «نیمه ی شمالیِ کشورِ آمریکا» اطلاق می شود. البته ترجمه ی تحت اللفظیِ آن «غربِ میانه» یا باخترِ میانه است، چند وجهِ تسمیه برای آن حدس زده اند. یکی اینکه مستعمره نشینانِ اولیه ی بریتانیایی چون نیوانگلند، یعنی شمالِ شرقی را تصرف کردند، رفته رفته بر مستعمراتِ خود افزودند و تا غربی ترین مناطقِ شمالیِ کشور هم پیش رفتند. لذا از آنجا که خود را شرقی می دانستند، مناطقِ نیویورک و پنسیلوانیای امروزی را غربِ نزدیک محسوب می کردند. از آن سو، ایالاتِ شمالِ غربی را نیز غربِ دور می دانستند، و در نتیجه ناحیه ی بینِ این دو غرب را غربِ میانه یا Mideast نامیدند. حدسِ دیگر این است که (همچنانکه در زیر هم آمده) مستعمره نشینان، آن قسمت از غرب را که تا آن زمان کشف کرده بودند به سه دسته ی غربِ شمالی (داکوتا)، غربِ جنوبی (تگزاس و اوکلاهاما) و غربِ میانه تقسیم کرده بودند که بعدها این مفهوم گسترش یافت.] اوایلِ امسال، سایتِ نظرسنجیِ Five Thirty Eight تلاش کرد تا براساسِ نظرسنجی، محدوده ی غرب میانه را تعریف کند و دریافت که تعریفِ مردمی در اینباره بسیار گونه گون است. اکثریتِ قریب به اتفاق، سه ایالت را جزءِ این ناحیه می دانستند: آیوا، ایلینوی، و ایندیانا. لیکن ایالتهایی نظیرِ مینه سوتا و کانزاس سخت محلِ اختلاف بود و این اختلاف، حتی درباره ی ایالتهایی که حقیقتاً بخشی از این خطه نبودند (مثلِ پنسیلوانیا و اوکلاهاما) هم وجود داشت.
 
 

اما حقیقتاً کدام ایالتها در غرب میانه واقع اند؟

 

 
 

 

پیش از آنکه به مطالبِ دیگر بپردازیم ابتدا باید تعریف حقیقی از Midwest را نیز ارائه دهیم. خوشبختانه، مرکزِ آمارِ کشور این کار را برای ما انجام داده است. این نقشه ای است که طبقِ تعریفِ مرکزِ آمار این بخش از کشور را از باقیِ بخشها متمایز کرده است. با این حال، مرکزِ آمار هم در این باره دیر دست به کار شد و تازه در سالِ 1984 بود که تصمیم گرفت نامِ آن را به «Midwest» تغییر دهد. تا پیش از آن، نامِ آن North Central Region بود که معنای دقیقش همان «خطه ی  غرب میانه » می شود. در هر حال، شما می توانید با تعریفِ این مرکز مخالفت کنید، اما فعلاً همین تعریفِ بی طرفانه به دردِ کارِ ما می خورد.

 
 

غرب میانه چگونه شکل گرفت؟

 

 
 

 

مسلماً نامِ این خطه از اول Midwest نبوده است. برای مثال، عمده ی آن، بخشی بوده به اسمِ سرزمینِ غربِ شمالی (Northwest Territory) که ایالاتِ متحده آن را در 1787 به تصرفاتِ خود افزود (دانشگاهِ Northwestern در ایلینوی همچنانکه از نامش پیداست در همین سرزمینِ افزوده فعالیت داشته است). لذا مفهومِ خطه ای به نامِ Midwest صدها سال است که در تغیّر است. جیمز شرتریج (James Shortridge) در سالِ 1989 در کتابِ خود با نامِ The Middle West نشان داده است که تعریفِ منطقه ای به نامِ Midwest، در تاریخِ آمریکا پیوسته دستخوشِ تغییر بوده است. در دهه ی 1880، کانزاس و نبراسکا غربِ میانه یا Middle West محسوب می شدند، در مقابل، منطقه ی داکوتا غربِ شمالی یاNorthwest  خوانده می شده و بخشی که بعدها اوکلاهاما و تگزاس نام گرفت غربِ جنوبی یا Southwest نام داشته است. به نوشته ی وی، در اوایلِ قرنِ بیستم مردم رفته رفته مفهومِ Midwest را وسعت بخشیدند،  تا به مفهومی رسید که ما امروزه در ذهن داریم.

 
 

لویزیانا بُزخر شد

 

 
 

 

جدای از سرزمینِ غربِ شمالی، باقیِ Midwest در سالِ 1803 با خریدِ لویزیانا به فتوحات افزوده شد. ایالاتِ متحده تنها حدودِ 15 میلیون دلار به فرانسه بابتِ آن پرداخت کرد، که بنا بر تخمینِ کتابخانه ی کنگره، یعنی چیزی در حدودِ 4 سِنت به ازای هر جریب. این مبلغ به نرخِ 2004 حدودِ 237 میلیون دلار می شود، یعنی 45 سنت به ازای هر جریب (بر اساسِ برآوردِ Minneapolis Fed). برای اینکه این مفت خری را بهتر درک کنید: در دسامبرِ 2013، دانشگاهِ Iowa State برآورد کرده است که ارزشِ هر جریب از مزارعِ ایالتِ آیوا در حدودِ 8.716 دلار است.

