با استاد راهنمایم ساعت هشت صبح جلسه دارم. از وقتی که برای فرصت مطالعاتی طولانی رفته به گوگل، چارهای جز این نیست که یا اول صبح یا دم غروب جلسه داشته باشیم.
مطالعهپرتال الکترونیک بیمار در سیستم My Chart بیمارستان مکفارلند امریکا
۱۵ بهمن ۱۳۹۶سیستم کاری در آمریکا
۱۵ بهمن ۱۳۹۶ویزای دانشجویی آمریکا (قسمت هفتم)
مشاهده صفحه روایت ایرانیان از آمریکابه درخواست استادم و برای ریسرچ اومده بودم سانتیاگو پایتخت شیلی. دفعه سوم بود که برای ویزای آمریکا اقدام میکردیم. در روز مصاحبه افیسر گفت ویزای من و پسرم تایید شد ولی ویزای خانمم رو نداد. ویزای ما رو هم صادر نکرد تا مشکل خانمم حل شه. به دلیل عدم صدور ویزا در موعد مقرر، سفر ۴ هفتهای ما شد ۸ هفته. بلیط رو برای ۱۰ فوریه گرفتم بلکه ویزامون در این مدت صادر شه.
عدم صدور ویزا بعد از اجرایی شدن برجام عجیب بود. وبسایت Applyabroad رو چک کردم که ببینم تجربه سایر دانشجوهای ایرانی چطوری بوده. اینجا بود که فهمیدم این مشکل، تنها مشکل من نیست و ما "بیشماریم"!
تجارب بچهها نشون میداد که صدور ویزا نسبت به چند ماه پیش به مراتب بدتر شده و دلیلش قانون اخیر کنگره آمریکا بود. قانونی که بعد از عملیات تروریستی یه زوج عربستانی-پاکستانی در ایالت کالیفرنیا تصویب شد ولی به جای عربستانیها و پاکستانیها، ایرانیها رو تنبیه میکرد! ظاهرا آمریکا تفسیر دیگهای از بازی برد-برد داشت...
مدت اقامتمون در سانتیاگو طولانی شد و تصمیم گرفتیم یه سر به سفارت ایران بزنیم و حداقل چند تا ایرانی ببینیم. سفارت ایران در منطقهای بسیار زیبا واقع شده بود. یه جایی در حد نیاوران تهران، شاید هم خیلی بهتر! ساختمان بزرگ و خوبی هم داشتند... وقتی خواستیم برگردیم خونه، خیلی منتظر تاکسی شدیم ولی گیر نیاوردیم. یه دفعه به ذهنم رسید از اپلیکیشن Uber استفاده کنم. ظرف ۵ دقیقه یه ماشین خیلی خوب اومد همونجایی که ما وایساده بودیم. قیمتش هم از تاکسیهای سانتیاگو ارزونتر بود...
هر روز صبح میرفتم دانشگاه و عصر برمیگشتم. در این مدت خانمم و بچهها میموندن خونه و از خونه موندن خسته شده بودن، بخصوص دخترم دیگه خونه بمون نبود. یه پارک زیبا و بزرگ در نزدیکی محل اقامتمون بود ولی پر بود از سگهای ولگرد و خانمم بدون من کم پارک میرفت...
از ابتدای ماه فوریه تعطیلات تابستانی شیلی شروع شد و دانشگاه تعطیل بود. بلیط پرواز ما ۱۰ فوریه بود و مونده بودم این ۱۰ روز رو چه کار کنیم. اساتید دانشگاه بهم پیشنهاد دادن که بریم شهر زیبای Pucon در جنوب شیلی.
اون ایام خیلی شلوغ بود، بلیط هواپیما که نبود و بلیط اتوبوس هم به سختی پیدا میشد. اول فوریه شب هنگام، رفتیم ترمینال اتوبوس. غلغلهای بود. بلیط مستقیم برای Pucon گیر نیاوردم و مجبور شدم سه اتوبوس جداگانه بگیرم. ظهر دوم فوریه بعد از سفری طولانی رسیدیم به شهر پوکُن. از طریق سایت Airbnb جایی رو گرفته بودم و اونجا مستقر شدیم. بعد از ناهار و نماز، موبایلام رو چک کردم. سفارت آمریکا ایمیل زده بود که ویزای خانمم آماده شده! گفته بود پاسپورت رو بیارین که ویزا صادر شه. ظاهرا خوشی به ما نیومده بود! بعد از تحمل این همه سختیِ مسافرت باید سریع برمیگشتیم. ولی خب تایید ویزا خبر خوبی بود. یه شب در پوکُن موندیم و چهارشنبه برگشتیم سانتیاگو....
