پمب بنزین ها در آمریکا
۲۰ اسفند ۱۳۹۶
همسفر شراب (قسمت هفتم – حتی اگر یک نخ سیگار )
۲۰ اسفند ۱۳۹۶
پمب بنزین ها در آمریکا
۲۰ اسفند ۱۳۹۶
همسفر شراب (قسمت هفتم – حتی اگر یک نخ سیگار )
۲۰ اسفند ۱۳۹۶

ویزای دانشجویی آمریکا(قسمت آخر)

مشاهده صفحه روایت ایرانیان از آمریکا
اسمم رو صدا کردند که برم باجه ۵. با آفیسر سلام کردم و گفتم ویزای ما روز مصاحبه تائید شده بود و من دیگه نمیتونم در شیلی بمونم. توضیح دادم که من و خانمم هر دو دانشجو هستیم و پسرم مدرسه میره و همینجوری یک ماه رو از دست دادیم. گفتم من برای ریسرچ اومده بودم شیلی و الان هم دانشگاه تعطیله و ما هیچ دلیلی برای اقامت بیشتر در شیلی نداریم. آفیسر گفت ویزای شما تحت بررسی هست ولی سعی میکنم تا روز پروازتون (۶ روز دیگه) ویزا رو صادر کنم ...

به کمک اساتید دانشگاه یک دکتر خوب برای دخترم پیدا کرده بودم که مریضی‌ دخترم رو درست تشخیص داد و حالش خوب شده بود. مادر همسرم هم که چند روزی بود جواب تلفن‌های ما رو نمی‌داد، بالاخره باهامون صحبت کرد ولی می‌پرسید که ما کی برمیگردیم ایران؟! سوال سختی بود، خودمون هم نمی‌دونستیم....

روز جمعه گذشت و خبری از ویزا نشد. روز دوشنبه به سفارت ایمیل زدم و پیگیر ویزا شدم. توضیح دادم که پرواز ما پس‌فردا، چهارشنبه هست، ولی جوابی نیومد. سه‌شنبه هم دوباره به سفارت ایمیل زدم و پیگیر ویزا شدم ولی بی فایده بود...

سه‌شنبه شب که خوابیدم، نصفه شب از خواب بیدار شدم و دیگه از نگرانی خوابم نمی‌برد‌. واقعا دیگه نمی‌تونستیم در شیلی بمونیم. یاد استخاره زمان تعویض بلیط افتادم. اون موقع استخاره کرده بودم که ۴ هفته بلیط رو عقب بندازم، خوب اومده بود: رحمتی از طرف خدا میاد و مشکلت حل میشه...

حدود ساعت ۹ صبح بود که گفتم ایمیل زدن فایده نداره، باید برم سفارت. رفتم سفارت و با بهانه‌ گرفتن پاسپورت خانمم رفتم داخل. به خانمی که باجه ۴ بود گفتم ما امروز پرواز داریم و شما حتی ویزای خانمم رو هم ندادین! رفت با آفیسر صحبت کرد و گفت واشنگتن گفته تا ویزای خودت آماده نشه، ویزای خانمت رو هم صادر نکنیم!!! گفتم میخوام با آفیسر صحبت کنم.

بعد از چند دقیقه رفتم باجه ۵ و به افیسر گفتم قول داده بودی که تا امروز ویزای ما رو بدی و ما امشب ساعت ۱۱ پرواز داریم! گفت عه! امشب پرواز دارید؟ نمی‌تونی عوضش کنی؟ گفتم برای هر بار تعویض پرواز، باید جریمه بدم و یکبار این کار رو کردم و ضمنا اصلا دیگه نمیخوام شیلی بمونم! آفیسر گفت بزار دوباره الان ایمیل بزنم به واشنگتن و پیگیری کنم که آیا پروسه بررسی ویزا تموم شده یا نه. گفتم من همینجا می‌مونم تا بهم جواب بدین. گفت برو ولی تا بعد از ظهر خبرت میکنم که چی میشه...

از سفارت که اومدم بیرون دوباره یاد اون استخاره افتادم. هیچ خبری از حل مشکل و رحمت خدا نبود... خونه که رسیدم به خانمم گفتم وسایل رو جمع کن چون حتی اگر ویزا ندن باید خونه رو امشب تحویل بدیم. بله یه مشکل دیگه به مشکلات‌مون اضافه شد: پیدا کردن یک خونه جدید...

