تصاویری تاریخی از داستان کودکان کار در معادن ذغال سنگ آمریکا
۲۳ مهر ۱۳۹۷طوفان مایکل با سرعت ۲۴۹ کیلومتر بر ساعت خاک آمریکا را درنوردید
۲۳ مهر ۱۳۹۷هر روز موهبتی دیگر است
Every Day Is Extra
نویسنده: جان کری (John Kerry)
تاریخ انتشار: سپتامبر 2018
موضوع: خاطرات جان کری از مذاکرات هسته ای
بررسی اجمالی:
«جان کری»، وزیر امور خارجه آمریکا در کتاب جدیدش بهنام Every Day is Extra (هر روز موهبتی دیگر است) به شرح ماجراهای زندگی خودش از زمانی که فرزند یک دیپلمات بوده تا پایان دورانش در وزارت خارجه آمریکا پرداخته است.
برشهایی از این کتاب در ادامه میآید.
خاطرات کری از مذاکرات هسته ای با ظریف :
«جواد ظریف، وزیر امور خارجه ایران از در اتاقی کوچک و بیپنجره که کنار سالن شورای امنیت سازمان ملل قرار داشت و بهزحمت بزرگتر از انباریهای داخل خانه بود رد شد. داخل اتاق فقط یک میز و دو صندلی قرار داشت. با هماهنگیهای قبلی، من از دری در آن سو وارد شده و آنجا منتظر بودم. این اولین دیداری بود که در 40 سال گذشته میان یک وزیر خارجه آمریکا و وزیر خارجه ایران انجام میشد.
ارزیابیهای متحدان ما، از جمله اسرائیل و کارشناسان خودمان این بود که ایران با شتاب در حال حرکت بهسمت توانمندی سلاح هستهای بود. هیچ کس شکی نداشت که آنها در آن زمان به توانمندی چرخه سوخت هستهای دست پیدا کرده بودند. ایران از 164 سانتریفیوژی که در روزهای اولیه دولت جورج دبلیو بوش برای غنیسازی اورانیوم میچرخاند، تا سال 2011 خودش را به جایی رسانده بود که میان 27000 سانتریفیوژ مستقر خود، 19000 دستگاه سانتریفیوژ را مورد استفاده قرار میداد.ایرانیها مقادیر کافی اورانیوم غنیشده ذخیره کرده بودند که در صورت گریز هستهای برای ساخت 8 تا 10 بمب کافی بود. آنها چند ماه با راهاندازی یک رآکتور پلوتونیوم که قادر به تولید مقادیر کافی پلوتونیوم درجه تسلیحاتی برای ساخت بمبهای بیشتر بود، فاصله داشتند. ارزیابی کارشناسان ما این بود که ایران میتواند ظرف دو تا 3 ماه بهسمت ساخت یک بمب گریز بزند.
مسئله دیگری که به همین اندازه بدشگون بود این بود که بسیاری از قویترین متحدان ما در منطقه، فعالانه با ایالات متحده لابی میکردند تا تأسیسات هستهای ایران را بمباران کنیم. سالها بود که نخستوزیران، پادشاهان و رؤسای جمهور در منطقه همه در این باره بحث میکردند که ایالات متحده بایستی [علیه ایران] حملات پیشگیرانه انجام دهد.
رفتار ایران در منطقه، این دورنمای هستهای را بسیار پیچیده میکرد. ایران، موشک آزمایش میکرد؛ از حزبالله که سازمانی در فهرستی سازمانهای تروریستی بود حمایت میکرد؛ در عراق دخالت میکرد و با حمایت از منازعات داخلی در یمن، عربستان سعودی را تهدید میکرد، در واقع، مخاطرات بالا بودند.
معتقد بودیم اگر ایالات متحده میخواهد برنامه هستهای ایران را بهنحو مناسب مهار کند و از وارد شدن به جنگی یکجانبه در خاورمیانه جلوگیری کند، لازم است تمامی چارههای دیپلماسی را امتحان کند. طی این سالها آموخته بودیم که آمریکا و ارزشهایی که ما نمادش هستیم، هنگامی قدرتمندتر میشوند که صبوری و بلوغ خرج دهیم و ائتلافی وسیع در حمایت از خودمان ایجاد میکنیم، این همان کاری است که "جورج اچ. دبلیو بوش" هنگام جنگ خلیج [فارس] انجام داد و همان کاری است که ما هنگام تدوین راهبردی برای غلبه بر داعش انجام دادیم. ما از رفتارهای تهاجمی ایران در منطقه آگاه بودیم، دقیقاً به همین علت بود که آنها را بابت فعالیتهای موشکی، نقض حقوق بشر و قاچاق سلاح تحریم کرده بودیم.
اما علیرغم تمامی مشکلاتی که ایران برای دنیا و منطقه ایجاد کرده بود، رئیسجمهور اوباما و کل تیم امنیت ملی ما این را میدانستند که رسیدگی به موضوع ایران و ایمنتر کردن جهان هنگامی سادهتر خواهد بود که سایه سلاح هستهای در تمامی موضوعاتی که با آن مواجهیم روی سرمان نباشد. مجبور بودیم به مسئله برنامه هستهای ایران رسیدگی کنیم. وقتی که من و ظریف در آن اتاق کوچک سازمان ملل نشستیم تا اولین گفتوگویمان را آغاز کنیم، این واقعیت مبرهن را در گوشه ذهنم داشتم. قرار بود آن نشست یک مکالمه مختصر باشد. من و جواد در آن اتاق کوچکی که اندازه کمد بود نزدیک به نیم ساعت صحبت کردیم. درباره او، تا آنجا که میشد از دوستان و همکارانی که با او در سازمان ملل کار کرده بودند کسب اطلاع کرده بودم. مشخص بود که او هم همین کار را کرده بود، چون به همکاری من با عمانیها و سایر مراوداتم در منطقه اشاره میکرد. تسلط جواد به ضربالمثلهای زبان انگلیسی بهسرعت توجهم را جلب کرد. تحصیلاتش در آمریکا و سالهایی که نماینده دائم ایران در سازمان ملل بود باعث شده بود آشنایی زیادی با سیاست در آمریکا داشته باشد، کتابخوانده، تحصیلکرده و باهوش بود، سخنگویی فصیح و متعهد هم برای رژیم ایران بود که بر سر این، اختلافات بسیار بنیادین داشتیم.
ابتدا با هم خوشوبش کردیم، درباره سالهایی که در نیویورک و سازمان ملل بود، زندگیاش در ایران، خانوادهاش، سیاست در کشور ما، شغل من و سنا. بعد سر اصل مطلب رفتیم. این را روشن کردم که دولت قصد دارد جدی باشد، ولی معنیاش این نبود که برای رسیدن به توافق بر سر برنامه هستهای ایران، عجله یا اجباری احساس میکند. توافق نکردن بهتر از توافق بد است و آنچه اهمیت حیاتی دارد این است که ایران بتواند اثبات کند به استانداردهای آژانس بینالمللی انرژی اتمی و فراتر از آن پایبند میماند، در غیر این صورت داریم وقت تلف میکنیم. او هم گفت که ایران، کشتهمرده توافق نیست. فتوای آیتالله [خامنهای] را که در سال 2003 علنی شده بود و میگفت ایران بهدنبال سلاح هستهای نخواهد بود یادآوری کرد.گفتم که ما مشخصاً به توافقی با بیشترین قابلیت راستیآزمایی نسبت به توافقهای بینالمللی حاصلشده تا آن موقع نیاز داریم. یک چیز مشخص شد: هر کدام از ما ملاکهای اصولیای داشتیم که هیچگاه آنها را زیر پا نمیگذاشتیم اما هر دو هم با جدیت بهدنبال یافتن راهی برای پیشرفت بودیم.
قبل از آنکه آنجا را ترک کنیم درباره اهمیت محرمانه ماندن مسائل صحبت کردیم. از همان اول، هر دو اذعان کردیم که رابطهمان اهمیتی حیاتی در موفقیت کار خواهد داشت. لازم بود یک خط ارتباطی آزاد داشته باشیم که بتوانیم در مواقع حساس و اضطراری مستقیم تماس حاصل کنیم، به همین دلیل، در اولین جلسهمان متعهد شدیم از حل کردن مناقشاتمان بهصورت علنی و از طریق رسانهها خودداری کنیم، بهجایش قرار شد هر کاری بتوانیم برای حل آنها بهصورت محرمانه انجام دهیم.
رسانهها بهخوبی آگاه بودند که آن روز احتمالاً بین من و ظریف گفتوگویی انجام خواهد شد، چون هر دوی ما قرار بود در جلسه علنی گروه موسوم به 1+5 شرکت کنیم. این گروه قبلاً برای پرداختن به برنامه هستهای ایران تشکیل شده بود. 1+5 ــ پنج عضو دائمی شورای امنیت سازمان ملل بهعلاوه آلمان ــ و اتحادیه اروپا سالها بود که بهصورت پراکنده در سطوح پایینتر دیدار میکرد تا احتمال رسیدن به توافقی با ایران برای از بین بردن نگرانیهای جامعه بینالمللی درباره برنامه هستهای رو به گسترش ایران را بررسی کند. این اولین بار بود که دیپلماتهایی در سطح وزیر خارجه به گفتوگوهای 1+5 ملحق میشدند. بین خبرنگارها جا برای سوزن انداختن نبود و آنها در موقعیتهای رصد مستقر شده بودند، مشتاق بودند درباره آنچه در اتاق شورای امنیت گذشته بود اظهارنظری بشنوند. ظریف و من، بهخوبی از این توجه باخبر بودیم. 40 سال کنارهجویی با دیدار ما از بین رفته بود.
همه اینها در بحبوحه نشست سال 2013 مجمع عمومی سازمان ملل اتفاق میافتاد؛ هفتهای شلوغ از حضور قدرتها که سپتامبر هر سال برگزار میشود و در جریان آن سران کشورهای خارجی وارد نیویورک میشوند و نیویورکیها از نزدیک شدن به شعاعی بهفاصله ده بلوک از مقر سازمان ملل در شرق میدتاون، خودداری میکنند. این هرجومرجی کنترلشده است. وزارت خارجه آمریکا چند طبقه از هتلی در همان حوالی را اجاره میکند و اتاقهای میهمانها را به دفتر تبدیل میکند. قرار گرفتن بیش از 12 دیدار و رویداد در تقویم روزانه من غیرمعمول نبود. هر جلسه و هر اقدامی بهدقت برنامهریزی و زمانبندی میشد.
گزارشهای رسانهای از اولین دیدار ما در نیویورک بهعنوان آغاز فصلی جدید بین ایالات متحده و ایران توصیف شد، اما گفتوگوی میان کشورهای ما در واقع قبل از آن آغاز شده بود.
مه 2011 زمانی که هنوز رئیس کمیته روابط خارجی مجلس سنا بودم، به یکی از فرستادههای سلطان قابوس، پادشاه عمان معرفی شدم ــ فردی بود بهاسم سالم الاسماعیلی. سالم فردی باهوش و نافذ بود. آدم خوشمشرب و فروتنی بود. در واقع، مطمئنم ترجیح میداد نامش در اینجا آورده نشود، اما واقعیت این است که نقش او حیاتیتر از آن است که بتوان نادیدهاش گرفت.
اولین بار که «سالم» توجه من را جلب کرد زمانی بود که دولت ایران سه کوهنورد آمریکایی را که بهصورت غیرعمدی وارد کوههای ایران شده بودند دستگیر کرد. ایرانیها مظنون بودند که آنها جاسوس باشند. وقتی «سارا شورد»، اولین نفر از آن کوهنوردها در سپتامبر 2010 آزاد شد علناً به نقشی که «سالم» در آزادشدنش بازی کرده بود اشاره کرد و چند ساعت بعد از خروج از حریم هوایی ایران از «دوست عزیز» خود سالم الاسماعیلی نام برد و از او تشکر کرد. اما چند ماه بعد از آنکه سارا به وطن برگشت، دو کوهنورد دیگر یعنی «جاش فاتال» و «شین باوئر» همچنان در بازداشت ایران بودند. با توجه به اینکه ایران و آمریکا از تعامل مستقیم در خصوص این موضوع اجتناب میکردند، سلطان قابوس و سالم نقش میانجیهای غیررسمی را بازی میکردند تا آزادی دو نفر دیگر را هم تسهیل کنند.
سالم درخواست کرد برای گفتوگو درباره موضوع با من دیدار کند و پیشنهاد کرد برای انجام این گفتوگو از واشنگتن به مسقط پرواز کنم. علیرغم سابقه موفقیت [سالم] در آزاد کردن سارا شرود، پادشاه عمان تردید داشت که دولت آمریکا قدر او را از لحاظ اینکه تا چهحد میتواند درباره ایرانیها اثربخش باشد، بداند.
سالم الاسماعیلی با جان کری
در پنج دقیقه اول دیدارم با سالم متوجه شدم که اهداف او فراتر از کوهنوردها هستند. ما درباره اهمیت بازگرداندن فوری جاش و شین به کشور صحبت میکردیم ولی او سریعاً بحث را به احتمال پیشرفت در حوزههای دیگر کشاند. در صدر موضوعاتی که مطرح کرد حرکت فعلی ایران بهسمت سلاح هستهای بود. سالم در اولین جلسه برای من این موضوع را روشن کرد که سلطان قابوس احساس میکند میتواند نقش مؤثری در پیشبرد یک راهحل دوجانبه و مورد پذیرش دو طرف داشته باشد. این هم واضح بود که عمانیها تنها بر حسب حسن نیت وارد عمل نشدهاند. آنها میدانستند که ایران مسلح به سلاح هستهای ثبات منطقه را بهصورت اساسی به هم میریزد. آنها هم مثل ما نگران بودند که تهران در حال نزدیک و نزدیکتر شدن به سلاح [هستهای] بود. شین و جاش سرانجام بهلطف تلاشهای عمان سپتامبر 2011 آزاد شدند. از دید من و از دید بسیاری در دولت اوباما، از جمله خود رئیسجمهور اوباما، سلطان قابوس جدیت و نفوذش روی ایرانیها را به اثبات رسانده بود.
حالا که آنها دوستیشان را ثابت کرده بودند، باورم این بود که میتوان این موضوع را بررسی کرد که آیا آنها میتوانند پلی برای پر کردن شکاف ارتباطی ما با ایرانیها باشند. لازم بود اطلاعات بیشتری درباره نحوه تفکر آنها کسب کنیم. باید ارزیابی بهتری از احتمالات میداشتیم. سالم و من گفتوگوهای منظمی را هم بهصورت تلفنی و هم گاه به گاه بهصورت رودررو شروع کردیم. مواظب گوشهای مزاحم و میکروفونها بودیم. با علم به اینکه افرادی در ایالات متحده و خارج از مرزها بودند که اقدام نظامی را تنها راهحل در برابر پیشرویهای هستهای ایران میدانستند، میخواستیم کاری نکنیم که راهحل دیپلماتیک، قبل از آنکه فرصتی برای گفتوگو میان کشورهای ما ایجاد شود به گزینهای غیرممکن تبدیل شود.
گفتوگوهایم را با کمترین تعداد از افراد تأییدشده داخل دولت در میان میگذاشتم. اکثر اوقات با تام دانیلون گفتوگو میکردم. این توافق عمومی وجود داشت که با توجه به موفقیت در آزادسازی کوهنوردها، ارزشش را داشت که دستکم احتمال پیشرفت در عرصه هستهای را بررسی کنیم. با تأیید رئیسجمهور اوباما، برنامهریزی برای سفر به مسقط و ملاقات با سلطان قابوس را شروع کردم به این امید که بتوانیم بینش بهتری درباره آنچه ممکن بود به دست بیاوریم. به رئیسجمهور اوباما گفتم که "یک نفر دیگر هست که باید وارد گودش کنیم: هری رید، رئیس اکثریت مجلس سنا.
روایت «جان کری» از خواسته طرف ایرانی در «لوزان» :
ایران و گروه موسوم به ۱+۵ (پنج کشور عضو دائم شورای امنیت به علاوه آلمان) ۱۳ فروردین ماه سال ۱۳۹۴ در شهر «لوزان» سوئیس با انتشار بیانیهای مشترک اعلام کردند به تفاهمی دست یافتهاند که «چارچوبهای» توافق هستهای نهایی را مشخص میکند.
در این توافق که به «تفاهم هستهای لوزان» مشهور شد، رئوس کلی مسائلی که قرار بود در توافق هستهای نهایی گنجانده شوند، مشخص شده بود، مسائلی از قبیل حجم غنیسازی ایران، وضعیت مرکز غنیسازی فردو، تأسیسات آب سنگین اراک، تعداد سانتریفیوژها، اجرای پروتکل الحاقی و در نهایت رفع تحریمها علیه ایران. این تفاهم، به علاوه ضربالاجل ۱۰ تیرماه همان سال را به عنوان تاریخ انعقاد «برنامه جامع اقدام مشترک» (برجام) قرار میداد.
جان کری در کتاب خاطراتش به روایت گفتوگویش با ظریف، اندکی قبل از حصول تفاهم لوزان پرداخته و ادعا کرده ظریف قصد داشته از انتشار سندی برای توضیح درباره مفاد این توافق جلوگیری کند.
کری مینویسد: «مطلع بودیم که اگر قرار است چیزی اعلام شود لازم است به زبان ساده و عامیانه توضیح دهیم بر سر چه چیزی توافق شده است. با حوصله، سندی را جمعآوری کردیم که در آن کلیات مفاد توافقشده معین شده بود. مشخص کردن لحن این سند، نیاز به مذاکرهای دیگر داشت که ساعتها به طول انجامید.»