 
 

روزی روزگاری، تنها یک داکوتا وجود داشت

 

 
 

 

روزگاری بود که تنها یک داکوتا وجود داشت به نامِ «سرزمینِ داکوتا» (Dakota Territory). این سرزمینِ وسیع که در سالِ 1861 از دلِ سرزمینهای مینه سوتا و نبراسکا شکل گرفته بود، شاملِ هر دو ایالتِ داکوتای امروزی، به علاوه ی بیشترینه ی ایالتهای مانتانا و وایومینگ می شد. به گزارشِ کتابخانه ی کنگره، این سرزمین در سالِ 1863 به همان دو ایالتِ داکوتای کنونی تقلیل یافت. تا پیش از دهه ی 1870، مردمِ این سرزمین خواهانِ پیوستن به ایالاتِ متحده بودند، اما چون بر سرِ پایتختشان توافق نداشتند به دو بخش تقسیم شدند. آنطور که مایکل پی. ملون (Michael P. Malone) در کتابِ خود با نامِ Montana می نویسد، جمهوریخواهان در کنگره از اینکه دو ایالت، (هردو شدیداً جمهوریخواه) به ایالتهایشان افزوده شود خوشحال بودند، اما دموکراتها با آن مخالف بودند. جمهوریخواهان پس از انتخاباتِ 1888 سکانِ کنگره را به دست گرفتند و توانستند هر دو بخشِ داکوتای شمالی و جنوبی را در 1889 به ایالتهای متحده بیفزایند.

 
 

کوچگاهی که قطره قطره آب شد

 

 
 

 

این نقشه نشان می دهد که چطور کوچگاهِ Great Sioux  ذره ذره از دستِ سرخپوستان درآمده است. مجله ی National Geographic داستانِ چگونگیِ ایجادِ این کوچگاهِ وسیع براساسِ معاهده ی Fort Laramie و آب رفتنِ تدریجیِ آن در 1868 را تعریف می کند. این کوچگاه که پناهگاهِ تعدادِ زیادی از سرخپوستان بود در ابتدا نیمی از داکوتای جنوبی و بخشهایی از چهار ایالتِ دیگر را در بر می گرفت، اما عواملی چند باعث شد تا دولتِ فدرال به تدریج آن را کوچک و تجزیه کند. این عوامل عبارت بودند از: الف) کشفِ طلا در بلک هیلز (Black Hills)، ب) تسلط یافتنِ ساکنین بر زمینها ج) تبدیلِ داکوتا به ایالت.

 
 

تاثیرِ یخچالهای طبیعی در شکل گیریِ عوارضِ طبیعیِ غرب میانه

 

 
 

 

چرا میشیگان این شکلی است؟ چرا خاکِ آیوا و ایلینوی اینقدر حاصلخیز است؟ و چرا در مینه سوتا ده هزار دریاچه (و بلکه بیشتر) وجود دارد؟ علت یک کلمه است: یخچالها. یخچالها ناحیه ی  غرب میانه  را قسمت بندی کرده اند، و سراشیبی هایی را در مینه سوتا شکل داده اند که منجر به تشکیلِ دریاچه ها و نیز ته نشین شدنِ رسوبهایی شده است که به مرور تبدیل به خاکی حاصلخیز و غنی گشته اند. به علاوه، به گزارشِ NOAA (اداره ی کلِ اقیانوس شناسی و جو شناسی)، آخرین پسرفتِ یخچالها آنقدر شدید و قدرتمند بوده است که گودالهایی بس عمیق حفر کرده است که بسترِ Great Lakes یا دریاچگانِ بزرگ را تشکیل داده اند.

 
 

اندکی بزرگتر از مکزیک

 

 
 

 
اگر تاکنون در غرب میانه با ماشین یا با قطار سفر کرده باشید (اول از همه تبریک عرض می کنم) احتمالاً به وسعت و درندشتیِ آن پی برده اید. از این جهت این منطقه به کشوری مستقل می ماند. مساحتِ 821000 مایلِ مربعیِ آن تقریباً دوبرابرِ فرانسه است، کشوری که آمریکا عمده ی این منطقه را از خودِ آن خریداری کرد. این منطقه به لحاظِ اندازه به مکزیک شبیه است که اندکی کمتر از 800000 مایلِ مربع مساحت دارد.
 
 

با اقتصادی مشابهِ روسیه

 

 
 

 
منطقه ی غرب میانه ، جدای از وسعتِ جغرافیاییِ آن، از لحاظِ اقتصادی هم فوق العاده غنی است، به طوری که اگر کشوری مستقل می بود، ششمین کشورِ بزرگِ اقتصادیِ جهان بود، یعنی رتبه ی آن به لحاظِ اقتصادی پس از ایالاتِ متحده، چین، ژاپن، آلمان و روسیه قرار می داشت (با معیارِ تولیدِ ناخالصِ داخلی بر حسبِ قدرتِ خرید). (این نمودار تولیدِ ناخالصِ داخلیِ آمریکا را با احتسابِ غرب میانه نشان می دهد. بدونِ احتسابِ آن، رتبه ی آمریکا قطعاً پس از چین قرار می گرفت... حالا بماند که چه بلایی سرِ اقتصادِ آمریکا می آمد اگر این منطقه حقیقتاً از آمریکا جدا می شد.)
 
 

و جمعیتی به اندازه ی تایلند

 

 
 

 

بر اساسِ گزارشِ مرکزِ آمار، جمعیتِ  غرب میانه  یا همان غربِ میانه در سالِ 2013 در حدودِ 67.5 میلیون بوده است. این یعنی اینکه اگر  غرب میانه  کشوری واحد بود، جمعیتش در حدودِ جمعیتِ تایلند و اندکی بیشتر از جمعیتِ فرانسه یا بریتانیا بود. این نمودار نشاندهنده ی سایرِ کشورهایی است که در سالِ 2013 جمعیتی نزدیک به جمعیتِ  غرب میانه  داشته اند.