صبح پنجشنبه همه پاسپورتها رو برداشتم و رفتم سفارت و تحویل باجه ۴ دادم. خانمی که اونجا بود گفت فقط ویزای خانمت آمادهاس! خشکم زد که چی میگه. بهش گفتم ویزای ما که همون روز مصاحبه تایید شد. گفت اشتباه شده بود! پرسیدم منظورت چیه؟ گفت شما ایرانی هستین و واشنگتن گفته شما باید کلیر شی! عصبانی شدم و گفتم ما ۶ روز دیگه پرواز داریم به آمریکا و تازه شما بعد از ۵۰ روز به این فکر افتادین؟ گفت این مشکل به من ربطی نداره، میخوای با آفیسر صحبت کنی؟ گفتم بله لطفا. قرار شد منتظر شم تا خبرم کنن.
در فکر فرو رفتم و در ذهنم هزار مطلب جورواجور میومد. چرا عربستانیهای تروریست راحت ویزا میگیرن و ما مشکل داریم؟ چرا همیشه ما در مظان اتهامیم؟ چرا هیچ وقت غربیها با این سابقه وحشتناکشون در تضییع حقوق ایرانیها، اعم از کمک به صدام و شلیک به هواپیمای مسافربری ایران و ...، نباید حسن نیتشون رو نشون بدن؟ قرار بود مذاکرات هستهای رابطه ایران و غرب رو خوب کنه ولی بیشتر منجر به تعهدات یک طرفه ایران شده بود، و این یعنی "خسارت محض"!
عدم صدور ویزا بعد از اجرایی شدن برجام عجیب بود. وبسایت Applyabroad رو چک کردم که ببینم تجربه سایر دانشجوهای ایرانی چطوری بوده. اینجا بود که فهمیدم این مشکل، تنها مشکل من نیست و ما "بیشماریم"!
تجارب بچهها نشون میداد که صدور ویزا نسبت به چند ماه پیش به مراتب بدتر شده و دلیلش قانون اخیر کنگره آمریکا بود. قانونی که بعد از عملیات تروریستی یه زوج عربستانی-پاکستانی در ایالت کالیفرنیا تصویب شد ولی به جای عربستانیها و پاکستانیها، ایرانیها رو تنبیه میکرد! ظاهرا آمریکا تفسیر دیگهای از بازی برد-برد داشت...
مدت اقامتمون در سانتیاگو طولانی شد و تصمیم گرفتیم یه سر به سفارت ایران بزنیم و حداقل چند تا ایرانی ببینیم. سفارت ایران در منطقهای بسیار زیبا واقع شده بود. یه جایی در حد نیاوران تهران، شاید هم خیلی بهتر! ساختمان بزرگ و خوبی هم داشتند... وقتی خواستیم برگردیم خونه، خیلی منتظر تاکسی شدیم ولی گیر نیاوردیم. یه دفعه به ذهنم رسید از اپلیکیشن Uber استفاده کنم. ظرف ۵ دقیقه یه ماشین خیلی خوب اومد همونجایی که ما وایساده بودیم. قیمتش هم از تاکسیهای سانتیاگو ارزونتر بود...
هر روز صبح میرفتم دانشگاه و عصر برمیگشتم. در این مدت خانمم و بچهها میموندن خونه و از خونه موندن خسته شده بودن، بخصوص دخترم دیگه خونه بمون نبود. یه پارک زیبا و بزرگ در نزدیکی محل اقامتمون بود ولی پر بود از سگهای ولگرد و خانمم بدون من کم پارک میرفت...
از ابتدای ماه فوریه تعطیلات تابستانی شیلی شروع شد و دانشگاه تعطیل بود. بلیط پرواز ما ۱۰ فوریه بود و مونده بودم این ۱۰ روز رو چه کار کنیم. اساتید دانشگاه بهم پیشنهاد دادن که بریم شهر زیبای Pucon در جنوب شیلی.