او اضافه کرده است: «سرانجام، وقتی که خیال همهمان آسوده شد، به جواد اطمینان دادم که این سند را تا بعد از برگزاری یک کنفرانس خبری مشترک در روز بعد، علنی نخواهیم کرد. او فریاد زد: "یک دقیقه صبر کن. قرار نیست این سند علنی شود!"»
وزیر خارجه سابق آمریکا در ادامه تصریح کرده است: «چیزی که میشنیدم، باورم نمیشد. گفتم "جواد، ساعت ۴ صبح است. ۱۸ ساعت برای مذاکره درباره تک تک کلماتش وقت صرف کردهایم. اگر نمیخواهی دور دیگری از تحریمها [علیه ایران] اعمال شود، این سند باید علنی شود و البته، علنی هم خواهد شد.»
او مینویسد سرانجام صبح روز بعد پیش ظریف رفته و او را درباره انتشار این سند قانع کرده است.
کری نوشته است: «صبح روز بعد رفتم تا ظریف را ببینم و واقعیت را برای او توضیح دهم. به او گفتم، اگر نتوانیم "فکتشیت" (رئوس تفاهمات) را منتشر کنیم، بهتر است عازم خانه شویم.»
طبق روایت کری، سرانجام ظریف با انتشار فکتشیت یا گزارهبرگ آمریکایی موافقت کرده: «سرانجام پذیرفت. گفت: "لطفا درباره عبارتپردازیهای آن دقت کنید. مبالغه نکنید. این را روشن کنید که این توافق است نه چیزی که شما دارید ما را مجبور به پذیرفتن آن میکنید. در غیراین صورت، ادامه کار خیلی دشوار خواهد بود.»
کری، میگوید، به درخواست ظریف احترام گذاشته است: «به درخواست او احترام گذاشتیم، هم در فکتشیت و هم در بیانیه علنی من برای رسانهها. به عنوان مثال، حواسمان بود به جای اینکه بگوییم "ایران باید X را انجام دهد" بگوییم "ایران توافق کرده X را انجام دهد.»
"جنگ فکتشیتها"
فکتشیت یا گزاره برگی که جان کری در این کتاب از آن سخن به میان آورده به فاصله کوتاهی بعد از انعقاد تفاهمنامه لوزان منتشر شد. این سند، روایت طرف آمریکایی از مفاد مورد توافق در لوزان را منعکس میکرد.
در سند منتشر شده آمریکا تصریح شده بود تعداد سانتریفیوژهای ایران از ۱۹۰۰۰۰ دستگاه به ۶۱۰۴ دستگاه میرسد و در ۱۰ سال آینده تنها ۵۰۶۰ عدد از آنها اورانیوم غنیسازی خواهد کرد.
اندازه غنیسازی مجاز ایران، برای مدت دستکم ۱۵ سال حداکثر ۳.۶۷ درصد اعلام و تصریح شده بود ایران میزان ذخایر اورانیوم خود را از ۱۰۰۰۰ کیلوگرم کنونی به ۳۰۰ کیلوگرم کاهش خواهد داد.
درباره تأسیسات فردو آمده بود ایران موافقت کرده تأسیسات فردو را به نحوی تبدیل کند که تنها برای اهداف صلحآمیز قابل استفاده باشد و به مدت ۱۵ سال در این مرکز تحقیقات و توسعه مرتبط با غنیسازی انجام ندهد.
و سرانجام، درباره رفع تحریمها علیه ایران، تصریح شده بود «ایران در صورتی که به صورتی قابل راستیآزمایی به تعهدات خود پایبند باشد، تخفیف تحریمی دریافت خواهد کرد» و تحریمها علیه این کشور به صورت مرحله به مرحله «رفع خواهد شد».
بعد از انتشار این سند، منتقدان توافق هستهای در داخل ایران، از جمله ۲۱۲ نماینده مجلس ۲۲ فروردینماه در نامهای به وزارت خارجه خواستار انتشار روایت طرف ایرانی از تفاهم هستهای لوزان شدند.
در هفتههای بعدی، علیرغم اظهارنظرها و وعدههای مختلفی که از سوی مقامهای دولت ایران درباره انتشار گزارهبرگ ایرانی مطرح میشد، چنین سندی هرگز منتشر نشد.
البته، عدم انتشار نسخه ایرانی سند به معنای آن نبود که روایت دو طرف از مفاد تفاهم، کاملاً با هم اختلاف داشت؛ در واقع، آنچه مقامهای ایران درباره تفاهمهای حاصل شده در لوزان مطرح میکردند در اکثر زمینهها با آنچه در گزارهبرگ آمریکایی آمده بود، مشابه و یکسان بود. تنها استثنا در این مورد ساز و کارهای مربوط به رفع تحریمها علیه ایران، به ویژه تحریمهای یکجانبه آمریکا بود.
در حالی که هیأت ایرانی تأکید میکرد تمامی تحریمهای مربوط به برنامه هستهای ایران به محض اجرایی شدن توافق نهایی، «لغو خواهد شد»، در گزارهبرگ آمریکایی و سخنان مقامهای این کشور تأکید میشد که «لغو تحریمها» در دستور کار نیست و دولت آمریکا زیرساختهای قانونی این تحریمها را نگاه خواهد داشت تا بتواند، در صورت لزوم آنها را احیا کند.
به عنوان مثال، محمد جواد ظریف، در توئیتی در واکنش به اینکه در فکت شیت عنوان شده بود تحریمها تدریجی برداشته می شوند، نوشته بود: «[نقل قول] از بیانیه ایران و 1+5: "ایالات متحده اجرای تحریم های مالی و اقتصادی ثانویه مرتبط با هستهای را متوقف خواهد کرد"، آیا این تدریجی است؟»
وی همچنین نوشت: «از بیانیه ایران و 1+5: "اتحادیه اروپایی، اعمال تحریم های اقتصادی و مالی مرتبط با هسته ای خود را خاتمه خواهد داد"، این چطور؟»
ظریف ۱۸ فروردینماه هم در مصاحبهای با تلویزیون ایران، بر اساس مفاد تفاهم لوزان گفت: «آمریکا موظف است تمام تحریم های فرامرزی اقتصادی، مالی، نفتی و پولی راکه در متن موافقتنامه گنجانده خواهد شد بردارد، به تحریم ها پایان دهد و نه آن که آنها را تعلیق کند.»
آقای ظریف سپس در مورد این که دیپلماتها در رابطه با تحریمهای آمریکا از «تعلیق» استفاده میکنند گفت که کاربرد این کلمه به دلیل قوانین داخلی آمریکاست.
این اختلاف در تفاسیر تا روز نهایی شدن توافق هستهای در تیرماه سال ۱۳۹۴ ادامه داشت. در آن زمان و با انتشار متن «برنامه جامع اقدام مشترک» (برجام) مشخص شد که دولت آمریکا قرار است در روز اجرای برجام، ضمن حفظ زیرساختهای تحریمها اجرای آنها را تعلیق کرده و سپس، این تعلیق را طبق زمانبندیهای مشخصشده در قوانین متبوع آنها تمدید کند.
در واقع، همین پابرجا ماندن زیرساختهای تحریمها بود که ترامپ را قادر ساخت بعد از خارج کردن آمریکا از برجام تمامی تحریمهای تعلیقشده کشورش علیه ایران را بازگرداند.
ماجرای جمله ی هرگز یک ایرانی را تهدید نکن :
یکی از ماجراهایی که در این کتاب، جان کری به شرح آن پرداخته جمله معروف «هرگز یک ایرانی را تهدید نکنید» است که ظاهراً محمد جواد ظریف آن را در بگو مگو با فدریکا موگرینی مطرح کرده بود. رسانههای بینالمللی تیرماه سال ۱۳۹۴ به طور گسترده ماجرای این جمله را به نقل از یک دیپلمات روس مطرح کرده بودند.
جان کری هم در کتابش به آن پرداخته است. او روایت خود را از بنبست در مذاکره با ایران اینچنین آغاز کرده است: «یک روز عصر، ارنست مونیز (وزیر انرژی سابق آمریکا) و من در اتاق اصلی مذاکره در طبقه دوم با ظریف و صالحی ملاقات کردیم. اینطور به نظرمان میرسید که انگار ایرانیها به بنبست خورده بودند. درباره اهداف و مسیرشان دچار تردید بودند و یا اینکه منتظر دستوراتی از تهران بودند. به خودمان که آمدیم دیدیم یکبار دیگر صدایمان را روی هم بالا بردهایم.»
جان کری در ادامه نوشته است: «یکی از دستیارانم داخل اتاق آمد و گفت صدایمان سالن پایین را برداشته و کل طبقه حرفهایمان را میشنوند. اندکی بعد نزد فرانک والتر اشتاینمایر، وزیر خارجه آلمان رفتم. به طعنه گفت از چیزهایی که شنیده اینطور دستگیرش شده که ظاهراً ملاقاتم با ظریف، سازنده بوده است.
اینطور نبود. روز بعد، مسائل مطرحشده در گفتوگوی طولانیمان را به سایر وزرای خارجه گروه ۱+۵ منتقل کردم. چند ساعت روی پیشنهادهایی کار کردیم که بتواند برخی از شکافها میان دو طرف در مسائل اختلافی را برطرف کند.»
جان کری و سایر وزرای خارجه ۱+۵ بعد از این دیدار، ظریف را به یک سالن کنفرانس بزرگ دعوت میکنند. او نوشته ظرف مدتی کوتاه نتایج حاصلشده در نشست داخلی ۱+۵ را برای ظریف توضیح دادهاند که او هم بلافاصله و بدون هیچ تأملی آنها را رد کرده است.
کری در ادامه نوشته است: «ظریف، در حالی که بلند میشد تا جلسه را ترک کند فریاد میزد: “این توهینآمیز است. شما میخواهید من را تهدید کنید. هیچوقت یک ایرانی را تهدید نکنید.” سکوت مختصری حاکم شد تا اینکه سرگئی لاوروف، وزیر خارجه روسیه، یخ فضا را شکست و گفت: “یک روس را هم همینطور.”»
او اضافه میکند: «طعنه لاوروف باعث شد برخی خندههای عصبی سر دهند، ولی جلسه به پایان رسید. ناامید، برای صرف شام با تیم مذاکرهکننده آمریکا راهی سالن غذاخوری شدم. دور یک میز گرد و بزرگ نشستیم و هنگام صرف ششمین شنیتسل وینی آن هفته، درباره آنچه رخ داده بود، حرف زدیم. برای اولین بار از موقع شروع گفتوگوها به این فکر میکردم که باید وین را بدون توافق ترک کنیم.»
البته، ترک وین بدون توافق اتفاق نیفتاد و کری و ظریف-چنانکه دستکم حالا پیدا است- سرانجام توانستهاند اختلافات را حل کنند. وزیر خارجه سابق آمریکا فرآیند رسیدن به این مرحله پایانی را شرح داده است.
کری نوشته فردای آن روز به اتاق ظریف رفته و با او صحبت کرده است: «حرفهایم را اینطور شروع کردم: “جواد، میخواهی این کار به سرانجام برسد یا نه؟ کمی درباره مخاطرات موجود و مسیری که پیموده بودیم تا به جایی برسیم که در آن قرار داشتیم صحبت کردیم. جواد به من گفت که با تهران صحبت کرده و تصورش این است که پاسخ آنها به برخی از ایدههایی که داشته سازنده بوده. میخواست با هم رایزنی کنیم ببینیم میتوانیم از لبه پرتگاه دور شویم یا خیر. گفتم تمایل دارم حرفهایشان را بشنوم، اما برخی موارد معین هستند که نمیتوانیم نادیدهشان بگیریم. آن گفتوگو را با این احساس ترک کردم که جواد شب گذشته فکر کرده و برخی مسائلی که تصور میکرد غیرقابل عبور هستند را حل کرده است.»
اختلافات، اما آنطور که از روایت کری برمیآید تا ۱۳ جولای، یعنی تنها یک روز قبل از نهایی شدن برجام ادامه داشتهاند. در این روز، ظریف در جلسهای که در اتاق تیم آمریکایی در هتل کوبورگ جریان داشت در حال برشمردن دلایل مخالف بودن ایران با نهایی شدن توافق بوده که ظاهراً اتفاقات بعدی، روال ماجرا را تغییر داده است.
کری ماجرا را اینطور شرح میدهد: «هر روز میگذشت اما ظریف هنوز قادر نبود خودش را به جایی برساند که بله بگوید. عصر ۱۳ جولای که هفدهمین شب حضور ما در وین بود، ظریف، لاوروف، فدریکا موگرینی، مسئول جدید سیاست خارجی اتحادیه اروپا را به اتاق آمریکا در کوبورگ دعوت کردم. فدریکا جایگزین کاترین اشتون شده و همان موقع به شناخت خوبی از ظریف و لاوروف رسیده بود. با پاهای درب و داغانم که روی یک صندلی گذاشته شده بود نشسته بودم و داشتیم به حرفهای ظریف گوش میکردیم که داشت دلایل خودش را درباره اینکه چرا توافقی که ما در حال حرکت به سمتش بودیم به اندازه کافی برای ایران خوب نبود را یکی یکی علامت میزد. نزدیکهای نیمهشب، لاوروف که قصد داشت روز بعد عازم ازبکستان شود حرفهایش را قطع کرد و گفت: “جواد، شاید مسئله این است که اصلاً اختیار توافق کردن را نداری؟ اگر اینطور است، به ما بگو. داری وقتمان را تلف میکنی”.»
وزیر خارجه سابق آمریکا نوشته سخنان لاوروف، ظریف را عصبانی کرده و باعث شده که او برای خروج از اتاق جلسه به سمت درب برود، اما توانسته منصرفش کرده و بار دیگر او را سر میز برگرداند.
او نوشته است: «ظریف از حرفهای تحریکآمیز لاوروف خشمگین شد. مخالفت شدیدش با طعنه لاوروف را اینطور نشان داد که با عصبانیت از روی مبل بلند شد و به سمت در رفت. با حداکثر سرعتی که میتوانستم از جایم پریدم و تلوتلوخوران با عصایم به سمتش دویدم تا جلویش را بگیرم. در حالی که تلاش میکردم ظریف را آرام کنم به او گفتم:”این را میدانم که سرگئی نمیخواست به تو توهین کند. ساعتهای سخت و طولانی را صرف این کار کردهایم و حالا قابل درک است که تنشها اوج گرفتهاند. ما تصور نمیکنیم کار دیگری باشد که بتوانیم انجام بدهیم. توافق، اینجا است. لحظه حقیقت فرا رسیده؛ میخواهی آن را بپذیری یا ردش میکنی؟ بعد از چند لحظه، اذعان کرد که آماده پذیرفتن توافق است؛ فقط -از میان چندین موردی که مطالبه کرده بود- یک چیز دیگر میخواست تا توافق را از دیدگاه خودش منصفانه کند.»
جان کری، بعد از این اتفاق سراغ اعضای تیم مذاکرهکننده آمریکایی رفته و نظر آنها را درباره اعطای یک امتیار دیگر به ایران، به منظور مجاب کردن ظریف جویا شده؛ با وجود این، او از همکارانش خواسته امتیازی را پیشنهاد دهند که اهمیت چندانی نداشته و هزینهای برای طرف آمریکایی ایجاد نکند.
در کتاب کری ماجرا اینطور شرح داده شده است: «با سرعت هر چه تمامتر به اتاق بغلی رفتم. رابرت مالی از شورای امنیت ملی [آمریکا]، جان فاینر و وندی شرمن در آنجا منتظر تازهترین خبرها بودند. ” چیزی پیدا کنید که بدون هزینهتراشی برای ما و بدون اینکه ذرهای در مسائل اساسی تغییر ایجاد شود باعث شود او (ظریف) بتواند مشکلات را پشت سر بگذارد. تنها مانعی که الان وجود دارد همین است. نظری دارید؟” نگاه کردم و دیدم که همه شانه بالا میاندازند.»
طبق ادعای کری، در این نقطه سرپرست کارشناسان مسائل تحریمی آمریکا پیشنهادی مطرح کرده که خودش هم فکر نمیکرده مورد موافقت ظریف واقع شود. جان کری، اما این پیشنهاد را نزد ظریف برده و به تأیید وی رسانده است.
در کتاب آمده است: «کریس بکمایر، کارشناس مسائل تحریمی ما با احتیاط شروع به صحبت کردن کرد و گفت: “یک چیزی هست…” خزانهداری آمریکا از قبل آماده شده بود نام ۱۲ نفر از کسانی که در فهرست ایرانیهای تحت تحریم قرار داشتند را از این فهرست خارج کند. ما آن موقع، از این تصمیم برای لحظهای مثل حالا صرفنظر کردیم و این کارتی بود که ایالات متحده در جیب عقب ما گذاشته بود. حالا وقتش بود که آن را بازی کنیم. کریس توصیه کرد: “اینها آدمهای چندان اثرگذاری نیستند. ممکن است [خروج این افراد از فهرست تحریمها] کافی نباشد.”. اما من میدانستم که چیزی که اهمیت داشت ژست این مسئله و احترام گذاشتن به تصمیمهای سختی بود که ایرانیها گرفته بودند. عصایم را قاپیدم و به سمت در رفتم.
دوباره وارد اتاقی شدم که سرگئی و جواد در آن نشسته بودند. به جواد گفتم ما میخواهیم برای اینکه کار را به خاتمه برسانیم، یک گام دیگر برداریم. فهرست اسامیای که آماده بودیم آنها را از تحریمها خارج کنیم را به او دادم و پرسیدم: “توافق تمام است؟”
بعد از نیمه شب بود و فرصت یا انرژی زیادی برای جشن گرفتن باقی نمانده بود. بعد از آنکه با هم دست دادیم، به اتاقم برگشتم و در آنجا با رئیسجمهور تماس گرفتم تا خبر را به او برساند.