 
 

نقشِ راه آهن در شکل گیریِ مزرعه داری

 

 
 

 

همچنانکه یخچالهای طبیعی در شکل گیریِ جغرافیای  غرب میانه  موثر بودند، حمل و نقلِ ریلی هم در شکل گیریِ تراکمِ اقتصادیِ این منطقه در قرنِ 19 تاثیر داشته است. این نقشه نشاندهنده ی تراکمِ بالای خطوطِ ریلی در شمالِ شرقِ این منطقه، (ناحیه ی Rust Belt) است. این تراکم حتی از ایالتهای جنوبیِ ایالاتِ متحده، که از قدیم ترها جزءِ ایالاتِ متحده بودند، هم بیشتر است. برمبنای گزارشِ «گروهِ جغرافیای حمل و نقل»ِ دانشگاهِ Hofstra University، راه آهن ها در هر نقطه از این خاک با هدفی متفاوت ایجاد شده اند. در ایالتهای جنوبی خطوطِ آهن صرفاً به منظورِ برقراریِ ارتباط بینِ مناطقِ روستایی با بنادر تأسیس شدند، درحالیکه در منطقه ی  غرب میانه ، بخشی از شبکه ای بودند که روستاها را به شهرها مرتبط می کرد. گسترشِ خطوطِ ریلی پیوندِ مستقیمی با گسترشِ صنعتِ کشاورزی داشت که هنوز نقشِ عمده ای در این منطقه ایفا می کند. وبگاهِ NBER در 2009 در مقاله ای تخمین زده است که در دهه ی 1850، خطِ آهن دستِ کم یک چهارم از مزارع را، که مساحتی بالغ بر 150 میلیون جریب دارند، به ایالاتِ متحده الحاق کرده است.

 
 

فراز و نشیبِ ریلی

 

 
 

 

گسترشِ ایالاتِ متحده به سوی غرب و خطه ی  غرب میانه ، هم معلولِ گسترشِ ریلی بود و هم علتِ آن. این نمودار افزایشِ خیره کننده ی طولِ ریلی در نیمه ی دومِ قرنِ نوزدهم را نشان می دهد. گرچه حمل و نقلِ ریلی اکنون در  غرب میانه  مثلِ سابق رواج ندارد اما کشاورزان هنوز هم برای تحویلِ غله به مصرف کنندگان، به راه آهن هایی نظیرِ BNSF وابسته اند. به گزارشِ Minnesota Public Radio امسال تاخیرِ قطارها دادِ کشاورزان را درآورده است. سببِ این همه تاخیر، از نظرِ شرکتهای راه آهن، ترافیکِ سنگین و زمستانِ سخت است، اما کشاورزان دلیلِ آن را صادراتِ نفت از داکوتای شمالی می دانند. برپایه ی یکی از گزارشات، این تاخیرها فقط در مینه سوتا 100 میلیون دلار هزینه روی دستِ کشاورزان گذاشته است.

 
 

کوچِ بزرگ (Great Migration) سیاهانِ جنوب را به شمال کشاند

 

 
 

 

عمده ی ساکنانِ  غرب میانه  را در ابتدا اقوامِ آلمانی، هلندی و اسکاندیناویایی تشکیل داده بودند. اما در قرنِ بیستم و در نتیجه ی «کوچِ بزرگ» (هجومِ انبوهی از سیاهپوستانِ جنوب به سوی شمال به امیدِ زندگی بهتر و رهایی از تبعیض) تنوعِ نژادی در این منطقه بیشتر شد. به گزارشِ مرکزِ آمار، در سالِ 1910، جمعیتِ سیاهپوستانِ شهرِ گری (Gary) در ایندیانا 2.3 درصد بود که این سهم در سالِ 1940 به 18.3 درصد افزایش یافت؛ این سالها را معمولاً بازه ی زمانیِ نخستین کوچِ بزرگ می دانند. به همین ترتیب، از سالِ 1910 تا 1920، جمعیتِ سیاهپوستانِ شیکاگو حدوداً 148 درصد و در دترویت هم تا 611 درصد رشد داشت (History.com). تازه شمارِ سیاهپوستانی که در خلالِ دومین کوچِ بزرگ (1940-1970) وارد شدند از این میزان هم بیشتر بوده است.

 
 

بهترین خاک برای کشاورزی

 

 
 

 

 غرب میانه  به سببِ کیفیتِ خاکی که دارد برای کشاورزی عالی است. بخشِ زیادی از این منطقه پوشیده از خاکهای مالیسول (mollisol) و الفیسول (alfisol) است (دو نوع از 12 نوع خاکی که زمین شناسان تفکیک کرده اند). این دو نوع خاک، خصوصاً مالیسول، به خاطرِ حاصلخیزی شان مشهورند، زیرا حاویِ مقادیرِ زیادی موادِ ارگانیک هستند (به نقل از دانشنامه بریتانیکا). مالیسول و الفیسول مجموعاً شرایطِ مساعدی را در  غرب میانه برای کشاورزی مهیا کرده اند که از حاصلِ آن، تمامِ دنیا بهره مند می شوند.

 
 

قهرمانانِ فتوسنتز

 

 
 

 
هرچه کشتزارها وسیعتر، فتوسنتز بیشتر. این تصویرِ ماهواره ایِ متحرک فرایندِ فتوسنتز در آمریکا را نشان می دهد. ماهواره ها می توانند این فرایند را از روی پرتوهای فلورسنتی که گیاهان با جذبِ نور خورشید از خود ساطع می کنند ثبت کنند. این تصویر تغیّرِ پرتوهای فلورسنت در ماههای فوریه، می، آگوست و نوامبر را نشان می دهد، که بیشترین میزانِ آن در ماهِ آگوست است.
 
