کاریکاتوری از Gary Varvel که به موضوع وضعیت اشتغال در آمریکا پرداخته است.
۵ مهر ۱۳۹۷
کاریکاتوری از Andy Marlette که به مسئله حمل اسلحه و افزایش تیراندازی و کشتار در مدارس آمریکا اشاره دارد.
۵ مهر ۱۳۹۷
کاریکاتوری از Gary Varvel که به موضوع وضعیت اشتغال در آمریکا پرداخته است.
۵ مهر ۱۳۹۷
کاریکاتوری از Andy Marlette که به مسئله حمل اسلحه و افزایش تیراندازی و کشتار در مدارس آمریکا اشاره دارد.
۵ مهر ۱۳۹۷

آمریکا چگونه به یک ابرقدرت جهانی تبدیل شد؟

مقدمه

این یک واقعیت است که ایالات متحده آمریکا خصوصاً پس از جنگ جهانی دوم توانسته خود را در جایگاه ابرقدرت جهانی تثبیت کند. آمریکای این روزها حتی با خیزش سایر قدرت های جهانی نظیر چین  و البته روند رو به افول در عرصه های گوناگون ، اما بازهم بی شک یک ابرقدرت جهانی است. ابرقدرتی آمریکا در مولفه های گوناگونی نمود دارد اما مهمترین نمود آن را می توان در قدرت اقتصادی آمریکا ( به عنوان اقتصاد اول جهان ) و قدرت نظامی این کشور ( بزرگ ترین ارتش جهان ) ، قدرت سیاسی آمریکا در عرصه ی بین الملل و اعمال نفوذ در مناسبات جهانی یافت. حال سوال اینجاست که آمریکا چگونه توانسته به چنین جایگاهی دست یابد و چه عوامل و عللی باعث شده تا این کشور تبدیل به یک ابرقدرت جهانی شود.

وبسایت تحلیلی حقایق آمریکا در این مطلب تلاش کرده تا با نگاهی تاریخی به گذشته و تحولات سال های گذشته آمریکا ، بخشی از مهمترین عوامل موثر در قدرتمند شدن ایالات متحده آمریکا را در سه مقطع زمانی قبل از جنگ جهانی دوم، حین جنگ جهانی دوم و بعد از جنگ جهانی دوم مورد بررسی قرار دهد.

فهرست
  • قبل از جنگ جهانی دوم
  • ۱- توسعه قلمرو از طریق غصب ، جنگ، خرید و تحت کنترل در آوردن سرزمین های دیگر
  • ۱-۱- بدست گرفتن کنترل مناطق تحت کنترل و اشغال امپراطوری های بریتانیا و اسپانیا و فرانسه
  • ۱-۲- غصب زمین های بومیان ساکن در آمریکای شمالی
  • ۳-۱- تصاحب سرزمین های تحت کنترل مکزیک
  • ۴-۱- تصاحب و استعمار جزایر منقطه اقیانوس آرام نظیر هاوایی
  • ۵-۱- تصاحب مستعمره های امپراطوری اسپانیا نظیر پورتوریکو ، گوام ، فیلیپن و اسپانیا
  • ۶-۱- خرید سرزمین هایی نظیر آلاسکا
  • ۲- برده داری و استفاده از برده های آفریقایی برای ساخت آمریکا
  • ۳- مصون ماندن اقتصاد آمریکا از خسارت در جریان جنگ جهانی اول
  • در مقطع جنگ جهانی دوم
  • ۴- تلفات و خسارات به بار آمده در اروپا و آسیا و عدم لطمه آمریکا از جنگ جهانی دوم
  • ۵- فروش تسلیحات جنگی و رونق اقتصادی در نتیجه جنگ جهانی دوم
  • ۶- بکارگیری زنان به عنوان نیروی کار در طول جنگ جهانی دوم
  • ۷- پایان دادن به جنگ جهانی دوم با بمباران اتمی ژاپن
  • پس از جنگ جهانی دوم
  • ۸- توافق برتون وودز و قرار گرفتن دلار به عنوان ارز ذخیره جهانی
  • ۹- افزایش نفوذ جهانی با تاسیس نهاد ها و سازمان های بین المللی
  • ۱۰- اتحاد کشورهای اروپایی با آمریکا تحت پیمان ناتو
  • ۱۱- بازگشت کهنه سربازان از جنگ و توسعه صنعت خودرو سازی و راه و ساختمان
  • ۱۲- اجرای طرح “مارشال” و بازسازی اروپا
  • ۱۳- بلوک بندی جهان در جریان جنگ سرد
  • ۱۴- تسلط بر منابع نفتی کشورها و مناطق نفت خیز جهان
  • ۱۵- مداخلات در امور دیگر کشورها از طریق جنگ ، کودتا و راه اندازی انقلاب
  • ۱۶- اختصاص بالاترین بودجه نظامی و راه اندازی بزرگ ترین ارتش جهان
  • ۱۷- فروش تجهیزات جنگی به طرفین تنش ها و جنگ ها
  • ۱۸- حضور نظامی و توسعه پایگاه های نظامی در سراسر جهان
  • ۱۹- تسلط بر بازارهای فرهنگی جهان و افزایش قدرت نرم
  • ۲۰- تبدیل شدن آمریکا به مقصد اول مهاجران

قبل از جنگ جهانی دوم

null

۱- توسعه قلمرو از طریق غصب ، جنگ، خرید و تحت کنترل در آوردن سرزمین های دیگر

واقعیت این است که آمریکایی که امروز میشناسیم از روز اول چنین وسعتی در جغرافیای فعلی و متشکل از ۵۰ ایالت فعلی نداشته است. بخش عمده ی قدرت آمریکای امروز ناشی از وسعت سرزمینی و جغرافیای متنوع فعلی آن است. این کشور اکنون یکی از بزرگترین کشورهای دنیا از لحاظ جمعیت و مساحت تحت کنترل است .این گستردگی قلمرو علاوه بر ایجاد دسترسی به منابع طبیعی متنوع، باعث شده تا  آمریکا مرزهای آبی گسترده ای نیز داشته باشد و از این رو چون از ناحیه ی مرزهایش با تهدید چندانی مواجه نبوده ، آزادانه تر توانسته با دوری از تهدیداتی نظیر جنگ های جهانی ،  در دنیا قدرت‌نمایی کند.

الکس دوتوکویل در کتاب «تحلیل دموکراسی در آمریکا»  در تشریح درباره علل عظمت اقتصادی ایالات متحده آمریکا با اشاره به جغرافیای وسیع و می‌نویسد: «از خلیج فوندی تا خلیج مکزیک، ساحل‌های آمریکا خطی به طول تقریبا ۹۰۰ فرسنگ تشکیل می‌دهد. این ساحل‌ها خط واحد و پیوسته‌ای است که سراسر آن تحت سلطه قدرت و حکومت واحدی قرار دارد… در دنیا هیچ ملتی نیست که مانند آمریکایی‌ها بتواند بندرهایی با آب‌های چنان عمیق، وسیع و مطمئن به اقتصاد و تجارت عرضه کند… »

حال سوال اینجاست که این توسعه قلمرو چگونه اتفاق افتاده است؟ پاسخ کوتاه : تصاحب سرزمین های دیگران . چگونه ؟

۱-۱- بدست گرفتن کنترل مناطق تحت کنترل و اشغال امپراطوری های بریتانیا و اسپانیا و فرانسه

 

استعمار قاره آمریکا توسط اروپایی‌ها از سده شانزدهم میلادی آغاز شد. امپراطوری های اروپایی هر کدام بخش هایی از این قاره را به اشغال خود در آوردند. امپراطوری بریتانیا در ویرجینیا و برمودا، امپراتوری هلند در نیو هلند، امپراتوری فرانسه در شمال و غرب و امپراتوری اسپانیا در تصرف رود می‌سی‌سی‌پی و جنوب غربی . هم چنین  ۱۳ مستعمره نیز بریتانیایی توسط امپراتوری بریتانیا در ساحل شرقی پدیدار گردید.

 

 

در ۴ ژوئیه ۱۷۷۶ با اعلان استقلال سیزده مستعمره بریتانیا ، نخستین کشور مستقل از یک امپراطوری در آمریکا تشکیل شد. این تاریخ را میتوانیم تاریخ شکل گیری قلمرو اولیه کشوری به نام ایالات متحده آمریکا قلمداد کنیم.

