تلاش اسرائیل برای مقابله با گسترش موج بایکوت این کشور در آمریکا
۲۳ بهمن ۱۳۹۷
ناکامی اپل در کنترل برنامه های قمار و محتواهای غیر اخلاقی حاشیه ساز شد
۲۳ بهمن ۱۳۹۷
تلاش اسرائیل برای مقابله با گسترش موج بایکوت این کشور در آمریکا
۲۳ بهمن ۱۳۹۷
ناکامی اپل در کنترل برنامه های قمار و محتواهای غیر اخلاقی حاشیه ساز شد
۲۳ بهمن ۱۳۹۷

جان بولتون ایران را تهدید می‌کند؛
چه خوب!


منبع: پولیتیکو
نویسنده: رِی تکیه
تازه‌ترین خبر برای به‌لرزه‌درآوردنِ دولت واشنگتن این است که جان بولتون، مشاور امنیت ملیِ رئیس‌جمهور دونالد ترامپ، برنامه‌های نظامیِ علیه ایران را از پنتاگون درخواست کرده است. کارشناسان و نظریه‌پردازانِ خبری و دموکرات‌های دور از وطن، بُهت‌زده شده‌اند و اصرار دارند که تنها تاثیرِ چنین رفتارهای جنگ‌گرایانه‌ای، دعوتِ ایران به جنگ است.
بسیاری از دولتمردانِ سابقِ دولت اوباما از این موضوع واهمه دارند که شاید ستیزه‌جویی‌های بولتون باعث شود ایران برنامه‌های هسته‌ای‌اش را از سر بگیرد. گرچه حقیقت این است که وقتی با ایران مواجه می‌شویم، معمولاً تهدیدها چاره‌ساز هستند و چرب‌زبانی فقط روحانیانِ حاکم بر این کشور را خوش‌اشتها‌تر می‌کند.

هیچ رئیس‌جمهوری بیشتر از جیمی کارتر، نگرانِ حساسیت‌های انقلابیونِ جمهوری اسلامی نبود. حتی پس از این که مبارزانِ سیاسیِ ایرانی به سفارت امریکا در تهران یورش بردند و دیپلمات‌های امریکایی را گروگان گرفتند، کارتر امیدوار بود این بحران را به روشی حل کند که احتمالِ ازسرگرفتنِ روابط با این کشورِ تئوکراتیک را به خطر نمی‌انداخت. چنین تمکین و احترامی به این بحران کمک کرد که تا 444 روز به درازا بکشد و اساساً ریاست‌جمهوریِ کارتر را به سرنوشتِ بدی دچار کرد.
با این حال، در طیِ داستانِ پیچیدۀ گروگان‌گیری، یک بار کارتر اقدامی شدید کرد و سیاستش نیز واقعا فایده داشت. بعد از یورش به سفارتخانه، حرف‌های بی‌پایه‌ای در تهران بسیار زده می‌شد که مقامات امریکایی محاکمه خواهند شد. دولت کارتر پیامی خصوصی به تهران فرستاد که هرگونه آسیبی به گروگان‌ها، ایالات متحده را وادار به انتقامِ نظامی خواهد کرد. بلافاصله همۀ صحبت‌ها دربارۀ محاکمۀ عمومیِ دیپلمات‌ها در ایران مسکوت شدند. این ماجرا درسی تازه به سیاستمدارانِ امریکایی داد، نه‌تنها به کارتر که به همۀ دولتمردانِ امریکا که به دنبالِ نشستن پشت میز معامله با ایران بودند.