او از من تشکر کرد و من از او تشکر کردم. به او گفتم خودم را برای مبارزهای که با کنگره پیش رو داریم آماده میکنم. توافقی که میخواستیم را به دست آورده بودیم، حالا باید نگهش میداشتیم.»
برشهایی از این کتاب در ادامه میآید.
خاطرات کری از مذاکرات هسته ای با ظریف :
«جواد ظریف، وزیر امور خارجه ایران از در اتاقی کوچک و بیپنجره که کنار سالن شورای امنیت سازمان ملل قرار داشت و بهزحمت بزرگتر از انباریهای داخل خانه بود رد شد. داخل اتاق فقط یک میز و دو صندلی قرار داشت. با هماهنگیهای قبلی، من از دری در آن سو وارد شده و آنجا منتظر بودم. این اولین دیداری بود که در 40 سال گذشته میان یک وزیر خارجه آمریکا و وزیر خارجه ایران انجام میشد.
ارزیابیهای متحدان ما، از جمله اسرائیل و کارشناسان خودمان این بود که ایران با شتاب در حال حرکت بهسمت توانمندی سلاح هستهای بود. هیچ کس شکی نداشت که آنها در آن زمان به توانمندی چرخه سوخت هستهای دست پیدا کرده بودند. ایران از 164 سانتریفیوژی که در روزهای اولیه دولت جورج دبلیو بوش برای غنیسازی اورانیوم میچرخاند، تا سال 2011 خودش را به جایی رسانده بود که میان 27000 سانتریفیوژ مستقر خود، 19000 دستگاه سانتریفیوژ را مورد استفاده قرار میداد.ایرانیها مقادیر کافی اورانیوم غنیشده ذخیره کرده بودند که در صورت گریز هستهای برای ساخت 8 تا 10 بمب کافی بود. آنها چند ماه با راهاندازی یک رآکتور پلوتونیوم که قادر به تولید مقادیر کافی پلوتونیوم درجه تسلیحاتی برای ساخت بمبهای بیشتر بود، فاصله داشتند. ارزیابی کارشناسان ما این بود که ایران میتواند ظرف دو تا 3 ماه بهسمت ساخت یک بمب گریز بزند.
مسئله دیگری که به همین اندازه بدشگون بود این بود که بسیاری از قویترین متحدان ما در منطقه، فعالانه با ایالات متحده لابی میکردند تا تأسیسات هستهای ایران را بمباران کنیم. سالها بود که نخستوزیران، پادشاهان و رؤسای جمهور در منطقه همه در این باره بحث میکردند که ایالات متحده بایستی [علیه ایران] حملات پیشگیرانه انجام دهد.
رفتار ایران در منطقه، این دورنمای هستهای را بسیار پیچیده میکرد. ایران، موشک آزمایش میکرد؛ از حزبالله که سازمانی در فهرستی سازمانهای تروریستی بود حمایت میکرد؛ در عراق دخالت میکرد و با حمایت از منازعات داخلی در یمن، عربستان سعودی را تهدید میکرد، در واقع، مخاطرات بالا بودند.
معتقد بودیم اگر ایالات متحده میخواهد برنامه هستهای ایران را بهنحو مناسب مهار کند و از وارد شدن به جنگی یکجانبه در خاورمیانه جلوگیری کند، لازم است تمامی چارههای دیپلماسی را امتحان کند. طی این سالها آموخته بودیم که آمریکا و ارزشهایی که ما نمادش هستیم، هنگامی قدرتمندتر میشوند که صبوری و بلوغ خرج دهیم و ائتلافی وسیع در حمایت از خودمان ایجاد میکنیم، این همان کاری است که "جورج اچ. دبلیو بوش" هنگام جنگ خلیج [فارس] انجام داد و همان کاری است که ما هنگام تدوین راهبردی برای غلبه بر داعش انجام دادیم. ما از رفتارهای تهاجمی ایران در منطقه آگاه بودیم، دقیقاً به همین علت بود که آنها را بابت فعالیتهای موشکی، نقض حقوق بشر و قاچاق سلاح تحریم کرده بودیم.
اما علیرغم تمامی مشکلاتی که ایران برای دنیا و منطقه ایجاد کرده بود، رئیسجمهور اوباما و کل تیم امنیت ملی ما این را میدانستند که رسیدگی به موضوع ایران و ایمنتر کردن جهان هنگامی سادهتر خواهد بود که سایه سلاح هستهای در تمامی موضوعاتی که با آن مواجهیم روی سرمان نباشد. مجبور بودیم به مسئله برنامه هستهای ایران رسیدگی کنیم. وقتی که من و ظریف در آن اتاق کوچک سازمان ملل نشستیم تا اولین گفتوگویمان را آغاز کنیم، این واقعیت مبرهن را در گوشه ذهنم داشتم. قرار بود آن نشست یک مکالمه مختصر باشد. من و جواد در آن اتاق کوچکی که اندازه کمد بود نزدیک به نیم ساعت صحبت کردیم. درباره او، تا آنجا که میشد از دوستان و همکارانی که با او در سازمان ملل کار کرده بودند کسب اطلاع کرده بودم. مشخص بود که او هم همین کار را کرده بود، چون به همکاری من با عمانیها و سایر مراوداتم در منطقه اشاره میکرد. تسلط جواد به ضربالمثلهای زبان انگلیسی بهسرعت توجهم را جلب کرد. تحصیلاتش در آمریکا و سالهایی که نماینده دائم ایران در سازمان ملل بود باعث شده بود آشنایی زیادی با سیاست در آمریکا داشته باشد، کتابخوانده، تحصیلکرده و باهوش بود، سخنگویی فصیح و متعهد هم برای رژیم ایران بود که بر سر این، اختلافات بسیار بنیادین داشتیم.
ابتدا با هم خوشوبش کردیم، درباره سالهایی که در نیویورک و سازمان ملل بود، زندگیاش در ایران، خانوادهاش، سیاست در کشور ما، شغل من و سنا. بعد سر اصل مطلب رفتیم. این را روشن کردم که دولت قصد دارد جدی باشد، ولی معنیاش این نبود که برای رسیدن به توافق بر سر برنامه هستهای ایران، عجله یا اجباری احساس میکند. توافق نکردن بهتر از توافق بد است و آنچه اهمیت حیاتی دارد این است که ایران بتواند اثبات کند به استانداردهای آژانس بینالمللی انرژی اتمی و فراتر از آن پایبند میماند، در غیر این صورت داریم وقت تلف میکنیم. او هم گفت که ایران، کشتهمرده توافق نیست. فتوای آیتالله [خامنهای] را که در سال 2003 علنی شده بود و میگفت ایران بهدنبال سلاح هستهای نخواهد بود یادآوری کرد.گفتم که ما مشخصاً به توافقی با بیشترین قابلیت راستیآزمایی نسبت به توافقهای بینالمللی حاصلشده تا آن موقع نیاز داریم. یک چیز مشخص شد: هر کدام از ما ملاکهای اصولیای داشتیم که هیچگاه آنها را زیر پا نمیگذاشتیم اما هر دو هم با جدیت بهدنبال یافتن راهی برای پیشرفت بودیم.
قبل از آنکه آنجا را ترک کنیم درباره اهمیت محرمانه ماندن مسائل صحبت کردیم. از همان اول، هر دو اذعان کردیم که رابطهمان اهمیتی حیاتی در موفقیت کار خواهد داشت. لازم بود یک خط ارتباطی آزاد داشته باشیم که بتوانیم در مواقع حساس و اضطراری مستقیم تماس حاصل کنیم، به همین دلیل، در اولین جلسهمان متعهد شدیم از حل کردن مناقشاتمان بهصورت علنی و از طریق رسانهها خودداری کنیم، بهجایش قرار شد هر کاری بتوانیم برای حل آنها بهصورت محرمانه انجام دهیم.
رسانهها بهخوبی آگاه بودند که آن روز احتمالاً بین من و ظریف گفتوگویی انجام خواهد شد، چون هر دوی ما قرار بود در جلسه علنی گروه موسوم به 1+5 شرکت کنیم. این گروه قبلاً برای پرداختن به برنامه هستهای ایران تشکیل شده بود. 1+5 ــ پنج عضو دائمی شورای امنیت سازمان ملل بهعلاوه آلمان ــ و اتحادیه اروپا سالها بود که بهصورت پراکنده در سطوح پایینتر دیدار میکرد تا احتمال رسیدن به توافقی با ایران برای از بین بردن نگرانیهای جامعه بینالمللی درباره برنامه هستهای رو به گسترش ایران را بررسی کند. این اولین بار بود که دیپلماتهایی در سطح وزیر خارجه به گفتوگوهای 1+5 ملحق میشدند. بین خبرنگارها جا برای سوزن انداختن نبود و آنها در موقعیتهای رصد مستقر شده بودند، مشتاق بودند درباره آنچه در اتاق شورای امنیت گذشته بود اظهارنظری بشنوند. ظریف و من، بهخوبی از این توجه باخبر بودیم. 40 سال کنارهجویی با دیدار ما از بین رفته بود.
همه اینها در بحبوحه نشست سال 2013 مجمع عمومی سازمان ملل اتفاق میافتاد؛ هفتهای شلوغ از حضور قدرتها که سپتامبر هر سال برگزار میشود و در جریان آن سران کشورهای خارجی وارد نیویورک میشوند و نیویورکیها از نزدیک شدن به شعاعی بهفاصله ده بلوک از مقر سازمان ملل در شرق میدتاون، خودداری میکنند. این هرجومرجی کنترلشده است. وزارت خارجه آمریکا چند طبقه از هتلی در همان حوالی را اجاره میکند و اتاقهای میهمانها را به دفتر تبدیل میکند. قرار گرفتن بیش از 12 دیدار و رویداد در تقویم روزانه من غیرمعمول نبود. هر جلسه و هر اقدامی بهدقت برنامهریزی و زمانبندی میشد.
گزارشهای رسانهای از اولین دیدار ما در نیویورک بهعنوان آغاز فصلی جدید بین ایالات متحده و ایران توصیف شد، اما گفتوگوی میان کشورهای ما در واقع قبل از آن آغاز شده بود.
مه 2011 زمانی که هنوز رئیس کمیته روابط خارجی مجلس سنا بودم، به یکی از فرستادههای سلطان قابوس، پادشاه عمان معرفی شدم ــ فردی بود بهاسم سالم الاسماعیلی. سالم فردی باهوش و نافذ بود. آدم خوشمشرب و فروتنی بود. در واقع، مطمئنم ترجیح میداد نامش در اینجا آورده نشود، اما واقعیت این است که نقش او حیاتیتر از آن است که بتوان نادیدهاش گرفت.
اولین بار که «سالم» توجه من را جلب کرد زمانی بود که دولت ایران سه کوهنورد آمریکایی را که بهصورت غیرعمدی وارد کوههای ایران شده بودند دستگیر کرد. ایرانیها مظنون بودند که آنها جاسوس باشند. وقتی «سارا شورد»، اولین نفر از آن کوهنوردها در سپتامبر 2010 آزاد شد علناً به نقشی که «سالم» در آزادشدنش بازی کرده بود اشاره کرد و چند ساعت بعد از خروج از حریم هوایی ایران از «دوست عزیز» خود سالم الاسماعیلی نام برد و از او تشکر کرد. اما چند ماه بعد از آنکه سارا به وطن برگشت، دو کوهنورد دیگر یعنی «جاش فاتال» و «شین باوئر» همچنان در بازداشت ایران بودند. با توجه به اینکه ایران و آمریکا از تعامل مستقیم در خصوص این موضوع اجتناب میکردند، سلطان قابوس و سالم نقش میانجیهای غیررسمی را بازی میکردند تا آزادی دو نفر دیگر را هم تسهیل کنند.
سالم درخواست کرد برای گفتوگو درباره موضوع با من دیدار کند و پیشنهاد کرد برای انجام این گفتوگو از واشنگتن به مسقط پرواز کنم. علیرغم سابقه موفقیت [سالم] در آزاد کردن سارا شرود، پادشاه عمان تردید داشت که دولت آمریکا قدر او را از لحاظ اینکه تا چهحد میتواند درباره ایرانیها اثربخش باشد، بداند.
سالم الاسماعیلی با جان کری
در پنج دقیقه اول دیدارم با سالم متوجه شدم که اهداف او فراتر از کوهنوردها هستند. ما درباره اهمیت بازگرداندن فوری جاش و شین به کشور صحبت میکردیم ولی او سریعاً بحث را به احتمال پیشرفت در حوزههای دیگر کشاند. در صدر موضوعاتی که مطرح کرد حرکت فعلی ایران بهسمت سلاح هستهای بود. سالم در اولین جلسه برای من این موضوع را روشن کرد که سلطان قابوس احساس میکند میتواند نقش مؤثری در پیشبرد یک راهحل دوجانبه و مورد پذیرش دو طرف داشته باشد. این هم واضح بود که عمانیها تنها بر حسب حسن نیت وارد عمل نشدهاند. آنها میدانستند که ایران مسلح به سلاح هستهای ثبات منطقه را بهصورت اساسی به هم میریزد. آنها هم مثل ما نگران بودند که تهران در حال نزدیک و نزدیکتر شدن به سلاح [هستهای] بود. شین و جاش سرانجام بهلطف تلاشهای عمان سپتامبر 2011 آزاد شدند. از دید من و از دید بسیاری در دولت اوباما، از جمله خود رئیسجمهور اوباما، سلطان قابوس جدیت و نفوذش روی ایرانیها را به اثبات رسانده بود.
حالا که آنها دوستیشان را ثابت کرده بودند، باورم این بود که میتوان این موضوع را بررسی کرد که آیا آنها میتوانند پلی برای پر کردن شکاف ارتباطی ما با ایرانیها باشند. لازم بود اطلاعات بیشتری درباره نحوه تفکر آنها کسب کنیم. باید ارزیابی بهتری از احتمالات میداشتیم. سالم و من گفتوگوهای منظمی را هم بهصورت تلفنی و هم گاه به گاه بهصورت رودررو شروع کردیم. مواظب گوشهای مزاحم و میکروفونها بودیم. با علم به اینکه افرادی در ایالات متحده و خارج از مرزها بودند که اقدام نظامی را تنها راهحل در برابر پیشرویهای هستهای ایران میدانستند، میخواستیم کاری نکنیم که راهحل دیپلماتیک، قبل از آنکه فرصتی برای گفتوگو میان کشورهای ما ایجاد شود به گزینهای غیرممکن تبدیل شود.
گفتوگوهایم را با کمترین تعداد از افراد تأییدشده داخل دولت در میان میگذاشتم. اکثر اوقات با تام دانیلون گفتوگو میکردم. این توافق عمومی وجود داشت که با توجه به موفقیت در آزادسازی کوهنوردها، ارزشش را داشت که دستکم احتمال پیشرفت در عرصه هستهای را بررسی کنیم. با تأیید رئیسجمهور اوباما، برنامهریزی برای سفر به مسقط و ملاقات با سلطان قابوس را شروع کردم به این امید که بتوانیم بینش بهتری درباره آنچه ممکن بود به دست بیاوریم. به رئیسجمهور اوباما گفتم که "یک نفر دیگر هست که باید وارد گودش کنیم: هری رید، رئیس اکثریت مجلس سنا.
روایت «جان کری» از خواسته طرف ایرانی در «لوزان» :
ایران و گروه موسوم به ۱+۵ (پنج کشور عضو دائم شورای امنیت به علاوه آلمان) ۱۳ فروردین ماه سال ۱۳۹۴ در شهر «لوزان» سوئیس با انتشار بیانیهای مشترک اعلام کردند به تفاهمی دست یافتهاند که «چارچوبهای» توافق هستهای نهایی را مشخص میکند.
در این توافق که به «تفاهم هستهای لوزان» مشهور شد، رئوس کلی مسائلی که قرار بود در توافق هستهای نهایی گنجانده شوند، مشخص شده بود، مسائلی از قبیل حجم غنیسازی ایران، وضعیت مرکز غنیسازی فردو، تأسیسات آب سنگین اراک، تعداد سانتریفیوژها، اجرای پروتکل الحاقی و در نهایت رفع تحریمها علیه ایران. این تفاهم، به علاوه ضربالاجل ۱۰ تیرماه همان سال را به عنوان تاریخ انعقاد «برنامه جامع اقدام مشترک» (برجام) قرار میداد.
جان کری در کتاب خاطراتش به روایت گفتوگویش با ظریف، اندکی قبل از حصول تفاهم لوزان پرداخته و ادعا کرده ظریف قصد داشته از انتشار سندی برای توضیح درباره مفاد این توافق جلوگیری کند.
کری مینویسد: «مطلع بودیم که اگر قرار است چیزی اعلام شود لازم است به زبان ساده و عامیانه توضیح دهیم بر سر چه چیزی توافق شده است. با حوصله، سندی را جمعآوری کردیم که در آن کلیات مفاد توافقشده معین شده بود. مشخص کردن لحن این سند، نیاز به مذاکرهای دیگر داشت که ساعتها به طول انجامید.»
او اضافه کرده است: «سرانجام، وقتی که خیال همهمان آسوده شد، به جواد اطمینان دادم که این سند را تا بعد از برگزاری یک کنفرانس خبری مشترک در روز بعد، علنی نخواهیم کرد. او فریاد زد: "یک دقیقه صبر کن. قرار نیست این سند علنی شود!"»
