با استاد راهنمایم ساعت هشت صبح جلسه دارم. از وقتی که برای فرصت مطالعاتی طولانی رفته به گوگل، چارهای جز این نیست که یا اول صبح یا دم غروب جلسه داشته باشیم.
مطالعهکارت های اعتباری آمریکا
۹ بهمن ۱۳۹۷آمریکا شرکت چینی هواوی را به کلاهبرداری بانکی و نقض قوانین تحریم ایران متهم کرد
۹ بهمن ۱۳۹۷آمریکا خارج از حباب ایرانیزدگی!(قسمت دوم)
مشاهده صفحه روایت ایرانیان از آمریکا>اخیراً به علت تغییر منزل، مدت قابل توجهی را در اتوبوس هستم. در رفت و آمدهای روزانه با یک خانم ۵۷ ساله آشنا شده ام. الیزابت ۱۸ سال است در یک کتابفروشی کار میکند و به دلایلی که بعداً مشخص میشود، دنبال صحبت کردن با کسی است. در این صحبتها مطالبی را بیان کرد که برای خودم بعد از سالها زندگی در غرب تازگی داشت. لذا مناسب دیدم طی چند قسمت نقل شود.
با الیزابت زیاد گفتگو کردهایم و سعی میکنم از حافظه، بخشهای جالب آن ذکر شود.
مرد یخی: اهل کجای آمریکا هستی؟ الیزابت: من اهل یکی از شهرهای کوچک ایالت کنتاکی هستم.
مرد یخی: خانوادهات چه کاره هستند؟ الیزابت: مادر من اوائل خانهدار بود اما بعداً با پشتکار توانست لیسانس هم بگیرد و پرستار شود. پدرم مغازهی لوازم یدکی کشاورزی داشت. در شهر ما تقریباً همه کشاورز بودند جز عدهی کمی مثل پدر من. تنها کارفرمای بزرگ منطقه فروشگاه والمارت (یک فروشگاه زنجیرهای شبیه شهروند) بود.
مرد یخی: آیا امکاناتی که در شهرهای بزرگ آمریکا وجود دارد، در شهر شما هم بود؟ الیزابت: نه مثلاً در شهر ما سالها تقریباً رستورانی وجود نداشت. یادم میآید یک بار که برگشته بودم مادربزرگم گفت که یک رستوران شیک باز شده و خواست من را مهمان کند. وقتی رفتیم متوجه شدم مکدونالد شعبه زده! (مکدونالد در آمریکا جزو بیکیفیتترین اغذیهفروشی ها محسوب میشود)
مرد یخی: آیا همه آب لولهکشی دارند؟ الیزابت: بله همه دارند. البته در روستاها آب لولهکشی عمومی وجود ندارد اما هر کس در ملک خودش لولهکشی کرده است و از طریق چاه و موتور برقی آب خانهاش را تامین میکند.
مرد یخی: مردم برای رفت و آمد چه میکنند؟ الیزابت: اکثراً اتوموبیل شخصی دارند.
مرد یخی: خودت هم داشتی؟ الیزابت: بله من اولین بار در ۱۹ سالگی اتومبیل خریدم.
مرد یخی: والدینت پولش را پرداختند؟ الیزابت: نه خودم!
مرد یخی: چطور در ۱۹ سالگی اندازهی پول یک اتومبیل پسانداز داشتی؟ الیزابت: همهاش را که اول نداشتم. پیش پرداخت را جمع کرده بودم. من از ۱۶ سالگی کار میکردم. اوائل بچهداری میکردم و بچههای زنان شاغل را بعد از مدرسه نگه میداشتم. بعدها در یک رستوران گارسون بودم. بعد از مدرسه هم در یک رستوران کار میکردم. از همین طریق طی چند سال پس انداز داشتم. برای بقیهاش هم وام گرفتم.
مرد یخی: بانک چطور حاضر شد به یک فرد ۱۹ ساله وام بدهد؟ الیزابت: ضامن داشتم! یادم هست که پدرم حاضر نشد ضامن بشود چون فکر میکرد هنوز این قدر مسئولیتپذیر نیستم که قسطها را به موقع بدهم. در عوض پدر نامزدم ضامنم شد!
