۶ واقعیت درباره ی مادران آمریکایی
۱۴ دی ۱۳۹۶
حریم خصوصی در غرب(واقعیت یا فانتزی؟)
۱۴ دی ۱۳۹۶
۶ واقعیت درباره ی مادران آمریکایی
۱۴ دی ۱۳۹۶
حریم خصوصی در غرب(واقعیت یا فانتزی؟)
۱۴ دی ۱۳۹۶

10 روندِ جمعیت‌شناختی که سببِ‌ تغییرِ شکلِ آمریکا و جهان شده است


نویسندگان: دیورا کوهن (D'vera Cohn) / آندریا کامانت ( Andrea Caumont)
جمعیت شناسی در اصل علمِ سرشماریِ نفوس است. اما بررسیِ‌ عواملی که سببِ تغییراتِ جمعیتی شده، و برآوردِ تأثیراتی که این تغییرات روی زندگیِ مردم گذارده نیز در آن حائزِ اهمیت است. مهاجرت چه تأثیری بر رشدِ جمعیتِ آمریکا گذاشته است؟ آیا در زمانه ای که اکثرِ زنانِ آمریکایی شاغلند، آمریکایی ها ماندنِ زنان در خانه را به نفعِ کودکان می دانند؟ نسلِ جوانِ میلنیال‌ تا چه اندازه در پیدایشِ افرادی در آمریکا که هیچ دینِ معینی ندارند سهم دارد؟ در زیر سعی داریم با ارائه ی خلاصه ای از یافته های جمعیت‌شناسانه و جدیدِ مرکزِ تحقیقاتیِ Pew به سؤالاتی از این دست، در ارتباط با تغییراتِ آمریکا و جهان، پاسخ گوییم.

تنوعِ نژادی و قومی در آمریکا نسبت به گذشته بیشتر شده است، و انتظار این است که در دهه های آینده بیشتر هم بشود.


تا سالِ 2055، دیگر در آمریکا خبری از اکثریتِ مطلقِ قومی یا نژادی نخواهد بود. بخشِ زیادی از این تغییرات به واسطه ی مهاجرت رقم خورده است (و خواهد خورد). طیِ 50 سالِ گذشته حدودِ 59 میلیون مهاجر، عمدتاً از آمریکای لاتین و آسیا، به آمریکا آمده اند. در حالِ حاضر، 14% از جمعیتِ آمریکا را مهاجرین تشکیل می دهند که تقریباً رکورد محسوب می شود. در 1965 این میزان تنها 5% بود. پیش‌بینی می شود که طیِ پنج دهه ی آینده، نومهاجرانِ آسیایی و هیسپانیک بیشترین سهم را در رشدِ جمعیتِ آمریکا داشته باشند. نظرِ مساعدِ غالبِ آمریکاییان نسبت به مهاجرت و تنوعِ قومی-نژادی این تغییرات را تسهیل کرده است. اکثرِ آمریکایی ها عقیده دارند که مهاجرین بیش از آنکه اسبابِ مزاحمت باشند، سببِ تقویتِ کشورند و افزایشِ تنوعِ قومی، این کشور را برای زندگی مناسب تر می سازد.

آسیا، به عنوانِ بزرگترین مهاجرفرستِ دنیا به آمریکا، جایگزینِ آمریکای لاتین (شاملِ مکزیک) شده است.


بینِ سالهای 2009 تا 2014، یکی از برگترین مهاجرتهای انبوه در دورانِ مدرن، یعنی مهاجرت از مکزیک به ایالاتِ متحده ی آمریکا، روندِ معکوس و منفی به خود گرفت، چون مکزیکی ها بیش از آنکه از مکزیک به آمریکا مهاجرت کنند، از آمریکا به وطنِ خویش مراجعت می کردند. لذا پس از یک دوره افزایشِ بی وقفه ی مهاجرتهای غیرقانونی از 1990، در سالهای اخیر این روند متوقف شد و آنگاه از 12.2 میلیون نفر در 2007 (بالاترین میزان) به 11.3 میلیون نفر در 2014 تنزل یافت.

از سویی دیگر، آسیایی ها اکنون تنها گروهِ نژادی و قومیِ عمده ای هستند که شمارشان در آمریکا (عمدتاً به سببِ مهاجرت) رو به افزایش است. مهاجرینِ آفریقایی نیز با اینکه بخشِ کوچکی از مهاجرانِ آمریکا را تشکیل می دهند، اما تعدادشان پیوسته رو به افزایش است، به طوری که پس از 1970، در هر دهه تقریباً دوبرابر می شوند.

به دنبالِ تغییراتِ جمعیت‌شناختیِ آمریکا، سیاست و رأی‌دهندگانِ این کشور تغییر می کنند.