وزیر خارجه سابق آمریکا در ادامه تصریح کرده است: «چیزی که میشنیدم، باورم نمیشد. گفتم "جواد، ساعت ۴ صبح است. ۱۸ ساعت برای مذاکره درباره تک تک کلماتش وقت صرف کردهایم. اگر نمیخواهی دور دیگری از تحریمها [علیه ایران] اعمال شود، این سند باید علنی شود و البته، علنی هم خواهد شد.»
او مینویسد سرانجام صبح روز بعد پیش ظریف رفته و او را درباره انتشار این سند قانع کرده است.
کری نوشته است: «صبح روز بعد رفتم تا ظریف را ببینم و واقعیت را برای او توضیح دهم. به او گفتم، اگر نتوانیم "فکتشیت" (رئوس تفاهمات) را منتشر کنیم، بهتر است عازم خانه شویم.»
طبق روایت کری، سرانجام ظریف با انتشار فکتشیت یا گزارهبرگ آمریکایی موافقت کرده: «سرانجام پذیرفت. گفت: "لطفا درباره عبارتپردازیهای آن دقت کنید. مبالغه نکنید. این را روشن کنید که این توافق است نه چیزی که شما دارید ما را مجبور به پذیرفتن آن میکنید. در غیراین صورت، ادامه کار خیلی دشوار خواهد بود.»
کری، میگوید، به درخواست ظریف احترام گذاشته است: «به درخواست او احترام گذاشتیم، هم در فکتشیت و هم در بیانیه علنی من برای رسانهها. به عنوان مثال، حواسمان بود به جای اینکه بگوییم "ایران باید X را انجام دهد" بگوییم "ایران توافق کرده X را انجام دهد.»
"جنگ فکتشیتها"
فکتشیت یا گزاره برگی که جان کری در این کتاب از آن سخن به میان آورده به فاصله کوتاهی بعد از انعقاد تفاهمنامه لوزان منتشر شد. این سند، روایت طرف آمریکایی از مفاد مورد توافق در لوزان را منعکس میکرد.
در سند منتشر شده آمریکا تصریح شده بود تعداد سانتریفیوژهای ایران از ۱۹۰۰۰۰ دستگاه به ۶۱۰۴ دستگاه میرسد و در ۱۰ سال آینده تنها ۵۰۶۰ عدد از آنها اورانیوم غنیسازی خواهد کرد.
اندازه غنیسازی مجاز ایران، برای مدت دستکم ۱۵ سال حداکثر ۳.۶۷ درصد اعلام و تصریح شده بود ایران میزان ذخایر اورانیوم خود را از ۱۰۰۰۰ کیلوگرم کنونی به ۳۰۰ کیلوگرم کاهش خواهد داد.
درباره تأسیسات فردو آمده بود ایران موافقت کرده تأسیسات فردو را به نحوی تبدیل کند که تنها برای اهداف صلحآمیز قابل استفاده باشد و به مدت ۱۵ سال در این مرکز تحقیقات و توسعه مرتبط با غنیسازی انجام ندهد.
و سرانجام، درباره رفع تحریمها علیه ایران، تصریح شده بود «ایران در صورتی که به صورتی قابل راستیآزمایی به تعهدات خود پایبند باشد، تخفیف تحریمی دریافت خواهد کرد» و تحریمها علیه این کشور به صورت مرحله به مرحله «رفع خواهد شد».
بعد از انتشار این سند، منتقدان توافق هستهای در داخل ایران، از جمله ۲۱۲ نماینده مجلس ۲۲ فروردینماه در نامهای به وزارت خارجه خواستار انتشار روایت طرف ایرانی از تفاهم هستهای لوزان شدند.
در هفتههای بعدی، علیرغم اظهارنظرها و وعدههای مختلفی که از سوی مقامهای دولت ایران درباره انتشار گزارهبرگ ایرانی مطرح میشد، چنین سندی هرگز منتشر نشد.
البته، عدم انتشار نسخه ایرانی سند به معنای آن نبود که روایت دو طرف از مفاد تفاهم، کاملاً با هم اختلاف داشت؛ در واقع، آنچه مقامهای ایران درباره تفاهمهای حاصل شده در لوزان مطرح میکردند در اکثر زمینهها با آنچه در گزارهبرگ آمریکایی آمده بود، مشابه و یکسان بود. تنها استثنا در این مورد ساز و کارهای مربوط به رفع تحریمها علیه ایران، به ویژه تحریمهای یکجانبه آمریکا بود.
در حالی که هیأت ایرانی تأکید میکرد تمامی تحریمهای مربوط به برنامه هستهای ایران به محض اجرایی شدن توافق نهایی، «لغو خواهد شد»، در گزارهبرگ آمریکایی و سخنان مقامهای این کشور تأکید میشد که «لغو تحریمها» در دستور کار نیست و دولت آمریکا زیرساختهای قانونی این تحریمها را نگاه خواهد داشت تا بتواند، در صورت لزوم آنها را احیا کند.
به عنوان مثال، محمد جواد ظریف، در توئیتی در واکنش به اینکه در فکت شیت عنوان شده بود تحریمها تدریجی برداشته می شوند، نوشته بود: «[نقل قول] از بیانیه ایران و 1+5: "ایالات متحده اجرای تحریم های مالی و اقتصادی ثانویه مرتبط با هستهای را متوقف خواهد کرد"، آیا این تدریجی است؟»
وی همچنین نوشت: «از بیانیه ایران و 1+5: "اتحادیه اروپایی، اعمال تحریم های اقتصادی و مالی مرتبط با هسته ای خود را خاتمه خواهد داد"، این چطور؟»
ظریف ۱۸ فروردینماه هم در مصاحبهای با تلویزیون ایران، بر اساس مفاد تفاهم لوزان گفت: «آمریکا موظف است تمام تحریم های فرامرزی اقتصادی، مالی، نفتی و پولی راکه در متن موافقتنامه گنجانده خواهد شد بردارد، به تحریم ها پایان دهد و نه آن که آنها را تعلیق کند.»
آقای ظریف سپس در مورد این که دیپلماتها در رابطه با تحریمهای آمریکا از «تعلیق» استفاده میکنند گفت که کاربرد این کلمه به دلیل قوانین داخلی آمریکاست.
این اختلاف در تفاسیر تا روز نهایی شدن توافق هستهای در تیرماه سال ۱۳۹۴ ادامه داشت. در آن زمان و با انتشار متن «برنامه جامع اقدام مشترک» (برجام) مشخص شد که دولت آمریکا قرار است در روز اجرای برجام، ضمن حفظ زیرساختهای تحریمها اجرای آنها را تعلیق کرده و سپس، این تعلیق را طبق زمانبندیهای مشخصشده در قوانین متبوع آنها تمدید کند.
در واقع، همین پابرجا ماندن زیرساختهای تحریمها بود که ترامپ را قادر ساخت بعد از خارج کردن آمریکا از برجام تمامی تحریمهای تعلیقشده کشورش علیه ایران را بازگرداند.
ماجرای جمله ی هرگز یک ایرانی را تهدید نکن :
یکی از ماجراهایی که در این کتاب، جان کری به شرح آن پرداخته جمله معروف «هرگز یک ایرانی را تهدید نکنید» است که ظاهراً محمد جواد ظریف آن را در بگو مگو با فدریکا موگرینی مطرح کرده بود. رسانههای بینالمللی تیرماه سال ۱۳۹۴ به طور گسترده ماجرای این جمله را به نقل از یک دیپلمات روس مطرح کرده بودند.
جان کری هم در کتابش به آن پرداخته است. او روایت خود را از بنبست در مذاکره با ایران اینچنین آغاز کرده است: «یک روز عصر، ارنست مونیز (وزیر انرژی سابق آمریکا) و من در اتاق اصلی مذاکره در طبقه دوم با ظریف و صالحی ملاقات کردیم. اینطور به نظرمان میرسید که انگار ایرانیها به بنبست خورده بودند. درباره اهداف و مسیرشان دچار تردید بودند و یا اینکه منتظر دستوراتی از تهران بودند. به خودمان که آمدیم دیدیم یکبار دیگر صدایمان را روی هم بالا بردهایم.»
جان کری در ادامه نوشته است: «یکی از دستیارانم داخل اتاق آمد و گفت صدایمان سالن پایین را برداشته و کل طبقه حرفهایمان را میشنوند. اندکی بعد نزد فرانک والتر اشتاینمایر، وزیر خارجه آلمان رفتم. به طعنه گفت از چیزهایی که شنیده اینطور دستگیرش شده که ظاهراً ملاقاتم با ظریف، سازنده بوده است.
اینطور نبود. روز بعد، مسائل مطرحشده در گفتوگوی طولانیمان را به سایر وزرای خارجه گروه ۱+۵ منتقل کردم. چند ساعت روی پیشنهادهایی کار کردیم که بتواند برخی از شکافها میان دو طرف در مسائل اختلافی را برطرف کند.»
جان کری و سایر وزرای خارجه ۱+۵ بعد از این دیدار، ظریف را به یک سالن کنفرانس بزرگ دعوت میکنند. او نوشته ظرف مدتی کوتاه نتایج حاصلشده در نشست داخلی ۱+۵ را برای ظریف توضیح دادهاند که او هم بلافاصله و بدون هیچ تأملی آنها را رد کرده است.
کری در ادامه نوشته است: «ظریف، در حالی که بلند میشد تا جلسه را ترک کند فریاد میزد: “این توهینآمیز است. شما میخواهید من را تهدید کنید. هیچوقت یک ایرانی را تهدید نکنید.” سکوت مختصری حاکم شد تا اینکه سرگئی لاوروف، وزیر خارجه روسیه، یخ فضا را شکست و گفت: “یک روس را هم همینطور.”»
او اضافه میکند: «طعنه لاوروف باعث شد برخی خندههای عصبی سر دهند، ولی جلسه به پایان رسید. ناامید، برای صرف شام با تیم مذاکرهکننده آمریکا راهی سالن غذاخوری شدم. دور یک میز گرد و بزرگ نشستیم و هنگام صرف ششمین شنیتسل وینی آن هفته، درباره آنچه رخ داده بود، حرف زدیم. برای اولین بار از موقع شروع گفتوگوها به این فکر میکردم که باید وین را بدون توافق ترک کنیم.»
البته، ترک وین بدون توافق اتفاق نیفتاد و کری و ظریف-چنانکه دستکم حالا پیدا است- سرانجام توانستهاند اختلافات را حل کنند. وزیر خارجه سابق آمریکا فرآیند رسیدن به این مرحله پایانی را شرح داده است.
کری نوشته فردای آن روز به اتاق ظریف رفته و با او صحبت کرده است: «حرفهایم را اینطور شروع کردم: “جواد، میخواهی این کار به سرانجام برسد یا نه؟ کمی درباره مخاطرات موجود و مسیری که پیموده بودیم تا به جایی برسیم که در آن قرار داشتیم صحبت کردیم. جواد به من گفت که با تهران صحبت کرده و تصورش این است که پاسخ آنها به برخی از ایدههایی که داشته سازنده بوده. میخواست با هم رایزنی کنیم ببینیم میتوانیم از لبه پرتگاه دور شویم یا خیر. گفتم تمایل دارم حرفهایشان را بشنوم، اما برخی موارد معین هستند که نمیتوانیم نادیدهشان بگیریم. آن گفتوگو را با این احساس ترک کردم که جواد شب گذشته فکر کرده و برخی مسائلی که تصور میکرد غیرقابل عبور هستند را حل کرده است.»
اختلافات، اما آنطور که از روایت کری برمیآید تا ۱۳ جولای، یعنی تنها یک روز قبل از نهایی شدن برجام ادامه داشتهاند. در این روز، ظریف در جلسهای که در اتاق تیم آمریکایی در هتل کوبورگ جریان داشت در حال برشمردن دلایل مخالف بودن ایران با نهایی شدن توافق بوده که ظاهراً اتفاقات بعدی، روال ماجرا را تغییر داده است.
کری ماجرا را اینطور شرح میدهد: «هر روز میگذشت اما ظریف هنوز قادر نبود خودش را به جایی برساند که بله بگوید. عصر ۱۳ جولای که هفدهمین شب حضور ما در وین بود، ظریف، لاوروف، فدریکا موگرینی، مسئول جدید سیاست خارجی اتحادیه اروپا را به اتاق آمریکا در کوبورگ دعوت کردم. فدریکا جایگزین کاترین اشتون شده و همان موقع به شناخت خوبی از ظریف و لاوروف رسیده بود. با پاهای درب و داغانم که روی یک صندلی گذاشته شده بود نشسته بودم و داشتیم به حرفهای ظریف گوش میکردیم که داشت دلایل خودش را درباره اینکه چرا توافقی که ما در حال حرکت به سمتش بودیم به اندازه کافی برای ایران خوب نبود را یکی یکی علامت میزد. نزدیکهای نیمهشب، لاوروف که قصد داشت روز بعد عازم ازبکستان شود حرفهایش را قطع کرد و گفت: “جواد، شاید مسئله این است که اصلاً اختیار توافق کردن را نداری؟ اگر اینطور است، به ما بگو. داری وقتمان را تلف میکنی”.»
وزیر خارجه سابق آمریکا نوشته سخنان لاوروف، ظریف را عصبانی کرده و باعث شده که او برای خروج از اتاق جلسه به سمت درب برود، اما توانسته منصرفش کرده و بار دیگر او را سر میز برگرداند.
او نوشته است: «ظریف از حرفهای تحریکآمیز لاوروف خشمگین شد. مخالفت شدیدش با طعنه لاوروف را اینطور نشان داد که با عصبانیت از روی مبل بلند شد و به سمت در رفت. با حداکثر سرعتی که میتوانستم از جایم پریدم و تلوتلوخوران با عصایم به سمتش دویدم تا جلویش را بگیرم. در حالی که تلاش میکردم ظریف را آرام کنم به او گفتم:”این را میدانم که سرگئی نمیخواست به تو توهین کند. ساعتهای سخت و طولانی را صرف این کار کردهایم و حالا قابل درک است که تنشها اوج گرفتهاند. ما تصور نمیکنیم کار دیگری باشد که بتوانیم انجام بدهیم. توافق، اینجا است. لحظه حقیقت فرا رسیده؛ میخواهی آن را بپذیری یا ردش میکنی؟ بعد از چند لحظه، اذعان کرد که آماده پذیرفتن توافق است؛ فقط -از میان چندین موردی که مطالبه کرده بود- یک چیز دیگر میخواست تا توافق را از دیدگاه خودش منصفانه کند.»
جان کری، بعد از این اتفاق سراغ اعضای تیم مذاکرهکننده آمریکایی رفته و نظر آنها را درباره اعطای یک امتیار دیگر به ایران، به منظور مجاب کردن ظریف جویا شده؛ با وجود این، او از همکارانش خواسته امتیازی را پیشنهاد دهند که اهمیت چندانی نداشته و هزینهای برای طرف آمریکایی ایجاد نکند.
در کتاب کری ماجرا اینطور شرح داده شده است: «با سرعت هر چه تمامتر به اتاق بغلی رفتم. رابرت مالی از شورای امنیت ملی [آمریکا]، جان فاینر و وندی شرمن در آنجا منتظر تازهترین خبرها بودند. ” چیزی پیدا کنید که بدون هزینهتراشی برای ما و بدون اینکه ذرهای در مسائل اساسی تغییر ایجاد شود باعث شود او (ظریف) بتواند مشکلات را پشت سر بگذارد. تنها مانعی که الان وجود دارد همین است. نظری دارید؟” نگاه کردم و دیدم که همه شانه بالا میاندازند.»
طبق ادعای کری، در این نقطه سرپرست کارشناسان مسائل تحریمی آمریکا پیشنهادی مطرح کرده که خودش هم فکر نمیکرده مورد موافقت ظریف واقع شود. جان کری، اما این پیشنهاد را نزد ظریف برده و به تأیید وی رسانده است.
در کتاب آمده است: «کریس بکمایر، کارشناس مسائل تحریمی ما با احتیاط شروع به صحبت کردن کرد و گفت: “یک چیزی هست…” خزانهداری آمریکا از قبل آماده شده بود نام ۱۲ نفر از کسانی که در فهرست ایرانیهای تحت تحریم قرار داشتند را از این فهرست خارج کند. ما آن موقع، از این تصمیم برای لحظهای مثل حالا صرفنظر کردیم و این کارتی بود که ایالات متحده در جیب عقب ما گذاشته بود. حالا وقتش بود که آن را بازی کنیم. کریس توصیه کرد: “اینها آدمهای چندان اثرگذاری نیستند. ممکن است [خروج این افراد از فهرست تحریمها] کافی نباشد.”. اما من میدانستم که چیزی که اهمیت داشت ژست این مسئله و احترام گذاشتن به تصمیمهای سختی بود که ایرانیها گرفته بودند. عصایم را قاپیدم و به سمت در رفتم.
دوباره وارد اتاقی شدم که سرگئی و جواد در آن نشسته بودند. به جواد گفتم ما میخواهیم برای اینکه کار را به خاتمه برسانیم، یک گام دیگر برداریم. فهرست اسامیای که آماده بودیم آنها را از تحریمها خارج کنیم را به او دادم و پرسیدم: “توافق تمام است؟”
بعد از نیمه شب بود و فرصت یا انرژی زیادی برای جشن گرفتن باقی نمانده بود. بعد از آنکه با هم دست دادیم، به اتاقم برگشتم و در آنجا با رئیسجمهور تماس گرفتم تا خبر را به او برساند.