حتما حدس می‌زنید! آدم در این جور مواقع، در نماز حواسش بیشتر جَمعه، چون امیدش از هر جای دیگری قطع شده... بین نماز ظهر و عصر دعای استغاثه به امام زمان رو هم خوندم... نماز عصر که تموم شد حدود ساعت ۳ بعد از ظهر بود. موبایلم رو که برداشتم دیدم سفارت ایمیل زده که پاسپورت‌ها آماده‌اس، سریع بیا سفارت!! گفتم ای خدا قربونت برم که چقدر مهربونی! چقدر خوبه که همه جا میشه با خدا صحبت کنی و اون می‌شنوه! چقدر خوبه که میتونی با واسطه رحمت الاهی، یعنی امام زمان ارتباط برقرار کنی...

پاسپورت‌ها رو که گرفتم از سفارت اومدم بیرون و با خانمم تماس گرفتم و گفتم ویزای همه سینگل صادر شده. خانمم گفت بریم ایران! گفتم من الان چطوری بلیط ایران گیر بیارم؟ ۷ ساعت به پروازمون به سمت آمریکا مونده بود، باید سریع تصمیم می‌گرفتم! بین دو راهی ایران و آمریکا گیر کرده بودم، دوست داشتم بریم ایران و خانواده‌هامون رو ببینیم ولی بلیط گیر نیاوردم سریع وسایل رو جمع کردیم... ساعت ۹ شب رسیدیم فرودگاه.

رفتم ساک‌ها رو تحویل بدم که کارت سوار شدن به هواپیما رو بگیرم که خانمم گفت اگر الان بریم آمریکا، دیگه نمی‌تونیم تا آخر دکترا بریم ایران! گفتم بزار یک بار دیگه امتحان میکنم.... بعد از حدود ۴۰ دقیقه جستجوی آنلاین، در کمال ناباوری یک بلیط گیر آوردم که از طریق برزیل و ترکیه میرفت ایران! راستش به برکت "عزت پاسپورت"ی که برامون درست شده، گیر آوردن بلیط کار بسیار مشکلی بود، چون پروازهایی که در کشورهای دیگه توقف میکردند، اجازه ورود ایرانی‌ها بدون ویزای ترانزیت رو نمی‌دادند. وقتی در لحظات آخر این بلیط رو گیر آوردم، یاد این حدیث از حضرت علی علیه السلام افتادم که "خدا را شناختم از گسستن اراده‌ها و باز شدن گره‌ها".

پنج روز ایران موندیم و برگشتیم آمریکا...

در این سه بار که ویزای آمریکا گرفتم بهم ثابت شد که توکل به خدا جواب میده، ولی اونهایی که دست به سوی کدخدا دراز کردند هنوز کاسه چه کنم در دست دارند! خدایشان هدایت کناد...

پایان.

مطالب مرتبط

ویزای دانشجویی آمریکا(قسمت آخر)

مشاهده صفحه روایت ایرانیان از آمریکا
اسمم رو صدا کردند که برم باجه ۵. با آفیسر سلام کردم و گفتم ویزای ما روز مصاحبه تائید شده بود و من دیگه نمیتونم در شیلی بمونم. توضیح دادم که من و خانمم هر دو دانشجو هستیم و پسرم مدرسه میره و همینجوری یک ماه رو از دست دادیم. گفتم من برای ریسرچ اومده بودم شیلی و الان هم دانشگاه تعطیله و ما هیچ دلیلی برای اقامت بیشتر در شیلی نداریم. آفیسر گفت ویزای شما تحت بررسی هست ولی سعی میکنم تا روز پروازتون (۶ روز دیگه) ویزا رو صادر کنم ...

به کمک اساتید دانشگاه یک دکتر خوب برای دخترم پیدا کرده بودم که مریضی‌ دخترم رو درست تشخیص داد و حالش خوب شده بود. مادر همسرم هم که چند روزی بود جواب تلفن‌های ما رو نمی‌داد، بالاخره باهامون صحبت کرد ولی می‌پرسید که ما کی برمیگردیم ایران؟! سوال سختی بود، خودمون هم نمی‌دونستیم....

روز جمعه گذشت و خبری از ویزا نشد. روز دوشنبه به سفارت ایمیل زدم و پیگیر ویزا شدم. توضیح دادم که پرواز ما پس‌فردا، چهارشنبه هست، ولی جوابی نیومد. سه‌شنبه هم دوباره به سفارت ایمیل زدم و پیگیر ویزا شدم ولی بی فایده بود...

سه‌شنبه شب که خوابیدم، نصفه شب از خواب بیدار شدم و دیگه از نگرانی خوابم نمی‌برد‌. واقعا دیگه نمی‌تونستیم در شیلی بمونیم. یاد استخاره زمان تعویض بلیط افتادم. اون موقع استخاره کرده بودم که ۴ هفته بلیط رو عقب بندازم، خوب اومده بود: رحمتی از طرف خدا میاد و مشکلت حل میشه...