از این تاریخ به بعد در مدت کمتر از یک قرن ، ایالات متحده آمریکا قلمرو خود را از طریق جنگ ، خرید یا واگذاری این مناطق توسط امپراطوری های اروپایی، در سراسر این قاره و سرزمین ها و جزایر پیرامونی این قاره گسترش داد.

 

نمونه ای از این توسعه سرزمینی ایالات متحده آمریکا :

 

 

  • اولین توسعه بزرگ این کشور با خرید ناحیه لوئیزیانا از فرانسوی ها در سال ۱۸۰۳ انجام شد. که این امر قلمرو کشور را دو برابر کرد.
  • غرب فلوریدا در ۱۸۱۰ توسط رئیس جمهور جیمز مدیسون مایملک ایالات متحده اعلام شد. ارتش آمریکا ۹۱ روز پس از اعلام استقلال این کشور از اسپانیا کنترل آن را به دست گرفت.
  • برخی برخوردهای نظامی در ۱۸۱۹ اسپانیا را مجبور به امضای پیمان فلوریدا کرد که این منطقه و سایر قلمروهای خلیجی خود را به ایالات متحده ضمیمه کرد. اگرچه مرز جنوب شرقی با فلوریدا اسپانیا مورد اختلاف بسیاری بود تا اینکه در سال ۱۸۲۱ و ادعاهای اسپانیا به کشور اورگان به ایالات متحده واگذار شد. کشور اورگان به ایالات متحده امکان دسترسی به اقیانوس آرام را داد، اگرچه مدتی با انگلستان مشترک بود.
  • الحاق جمهوری تگزاس در سال ۱۸۴۵ به ایالات متحده ، مستقیماً به جنگ مکزیک و آمریکا منجر شد و پس از آن، ایالات متحده پیروز، نیمه شمالی خاک مکزیک را از جمله آنچه به سرعت به ایالت کالیفرنیا تبدیل شد، به دست آورد.
  • هم چنین پیمان ارژون با بریتانیا در ۱۸۴۶ باعث شد که ایالات متحده سرزمین‌های شمال غربی کنونی‌اش (قلمروی اورگان، قلمرویی در آمریکای شمالی در شرق کوه‌های راکی به سوی اقیانوس آرام )را تحت کنترل گیرد.

۱-۲- غصب زمین های بومیان ساکن در آمریکای شمالی

 

 

تصاحب سرزمین های آمریکای شمالی توسط ایالات متحده دو رو دارد . یک روی این ماجرا بدست گرفتن کنترل این مناطق از امپراطورهای استعماری اروپایی است . روی دیگر این است که همین سرزمین ها در واقع محل زندگی بومیان و سرخ پوستان بوده . تا پیش از رسیدن کاشفان و استعمارگران اروپایی، آمریکای شمالی خالی از سکنه نبود. بلکه پر بود از جوامع متنوع و کهن بومی آمریکا . واقعیت این است که ایالات متحده آمریکا پس از خرید یا واگذاری این مناطق در واقع اقدام به اشغال این زمین ها ، کشتار و بیرون راندن بومیان از این مناطق کرده است و اینگونه در عمل بر گستره ی وسیع آمریکای شمالی مسلط شده است .

مورخان آمریکایی تخمین میزنند از سال ۱۴۹۲ تا ۱۹۰۰ ، حدوداً ۱۲ میلیون سرخ پوست بومی آمریکا در نتیجه ی این اقدامات جان خود را از دست داده اند.

 

 

نقشه بالا در ابتدا سرزمین بومیان آمریکا را در ۱۷۹۴ به تفکیک قبایل نشان می دهد . مشاهده می کنید که چگونه در طول زمان این مناطق از کنترل سرخ پوستان خارج شده و به رنگ سبز ( مناطق تحت کنترل ایالات متحده آمریکا ) در می آیند.

در  ۱۷۹۵، آمریکا و اسپانیا پیمانِ سن لورنزو را امضا کردند و به موجبِ آن بخشِ عظیمی از این قاره را بین خود قسمت کردند. پیامد این معاهده، یک قرن مصیبتی بود که بومیان آمریکا به خاطر از دست دادن قطعه قطعه ی سرزمینهایشان به دوش کشیدند.

تمایل ایالات متحده برای فتح مناطق غربی قاره منجر به شروع جنگ‌هایی طولانی به نام جنگ‌های سرخ‌پوستان شد. ایالات متحده از ۱۸۱۰ تا ۱۸۹۰ در جنگ‌ با سرخ‌پوستان در غرب می‌سی‌سی‌پی جنگید. نتیجه بیشتر این درگیری‌ها، این بود که بومی‌ها قلمروهای خود را از دست دادند و به منطقه اختصاصی سرخپوستی محدود شدند. مناطق تازه فتح شده به صورت ماشینی تحت کشت قرار گرفتند و باعث شد تا صادرات محصول کشاورزی به بازارهای جهانی گسترش پیدا کند.

۳-۱- تصاحب سرزمین های تحت کنترل مکزیک

 

 

توسعه‌طلبی های آمریکا به همینجا ختم نمی شود.در سال ۱۸۲۱، مکزیک به موجب استقلال آمریکا توانست بخش وسیعی از مناطق عمدتاً بی صاحب را با ادعای اسپانیایی بودن زبانشان تصاحب کند. این مناطق از تگزاس امروزی تا کالیفرنیای شمالی را در بر می گرفت.

در سال های بعد جمعیت مستعمره نشینانی که برای خود هویت آمریکایی قائل بودند در این مناطق رشد زیادی داشت؛ به طوری که در سال ۱۸۲۹ در منطقه تگزاس تحت کنترل مکزیک ،تعداد این افراد  بر اسپانیایی زبان ها پیشی گرفت.

این مستعمره نشینان در سال ۱۸۳۵ قیامی جزئی به پا کردند که رفته رفته به یک جنگ استقلال طلبانه ی تمام عیار مبدل گشت. مستعمره نشینان که پیروز نبرد بودند جمهوری تگزاس را تاسیس کردند و سرانجام در سال ۱۸۴۵ به ایالت متحده آمریکا پیوستند اما این پایان کار نبود و اختلاف بین مکزیک و ایالات متحده همچنان برسر مرزهای تگزاس برقرار بود.

 

 

این مناقشات ابتدا در سال ۱۸۴۶ به جنگ بر سر تگزاس محدود بود، اما خیلی سریع به بخش زیادی از مکزیک هم سرایت کرد. در نهایت این منافشات موجب شد تا آمریکا با مکزیک وارد جنگ شود  و در حمله ای که به این کشور داشت توانست کند یک سوم از قلمرو مکزیک را تصرف کند، یعنی همان مناطقی که امروز به نام کالیفرنیا، یوتا، نوادا، آریزونا، نیومکزیکو و تگزاس می شناسیم.

پیروزی در جنگ آمریکا و مکزیک منجر شد که مکزیک مجبور شود کالیفرنیا و ایالت‌های کنونی جنوب غربی آمریکا را به این کشور واگذار کند. هم چنین تب طلا در کالیفرنیا در ۱۸۴۸منجر به موجی از مهاجرت‌ها به سواحل اقیانوس آرام شد که نتیجه آن نسل‌کشی سرخ‌پوستان در کالیفرنیا و ایجاد ایالات‌های غربی بود.

در این رابطه مشاهده کنید:

۴-۱- تصاحب و استعمار جزایر منقطه اقیانوس آرام نظیر هاوایی

 

 

گسترش این کشور به خارج از آمریکای شمالی در سال ۱۸۵۶ با تصویب قانون جزایر گوانو آغاز شد و باعث شد بسیاری از جزایر کوچک و غیر مسکونی، اما از نظر اقتصادی مهم، در اقیانوس آرام و دریای کارائیب به کنترل آمریکا درآیند. اما مشخصا شروع استعمارگری آمریکا در اقیانوس آرام با غصب جزیره هاوایی در سال ۱۸۹۸ میلادی و زمانی که کشوری مستقل بود اتفاق افتاد.

تاجران آمریکا طی کودتایی در ۱۸۹۳ در هاوایی به قدرت رسیدند و از دولت آمریکا خواستند هاوایی را تصاحب کند. اما “کلیولند”، رئیس جمهور وقت آمریکا، از اینکه کشوری دیگر را به زیر سلطه بکشد سرباز زد. در ادامه زمانی که “مک کینلی” روی کار آمد قبول کرد که اولین گشایش از سلسله تصرفات واقع در  اقیانوس آرام را به نام خود کند. در نتیجه آمریکا در آن سال ها هاوایی و جزایر واقع در اقیانوس آرام نظیر سوما ، لاین آیلند ، فیلیپن را تحت استعمار و کنترل خود در آورد.