او از من تشکر کرد و من از او تشکر کردم. به او گفتم خودم را برای مبارزهای که با کنگره پیش رو داریم آماده میکنم. توافقی که میخواستیم را به دست آورده بودیم، حالا باید نگهش میداشتیم.»
هر روز موهبتی دیگر است
Every Day Is Extra
نویسنده: جان کری (John Kerry)
تاریخ انتشار: سپتامبر 2018
موضوع: خاطرات جان کری از مذاکرات هسته ای
بررسی اجمالی:
«جان کری»، وزیر امور خارجه آمریکا در کتاب جدیدش بهنام Every Day is Extra (هر روز موهبتی دیگر است) به شرح ماجراهای زندگی خودش از زمانی که فرزند یک دیپلمات بوده تا پایان دورانش در وزارت خارجه آمریکا پرداخته است.
برشهایی از این کتاب در ادامه میآید.
خاطرات کری از مذاکرات هسته ای با ظریف :
«جواد ظریف، وزیر امور خارجه ایران از در اتاقی کوچک و بیپنجره که کنار سالن شورای امنیت سازمان ملل قرار داشت و بهزحمت بزرگتر از انباریهای داخل خانه بود رد شد. داخل اتاق فقط یک میز و دو صندلی قرار داشت. با هماهنگیهای قبلی، من از دری در آن سو وارد شده و آنجا منتظر بودم. این اولین دیداری بود که در 40 سال گذشته میان یک وزیر خارجه آمریکا و وزیر خارجه ایران انجام میشد.
ارزیابیهای متحدان ما، از جمله اسرائیل و کارشناسان خودمان این بود که ایران با شتاب در حال حرکت بهسمت توانمندی سلاح هستهای بود. هیچ کس شکی نداشت که آنها در آن زمان به توانمندی چرخه سوخت هستهای دست پیدا کرده بودند. ایران از 164 سانتریفیوژی که در روزهای اولیه دولت جورج دبلیو بوش برای غنیسازی اورانیوم میچرخاند، تا سال 2011 خودش را به جایی رسانده بود که میان 27000 سانتریفیوژ مستقر خود، 19000 دستگاه سانتریفیوژ را مورد استفاده قرار میداد.ایرانیها مقادیر کافی اورانیوم غنیشده ذخیره کرده بودند که در صورت گریز هستهای برای ساخت 8 تا 10 بمب کافی بود. آنها چند ماه با راهاندازی یک رآکتور پلوتونیوم که قادر به تولید مقادیر کافی پلوتونیوم درجه تسلیحاتی برای ساخت بمبهای بیشتر بود، فاصله داشتند. ارزیابی کارشناسان ما این بود که ایران میتواند ظرف دو تا 3 ماه بهسمت ساخت یک بمب گریز بزند.
مسئله دیگری که به همین اندازه بدشگون بود این بود که بسیاری از قویترین متحدان ما در منطقه، فعالانه با ایالات متحده لابی میکردند تا تأسیسات هستهای ایران را بمباران کنیم. سالها بود که نخستوزیران، پادشاهان و رؤسای جمهور در منطقه همه در این باره بحث میکردند که ایالات متحده بایستی [علیه ایران] حملات پیشگیرانه انجام دهد.
رفتار ایران در منطقه، این دورنمای هستهای را بسیار پیچیده میکرد. ایران، موشک آزمایش میکرد؛ از حزبالله که سازمانی در فهرستی سازمانهای تروریستی بود حمایت میکرد؛ در عراق دخالت میکرد و با حمایت از منازعات داخلی در یمن، عربستان سعودی را تهدید میکرد، در واقع، مخاطرات بالا بودند.
معتقد بودیم اگر ایالات متحده میخواهد برنامه هستهای ایران را بهنحو مناسب مهار کند و از وارد شدن به جنگی یکجانبه در خاورمیانه جلوگیری کند، لازم است تمامی چارههای دیپلماسی را امتحان کند. طی این سالها آموخته بودیم که آمریکا و ارزشهایی که ما نمادش هستیم، هنگامی قدرتمندتر میشوند که صبوری و بلوغ خرج دهیم و ائتلافی وسیع در حمایت از خودمان ایجاد میکنیم، این همان کاری است که "جورج اچ. دبلیو بوش" هنگام جنگ خلیج [فارس] انجام داد و همان کاری است که ما هنگام تدوین راهبردی برای غلبه بر داعش انجام دادیم. ما از رفتارهای تهاجمی ایران در منطقه آگاه بودیم، دقیقاً به همین علت بود که آنها را بابت فعالیتهای موشکی، نقض حقوق بشر و قاچاق سلاح تحریم کرده بودیم.
اما علیرغم تمامی مشکلاتی که ایران برای دنیا و منطقه ایجاد کرده بود، رئیسجمهور اوباما و کل تیم امنیت ملی ما این را میدانستند که رسیدگی به موضوع ایران و ایمنتر کردن جهان هنگامی سادهتر خواهد بود که سایه سلاح هستهای در تمامی موضوعاتی که با آن مواجهیم روی سرمان نباشد. مجبور بودیم به مسئله برنامه هستهای ایران رسیدگی کنیم. وقتی که من و ظریف در آن اتاق کوچک سازمان ملل نشستیم تا اولین گفتوگویمان را آغاز کنیم، این واقعیت مبرهن را در گوشه ذهنم داشتم. قرار بود آن نشست یک مکالمه مختصر باشد. من و جواد در آن اتاق کوچکی که اندازه کمد بود نزدیک به نیم ساعت صحبت کردیم. درباره او، تا آنجا که میشد از دوستان و همکارانی که با او در سازمان ملل کار کرده بودند کسب اطلاع کرده بودم. مشخص بود که او هم همین کار را کرده بود، چون به همکاری من با عمانیها و سایر مراوداتم در منطقه اشاره میکرد. تسلط جواد به ضربالمثلهای زبان انگلیسی بهسرعت توجهم را جلب کرد. تحصیلاتش در آمریکا و سالهایی که نماینده دائم ایران در سازمان ملل بود باعث شده بود آشنایی زیادی با سیاست در آمریکا داشته باشد، کتابخوانده، تحصیلکرده و باهوش بود، سخنگویی فصیح و متعهد هم برای رژیم ایران بود که بر سر این، اختلافات بسیار بنیادین داشتیم.
ابتدا با هم خوشوبش کردیم، درباره سالهایی که در نیویورک و سازمان ملل بود، زندگیاش در ایران، خانوادهاش، سیاست در کشور ما، شغل من و سنا. بعد سر اصل مطلب رفتیم. این را روشن کردم که دولت قصد دارد جدی باشد، ولی معنیاش این نبود که برای رسیدن به توافق بر سر برنامه هستهای ایران، عجله یا اجباری احساس میکند. توافق نکردن بهتر از توافق بد است و آنچه اهمیت حیاتی دارد این است که ایران بتواند اثبات کند به استانداردهای آژانس بینالمللی انرژی اتمی و فراتر از آن پایبند میماند، در غیر این صورت داریم وقت تلف میکنیم. او هم گفت که ایران، کشتهمرده توافق نیست. فتوای آیتالله [خامنهای] را که در سال 2003 علنی شده بود و میگفت ایران بهدنبال سلاح هستهای نخواهد بود یادآوری کرد.گفتم که ما مشخصاً به توافقی با بیشترین قابلیت راستیآزمایی نسبت به توافقهای بینالمللی حاصلشده تا آن موقع نیاز داریم. یک چیز مشخص شد: هر کدام از ما ملاکهای اصولیای داشتیم که هیچگاه آنها را زیر پا نمیگذاشتیم اما هر دو هم با جدیت بهدنبال یافتن راهی برای پیشرفت بودیم.
قبل از آنکه آنجا را ترک کنیم درباره اهمیت محرمانه ماندن مسائل صحبت کردیم. از همان اول، هر دو اذعان کردیم که رابطهمان اهمیتی حیاتی در موفقیت کار خواهد داشت. لازم بود یک خط ارتباطی آزاد داشته باشیم که بتوانیم در مواقع حساس و اضطراری مستقیم تماس حاصل کنیم، به همین دلیل، در اولین جلسهمان متعهد شدیم از حل کردن مناقشاتمان بهصورت علنی و از طریق رسانهها خودداری کنیم، بهجایش قرار شد هر کاری بتوانیم برای حل آنها بهصورت محرمانه انجام دهیم.
رسانهها بهخوبی آگاه بودند که آن روز احتمالاً بین من و ظریف گفتوگویی انجام خواهد شد، چون هر دوی ما قرار بود در جلسه علنی گروه موسوم به 1+5 شرکت کنیم. این گروه قبلاً برای پرداختن به برنامه هستهای ایران تشکیل شده بود. 1+5 ــ پنج عضو دائمی شورای امنیت سازمان ملل بهعلاوه آلمان ــ و اتحادیه اروپا سالها بود که بهصورت پراکنده در سطوح پایینتر دیدار میکرد تا احتمال رسیدن به توافقی با ایران برای از بین بردن نگرانیهای جامعه بینالمللی درباره برنامه هستهای رو به گسترش ایران را بررسی کند. این اولین بار بود که دیپلماتهایی در سطح وزیر خارجه به گفتوگوهای 1+5 ملحق میشدند. بین خبرنگارها جا برای سوزن انداختن نبود و آنها در موقعیتهای رصد مستقر شده بودند، مشتاق بودند درباره آنچه در اتاق شورای امنیت گذشته بود اظهارنظری بشنوند. ظریف و من، بهخوبی از این توجه باخبر بودیم. 40 سال کنارهجویی با دیدار ما از بین رفته بود.
همه اینها در بحبوحه نشست سال 2013 مجمع عمومی سازمان ملل اتفاق میافتاد؛ هفتهای شلوغ از حضور قدرتها که سپتامبر هر سال برگزار میشود و در جریان آن سران کشورهای خارجی وارد نیویورک میشوند و نیویورکیها از نزدیک شدن به شعاعی بهفاصله ده بلوک از مقر سازمان ملل در شرق میدتاون، خودداری میکنند. این هرجومرجی کنترلشده است. وزارت خارجه آمریکا چند طبقه از هتلی در همان حوالی را اجاره میکند و اتاقهای میهمانها را به دفتر تبدیل میکند. قرار گرفتن بیش از 12 دیدار و رویداد در تقویم روزانه من غیرمعمول نبود. هر جلسه و هر اقدامی بهدقت برنامهریزی و زمانبندی میشد.
گزارشهای رسانهای از اولین دیدار ما در نیویورک بهعنوان آغاز فصلی جدید بین ایالات متحده و ایران توصیف شد، اما گفتوگوی میان کشورهای ما در واقع قبل از آن آغاز شده بود.
مه 2011 زمانی که هنوز رئیس کمیته روابط خارجی مجلس سنا بودم، به یکی از فرستادههای سلطان قابوس، پادشاه عمان معرفی شدم ــ فردی بود بهاسم سالم الاسماعیلی. سالم فردی باهوش و نافذ بود. آدم خوشمشرب و فروتنی بود. در واقع، مطمئنم ترجیح میداد نامش در اینجا آورده نشود، اما واقعیت این است که نقش او حیاتیتر از آن است که بتوان نادیدهاش گرفت.
اولین بار که «سالم» توجه من را جلب کرد زمانی بود که دولت ایران سه کوهنورد آمریکایی را که بهصورت غیرعمدی وارد کوههای ایران شده بودند دستگیر کرد. ایرانیها مظنون بودند که آنها جاسوس باشند. وقتی «سارا شورد»، اولین نفر از آن کوهنوردها در سپتامبر 2010 آزاد شد علناً به نقشی که «سالم» در آزادشدنش بازی کرده بود اشاره کرد و چند ساعت بعد از خروج از حریم هوایی ایران از «دوست عزیز» خود سالم الاسماعیلی نام برد و از او تشکر کرد. اما چند ماه بعد از آنکه سارا به وطن برگشت، دو کوهنورد دیگر یعنی «جاش فاتال» و «شین باوئر» همچنان در بازداشت ایران بودند. با توجه به اینکه ایران و آمریکا از تعامل مستقیم در خصوص این موضوع اجتناب میکردند، سلطان قابوس و سالم نقش میانجیهای غیررسمی را بازی میکردند تا آزادی دو نفر دیگر را هم تسهیل کنند.
سالم درخواست کرد برای گفتوگو درباره موضوع با من دیدار کند و پیشنهاد کرد برای انجام این گفتوگو از واشنگتن به مسقط پرواز کنم. علیرغم سابقه موفقیت [سالم] در آزاد کردن سارا شرود، پادشاه عمان تردید داشت که دولت آمریکا قدر او را از لحاظ اینکه تا چهحد میتواند درباره ایرانیها اثربخش باشد، بداند.
سالم الاسماعیلی با جان کری
در پنج دقیقه اول دیدارم با سالم متوجه شدم که اهداف او فراتر از کوهنوردها هستند. ما درباره اهمیت بازگرداندن فوری جاش و شین به کشور صحبت میکردیم ولی او سریعاً بحث را به احتمال پیشرفت در حوزههای دیگر کشاند. در صدر موضوعاتی که مطرح کرد حرکت فعلی ایران بهسمت سلاح هستهای بود. سالم در اولین جلسه برای من این موضوع را روشن کرد که سلطان قابوس احساس میکند میتواند نقش مؤثری در پیشبرد یک راهحل دوجانبه و مورد پذیرش دو طرف داشته باشد. این هم واضح بود که عمانیها تنها بر حسب حسن نیت وارد عمل نشدهاند. آنها میدانستند که ایران مسلح به سلاح هستهای ثبات منطقه را بهصورت اساسی به هم میریزد. آنها هم مثل ما نگران بودند که تهران در حال نزدیک و نزدیکتر شدن به سلاح [هستهای] بود. شین و جاش سرانجام بهلطف تلاشهای عمان سپتامبر 2011 آزاد شدند. از دید من و از دید بسیاری در دولت اوباما، از جمله خود رئیسجمهور اوباما، سلطان قابوس جدیت و نفوذش روی ایرانیها را به اثبات رسانده بود.
حالا که آنها دوستیشان را ثابت کرده بودند، باورم این بود که میتوان این موضوع را بررسی کرد که آیا آنها میتوانند پلی برای پر کردن شکاف ارتباطی ما با ایرانیها باشند. لازم بود اطلاعات بیشتری درباره نحوه تفکر آنها کسب کنیم. باید ارزیابی بهتری از احتمالات میداشتیم. سالم و من گفتوگوهای منظمی را هم بهصورت تلفنی و هم گاه به گاه بهصورت رودررو شروع کردیم. مواظب گوشهای مزاحم و میکروفونها بودیم. با علم به اینکه افرادی در ایالات متحده و خارج از مرزها بودند که اقدام نظامی را تنها راهحل در برابر پیشرویهای هستهای ایران میدانستند، میخواستیم کاری نکنیم که راهحل دیپلماتیک، قبل از آنکه فرصتی برای گفتوگو میان کشورهای ما ایجاد شود به گزینهای غیرممکن تبدیل شود.
گفتوگوهایم را با کمترین تعداد از افراد تأییدشده داخل دولت در میان میگذاشتم. اکثر اوقات با تام دانیلون گفتوگو میکردم. این توافق عمومی وجود داشت که با توجه به موفقیت در آزادسازی کوهنوردها، ارزشش را داشت که دستکم احتمال پیشرفت در عرصه هستهای را بررسی کنیم. با تأیید رئیسجمهور اوباما، برنامهریزی برای سفر به مسقط و ملاقات با سلطان قابوس را شروع کردم به این امید که بتوانیم بینش بهتری درباره آنچه ممکن بود به دست بیاوریم. به رئیسجمهور اوباما گفتم که "یک نفر دیگر هست که باید وارد گودش کنیم: هری رید، رئیس اکثریت مجلس سنا.
روایت «جان کری» از خواسته طرف ایرانی در «لوزان» :
ایران و گروه موسوم به ۱+۵ (پنج کشور عضو دائم شورای امنیت به علاوه آلمان) ۱۳ فروردین ماه سال ۱۳۹۴ در شهر «لوزان» سوئیس با انتشار بیانیهای مشترک اعلام کردند به تفاهمی دست یافتهاند که «چارچوبهای» توافق هستهای نهایی را مشخص میکند.
در این توافق که به «تفاهم هستهای لوزان» مشهور شد، رئوس کلی مسائلی که قرار بود در توافق هستهای نهایی گنجانده شوند، مشخص شده بود، مسائلی از قبیل حجم غنیسازی ایران، وضعیت مرکز غنیسازی فردو، تأسیسات آب سنگین اراک، تعداد سانتریفیوژها، اجرای پروتکل الحاقی و در نهایت رفع تحریمها علیه ایران. این تفاهم، به علاوه ضربالاجل ۱۰ تیرماه همان سال را به عنوان تاریخ انعقاد «برنامه جامع اقدام مشترک» (برجام) قرار میداد.
جان کری در کتاب خاطراتش به روایت گفتوگویش با ظریف، اندکی قبل از حصول تفاهم لوزان پرداخته و ادعا کرده ظریف قصد داشته از انتشار سندی برای توضیح درباره مفاد این توافق جلوگیری کند.
کری مینویسد: «مطلع بودیم که اگر قرار است چیزی اعلام شود لازم است به زبان ساده و عامیانه توضیح دهیم بر سر چه چیزی توافق شده است. با حوصله، سندی را جمعآوری کردیم که در آن کلیات مفاد توافقشده معین شده بود. مشخص کردن لحن این سند، نیاز به مذاکرهای دیگر داشت که ساعتها به طول انجامید.»