مرد یخی: قسطها را به موقع دادی؟ الیزابت: بله تا چند سال قسط ماشین میدادم.
مرد یخی: قبلاً گفتی که مجرد هستی. پس نامزدت چه شد؟ الیزابت: حدود ۲۰ سالگی من وارد دانشگاه شدم. فکر کردم نمیخواهم تا آخر عمر همبرگر برگردانم. نامزدم هم وارد ارتش شد و از قضا برای یک دورهی یک ساله به خارج آمریکا عازم شد. با هم فکر کردیم که یک سال دوری زمان زیادی است و لذا به رابطهی خود خاتمه دادیم.
با الیزابت زیاد گفتگو کردهایم و سعی میکنم از حافظه، بخشهای جالب آن ذکر شود.
مرد یخی: اهل کجای آمریکا هستی؟ الیزابت: من اهل یکی از شهرهای کوچک ایالت کنتاکی هستم.
مرد یخی: خانوادهات چه کاره هستند؟ الیزابت: مادر من اوائل خانهدار بود اما بعداً با پشتکار توانست لیسانس هم بگیرد و پرستار شود. پدرم مغازهی لوازم یدکی کشاورزی داشت. در شهر ما تقریباً همه کشاورز بودند جز عدهی کمی مثل پدر من. تنها کارفرمای بزرگ منطقه فروشگاه والمارت (یک فروشگاه زنجیرهای شبیه شهروند) بود.
مرد یخی: آیا امکاناتی که در شهرهای بزرگ آمریکا وجود دارد، در شهر شما هم بود؟ الیزابت: نه مثلاً در شهر ما سالها تقریباً رستورانی وجود نداشت. یادم میآید یک بار که برگشته بودم مادربزرگم گفت که یک رستوران شیک باز شده و خواست من را مهمان کند. وقتی رفتیم متوجه شدم مکدونالد شعبه زده! (مکدونالد در آمریکا جزو بیکیفیتترین اغذیهفروشی ها محسوب میشود)
مرد یخی: آیا همه آب لولهکشی دارند؟ الیزابت: بله همه دارند. البته در روستاها آب لولهکشی عمومی وجود ندارد اما هر کس در ملک خودش لولهکشی کرده است و از طریق چاه و موتور برقی آب خانهاش را تامین میکند.
مرد یخی: مردم برای رفت و آمد چه میکنند؟ الیزابت: اکثراً اتوموبیل شخصی دارند.
مرد یخی: خودت هم داشتی؟ الیزابت: بله من اولین بار در ۱۹ سالگی اتومبیل خریدم.
مرد یخی: والدینت پولش را پرداختند؟ الیزابت: نه خودم!
مرد یخی: چطور در ۱۹ سالگی اندازهی پول یک اتومبیل پسانداز داشتی؟ الیزابت: همهاش را که اول نداشتم. پیش پرداخت را جمع کرده بودم. من از ۱۶ سالگی کار میکردم. اوائل بچهداری میکردم و بچههای زنان شاغل را بعد از مدرسه نگه میداشتم. بعدها در یک رستوران گارسون بودم. بعد از مدرسه هم در یک رستوران کار میکردم. از همین طریق طی چند سال پس انداز داشتم. برای بقیهاش هم وام گرفتم.
مرد یخی: بانک چطور حاضر شد به یک فرد ۱۹ ساله وام بدهد؟ الیزابت: ضامن داشتم! یادم هست که پدرم حاضر نشد ضامن بشود چون فکر میکرد هنوز این قدر مسئولیتپذیر نیستم که قسطها را به موقع بدهم. در عوض پدر نامزدم ضامنم شد!
مرد یخی: قسطها را به موقع دادی؟ الیزابت: بله تا چند سال قسط ماشین میدادم.
مرد یخی: قبلاً گفتی که مجرد هستی. پس نامزدت چه شد؟ الیزابت: حدود ۲۰ سالگی من وارد دانشگاه شدم. فکر کردم نمیخواهم تا آخر عمر همبرگر برگردانم. نامزدم هم وارد ارتش شد و از قضا برای یک دورهی یک ساله به خارج آمریکا عازم شد. با هم فکر کردیم که یک سال دوری زمان زیادی است و لذا به رابطهی خود خاتمه دادیم.