 

همه ی ذرتی که تولید می شود در شربتهای ذرت استفاده نمی شود

 

 
 

 
غرب میانه بخشِ عمده ی ذرتِ کشور را تأمین می کند. برپایه ی آمارِ سازمانِ USDA در 2013، ایالاتِ آیوا و ایلینوی به تنهایی 28 درصد از ذرتِ آمریکا را تولید می کنند. اما همه ی این ذرتها به مصرفِ انسان (یا حتی حیوانات) نمی رسد. برپایه ی داده های این سازمان، میزانِ ذرتی که به مصرفِ حیوانات می رسد سالیانِ سال است که کمابیش ثابت مانده است. این درحالی است که میزانِ ذرتی که برای تولیدِ الکلِ اتانول مصرف می شود روز به روز بیشتر می شود، تا جایی که اکنون تقریباً همانقدر ذرت برای تولیدِ اتانول مصرف می شود که برای تغذیه ی حیوانات. در تولیدِ اتانول اکنون 5 میلیارد و اندی بوشل ذرت مصرف می شود. این میزان برای تغذیه ی دام و مصارفِ تفاله 5.2 میلیارد بوشل می باشد.
 
 

بلکه بخشِ زیادی از آن در ترکیبِ اتانول به کار می رود

 

 
 

 

این همه ذرت یعنی یک عالمه کارخانه ی اتانول. ایالتِ آیوا از سالِ 2013 با داشتنِ 42 کارخانه و تولیدِ 3.7 میلیارد گالون اتانول در سال، بزرگترین تولیدکننده ی این ماده در بینِ ایالتها بوده است. رتبه ی بعدی از آنِ نبراسکاست که تقریباً نصفِ این میزان تولید می کند. این نقشه با نشان دادنِ کارخانه های تکمیل شده و دردستِ احداثِ اتانول، اطلاعاتی راجع به  غرب میانه  به ما می دهد. برای مثال، علتِ قیمتهای سرسام آورِ زمین را معلوم می کند: اتانول قیمتِ ذرت را بالا برده است و گرانیِ ذرت زمین را گران کرده است. یا توضیحاتی راجع به سیاستهای معطوف به این ناحیه به ما می دهد: اتانول همچنان یک بحثِ داغِ سیاسی است، با این حال به نظر می رسد که حمایت از آن در سیاستهای داخلیِ کشور رو به کاهش است. ریک سانتروم (Rick Santorum) علیرغمِ اینکه خواستارِ الغای حکمِ فدرال مبتنی بر تولیدِ سوختهای اتانولی بود، در انتخاباتِ حزبیِ 2012 در آیوا پیروز شد (به نقل از گزارشِ Huffington Post).

 
 

از آیوا بابتِ ژامبون هایش متشکریم

 

 
 

 
بعضی ها اهالیِ غرب میانه را دست می اندازند که: شما را فقط از پنجره ی هواپیما می توان دید و به تمسخر به این منطقه flyover country می گویند، یعنی جایی که هواپیماهای بین المللی فقط از فرازش عبور می کنند. اما یکی از دلایلی که شهروندانِ آمریکایی نباید این منطقه را تمسخر کرد این است: ژامبونهایی که می خورند از این منطقه می آید. آیوا، علیرغمِ اینکه به لحاظِ جمعیتی رتبه ی سی ام را در بینِ ایالتها دارد، اما در تولیدِ گوشتِ خوک، با اختلافِ زیاد اول است. این ایالت نزدیک به یک سومِ گوشتِ خوکِ کشور را تأمین می کند. این میزان به تنهایی به اندازه ی مجموعِ تولیدِ سه ایالتِ بعدی است. به گزارشِ National Pork Producers' Council (انجمنِ تولید کنندگانِ گوشتِ خوکِ در آمریکا) ارزشِ تولیداتِ گوشتِ خوکِ این ایالت سالانه 4.1 میلیارد دلار است.
 
 

البته ویسکانسین هم سلطانِ پنیر است

 

 
 

 
مثل است که اهالیِ ویسکانسین «بوی پنیر» می دهند. دلیلش این است که این ایالت، برمبنای آمارِ USDA، بزرگترین تولید کننده ی پنیر در کشور است و تقریباً یک چهارمِ کلِ پنیرهای کشور را تولید می کند، یعنی چیزی حدودِ کلِ تولیدِ 44 ایالتِ آخری با هم.
 
 

دریاچگانِ بزرگ (Great Lakes) مملو از قایق است

 

 
 

 

تاثیرِ دریاچگانِ بزرگ در شکل دهیِ اقتصادِ کنونیِ  غرب میانه انکار ناپذیر است، و هنوز حجم زیادی از داد و ستد ها در آنها انجام می گیرد. در ماهِ جولای، کشتی های باری 11.36 میلیون تن کالا را از این دریاچه ها عبور دادند. تحقیقاتِ انجام گرفته در سال 2011 نشان داده است که ترابری از طریقِ دریاچگانِ بزرگ و آبراهِ سنت لارنس 227هزار شغل ایجاد کرده است و برای افرادِ شاغل درآمدِ 14.1 میلیارد دلاری فراهم کرده است. اکنون که این مقاله نوشته می شود، 342 کشتی و قایق یا به اسکله مهار شده اند، یا لنگر انداخته اند، و یا درحالِ عبور از دریاچگانِ بزرگ هستند. این نقشه اسکرین شاتی است از این صفحه که فعالیتهای مذکور را نشان می دهد. داده های نقشه بر اساسِ ثبتِ کشتی ها و قایقهای موجود در این پهنه تصویر شده اند.

 
 

معضلی در دترویت

 

 
 

 
این نقشه که کاری است از انتشاراتِ Detroit Free Press، نشان می دهد که پدیده های نگران کننده ای در شهرِ موتور (دترویت) در جریان است. افولِ صنعتِ خودرو سازی سببِ دفعِ جمعیتِ این شهر شده است و بیابانی از زمینها و خانه های متروکه را برجای گذاشته است. در ماهِ می کارگروهِ ویژه ی رسیدگی به این بلای خانمان سوز طیِ گزارشی پیشنهادِ تخریبِ 40000 ساختمان را داده است، و اظهار کرده است که 30 درصد از ساختمانهای شهر یا متروکه اند یا در شرفِ ترک.
 