او اضافه کرده است: «سرانجام، وقتی که خیال همهمان آسوده شد، به جواد اطمینان دادم که این سند را تا بعد از برگزاری یک کنفرانس خبری مشترک در روز بعد، علنی نخواهیم کرد. او فریاد زد: "یک دقیقه صبر کن. قرار نیست این سند علنی شود!"»
وزیر خارجه سابق آمریکا در ادامه تصریح کرده است: «چیزی که میشنیدم، باورم نمیشد. گفتم "جواد، ساعت ۴ صبح است. ۱۸ ساعت برای مذاکره درباره تک تک کلماتش وقت صرف کردهایم. اگر نمیخواهی دور دیگری از تحریمها [علیه ایران] اعمال شود، این سند باید علنی شود و البته، علنی هم خواهد شد.»
او مینویسد سرانجام صبح روز بعد پیش ظریف رفته و او را درباره انتشار این سند قانع کرده است.
کری نوشته است: «صبح روز بعد رفتم تا ظریف را ببینم و واقعیت را برای او توضیح دهم. به او گفتم، اگر نتوانیم "فکتشیت" (رئوس تفاهمات) را منتشر کنیم، بهتر است عازم خانه شویم.»
طبق روایت کری، سرانجام ظریف با انتشار فکتشیت یا گزارهبرگ آمریکایی موافقت کرده: «سرانجام پذیرفت. گفت: "لطفا درباره عبارتپردازیهای آن دقت کنید. مبالغه نکنید. این را روشن کنید که این توافق است نه چیزی که شما دارید ما را مجبور به پذیرفتن آن میکنید. در غیراین صورت، ادامه کار خیلی دشوار خواهد بود.»
کری، میگوید، به درخواست ظریف احترام گذاشته است: «به درخواست او احترام گذاشتیم، هم در فکتشیت و هم در بیانیه علنی من برای رسانهها. به عنوان مثال، حواسمان بود به جای اینکه بگوییم "ایران باید X را انجام دهد" بگوییم "ایران توافق کرده X را انجام دهد.»
"جنگ فکتشیتها"
فکتشیت یا گزاره برگی که جان کری در این کتاب از آن سخن به میان آورده به فاصله کوتاهی بعد از انعقاد تفاهمنامه لوزان منتشر شد. این سند، روایت طرف آمریکایی از مفاد مورد توافق در لوزان را منعکس میکرد.
در سند منتشر شده آمریکا تصریح شده بود تعداد سانتریفیوژهای ایران از ۱۹۰۰۰۰ دستگاه به ۶۱۰۴ دستگاه میرسد و در ۱۰ سال آینده تنها ۵۰۶۰ عدد از آنها اورانیوم غنیسازی خواهد کرد.
اندازه غنیسازی مجاز ایران، برای مدت دستکم ۱۵ سال حداکثر ۳.۶۷ درصد اعلام و تصریح شده بود ایران میزان ذخایر اورانیوم خود را از ۱۰۰۰۰ کیلوگرم کنونی به ۳۰۰ کیلوگرم کاهش خواهد داد.
درباره تأسیسات فردو آمده بود ایران موافقت کرده تأسیسات فردو را به نحوی تبدیل کند که تنها برای اهداف صلحآمیز قابل استفاده باشد و به مدت ۱۵ سال در این مرکز تحقیقات و توسعه مرتبط با غنیسازی انجام ندهد.
و سرانجام، درباره رفع تحریمها علیه ایران، تصریح شده بود «ایران در صورتی که به صورتی قابل راستیآزمایی به تعهدات خود پایبند باشد، تخفیف تحریمی دریافت خواهد کرد» و تحریمها علیه این کشور به صورت مرحله به مرحله «رفع خواهد شد».
بعد از انتشار این سند، منتقدان توافق هستهای در داخل ایران، از جمله ۲۱۲ نماینده مجلس ۲۲ فروردینماه در نامهای به وزارت خارجه خواستار انتشار روایت طرف ایرانی از تفاهم هستهای لوزان شدند.
در هفتههای بعدی، علیرغم اظهارنظرها و وعدههای مختلفی که از سوی مقامهای دولت ایران درباره انتشار گزارهبرگ ایرانی مطرح میشد، چنین سندی هرگز منتشر نشد.
البته، عدم انتشار نسخه ایرانی سند به معنای آن نبود که روایت دو طرف از مفاد تفاهم، کاملاً با هم اختلاف داشت؛ در واقع، آنچه مقامهای ایران درباره تفاهمهای حاصل شده در لوزان مطرح میکردند در اکثر زمینهها با آنچه در گزارهبرگ آمریکایی آمده بود، مشابه و یکسان بود. تنها استثنا در این مورد ساز و کارهای مربوط به رفع تحریمها علیه ایران، به ویژه تحریمهای یکجانبه آمریکا بود.
در حالی که هیأت ایرانی تأکید میکرد تمامی تحریمهای مربوط به برنامه هستهای ایران به محض اجرایی شدن توافق نهایی، «لغو خواهد شد»، در گزارهبرگ آمریکایی و سخنان مقامهای این کشور تأکید میشد که «لغو تحریمها» در دستور کار نیست و دولت آمریکا زیرساختهای قانونی این تحریمها را نگاه خواهد داشت تا بتواند، در صورت لزوم آنها را احیا کند.
به عنوان مثال، محمد جواد ظریف، در توئیتی در واکنش به اینکه در فکت شیت عنوان شده بود تحریمها تدریجی برداشته می شوند، نوشته بود: «[نقل قول] از بیانیه ایران و 1+5: "ایالات متحده اجرای تحریم های مالی و اقتصادی ثانویه مرتبط با هستهای را متوقف خواهد کرد"، آیا این تدریجی است؟»
وی همچنین نوشت: «از بیانیه ایران و 1+5: "اتحادیه اروپایی، اعمال تحریم های اقتصادی و مالی مرتبط با هسته ای خود را خاتمه خواهد داد"، این چطور؟»
ظریف ۱۸ فروردینماه هم در مصاحبهای با تلویزیون ایران، بر اساس مفاد تفاهم لوزان گفت: «آمریکا موظف است تمام تحریم های فرامرزی اقتصادی، مالی، نفتی و پولی راکه در متن موافقتنامه گنجانده خواهد شد بردارد، به تحریم ها پایان دهد و نه آن که آنها را تعلیق کند.»
آقای ظریف سپس در مورد این که دیپلماتها در رابطه با تحریمهای آمریکا از «تعلیق» استفاده میکنند گفت که کاربرد این کلمه به دلیل قوانین داخلی آمریکاست.
این اختلاف در تفاسیر تا روز نهایی شدن توافق هستهای در تیرماه سال ۱۳۹۴ ادامه داشت. در آن زمان و با انتشار متن «برنامه جامع اقدام مشترک» (برجام) مشخص شد که دولت آمریکا قرار است در روز اجرای برجام، ضمن حفظ زیرساختهای تحریمها اجرای آنها را تعلیق کرده و سپس، این تعلیق را طبق زمانبندیهای مشخصشده در قوانین متبوع آنها تمدید کند.
در واقع، همین پابرجا ماندن زیرساختهای تحریمها بود که ترامپ را قادر ساخت بعد از خارج کردن آمریکا از برجام تمامی تحریمهای تعلیقشده کشورش علیه ایران را بازگرداند.
ماجرای جمله ی هرگز یک ایرانی را تهدید نکن :
یکی از ماجراهایی که در این کتاب، جان کری به شرح آن پرداخته جمله معروف «هرگز یک ایرانی را تهدید نکنید» است که ظاهراً محمد جواد ظریف آن را در بگو مگو با فدریکا موگرینی مطرح کرده بود. رسانههای بینالمللی تیرماه سال ۱۳۹۴ به طور گسترده ماجرای این جمله را به نقل از یک دیپلمات روس مطرح کرده بودند.
جان کری هم در کتابش به آن پرداخته است. او روایت خود را از بنبست در مذاکره با ایران اینچنین آغاز کرده است: «یک روز عصر، ارنست مونیز (وزیر انرژی سابق آمریکا) و من در اتاق اصلی مذاکره در طبقه دوم با ظریف و صالحی ملاقات کردیم. اینطور به نظرمان میرسید که انگار ایرانیها به بنبست خورده بودند. درباره اهداف و مسیرشان دچار تردید بودند و یا اینکه منتظر دستوراتی از تهران بودند. به خودمان که آمدیم دیدیم یکبار دیگر صدایمان را روی هم بالا بردهایم.»
جان کری در ادامه نوشته است: «یکی از دستیارانم داخل اتاق آمد و گفت صدایمان سالن پایین را برداشته و کل طبقه حرفهایمان را میشنوند. اندکی بعد نزد فرانک والتر اشتاینمایر، وزیر خارجه آلمان رفتم. به طعنه گفت از چیزهایی که شنیده اینطور دستگیرش شده که ظاهراً ملاقاتم با ظریف، سازنده بوده است.
اینطور نبود. روز بعد، مسائل مطرحشده در گفتوگوی طولانیمان را به سایر وزرای خارجه گروه ۱+۵ منتقل کردم. چند ساعت روی پیشنهادهایی کار کردیم که بتواند برخی از شکافها میان دو طرف در مسائل اختلافی را برطرف کند.»
جان کری و سایر وزرای خارجه ۱+۵ بعد از این دیدار، ظریف را به یک سالن کنفرانس بزرگ دعوت میکنند. او نوشته ظرف مدتی کوتاه نتایج حاصلشده در نشست داخلی ۱+۵ را برای ظریف توضیح دادهاند که او هم بلافاصله و بدون هیچ تأملی آنها را رد کرده است.
کری در ادامه نوشته است: «ظریف، در حالی که بلند میشد تا جلسه را ترک کند فریاد میزد: “این توهینآمیز است. شما میخواهید من را تهدید کنید. هیچوقت یک ایرانی را تهدید نکنید.” سکوت مختصری حاکم شد تا اینکه سرگئی لاوروف، وزیر خارجه روسیه، یخ فضا را شکست و گفت: “یک روس را هم همینطور.”»
او اضافه میکند: «طعنه لاوروف باعث شد برخی خندههای عصبی سر دهند، ولی جلسه به پایان رسید. ناامید، برای صرف شام با تیم مذاکرهکننده آمریکا راهی سالن غذاخوری شدم. دور یک میز گرد و بزرگ نشستیم و هنگام صرف ششمین شنیتسل وینی آن هفته، درباره آنچه رخ داده بود، حرف زدیم. برای اولین بار از موقع شروع گفتوگوها به این فکر میکردم که باید وین را بدون توافق ترک کنیم.»
البته، ترک وین بدون توافق اتفاق نیفتاد و کری و ظریف-چنانکه دستکم حالا پیدا است- سرانجام توانستهاند اختلافات را حل کنند. وزیر خارجه سابق آمریکا فرآیند رسیدن به این مرحله پایانی را شرح داده است.
کری نوشته فردای آن روز به اتاق ظریف رفته و با او صحبت کرده است: «حرفهایم را اینطور شروع کردم: “جواد، میخواهی این کار به سرانجام برسد یا نه؟ کمی درباره مخاطرات موجود و مسیری که پیموده بودیم تا به جایی برسیم که در آن قرار داشتیم صحبت کردیم. جواد به من گفت که با تهران صحبت کرده و تصورش این است که پاسخ آنها به برخی از ایدههایی که داشته سازنده بوده. میخواست با هم رایزنی کنیم ببینیم میتوانیم از لبه پرتگاه دور شویم یا خیر. گفتم تمایل دارم حرفهایشان را بشنوم، اما برخی موارد معین هستند که نمیتوانیم نادیدهشان بگیریم. آن گفتوگو را با این احساس ترک کردم که جواد شب گذشته فکر کرده و برخی مسائلی که تصور میکرد غیرقابل عبور هستند را حل کرده است.»
اختلافات، اما آنطور که از روایت کری برمیآید تا ۱۳ جولای، یعنی تنها یک روز قبل از نهایی شدن برجام ادامه داشتهاند. در این روز، ظریف در جلسهای که در اتاق تیم آمریکایی در هتل کوبورگ جریان داشت در حال برشمردن دلایل مخالف بودن ایران با نهایی شدن توافق بوده که ظاهراً اتفاقات بعدی، روال ماجرا را تغییر داده است.
کری ماجرا را اینطور شرح میدهد: «هر روز میگذشت اما ظریف هنوز قادر نبود خودش را به جایی برساند که بله بگوید. عصر ۱۳ جولای که هفدهمین شب حضور ما در وین بود، ظریف، لاوروف، فدریکا موگرینی، مسئول جدید سیاست خارجی اتحادیه اروپا را به اتاق آمریکا در کوبورگ دعوت کردم. فدریکا جایگزین کاترین اشتون شده و همان موقع به شناخت خوبی از ظریف و لاوروف رسیده بود. با پاهای درب و داغانم که روی یک صندلی گذاشته شده بود نشسته بودم و داشتیم به حرفهای ظریف گوش میکردیم که داشت دلایل خودش را درباره اینکه چرا توافقی که ما در حال حرکت به سمتش بودیم به اندازه کافی برای ایران خوب نبود را یکی یکی علامت میزد. نزدیکهای نیمهشب، لاوروف که قصد داشت روز بعد عازم ازبکستان شود حرفهایش را قطع کرد و گفت: “جواد، شاید مسئله این است که اصلاً اختیار توافق کردن را نداری؟ اگر اینطور است، به ما بگو. داری وقتمان را تلف میکنی”.»
وزیر خارجه سابق آمریکا نوشته سخنان لاوروف، ظریف را عصبانی کرده و باعث شده که او برای خروج از اتاق جلسه به سمت درب برود، اما توانسته منصرفش کرده و بار دیگر او را سر میز برگرداند.
او نوشته است: «ظریف از حرفهای تحریکآمیز لاوروف خشمگین شد. مخالفت شدیدش با طعنه لاوروف را اینطور نشان داد که با عصبانیت از روی مبل بلند شد و به سمت در رفت. با حداکثر سرعتی که میتوانستم از جایم پریدم و تلوتلوخوران با عصایم به سمتش دویدم تا جلویش را بگیرم. در حالی که تلاش میکردم ظریف را آرام کنم به او گفتم:”این را میدانم که سرگئی نمیخواست به تو توهین کند. ساعتهای سخت و طولانی را صرف این کار کردهایم و حالا قابل درک است که تنشها اوج گرفتهاند. ما تصور نمیکنیم کار دیگری باشد که بتوانیم انجام بدهیم. توافق، اینجا است. لحظه حقیقت فرا رسیده؛ میخواهی آن را بپذیری یا ردش میکنی؟ بعد از چند لحظه، اذعان کرد که آماده پذیرفتن توافق است؛ فقط -از میان چندین موردی که مطالبه کرده بود- یک چیز دیگر میخواست تا توافق را از دیدگاه خودش منصفانه کند.»
جان کری، بعد از این اتفاق سراغ اعضای تیم مذاکرهکننده آمریکایی رفته و نظر آنها را درباره اعطای یک امتیار دیگر به ایران، به منظور مجاب کردن ظریف جویا شده؛ با وجود این، او از همکارانش خواسته امتیازی را پیشنهاد دهند که اهمیت چندانی نداشته و هزینهای برای طرف آمریکایی ایجاد نکند.
در کتاب کری ماجرا اینطور شرح داده شده است: «با سرعت هر چه تمامتر به اتاق بغلی رفتم. رابرت مالی از شورای امنیت ملی [آمریکا]، جان فاینر و وندی شرمن در آنجا منتظر تازهترین خبرها بودند. ” چیزی پیدا کنید که بدون هزینهتراشی برای ما و بدون اینکه ذرهای در مسائل اساسی تغییر ایجاد شود باعث شود او (ظریف) بتواند مشکلات را پشت سر بگذارد. تنها مانعی که الان وجود دارد همین است. نظری دارید؟” نگاه کردم و دیدم که همه شانه بالا میاندازند.»
طبق ادعای کری، در این نقطه سرپرست کارشناسان مسائل تحریمی آمریکا پیشنهادی مطرح کرده که خودش هم فکر نمیکرده مورد موافقت ظریف واقع شود. جان کری، اما این پیشنهاد را نزد ظریف برده و به تأیید وی رسانده است.
در کتاب آمده است: «کریس بکمایر، کارشناس مسائل تحریمی ما با احتیاط شروع به صحبت کردن کرد و گفت: “یک چیزی هست…” خزانهداری آمریکا از قبل آماده شده بود نام ۱۲ نفر از کسانی که در فهرست ایرانیهای تحت تحریم قرار داشتند را از این فهرست خارج کند. ما آن موقع، از این تصمیم برای لحظهای مثل حالا صرفنظر کردیم و این کارتی بود که ایالات متحده در جیب عقب ما گذاشته بود. حالا وقتش بود که آن را بازی کنیم. کریس توصیه کرد: “اینها آدمهای چندان اثرگذاری نیستند. ممکن است [خروج این افراد از فهرست تحریمها] کافی نباشد.”. اما من میدانستم که چیزی که اهمیت داشت ژست این مسئله و احترام گذاشتن به تصمیمهای سختی بود که ایرانیها گرفته بودند. عصایم را قاپیدم و به سمت در رفتم.
دوباره وارد اتاقی شدم که سرگئی و جواد در آن نشسته بودند. به جواد گفتم ما میخواهیم برای اینکه کار را به خاتمه برسانیم، یک گام دیگر برداریم. فهرست اسامیای که آماده بودیم آنها را از تحریمها خارج کنیم را به او دادم و پرسیدم: “توافق تمام است؟”
بعد از نیمه شب بود و فرصت یا انرژی زیادی برای جشن گرفتن باقی نمانده بود. بعد از آنکه با هم دست دادیم، به اتاقم برگشتم و در آنجا با رئیسجمهور تماس گرفتم تا خبر را به او برساند.