در این رابطه مشاهده کنید:

۵-۱- تصاحب مستعمره های امپراطوری اسپانیا نظیر پورتوریکو ، گوام ، فیلیپن و اسپانیا

 

 

آمریکا برای اولین بار در نتیجه جنگِ با امپراطوری اسپانیا ( در نبرد برای استقلال کوبا) بود که تبدیل به یک قدرت جهانی شد.

با گذشت یک قرن از فروپاشی امپراطوری اسپانیا، در ایالات متحده آمریکا بحث شدیدی درگرفته بود که آیا این کشور باید جای امپراطوری اسپانیا را بگیرد و تبدیل به یک ابرقدرت جهانی بشود یا خیر. کوبا محور اصلی این بحث ها بود: امپراطوری خواهان سعی داشتند کوبا را از اسپانیا بخرند و یا به زور تصاحب کنند (تا پیش از ۱۸۶۱ تصمیم بر این بود که آن را تبدیل به یک ایالتِ جدیدِ برده-پرور بکنند اما مخالفان تبدیل آمریکا به امپراطوری، از استقلال کوبا حمایت می کردند.

در ۱۸۹۸، فعالانِ کوبایی، جنگِ استقلال از اسپانیا را به راه انداختند و آمریکا هم  به نفع استقلال طبان در این جنگ مداخله کرد. جنگ با غلبه بر اسپانیا خاتمه یافت و امپراطوری-خواهان موفق شدند در یک فضای شبهِ‌امپریالیسیتی کوبا  را به سلطه‌ی آمریکا در آورند. امروزه، پایگاه نظامی آمریکا در خلیجِ گوانتانامو یادگاری از این واقعه است.  به علاوه، پایانِ این جنگ همراه بود با چیرگیِ آمریکا بر سه کشور تحت تصرف اسپانیا، یعنی پورتو ریکو، گوام، و جزایرِ وسیع و پرجمعیتِ فیلیپین. اینگونه بود که آمریکا تبدیل شد به یک امپراطوری به سبکِ امپراطوری های اروپا. هرچند این تجربه ی کشورگشایی استعمار گونه دوامی نداشت و در داخل مخالفانِ فراوان داشت، اما مقدمه ای بود برای تبدیلِ آمریکا به قدرتی جهانی.

۶-۱- خرید سرزمین هایی نظیر آلاسکا

 

 

خرید آلاسکا حاصل معاهده‌ای برای تملک آلاسکا از امپراطوری روسیه بود که در سال ۱۸۶۷ توسط مجلس سنای ایالات متحده آمریکا به تصویب رسید. روسیه تزاری قصد داشت منطقه آلاسکا را به فروش برساند چون از این بیمناک بود که در جنگ بریتانیا شکست خورده و این مناطق به سرزمین‌های بریتانیایی‌ها ضمیمه شود؛ آن ها همچنین به دلیل جنگ‌های سرزمینی خود از جمله جنگ کریمه به منابع مالی بیشتری نیاز داشتند.«سوارد» وزیر خارجه آمریکا که پس از جنگ های داخلی در فکر گسترش و توسعه بیشتر آمریکا بود، از این فرصت استفاده کرد و موفق شدآلاسکا را از روسیه خریداری کند.

سناتورهای آمریکا اضافه شدن این ایالت به خاک آمریکا را حرکتی در جهت تضعیف بریتانیا و روسیه به عنوان رقبای تجاری و از طرف دیگر گسترش نفوذ اقتصادی کشور در اقیانوس آرام می‌دیدند. این خرید همچنین برای کنترل بریتانیایی‌ها روی مستعمرات اقیانوس آرام آن‌ها تهدید محسوب می‌شد.

پس از خرید رسمی آلاسکا به مبلغ ۷٬۲ میلیون دلار (هر هکتار ۲ پنی) ، این منطقه ابتدا به عنوان بخش آلاسکا، سپس تبدیل به ناحیه آلاسکا سپس قلمروی آلاسکا و از سال ۱۹۵۹ به بعد با نام رسمی ایالت آلاسکا شناخته شد.

۲- برده داری و استفاده از برده های آفریقایی برای ساخت آمریکا

 

 

یکی از عوامل اصلی توسعه آمریکا و تبدیل این کشور به یک قدرت جهانی، استفاده گسترده از برده های آفریقایی در جهت ساخت این کشور و فعالیت در صنایع آمریکا بوده است .

اروپایی ها با شروع استعمار قاره آمریکا، شروع به انتقال سیاه پوستان کشورهای آفریقایی تحت استعمار خود به آمریکا کردند تا از آن ها برای کار کردن در کشتزارها و معادن جدید و به عنوان خدمتکار استفاده کنند. در بازه سال های ۱۵۰۰ تا ۱۸۰۰ میلادی حدود ۱۵ میلیون سیاه پوست آفریقایی به عنوان برده به  قاره آمریکا انتقال یافتند که به سببِ حجمِ فاجعه بارِ مرگ و میر آن ها در طول مسیر، از آن میان تنها ۱۰.۷ میلیون برده زنده به سواحل آمریکا رسیدند. اکثر این برده ها به کار در مزارع نیشکر کارائیب و برزیل گمارده می شدند و تنها ۴۰۰ هزار نفر به خود آمریکای شمالی انتقال یافتند.با این حال، جمعیت بردگان در ایالات متحده، برخلاف آمریکای لاتین و کارائیب، رو به فزونی بود و با افزایش ۲۵ درصدی در هر دهه رو به رو بود.

با وجود اینکه تجارت جهانی برده از ۱۸۰۸ توسط دولت فدرال ممنوع اعلام شده بود، زراعت پرسود پنبه در مناطق جنوبی پس از  سال۱۸۲۰ رشد شدیدی داشت و در پی آن جمعیت بردگان هم افزایش پیدا کرد.

در نتیجه ی رشد روز افزون جمعیت بردگان در ایالات متحده، برده داری در این کشور اهمیت زیادی پیدا کرد و قدرت سیاسی برده داران نیز رو به فزونی گذاشت.

 

 

تاریخ شناسان آمریکا براورد می کنند که در سال ۱۸۶۰ میلادی ، تنها ارزش بردگان آفریقایی تحت کنترل برده داران آمریکایی ، معادل ۱۱۵ میلیارد دلار بوده است . این رقم ارزشی فراتر از کل کارخانه ها و تاسیسات ریلی آن زمان آمریکا بوده است . این بردگان پس از آزاد شدن نیز تحت شرایط سخت کاری و دستمزدهای بسیار پایین ، در پروژه های ساخت و ساز ( اعم از ساخت خطوط راه آهن ، کار در مزارع ، ساخت تاسیسات شهری و ساختمان های دولت فدرال در واشنگتن دی سی و ..) میلیاردها دلار برای اقتصاد آمریکا ارزش آفرینی کردند و بنا به اذعان کارشناسان آمریکا این بردگان نقش بی بدیلی در ساخت زیرساخت های آمریکای امروز ایفا کرده اند .

در این خصوص بیشتر مطالعه کنید:

برده داری چگونه به اولین تجارت بزرگ آمریکایی ها تبدیل شد

۳- مصون ماندن اقتصاد آمریکا از خسارت در جریان جنگ جهانی اول

 

 

صدها سال بود که دنیا بینِ چند قدرت جهانی رقیب تقسیم شده بود. در یک چنین نظامی، هیچ کشوری امید آن را نداشت که به یگانه ابرقدرت دنیا تبدیل شود. جنگ جهانی اول آغازی بر پایان این دوران بود.

دولت آمریکا در ابتدای جنگ جهانی اول سیاست بی‌طرفی را در امور اقتصادی ومالی دنبال می‌کرد و به بانک‌ها توصیه‌ می‌کرد که تسهیلات مالی در اختیار کشورهای متخاصم قرار ندهند؛ این سیاست تنها در ماه‌های آغازین جنگ که اروپائیان به جنگی کوتاه مدت معتقد بودند و با تکیه بر ذخایر خود می‌جنگیدند ادامه داشت.