اون ایام خیلی شلوغ بود، بلیط هواپیما که نبود و بلیط اتوبوس هم به سختی پیدا میشد. اول فوریه شب هنگام، رفتیم ترمینال اتوبوس. غلغلهای بود. بلیط مستقیم برای Pucon گیر نیاوردم و مجبور شدم سه اتوبوس جداگانه بگیرم. ظهر دوم فوریه بعد از سفری طولانی رسیدیم به شهر پوکُن. از طریق سایت Airbnb جایی رو گرفته بودم و اونجا مستقر شدیم. بعد از ناهار و نماز، موبایلام رو چک کردم. سفارت آمریکا ایمیل زده بود که ویزای خانمم آماده شده! گفته بود پاسپورت رو بیارین که ویزا صادر شه. ظاهرا خوشی به ما نیومده بود! بعد از تحمل این همه سختیِ مسافرت باید سریع برمیگشتیم. ولی خب تایید ویزا خبر خوبی بود. یه شب در پوکُن موندیم و چهارشنبه برگشتیم سانتیاگو....
صبح پنجشنبه همه پاسپورتها رو برداشتم و رفتم سفارت و تحویل باجه ۴ دادم. خانمی که اونجا بود گفت فقط ویزای خانمت آمادهاس! خشکم زد که چی میگه. بهش گفتم ویزای ما که همون روز مصاحبه تایید شد. گفت اشتباه شده بود! پرسیدم منظورت چیه؟ گفت شما ایرانی هستین و واشنگتن گفته شما باید کلیر شی! عصبانی شدم و گفتم ما ۶ روز دیگه پرواز داریم به آمریکا و تازه شما بعد از ۵۰ روز به این فکر افتادین؟ گفت این مشکل به من ربطی نداره، میخوای با آفیسر صحبت کنی؟ گفتم بله لطفا. قرار شد منتظر شم تا خبرم کنن.
در فکر فرو رفتم و در ذهنم هزار مطلب جورواجور میومد. چرا عربستانیهای تروریست راحت ویزا میگیرن و ما مشکل داریم؟ چرا همیشه ما در مظان اتهامیم؟ چرا هیچ وقت غربیها با این سابقه وحشتناکشون در تضییع حقوق ایرانیها، اعم از کمک به صدام و شلیک به هواپیمای مسافربری ایران و ...، نباید حسن نیتشون رو نشون بدن؟ قرار بود مذاکرات هستهای رابطه ایران و غرب رو خوب کنه ولی بیشتر منجر به تعهدات یک طرفه ایران شده بود، و این یعنی "خسارت محض"!
مطالب مرتبط
همسفر شراب (قسمت سیوهشتم-بخش اول)
۳۰ شهریور ۱۴۰۱
دو خانم جوان که مثل لبنانیها چادر سیاه سر کردهاند و چند خانم محجبهٔ دیگر. باید برگردیم به سرسرا برای گرفتن دفترچهٔ برنامهٔ همایش.
مطالعهسوالات معلم
۲۹ شهریور ۱۴۰۱
معلم دبستان این سوالات رو قبل از شروع شدن سال تحصیلی از والدین پرسیده است
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیوهفتم-بخش اول)
۱۵ شهریور ۱۴۰۱
صبح زود راهی دیترویت میشویم. صبح آنقدر زود است که جاده خلوت باشد و من، تنها بیدار جاده که پشت فرمان نشستهام و بقیه خوابند.
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیو ششم-بخش پنجم)
۳۰ مرداد ۱۴۰۱
میخواهد خانهاش را بفروشد. میپرسم هنوز زیر قرض بانک است؟ میگوید بله. کنجکاو میشوم در مورد نرخ سود بانکها. میگوید خیلی ساده است. قرار بوده ۲۰ سال و هر ماهی ۲۵۰۰ دلار بدهیم برای خانهای که ۲۵۰ هزار دلار میارزد.
مطالعهآخرین مطالب
ویزای دانشجویی آمریکا (قسمت هفتم)
مشاهده صفحه روایت ایرانیان از آمریکابه درخواست استادم و برای ریسرچ اومده بودم سانتیاگو پایتخت شیلی. دفعه سوم بود که برای ویزای آمریکا اقدام میکردیم. در روز مصاحبه افیسر گفت ویزای من و پسرم تایید شد ولی ویزای خانمم رو نداد. ویزای ما رو هم صادر نکرد تا مشکل خانمم حل شه. به دلیل عدم صدور ویزا در موعد مقرر، سفر ۴ هفتهای ما شد ۸ هفته. بلیط رو برای ۱۰ فوریه گرفتم بلکه ویزامون در این مدت صادر شه.