مطالب مرتبط
همسفر شراب (قسمت سیوهشتم-بخش اول)
۳۰ شهریور ۱۴۰۱
دو خانم جوان که مثل لبنانیها چادر سیاه سر کردهاند و چند خانم محجبهٔ دیگر. باید برگردیم به سرسرا برای گرفتن دفترچهٔ برنامهٔ همایش.
مطالعهسوالات معلم
۲۹ شهریور ۱۴۰۱
معلم دبستان این سوالات رو قبل از شروع شدن سال تحصیلی از والدین پرسیده است
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیوهفتم-بخش اول)
۱۵ شهریور ۱۴۰۱
صبح زود راهی دیترویت میشویم. صبح آنقدر زود است که جاده خلوت باشد و من، تنها بیدار جاده که پشت فرمان نشستهام و بقیه خوابند.
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیو ششم-بخش پنجم)
۳۰ مرداد ۱۴۰۱
میخواهد خانهاش را بفروشد. میپرسم هنوز زیر قرض بانک است؟ میگوید بله. کنجکاو میشوم در مورد نرخ سود بانکها. میگوید خیلی ساده است. قرار بوده ۲۰ سال و هر ماهی ۲۵۰۰ دلار بدهیم برای خانهای که ۲۵۰ هزار دلار میارزد.
مطالعهآخرین مطالب
آمریکا خارج از حباب ایرانیزدگی!(قسمت دوم)
مشاهده صفحه روایت ایرانیان از آمریکا>اخیراً به علت تغییر منزل، مدت قابل توجهی را در اتوبوس هستم. در رفت و آمدهای روزانه با یک خانم ۵۷ ساله آشنا شده ام. الیزابت ۱۸ سال است در یک کتابفروشی کار میکند و به دلایلی که بعداً مشخص میشود، دنبال صحبت کردن با کسی است. در این صحبتها مطالبی را بیان کرد که برای خودم بعد از سالها زندگی در غرب تازگی داشت. لذا مناسب دیدم طی چند قسمت نقل شود.
با الیزابت زیاد گفتگو کردهایم و سعی میکنم از حافظه، بخشهای جالب آن ذکر شود.
مرد یخی: اهل کجای آمریکا هستی؟ الیزابت: من اهل یکی از شهرهای کوچک ایالت کنتاکی هستم.
مرد یخی: خانوادهات چه کاره هستند؟ الیزابت: مادر من اوائل خانهدار بود اما بعداً با پشتکار توانست لیسانس هم بگیرد و پرستار شود. پدرم مغازهی لوازم یدکی کشاورزی داشت. در شهر ما تقریباً همه کشاورز بودند جز عدهی کمی مثل پدر من. تنها کارفرمای بزرگ منطقه فروشگاه والمارت (یک فروشگاه زنجیرهای شبیه شهروند) بود.
مرد یخی: آیا امکاناتی که در شهرهای بزرگ آمریکا وجود دارد، در شهر شما هم بود؟ الیزابت: نه مثلاً در شهر ما سالها تقریباً رستورانی وجود نداشت. یادم میآید یک بار که برگشته بودم مادربزرگم گفت که یک رستوران شیک باز شده و خواست من را مهمان کند. وقتی رفتیم متوجه شدم مکدونالد شعبه زده! (مکدونالد در آمریکا جزو بیکیفیتترین اغذیهفروشی ها محسوب میشود)
مرد یخی: آیا همه آب لولهکشی دارند؟ الیزابت: بله همه دارند. البته در روستاها آب لولهکشی عمومی وجود ندارد اما هر کس در ملک خودش لولهکشی کرده است و از طریق چاه و موتور برقی آب خانهاش را تامین میکند.
مرد یخی: مردم برای رفت و آمد چه میکنند؟ الیزابت: اکثراً اتوموبیل شخصی دارند.
مرد یخی: خودت هم داشتی؟ الیزابت: بله من اولین بار در ۱۹ سالگی اتومبیل خریدم.
مرد یخی: والدینت پولش را پرداختند؟ الیزابت: نه خودم!
