با استاد راهنمایم ساعت هشت صبح جلسه دارم. از وقتی که برای فرصت مطالعاتی طولانی رفته به گوگل، چارهای جز این نیست که یا اول صبح یا دم غروب جلسه داشته باشیم.
مطالعهنمایش محبت در آمریکا (قسمت اول)
۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۷آخرین افشاگری که کمپین ترامپ را به روسیه متصل می کند
۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۷همسفر شراب (قسمت نهم _ روزگار سیاه)
مشاهده صفحه روایت ایرانیان از آمریکابعد از ظهر که میشود تصمیم میگیریم با همسرم سری به فروشگاه زنجیرهای کاستکو بزنیم.
فروشگاه در شرق منهتن است (هارلم شرقی). با نگاه به نقشه تصمیم میگیریم پیاده از خیابان ۱۱۶ به سمت شرق برویم. خیابانهای مورنینگساید، هشتم تا اول و چند خیابان دیگر در تقاطع راه وجود دارد. راه که میافتیم و هر چه قدر به شرق نزدیکتر میشویم بوی تعفن و ساختمانهای کهنه بیشتر نمایان میشود. تنوع رنگ هم بیشتر میشود.
زنان با لباس آفریقایی، مردان با عرقچینهای مسلمانی، زنان و مردان با لباس مالزیایی و بیشتر افراد سیاهپوست.
کاستکو دقیقاً در کنار رودخانه قرار دارد.
فروشگاهی بزرگ در طبقهٔ دوم ساختمانی به اندازهٔ یک سوله. وارد که میشویم در بخشهای مختلف وسایل به صورت عمده فروخته میشود.
نیم ساعتی میچرخیم ولی چیزی عایدمان نمیشود.
بیرون که میآییم هوا تاریک شده است.
کمی که پیاده میرویم پاهایمان اعتراض میکنند. کنار یکی از ایستگاههای اتوبوس میایستیم. سوار میشویم.
تنها پولی که دارم اسکناس صد دلاری است. راننده میگوید یا باید دقیقاً به مقدار دو و ربع دلار (۹ ربع) سکه بیندازم یا کارت مترو بکشم. میگویم ندارم و قبول میکند که رایگان سوار شویم.
بعداْ یک بار دیگر هم دچار این مشکل شدیم که این بار رانندهٔ محترم ایستگاه بعدی ما را پیاده کرد و گفت بروید بلیط بخرید و با اتوبوس بعدی بیایید.
فروشگاه در شرق منهتن است (هارلم شرقی). با نگاه به نقشه تصمیم میگیریم پیاده از خیابان ۱۱۶ به سمت شرق برویم. خیابانهای مورنینگساید، هشتم تا اول و چند خیابان دیگر در تقاطع راه وجود دارد. راه که میافتیم و هر چه قدر به شرق نزدیکتر میشویم بوی تعفن و ساختمانهای کهنه بیشتر نمایان میشود. تنوع رنگ هم بیشتر میشود.
زنان با لباس آفریقایی، مردان با عرقچینهای مسلمانی، زنان و مردان با لباس مالزیایی و بیشتر افراد سیاهپوست.
کاستکو دقیقاً در کنار رودخانه قرار دارد.
فروشگاهی بزرگ در طبقهٔ دوم ساختمانی به اندازهٔ یک سوله. وارد که میشویم در بخشهای مختلف وسایل به صورت عمده فروخته میشود.
نیم ساعتی میچرخیم ولی چیزی عایدمان نمیشود.
بیرون که میآییم هوا تاریک شده است.
کمی که پیاده میرویم پاهایمان اعتراض میکنند. کنار یکی از ایستگاههای اتوبوس میایستیم. سوار میشویم.
تنها پولی که دارم اسکناس صد دلاری است. راننده میگوید یا باید دقیقاً به مقدار دو و ربع دلار (۹ ربع) سکه بیندازم یا کارت مترو بکشم. میگویم ندارم و قبول میکند که رایگان سوار شویم.
بعداْ یک بار دیگر هم دچار این مشکل شدیم که این بار رانندهٔ محترم ایستگاه بعدی ما را پیاده کرد و گفت بروید بلیط بخرید و با اتوبوس بعدی بیایید.