اما از پائیز سال ۱۹۱۴،صادرکنندگان آمریکائی ،با آهنگی سریع ؛سفارش‌هایی شامل تجهیزات جنگی،مواد اولیه و مواد غذائی را از کشورهای فرانسه و انگلستان دریافت کردند. این وضعیت برای امریکا پیشرفت خیره‌کننده‌ای را به ارمغان می‌آورد، در سال ۱۹۱۵ رشد صادرات آمریکا قابل ملاحظه بود و کلیه تولید‌کنندگان در بخش کشاورزی وصنعت از این وضعیت سود سرشاری بردند

این شش نقطه که در نقشه می بینید علاوه بر طرف های اصلی جنگ جهانی نخست، نشان دهنده ی کشورهایی است که در آن دوران جزء قدرتهای بزرگ دنیا بودند. هفتمین قدرت بزرگ، یعنی امپراطوری عثمانی، در نتیجه ی این جنگ به سرعت از هم فروپاشید. (چین هم، که احتمالاً قدرت بزرگ بعدی بود، مدتی راه افول در پیش گرفت.) ویرانی های جنگ و بدهی های سنگینی که جنگ به بار آورد اقتصاد این قدرتهای بزرگ را تماماً نابود کرد، و فقط آمریکا و امپراطوری قدرتمند بریتانیا از آن در امان ماندند.

در مقطع جنگ جهانی دوم

null

شروع جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۳۹ آغازگر مقطعی کلیدی برای ایالات متحده آمریکا در عرصه جهانی بود . آمریکا توانست در این مقطع زمانی از فرصت جنگ استفاده کرده ، اقتصاد خود مبتنی بر تولید و فروش ادوات جنگی را گسترش داده و با کمترین تلفات و خسارات نسبت به دیگر قدرت های جهانی درگیر این جنگ ، جایگاه خود را در عرصه ی جهانی پس از پایان جنگ بیش از گذشته ارتقا دهد. در ادامه بخشی از دلایل عمده ی مرتبط با افزایش قدرت آمریکا در این مقطع زمانی شرح داده شده است.

 


۴- تلفات و خسارات به بار آمده در اروپا و آسیا و عدم لطمه آمریکا از جنگ جهانی دوم

 

 

برآوردِ تلفاتِ دقیقِ جنگِ جهانیِ دوم با یک معیار کاری است ناممکن، اما این نقشه که صرفاً تلفاتِ نظامیان را نشان می دهد مشتی است نمونه ی خروار. گرچه جنگ برای همه ی طرفهای درگیر شدیداً پرهزینه بود، اما خسارت های وارده به شهرها و زیرساخت ها و خسارات جانی آن بیش از همه در دو محور اولیه ی جنگ – یعنی ژاپن – آلمان و در شوروی – چین و در سایر کشورهای درگیر در اروپای شرقی و آسیای شرقی متمرکز بود.

تلفات نظامی یادشده صرفاً گوشه ای از تلفاتی است که به واسطه ی جنگ، قحطی، نسل‌کشی و نابودی‌های اقتصادی و زیست ‌محیطی گریبان هر دو قاره را گرفت. هرچند آمریکایی ها هم هزینه‌ی گزافی (به قیمت کشته‌ شدن ۴۰۰۰۰۰ نیروی نظامی) پرداختند، اما آمریکایی ها به خاطر شکست سایر رقبا، بسیار پیروزمندانه تر و کم خسارت تر از جنگ بیرون آمدند.

۵- فروش تسلیحات جنگی و رونق اقتصادی در نتیجه جنگ جهانی دوم

 

فروش تسلیحات نظامی به کشور های درگیر جنگ نیز یکی دیگر از دلایل پیشرفت اقتصاد در آمریکا شد و در نهایت قرارداد ها و سرمایه گزاری های دولتی در این صنعت باعث رشد و پیشرفت اقتصاد آمریکا شد. چگونه؟

 

 

رکود بزرگ اقتصاد آمریکا در ماههای پایانی دهه ۱۹۲۰ میلادی و ادامه آن تا اوائل دهه ۱۹۴۰ میلادی با سقوط بازار سهام این کشور در اکتبر سال ۱۹۲۹ میلادی نمایان شد. در این سالها اقتصاد آمریکا در مرز فروپاشی قرار داشت و به تدریج این رکود به کشورهای دیگر جهان کشیده شد.

در سال ۱۹۳۹ میلادی با وجود تلاشهای بسیار سردمداران آمریکا و بکارگیری روشهای مختلف اقتصادی هنوز هم بیشتر از ۱۵ میلیون بیکار در آمریکا وجود داشت و مردم در شرایط بسیار سختی زندگی می کردند.

در این زمان بود که جنگ جهانی دوم به سرکردگی هیتلر و حمایت آمریکا آغاز شد. از زمانی که این جنگ آغاز شد آمریکا تامین سلاح مورد نیاز تمام کشورهای درگیر جنگ را بر عهده گرفت و در این میان بیشترین سهم را به کشور مهاجم یعنی آلمان اختصاص داد.

در این دوران آمریکا شمار زیادی از کارخانه های تعطیل شده را دوباره راه اندازی کرد تا مواد غذایی و پوشاک مورد نیاز افراد درگیر جنگ را تامین کند و برای میلیونها نفری که بیکار شده بودند فرصت شغلی ایجاد نماید.

از طرف دیگر با راه اندازی کارخانه هایی برای تولید سلاح و تجهیزات دفاعی صنعتی دیگر را در کشور فعال کرد. صنعتی که علاوه بر ایجاد شغل و حل کردن مشکل بیکاری می توانست سودآوری زیادی داشته باشد و جانی تازه به اقتصاد دهد.

با ایجاد فرصت شغلی و افزایش درآمدها به دلیل رشد اقتصادی تقاضا در آمریکا بیشتر شد و صنایع و کارخانه های مختلف تولید خود را افزایش دادند. رشد تولید به دنبال رشد تقاضا در کنار افزایش صادرات و درآمدهای صادراتی تمام بخشهای اقتصاد را به مسیر عادی حرکت باز گرداند و جانی تازه در اقتصاد در حال مرگ آمریکا دمید.

۶- بکارگیری زنان به عنوان نیروی کار در طول جنگ جهانی دوم

 

به دلیل تقاضای گسترده بخش صنعتی برای نیروی های جدید و تولید محصولات جنگی، بیکاری  یک شبه ناپدید شد و آمریکا با کمبود نیروی کار مواجه شد و مجبور شد از زن ها هم برای کار در کارخانه ها و شغل هایی که به طور سنتی در اختیار مرده ها قرار داشت استفاده کند.

 

 

آمریکا تصمیم گرفت با تبلیغات گسترده “رُزی پرچ‌کن” از زنان آمریکایی بخواهد تا در خلال جنگ جهانی دوم در کارخانه ها مشغول فعالیت شوند و جای مرد هایی که برای جنگ رفته بودند را پر کنند. در تبلیغات های گسترده آمریکا رزی  یک کارگر خستگی ناپذیر در خط مونتاژ  که عموما تولید تسلیحات نظامی بود نشان داده می شد که در حال انجام سهم خود در کمک به فعالیت‌های جنگی آمریکا است.

 

 

یکی دیگر از تبلیغات معروف که قصد داشت زنان را اغوا به کار در تولیدی های تجحیزات نظامی کند پوستر طراحی شده “ما می توانیم انجامش دهیم” بود که توسط شرکت محصولات جنگی وستینگهاوس الکتریک طراحی شده بود.

 

در سال ۱۹۴۵ که جنگ جهانی دوم پایان یافت در حالی که کشور های جنگ زده دچار فروپاشی اقتصادی شده بودند، آمریکا نه تنها در جنگ جهانی دوم دچار فروپاشی اقتصادی نشد بلکه خطوط تولید خود را با به کارگیری زنان سرپا نگه داشت و به کسب و کار و تولید خود رونق بخشید. عاملی که باعث شد بعد از جنگ جهانی دوم آمریکا برخلاف سایر کشور های جنگ زده که با فروپاشی اقتصادی مواجه بودند، یک جهش اقتصادی خوب را تجربه کند و اقتصاد آمریکا دوباره به زندگی برگشت.