شاید دولت ریگان بیشتر با ماجرای مک فارلِین شناخته شده باشد که به ایران سلاح صادر کرد تا با وکالتِ حزب‌اللهِ تحت امرِ ایران، لبنان گروگان‌های امریکایی را آزاد کند. با وجود این، حملۀ موشکیِ تصادفی و دلخراش به یکی از هواپیماهای مسافربریِ ایران در جولای1988 در پایان‌دادن به جنگ ایران‌عراق نقش حیاتی داشت.
برای هشت سال، ایران همۀ تلاش‌های ملتمسانه و پیشنهادهای واسطه‌های دیپلماتیک را رد کرد؛ به این علت که رهبر ایران، آیت‌الله خمینی، فارغ از آمارِ بالای تلفاتِ انسانی، سرسختانه به‌دنبالِ دستیابی به هدفش دربارۀ سرنگونیِ رهبر عراق، صدام حسین، بود. تا تابستان 1988 کشمکش‌های ادامه‌داری بین کشتی‌های نیروی دریاییِ امریکا و قایق‌های تندروی ایرانی بود که در خلیج فارس مین‌گذاری می‌کردند.
در همان روزهای این رودررویی‌ها در دریاهای آزاد، یک هواپیمای مسافربریِ ایرانی در حالِ پرواز به‌سمت دبی بود. وقتی هواپیما نزدیک شد، ناوِ موشک‌اندازِ امریکایی، وینسِنز، آن را با هواپیمای جنگی اشتباه گرفت و با شلیک موشک، هواپیما را سرنگون کرد که 290 مسافرِ آن جان باختند.

جدای از روزهای سوگواری و سخنرانی‌های آتشین، واکنش ایران ضعیف بود: تهران، نبودِ برابریِ قدرت را سدِّ راهِ تشدیدِ کشمکش‌ها می‌دانست. تنها نتیجۀ فوق‌العادۀ غرق‌شدنِ این هواپیمای مسافربری این بود که نخبگانِ روحانیت بالاخره متقاعد شدند که زمانِ پایان‌دادن به جنگ با عراق فرا رسیده است.
این روحانیان به‌اشتباه تصور کردند این اقدامِ امریکا در سرنگونیِ هواپیمای ایرباس، به‌معنای سرآغازی است برای ورودِ امریکا به جنگ ایران‌عراق به طرفداری از صدام و با هدفِ براندازیِ انقلاب اسلامی. حتی ثابت شد خمینی که به ازدست‌رفتنِ جانِ انسان‌ها بی‌تفاوت بود، آن‌قدر برای قدرتِ امریکا ارزش و احترام قائل است که نمی‌تواند به جنگی ادامه دهد که احساس می‌کند شاید حالا ایالات متحده را نیز شامل شود. در نتیجه، خمینی تن به آتش‌بسی موقتی داد که مشهور است خودش آن را با نوشیدنِ «جام زهر» مقایسه کرده بود.

رسیدگیِ دنیا به اهدافِ هسته‌ایِ ایران نیز آموزنده است. جمهوری اسلامی در بیشترِ سال‌های تصدیِ قدرتش، تجهیزاتِ هسته‌ای را برای خودش حفظ کرده است و در اواخر دهۀ 1990 مشغولِ ساختِ امکاناتِ دقیق و پنهانی در نطنز شده است. نطنز در فاصلۀ حدود دویست مایلی در جنوبِ تهران است. ایران در افزایش امکاناتِ تولیدِ پلوتونیوم نیز فعال بوده است.
امکاناتِ غنی‌سازیِ اورانیوم در اصفهان و مرکزِ تقریباً تکمیل‌شدۀ تولید آب سنگین در اراک، گستردگیِ برنامه‌ای را نشان داد که به‌طور چشمگیری از آژانس بین‌المللی انرژی اتمی پنهان شده بود. جمهوری اسلامی زیرساخت‌های انرژی هسته‌ای را به‌دقت ساخته بود تا برای خود، مسیرهای مختلفی برای دستیابی به بمب اتمی فراهم کند.

همۀ این اقدامات در سال 2002 شکست خورد، وقتی یکی از گروه‌های مخالف، رازهای تهران را فاش کرد. علی خامنه‌ای، جانشین خمینی برای رهبریِ ایران، بلافاصله متوجه شد که مشکلی جدی پیش رویِ خود دارد. افشاگری‌ها زمانی رخ داد که امریکا از دو اقدامِ خود، احساس اعتمادبه‌نفسِ آمیخته با شگفتی و حیرت داشت:
1. آغازِ جابه‌جاییِ سریعِ طالبان در افغانستان؛
2. در شُرُفِ نابودی قراردادنِ رژیم بعث در عراق در طیِ سه هفته. لشکرکشی و موفقیتِ امریکا در عراق، نهادی سیاسی در ایران را شوکه کرد که رهبرانِ نظامی‌اش پیش‌تر با اطمینان گفته بودند امریکا نمی‌تواند این کار را به‌آسانی و به‌سرعت انجام دهد. ترس تهران از این بود که امریکا پس از عراق نگاهش را به سمت ایران برگرداند.

