پسر سیاهپوست
۱۵ بهمن ۱۳۹۶
پرتال الکترونیک بیمار در سیستم My Chart بیمارستان مک‌فارلند امریکا
۱۵ بهمن ۱۳۹۶
پسر سیاهپوست
۱۵ بهمن ۱۳۹۶
پرتال الکترونیک بیمار در سیستم My Chart بیمارستان مک‌فارلند امریکا
۱۵ بهمن ۱۳۹۶
در کنج شمال غربی بلوار اصلی شهر واشنگتن، درست در کنار مقبره ی لینکولن، پارکی به نام "پارک قانون اساسی" وجود دارد. این پارک جزو پارک های ملی آمریکا محسوب می شود و توسط کارکنان مخصوص این نهاد اداره و نگهداری می شود. وسط این پارک دو دیوار به شکل حرف V انگلیسی یا دال فارسی در کنار یکدیگر قرار داده شده اند. این دو دیوار بنای یادبود جنگ ویتنام هستند که از سنگ گرانیت سیاه ساخته شده اند و در واقع مجموعه ای الواح هستند که روی آن ها نام 58193 سرباز آمریکایی که در جنگ ویتنام کشته شده اند نوشته شده است. زمین پارک در امتداد این دیوارها از دو طرف شیب دارد به شکلی که نقطه ی اتصال دو دیوار بیشترین عمق را پیدا می کند. سالانه حدود 3 میلیون نفر از این یادبود دیدن می کنند.

جنگ ویتنام از سال 1956 تا 1975 مجموعا 18 سال به طول انجامید و طولانی ترین جنگ آمریکا محسوب می شود. این جنگ بین ویتنام شمالی و ویتنام جنوبی که پس از استقلال این کشور از فرانسه تشکیل شده بودند درگرفت. شمالی ها جزو بلوک شرق و کمونیسم بودند و جنوبی ها در حمایت بلوک غرب بودند (مثل کره ی شمالی و جنوبی). تحلیل آمریکا این بوده که سقوط ویتنام به شکل سلسله وار سایر کشورهای منطقه را به دست کمونیست ها می اندازد و بر همین مبنا برای جلوگیری از پیروزی شمالی ها نیروی ارتش آمریکا مستقیما وارد این جنگ شد. در طرف مقابل هم چین و شوروی تامین اسلحه و مهمات ویتنام شمالی را بر عهده گرفتند.

فرآیند جنگ و نتیجه ی آن بسیار متفاوت از انتظارات اولیه ی آمریکا بود. نیروهای شمالی که سال ها با فرانسوی ها جنگیده بودند برای یک جنگ فرسایشی آماده بودند و بر موقعیت های منطقه مسلط بودند و بر عکس نیروی انسانی ارتش آمریکا برای چنین نوع جنگی آمادگی نداشت. البته آمریکا برای پر کردن این خلا تعداد زیادی از نیروی انسانی به منطقه اعزام کرد. در اوج این جنگ حدود 550 هزار (کمی بیش از نیم میلیون) سرباز آمریکایی در ویتنام حضور داشتند. در مجموع در طول جنگ 3 میلیون سرباز آمریکایی به ویتنام اعزام شدند که 1.5 میلیون نفر آن ها وارد جنگ شدند. با این حال ضعف عملکرد نیروی پیاده در منطقه، ارتش آمریکا را به سمت به کارگیری برتری سلاح های جنگی سوق داد و بمباران گسترده و استفاده از سلاح های شیمیایی برای نابودی نیروی انسانی و مواضع شمالی ها به کار گرفته شد. حدود 4 میلیون ویتنامی دچار عوارض این سلاح های شیمیایی شده اند و محیط زیست منطقه نیز دچار تغییرات شده است. با این وجود نیروهای شمالی به مقاومت و حمله ی خود ادامه دادند تا در نهایت در سال 1973 آمریکا از ویتنام خارج شد که دو سال بعد شمالی ها کل منطقه را به دست گرفتند و دولت ویتنام جنوبی منحل شد. در این جنگ حدود 250 هزار نفر سرباز ویتنام جنوبی و 1.1 میلیون نفر سرباز ویتنام شمالی و 2 میلیون شهروند غیرنظامی ویتنامی کشته شدند. همین طور آمریکا حدود 58 هزار کشته، 150 هزار مجروح و 20 هزار معلول داشت. این آمار خیلی تکان دهنده نیست و طبیعی چنین جنگی است. عجیب آن است که حدود 830 هزار نفر از سربازانی که از جنگ ویتنام برگشتند دچار اختلالات روانی شامل افسردگی و استرس شدند.