۷- پایان دادن به جنگ جهانی دوم با بمباران اتمی ژاپن

 

 

در ۸ می ۱۹۴۵، سند قطعی‌ تسلیم‌ بی‌قید و شرط‌ آلمان‌ در برلین‌ امضا شد اما جنگ‌ در خاور دور تا چند ماه‌ دیگر ادامه‌ داشت. ژاپن‌ که‌ هنوز اندونزی، هندوچین، بخش‌ مهمی‌ از خاک‌ چین‌ و تعداد زیادی‌ از جزایر اقیانوس‌ آرام‌ را در اشغال‌ داشت، با مقاومت‌ سرسختانه‌ خود، موجب‌ ترس‌ متفقین‌ از ادامه‌ جنگی‌ طولانی‌ شده‌ بود. از همین‌رو، آمریکا برای نشان دادن قدرت نظامی خود به دنیا به خصوص شوروی که به ژاپن اعلان جنگ کرده بود ، با پرتاب‌ ۲ بمب‌ اتمی‌ بر شهرهای‌ هیروشیما و ناکازاکی‌ (به‌ ترتیب‌ در ۶ و ۹ اوت‌ ۱۹۴۵) باعث شد نیروهای‌ مسلح‌ ژاپن‌ در ۲ سپتامبر همان‌ سال‌ سند تسلیم‌ بی‌قید و شرط‌ را بر عرشه‌ رزم ناو آمریکایی‌ میسوری‌ به‌ امضا رسانند و اینگونه جنگ‌ جهانی دوم کاملاً خاتمه‌ یابد.

انداختن بمب های هسته ای در هیروشیما و ناکازاکی فصل جدیدی را در تاریخ آمریکا رغم زد و رسماً به دوران انزواطلبی آمریکا پایان داد و آمریکا را در عرصه ی جهانی در جایگاه قدرت اتمی برتر و کشور تعیین کننده مناسبات جهانی قرار داد.

پس از جنگ جهانی دوم

null

۸- توافق برتون وودز و قرار گرفتن دلار به عنوان ارز ذخیره جهانی

 

امضای توافق برتون وودز قطعا یکی از نقاط عطف روند ابرقدرتی آمریکا است. این قرارداد  به طور جدی بر اقتصاد جهان تأثیر گذاشت و دلار آمریکا را به ارزی جهانی تبدیل کرد و ارزهای بسیاری از کشورهای جهان را به دلار آمریکا متکی کرد.

توافق نامه برتون وودز نظامی از روابط پولی در سال های ۱۹۴۴ تا ۱۹۷۶ است که دلار آمریکا را به عنوان یک معیار واحد برای تسویه حساب های بین المللی و ذخیره دارایی ها قرار داد .

در جولای ۱۹۴۴ آمریکا ۷۳۰ نماینده از ۴۴ کشور از جمله کاندا و ژاپن را به “برتون وودز” در نیوهمپشایر دعوت کرد و یک کنفرانس پولی و مالی برگزار کرد که نتیجه آن امضای توافق نامه هایی بود که به آنها توافق نامه های برتون وودز گفته می شد.

توافق برتون وودز سه هدف اصلی داشت:

  1. ایجاد تعادل در سیستم مبادله ارز بین المللی.
  2. ترمیم تجارت آزاد بین المللی.
  3. ایجاد ذخایر دارایی دولتی که می تواند برای غلبه بر بحران های اقتصادی استفاده شود.

مفاد اصلی توافق نامه برتون وودز عبارت است از:

  • به دلیل اینکه آمریکا دو سوم طلای جهان را دراختیار داشت؛ دلار آمریکا (USD) به اصلی ترین ارز تسویه حساب جهان تبدیل شد. ذخیره دلار در همان سطح طلا در سیستم ذخیره سازی مالی بین المللی شروع شد و به تنها پول ملی تبدیل شد که می تواند با طلا مبادله شود. به زبان ساده ، دلار آمریکا به تنها معادل طلا تبدیل شد.
  • تمام ارزهای اصلی جهان به دلار آمریکا متصل شدند و دلار به عنوان ارز اول ذخیره جهانی تبدیل شد. پوند انگلیس (GBP) عنوان دومین “ارز ذخیره” را دریافت کرد.
  • کلیه بانکهای مرکزی سایر کشورها موظف به حفظ نرخ پایدار ارزهای ملی خود شدند.
  • برای غلبه بر مشکلات احتمالی و دستیابی به اهداف تعیین شده، چندین موسسه مالی ایجاد شد: صندوق بین المللی پول و بانک بین المللی بازسازی و توسعه.

تمام کشورهایی که عضو صندوق بین المللی پول بودند، دلار آمریکا را با نرخ تعیین شده به طلا تبدیل کردند که در آن زمان مناسب بود. در نتیجه، تعیین تمام قیمت های جهانی با دلار آمریکا آغاز شد که این امر منجر به نوعی هژمونی پولی آمریکا در اقتصاد جهانی شد.

 

از سال ۱۹۷۱ به بعد ایالات‌متحده سعی کرد با استفاده از روش‌های اقتصادی، هژمونی دلار را در صحنه بین‌المللی حفظ کند. در این میان معاملات نفتی نقش موثری در این زمینه ایفا کرد. در سال ۳-۱۹۷۲ قراردادی بین ایالات‌متحده و عربستان سعودی به امضا رسید، بر اساس این قرارداد عربستان به عنوان بزرگ‌ترین صادرکننده نفت در مقابل فروش نفت تنها دلار دریافت می‌کرد و چون کشورهای عضو اوپک بزرگ‌ترین منبع تامین نفت در سطح جهانی بودند، این کار دلیلی برای نگهداری دلار در کشورهای مختلف شد. در حقیقت حمایت عربستان و سایر کشورهای عضو اوپک از دلار ایالات‌متحده آمریکا باعث شد تا عملا نفت به عنوان پشتوانه دلار آمریکا قرار گیرد.

از سال ۱۹۷۱ به بعد ایالات‌متحده سعی کرد با استفاده از روش‌های اقتصادی، هژمونی دلار را در صحنه بین‌المللی حفظ کند. در این میان معاملات نفتی نقش موثری در این زمینه ایفا کرد. در سال ۳-۱۹۷۲ قراردادی بین ایالات‌متحده و عربستان سعودی به امضا رسید، بر اساس این قرارداد عربستان به عنوان بزرگ‌ترین صادرکننده نفت در مقابل فروش نفت تنها دلار دریافت می‌کرد و چون کشورهای عضو اوپک بزرگ‌ترین منبع تامین نفت در سطح جهانی بودند، این کار دلیلی برای نگهداری دلار در کشورهای مختلف شد. در حقیقت حمایت عربستان و سایر کشورهای عضو اوپک از دلار ایالات‌متحده آمریکا باعث شد تا عملا نفت به عنوان پشتوانه دلار آمریکا قرار گیرد.

۹- افزایش نفوذ جهانی با تاسیس نهاد ها و سازمان های بین المللی

 

چارت سازمان ملل متحد

مهمترین نمود توسعه ی نفوذ جهانی آمریکا از طریق نهادسازی و ایجاد سازمان های بین المللی را می توان در نقش آمریکا در شکل گیری سازمان ملل متحد و سازمان های تابعه و مرتبط با آن جستجو کرد.

پرزدینت رزولوت معتقد بود دنیا به یک نهاد بین المللی قدرتمند نیاز دارد، و رهبر آن باید آمریکا باشد.

 

 

رزولوت نمایندگان چین، شوروی و انگلیس رو به “دمبارتون اوکس” که یک سکونت گاه تاریخی خارج از واشنگتن دی-سی بود جمع کرد و از آگوست تا اکتبر ۱۹۴۴ شرایط تاسیس سازمان ملل را فراهم کرد. در نهایت در اکتبر ۱۹۴۵ سازمان ملل به طور رسمی در سان فرانسیسکو تاسیس شد و با عضویت ۵۱ کشور شروع به‌کار کرد.

آمریکا با قرار دادن حق وتو برای خود و چهار کشور دیگر در مکانیسم شورای امنیت گامی دیگر در جهت افزایش قدرت و نفوذ خود در جهان برداشت، اما این مسائل باعث نشد استفاده از نیروی نظامی از مولفه های نفوذ آمریکا در جهان کنار رود.

هم چنین در همین راستا آمریکا توانست با شکل دهی و کمک به تاسیس دیگر سازمان های بین المللی مرتبط با سازمان ملل نظیر سازمان تجارت جهانی ، صندوق بین المللی پول ، بانک جهانی ،یونسکو ، سازمان انرژی اتمی و دیگر سازمان های تحت نفوذ تشکیلات سازمان ملل ، نفوذ و حکمرانی بین المللی خود را در عرصه جهانی بسط داده و تقویت کند.

۱۰- اتحاد کشورهای اروپایی با آمریکا تحت پیمان ناتو

 

در سال ۱۹۴۸، اتحاد جماهیرِ شوروی، برلین را از آلمانِ غربی جدا کرد. یک سال بعد، قدرتهای اروپای غربی در امضای یک پیمانِ دفاعیِ مشترک به نامِ سازمانِ پیمانِ آتلانتیکِ شمالی (ناتو) به آمریکا و کانادا پیوستند، که هدف از آن، مقابله ی نظامی با شوروی و جبرانِ خلأِ شوروی در اروپا بود.

