شرحی بر زندگی یکی دیگر از همسایه‌های ما(قسمت اول)
۲۹ دی ۱۳۹۷
واکنش ترامپ به گزارش سرویس‌های اطلاعاتی درباره ایران و کره شمالی
۲۹ دی ۱۳۹۷
شرحی بر زندگی یکی دیگر از همسایه‌های ما(قسمت اول)
۲۹ دی ۱۳۹۷
واکنش ترامپ به گزارش سرویس‌های اطلاعاتی درباره ایران و کره شمالی
۲۹ دی ۱۳۹۷

آمریکا خارج از حباب ایرانی‌زدگی!(قسمت اول)

مشاهده صفحه روایت ایرانیان از آمریکا
۱. تصور جمع کثیری از ایرانیان داخل کشور از آمریکا، تصور القاء شده از سوی رسانه‌هاست. در این تصور که هالیوود نقش مهمی در القای آن ایفا می‌کند، ظاهر آمریکا محدود به ناحیه‌ی منهتن نیویورک است.
کشوری بسیار مدرن با برج‌های شیک و سر به فلک کشیده با جمعیت شیک و خوش‌تیپ که در لوای آزادی بیان و حاکمیت قانون و یک اقتصاد پر‌ رونق، زندگی مرفه و سرشار از آسایش دارند. کشوری که سرزمین فرصت‌هاست و هر کس بتواند خودش را به آن برساند به خوشبختی خواهد رسید. خیلی طبیعی‌ست کشوری که مهاجرت رکن اصلی پیشرفت آن است، باید چنین تصویری از خود نمایش دهد.

۲. آن ایرانی‌هایی که یا خودشان به آمریکا آمده‌اند یا نزدیکانشان در آمریکا زندگی می‌کنند یا حتی کسانی که روایت‌های دست‌اول ایرانیان ساکن آمریکا را از فضای مجازی و رسانه‌های غیر اصلی دنبال می‌کنند می‌دانند تصور فوق یک تصور ناقص است. تصوری است که ایرادات آمریکا در آن پنهان شده است.

برای همین وقتی در اخبار روزانه می‌شنوند که پلیس آمریکا یک متهم سیاه‌پوست نوجوان را کشته است، خیلی تعجب نمی‌کنند! وقتی از شکاف عجیب فقیر و غنی در آمریکا می‌شنوند، تعجب نمی‌کنند! وقتی هر روز سر راه خود افراد بی‌خانمان را در فلاکت بارترین وضعیت، بسیار بیشتر از ایران می‌بینند تعجب نمی‌کنند!

۳. اما بنده به تازگی متوجه شده‌ام که حتی تصور فوق هم بسیار ناقص است. ابتدا شرح دلیل این نکته می‌رود و ان‌شاء‌الله طی سلسله مطالبی، زوایای کم‌تر شنیده‌شده‌ای از آمریکا نقل می‌شود. اسم تصور فوق را "حباب ایرانی‌زدگی" بگذاریم. حباب ایرانی‌زدگی یعنی این که تصور اغلب ما از آمریکا، حتی ایرانیان ساکن آمریکا، تصوری است که از ایرانیان به ما می‌رسد. یعنی من نوعی هم بسیاری از اطلاعاتم حداکثر یا شخصی است یا نقل شده از سوی دوستان دیگرم که عمدتاً ایرانی هستند. اما این، یک تصورِ بسیار «درون حبابی» است.

دلیلش این است که ایرانیان ساکن آمریکا جمعیت بسیار خاصی هستند. عمده‌ی آن‌ها (به خصوص در دو دهه‌ی اخیر) دانشجویان رشته‌های مهندسی و به صورت محدودتر علوم پایه هستند که برای ادامه‌ی تحصیل به آمریکا آمده اند. این عده معمولاً جهت تحصیل به دانشگاه‌های متوسط به بالای آمریکا آمده‌اند که معمولاً در شهرهای نسبتاً مدرن قرار دارند. لذا حشر و نشرشان بیشتر با یک قشر خاص از آمریکایی‌هاست که عمدتاً طبقه‌ی متوسط رو به بالای شهری هستند.

۴. به دلایلی که شرحش فرای این نوشته است، این دانش‌آموختگان معمولاً بعد از چند سال تحصیل می‌توانند به راحتی یک شغل با درآمد حدودیِ صد هزار دلار به بالا در سال داشته باشند و یک زندگی نسبتاً بی‌دغدغه از نظر مالی تشکیل دهند. یعنی در یک مسیر نبستاً کم‌دردرسر به رفاه نسبی می‌رسند.