او از من تشکر کرد و من از او تشکر کردم. به او گفتم خودم را برای مبارزهای که با کنگره پیش رو داریم آماده میکنم. توافقی که میخواستیم را به دست آورده بودیم، حالا باید نگهش میداشتیم.»
برشهایی از این کتاب در ادامه میآید.
خاطرات کری از مذاکرات هسته ای با ظریف :
«جواد ظریف، وزیر امور خارجه ایران از در اتاقی کوچک و بیپنجره که کنار سالن شورای امنیت سازمان ملل قرار داشت و بهزحمت بزرگتر از انباریهای داخل خانه بود رد شد. داخل اتاق فقط یک میز و دو صندلی قرار داشت. با هماهنگیهای قبلی، من از دری در آن سو وارد شده و آنجا منتظر بودم. این اولین دیداری بود که در 40 سال گذشته میان یک وزیر خارجه آمریکا و وزیر خارجه ایران انجام میشد.
ارزیابیهای متحدان ما، از جمله اسرائیل و کارشناسان خودمان این بود که ایران با شتاب در حال حرکت بهسمت توانمندی سلاح هستهای بود. هیچ کس شکی نداشت که آنها در آن زمان به توانمندی چرخه سوخت هستهای دست پیدا کرده بودند. ایران از 164 سانتریفیوژی که در روزهای اولیه دولت جورج دبلیو بوش برای غنیسازی اورانیوم میچرخاند، تا سال 2011 خودش را به جایی رسانده بود که میان 27000 سانتریفیوژ مستقر خود، 19000 دستگاه سانتریفیوژ را مورد استفاده قرار میداد.ایرانیها مقادیر کافی اورانیوم غنیشده ذخیره کرده بودند که در صورت گریز هستهای برای ساخت 8 تا 10 بمب کافی بود. آنها چند ماه با راهاندازی یک رآکتور پلوتونیوم که قادر به تولید مقادیر کافی پلوتونیوم درجه تسلیحاتی برای ساخت بمبهای بیشتر بود، فاصله داشتند. ارزیابی کارشناسان ما این بود که ایران میتواند ظرف دو تا 3 ماه بهسمت ساخت یک بمب گریز بزند.
مسئله دیگری که به همین اندازه بدشگون بود این بود که بسیاری از قویترین متحدان ما در منطقه، فعالانه با ایالات متحده لابی میکردند تا تأسیسات هستهای ایران را بمباران کنیم. سالها بود که نخستوزیران، پادشاهان و رؤسای جمهور در منطقه همه در این باره بحث میکردند که ایالات متحده بایستی [علیه ایران] حملات پیشگیرانه انجام دهد.
رفتار ایران در منطقه، این دورنمای هستهای را بسیار پیچیده میکرد. ایران، موشک آزمایش میکرد؛ از حزبالله که سازمانی در فهرستی سازمانهای تروریستی بود حمایت میکرد؛ در عراق دخالت میکرد و با حمایت از منازعات داخلی در یمن، عربستان سعودی را تهدید میکرد، در واقع، مخاطرات بالا بودند.
معتقد بودیم اگر ایالات متحده میخواهد برنامه هستهای ایران را بهنحو مناسب مهار کند و از وارد شدن به جنگی یکجانبه در خاورمیانه جلوگیری کند، لازم است تمامی چارههای دیپلماسی را امتحان کند. طی این سالها آموخته بودیم که آمریکا و ارزشهایی که ما نمادش هستیم، هنگامی قدرتمندتر میشوند که صبوری و بلوغ خرج دهیم و ائتلافی وسیع در حمایت از خودمان ایجاد میکنیم، این همان کاری است که "جورج اچ. دبلیو بوش" هنگام جنگ خلیج [فارس] انجام داد و همان کاری است که ما هنگام تدوین راهبردی برای غلبه بر داعش انجام دادیم. ما از رفتارهای تهاجمی ایران در منطقه آگاه بودیم، دقیقاً به همین علت بود که آنها را بابت فعالیتهای موشکی، نقض حقوق بشر و قاچاق سلاح تحریم کرده بودیم.
اما علیرغم تمامی مشکلاتی که ایران برای دنیا و منطقه ایجاد کرده بود، رئیسجمهور اوباما و کل تیم امنیت ملی ما این را میدانستند که رسیدگی به موضوع ایران و ایمنتر کردن جهان هنگامی سادهتر خواهد بود که سایه سلاح هستهای در تمامی موضوعاتی که با آن مواجهیم روی سرمان نباشد. مجبور بودیم به مسئله برنامه هستهای ایران رسیدگی کنیم. وقتی که من و ظریف در آن اتاق کوچک سازمان ملل نشستیم تا اولین گفتوگویمان را آغاز کنیم، این واقعیت مبرهن را در گوشه ذهنم داشتم. قرار بود آن نشست یک مکالمه مختصر باشد. من و جواد در آن اتاق کوچکی که اندازه کمد بود نزدیک به نیم ساعت صحبت کردیم. درباره او، تا آنجا که میشد از دوستان و همکارانی که با او در سازمان ملل کار کرده بودند کسب اطلاع کرده بودم. مشخص بود که او هم همین کار را کرده بود، چون به همکاری من با عمانیها و سایر مراوداتم در منطقه اشاره میکرد. تسلط جواد به ضربالمثلهای زبان انگلیسی بهسرعت توجهم را جلب کرد. تحصیلاتش در آمریکا و سالهایی که نماینده دائم ایران در سازمان ملل بود باعث شده بود آشنایی زیادی با سیاست در آمریکا داشته باشد، کتابخوانده، تحصیلکرده و باهوش بود، سخنگویی فصیح و متعهد هم برای رژیم ایران بود که بر سر این، اختلافات بسیار بنیادین داشتیم.
ابتدا با هم خوشوبش کردیم، درباره سالهایی که در نیویورک و سازمان ملل بود، زندگیاش در ایران، خانوادهاش، سیاست در کشور ما، شغل من و سنا. بعد سر اصل مطلب رفتیم. این را روشن کردم که دولت قصد دارد جدی باشد، ولی معنیاش این نبود که برای رسیدن به توافق بر سر برنامه هستهای ایران، عجله یا اجباری احساس میکند. توافق نکردن بهتر از توافق بد است و آنچه اهمیت حیاتی دارد این است که ایران بتواند اثبات کند به استانداردهای آژانس بینالمللی انرژی اتمی و فراتر از آن پایبند میماند، در غیر این صورت داریم وقت تلف میکنیم. او هم گفت که ایران، کشتهمرده توافق نیست. فتوای آیتالله [خامنهای] را که در سال 2003 علنی شده بود و میگفت ایران بهدنبال سلاح هستهای نخواهد بود یادآوری کرد.گفتم که ما مشخصاً به توافقی با بیشترین قابلیت راستیآزمایی نسبت به توافقهای بینالمللی حاصلشده تا آن موقع نیاز داریم. یک چیز مشخص شد: هر کدام از ما ملاکهای اصولیای داشتیم که هیچگاه آنها را زیر پا نمیگذاشتیم اما هر دو هم با جدیت بهدنبال یافتن راهی برای پیشرفت بودیم.
قبل از آنکه آنجا را ترک کنیم درباره اهمیت محرمانه ماندن مسائل صحبت کردیم. از همان اول، هر دو اذعان کردیم که رابطهمان اهمیتی حیاتی در موفقیت کار خواهد داشت. لازم بود یک خط ارتباطی آزاد داشته باشیم که بتوانیم در مواقع حساس و اضطراری مستقیم تماس حاصل کنیم، به همین دلیل، در اولین جلسهمان متعهد شدیم از حل کردن مناقشاتمان بهصورت علنی و از طریق رسانهها خودداری کنیم، بهجایش قرار شد هر کاری بتوانیم برای حل آنها بهصورت محرمانه انجام دهیم.
رسانهها بهخوبی آگاه بودند که آن روز احتمالاً بین من و ظریف گفتوگویی انجام خواهد شد، چون هر دوی ما قرار بود در جلسه علنی گروه موسوم به 1+5 شرکت کنیم. این گروه قبلاً برای پرداختن به برنامه هستهای ایران تشکیل شده بود. 1+5 ــ پنج عضو دائمی شورای امنیت سازمان ملل بهعلاوه آلمان ــ و اتحادیه اروپا سالها بود که بهصورت پراکنده در سطوح پایینتر دیدار میکرد تا احتمال رسیدن به توافقی با ایران برای از بین بردن نگرانیهای جامعه بینالمللی درباره برنامه هستهای رو به گسترش ایران را بررسی کند. این اولین بار بود که دیپلماتهایی در سطح وزیر خارجه به گفتوگوهای 1+5 ملحق میشدند. بین خبرنگارها جا برای سوزن انداختن نبود و آنها در موقعیتهای رصد مستقر شده بودند، مشتاق بودند درباره آنچه در اتاق شورای امنیت گذشته بود اظهارنظری بشنوند. ظریف و من، بهخوبی از این توجه باخبر بودیم. 40 سال کنارهجویی با دیدار ما از بین رفته بود.
همه اینها در بحبوحه نشست سال 2013 مجمع عمومی سازمان ملل اتفاق میافتاد؛ هفتهای شلوغ از حضور قدرتها که سپتامبر هر سال برگزار میشود و در جریان آن سران کشورهای خارجی وارد نیویورک میشوند و نیویورکیها از نزدیک شدن به شعاعی بهفاصله ده بلوک از مقر سازمان ملل در شرق میدتاون، خودداری میکنند. این هرجومرجی کنترلشده است. وزارت خارجه آمریکا چند طبقه از هتلی در همان حوالی را اجاره میکند و اتاقهای میهمانها را به دفتر تبدیل میکند. قرار گرفتن بیش از 12 دیدار و رویداد در تقویم روزانه من غیرمعمول نبود. هر جلسه و هر اقدامی بهدقت برنامهریزی و زمانبندی میشد.
گزارشهای رسانهای از اولین دیدار ما در نیویورک بهعنوان آغاز فصلی جدید بین ایالات متحده و ایران توصیف شد، اما گفتوگوی میان کشورهای ما در واقع قبل از آن آغاز شده بود.
مه 2011 زمانی که هنوز رئیس کمیته روابط خارجی مجلس سنا بودم، به یکی از فرستادههای سلطان قابوس، پادشاه عمان معرفی شدم ــ فردی بود بهاسم سالم الاسماعیلی. سالم فردی باهوش و نافذ بود. آدم خوشمشرب و فروتنی بود. در واقع، مطمئنم ترجیح میداد نامش در اینجا آورده نشود، اما واقعیت این است که نقش او حیاتیتر از آن است که بتوان نادیدهاش گرفت.
اولین بار که «سالم» توجه من را جلب کرد زمانی بود که دولت ایران سه کوهنورد آمریکایی را که بهصورت غیرعمدی وارد کوههای ایران شده بودند دستگیر کرد. ایرانیها مظنون بودند که آنها جاسوس باشند. وقتی «سارا شورد»، اولین نفر از آن کوهنوردها در سپتامبر 2010 آزاد شد علناً به نقشی که «سالم» در آزادشدنش بازی کرده بود اشاره کرد و چند ساعت بعد از خروج از حریم هوایی ایران از «دوست عزیز» خود سالم الاسماعیلی نام برد و از او تشکر کرد. اما چند ماه بعد از آنکه سارا به وطن برگشت، دو کوهنورد دیگر یعنی «جاش فاتال» و «شین باوئر» همچنان در بازداشت ایران بودند. با توجه به اینکه ایران و آمریکا از تعامل مستقیم در خصوص این موضوع اجتناب میکردند، سلطان قابوس و سالم نقش میانجیهای غیررسمی را بازی میکردند تا آزادی دو نفر دیگر را هم تسهیل کنند.
سالم درخواست کرد برای گفتوگو درباره موضوع با من دیدار کند و پیشنهاد کرد برای انجام این گفتوگو از واشنگتن به مسقط پرواز کنم. علیرغم سابقه موفقیت [سالم] در آزاد کردن سارا شرود، پادشاه عمان تردید داشت که دولت آمریکا قدر او را از لحاظ اینکه تا چهحد میتواند درباره ایرانیها اثربخش باشد، بداند.
سالم الاسماعیلی با جان کری
در پنج دقیقه اول دیدارم با سالم متوجه شدم که اهداف او فراتر از کوهنوردها هستند. ما درباره اهمیت بازگرداندن فوری جاش و شین به کشور صحبت میکردیم ولی او سریعاً بحث را به احتمال پیشرفت در حوزههای دیگر کشاند. در صدر موضوعاتی که مطرح کرد حرکت فعلی ایران بهسمت سلاح هستهای بود. سالم در اولین جلسه برای من این موضوع را روشن کرد که سلطان قابوس احساس میکند میتواند نقش مؤثری در پیشبرد یک راهحل دوجانبه و مورد پذیرش دو طرف داشته باشد. این هم واضح بود که عمانیها تنها بر حسب حسن نیت وارد عمل نشدهاند. آنها میدانستند که ایران مسلح به سلاح هستهای ثبات منطقه را بهصورت اساسی به هم میریزد. آنها هم مثل ما نگران بودند که تهران در حال نزدیک و نزدیکتر شدن به سلاح [هستهای] بود. شین و جاش سرانجام بهلطف تلاشهای عمان سپتامبر 2011 آزاد شدند. از دید من و از دید بسیاری در دولت اوباما، از جمله خود رئیسجمهور اوباما، سلطان قابوس جدیت و نفوذش روی ایرانیها را به اثبات رسانده بود.
حالا که آنها دوستیشان را ثابت کرده بودند، باورم این بود که میتوان این موضوع را بررسی کرد که آیا آنها میتوانند پلی برای پر کردن شکاف ارتباطی ما با ایرانیها باشند. لازم بود اطلاعات بیشتری درباره نحوه تفکر آنها کسب کنیم. باید ارزیابی بهتری از احتمالات میداشتیم. سالم و من گفتوگوهای منظمی را هم بهصورت تلفنی و هم گاه به گاه بهصورت رودررو شروع کردیم. مواظب گوشهای مزاحم و میکروفونها بودیم. با علم به اینکه افرادی در ایالات متحده و خارج از مرزها بودند که اقدام نظامی را تنها راهحل در برابر پیشرویهای هستهای ایران میدانستند، میخواستیم کاری نکنیم که راهحل دیپلماتیک، قبل از آنکه فرصتی برای گفتوگو میان کشورهای ما ایجاد شود به گزینهای غیرممکن تبدیل شود.
گفتوگوهایم را با کمترین تعداد از افراد تأییدشده داخل دولت در میان میگذاشتم. اکثر اوقات با تام دانیلون گفتوگو میکردم. این توافق عمومی وجود داشت که با توجه به موفقیت در آزادسازی کوهنوردها، ارزشش را داشت که دستکم احتمال پیشرفت در عرصه هستهای را بررسی کنیم. با تأیید رئیسجمهور اوباما، برنامهریزی برای سفر به مسقط و ملاقات با سلطان قابوس را شروع کردم به این امید که بتوانیم بینش بهتری درباره آنچه ممکن بود به دست بیاوریم. به رئیسجمهور اوباما گفتم که "یک نفر دیگر هست که باید وارد گودش کنیم: هری رید، رئیس اکثریت مجلس سنا.
روایت «جان کری» از خواسته طرف ایرانی در «لوزان» :
ایران و گروه موسوم به ۱+۵ (پنج کشور عضو دائم شورای امنیت به علاوه آلمان) ۱۳ فروردین ماه سال ۱۳۹۴ در شهر «لوزان» سوئیس با انتشار بیانیهای مشترک اعلام کردند به تفاهمی دست یافتهاند که «چارچوبهای» توافق هستهای نهایی را مشخص میکند.
در این توافق که به «تفاهم هستهای لوزان» مشهور شد، رئوس کلی مسائلی که قرار بود در توافق هستهای نهایی گنجانده شوند، مشخص شده بود، مسائلی از قبیل حجم غنیسازی ایران، وضعیت مرکز غنیسازی فردو، تأسیسات آب سنگین اراک، تعداد سانتریفیوژها، اجرای پروتکل الحاقی و در نهایت رفع تحریمها علیه ایران. این تفاهم، به علاوه ضربالاجل ۱۰ تیرماه همان سال را به عنوان تاریخ انعقاد «برنامه جامع اقدام مشترک» (برجام) قرار میداد.
جان کری در کتاب خاطراتش به روایت گفتوگویش با ظریف، اندکی قبل از حصول تفاهم لوزان پرداخته و ادعا کرده ظریف قصد داشته از انتشار سندی برای توضیح درباره مفاد این توافق جلوگیری کند.
کری مینویسد: «مطلع بودیم که اگر قرار است چیزی اعلام شود لازم است به زبان ساده و عامیانه توضیح دهیم بر سر چه چیزی توافق شده است. با حوصله، سندی را جمعآوری کردیم که در آن کلیات مفاد توافقشده معین شده بود. مشخص کردن لحن این سند، نیاز به مذاکرهای دیگر داشت که ساعتها به طول انجامید.»
او اضافه کرده است: «سرانجام، وقتی که خیال همهمان آسوده شد، به جواد اطمینان دادم که این سند را تا بعد از برگزاری یک کنفرانس خبری مشترک در روز بعد، علنی نخواهیم کرد. او فریاد زد: "یک دقیقه صبر کن. قرار نیست این سند علنی شود!"»