 

فوران در تولیدِ نفت

 

 
 

 

در این تصویر شاهدِ رشدِ انفجاریِ تولیدِ نفت در عملیاتِ باکن فورمیشن (Bakken formation) هستیم. این صفحاتِ شِلی عمدتاً در غربِ داکوتای شمالی واقع شده اند و بخشهایی از مانتانا، وایومینگ و کانادا را نیز در بر گرفته اند. در سالِ 2006، کشفِ نفت در میدانِ نفتیِ  Parshall Oil Field تولیدِ نفت را سخت افزایش داد... و همانطور که نقشه ی بعدی نشان می دهد، انفجارِ جمعیتی ئی را موجب شد که هنوز ادامه دارد.

 
 

افزایشِ سریعِ جمعیت در داکوتای شمالی

 

 
 

 
شکوفاییِ اقتصادیِ ناشی از وفورِ نفت در داکوتای شمالی جذبِ دهها هزار نفریِ جمعیت را به دنبال داشت. این نقشه که از رشدِ جمعیتِ ایالاتِ متحده در سالهای 2012 و 2013 تهیه شده است نشان می دهد که صرف نظر از منطقه ی Midland-Odessa در تگزاس، هیچ ناحیه ای به اندازه ی غربِ داکوتای شمالی آکنده از جمعیت نیست. از سالِ 2010 تا کنون، جمعیتِ داکوتای شمالی 7.6 درصد رشد کرده است، درحالی که جمعیتِ کلِ ایالاتِ متحده تنها 2.4 درصد رشد داشته است. به علاوه، داکوتای شمالی در افزایشِ درآمدهای فردی هم سریعترین رشد را در 2013 داشته است (7.6 % رشد نسبت به سالِ 2012)، و این در حالی است که افزایشِ درآمدهای شخصی در کلِ کشور در مدتِ مشابه 2.6 درصد بوده است. و یک آمارِ شگفت آور تر: نرخِ اشتغال در ناحیه ی مونترالِ داکوتای شمالی از سالِ 2007 تا 2011 با افزایشی حیرت آور، 138 درصد رشد کرده است.
 
 

شیکاگو چگونه تبدیل به سن آنتونیو خواهد شد؟

 

 
 

 
انجمنِ اندیشمندانِ دلواپس (Union of Concerned Scientists) یا UCS در گزارشی به سال 2009 تلاش کرد با به تصویر کشیدنِ آینده ی آب و هوای غرب میانه ، وضعیتِ آن در قرنِ آینده را گوشزد کند. پیش بینی می شود که تا سالِ 2039 دمای هوای این منطقه افزایشِ محسوسی خواهد داشت (در حدودِ 2.4 تا 2.8 درجه فارنهایت)، البته این افزایشِ دما مسلماً تدریجی بوده و با افزایشِ مقادیرِ کربنِ اتمسفر اتفاق خواهد افتاد. یکی از شیوه هایی که UCS برای به تصویر کشیدنِ آن به کار برده روشِ «کوچِ اقلیمی»، یا مقایسه ی آینده ی آّب و هوای ایالتها با وضعیتِ امروزی شان است. در حادترین حالت، آب و هوای ایلینوی سرانجام چیزی شبیهِ آب و هوای جنوبِ تگزاس خواهد شد و شبه جزیره ی میشیگان نیز وضعیتی مشابه با امروزِ شمالِ تگزاس خواهد داشت. و این بدان معناست که مزارعِ ذرت و سویا به زودی در خطرِ نابودی خواهند بود.
 
 

شیکاگو چگونه سدِ رودخانه شد و (و توازنِ محیط را به هم ریخت)؟

 

 
 

 

شهرِ شیکاگو در سالِ 1900 به هدفی بلند دست یافت: از ریختنِ رودِ شیکاگو به دریاچه ی میشیگان جلوگیری کرد. به نقل از CityLab، هدف از این کار جلوگیری از ورودِ فاضلاب به دریاچه ی میشیگان بود که منبعِ آبیِ شهر محسوب می شد. مسئولینِ شهری برای این منظور کانالِ Chicago Sanitary and Ship Canal را حفر کردند که رودِ شیکاگو را به رودِ دس پلینز (Des Plaines) متصل می کرد. رودِ اخیر دریاچه ی میشیگان را به رودِ می سی سی پی متصل می کند. در مجموع، سیستمِ جدید با بستنِ خروجی رودِ شیکاگو، از تخلیه ی این رود به دریاچه ی میشیگان جلوگیری کرد و در عوض، آن را به رودِ دس پلینز متصل ساخت. این طرح موفق بود و جلوی ابتلای شهروندان به بیماری های آب آورده را گرفت. این عملیات، که در بادیِ امر همچون شاهکاری عظیم به نظر می رسد، امروزه مشکلاتِ تازه ای به بار آورده است (گزارشِ Milwaukee Journal Sentinel reported in 2010 را ببینید) که حادترینِ آنها هجومِ انواعِ موجوداتِ دریایی، به خصوص کپورِ آسیایی بوده است. کانالِ Chicago Sanitary and Ship Canal سبب می شود که این ماهی ها از می سی سی پی به رودِ دس پلینز و از آنجا به دریاچه ی میشیگان هجوم آورند. این هجومِ عظیم و انبوه نه تنها اکوسیستم را برهم می زند، بلکه تهدیدی برای قایقرانان به حساب می آید. مشکل فقط کپورِ آسیایی نیست، ماهی های مهاجم قادرند از موانعِ الکتریکی ئی که در برابرِ آنها ساخته می شود عبور کنند. برای حلِ این مشکل، یگانهای مهندسیِ ارتش (USACE) اوایلِ امسال طرحِ هشت گانه ای را برای جلوگیری از ورودِ ماهی به دریاچه پیشنهاد دادند که بازسازیِ سدهای طبیعیِ سابق یکی از آنهاست.