لذا وقتی شما آمریکا را از دریچه‌ی این افراد می‌شناسید، شبیه این است که ایران را از دریچه‌ی نیمه‌ی شمالی شهر تهران بشناسید. واضح است چنین تصوری خیلی حبابی است. مثلاً کافی است که کمی با پزشک‌های ایرانی که به آمریکا آمده‌اند صحبت کنید تا متوجه شوید بازار کار آمریکا آن قدرها که برای دانشجویان مهندسی مهیای پذیرش است، برای آنها ساده نیست.

کم نیستند پزشکان ایرانی که در ایران درآمد خوبی داشته‌اند اما بعد از مهاجرت به آمریکا با تلاشِ به معنای واقعی شبانه‌روزی، سال‌ها و حتی یک دهه با کم‌ترین درآمد و حتی کار داوطلبانه‌ی بدون درآمد که می‌کنند، می‌توانند خود را در بازار کار آمریکا جا بیاندازند. یا دانشجویان رشته‌های علوم انسانی که با هزینه‌ی شخصی مشغول به تحصیل می‌شوند و بعد از فارغ التحصیلی اصلاً نمی‌توانند کار مرتبط با رشته‌ی خود پیدا کنند و دنبال مشاغلی می‌روند که خود آمریکایی‌ها با مدرک دیپلم یا حداکثر کارشناسی انجام می‌دهند.

۵. از سوی دیگر افراد فوق معمولاً با طبقه‌ی متوسط آمریکا سر و کار دارند و لذا آمریکا را از دریچه‌ی طبقه متوسط می‌شناسند. معمولاً هم ارتباطشان بیشتر کاری و نیمه رسمی است و لذا بسیاری از زوایای جامعه‌ی آمریکا بر آن‌ها پنهان می‌ماند.

اخیراً به علت تغییر منزل، مدت قابل توجهی را در اتوبوس هستم. در رفت و آمدهای روزانه با یک خانم ۵۷ ساله آشنا شده ام. الیزابت ۱۸ سال است در یک کتابفروشی کار می‌کند و به دلایلی که بعداً مشخص می‌شود، دنبال صحبت کردن با کسی است.

در این صحبت‌ها مطالبی را بیان کرد که برای خودم بعد از سال‌ها زندگی در غرب تازگی داشت. لذا مناسب دیدم طی چند قسمت نقل شود. ممکن است در آینده بیشتر صحبت کنیم و مطالب جدیدتر هم نقل شود. بسته به استقبال، ان شاء‌الله این سری مطالب ادامه داده خواهد شد.

مطالب مرتبط

آمریکا خارج از حباب ایرانی‌زدگی!(قسمت اول)

مشاهده صفحه روایت ایرانیان از آمریکا
۱. تصور جمع کثیری از ایرانیان داخل کشور از آمریکا، تصور القاء شده از سوی رسانه‌هاست. در این تصور که هالیوود نقش مهمی در القای آن ایفا می‌کند، ظاهر آمریکا محدود به ناحیه‌ی منهتن نیویورک است.
کشوری بسیار مدرن با برج‌های شیک و سر به فلک کشیده با جمعیت شیک و خوش‌تیپ که در لوای آزادی بیان و حاکمیت قانون و یک اقتصاد پر‌ رونق، زندگی مرفه و سرشار از آسایش دارند. کشوری که سرزمین فرصت‌هاست و هر کس بتواند خودش را به آن برساند به خوشبختی خواهد رسید. خیلی طبیعی‌ست کشوری که مهاجرت رکن اصلی پیشرفت آن است، باید چنین تصویری از خود نمایش دهد.

۲. آن ایرانی‌هایی که یا خودشان به آمریکا آمده‌اند یا نزدیکانشان در آمریکا زندگی می‌کنند یا حتی کسانی که روایت‌های دست‌اول ایرانیان ساکن آمریکا را از فضای مجازی و رسانه‌های غیر اصلی دنبال می‌کنند می‌دانند تصور فوق یک تصور ناقص است. تصوری است که ایرادات آمریکا در آن پنهان شده است.

برای همین وقتی در اخبار روزانه می‌شنوند که پلیس آمریکا یک متهم سیاه‌پوست نوجوان را کشته است، خیلی تعجب نمی‌کنند! وقتی از شکاف عجیب فقیر و غنی در آمریکا می‌شنوند، تعجب نمی‌کنند! وقتی هر روز سر راه خود افراد بی‌خانمان را در فلاکت بارترین وضعیت، بسیار بیشتر از ایران می‌بینند تعجب نمی‌کنند!