جنگ ویتنام اثر عمیقی بر جامعه ی امریکا گذاشت. آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم سال های طلایی را سپری می کرد و با وفور نعمت و رشد جمعیت همراه بود. این جنگ حامعه ی آمریکا را نسبت به مسیرشان و اتوپیای آمریکای مدرن به تردید انداخت. حرکت های فرهنگی ساختار شکن در رد هنجارهای مورد قبول جامعه مانند هیپی ها در این برهه ی زمانی شکل گرفتند. با پیشرفت جنگ حمایت داخلی از آن به طور پیوسته کاهش پیدا می کرد و از 60 درصد در ابتدای جنگ به حدود 30 درصد در انتهای آن کاهش یافت. جامعه ی آمریکا حول مسأله ی ادامه ی جنگ به دو قطب مخالف و موافق تقسیم شد و تجمعات مخالفت مردمی نسبت به ادامه ی جنگ از ساحل شرقی تا ساحل غربی آمریکا را فراگرفت. مخصوصا جنبش دانشجویی و جنبش حقوق مدنی سیاهان به مخالفت با ادامه ی جنگ پرداختند. مارتین لوتر کینگ از مخالفان جدی ادامه ی جنگ بوده و آن را عامل سقوط ارزش های اخلاقی در جامعه ی آمریکا می دانسته است. بعد از جنگ هم چهره ی غالبی که از یک سرباز جنگ ویتنام در رسانه های این کشور به تصویر کشیده می شد به صورت فردی شکست خورده، افسرده و دارای اختلالات روانی بود.

در کنار دیوار یادبود جنگ ویتنام انواع و اقسام اشیاء را می توان دید که بازدید کنندگان گذاشته اند. از دسته گل و گلدان گرفته تا نقاشی هایی که بچه ها کشیده اند تا نامه و عکس و پرچم های کوچک آمریکا و ... . کمی آن سوتر یک دفترچه ی بزرگ قرار داشت که می توانستید اسم فردی را که به دنبالش هستید در آن جستجو کنید و موقعیت آن را در میان الواح گرانیتی بیابید (فکر کنم هر لوح یک عدد داشت). مشغول تورق دفترچه شدم. کمی گیج کننده بود!مردی با یک لباس سرتاسری سورمه ای رنگ کنار آن ایستاده بود و داشت به فرد دیگری در مورد بنا توضیح می داد. حدس زدم باید از کارکنان پارک ملی باشد. صبر کردم تا صحبت شان تمام شود و بعد برای پرسیدن سوال به سمت راهنمای پارک رفتم.