 
 

آبخیزی رو به خشکی

 

 
 

 
تغییرِ آب و هوا تنها فاجعه ای نیست که غرب میانه با آن مواجه است؛ بخشهایی از این منطقه تا چندی دیگر با کمبودِ آب دست به گریبان خواهند شد. آبخیزِ اوگلالا (Ogallala)، که بخشِ اعظمِ نبراسکا و نیز بخشِ زیادی از کانزاس، اوکلاهاما و تگزاس روی آن واقع شده است، رو به اتمام است. آبخیزها منابعِ زیرزمینیِ آب هستند که آب در لا به لای شن و سنگهای آن ذخیره می شود. به نوشته ی براد پلومر (Brad Plumer) از وبگاهِ Vox، محققان اخیراً دریافته اند که 30 درصد از ذخیره ی آبخیزهای کانزاس هم اکنون به اتمام رسیده است و 39 درصدِ دیگر نیز تا نیم قرنِ دیگر تحلیل خواهد رفت. این نقشه مناطقی را نشان می دهد که مصرفِ آب از آبخیزِ مذکور، بر بارشِ باران پیشی گرفته است (نقاطِ قرمز)... و این تازه از 1980 تا 1995 است. بخشِ کشاورزی مقصرِ اصلی است، لذا کشاورزان احتمالاً بایستی از تکنیکهای صرفه جویانه تری بهره بگیرند.
 
 

دریاچه ی سوپریور هم عریض تر است هم عمیق تر

 

 
 

 
از بالا که نگاه کنید هرپنج دریاچه پهناورند، اما در عمق و عرض با یکدیگر برابر نیستند. دریاچه ی سوپریور (Lake Superior) بیش از 1300 فوت عمق دارد، درحالیکه دریاچه ی اری (Lake Erie) با تنها 210 فوت عمق، بیشتر به یک آبچاله شبیه است. اما در کلِ کشورِ آمریکا، دریاچه ی کراتر (Crater Lake) در ایالتِ اوریگان با عمقِ بیش از 1900 فوت، رتبه ی اول را به خود اختصاص داده است.
 
 

میشیگان، بهشتی ساحلی

 

 
 

 

شاید خیلی از شما میشیگان را به عنوانِ ایالتِ ساحلی نشناسید، اما درواقع این ایالت همانقدر با دریاچگانِ بزرگ خطِ ساحلی دارد که کالیفرنیا با اقیانوسِ آرام.  آنطور که  مقاماتِ این ایالت می گویند، میشیگان، درمیانِ دو شبه جزیره ی خود، 3288 مایل خطِ ساحلی با دریاچگانِ بزرگ و رودخانه های داخلی دارد... چه افتخاری! کالیفرنیا و تگزاس هم به خاطرِ داشتنِ همین اندازه خطِ ساحلی با اقیانوسها به خود افتخار می کنند. البته هیچ ایالتی به پای آلاسکا نمی رسد که 33900 مایل ساحل دارد و این وسعت از ساحل آنقدر زیاد است که در چنین نموداری نمی گنجند (مگر آنکه بقیه را میکروسکوپی نشان دهیم).

 
 

مینه سوتا، بهشتی ساحلی تر

 

 
 

 

با آنکه مینه سوتا به «سرزمینِ ده هزار دریاچه» معروف است، اما در واقع این ایالت 11842 دریاچه دارد. یکی از جمله هایی که در مینه سوتا مدام به گوشتان می خورد این است که این ایالت 90000 مایل خطِ ساحلی دارد (یعنی بیش از خطِ ساحلیِ فلوریدا، کالیفرنیا، و هاوایی باهم)، و این به سببِ این همه دریاچه ای است که دارد. شاید این جمله جزءِ اطلاعاتِ عمومی باشد، اما پارسال وبلاگ نویسی به نامِ کریس فینک (Chris Finke) در صدد برآمد تا صحت و سقمِ قضیه را معلوم سازد. او برپایه ی داده هایی که از وزارتِ منابعِ طبیعی در مینه سوتا به دست آورده بود دریافت که مینه سوتا 44926 مایل با دریاچه ها خطِ ساحلی دارد که نسبت به خطِ ساحلیِ فلوریدا (8400 مایل) و لویزیانا (7700) البته بیشتر است، و گرچه دریاچه هایی که دارد غیر از دریاچه های این دو ایالت است (و از نصفِ 90000 مایل هم خطِ ساحلی اش کمتر است) اما باز هم این درازا حیرت آور است. البته این فقط خطِ ساحلیِ مینه سوتا با «دریاچه ها» بود که در برابرِ خطِ ساحلیِ سایرِ ایالتها با «اقیانوسها» نشان داده شد. برای همین فینک یکبارِ دیگر به صورتِ آنلاین تمامیِ خطوطِ ساحلیِ این چند ایالت را محاسبه کرد (اعم از خطِ ساحلیِ اقیانوسها، رودها، دریاچه ها و حتی جوی ها) که نتیجه ی آن را در این نمودار مشاهده می کنید: آن سه ایالتِ دیگر روی هم رفته نیز به گردِ پای مینه سوتا نرسیدند.

 
 

آیا کانزاس مثل یک پنکیک هموار است؟ خیر، از آن هم هموارتر.

 

 
 

 
محققانِ دانشگاههای Texas State و Arizona State تصمیم گرفتند مشخص کنند که کانزاس هموار تر است یا پنکیک. نتیجه این شد که کانزاس هموارتر است. محققان پنکیکی را که از یک رستورانِ محلی خریده بودند با نیمرخِ توپوگرافیِ شرق به غربِ کانزاس مقایسه کردند و دریافتند که این ایالت از پنکیکی که برای صبحانه می خورند هموار تر است. عمراً اگر این را می دانستید!
 