سازمان پیمان آتلانتیک شمالی یا ناتو به انگلیسیNorth Atlantic Treaty  Organization با مخفف NATO به فرانسوی Organisation du traité de l’Atlantique Nord با مخفف OTAN، در ۴ آوریل ۱۹۴۹ میلادی (۱۵ فروردین ۱۳۲۸) با هدف دفاع جمعی از کشورهای عضو، در واشینگتن دی.سی. پایه‌گذاری شد . این پیمان در حال حاضر بزرگترین پیمان نظامی در جهان است و هم‌اکنون ۳۰ عضو دارد.قلب پیمان ناتو ماده ۵ آن است که در آن کشورهای امضاکننده توافق کرده‌اند حمله نظامی علیه یک یا چند کشور عضو در اروپا یا آمریکای شمالی را به عنوان حمله به تمامی کشورهای عضو تلقی کنند و به مقابله آن برخیزند.

پیمان ناتو ثبات اروپا و امنیت اعضای آن را تضمین می کند، اما این اتفاق عملاً به قیمتِ وابستگیِ کشورهای اروپایی به قدرتِ نظامی آمریکا ،  افزایش نفوذ آمریکا در این کشورها و نهایتا افزایش نفوذ و قدرت آمریکا در محیط بین الملل شد .

۱۱- بازگشت کهنه سربازان از جنگ و توسعه صنعت خودرو سازی و راه و ساختمان

 

کهنه سربازان آمریکایی از جمله دلایل توسعه شهر سازی و توسعه صنعت خودرو در آمریکا به حساب می آیند.

با وجود اینکه بعد از جنگ جهانی اول به سرباز هایی که از جنگ برگشته بودند (G.I) رسیدگی نمی شد و نبود کار و درآمد باعث افسرده شدن آن ها می شداما بعد از جنگ جهانی دوم شرایط کاملا متفاوت شد و با تصویب بودجه حقوق سربازان توسط رئیس جمهور وقت آمریکا (رزولوت) در سال ۱۹۴۴ مزایای بسیار زیادی از قبیل:

  • ضمانت فدرال برای پرداخت وام مسکن برای ۲.۴ میلیون کهنه سرباز
  • یارانه دولتی برای تحصیل در دانشگاه ها برای ۷.۵ میلیون کهنه سرباز

دراختیار سربازانی که از جنگ جهانی دوم برگشته بودند قرار گرفت.

 

 

کهنه سربازان آمریکایی با وام مسکن دریافتی در شهرک های نوساز در اطراف کلان شهرها ساکن شدند و پس مدتی با افزایش این شهرک ها ؛ آمریکا با گسترش شهر ها وشهرک های جدید و سختی رفت و آمد نیروی کار به شهر های بزرگ مواجه شد. اینجا بود که توسعه و رونق صنعت خودرو سازی و راه سازی در آمریکا شکل گرفت که علاوه بر رفع نیاز تردد مردم و حمل و نقل باعث رشد اقتصاد آمریکا نیز شد.

۱۲- اجرای طرح “مارشال” و بازسازی اروپا

 

 

شاید بتوان گفت طرح مارشال به عنوان موفقیت‌آمیزترین پروژه سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا پس از جنگ جهانی دوم است.آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم و ویرانی اروپا از طریق طرح مارشال به یکی از اصلی ترین تامین کنندگان اعتبار برای بازسازی اروپا تبدیل شد.

طرح مارشال در سال ۱۹۴۷ توسط هری ترومن رئیس جمهور وقت آمریکا مطرح گردید. این طرح در ابتدا ناظر به ارائه کمکهای مالی و اقتصادی به دو کشور ترکیه و یونان بود و به تدریج سایر کشور ها را  که به شدت در معرض خطر کمونیسم و تجاوز از طرف دولت شوروی قرار داشتند در برگرفت. هری ترومن معتقد بود که کمونیسم در شرایط فقر اقتصادی امکان رشد و گسترش دارد، بنابر این به دنبال ارائه کمکهای اقتصادی به کشورهای توسعه‌نیافته و حتی کشورهای غربی افتاد.

اما جلوگیری از کومنیسم تنها هدف طرح مارشال نبود و آمریکا توانست با کمک اقتصادی به اروپای غربی هم از نفوذ بیشتر شوروی جلوگیری کند و هم موفق شد در یک برنامه‌ریزی بلند مدت یک بازار گسترده برای محصولات آمریکایی به وجود آورد.

طرح مارشال سرآغاز دوقطبی شدن کامل جهان و تعیین حوزه نفوذ دو قدرت بود؛ چرا که کشورهایی که به این طرح جواب مثبت دادند وابستگی خود را به اردوگاه غرب و آن‌ها که پاسخ منفی دادند وابستگی‌شان به بلوک شرق را نمایان ساختند.

۱۳- بلوک بندی جهان در جریان جنگ سرد

 

 

بعد از جنگ های جهانی و پایانِ دورانِ استعمارگری، آن همه رقیب قدرتمند که نظامِ جهانی را تحت سلطه گرفته بودند کنار رفتند و فقط دو رقیب باقی ماندند: آمریکا و شوروی. این دو کشور هم بر سر منافع و هم بر سر ایدئولوژی با یکدیگر رقابت می کردند و عمیقاً به هم بی‌اعتماد بودند. چنین شرایطی عادتاً منجر به جنگ می شود، اما قدرت سهمگین سلاح های هسته ای این دو را از تقابل مستقیم باز می داشت. پس به جای آن، هر دو کشور بر سر نفوذ و سلطه ی جهانی با یکدیگر به رقابت پرداختند.

هردو کشور کودتا برمی انگیختند، از شورشی ها حمایت می کردند، به دیکتاتورها پشتیبانی می رساندند، و تقریباً در هر گوشه از دنیا جنگهای نیابتی به راه می انداختند. هر دو کشور شروع کردند به تشکیلِ جبهه‌های متحد، پایگاههای ساحلی، و ارتشهای قدرتمندی که به آنها امکانِ قدرت‌نمایی در جهان را می داد.

این روند باعث نهایتا منجر به ایجاد یک دوقطبی جهانی میان آمریکا و شوروی شد و شرایطی را رقم زد که کشورهای جهان ناچار بودند حضور ذیل بلوک یکی از این دو قدرت جهانی را انتخاب کنند و اینگونه این کشورها عملاً تحت نفوذ و سلطه این دو کشور قرارمی گرفتند. این امر مشخصاً یک معنا و نتیجه داشت : تبدیل آمریکا و شوروی به دو ابرقدرت جهانی و آقایان جهان دوقطبی

۱۴- تسلط بر منابع نفتی کشورها و مناطق نفت خیز جهان

تفکرات نظامی-استراتژیک ایالات متحده خصوصاً بعد از جنگ جهانی دوم دچار تحولات بنیادی شد. یکی از استراتژی های در پیش گرفته شده توسط آمریکا در دوران پس از جنگ، اقداماتی در جهت تسلط بر منابع نفتی در کشورها و مناطق مختلف جهان بود.

در این میان منابع نفتی مناطقی نظیر خاورمیانه و خلیج فارس به دلیل حجم بالای منابع ذخیر ی نفتی جهان ( ۶۶ درصد منابع نفت جهان ) ، ارزان بودن و حمل آسان به شدت مورد توجه آمریکا قرار گرفت و سهم مهمی ‌در استراتژی انرژی ایالات‌متحده ایفا کرد.

میادین نفتی خاورمیانه

تحت این راهبرد شرکت های نفتی آمریکایی توانستند از طرق گوناگون عملاً کنترل بخش قابل توجه منابع نفتی کشورهایی نظیر عربستان سعودی ، عراق ، امارات ، عمان ، قطر و ایران ( قبل از انقلاب ۵۷ ) را بدست گیرند.

از جمله اقدامات آمریکا برای تسلط و نفوذ بر منابع نفتی که عمدتا در مناطق بی‌ثبات به لحاظ سیاسی قرار گرفته بودند، مداخلات سیاسی و نظامی ‌و به اجرا گذاشتن پروژه های مختلف در این مناطق بود. ارسال کمک و حمایت از کشورهای نفت خیز در راستای تسلط بر منابع نفتی از دیگر سیاست‌ها و اقداماتی بود که در این زمان در پیش گرفته شد.