مطالب مرتبط
همسفر شراب (قسمت سیوهشتم-بخش اول)
۳۰ شهریور ۱۴۰۱
دو خانم جوان که مثل لبنانیها چادر سیاه سر کردهاند و چند خانم محجبهٔ دیگر. باید برگردیم به سرسرا برای گرفتن دفترچهٔ برنامهٔ همایش.
مطالعهسوالات معلم
۲۹ شهریور ۱۴۰۱
معلم دبستان این سوالات رو قبل از شروع شدن سال تحصیلی از والدین پرسیده است
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیوهفتم-بخش اول)
۱۵ شهریور ۱۴۰۱
صبح زود راهی دیترویت میشویم. صبح آنقدر زود است که جاده خلوت باشد و من، تنها بیدار جاده که پشت فرمان نشستهام و بقیه خوابند.
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیو ششم-بخش پنجم)
۳۰ مرداد ۱۴۰۱
میخواهد خانهاش را بفروشد. میپرسم هنوز زیر قرض بانک است؟ میگوید بله. کنجکاو میشوم در مورد نرخ سود بانکها. میگوید خیلی ساده است. قرار بوده ۲۰ سال و هر ماهی ۲۵۰۰ دلار بدهیم برای خانهای که ۲۵۰ هزار دلار میارزد.
مطالعهآخرین مطالب
همسفر شراب (قسمت نهم _ روزگار سیاه)
مشاهده صفحه روایت ایرانیان از آمریکابعد از ظهر که میشود تصمیم میگیریم با همسرم سری به فروشگاه زنجیرهای کاستکو بزنیم.
فروشگاه در شرق منهتن است (هارلم شرقی). با نگاه به نقشه تصمیم میگیریم پیاده از خیابان ۱۱۶ به سمت شرق برویم. خیابانهای مورنینگساید، هشتم تا اول و چند خیابان دیگر در تقاطع راه وجود دارد. راه که میافتیم و هر چه قدر به شرق نزدیکتر میشویم بوی تعفن و ساختمانهای کهنه بیشتر نمایان میشود. تنوع رنگ هم بیشتر میشود.
زنان با لباس آفریقایی، مردان با عرقچینهای مسلمانی، زنان و مردان با لباس مالزیایی و بیشتر افراد سیاهپوست.
کاستکو دقیقاً در کنار رودخانه قرار دارد.
فروشگاهی بزرگ در طبقهٔ دوم ساختمانی به اندازهٔ یک سوله. وارد که میشویم در بخشهای مختلف وسایل به صورت عمده فروخته میشود.
نیم ساعتی میچرخیم ولی چیزی عایدمان نمیشود.
بیرون که میآییم هوا تاریک شده است.
کمی که پیاده میرویم پاهایمان اعتراض میکنند. کنار یکی از ایستگاههای اتوبوس میایستیم. سوار میشویم.
تنها پولی که دارم اسکناس صد دلاری است. راننده میگوید یا باید دقیقاً به مقدار دو و ربع دلار (۹ ربع) سکه بیندازم یا کارت مترو بکشم. میگویم ندارم و قبول میکند که رایگان سوار شویم.
بعداْ یک بار دیگر هم دچار این مشکل شدیم که این بار رانندهٔ محترم ایستگاه بعدی ما را پیاده کرد و گفت بروید بلیط بخرید و با اتوبوس بعدی بیایید.
فروشگاه در شرق منهتن است (هارلم شرقی). با نگاه به نقشه تصمیم میگیریم پیاده از خیابان ۱۱۶ به سمت شرق برویم. خیابانهای مورنینگساید، هشتم تا اول و چند خیابان دیگر در تقاطع راه وجود دارد. راه که میافتیم و هر چه قدر به شرق نزدیکتر میشویم بوی تعفن و ساختمانهای کهنه بیشتر نمایان میشود. تنوع رنگ هم بیشتر میشود.
زنان با لباس آفریقایی، مردان با عرقچینهای مسلمانی، زنان و مردان با لباس مالزیایی و بیشتر افراد سیاهپوست.
کاستکو دقیقاً در کنار رودخانه قرار دارد.