 

از روی دوچرخه، آیوا چندان هموار به نظر نمی آید

 

 
 

 
هرساله هزاران دوچرخه سوار فوج فوج به ایالتِ آیوا می آیند تا در دوچرخه سواریِ عمومی ئی که در دس موینس (Des Moines)، پایتختِ این ایالت برگزار می شود و با سرواژه ی RAGBRAI شناخته می شود شرکت کنند. رسم این است که برای شروع، دوچرخه سواران چرخِ عقبِ دوچرخه ی خود را در آبِ رودِ میسوری فرو می برند، و در پایان، چرخِ جلوی آن را به آبِ می سی سی پی آغشته می سازند (هردوی این رودها از ایالتِ آیوا عبور می کنند، پس نگران نباشید). مسیرِ پیمایش هرسال تغییر می کند. این نقشه مربوط به سالِ 2014 است. و فراز و نشیبهایی که در طولِ مسیر وجود دارد به همه ی کسانی که در این همایش شرکت کرده اند ثابت کرده است که آیوا چندان هم هموار نیست.
 
 

دیگر به ایالتهای غرب میانه "flyover states" نگویید، خیلی خوب؟

 

 
 

 

درست است، اگر به نقشه ی مسیرهای هواییِ اصلی نگاه کنید شاید صفتِ "flyover states" را برازنده ی بخشهایی از  غرب میانه  (و البته بخشِ زیادی از غربِ کشور) بدانید (به مطلبِ شماره ی 18 مراجعه کنید) . اما دو چیز را به یاد داشته باشید: 1) چند شهرِ  غرب میانه ، از جمله شیکاگو و میناپولیس-سنت پاول، قطبِ شرکتهای هواپیمایی هستند، پس در  غرب میانه  هم فرودهای بینِ راهی زیاد اتفاق می افتد. 2) تعبیرِ "flyover country" کاملاً توهین آمیز است (برای مطالعه ی بیشتر و جامع تر در این باره، خوانشِ تحلیلِ جالبِ متیو وولف سان (Matthew Wolfson) از این اصطلاح و از فرهنگِ  غرب میانه  را توصیه می کنیم: New Republic).  پس زین پس آن را به کار نبرید. در عینِ حال، بد نیست نقشه ی پیشِ رو را هم که سایتِ Delta از مسیرهای هواییِ کشور تهیه کرده مطالعه کنید. نقشه ی وبگاهِ United نیز بسیار شبیهِ آن است.

 
 

لوتران ها (و نیز متدیست ها) همه جا هستند (جنوب هم قرارگاهِ باپ تیست هاست)

 

 
 

 
بی سبب نیست که گریسون کیلور (Garrison Keillor) درباره ی لوتران ها می گوید: آنها بر شمالِ Midwest سلطنت می کنند. این نقشه فرقه های عمده ی پروتستان در هر ناحیه از کشور را نشان می دهد. همانطور که می بینید، در میانِ پروتستانها، کلیسای لوترانِ اوانجلیک و لوترانهای سینودِ میسوری (که به ترتیب با رنگِ آبیِ تیره و آبیِ روشن نمایش داده شده اند) در مینه سوتا، داکوتا، شمالِ آیوا، و بخشهایی از ویسکانسین بیشترین حضور و ظهور را دارند... و تازه این سوای لوترانهای سینودِ ویسکانسین است که با رنگِ قهوه ای از آنها متمایز شده است. در بخشهای شرقی و جنوبی، متدیست ها (رنگِ سبز) فرقه ی غالب هستند. این ها همه فرهنگِ مذهبیِ غرب میانه را نشان می دهد که از قرارِ معلوم کاتولیکها در آن جایی ندارند.
 
 

کنفرانسِ Big Ten اخیراً در غرب میانه کمرنگ شده است

 

 
 

 
غرب میانه دهها سال پایگاهِ کنفرانسِ ورزشیِ Big Ten بود (مگر در پنسیلوانیا که پیشتر ثابت کردیم جزءِ غرب میانه نیست). امسال، با افزوده شدنِ دانشگاههای راگرز (Rutgers) و مریلند، این کنفرانس بیشتر رنگ و بوی سواحلِ شرقی به خود گرفته است. به علاوه، دانشگاهِ جان هاپکینز (Johns Hopkins) در مریلند نیز اکنون یکی از تیمهای لاکراسِ مردانِ این کنفرانس است.
 
 

غذایی به اسمِ لوتفیسک (lutefisk)

 

 
 

 
اوممممممم. لوتفیسک... غذایی که برای تهیه ی آن، ماهیِ کادِ خشک شده را در آبِ قلیایی می خیسانند تا حالتِ ژلاتینی به خود بگیرد. خیلی از اهالیِ غرب میانه در اعیادِ زمستان بیرون از فرهنگسراها و کلیساها صف می بندند تا لوتفیسکِ نذری بخورند. سنتِ خوردنِ لوتفیسک در کشورهای اسکاندیناوی آغاز شد، اما آنطور که مجله ی Smithsonian در 2011 نوشته، تداولِ آن در میانِ اهالیِ مینه سوتا احتمالاً بیشتر از خودِ نروژی هاست. در مجموع شمالی تر ها از همه بیشتر عشقِ لوتفیسک دارند، به طوری که این غذا در مینه سوتا و داکوتای شمالی بیشترین طلبه را دارد.
 
 

سسِ رنچ، پنیرِ چدار و نان خورش

 

 
 

 
اهالیِ غرب میانه از قرار معلوم، به جز لوتفیسک، به خوردنِ سسِ رنچ (ranch)، پنیرِ چادار به همراهِ برخی از قاتق ها و نان خورش ها نیز علاقه مندند. علاقه به سسِ رنچ منحصر در غرب میانه نیست؛ بلکه در جنوبِ کشور و حتی در ورمونت هم خوش خور است.. چاقی عجب همه گیر شده!
 