بنابراین، پس از آن چه اتفاقی رخ داد؟ رئیس‌جمهور جرج دبلیو بوش در سخنرانی‌اش با عنوانِ «محورِ شرارت» از ایران نام برد و به رهبرانِ این کشور هشدار داد. زمان آن فرا رسیده بود که کشورِ روحانیان برای خود وقت بخرد و صبر کند تا این طوفان بگذرد. در این مقطعِ زمانی بود که ایران با سه کشور اروپایی (یا به اصطلاح EU-3) یعنی انگلستان و فرانسه و آلمان، معاهده‌ای امضا کرد مبنی بر این که همۀ جنبه‌های برنامۀ هسته‌ایِ خود را تعلیق کند. این تعلیق به‌مدت دو سال بود.
پس از آن، امریکا خود را در میان جنگِ فرقه‌ایِ داخلی در عراق یافت که ایران و وکیل‌هایش آتشِ آن را برافروخته بودند. وقتی توجه امریکا به عراق معطوف شد، ایران فعالیت‌های غنی‌سازی را از سر گرفت. با وجود این، درسی که در سال 2003 آموختیم این است: تهدیدها در اجبارِ ایران برای متوقف‌کردنِ برنامۀ هسته‌ای‌اش موثر هستند، بسیار بیشتر از همۀ فعالیت‌های دیپلماتیکی که در دهۀ بعد، روی داد.

ترامپ و بولتون آخرین سیاست‌گذارانِ امریکا هستند که جمهوری اسلامی را آشفته کرده‌اند. نشانه‌هایی که از کاخ سفید می‌آیند، گاهی مبهم و چندپهلو هستند؛ اما حرف‌های خشونت‌آمیز و اقدامات خشونت‌آمیز بر تهران اثر گذاشته‌اند. ایالات متحده از معاملۀ پُرنقصِ هسته‌ای با ایران خارج شده است و تحریم‌هایی را دوباره بر ایران تحمیل کرده است که حدود یک میلیون مانع را بر سر راه صادرات نفت این کشور گذاشته و اقتصادش را فلج کرده است.

البته ایالات متحده هنوز با هیچ پاسخِ تلافی‌جویانه‌ای از ایران مواجه نشده است. جمهوری اسلامی پایبندی به توافق هسته‌ای را ادامه داده است و احتمالاً تا پایان دورۀ ریاست‌جمهوریِ ترامپ نیز به این رویه ادامه خواهد داد. چرا؟ چون جمهوری اسلامی به قدرت ایالات متحده احترام می‌گذارد و از آن می‌ترسد، وقتی که این قدرت به‌درستی اعمال شود. درسی که فرا گرفتیم: تصمیم راسخِ امریکا، وقتی با قدرت بیان شود، معمولاً عقب‌نشینیِ ایران را به دنبال دارد.

آن استراتژیستِ امریکایی که به نظر می‌رسد آموزه‌های درست را ملکۀ ذهنِ خود کرده است، جان بولتون است. بولتون ارزشِ تاریخِ ایران در خلقِ آشفتگی در خاورمیانه و نیز اشتباه‌بودنِ قراردادِ کنترل تسلیحاتِ هسته‌ای را می‌داند که راه را برای دستیابیِ ایران به بمب هموار می‌کردند. نکتۀ مهم‌تر این که به نظر می‌رسد بولتون توجه دارد که تهدیدها بهتر از واژه‌های چاپلوسانه و آرام‌بخش در آرام‌کردنِ رژیمی تئوکراتیک موثرند، رژیمی که رهسپارِ زباله‌دانِ تاریخ است.