حدود ساعت ۹ صبح بود که گفتم ایمیل زدن فایده نداره، باید برم سفارت. رفتم سفارت و با بهانه‌ گرفتن پاسپورت خانمم رفتم داخل. به خانمی که باجه ۴ بود گفتم ما امروز پرواز داریم و شما حتی ویزای خانمم رو هم ندادین! رفت با آفیسر صحبت کرد و گفت واشنگتن گفته تا ویزای خودت آماده نشه، ویزای خانمت رو هم صادر نکنیم!!! گفتم میخوام با آفیسر صحبت کنم.

بعد از چند دقیقه رفتم باجه ۵ و به افیسر گفتم قول داده بودی که تا امروز ویزای ما رو بدی و ما امشب ساعت ۱۱ پرواز داریم! گفت عه! امشب پرواز دارید؟ نمی‌تونی عوضش کنی؟ گفتم برای هر بار تعویض پرواز، باید جریمه بدم و یکبار این کار رو کردم و ضمنا اصلا دیگه نمیخوام شیلی بمونم! آفیسر گفت بزار دوباره الان ایمیل بزنم به واشنگتن و پیگیری کنم که آیا پروسه بررسی ویزا تموم شده یا نه. گفتم من همینجا می‌مونم تا بهم جواب بدین. گفت برو ولی تا بعد از ظهر خبرت میکنم که چی میشه...

از سفارت که اومدم بیرون دوباره یاد اون استخاره افتادم. هیچ خبری از حل مشکل و رحمت خدا نبود... خونه که رسیدم به خانمم گفتم وسایل رو جمع کن چون حتی اگر ویزا ندن باید خونه رو امشب تحویل بدیم. بله یه مشکل دیگه به مشکلات‌مون اضافه شد: پیدا کردن یک خونه جدید...

حتما حدس می‌زنید! آدم در این جور مواقع، در نماز حواسش بیشتر جَمعه، چون امیدش از هر جای دیگری قطع شده... بین نماز ظهر و عصر دعای استغاثه به امام زمان رو هم خوندم... نماز عصر که تموم شد حدود ساعت ۳ بعد از ظهر بود. موبایلم رو که برداشتم دیدم سفارت ایمیل زده که پاسپورت‌ها آماده‌اس، سریع بیا سفارت!! گفتم ای خدا قربونت برم که چقدر مهربونی! چقدر خوبه که همه جا میشه با خدا صحبت کنی و اون می‌شنوه! چقدر خوبه که میتونی با واسطه رحمت الاهی، یعنی امام زمان ارتباط برقرار کنی...

پاسپورت‌ها رو که گرفتم از سفارت اومدم بیرون و با خانمم تماس گرفتم و گفتم ویزای همه سینگل صادر شده. خانمم گفت بریم ایران! گفتم من الان چطوری بلیط ایران گیر بیارم؟ ۷ ساعت به پروازمون به سمت آمریکا مونده بود، باید سریع تصمیم می‌گرفتم! بین دو راهی ایران و آمریکا گیر کرده بودم، دوست داشتم بریم ایران و خانواده‌هامون رو ببینیم ولی بلیط گیر نیاوردم سریع وسایل رو جمع کردیم... ساعت ۹ شب رسیدیم فرودگاه.

رفتم ساک‌ها رو تحویل بدم که کارت سوار شدن به هواپیما رو بگیرم که خانمم گفت اگر الان بریم آمریکا، دیگه نمی‌تونیم تا آخر دکترا بریم ایران! گفتم بزار یک بار دیگه امتحان میکنم.... بعد از حدود ۴۰ دقیقه جستجوی آنلاین، در کمال ناباوری یک بلیط گیر آوردم که از طریق برزیل و ترکیه میرفت ایران! راستش به برکت "عزت پاسپورت"ی که برامون درست شده، گیر آوردن بلیط کار بسیار مشکلی بود، چون پروازهایی که در کشورهای دیگه توقف میکردند، اجازه ورود ایرانی‌ها بدون ویزای ترانزیت رو نمی‌دادند. وقتی در لحظات آخر این بلیط رو گیر آوردم، یاد این حدیث از حضرت علی علیه السلام افتادم که "خدا را شناختم از گسستن اراده‌ها و باز شدن گره‌ها".

پنج روز ایران موندیم و برگشتیم آمریکا...

در این سه بار که ویزای آمریکا گرفتم بهم ثابت شد که توکل به خدا جواب میده، ولی اونهایی که دست به سوی کدخدا دراز کردند هنوز کاسه چه کنم در دست دارند! خدایشان هدایت کناد...

پایان.

مطالب مرتبط



آخرین مطالب