مرد یخی: چطور در ۱۹ سالگی اندازهی پول یک اتومبیل پسانداز داشتی؟ الیزابت: همهاش را که اول نداشتم. پیش پرداخت را جمع کرده بودم. من از ۱۶ سالگی کار میکردم. اوائل بچهداری میکردم و بچههای زنان شاغل را بعد از مدرسه نگه میداشتم. بعدها در یک رستوران گارسون بودم. بعد از مدرسه هم در یک رستوران کار میکردم. از همین طریق طی چند سال پس انداز داشتم. برای بقیهاش هم وام گرفتم.
مرد یخی: بانک چطور حاضر شد به یک فرد ۱۹ ساله وام بدهد؟ الیزابت: ضامن داشتم! یادم هست که پدرم حاضر نشد ضامن بشود چون فکر میکرد هنوز این قدر مسئولیتپذیر نیستم که قسطها را به موقع بدهم. در عوض پدر نامزدم ضامنم شد!
مرد یخی: قسطها را به موقع دادی؟ الیزابت: بله تا چند سال قسط ماشین میدادم.
مرد یخی: قبلاً گفتی که مجرد هستی. پس نامزدت چه شد؟ الیزابت: حدود ۲۰ سالگی من وارد دانشگاه شدم. فکر کردم نمیخواهم تا آخر عمر همبرگر برگردانم. نامزدم هم وارد ارتش شد و از قضا برای یک دورهی یک ساله به خارج آمریکا عازم شد. با هم فکر کردیم که یک سال دوری زمان زیادی است و لذا به رابطهی خود خاتمه دادیم.
با الیزابت زیاد گفتگو کردهایم و سعی میکنم از حافظه، بخشهای جالب آن ذکر شود.
مرد یخی: اهل کجای آمریکا هستی؟ الیزابت: من اهل یکی از شهرهای کوچک ایالت کنتاکی هستم.
مرد یخی: خانوادهات چه کاره هستند؟ الیزابت: مادر من اوائل خانهدار بود اما بعداً با پشتکار توانست لیسانس هم بگیرد و پرستار شود. پدرم مغازهی لوازم یدکی کشاورزی داشت. در شهر ما تقریباً همه کشاورز بودند جز عدهی کمی مثل پدر من. تنها کارفرمای بزرگ منطقه فروشگاه والمارت (یک فروشگاه زنجیرهای شبیه شهروند) بود.
مرد یخی: آیا امکاناتی که در شهرهای بزرگ آمریکا وجود دارد، در شهر شما هم بود؟ الیزابت: نه مثلاً در شهر ما سالها تقریباً رستورانی وجود نداشت. یادم میآید یک بار که برگشته بودم مادربزرگم گفت که یک رستوران شیک باز شده و خواست من را مهمان کند. وقتی رفتیم متوجه شدم مکدونالد شعبه زده! (مکدونالد در آمریکا جزو بیکیفیتترین اغذیهفروشی ها محسوب میشود)
مرد یخی: آیا همه آب لولهکشی دارند؟ الیزابت: بله همه دارند. البته در روستاها آب لولهکشی عمومی وجود ندارد اما هر کس در ملک خودش لولهکشی کرده است و از طریق چاه و موتور برقی آب خانهاش را تامین میکند.
مرد یخی: مردم برای رفت و آمد چه میکنند؟ الیزابت: اکثراً اتوموبیل شخصی دارند.
مرد یخی: خودت هم داشتی؟ الیزابت: بله من اولین بار در ۱۹ سالگی اتومبیل خریدم.
مرد یخی: والدینت پولش را پرداختند؟ الیزابت: نه خودم!
مرد یخی: چطور در ۱۹ سالگی اندازهی پول یک اتومبیل پسانداز داشتی؟ الیزابت: همهاش را که اول نداشتم. پیش پرداخت را جمع کرده بودم. من از ۱۶ سالگی کار میکردم. اوائل بچهداری میکردم و بچههای زنان شاغل را بعد از مدرسه نگه میداشتم. بعدها در یک رستوران گارسون بودم. بعد از مدرسه هم در یک رستوران کار میکردم. از همین طریق طی چند سال پس انداز داشتم. برای بقیهاش هم وام گرفتم.