 

فرض کنید داکوتای غربی داشتیم و داکوتای شرقی

 

 
 

 

داکوتای شمالی و جنوبی چون نتوانستند بر سرِ پایتختی واحد با هم توافق کنند هریک راهِ خود را رفتند: یکی به شمال و یکی به جنوب. حالا تصور کنید که به شرق و غرب تقسیم می شدند و رودِ میسوری منقسمِ آنها می شد؛ چه بر سرِ جمعیتش می آمد؟ جوزف کرسکی (Joseph Kerski) با پردازشی که برای وبسایتِ شرکتِ ESRI انجام داده به این آمار و ارقام دست یافته است: در آن صورت، داکوتای شرقی در 2010 بیش از 1.1 میلیون جمعیت می داشت، که تقریباً سه برابرِ جمعیتِ 367 هزاریِ داکوتای غربی بود. حتی بدونِ تقسیماتِ رسمی هم بینِ شرق و غربِ داکوتا تمایزهایی وجود دارد: مردمِ داکوتا (شمالی و جنوبی) بینِ شرق و غرب شکافی فرهنگی احساس می کنند، به طوری که از یکدیگر با عنوانِ مردمِ «شرقِ رودخانه» و «غربِ رودخانه» یاد می کنند. شبی لی (Shebby Lee) یکی از راهنمایانِ گردشگری در داکوتاست که تورهای گردشگریِ خود را بر اساسِ تقسیمِ داکوتا به شرقی و غربی راهنمایی می کند.

 
 

نه سودا، نه کوکا، فقط پاپ

 

 
 

 
سودا، پاپ، کوکا: سه کلمه که بر یک نوشیدنی دلالت دارند. با این حال در هر نقطه از آمریکا یکی از این نامها برای اشاره به این نوشیدنی به کار می رود. در جنگِ بزرگی که بینِ سودا و کوکا و پاپ به راه افتاده است، غرب میانه با قاطعیت «پاپ» می خورند. بر اساسِ نظرسنجی ئی که جاشوا کتز (Joshua Katz) از دانشگاهِ کارولینای شمالی انجام داده، بیشترینه ی این منطقه، به علاوه ی گوشه هایی از شمالِ غربیِ کشور کلمه ی پاپ (pop) را ترجیح می دهند. با این حال، اهالیِ «سوداییِ» سنت لویس و میلواکی ظاهراً تافته ی جدا بافته هستند.
 
 

چطور می توان گاوها را یک بری کرد؟

 

 
 

 
حتما برای شما هم جالب است که دوستانِ غرب میانه شما هیچگاه نتوانسته اند هیچ گاوی را به یک سو کج کنند یا به زمین بزنند. شاید با خود خیال کرده اید: چه کارِ آسانی. علت این است که پاهای نی قلیانیِ گاوها که مرکزِ ثقلِ وزنِ آنهاست گمراه کننده است. اما وقتی از نزدیک به یک گاوِ کاملاً بالغِ هلشتاینی نگاه کنید خواهید فهمید که برای یک بَری کردنِ آن باید هرکول بود. وبگاهِ Modern Farmer تحلیلی فوق العاده از فیزیکِ گاوها به دست داده است، همراه با فرمولی ریاضی برای محاسبه ی مقدار نیرویی که برای بلندکردنِ این پاها از زمین لازم است. پاسخ این است: برای یک بری کردنِ گاوهایی که دل و دماغِ مبارزه ندارند دو انسانِ بالغ نیاز است. و وقتی که گاوها آماده ی نبرد باشند به پنج تا شش نفر نیاز است.
 
 

یکی از برجسته ترین گروههای مارش-نوازی اینجاست

 

 
 

 

گروهِ مارش نوازیِ ایالتِ اوهایو (Ohio State marching) یکی از بهترین و سرشناس ترین گروههای مارش نوازیِ دانشگاهی در کشور است. یکی از مشهورترین هنرنمایی های آنها درآمدن به شکلِ کلمه ی Ohio با حروفِ سرِهم (و استقرارِ یک توبا نواز به عنوانِ نقطه ی حرفِ i) است. این نمودار محلِ استقرارِ دقیقِ هر نوازنده را در این آرایش نشان می دهد. به گفته ی سایتِ OSU marching band، همه ی این نوازندگان همه چیز را از بر انجام می دهند: «تک تکِ اعضا آرایشِ کلی را به خاطر می سپارند، و هر یک درست در همان نقطه ای که باید، درست سرِ وقت مستقر می شوند... ضمناً هریک از اعضا که دست روی او بگذارید این توانایی را دارد که بدونِ حتی یک قدمِ اشتباه آرایشِ Ohio را به پیش ببرد.»

 
 

باندهای موسیقیِ غرب میانه

 

 
 

 

گروهِ مارش نوازیِ ایالتِ اوهایو (Ohio State marching) یکی از بهترین و سرشناس ترین گروههای مارش نوازیِ دانشگاهی در کشور است. یکی از مشهورترین هنرنمایی های آنها درآمدن به شکلِ کلمه ی Ohio با حروفِ سرِهم (و استقرارِ یک توبا نواز به عنوانِ نقطه ی حرفِ i) است. این نمودار محلِ استقرارِ دقیقِ هر نوازنده را در این آرایش نشان می دهد. به گفته ی سایتِ OSU marching band، همه ی این نوازندگان همه چیز را از بر انجام می دهند: «تک تکِ اعضا آرایشِ کلی را به خاطر می سپارند، و هر یک درست در همان نقطه ای که باید، درست سرِ وقت مستقر می شوند... ضمناً هریک از اعضا که دست روی او بگذارید این توانایی را دارد که بدونِ حتی یک قدمِ اشتباه آرایشِ Ohio را به پیش ببرد.»

 

مطالب مرتبط