درآمد کارکنان آمریکا کاهش یافت
۱۲ اسفند ۱۳۹۷
ایالاتِ متحده ی ترس
۱۲ اسفند ۱۳۹۷
درآمد کارکنان آمریکا کاهش یافت
۱۲ اسفند ۱۳۹۷
ایالاتِ متحده ی ترس
۱۲ اسفند ۱۳۹۷
تور ترمینال طولانی بود و وسطش رفتیم به کتابخانه. کتابخانه نیویورک حدود ۵۰ ملیون کتاب دارد و حدود ۱۸۹۵ تاسیس شده است. وقتی زمین کتابخانه را تحویل گرفته‌اند، یک دریاچه در آن قرار داشته و فقط چند سال صرف خشکاندن دریاچه شده است. تور کتابخانه توسط یکی از کارمندان مسن برگزار می‌شد. از جمله نکات جالب وجود یک بخش بزرگ مربوط به فرهنگ یهود در کتابخانه بود.

یک بخش هم بود که فقط شامل انواع نقشه میشد. کتابخانه انواع کلکسیون کتاب‌های تاریخی و نادر را هم داشت که در طول سال به نمایش عمومی در می‌آید و خارج از آن فقط برای کارهای پژوهشی در اختیار عده‌ای خاص قرار می‌گیرد که آن‌ها هم حق خروج کتاب از کتابخانه را ندارند. کتابخانه در سطح شهر هم شعبه‌های دیگر دارد که کتاب‌های عادی دارند و شبیه شعبه اصلی، یک اثر تاریخی نیستند.

در پایان هم یک لوح یادبود نشان داده شد. یک مهاجر از کشور لیتوانی با استفاده از کتابخانه باسواد شده بود و خودش کار در بورس را یاد گرفته و بعد ثروتمند شده بود. این فرد در پایان عمر اموالش را به کتابخانه بخشیده و خواسته بود در راه آموزش رایگان افراد نیازمند استفاده شوند.

وقتی تور تمام شد از کتابخانه خارج شدیم و گفتیم نماز بخوانیم و نهار بخوریم. یکی از نکات خیلی جالب در نیویورک این است که تعداد زیادی غذافروشی شبیه باقالی‌فروشی‌های ایران وجود دارد که روی یک دکه‌ی متحرک غذا می‌فروشند. البته همه‌ی آن‌ها دارای اجازه‌ی کاری هستند و به شهرداری پولی می پردازند اما چون اجاره‌ی کمتری دارند، قیمت غذاهایشان مناسب‌تر است. ا

ز این دکه‌ها شاید هر صد متر چندتا ببینید. نکته‌ی مهم هم این است که طبق مشاهده‌ی بنده شاید ۷۰-۸۰ درصد این دکه‌ها مسلمان هستند و غذای حلال عرضه می‌کنند. غذاهایشان هم شامل انواع ساندویچ و چند غذای با برنج و کباب سیخی و کباب ترکی است. چند نوع شیرینی و صبحانه هم می‌فروشند.

پرسان پرسان از همین دکه‌ها مسجدی را پیدا کردیم که داخل یک برج بود و در واقع یک آپارتمان بزرگ بود. رفتیم داخل و وضو گرفتیم و نماز خواندیم. نماز که تمام شد، یک نفر آمد و سلام و احوال‌پرسی کرد. اسمش ایوب بود. متوجه شدیم که اصالتاً از آمریکای جنوبی آمده و حسابدار است. برای اجاره‌ی آپارتمان ماهانه ۲۰ هزار دلار اجاره می‌دادند! که گفت از طریق بازرگانان ثروتمند مسلمان تامین می‌شود.

متوجه شدیم که از سادات هم هست. سید ایوب وقتی فهمید مسافریم گفت که بایستیم تا نهار بخوریم! کمی ایستادیم و متوجه شدیم کسی را فرستاده تا برایمان نهار بخرد. نهار را که آوردند خودش برایمان از آب سردکن آب ریخت و دعوت به خوردن کرد. تشکر کردیم.

حدیثی خواند از رسول خدا که از نشانه‌های مسلمان این است که میهمان را اکرام کند. غذایی که تهیه کرده بود ۵-۶ دلار قیمت داشت ولی رفتارش خیلی مرا تحت تاثیر قرار داد. به ندرت انسان این‌طوری دیده‌ام...