مرد یخی: بانک چطور حاضر شد به یک فرد ۱۹ ساله وام بدهد؟ الیزابت: ضامن داشتم! یادم هست که پدرم حاضر نشد ضامن بشود چون فکر میکرد هنوز این قدر مسئولیتپذیر نیستم که قسطها را به موقع بدهم. در عوض پدر نامزدم ضامنم شد!
مرد یخی: قسطها را به موقع دادی؟ الیزابت: بله تا چند سال قسط ماشین میدادم.
مرد یخی: قبلاً گفتی که مجرد هستی. پس نامزدت چه شد؟ الیزابت: حدود ۲۰ سالگی من وارد دانشگاه شدم. فکر کردم نمیخواهم تا آخر عمر همبرگر برگردانم. نامزدم هم وارد ارتش شد و از قضا برای یک دورهی یک ساله به خارج آمریکا عازم شد. با هم فکر کردیم که یک سال دوری زمان زیادی است و لذا به رابطهی خود خاتمه دادیم.
مطالب مرتبط
همسفر شراب (قسمت سی و هشتم-بخش دوم)
۱۵ مهر ۱۴۰۱
با استاد راهنمایم ساعت هشت صبح جلسه دارم. از وقتی که برای فرصت مطالعاتی طولانی رفته به گوگل، چارهای جز این نیست که یا اول صبح یا دم غروب جلسه داشته باشیم.
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیوهشتم-بخش اول)
۳۰ شهریور ۱۴۰۱
دو خانم جوان که مثل لبنانیها چادر سیاه سر کردهاند و چند خانم محجبهٔ دیگر. باید برگردیم به سرسرا برای گرفتن دفترچهٔ برنامهٔ همایش.
مطالعهسوالات معلم
۲۹ شهریور ۱۴۰۱
معلم دبستان این سوالات رو قبل از شروع شدن سال تحصیلی از والدین پرسیده است
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیوهفتم-بخش اول)
۱۵ شهریور ۱۴۰۱
صبح زود راهی دیترویت میشویم. صبح آنقدر زود است که جاده خلوت باشد و من، تنها بیدار جاده که پشت فرمان نشستهام و بقیه خوابند.
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیو ششم-بخش پنجم)
۳۰ مرداد ۱۴۰۱
میخواهد خانهاش را بفروشد. میپرسم هنوز زیر قرض بانک است؟ میگوید بله. کنجکاو میشوم در مورد نرخ سود بانکها. میگوید خیلی ساده است. قرار بوده ۲۰ سال و هر ماهی ۲۵۰۰ دلار بدهیم برای خانهای که ۲۵۰ هزار دلار میارزد.
مطالعهآخرین مطالب
ما به ملتی با بیماری مزمن خشونت، تنهایی، افسردگی ، تفرقه و فقر تبدیل شدهایم
۲۰ اسفند ۱۴۰۲
ما به ملتی با بیماری مزمن خشونت، تنهایی، افسردگی ، تفرقه و فقر تبدیل شدهایم ویدئوهای تحلیلی رابرت اف کندی...
مطالعهمستند وضعیت شکست ( Fail State )
۱۵ اسفند ۱۴۰۲
مستند وضعیت شکست Fail State کارگردان : الکس شبانو محصول : سال 2017 آمریکا ژانر : اجتماعی زبان: انگلیسی -...
مطالعهاصلی ترین عوامل شکل گیری اتحاد میان آمریکا و اسرائیل
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
اصلی ترین عوامل شکل گیری اتحاد میان آمریکا و اسرائیل ویدئوهای تحلیلی منبع : شبکه الجزیرهآمریکا همیشه مهمترین متحد اسرائیل...
مطالعهچرا نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا اینقدر به اسرائیل اهمیت می دهند؟
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
چرا نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا اینقدر به اسرائیل اهمیت می دهند؟ ویدئوهای تحلیلی منبع : رسانه UNPacked از اوباما تا...
مطالعهداستان اسرائیل چگونه برای مردم آمریکا روایت شده است؟
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
داستان اسرائیل چگونه برای مردم آمریکا روایت شده است؟ ویدئوهای تحلیلی منبع : شبکه الجزیرهدر این این ویدئو از برنامه...
مطالعه