۳. اما بنده به تازگی متوجه شده‌ام که حتی تصور فوق هم بسیار ناقص است. ابتدا شرح دلیل این نکته می‌رود و ان‌شاء‌الله طی سلسله مطالبی، زوایای کم‌تر شنیده‌شده‌ای از آمریکا نقل می‌شود. اسم تصور فوق را "حباب ایرانی‌زدگی" بگذاریم. حباب ایرانی‌زدگی یعنی این که تصور اغلب ما از آمریکا، حتی ایرانیان ساکن آمریکا، تصوری است که از ایرانیان به ما می‌رسد. یعنی من نوعی هم بسیاری از اطلاعاتم حداکثر یا شخصی است یا نقل شده از سوی دوستان دیگرم که عمدتاً ایرانی هستند. اما این، یک تصورِ بسیار «درون حبابی» است.

دلیلش این است که ایرانیان ساکن آمریکا جمعیت بسیار خاصی هستند. عمده‌ی آن‌ها (به خصوص در دو دهه‌ی اخیر) دانشجویان رشته‌های مهندسی و به صورت محدودتر علوم پایه هستند که برای ادامه‌ی تحصیل به آمریکا آمده اند. این عده معمولاً جهت تحصیل به دانشگاه‌های متوسط به بالای آمریکا آمده‌اند که معمولاً در شهرهای نسبتاً مدرن قرار دارند. لذا حشر و نشرشان بیشتر با یک قشر خاص از آمریکایی‌هاست که عمدتاً طبقه‌ی متوسط رو به بالای شهری هستند.

۴. به دلایلی که شرحش فرای این نوشته است، این دانش‌آموختگان معمولاً بعد از چند سال تحصیل می‌توانند به راحتی یک شغل با درآمد حدودیِ صد هزار دلار به بالا در سال داشته باشند و یک زندگی نسبتاً بی‌دغدغه از نظر مالی تشکیل دهند. یعنی در یک مسیر نبستاً کم‌دردرسر به رفاه نسبی می‌رسند.

لذا وقتی شما آمریکا را از دریچه‌ی این افراد می‌شناسید، شبیه این است که ایران را از دریچه‌ی نیمه‌ی شمالی شهر تهران بشناسید. واضح است چنین تصوری خیلی حبابی است. مثلاً کافی است که کمی با پزشک‌های ایرانی که به آمریکا آمده‌اند صحبت کنید تا متوجه شوید بازار کار آمریکا آن قدرها که برای دانشجویان مهندسی مهیای پذیرش است، برای آنها ساده نیست.

کم نیستند پزشکان ایرانی که در ایران درآمد خوبی داشته‌اند اما بعد از مهاجرت به آمریکا با تلاشِ به معنای واقعی شبانه‌روزی، سال‌ها و حتی یک دهه با کم‌ترین درآمد و حتی کار داوطلبانه‌ی بدون درآمد که می‌کنند، می‌توانند خود را در بازار کار آمریکا جا بیاندازند. یا دانشجویان رشته‌های علوم انسانی که با هزینه‌ی شخصی مشغول به تحصیل می‌شوند و بعد از فارغ التحصیلی اصلاً نمی‌توانند کار مرتبط با رشته‌ی خود پیدا کنند و دنبال مشاغلی می‌روند که خود آمریکایی‌ها با مدرک دیپلم یا حداکثر کارشناسی انجام می‌دهند.

۵. از سوی دیگر افراد فوق معمولاً با طبقه‌ی متوسط آمریکا سر و کار دارند و لذا آمریکا را از دریچه‌ی طبقه متوسط می‌شناسند. معمولاً هم ارتباطشان بیشتر کاری و نیمه رسمی است و لذا بسیاری از زوایای جامعه‌ی آمریکا بر آن‌ها پنهان می‌ماند.

اخیراً به علت تغییر منزل، مدت قابل توجهی را در اتوبوس هستم. در رفت و آمدهای روزانه با یک خانم ۵۷ ساله آشنا شده ام. الیزابت ۱۸ سال است در یک کتابفروشی کار می‌کند و به دلایلی که بعداً مشخص می‌شود، دنبال صحبت کردن با کسی است.

در این صحبت‌ها مطالبی را بیان کرد که برای خودم بعد از سال‌ها زندگی در غرب تازگی داشت. لذا مناسب دیدم طی چند قسمت نقل شود. ممکن است در آینده بیشتر صحبت کنیم و مطالب جدیدتر هم نقل شود. بسته به استقبال، ان شاء‌الله این سری مطالب ادامه داده خواهد شد.

مطالب مرتبط



آخرین مطالب