به خصوص که در بحث می‌دانست شیعه هم هستیم و درباره‌ی مشکلات مسلمانان هم گفتگو کردیم. ای کاش همه‌ی مسلمانان این‌طور بودند. خلاصه اگر گذرتان به منهتن افتاد و نزدیک ساختمان راکفلر بودید، با پرس و جو به این نمازخانه بروید و از سید ایوب خبری بگیرید تا میهمانتان کند! موقع خداحافظی خواستیم عکسی با او بگیریم ولی گفت عکس نمی‌گیرد چون حدیثی داریم که مسلمان نباید تصویرگری کند!

سپس به سمت پارک مرکزی نیویورک در شمال منهتن رفتیم. پارک مرکزی، پارک بزرگی است و خیابانی که دور تا دور آن را دور می زند، ۱۶-۱۷ کیلومتر طول دارد. پیاده قدم زدن در آن به چند ساعت زمان نیاز دارد اما دوچرخه‌سواری در آن معمول است و افرادی در آن دوچرخه اجاره می‌دهند.

تا رسیدیم یکی از این افراد آمد سمت‌مان و تا دوچرخه کرایه نداد، ولمان نکرد! برای دو ساعت اجاره دوچرخه ۲۰ دلار گرفت! حدود ۵۰ دقیقه‌ای پارک را دور زدیم چون اشتباه فکر می‌کردیم خیلی عقب هستیم. اما حسابی خسته شدیم و متوجه شدم که برای شرکت در جنگ نباید بلوف زد و نیاز به آمادگی جسمانی و آموزش وجود دارد. یک ساعت باقی مانده را کمی اطراف دوچرخه راندیم و رفتیم و دوچرخه‌ها را پس دادیم.

سعی کردیم بقیه روز را هم قدم بزنیم. از خیابان پنجم و برج راکفلر دیدن کردیم. کلاً خیابان‌های منهتن برای قدم زدن هم جالب هستند. ساختاری شبیه مختصات دارند و خیابان‌ها کاملا عمودی و افقی ساخته شده‌اند و لذا پیدا کردن آدرس در آن‌ها آسان است. ساختمان‌های تاریخی هم زیاد اند و همین قدم زدن خودش جالب است. آن‌قدر قدم زدیم تا هوا رو به تاریکی رفت و بعد از خوردن شام بازگشتیم به خانه‌ی دوستانمان. خیلی خسته بودیم و خوابیدیم تا روز بعد...

ادامه دارد...

مطالب مرتبط

تور ترمینال طولانی بود و وسطش رفتیم به کتابخانه. کتابخانه نیویورک حدود ۵۰ ملیون کتاب دارد و حدود ۱۸۹۵ تاسیس شده است. وقتی زمین کتابخانه را تحویل گرفته‌اند، یک دریاچه در آن قرار داشته و فقط چند سال صرف خشکاندن دریاچه شده است. تور کتابخانه توسط یکی از کارمندان مسن برگزار می‌شد. از جمله نکات جالب وجود یک بخش بزرگ مربوط به فرهنگ یهود در کتابخانه بود.

یک بخش هم بود که فقط شامل انواع نقشه میشد. کتابخانه انواع کلکسیون کتاب‌های تاریخی و نادر را هم داشت که در طول سال به نمایش عمومی در می‌آید و خارج از آن فقط برای کارهای پژوهشی در اختیار عده‌ای خاص قرار می‌گیرد که آن‌ها هم حق خروج کتاب از کتابخانه را ندارند. کتابخانه در سطح شهر هم شعبه‌های دیگر دارد که کتاب‌های عادی دارند و شبیه شعبه اصلی، یک اثر تاریخی نیستند.

در پایان هم یک لوح یادبود نشان داده شد. یک مهاجر از کشور لیتوانی با استفاده از کتابخانه باسواد شده بود و خودش کار در بورس را یاد گرفته و بعد ثروتمند شده بود. این فرد در پایان عمر اموالش را به کتابخانه بخشیده و خواسته بود در راه آموزش رایگان افراد نیازمند استفاده شوند.