حنیف: ببخشید شما راهنما یادبود جنگ ویتنام هستید؟
- من از سربازان جنگ هستم! اگر سوالی داشته باشید می توانم جواب بدهم.
- متوجه نشدم، یعنی از شما خواسته اند بیایید اینجا برای راهنمایی گردشگران؟
- نه من خودم آمده ام. هر سال من و چند نفر دیگر از سربازان جنگ می آییم اینجا. فرصتی می شود همدیگر را می بینیم و به گردشگران هم در مورد جنگ توضیح می دهیم.
- راستش من می خواستم در مورد این دفتر راهنمای اسامی بپرسم، ولی فکر کنم شما بعضی از این اسامی را بشناسید.
- البته که می شناسم. بعضی از این ها از بهترین همرزمان و دوستان من بودند. البته ما آنجا همدیگر را به اسم کوچک صدا می زدیم، گاهی هم اسم مستعار یا لقب به کار می بردیم، بنابراین خیلی ها را هم ممکن است باشند که بشناسم اما فامیل شان را ندانم.
- جالب است. شما چند سالتان بود که به جنگ رفتید؟
- حدود 20 سالم بود که اعزام شدم. آنجا همگی جوان بودیم. چه جوانانی! می توانم بگویم شجاع ترین افرادی که روی زمین بوده اند. هیچ وقت نمی توانید تصور کنید که این سربازان چه رشادت ها و از خود گذشتگی هایی از خودشان نشان دادند.
- !!!
- ما جو خیلی صمیمی بین خودمان داشتیم. وقتی برگشتیم به کشورمان مردم قدر ما را نمی دانستند. به سمت ما تف می انداختند و به ما می گفتند بچه کش (Baby Killer).
- چرا این فکر را در مورد شما می کردند؟
- چون ما در جنگ باخته بودیم و فضا بر علیه ما شده بود. البته سربازان ما خیلی رشادت کردند ولی علت این که ما شکست خوردیم این بود که با تمام قوا وارد جنگ نشدیم.
- منظورتان چیست؟
- ما باید با تمام قوا وارد جنگ می شدیم، همان کاری که در ژاپن کردیم و پیروز شدیم. (فکر کنم منظورش استفاده از بمب اتم بود.)
- شما خودتان در جنگ شد که یک ویت کنگ را بکشید؟
- خوب جنگ جنگ است. شلیک کردن و کشتن هم لازمه ی جنگ است. ما در مقابل شوروی و چین بودیم. اگر ما آنجا نمی جنگیدیم الان شوروی و کمونیسم دنیا را تهدید می کرد. امروز هم همین است اگر ما در مقابل روسیه باتمام قوا نایستیم خطرش دنیا را تهدید می کند. ما از دموکراسی و لیبرالیسم دفاع کردیم.
- این طور که گفتید بعد از جنگ زندگی سختی داشته اید.
- بله همین طور است. من تمام سعی ام را می کنم که حقیقت جنگ و خاطرات جوانانی که در جنگ بودند را برای مردم بازگو کنم. الان فشارها کمتر شده اما سال های بعد جنگ فشار روی تمام ما سربازان جنگ زیاد بود و ما با بیشتر با خودمان رفت و آمد می کردیم...
همان طور که سرباز صحبت می کرد من به یاد مناطق جنگی افتاده بودم، یاد بازماندگان جنگ و اسیرانی که از نزدیک دیده ام، خانواده ها ی شهدا که بهترین جوانانشان را در جنگ فدا کردند، کربلای 5، والفجر 8، هویزه، مقبره الشهداء. بدون آن که دست خودم باشد یاد شهدا و فرماندهان جنگ افتاده بودم. با خودم فکر می کردم ای کاش راهی بود که از شهدا و اسرای جنگ تحمیلی برای سرباز می گفتم تا معنی ایثار و شجاعت را ببیند.
در زمینه ی جنگ تحمیلی و شهدا تقریبا هیچ منبع خوبی به زبان انگلیسی وجود ندارد. به زبان فارسی هم منابعی که حق مطلب را ادا کنند محدودند. وصیتنامه ی شهدا و زندگی نامه شان منابع خوبی هستند برای اینکه بدون واسطه درباره ی تفکرات و حالات آنها بدانیم. گاهی از ایمان این افراد به راهشان و فداکاری در راه هدفشان متعجب می شوم. جنگ آزمون سختی بود برای مردان بی ادعا و نمی دانم اگر ما در آن موقعیت بودیم چه می کردیم؟ ای کاش ما هم مشمول این آیه بشویم:

"من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه و منهم من قضی نحبه و من هم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا"