رشدِ حیرت‌انگیزِ جمعیتِ‌ رأی دهندگانِ هیسپانیک در آمریکا، به ویژه آنهایی که در آمریکا متولد می شوند، سبب شده است تا ترکیبِ رأی دهندگانِ این کشور در انتخاباتِ 2016 از بیشترین تنوع در طولِ تاریخ برخوردار باشد. در بسیاری از مسائلِ سیاسی و اجتماعی نیز شکافهای عمیقِ میان‌نسلی وجود دارد. دیدگاههای لیبرال درموردِ مسائلِ سیاسی و اجتماعی در میانِ جوانانِ میلنیال خیلی شایع تر از نسلهای گذشته است، در عینِ حال، ایشان کمتر خود را جزءِ یک حزبِ سیاسیِ خاص می دانند و 50درصدِ آنان خود را به لحاظِ سیاسی مستقل می خوانند.

میلنیال‌ (متولدینِ 1980 به بعد) نسلِ نویی است که باید دیده شود.


شاید بتوان آنها را بزرگترین نسلِ تاریخِ ایالاتِ متحده دانست (حتی بزرگتر از بیبی بومرها: متولدینِ 1946 تا 1964). اینان از بسیاری جهات با نسلهای گذشته فرق می کنند. به لحاظِ نژادی متنوع ترین نسلِ‌ تاریخِ آمریکا هستند. هرچند می رود که به تحصیلکرده‌ترین نسلِ‌ تاریخِ آمریکا مبدل شوند، اما این پیروزی هزینه بر بوده است؛ چرا که خیلی از میلنیال ها اکنون با اقساطِ وامهای دانشجویی دست به گریبانند. گذشته از بازار کارِ ضعیفِ سالیانِ اخیر، یکی از عواملی که سبب شده است بسیاری از جوانانِ این نسل همچنان با پدر و مادرِ خود زندگی کنند احتمالاً همین بدهی های دانشجویی بوده است. علیرغمِ همه ی این مشکلات اما میلنیال‌ها از حیثِ مادی خوش‌بین ترین نسل هستند: بیش از هشتاد درصدِ آنان درآمدِ خود را برای اداره ی زندگیِ مطلوبِ خود کافی می دانند یا به کفایتِ آن در آینده امیدوارند.

سهمِ زنان در نیروی کار و پست های مدیریتی به طرزِ‌ حیرت انگیزی افزایش یافته است.


نرخِ جمعیتِ فعالِ (labor force participation rate) زنانِ آمریکایی، از دهه ی 1960 پیوسته افزایش یافته است. در سالِ‌ 2011 مادرانِ آمریکایی در 40 درصدِ خانوارهای دارای کودک، تنها/ عمده نان‌آورِ خانواده بوده اند که این میزان بی سابقه است. در طولِ این بازه ی زمانی شکافِ جنسیتیِ درآمد (شکافی که بینِ درآمدِ مردان و زنان وجود دارد) به خصوص برای زنانِ جوانی که به تازگی واردِ بازارِ کار شده اند، کاهش یافته است، اما از میان نرفته است. ورودِ هرچه بیشترِ زنان به نیروی کار سبب شده است تا سهمِ آنان در مشاغلِ مهمِ مدیریتی افزایش یابد، با این حال، زنان هنوز هم نسبت به مردان سهمِ کمتری از مدیریتهای سیاسی و تجاریِ کشور را در اختیار دارند. چرا؟ گرچه بنابر اظهارِ آمریکایی ها زنان قادرند در مدیریت به خوبیِ مردان باشند، 40 درصدِ آنان برآنند که انتظارِ بیشتری از زنان می رود و به علاوه، آمریکا فعلاً آمادگی ندارد تا زنانِ بیشتری را در پست های بالای مدیریتی بگمارد.

خانواده ی آمریکایی در حالِ تغییر است


پس از چندین دهه روندِ رو به کاهشِ نرخِ ازدواج، اکنون درصدِ آمریکاییانِ بزرگسالی که هیچگاه ازدواج نکرده اند به بالاترین حدِ خود رسیده است. خانواده هایی که دارای «هردو والدین» هستند رو به کاهش است، و در همین حال، طلاق، ازدواجِ مجدد و هم‌باشی(ازدواجِ سفید یا زندگیِ مشترک بدونِ ازدواج) رو به ازدیاد است. درحدودِ یک‌ ششمِ کودکانِ آمریکایی اینک در خانواده های مختلط (شاملِ اعضای خانواده ی ناپدری یا نامادری) زندگی می کنند. وظایفِ پدر  و مادر دارد به هم نزدیک می شود، که بخشی از آن به سببِ افزایشِ مادرانی است که نان آورِ خانه اند. پدران به کارهای خانه و بچه داری سوق داده شده اند، و مادران به بیرون از منزل و کسبِ درآمد کشیده شده اند. مردمِ آمریکا با برخی از ابعادِ این تغییر مخالف اند: در نزدیک به نیمی از خانواده هایی که هم پدر و هم مادر بالای سرشان است، هردو والدین تمام وقت کار می کنند و این درحالی است که 51% از آمریکایی ها عقیده دارند که به صلاحِ فرزند است که مادر در منزل بماند.