عدم صدور ویزا بعد از اجرایی شدن برجام عجیب بود. وبسایت Applyabroad رو چک کردم که ببینم تجربه سایر دانشجوهای ایرانی چطوری بوده. اینجا بود که فهمیدم این مشکل، تنها مشکل من نیست و ما "بیشماریم"!
تجارب بچهها نشون میداد که صدور ویزا نسبت به چند ماه پیش به مراتب بدتر شده و دلیلش قانون اخیر کنگره آمریکا بود. قانونی که بعد از عملیات تروریستی یه زوج عربستانی-پاکستانی در ایالت کالیفرنیا تصویب شد ولی به جای عربستانیها و پاکستانیها، ایرانیها رو تنبیه میکرد! ظاهرا آمریکا تفسیر دیگهای از بازی برد-برد داشت...
مدت اقامتمون در سانتیاگو طولانی شد و تصمیم گرفتیم یه سر به سفارت ایران بزنیم و حداقل چند تا ایرانی ببینیم. سفارت ایران در منطقهای بسیار زیبا واقع شده بود. یه جایی در حد نیاوران تهران، شاید هم خیلی بهتر! ساختمان بزرگ و خوبی هم داشتند... وقتی خواستیم برگردیم خونه، خیلی منتظر تاکسی شدیم ولی گیر نیاوردیم. یه دفعه به ذهنم رسید از اپلیکیشن Uber استفاده کنم. ظرف ۵ دقیقه یه ماشین خیلی خوب اومد همونجایی که ما وایساده بودیم. قیمتش هم از تاکسیهای سانتیاگو ارزونتر بود...
هر روز صبح میرفتم دانشگاه و عصر برمیگشتم. در این مدت خانمم و بچهها میموندن خونه و از خونه موندن خسته شده بودن، بخصوص دخترم دیگه خونه بمون نبود. یه پارک زیبا و بزرگ در نزدیکی محل اقامتمون بود ولی پر بود از سگهای ولگرد و خانمم بدون من کم پارک میرفت...
از ابتدای ماه فوریه تعطیلات تابستانی شیلی شروع شد و دانشگاه تعطیل بود. بلیط پرواز ما ۱۰ فوریه بود و مونده بودم این ۱۰ روز رو چه کار کنیم. اساتید دانشگاه بهم پیشنهاد دادن که بریم شهر زیبای Pucon در جنوب شیلی.
اون ایام خیلی شلوغ بود، بلیط هواپیما که نبود و بلیط اتوبوس هم به سختی پیدا میشد. اول فوریه شب هنگام، رفتیم ترمینال اتوبوس. غلغلهای بود. بلیط مستقیم برای Pucon گیر نیاوردم و مجبور شدم سه اتوبوس جداگانه بگیرم. ظهر دوم فوریه بعد از سفری طولانی رسیدیم به شهر پوکُن. از طریق سایت Airbnb جایی رو گرفته بودم و اونجا مستقر شدیم. بعد از ناهار و نماز، موبایلام رو چک کردم. سفارت آمریکا ایمیل زده بود که ویزای خانمم آماده شده! گفته بود پاسپورت رو بیارین که ویزا صادر شه. ظاهرا خوشی به ما نیومده بود! بعد از تحمل این همه سختیِ مسافرت باید سریع برمیگشتیم. ولی خب تایید ویزا خبر خوبی بود. یه شب در پوکُن موندیم و چهارشنبه برگشتیم سانتیاگو....
صبح پنجشنبه همه پاسپورتها رو برداشتم و رفتم سفارت و تحویل باجه ۴ دادم. خانمی که اونجا بود گفت فقط ویزای خانمت آمادهاس! خشکم زد که چی میگه. بهش گفتم ویزای ما که همون روز مصاحبه تایید شد. گفت اشتباه شده بود! پرسیدم منظورت چیه؟ گفت شما ایرانی هستین و واشنگتن گفته شما باید کلیر شی! عصبانی شدم و گفتم ما ۶ روز دیگه پرواز داریم به آمریکا و تازه شما بعد از ۵۰ روز به این فکر افتادین؟ گفت این مشکل به من ربطی نداره، میخوای با آفیسر صحبت کنی؟ گفتم بله لطفا. قرار شد منتظر شم تا خبرم کنن.