پینوشت:1- امروز تعطیلات آخر هفته بود. صبح در کنار اتوبان دو نفر را دیدم که با تابلوهای ضد اسراییلی ایستاده اند. یکی شان به نظرم یهودی آمد. فکرش را بکنید صبح تعطیل کنار یک جاده ی نه چندان شلوغ، آن هم به صورت انفرادی نه راهپیمایی! قبلا هم چند بار دیگر این طور صحنه هایی را دیده بودم که بعضی شان در هوای سرد بود. پشتکار این افراد تحسین برانگیز است.
2- در فرودگاه های آمریکا تدابیر امنیتی خیلی شدید است. حتی برای پروازهای داخلی هم باید همه ی وسایل را از داخل دستگاه اشعه رد کنید. حتی کفش و کمربند را هم باید در بیاورید. بعد خود فرد را هم از یک دستگاه مجهز تشخیص فلز می گذرانند. یک نوبت ساک من زیر دستگاه هشدار داد! حالا تاخیر هم داشتم و نزدیک بود پرواز را از دست بدهم. چاره نبود و باید صبر می کردم تا در اتاق جداگانه ای کیف را باز کنند و وسایلش را بگردند و چند نمونه گیری از گردوخاک اطراف کیف بکنند، انگار برای تشخیص مواد شیمیایی بود. در سفر اخیر با مرد یخی هم بعد از این که ساکم را باز کردم دیدم یک یادداشت توی آن گذاشته اند که "ما ساک شما را به طور تصادفی باز کردیم و گشتیم. اگر قفل زده بودید به در آن، مجبور بودیم قفل آن را بشکنیم چون این لازمه ی ایجاد امنیت برای پرواز است." هر گونه نوشیدنی هم نمی توانید با خودتان به همراه ببرید مگر اینکه داخل همان ترمینال بعد از عبور از بازرسی امنیتی بخرید. در داخل فرودگاه هم مرتب اطلاعیه های امنیتی پخش می کنند مثل اینکه اگر کیفی یا وسیله ای دیدید که بدون صاحب است آن را خبر بدهید. چه کالاهایی می توانید ببرید داخل و چه کالاهایی نمی توانید همراه داشته باشید. در پروازهای خارجی که وارد آمریکا می شوند مسایل امنیتی بیشتری لحاظ می شود و از مسافران مصاحبه نیز می کنند. این حجم از بازرسی بعد از 11 سپتامبر اعمال شده است. به طور کلی بعد از آن حادثه از نظر قانونی "امنیت ملی" نسبت به "حریم خصوصی" و "آزادی بیان" تقدم پیدا کرد.
3- توی فرودگاه یک سرباز زن سیاه پوست را با لباس نیروی زمینی آمریکا دیدم. برای نیروهای نظامی اولویت در خدمات قایل می شوند. حدود بیست و چند ساله به نظر می رسید. روی بازوی لباسش به فارسی نوشته بود: همکاری و همیاری. جلو رفتم و گفتم ببخشید شما در افغانستان بوده اید؟ خیلی سرد گفت بله! اشاره کردم که این را از روی نوشته ی لباسش متوجه شدم. دوست داشتم بدانم چند وقت آنجا بوده و کجاها بوده و چه تجربیاتی داشته است. اما با واکنش سردی که نشان داد فکر کردم بهتر از بیشتر صحبت نکنم. کلا خیلی نمی شود با نیروهای نظامی و انتظامی شان صحبت کرد. فکر کنم بخشی از آموزش هایی است که می بینند.

مطالب مرتبط

در کنج شمال غربی بلوار اصلی شهر واشنگتن، درست در کنار مقبره ی لینکولن، پارکی به نام "پارک قانون اساسی" وجود دارد. این پارک جزو پارک های ملی آمریکا محسوب می شود و توسط کارکنان مخصوص این نهاد اداره و نگهداری می شود. وسط این پارک دو دیوار به شکل حرف V انگلیسی یا دال فارسی در کنار یکدیگر قرار داده شده اند. این دو دیوار بنای یادبود جنگ ویتنام هستند که از سنگ گرانیت سیاه ساخته شده اند و در واقع مجموعه ای الواح هستند که روی آن ها نام 58193 سرباز آمریکایی که در جنگ ویتنام کشته شده اند نوشته شده است. زمین پارک در امتداد این دیوارها از دو طرف شیب دارد به شکلی که نقطه ی اتصال دو دیوار بیشترین عمق را پیدا می کند. سالانه حدود 3 میلیون نفر از این یادبود دیدن می کنند.

جنگ ویتنام از سال 1956 تا 1975 مجموعا 18 سال به طول انجامید و طولانی ترین جنگ آمریکا محسوب می شود. این جنگ بین ویتنام شمالی و ویتنام جنوبی که پس از استقلال این کشور از فرانسه تشکیل شده بودند درگرفت. شمالی ها جزو بلوک شرق و کمونیسم بودند و جنوبی ها در حمایت بلوک غرب بودند (مثل کره ی شمالی و جنوبی). تحلیل آمریکا این بوده که سقوط ویتنام به شکل سلسله وار سایر کشورهای منطقه را به دست کمونیست ها می اندازد و بر همین مبنا برای جلوگیری از پیروزی شمالی ها نیروی ارتش آمریکا مستقیما وارد این جنگ شد. در طرف مقابل هم چین و شوروی تامین اسلحه و مهمات ویتنام شمالی را بر عهده گرفتند.