وقتی تور تمام شد از کتابخانه خارج شدیم و گفتیم نماز بخوانیم و نهار بخوریم. یکی از نکات خیلی جالب در نیویورک این است که تعداد زیادی غذافروشی شبیه باقالی‌فروشی‌های ایران وجود دارد که روی یک دکه‌ی متحرک غذا می‌فروشند. البته همه‌ی آن‌ها دارای اجازه‌ی کاری هستند و به شهرداری پولی می پردازند اما چون اجاره‌ی کمتری دارند، قیمت غذاهایشان مناسب‌تر است. ا

ز این دکه‌ها شاید هر صد متر چندتا ببینید. نکته‌ی مهم هم این است که طبق مشاهده‌ی بنده شاید ۷۰-۸۰ درصد این دکه‌ها مسلمان هستند و غذای حلال عرضه می‌کنند. غذاهایشان هم شامل انواع ساندویچ و چند غذای با برنج و کباب سیخی و کباب ترکی است. چند نوع شیرینی و صبحانه هم می‌فروشند.

پرسان پرسان از همین دکه‌ها مسجدی را پیدا کردیم که داخل یک برج بود و در واقع یک آپارتمان بزرگ بود. رفتیم داخل و وضو گرفتیم و نماز خواندیم. نماز که تمام شد، یک نفر آمد و سلام و احوال‌پرسی کرد. اسمش ایوب بود. متوجه شدیم که اصالتاً از آمریکای جنوبی آمده و حسابدار است. برای اجاره‌ی آپارتمان ماهانه ۲۰ هزار دلار اجاره می‌دادند! که گفت از طریق بازرگانان ثروتمند مسلمان تامین می‌شود.

متوجه شدیم که از سادات هم هست. سید ایوب وقتی فهمید مسافریم گفت که بایستیم تا نهار بخوریم! کمی ایستادیم و متوجه شدیم کسی را فرستاده تا برایمان نهار بخرد. نهار را که آوردند خودش برایمان از آب سردکن آب ریخت و دعوت به خوردن کرد. تشکر کردیم.

حدیثی خواند از رسول خدا که از نشانه‌های مسلمان این است که میهمان را اکرام کند. غذایی که تهیه کرده بود ۵-۶ دلار قیمت داشت ولی رفتارش خیلی مرا تحت تاثیر قرار داد. به ندرت انسان این‌طوری دیده‌ام...

به خصوص که در بحث می‌دانست شیعه هم هستیم و درباره‌ی مشکلات مسلمانان هم گفتگو کردیم. ای کاش همه‌ی مسلمانان این‌طور بودند. خلاصه اگر گذرتان به منهتن افتاد و نزدیک ساختمان راکفلر بودید، با پرس و جو به این نمازخانه بروید و از سید ایوب خبری بگیرید تا میهمانتان کند! موقع خداحافظی خواستیم عکسی با او بگیریم ولی گفت عکس نمی‌گیرد چون حدیثی داریم که مسلمان نباید تصویرگری کند!

سپس به سمت پارک مرکزی نیویورک در شمال منهتن رفتیم. پارک مرکزی، پارک بزرگی است و خیابانی که دور تا دور آن را دور می زند، ۱۶-۱۷ کیلومتر طول دارد. پیاده قدم زدن در آن به چند ساعت زمان نیاز دارد اما دوچرخه‌سواری در آن معمول است و افرادی در آن دوچرخه اجاره می‌دهند.

تا رسیدیم یکی از این افراد آمد سمت‌مان و تا دوچرخه کرایه نداد، ولمان نکرد! برای دو ساعت اجاره دوچرخه ۲۰ دلار گرفت! حدود ۵۰ دقیقه‌ای پارک را دور زدیم چون اشتباه فکر می‌کردیم خیلی عقب هستیم. اما حسابی خسته شدیم و متوجه شدم که برای شرکت در جنگ نباید بلوف زد و نیاز به آمادگی جسمانی و آموزش وجود دارد. یک ساعت باقی مانده را کمی اطراف دوچرخه راندیم و رفتیم و دوچرخه‌ها را پس دادیم.

سعی کردیم بقیه روز را هم قدم بزنیم. از خیابان پنجم و برج راکفلر دیدن کردیم. کلاً خیابان‌های منهتن برای قدم زدن هم جالب هستند. ساختاری شبیه مختصات دارند و خیابان‌ها کاملا عمودی و افقی ساخته شده‌اند و لذا پیدا کردن آدرس در آن‌ها آسان است. ساختمان‌های تاریخی هم زیاد اند و همین قدم زدن خودش جالب است. آن‌قدر قدم زدیم تا هوا رو به تاریکی رفت و بعد از خوردن شام بازگشتیم به خانه‌ی دوستانمان. خیلی خسته بودیم و خوابیدیم تا روز بعد...

ادامه دارد...

مطالب مرتبط



آخرین مطالب