فروشگاهی بزرگ در طبقهٔ دوم ساختمانی به اندازهٔ یک سوله. وارد که میشویم در بخشهای مختلف وسایل به صورت عمده فروخته میشود.
نیم ساعتی میچرخیم ولی چیزی عایدمان نمیشود.
بیرون که میآییم هوا تاریک شده است.
کمی که پیاده میرویم پاهایمان اعتراض میکنند. کنار یکی از ایستگاههای اتوبوس میایستیم. سوار میشویم.
تنها پولی که دارم اسکناس صد دلاری است. راننده میگوید یا باید دقیقاً به مقدار دو و ربع دلار (۹ ربع) سکه بیندازم یا کارت مترو بکشم. میگویم ندارم و قبول میکند که رایگان سوار شویم.
بعداْ یک بار دیگر هم دچار این مشکل شدیم که این بار رانندهٔ محترم ایستگاه بعدی ما را پیاده کرد و گفت بروید بلیط بخرید و با اتوبوس بعدی بیایید.
مطالب مرتبط
همسفر شراب (قسمت سی و هشتم-بخش دوم)
۱۵ مهر ۱۴۰۱
با استاد راهنمایم ساعت هشت صبح جلسه دارم. از وقتی که برای فرصت مطالعاتی طولانی رفته به گوگل، چارهای جز این نیست که یا اول صبح یا دم غروب جلسه داشته باشیم.
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیوهشتم-بخش اول)
۳۰ شهریور ۱۴۰۱
دو خانم جوان که مثل لبنانیها چادر سیاه سر کردهاند و چند خانم محجبهٔ دیگر. باید برگردیم به سرسرا برای گرفتن دفترچهٔ برنامهٔ همایش.
مطالعهسوالات معلم
۲۹ شهریور ۱۴۰۱
معلم دبستان این سوالات رو قبل از شروع شدن سال تحصیلی از والدین پرسیده است
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیوهفتم-بخش اول)
۱۵ شهریور ۱۴۰۱
صبح زود راهی دیترویت میشویم. صبح آنقدر زود است که جاده خلوت باشد و من، تنها بیدار جاده که پشت فرمان نشستهام و بقیه خوابند.
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیو ششم-بخش پنجم)
۳۰ مرداد ۱۴۰۱
میخواهد خانهاش را بفروشد. میپرسم هنوز زیر قرض بانک است؟ میگوید بله. کنجکاو میشوم در مورد نرخ سود بانکها. میگوید خیلی ساده است. قرار بوده ۲۰ سال و هر ماهی ۲۵۰۰ دلار بدهیم برای خانهای که ۲۵۰ هزار دلار میارزد.
مطالعهآخرین مطالب
ما به ملتی با بیماری مزمن خشونت، تنهایی، افسردگی ، تفرقه و فقر تبدیل شدهایم
۲۰ اسفند ۱۴۰۲
ما به ملتی با بیماری مزمن خشونت، تنهایی، افسردگی ، تفرقه و فقر تبدیل شدهایم ویدئوهای تحلیلی رابرت اف کندی...
مطالعهمستند وضعیت شکست ( Fail State )
۱۵ اسفند ۱۴۰۲
مستند وضعیت شکست Fail State کارگردان : الکس شبانو محصول : سال 2017 آمریکا ژانر : اجتماعی زبان: انگلیسی -...
مطالعهاصلی ترین عوامل شکل گیری اتحاد میان آمریکا و اسرائیل
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
اصلی ترین عوامل شکل گیری اتحاد میان آمریکا و اسرائیل ویدئوهای تحلیلی منبع : شبکه الجزیرهآمریکا همیشه مهمترین متحد اسرائیل...
مطالعهچرا نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا اینقدر به اسرائیل اهمیت می دهند؟
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
چرا نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا اینقدر به اسرائیل اهمیت می دهند؟ ویدئوهای تحلیلی منبع : رسانه UNPacked از اوباما تا...
مطالعهداستان اسرائیل چگونه برای مردم آمریکا روایت شده است؟
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
داستان اسرائیل چگونه برای مردم آمریکا روایت شده است؟ ویدئوهای تحلیلی منبع : شبکه الجزیرهدر این این ویدئو از برنامه...
مطالعه