فرآیند جنگ و نتیجه ی آن بسیار متفاوت از انتظارات اولیه ی آمریکا بود. نیروهای شمالی که سال ها با فرانسوی ها جنگیده بودند برای یک جنگ فرسایشی آماده بودند و بر موقعیت های منطقه مسلط بودند و بر عکس نیروی انسانی ارتش آمریکا برای چنین نوع جنگی آمادگی نداشت. البته آمریکا برای پر کردن این خلا تعداد زیادی از نیروی انسانی به منطقه اعزام کرد. در اوج این جنگ حدود 550 هزار (کمی بیش از نیم میلیون) سرباز آمریکایی در ویتنام حضور داشتند. در مجموع در طول جنگ 3 میلیون سرباز آمریکایی به ویتنام اعزام شدند که 1.5 میلیون نفر آن ها وارد جنگ شدند. با این حال ضعف عملکرد نیروی پیاده در منطقه، ارتش آمریکا را به سمت به کارگیری برتری سلاح های جنگی سوق داد و بمباران گسترده و استفاده از سلاح های شیمیایی برای نابودی نیروی انسانی و مواضع شمالی ها به کار گرفته شد. حدود 4 میلیون ویتنامی دچار عوارض این سلاح های شیمیایی شده اند و محیط زیست منطقه نیز دچار تغییرات شده است. با این وجود نیروهای شمالی به مقاومت و حمله ی خود ادامه دادند تا در نهایت در سال 1973 آمریکا از ویتنام خارج شد که دو سال بعد شمالی ها کل منطقه را به دست گرفتند و دولت ویتنام جنوبی منحل شد. در این جنگ حدود 250 هزار نفر سرباز ویتنام جنوبی و 1.1 میلیون نفر سرباز ویتنام شمالی و 2 میلیون شهروند غیرنظامی ویتنامی کشته شدند. همین طور آمریکا حدود 58 هزار کشته، 150 هزار مجروح و 20 هزار معلول داشت. این آمار خیلی تکان دهنده نیست و طبیعی چنین جنگی است. عجیب آن است که حدود 830 هزار نفر از سربازانی که از جنگ ویتنام برگشتند دچار اختلالات روانی شامل افسردگی و استرس شدند.

جنگ ویتنام اثر عمیقی بر جامعه ی امریکا گذاشت. آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم سال های طلایی را سپری می کرد و با وفور نعمت و رشد جمعیت همراه بود. این جنگ حامعه ی آمریکا را نسبت به مسیرشان و اتوپیای آمریکای مدرن به تردید انداخت. حرکت های فرهنگی ساختار شکن در رد هنجارهای مورد قبول جامعه مانند هیپی ها در این برهه ی زمانی شکل گرفتند. با پیشرفت جنگ حمایت داخلی از آن به طور پیوسته کاهش پیدا می کرد و از 60 درصد در ابتدای جنگ به حدود 30 درصد در انتهای آن کاهش یافت. جامعه ی آمریکا حول مسأله ی ادامه ی جنگ به دو قطب مخالف و موافق تقسیم شد و تجمعات مخالفت مردمی نسبت به ادامه ی جنگ از ساحل شرقی تا ساحل غربی آمریکا را فراگرفت. مخصوصا جنبش دانشجویی و جنبش حقوق مدنی سیاهان به مخالفت با ادامه ی جنگ پرداختند. مارتین لوتر کینگ از مخالفان جدی ادامه ی جنگ بوده و آن را عامل سقوط ارزش های اخلاقی در جامعه ی آمریکا می دانسته است. بعد از جنگ هم چهره ی غالبی که از یک سرباز جنگ ویتنام در رسانه های این کشور به تصویر کشیده می شد به صورت فردی شکست خورده، افسرده و دارای اختلالات روانی بود.

در کنار دیوار یادبود جنگ ویتنام انواع و اقسام اشیاء را می توان دید که بازدید کنندگان گذاشته اند. از دسته گل و گلدان گرفته تا نقاشی هایی که بچه ها کشیده اند تا نامه و عکس و پرچم های کوچک آمریکا و ... . کمی آن سوتر یک دفترچه ی بزرگ قرار داشت که می توانستید اسم فردی را که به دنبالش هستید در آن جستجو کنید و موقعیت آن را در میان الواح گرانیتی بیابید (فکر کنم هر لوح یک عدد داشت). مشغول تورق دفترچه شدم. کمی گیج کننده بود!مردی با یک لباس سرتاسری سورمه ای رنگ کنار آن ایستاده بود و داشت به فرد دیگری در مورد بنا توضیح می داد. حدس زدم باید از کارکنان پارک ملی باشد. صبر کردم تا صحبت شان تمام شود و بعد برای پرسیدن سوال به سمت راهنمای پارک رفتم.