در فکر فرو رفتم و در ذهنم هزار مطلب جورواجور میومد. چرا عربستانیهای تروریست راحت ویزا میگیرن و ما مشکل داریم؟ چرا همیشه ما در مظان اتهامیم؟ چرا هیچ وقت غربیها با این سابقه وحشتناکشون در تضییع حقوق ایرانیها، اعم از کمک به صدام و شلیک به هواپیمای مسافربری ایران و ...، نباید حسن نیتشون رو نشون بدن؟ قرار بود مذاکرات هستهای رابطه ایران و غرب رو خوب کنه ولی بیشتر منجر به تعهدات یک طرفه ایران شده بود، و این یعنی "خسارت محض"!
عدم صدور ویزا بعد از اجرایی شدن برجام عجیب بود. وبسایت Applyabroad رو چک کردم که ببینم تجربه سایر دانشجوهای ایرانی چطوری بوده. اینجا بود که فهمیدم این مشکل، تنها مشکل من نیست و ما "بیشماریم"!
تجارب بچهها نشون میداد که صدور ویزا نسبت به چند ماه پیش به مراتب بدتر شده و دلیلش قانون اخیر کنگره آمریکا بود. قانونی که بعد از عملیات تروریستی یه زوج عربستانی-پاکستانی در ایالت کالیفرنیا تصویب شد ولی به جای عربستانیها و پاکستانیها، ایرانیها رو تنبیه میکرد! ظاهرا آمریکا تفسیر دیگهای از بازی برد-برد داشت...
مدت اقامتمون در سانتیاگو طولانی شد و تصمیم گرفتیم یه سر به سفارت ایران بزنیم و حداقل چند تا ایرانی ببینیم. سفارت ایران در منطقهای بسیار زیبا واقع شده بود. یه جایی در حد نیاوران تهران، شاید هم خیلی بهتر! ساختمان بزرگ و خوبی هم داشتند... وقتی خواستیم برگردیم خونه، خیلی منتظر تاکسی شدیم ولی گیر نیاوردیم. یه دفعه به ذهنم رسید از اپلیکیشن Uber استفاده کنم. ظرف ۵ دقیقه یه ماشین خیلی خوب اومد همونجایی که ما وایساده بودیم. قیمتش هم از تاکسیهای سانتیاگو ارزونتر بود...
هر روز صبح میرفتم دانشگاه و عصر برمیگشتم. در این مدت خانمم و بچهها میموندن خونه و از خونه موندن خسته شده بودن، بخصوص دخترم دیگه خونه بمون نبود. یه پارک زیبا و بزرگ در نزدیکی محل اقامتمون بود ولی پر بود از سگهای ولگرد و خانمم بدون من کم پارک میرفت...
از ابتدای ماه فوریه تعطیلات تابستانی شیلی شروع شد و دانشگاه تعطیل بود. بلیط پرواز ما ۱۰ فوریه بود و مونده بودم این ۱۰ روز رو چه کار کنیم. اساتید دانشگاه بهم پیشنهاد دادن که بریم شهر زیبای Pucon در جنوب شیلی.
اون ایام خیلی شلوغ بود، بلیط هواپیما که نبود و بلیط اتوبوس هم به سختی پیدا میشد. اول فوریه شب هنگام، رفتیم ترمینال اتوبوس. غلغلهای بود. بلیط مستقیم برای Pucon گیر نیاوردم و مجبور شدم سه اتوبوس جداگانه بگیرم. ظهر دوم فوریه بعد از سفری طولانی رسیدیم به شهر پوکُن. از طریق سایت Airbnb جایی رو گرفته بودم و اونجا مستقر شدیم. بعد از ناهار و نماز، موبایلام رو چک کردم. سفارت آمریکا ایمیل زده بود که ویزای خانمم آماده شده! گفته بود پاسپورت رو بیارین که ویزا صادر شه. ظاهرا خوشی به ما نیومده بود! بعد از تحمل این همه سختیِ مسافرت باید سریع برمیگشتیم. ولی خب تایید ویزا خبر خوبی بود. یه شب در پوکُن موندیم و چهارشنبه برگشتیم سانتیاگو....