۱۵- مداخلات در امور دیگر کشورها از طریق جنگ ، کودتا و راه اندازی انقلاب

 

بدون شک یکی از دلایل افزایش و توسعه قدرت آمریکا در عرصه جهانی ، مداخلات مستقیم و غیرمستقیم این کشور در دیگر کشورهای جهان با هدف تامین منافع خود بوده است . آمریکا خصوصا در قرن اخیر بدنبال تصاحب و کنترل منابع و ثروت های کشورهای هدف یا تامین اهداف ژئوپلوتیک ،با مداخله در امور دیگر کشورها ، حکومت های غیر همسو با خود را به طرق مختلف از قبیل جنگ ، کودتا و انقلاب کنار زده و یا بالعکس از حکومت ها و دیکتاتور های همسو با خود دفاع کرده است .

مداخله‌های ایالات متحده آمریکا در امورات داخلی دیگر کشورها از قرن ۱۹ آغاز شد و شامل کلیه تلاش‌های علنی و مخفیانه ( نظامی ، سیاسی ، اطلاعاتی ) با هدف تغییر نظام  یا جایگزینی یا حفظ دولت‌ها و افراد مدنظر در دیگر کشورهای جهان در راستای تامین منافع آمریکا می‌شود.

این روند باعث شد تا در قرن ۲۰ میلادی، آمریکا در کشورهای بسیاری نظیر پاناما، هندوراس، نیکاراگوئه، مکزیک، هاییتی و جمهوری دومینیکن ، دولت‌های دوست و حامی خود را مستقر کرده یا به حکومت این کشورها طبق خواست خود شکل دهد.

آمریکا در قرن گذشته ، فقط در منطقه ی آمریکای لاتین بیش از ۵۶ مورد مداخله ی مستقیم نظامی و اطلاعاتی را در کشورهای این منطقه به نام خود ثبت کرده است.

 

بعد از جنگ جهانی دوم، ایالات متحده حوزه جغرافیایی تلاش‌هایش را برای تغییر رژیم به شدت توسعه داد و وارد رقابت با اتحاد جماهیر شوروی برای به دست گرفتن رهبری جهان و پیروزی در جنگ سرد شد. از مهم‌ترین عملیات‌های این دوره می‌توان به کودتای ۲۸ مرداد با هدف تغییر نظام دموکراتیک ایران و روی کارآوردن محمد رضا پهلوی، عملیات خلیج خوک‌ها با هدف تغییر نظام کوبا و به زیر کشیدن فیدل کاسترو، حمایت از کشتار جمعی ضدکمونیستی اندونزی در دهه ۱۹۶۰ و پشتیبانی از جنگ کثیف در آرژانتین اشاره کرد.

علاوه بر این، آمریکا در تعیین نتایج انتخابات‌ بسیاری از کشورهای دیگر مداخله کرده‌است. برای نمونه می‌توان به مداخله در انتخابات ژاپن در دهه‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ برای حفظ حزب مورد نظر خود در قدرت به وسیله کمک‌های مالی مخفیانه، در فیلیپین برای پیشبرد کمپین ریاست جمهوری رامون ماگسایسای در سال ۱۹۵۳ و در لبنان برای کمک به احزاب مسیحی در سال ۱۹۵۷ اشاره کرد. ایالات متحده در بین سال‌های ۱۹۴۶ تا ۲۰۰۰ حداقل ۸۱ عملیات مخفی یا آشکار برای مداخله در نتیجه انتخابات سایر کشورها انجام داده است.

هم چنین پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی نیز آمریکا جنگ‌هایی را برای اشغال یا تغییر دولت های تعدادی از کشورهای جهان رهبری یا حمایت کرده‌است. انگیزه مطرح‌شده از سوی آمریکا برای این مداخلات، مواردی نظیر جنگ علیه تروریسم نظیر جنگ علیه افغانستان و از بین بردن سلاح های کشتار جمعی نظیر جنگ علیه عراق و اشغال این کشورها بود.

۱۶- اختصاص بالاترین بودجه نظامی و راه اندازی بزرگ ترین ارتش جهان

 

 

یکی دیگر از علل ابرقدرتِی آمریکا در جهان، اختصاص بودجه ی نظامیِ بالا و به تبع آن ایجاد بزرگ ترین ارتش جهان است. آمریکا با اختصاص بیش از ۷۷۰ میلیارد دلار بودجه به بخش نظامی خود( در سال ۲۰۲۱) ، به تنهایی و با اختلاف بالاترین بودجه نظامی را در میان دیگر کشورهای جهان داراست. جالب است بدانید رقم بودجه نظامی آمریکا حدوداً برابری میکند با بودجه ی نظامی ۱۱ کشور شامل چین ، هند ، روسیه ، انگلستان ، عربستان سعودی ، فرانسه ، ژاپن ، کره جنوبی ، ایتالیا و استرالیا !

این میزان بودجه تقریباً معادل ۳۹ درصد از کل هزینه‌های نظامی دنیا و چهاردهمین از نظر نسبت هزینه‌های نظامی به میزان تولید ناخالص داخلی در بین کشورهای جهان با ۳٫۴ درصد کل تولید ناخالص داخلی آمریکاست . تعداد نیروهای مسلح آمریکا نیز نزدیک به سه میلیون نفر است که حدود ۶۰۰ هزار نفر از آن‌ها نیروی ذخیره هستند که نسبت به میانگین نیروهای ذخیرهٔ دیگر کشورها، ۶۰ درصد بیشتر است. تعداد نیروی مسلح فعال در آمریکا در سال ۲۰۲۱، حدود ۱٬۳۴۶٬۴۰۰ نفر برآورد شده‌است و آمریکا در جایگاه سوم از نظر تعداد پرسنل نظامی فعال قرار دارد.

همچنین اختصاص چنین بودجه ی بالایی به بخش نظامی ، باعث برتری قابل توجه آمریکا از لحاظ تجهیزات و ادوات نظامی نسبت به دیگر قدرت های جهانی شده است .

ازنظر قدرت هوایی، ارتش ایالات متحده ۱۳ هزار و ۲۳۳ هواپیمای نظامی، یک هزار و ۹۵۶ جنگنده، ۷۶۱ هواپیمای تهاجمی، بیش از ۹۴۵ هواپیمای باری نظامی، ۲ هزار و ۷۶۵ هواپیمای آموزشی و ۵ هزار و ۴۳۶ بالگرد نطامی از جمله  ۹۰۴ بالگرد تهاجمی دارد.

ارتش آمریکا علاوه بر یک هزار و ۳۶۵ سامانه موشک انداز، بیش از ۶ هزار و ۱۰۰ تانک، ۴۰ هزار خودروی زرهی، یک هزاز و ۵۰۰ توپ خودران و بیش از یک هزار و ۳۴۰ توپخانه میدانی دارد.

از نظر قدرت دریایی، ناوگان دریایی آمریکا ۴۹۰ فروند شناور شامل ۱۱ ناو هواپیمابر، ۹۲ ناوشکن و ۶۸ زیردریایی و ۸ مین جمع کن در اختیار دارد.

هم چنین از نظر قدرت هسته ای که عامل تعیین کننده توازن قدرت بین کشورها است، براساس گزارش موسسه Atomic Scientists’ Nuclear Notebook  ،  آمریکا با ۵ هزار و ۸۰۰ سلاح هسته ای در کنار روسیه با ۶ هزار و ۳۷۰ سلاح هسته ای ، در صدر دارندگان سلاح های هسته ای جهان قرار دارند.

۱۷- فروش تجهیزات جنگی به طرفین تنش ها و جنگ ها

 

آمریکا همان طور که با فروش سلاح و تجهیزات جنگی در جنگ جهانی دوم توانست نظام اقتصادی خود را دگرگون کند، در مقطع پس از جنگ نیز با ادامه ی همان روند توانست اقتصاد خود را کماکان از طریق تجارت تولید و فروش سلاح رشد و توسعه دهد .

این یک واقعیت است که بخش قابل توجهی از اقتصاد آمریکا ، وابسته به صنایع تسلیحات نظامی است . در سال ۲۰۱۸ میلادی ۱۶.۴% از اقتصاد آمریکا به وسیله فروش جنگ افزار تامین شد. تامین مخارج در ۳ ایالت کارولینای شمالی، اوهایو و ماساچوست به فروش جنگ افزار های تولیدی وابسته است و تقریبا ۱۰ میلیون آمریکایی به صورت مستقیم و غیر مستقیم شغلی در ارتباط با صنعت تولید ادوات و تجهیزات جنگی دارند.