حنیف: ببخشید شما راهنما یادبود جنگ ویتنام هستید؟
- من از سربازان جنگ هستم! اگر سوالی داشته باشید می توانم جواب بدهم.
- متوجه نشدم، یعنی از شما خواسته اند بیایید اینجا برای راهنمایی گردشگران؟
- نه من خودم آمده ام. هر سال من و چند نفر دیگر از سربازان جنگ می آییم اینجا. فرصتی می شود همدیگر را می بینیم و به گردشگران هم در مورد جنگ توضیح می دهیم.
- راستش من می خواستم در مورد این دفتر راهنمای اسامی بپرسم، ولی فکر کنم شما بعضی از این اسامی را بشناسید.
- البته که می شناسم. بعضی از این ها از بهترین همرزمان و دوستان من بودند. البته ما آنجا همدیگر را به اسم کوچک صدا می زدیم، گاهی هم اسم مستعار یا لقب به کار می بردیم، بنابراین خیلی ها را هم ممکن است باشند که بشناسم اما فامیل شان را ندانم.
- جالب است. شما چند سالتان بود که به جنگ رفتید؟
- حدود 20 سالم بود که اعزام شدم. آنجا همگی جوان بودیم. چه جوانانی! می توانم بگویم شجاع ترین افرادی که روی زمین بوده اند. هیچ وقت نمی توانید تصور کنید که این سربازان چه رشادت ها و از خود گذشتگی هایی از خودشان نشان دادند.
- !!!
- ما جو خیلی صمیمی بین خودمان داشتیم. وقتی برگشتیم به کشورمان مردم قدر ما را نمی دانستند. به سمت ما تف می انداختند و به ما می گفتند بچه کش (Baby Killer).
- چرا این فکر را در مورد شما می کردند؟
- چون ما در جنگ باخته بودیم و فضا بر علیه ما شده بود. البته سربازان ما خیلی رشادت کردند ولی علت این که ما شکست خوردیم این بود که با تمام قوا وارد جنگ نشدیم.
- منظورتان چیست؟
- ما باید با تمام قوا وارد جنگ می شدیم، همان کاری که در ژاپن کردیم و پیروز شدیم. (فکر کنم منظورش استفاده از بمب اتم بود.)
- شما خودتان در جنگ شد که یک ویت کنگ را بکشید؟
- خوب جنگ جنگ است. شلیک کردن و کشتن هم لازمه ی جنگ است. ما در مقابل شوروی و چین بودیم. اگر ما آنجا نمی جنگیدیم الان شوروی و کمونیسم دنیا را تهدید می کرد. امروز هم همین است اگر ما در مقابل روسیه باتمام قوا نایستیم خطرش دنیا را تهدید می کند. ما از دموکراسی و لیبرالیسم دفاع کردیم.
- این طور که گفتید بعد از جنگ زندگی سختی داشته اید.
- بله همین طور است. من تمام سعی ام را می کنم که حقیقت جنگ و خاطرات جوانانی که در جنگ بودند را برای مردم بازگو کنم. الان فشارها کمتر شده اما سال های بعد جنگ فشار روی تمام ما سربازان جنگ زیاد بود و ما با بیشتر با خودمان رفت و آمد می کردیم...
همان طور که سرباز صحبت می کرد من به یاد مناطق جنگی افتاده بودم، یاد بازماندگان جنگ و اسیرانی که از نزدیک دیده ام، خانواده ها ی شهدا که بهترین جوانانشان را در جنگ فدا کردند، کربلای 5، والفجر 8، هویزه، مقبره الشهداء. بدون آن که دست خودم باشد یاد شهدا و فرماندهان جنگ افتاده بودم. با خودم فکر می کردم ای کاش راهی بود که از شهدا و اسرای جنگ تحمیلی برای سرباز می گفتم تا معنی ایثار و شجاعت را ببیند.
در زمینه ی جنگ تحمیلی و شهدا تقریبا هیچ منبع خوبی به زبان انگلیسی وجود ندارد. به زبان فارسی هم منابعی که حق مطلب را ادا کنند محدودند. وصیتنامه ی شهدا و زندگی نامه شان منابع خوبی هستند برای اینکه بدون واسطه درباره ی تفکرات و حالات آنها بدانیم. گاهی از ایمان این افراد به راهشان و فداکاری در راه هدفشان متعجب می شوم. جنگ آزمون سختی بود برای مردان بی ادعا و نمی دانم اگر ما در آن موقعیت بودیم چه می کردیم؟ ای کاش ما هم مشمول این آیه بشویم:

"من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه و منهم من قضی نحبه و من هم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا"



پینوشت:1- امروز تعطیلات آخر هفته بود. صبح در کنار اتوبان دو نفر را دیدم که با تابلوهای ضد اسراییلی ایستاده اند. یکی شان به نظرم یهودی آمد. فکرش را بکنید صبح تعطیل کنار یک جاده ی نه چندان شلوغ، آن هم به صورت انفرادی نه راهپیمایی! قبلا هم چند بار دیگر این طور صحنه هایی را دیده بودم که بعضی شان در هوای سرد بود. پشتکار این افراد تحسین برانگیز است.
2- در فرودگاه های آمریکا تدابیر امنیتی خیلی شدید است. حتی برای پروازهای داخلی هم باید همه ی وسایل را از داخل دستگاه اشعه رد کنید. حتی کفش و کمربند را هم باید در بیاورید. بعد خود فرد را هم از یک دستگاه مجهز تشخیص فلز می گذرانند. یک نوبت ساک من زیر دستگاه هشدار داد! حالا تاخیر هم داشتم و نزدیک بود پرواز را از دست بدهم. چاره نبود و باید صبر می کردم تا در اتاق جداگانه ای کیف را باز کنند و وسایلش را بگردند و چند نمونه گیری از گردوخاک اطراف کیف بکنند، انگار برای تشخیص مواد شیمیایی بود. در سفر اخیر با مرد یخی هم بعد از این که ساکم را باز کردم دیدم یک یادداشت توی آن گذاشته اند که "ما ساک شما را به طور تصادفی باز کردیم و گشتیم. اگر قفل زده بودید به در آن، مجبور بودیم قفل آن را بشکنیم چون این لازمه ی ایجاد امنیت برای پرواز است." هر گونه نوشیدنی هم نمی توانید با خودتان به همراه ببرید مگر اینکه داخل همان ترمینال بعد از عبور از بازرسی امنیتی بخرید. در داخل فرودگاه هم مرتب اطلاعیه های امنیتی پخش می کنند مثل اینکه اگر کیفی یا وسیله ای دیدید که بدون صاحب است آن را خبر بدهید. چه کالاهایی می توانید ببرید داخل و چه کالاهایی نمی توانید همراه داشته باشید. در پروازهای خارجی که وارد آمریکا می شوند مسایل امنیتی بیشتری لحاظ می شود و از مسافران مصاحبه نیز می کنند. این حجم از بازرسی بعد از 11 سپتامبر اعمال شده است. به طور کلی بعد از آن حادثه از نظر قانونی "امنیت ملی" نسبت به "حریم خصوصی" و "آزادی بیان" تقدم پیدا کرد.
3- توی فرودگاه یک سرباز زن سیاه پوست را با لباس نیروی زمینی آمریکا دیدم. برای نیروهای نظامی اولویت در خدمات قایل می شوند. حدود بیست و چند ساله به نظر می رسید. روی بازوی لباسش به فارسی نوشته بود: همکاری و همیاری. جلو رفتم و گفتم ببخشید شما در افغانستان بوده اید؟ خیلی سرد گفت بله! اشاره کردم که این را از روی نوشته ی لباسش متوجه شدم. دوست داشتم بدانم چند وقت آنجا بوده و کجاها بوده و چه تجربیاتی داشته است. اما با واکنش سردی که نشان داد فکر کردم بهتر از بیشتر صحبت نکنم. کلا خیلی نمی شود با نیروهای نظامی و انتظامی شان صحبت کرد. فکر کنم بخشی از آموزش هایی است که می بینند.

مطالب مرتبط



آخرین مطالب