وزیر خارجه سابق آمریکا در ادامه تصریح کرده است: «چیزی که میشنیدم، باورم نمیشد. گفتم "جواد، ساعت ۴ صبح است. ۱۸ ساعت برای مذاکره درباره تک تک کلماتش وقت صرف کردهایم. اگر نمیخواهی دور دیگری از تحریمها [علیه ایران] اعمال شود، این سند باید علنی شود و البته، علنی هم خواهد شد.»
او مینویسد سرانجام صبح روز بعد پیش ظریف رفته و او را درباره انتشار این سند قانع کرده است.
کری نوشته است: «صبح روز بعد رفتم تا ظریف را ببینم و واقعیت را برای او توضیح دهم. به او گفتم، اگر نتوانیم "فکتشیت" (رئوس تفاهمات) را منتشر کنیم، بهتر است عازم خانه شویم.»
طبق روایت کری، سرانجام ظریف با انتشار فکتشیت یا گزارهبرگ آمریکایی موافقت کرده: «سرانجام پذیرفت. گفت: "لطفا درباره عبارتپردازیهای آن دقت کنید. مبالغه نکنید. این را روشن کنید که این توافق است نه چیزی که شما دارید ما را مجبور به پذیرفتن آن میکنید. در غیراین صورت، ادامه کار خیلی دشوار خواهد بود.»
کری، میگوید، به درخواست ظریف احترام گذاشته است: «به درخواست او احترام گذاشتیم، هم در فکتشیت و هم در بیانیه علنی من برای رسانهها. به عنوان مثال، حواسمان بود به جای اینکه بگوییم "ایران باید X را انجام دهد" بگوییم "ایران توافق کرده X را انجام دهد.»
"جنگ فکتشیتها"
فکتشیت یا گزاره برگی که جان کری در این کتاب از آن سخن به میان آورده به فاصله کوتاهی بعد از انعقاد تفاهمنامه لوزان منتشر شد. این سند، روایت طرف آمریکایی از مفاد مورد توافق در لوزان را منعکس میکرد.
در سند منتشر شده آمریکا تصریح شده بود تعداد سانتریفیوژهای ایران از ۱۹۰۰۰۰ دستگاه به ۶۱۰۴ دستگاه میرسد و در ۱۰ سال آینده تنها ۵۰۶۰ عدد از آنها اورانیوم غنیسازی خواهد کرد.
اندازه غنیسازی مجاز ایران، برای مدت دستکم ۱۵ سال حداکثر ۳.۶۷ درصد اعلام و تصریح شده بود ایران میزان ذخایر اورانیوم خود را از ۱۰۰۰۰ کیلوگرم کنونی به ۳۰۰ کیلوگرم کاهش خواهد داد.
درباره تأسیسات فردو آمده بود ایران موافقت کرده تأسیسات فردو را به نحوی تبدیل کند که تنها برای اهداف صلحآمیز قابل استفاده باشد و به مدت ۱۵ سال در این مرکز تحقیقات و توسعه مرتبط با غنیسازی انجام ندهد.
و سرانجام، درباره رفع تحریمها علیه ایران، تصریح شده بود «ایران در صورتی که به صورتی قابل راستیآزمایی به تعهدات خود پایبند باشد، تخفیف تحریمی دریافت خواهد کرد» و تحریمها علیه این کشور به صورت مرحله به مرحله «رفع خواهد شد».
بعد از انتشار این سند، منتقدان توافق هستهای در داخل ایران، از جمله ۲۱۲ نماینده مجلس ۲۲ فروردینماه در نامهای به وزارت خارجه خواستار انتشار روایت طرف ایرانی از تفاهم هستهای لوزان شدند.
در هفتههای بعدی، علیرغم اظهارنظرها و وعدههای مختلفی که از سوی مقامهای دولت ایران درباره انتشار گزارهبرگ ایرانی مطرح میشد، چنین سندی هرگز منتشر نشد.
البته، عدم انتشار نسخه ایرانی سند به معنای آن نبود که روایت دو طرف از مفاد تفاهم، کاملاً با هم اختلاف داشت؛ در واقع، آنچه مقامهای ایران درباره تفاهمهای حاصل شده در لوزان مطرح میکردند در اکثر زمینهها با آنچه در گزارهبرگ آمریکایی آمده بود، مشابه و یکسان بود. تنها استثنا در این مورد ساز و کارهای مربوط به رفع تحریمها علیه ایران، به ویژه تحریمهای یکجانبه آمریکا بود.
در حالی که هیأت ایرانی تأکید میکرد تمامی تحریمهای مربوط به برنامه هستهای ایران به محض اجرایی شدن توافق نهایی، «لغو خواهد شد»، در گزارهبرگ آمریکایی و سخنان مقامهای این کشور تأکید میشد که «لغو تحریمها» در دستور کار نیست و دولت آمریکا زیرساختهای قانونی این تحریمها را نگاه خواهد داشت تا بتواند، در صورت لزوم آنها را احیا کند.
به عنوان مثال، محمد جواد ظریف، در توئیتی در واکنش به اینکه در فکت شیت عنوان شده بود تحریمها تدریجی برداشته می شوند، نوشته بود: «[نقل قول] از بیانیه ایران و 1+5: "ایالات متحده اجرای تحریم های مالی و اقتصادی ثانویه مرتبط با هستهای را متوقف خواهد کرد"، آیا این تدریجی است؟»
وی همچنین نوشت: «از بیانیه ایران و 1+5: "اتحادیه اروپایی، اعمال تحریم های اقتصادی و مالی مرتبط با هسته ای خود را خاتمه خواهد داد"، این چطور؟»
ظریف ۱۸ فروردینماه هم در مصاحبهای با تلویزیون ایران، بر اساس مفاد تفاهم لوزان گفت: «آمریکا موظف است تمام تحریم های فرامرزی اقتصادی، مالی، نفتی و پولی راکه در متن موافقتنامه گنجانده خواهد شد بردارد، به تحریم ها پایان دهد و نه آن که آنها را تعلیق کند.»
آقای ظریف سپس در مورد این که دیپلماتها در رابطه با تحریمهای آمریکا از «تعلیق» استفاده میکنند گفت که کاربرد این کلمه به دلیل قوانین داخلی آمریکاست.
این اختلاف در تفاسیر تا روز نهایی شدن توافق هستهای در تیرماه سال ۱۳۹۴ ادامه داشت. در آن زمان و با انتشار متن «برنامه جامع اقدام مشترک» (برجام) مشخص شد که دولت آمریکا قرار است در روز اجرای برجام، ضمن حفظ زیرساختهای تحریمها اجرای آنها را تعلیق کرده و سپس، این تعلیق را طبق زمانبندیهای مشخصشده در قوانین متبوع آنها تمدید کند.
در واقع، همین پابرجا ماندن زیرساختهای تحریمها بود که ترامپ را قادر ساخت بعد از خارج کردن آمریکا از برجام تمامی تحریمهای تعلیقشده کشورش علیه ایران را بازگرداند.
ماجرای جمله ی هرگز یک ایرانی را تهدید نکن :
یکی از ماجراهایی که در این کتاب، جان کری به شرح آن پرداخته جمله معروف «هرگز یک ایرانی را تهدید نکنید» است که ظاهراً محمد جواد ظریف آن را در بگو مگو با فدریکا موگرینی مطرح کرده بود. رسانههای بینالمللی تیرماه سال ۱۳۹۴ به طور گسترده ماجرای این جمله را به نقل از یک دیپلمات روس مطرح کرده بودند.
جان کری هم در کتابش به آن پرداخته است. او روایت خود را از بنبست در مذاکره با ایران اینچنین آغاز کرده است: «یک روز عصر، ارنست مونیز (وزیر انرژی سابق آمریکا) و من در اتاق اصلی مذاکره در طبقه دوم با ظریف و صالحی ملاقات کردیم. اینطور به نظرمان میرسید که انگار ایرانیها به بنبست خورده بودند. درباره اهداف و مسیرشان دچار تردید بودند و یا اینکه منتظر دستوراتی از تهران بودند. به خودمان که آمدیم دیدیم یکبار دیگر صدایمان را روی هم بالا بردهایم.»
جان کری در ادامه نوشته است: «یکی از دستیارانم داخل اتاق آمد و گفت صدایمان سالن پایین را برداشته و کل طبقه حرفهایمان را میشنوند. اندکی بعد نزد فرانک والتر اشتاینمایر، وزیر خارجه آلمان رفتم. به طعنه گفت از چیزهایی که شنیده اینطور دستگیرش شده که ظاهراً ملاقاتم با ظریف، سازنده بوده است.
اینطور نبود. روز بعد، مسائل مطرحشده در گفتوگوی طولانیمان را به سایر وزرای خارجه گروه ۱+۵ منتقل کردم. چند ساعت روی پیشنهادهایی کار کردیم که بتواند برخی از شکافها میان دو طرف در مسائل اختلافی را برطرف کند.»
جان کری و سایر وزرای خارجه ۱+۵ بعد از این دیدار، ظریف را به یک سالن کنفرانس بزرگ دعوت میکنند. او نوشته ظرف مدتی کوتاه نتایج حاصلشده در نشست داخلی ۱+۵ را برای ظریف توضیح دادهاند که او هم بلافاصله و بدون هیچ تأملی آنها را رد کرده است.
کری در ادامه نوشته است: «ظریف، در حالی که بلند میشد تا جلسه را ترک کند فریاد میزد: “این توهینآمیز است. شما میخواهید من را تهدید کنید. هیچوقت یک ایرانی را تهدید نکنید.” سکوت مختصری حاکم شد تا اینکه سرگئی لاوروف، وزیر خارجه روسیه، یخ فضا را شکست و گفت: “یک روس را هم همینطور.”»
او اضافه میکند: «طعنه لاوروف باعث شد برخی خندههای عصبی سر دهند، ولی جلسه به پایان رسید. ناامید، برای صرف شام با تیم مذاکرهکننده آمریکا راهی سالن غذاخوری شدم. دور یک میز گرد و بزرگ نشستیم و هنگام صرف ششمین شنیتسل وینی آن هفته، درباره آنچه رخ داده بود، حرف زدیم. برای اولین بار از موقع شروع گفتوگوها به این فکر میکردم که باید وین را بدون توافق ترک کنیم.»
البته، ترک وین بدون توافق اتفاق نیفتاد و کری و ظریف-چنانکه دستکم حالا پیدا است- سرانجام توانستهاند اختلافات را حل کنند. وزیر خارجه سابق آمریکا فرآیند رسیدن به این مرحله پایانی را شرح داده است.
کری نوشته فردای آن روز به اتاق ظریف رفته و با او صحبت کرده است: «حرفهایم را اینطور شروع کردم: “جواد، میخواهی این کار به سرانجام برسد یا نه؟ کمی درباره مخاطرات موجود و مسیری که پیموده بودیم تا به جایی برسیم که در آن قرار داشتیم صحبت کردیم. جواد به من گفت که با تهران صحبت کرده و تصورش این است که پاسخ آنها به برخی از ایدههایی که داشته سازنده بوده. میخواست با هم رایزنی کنیم ببینیم میتوانیم از لبه پرتگاه دور شویم یا خیر. گفتم تمایل دارم حرفهایشان را بشنوم، اما برخی موارد معین هستند که نمیتوانیم نادیدهشان بگیریم. آن گفتوگو را با این احساس ترک کردم که جواد شب گذشته فکر کرده و برخی مسائلی که تصور میکرد غیرقابل عبور هستند را حل کرده است.»
اختلافات، اما آنطور که از روایت کری برمیآید تا ۱۳ جولای، یعنی تنها یک روز قبل از نهایی شدن برجام ادامه داشتهاند. در این روز، ظریف در جلسهای که در اتاق تیم آمریکایی در هتل کوبورگ جریان داشت در حال برشمردن دلایل مخالف بودن ایران با نهایی شدن توافق بوده که ظاهراً اتفاقات بعدی، روال ماجرا را تغییر داده است.
کری ماجرا را اینطور شرح میدهد: «هر روز میگذشت اما ظریف هنوز قادر نبود خودش را به جایی برساند که بله بگوید. عصر ۱۳ جولای که هفدهمین شب حضور ما در وین بود، ظریف، لاوروف، فدریکا موگرینی، مسئول جدید سیاست خارجی اتحادیه اروپا را به اتاق آمریکا در کوبورگ دعوت کردم. فدریکا جایگزین کاترین اشتون شده و همان موقع به شناخت خوبی از ظریف و لاوروف رسیده بود. با پاهای درب و داغانم که روی یک صندلی گذاشته شده بود نشسته بودم و داشتیم به حرفهای ظریف گوش میکردیم که داشت دلایل خودش را درباره اینکه چرا توافقی که ما در حال حرکت به سمتش بودیم به اندازه کافی برای ایران خوب نبود را یکی یکی علامت میزد. نزدیکهای نیمهشب، لاوروف که قصد داشت روز بعد عازم ازبکستان شود حرفهایش را قطع کرد و گفت: “جواد، شاید مسئله این است که اصلاً اختیار توافق کردن را نداری؟ اگر اینطور است، به ما بگو. داری وقتمان را تلف میکنی”.»
وزیر خارجه سابق آمریکا نوشته سخنان لاوروف، ظریف را عصبانی کرده و باعث شده که او برای خروج از اتاق جلسه به سمت درب برود، اما توانسته منصرفش کرده و بار دیگر او را سر میز برگرداند.
او نوشته است: «ظریف از حرفهای تحریکآمیز لاوروف خشمگین شد. مخالفت شدیدش با طعنه لاوروف را اینطور نشان داد که با عصبانیت از روی مبل بلند شد و به سمت در رفت. با حداکثر سرعتی که میتوانستم از جایم پریدم و تلوتلوخوران با عصایم به سمتش دویدم تا جلویش را بگیرم. در حالی که تلاش میکردم ظریف را آرام کنم به او گفتم:”این را میدانم که سرگئی نمیخواست به تو توهین کند. ساعتهای سخت و طولانی را صرف این کار کردهایم و حالا قابل درک است که تنشها اوج گرفتهاند. ما تصور نمیکنیم کار دیگری باشد که بتوانیم انجام بدهیم. توافق، اینجا است. لحظه حقیقت فرا رسیده؛ میخواهی آن را بپذیری یا ردش میکنی؟ بعد از چند لحظه، اذعان کرد که آماده پذیرفتن توافق است؛ فقط -از میان چندین موردی که مطالبه کرده بود- یک چیز دیگر میخواست تا توافق را از دیدگاه خودش منصفانه کند.»
جان کری، بعد از این اتفاق سراغ اعضای تیم مذاکرهکننده آمریکایی رفته و نظر آنها را درباره اعطای یک امتیار دیگر به ایران، به منظور مجاب کردن ظریف جویا شده؛ با وجود این، او از همکارانش خواسته امتیازی را پیشنهاد دهند که اهمیت چندانی نداشته و هزینهای برای طرف آمریکایی ایجاد نکند.
در کتاب کری ماجرا اینطور شرح داده شده است: «با سرعت هر چه تمامتر به اتاق بغلی رفتم. رابرت مالی از شورای امنیت ملی [آمریکا]، جان فاینر و وندی شرمن در آنجا منتظر تازهترین خبرها بودند. ” چیزی پیدا کنید که بدون هزینهتراشی برای ما و بدون اینکه ذرهای در مسائل اساسی تغییر ایجاد شود باعث شود او (ظریف) بتواند مشکلات را پشت سر بگذارد. تنها مانعی که الان وجود دارد همین است. نظری دارید؟” نگاه کردم و دیدم که همه شانه بالا میاندازند.»
طبق ادعای کری، در این نقطه سرپرست کارشناسان مسائل تحریمی آمریکا پیشنهادی مطرح کرده که خودش هم فکر نمیکرده مورد موافقت ظریف واقع شود. جان کری، اما این پیشنهاد را نزد ظریف برده و به تأیید وی رسانده است.
در کتاب آمده است: «کریس بکمایر، کارشناس مسائل تحریمی ما با احتیاط شروع به صحبت کردن کرد و گفت: “یک چیزی هست…” خزانهداری آمریکا از قبل آماده شده بود نام ۱۲ نفر از کسانی که در فهرست ایرانیهای تحت تحریم قرار داشتند را از این فهرست خارج کند. ما آن موقع، از این تصمیم برای لحظهای مثل حالا صرفنظر کردیم و این کارتی بود که ایالات متحده در جیب عقب ما گذاشته بود. حالا وقتش بود که آن را بازی کنیم. کریس توصیه کرد: “اینها آدمهای چندان اثرگذاری نیستند. ممکن است [خروج این افراد از فهرست تحریمها] کافی نباشد.”. اما من میدانستم که چیزی که اهمیت داشت ژست این مسئله و احترام گذاشتن به تصمیمهای سختی بود که ایرانیها گرفته بودند. عصایم را قاپیدم و به سمت در رفتم.
دوباره وارد اتاقی شدم که سرگئی و جواد در آن نشسته بودند. به جواد گفتم ما میخواهیم برای اینکه کار را به خاتمه برسانیم، یک گام دیگر برداریم. فهرست اسامیای که آماده بودیم آنها را از تحریمها خارج کنیم را به او دادم و پرسیدم: “توافق تمام است؟”
بعد از نیمه شب بود و فرصت یا انرژی زیادی برای جشن گرفتن باقی نمانده بود. بعد از آنکه با هم دست دادیم، به اتاقم برگشتم و در آنجا با رئیسجمهور تماس گرفتم تا خبر را به او برساند.
او از من تشکر کرد و من از او تشکر کردم. به او گفتم خودم را برای مبارزهای که با کنگره پیش رو داریم آماده میکنم. توافقی که میخواستیم را به دست آورده بودیم، حالا باید نگهش میداشتیم.»