دربارۀ نویسنده:
«ری تکیه» از کارشناسان برجسته اندیشکده «شورای روابط خارجی» آمریکا به ریاست «ریچارد هاس» است. این شورا جزء 5 اندیشکده برتر ایالات متحده محسوب میشود. تکیه بارها مقالاتی علیه ایران منتشر کرده و در راستای رسیدن غرب به اهداف خود در ایران از پیشنهاد هرگونه اقدامی حمایت کرده است.«تکیه» جزء آن دست از کارشناسانی است که خواستار براندازی در ایران است




برچسب ها:

جان بولتون ایران را تهدید می‌کند؛ چه خوب!


منبع: پولیتیکو
نویسنده: رِی تکیه
تازه‌ترین خبر برای به‌لرزه‌درآوردنِ دولت واشنگتن این است که جان بولتون، مشاور امنیت ملیِ رئیس‌جمهور دونالد ترامپ، برنامه‌های نظامیِ علیه ایران را از پنتاگون درخواست کرده است. کارشناسان و نظریه‌پردازانِ خبری و دموکرات‌های دور از وطن، بُهت‌زده شده‌اند و اصرار دارند که تنها تاثیرِ چنین رفتارهای جنگ‌گرایانه‌ای، دعوتِ ایران به جنگ است.
بسیاری از دولتمردانِ سابقِ دولت اوباما از این موضوع واهمه دارند که شاید ستیزه‌جویی‌های بولتون باعث شود ایران برنامه‌های هسته‌ای‌اش را از سر بگیرد. گرچه حقیقت این است که وقتی با ایران مواجه می‌شویم، معمولاً تهدیدها چاره‌ساز هستند و چرب‌زبانی فقط روحانیانِ حاکم بر این کشور را خوش‌اشتها‌تر می‌کند.

هیچ رئیس‌جمهوری بیشتر از جیمی کارتر، نگرانِ حساسیت‌های انقلابیونِ جمهوری اسلامی نبود. حتی پس از این که مبارزانِ سیاسیِ ایرانی به سفارت امریکا در تهران یورش بردند و دیپلمات‌های امریکایی را گروگان گرفتند، کارتر امیدوار بود این بحران را به روشی حل کند که احتمالِ ازسرگرفتنِ روابط با این کشورِ تئوکراتیک را به خطر نمی‌انداخت. چنین تمکین و احترامی به این بحران کمک کرد که تا 444 روز به درازا بکشد و اساساً ریاست‌جمهوریِ کارتر را به سرنوشتِ بدی دچار کرد.
با این حال، در طیِ داستانِ پیچیدۀ گروگان‌گیری، یک بار کارتر اقدامی شدید کرد و سیاستش نیز واقعا فایده داشت. بعد از یورش به سفارتخانه، حرف‌های بی‌پایه‌ای در تهران بسیار زده می‌شد که مقامات امریکایی محاکمه خواهند شد. دولت کارتر پیامی خصوصی به تهران فرستاد که هرگونه آسیبی به گروگان‌ها، ایالات متحده را وادار به انتقامِ نظامی خواهد کرد. بلافاصله همۀ صحبت‌ها دربارۀ محاکمۀ عمومیِ دیپلمات‌ها در ایران مسکوت شدند. این ماجرا درسی تازه به سیاستمدارانِ امریکایی داد، نه‌تنها به کارتر که به همۀ دولتمردانِ امریکا که به دنبالِ نشستن پشت میز معامله با ایران بودند.

شاید دولت ریگان بیشتر با ماجرای مک فارلِین شناخته شده باشد که به ایران سلاح صادر کرد تا با وکالتِ حزب‌اللهِ تحت امرِ ایران، لبنان گروگان‌های امریکایی را آزاد کند. با وجود این، حملۀ موشکیِ تصادفی و دلخراش به یکی از هواپیماهای مسافربریِ ایران در جولای1988 در پایان‌دادن به جنگ ایران‌عراق نقش حیاتی داشت.
برای هشت سال، ایران همۀ تلاش‌های ملتمسانه و پیشنهادهای واسطه‌های دیپلماتیک را رد کرد؛ به این علت که رهبر ایران، آیت‌الله خمینی، فارغ از آمارِ بالای تلفاتِ انسانی، سرسختانه به‌دنبالِ دستیابی به هدفش دربارۀ سرنگونیِ رهبر عراق، صدام حسین، بود. تا تابستان 1988 کشمکش‌های ادامه‌داری بین کشتی‌های نیروی دریاییِ امریکا و قایق‌های تندروی ایرانی بود که در خلیج فارس مین‌گذاری می‌کردند.
در همان روزهای این رودررویی‌ها در دریاهای آزاد، یک هواپیمای مسافربریِ ایرانی در حالِ پرواز به‌سمت دبی بود. وقتی هواپیما نزدیک شد، ناوِ موشک‌اندازِ امریکایی، وینسِنز، آن را با هواپیمای جنگی اشتباه گرفت و با شلیک موشک، هواپیما را سرنگون کرد که 290 مسافرِ آن جان باختند.