این وابستگی اقتصاد آمریکا به صنایع نظامی منجر شده تا آمریکا همواره نیاز به فرصت ها و بهانه هایی برای فروش تسلیحات خود به دیگر کشورهای جهان داشته باشد.  آن ها یا این فرصت ها را خود خلق میکنند ( راه اندازی جنگ ) و یا شرایطش را برای دیگران محیا میکنند ( حمایت از تنش ها و درگیری ها) . مثلا :

  • فروش سلاح به نیرو های شورشی مخالف دولت ها در کشور هایی نظیر: اریتره، سومالی، اتیوپی، مصر، سوریه، افغانستان و …
  • فروش سلاح به منظور محافظت از یک کشور در برابر سایر کشور ها مانند: فروش سلاح و تجهیزات نظامی به تایوان در مقابل چین، عربستان در مقابل ایران، اکراین در مقابل روسیه، کره جنوبی در مقابل کره شمالی و …
  • فروش سلاح به کشور های در حال جنگ مانند: عربستان در جنگ با یمن، بوسنی و هرزگوین در جنگ با  صربستان، افغانستان در جنگ با شوروی و فروش سلاح به عراق در مقابل ایران که به اقتصاد آمریکا در دهه ۸۰ میلادی کمک کرد تا مسئله بیکاری و رکود را مرتفع کند.

۱۸حضور نظامی و توسعه پایگاه های نظامی در سراسر جهان

پس از جنگ جهانی دوم آمریکا شروع به گسترش پایگاه های نظامی خود در اروپا و شمال شرق آسیا کرد تا با شوروی مقبله کند. همین موضوع سنگ بنای گسترش پایگاه های نظامی آمریکایی در خارج از مرزهای آمریکا شد.

 

اکنون ارتش آمریکا با بیش از ۷۵۰ پایگاه نظامی در نقاط مختلف جهان ، به یکی از بزرگترین و یا حتی قدرتمند ترین سازمان های کره زمین در تاریخ بشریت تبدیل شده است . این گستردگی نظامی در سراسر جهان ، علاوه بر اینکه امکان مداخله و اعمال نفوذ آمریکا در کشورهای میزبان را فراهم کرده است ، این امکان را برای آمریکا ایجاد کرده که به سرعت بتواند به حالت جنگی درآمده و علیه دیگر کشورها از ابزارها و قدرت نظامی خود استفاده کند.

۱۹- تسلط بر بازارهای فرهنگی جهان و افزایش قدرت نرم

 

بی شک یکی از دلایل ابرقدرت شدن آمریکا ، قدرت نمایی و یکه تازی این کشور در عرصه ی قدرت نرم و صنعت فرهنگ است . آمریکا توانست از طریق صنعت سینما (هالییود) و صنعت موسیقی ، بازارهای فرهنگی و به تبع آن سلایق و سبک زندگی مردمان کشورهای جهان را از آن خود کند .

سینمای آمریکا به سرعت یک نیروی غالب در این صنعت نوظهور شد.در خلال جنگ جهانی اول هالیوود تبدیل به پایتخت سینمایی جهان شد.جالب است بدانید که قدرت یابی سینمای آمریکا نیز مرهون غیرآمریکایی ها و مهاجران است. از سال ۱۹۰۱ که صنعت فیلمسازی به صورت بسیار محدود در بندر نیویورک شکل گرفت تا یک دهه پس از آن که کالیفرنیا مهد سینما شد، این بزرگان سینمای کشورهایی مثل آلمان و فرانسه و انگلستان بودند که عوامل تولید را در آمریکا فراهم می‌کردند. در واقع کمپانی‌هایی مثل یونایتد آرتیستز، والت دیسنی و بعدها برادران وارنر، کلمبیا، پارامونت و غیره همگی بر اساس این طرز تفکر بنیاد نهاده و گسترش یافتند.

در همان ابتدای دهه ۱۹۱۰ تقسیم کاری نانوشته ای صورت گرفت. استودیوها را آمریکایی راه می‌انداختند اما عوامل ساخت و ساز غیر آمریکایی یا تازه واردان بودند. چارلی چاپلین که از انگلستان آمده بود از مهم‌ترین و تاثیرگذارترین هنرمندانی است که در ۱۹۱۲ در سینمای آمریکا جا افتاد و باعث شد سهم سینمای این کشور به رشدی فراوان در آن بازه زمانی برسد

برتری آمریکا در عرصه ی سینما و موسیقی  و بصورت کلی صنایع فرهنگی علاوه بر منافع اقتصادی ، برای آمریکا مطلوبیت بالای فرهنگ و سبک زندگی را در اقصی نقاط جهان به ارمغان آورد و به تبع آن تصویر بین المللی آمریکا را ارتقا بخشید.  تصویر «سرزمین رؤیاها» ، «رهبر منجی جهانی» ، «سرزمین فرصت ها» «سرزمین آزادی» ، «سرزمین رفاه و کامیابی» نمونه ی بارز تصاویری است که آمریکا توانست از طریق هالییود  برای خود ایجاد کند. این امر برای آمریکا دو دستاورد  مشخص داشت : افزایش قدرت ، مطلوبیت و نفوذ آمریکا در کشورهای دیگر جهان و سیل مهاجران و نیروی کار به آمریکا برای دستیابی به زندگی بهتر

۲۰- تبدیل شدن آمریکا به مقصد اول مهاجران

 

جز وسعتِ جغرافیایی، اقتدارِ نظامی، و همپیمانان و پایگاههایی که آمریکا در سراسرِ دنیا دارد، یکی از عوامل اصلی افزایش قدرت آمریکا تبدیل شدن این کشور به مقصد اول مهاجران شامل دانشمندان، نخبگان و نیروی کار متخصص است. نظرسنجی‌ها نشان می‌دهد ۱۵درصد جمعیت بزرگسالان جهان، یعنی حدود ۷۵۰میلیون نفر اگر شانس داشته باشند مایل اند مهاجرت کنند. پر طرفدارترین مقصد برای مهاجرت ایالات متحده‌است که ۲۱درصد از آن۷۵۰میلیون نفر دوست دارند به آنجا مهاجرت کنند.

این واقعیت سبب شده آمریکا در قرن گذشته همواره  به منابع نیروی انسانی باکیفیت از اقصی نقاط جهان دسترسی داشته باشد و همین امر یکی از دلایل اصلی برتری علمی و تفوقِ تکنولوژی آمریکا در جهان و به تبع آن رشد اقتصاد و قدرتمند شدن این کشور شده است. بسیاری از پیشرفت های تکنولوژیک و راهبردی منجر به افزایش قدرت آمریکا مرهون همین مهاجران بوده است . مثلاً بمب اتم را یک مهاجر یهودی-آلمانی به نام رابرت اوپنهایمر با کمک یک مهاجر ایتالیایی به نام انریکو فرمی اختراع کردند.  هم چنین دانشمندان تاریخ سازی نظیر انیشتین از جمله این مهاجران بودند.

 

 

پیشتازیِ آمریکا در دریافتِ جوایزِ نوبل از آغاز (۱۹۰۱) تا کنون (۲۰۱۳) نیز گرچه بهترین نشانه از این واقعیت نیست، اما به قدرِ کافی گویاست.بیشترین نوبل هایی که آمریکا تا کنون گرفته در زمینه های علمی بوده است. این کشور با اینکه ۴ درصدِ جمعیتِ دنیا را دربر دارد، اما ۳۴ درصدِ دریافت‌کنندگانِ نوبل را تشکیل می دهد. بر اساس گزارش Forbes از سال ۲۰۰۰، ۴۰% جوایز نوبل توسط آمریکایی‌ها در زمینه‌هایی مثل شیمی، پزشکی و فیزیک دریافت شد (۳۱ از ۷۸ تا) که مهاجر بودند.

ثروت، رفاه ، اقتصادی که خلاقیت‌آفرین است، آموزش، سرمایه‌گذاری های عظیمِ ایالتی و خصوصی بر روی برنامه های تحقیقاتی،  دموکراسی و آزادی های اجتماعی  و در رأس آن انگاره ی «آمریکا سرزمین رؤیاها» و شعار «رؤیای آمریکایی» که قرار است بر اساس آن این قابلیت را برای هر شهروند آمریکا فراهم شود تا فارغ از طبقه اجتماعی یا شرایط زاده شدنش به بالاترین سطح رفاه و ثروت برسد ، دست به دستِ هم داده اند که آمریکا نزد مهاجران مقصد جذابی باشد .

 

در همین رابطه مشاهده کنید:

 

 

مطالب مرتبط