صبح پنجشنبه همه پاسپورتها رو برداشتم و رفتم سفارت و تحویل باجه ۴ دادم. خانمی که اونجا بود گفت فقط ویزای خانمت آمادهاس! خشکم زد که چی میگه. بهش گفتم ویزای ما که همون روز مصاحبه تایید شد. گفت اشتباه شده بود! پرسیدم منظورت چیه؟ گفت شما ایرانی هستین و واشنگتن گفته شما باید کلیر شی! عصبانی شدم و گفتم ما ۶ روز دیگه پرواز داریم به آمریکا و تازه شما بعد از ۵۰ روز به این فکر افتادین؟ گفت این مشکل به من ربطی نداره، میخوای با آفیسر صحبت کنی؟ گفتم بله لطفا. قرار شد منتظر شم تا خبرم کنن.
در فکر فرو رفتم و در ذهنم هزار مطلب جورواجور میومد. چرا عربستانیهای تروریست راحت ویزا میگیرن و ما مشکل داریم؟ چرا همیشه ما در مظان اتهامیم؟ چرا هیچ وقت غربیها با این سابقه وحشتناکشون در تضییع حقوق ایرانیها، اعم از کمک به صدام و شلیک به هواپیمای مسافربری ایران و ...، نباید حسن نیتشون رو نشون بدن؟ قرار بود مذاکرات هستهای رابطه ایران و غرب رو خوب کنه ولی بیشتر منجر به تعهدات یک طرفه ایران شده بود، و این یعنی "خسارت محض"!
مطالب مرتبط
همسفر شراب (قسمت سی و هشتم-بخش دوم)
۱۵ مهر ۱۴۰۱
با استاد راهنمایم ساعت هشت صبح جلسه دارم. از وقتی که برای فرصت مطالعاتی طولانی رفته به گوگل، چارهای جز این نیست که یا اول صبح یا دم غروب جلسه داشته باشیم.
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیوهشتم-بخش اول)
۳۰ شهریور ۱۴۰۱
دو خانم جوان که مثل لبنانیها چادر سیاه سر کردهاند و چند خانم محجبهٔ دیگر. باید برگردیم به سرسرا برای گرفتن دفترچهٔ برنامهٔ همایش.
مطالعهسوالات معلم
۲۹ شهریور ۱۴۰۱
معلم دبستان این سوالات رو قبل از شروع شدن سال تحصیلی از والدین پرسیده است
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیوهفتم-بخش اول)
۱۵ شهریور ۱۴۰۱
صبح زود راهی دیترویت میشویم. صبح آنقدر زود است که جاده خلوت باشد و من، تنها بیدار جاده که پشت فرمان نشستهام و بقیه خوابند.
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیو ششم-بخش پنجم)
۳۰ مرداد ۱۴۰۱
میخواهد خانهاش را بفروشد. میپرسم هنوز زیر قرض بانک است؟ میگوید بله. کنجکاو میشوم در مورد نرخ سود بانکها. میگوید خیلی ساده است. قرار بوده ۲۰ سال و هر ماهی ۲۵۰۰ دلار بدهیم برای خانهای که ۲۵۰ هزار دلار میارزد.
مطالعهآخرین مطالب
ما به ملتی با بیماری مزمن خشونت، تنهایی، افسردگی ، تفرقه و فقر تبدیل شدهایم
۲۰ اسفند ۱۴۰۲
ما به ملتی با بیماری مزمن خشونت، تنهایی، افسردگی ، تفرقه و فقر تبدیل شدهایم ویدئوهای تحلیلی رابرت اف کندی...
مطالعهمستند وضعیت شکست ( Fail State )
۱۵ اسفند ۱۴۰۲
مستند وضعیت شکست Fail State کارگردان : الکس شبانو محصول : سال 2017 آمریکا ژانر : اجتماعی زبان: انگلیسی -...
مطالعهاصلی ترین عوامل شکل گیری اتحاد میان آمریکا و اسرائیل
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
اصلی ترین عوامل شکل گیری اتحاد میان آمریکا و اسرائیل ویدئوهای تحلیلی منبع : شبکه الجزیرهآمریکا همیشه مهمترین متحد اسرائیل...
مطالعهچرا نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا اینقدر به اسرائیل اهمیت می دهند؟
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
چرا نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا اینقدر به اسرائیل اهمیت می دهند؟ ویدئوهای تحلیلی منبع : رسانه UNPacked از اوباما تا...
مطالعهداستان اسرائیل چگونه برای مردم آمریکا روایت شده است؟
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
داستان اسرائیل چگونه برای مردم آمریکا روایت شده است؟ ویدئوهای تحلیلی منبع : شبکه الجزیرهدر این این ویدئو از برنامه...
مطالعه