جدای از روزهای سوگواری و سخنرانی‌های آتشین، واکنش ایران ضعیف بود: تهران، نبودِ برابریِ قدرت را سدِّ راهِ تشدیدِ کشمکش‌ها می‌دانست. تنها نتیجۀ فوق‌العادۀ غرق‌شدنِ این هواپیمای مسافربری این بود که نخبگانِ روحانیت بالاخره متقاعد شدند که زمانِ پایان‌دادن به جنگ با عراق فرا رسیده است.
این روحانیان به‌اشتباه تصور کردند این اقدامِ امریکا در سرنگونیِ هواپیمای ایرباس، به‌معنای سرآغازی است برای ورودِ امریکا به جنگ ایران‌عراق به طرفداری از صدام و با هدفِ براندازیِ انقلاب اسلامی. حتی ثابت شد خمینی که به ازدست‌رفتنِ جانِ انسان‌ها بی‌تفاوت بود، آن‌قدر برای قدرتِ امریکا ارزش و احترام قائل است که نمی‌تواند به جنگی ادامه دهد که احساس می‌کند شاید حالا ایالات متحده را نیز شامل شود. در نتیجه، خمینی تن به آتش‌بسی موقتی داد که مشهور است خودش آن را با نوشیدنِ «جام زهر» مقایسه کرده بود.

رسیدگیِ دنیا به اهدافِ هسته‌ایِ ایران نیز آموزنده است. جمهوری اسلامی در بیشترِ سال‌های تصدیِ قدرتش، تجهیزاتِ هسته‌ای را برای خودش حفظ کرده است و در اواخر دهۀ 1990 مشغولِ ساختِ امکاناتِ دقیق و پنهانی در نطنز شده است. نطنز در فاصلۀ حدود دویست مایلی در جنوبِ تهران است. ایران در افزایش امکاناتِ تولیدِ پلوتونیوم نیز فعال بوده است.
امکاناتِ غنی‌سازیِ اورانیوم در اصفهان و مرکزِ تقریباً تکمیل‌شدۀ تولید آب سنگین در اراک، گستردگیِ برنامه‌ای را نشان داد که به‌طور چشمگیری از آژانس بین‌المللی انرژی اتمی پنهان شده بود. جمهوری اسلامی زیرساخت‌های انرژی هسته‌ای را به‌دقت ساخته بود تا برای خود، مسیرهای مختلفی برای دستیابی به بمب اتمی فراهم کند.

همۀ این اقدامات در سال 2002 شکست خورد، وقتی یکی از گروه‌های مخالف، رازهای تهران را فاش کرد. علی خامنه‌ای، جانشین خمینی برای رهبریِ ایران، بلافاصله متوجه شد که مشکلی جدی پیش رویِ خود دارد. افشاگری‌ها زمانی رخ داد که امریکا از دو اقدامِ خود، احساس اعتمادبه‌نفسِ آمیخته با شگفتی و حیرت داشت:
1. آغازِ جابه‌جاییِ سریعِ طالبان در افغانستان؛
2. در شُرُفِ نابودی قراردادنِ رژیم بعث در عراق در طیِ سه هفته. لشکرکشی و موفقیتِ امریکا در عراق، نهادی سیاسی در ایران را شوکه کرد که رهبرانِ نظامی‌اش پیش‌تر با اطمینان گفته بودند امریکا نمی‌تواند این کار را به‌آسانی و به‌سرعت انجام دهد. ترس تهران از این بود که امریکا پس از عراق نگاهش را به سمت ایران برگرداند.

بنابراین، پس از آن چه اتفاقی رخ داد؟ رئیس‌جمهور جرج دبلیو بوش در سخنرانی‌اش با عنوانِ «محورِ شرارت» از ایران نام برد و به رهبرانِ این کشور هشدار داد. زمان آن فرا رسیده بود که کشورِ روحانیان برای خود وقت بخرد و صبر کند تا این طوفان بگذرد. در این مقطعِ زمانی بود که ایران با سه کشور اروپایی (یا به اصطلاح EU-3) یعنی انگلستان و فرانسه و آلمان، معاهده‌ای امضا کرد مبنی بر این که همۀ جنبه‌های برنامۀ هسته‌ایِ خود را تعلیق کند. این تعلیق به‌مدت دو سال بود.
پس از آن، امریکا خود را در میان جنگِ فرقه‌ایِ داخلی در عراق یافت که ایران و وکیل‌هایش آتشِ آن را برافروخته بودند. وقتی توجه امریکا به عراق معطوف شد، ایران فعالیت‌های غنی‌سازی را از سر گرفت. با وجود این، درسی که در سال 2003 آموختیم این است: تهدیدها در اجبارِ ایران برای متوقف‌کردنِ برنامۀ هسته‌ای‌اش موثر هستند، بسیار بیشتر از همۀ فعالیت‌های دیپلماتیکی که در دهۀ بعد، روی داد.

ترامپ و بولتون آخرین سیاست‌گذارانِ امریکا هستند که جمهوری اسلامی را آشفته کرده‌اند. نشانه‌هایی که از کاخ سفید می‌آیند، گاهی مبهم و چندپهلو هستند؛ اما حرف‌های خشونت‌آمیز و اقدامات خشونت‌آمیز بر تهران اثر گذاشته‌اند. ایالات متحده از معاملۀ پُرنقصِ هسته‌ای با ایران خارج شده است و تحریم‌هایی را دوباره بر ایران تحمیل کرده است که حدود یک میلیون مانع را بر سر راه صادرات نفت این کشور گذاشته و اقتصادش را فلج کرده است.

البته ایالات متحده هنوز با هیچ پاسخِ تلافی‌جویانه‌ای از ایران مواجه نشده است. جمهوری اسلامی پایبندی به توافق هسته‌ای را ادامه داده است و احتمالاً تا پایان دورۀ ریاست‌جمهوریِ ترامپ نیز به این رویه ادامه خواهد داد. چرا؟ چون جمهوری اسلامی به قدرت ایالات متحده احترام می‌گذارد و از آن می‌ترسد، وقتی که این قدرت به‌درستی اعمال شود. درسی که فرا گرفتیم: تصمیم راسخِ امریکا، وقتی با قدرت بیان شود، معمولاً عقب‌نشینیِ ایران را به دنبال دارد.

آن استراتژیستِ امریکایی که به نظر می‌رسد آموزه‌های درست را ملکۀ ذهنِ خود کرده است، جان بولتون است. بولتون ارزشِ تاریخِ ایران در خلقِ آشفتگی در خاورمیانه و نیز اشتباه‌بودنِ قراردادِ کنترل تسلیحاتِ هسته‌ای را می‌داند که راه را برای دستیابیِ ایران به بمب هموار می‌کردند. نکتۀ مهم‌تر این که به نظر می‌رسد بولتون توجه دارد که تهدیدها بهتر از واژه‌های چاپلوسانه و آرام‌بخش در آرام‌کردنِ رژیمی تئوکراتیک موثرند، رژیمی که رهسپارِ زباله‌دانِ تاریخ است.

دربارۀ نویسنده:
«ری تکیه» از کارشناسان برجسته اندیشکده «شورای روابط خارجی» آمریکا به ریاست «ریچارد هاس» است. این شورا جزء 5 اندیشکده برتر ایالات متحده محسوب میشود. تکیه بارها مقالاتی علیه ایران منتشر کرده و در راستای رسیدن غرب به اهداف خود در ایران از پیشنهاد هرگونه اقدامی حمایت کرده است.«تکیه» جزء آن دست از کارشناسانی است که خواستار براندازی در ایران است




برچسب ها:

مطالب مرتبط



آخرین مطالب