درآمد مردم آمریکا
۷ دی ۱۳۹۶
واشنگتن: ایالات موتلفه ی آمریکا
۷ دی ۱۳۹۶
درآمد مردم آمریکا
۷ دی ۱۳۹۶
واشنگتن: ایالات موتلفه ی آمریکا
۷ دی ۱۳۹۶
بنیامین و الکس (الکساندر) هر دو یهودی هستند. بنیامین کانادایی-اسرائیلی و الکس آمریکایی است. البته از نوع ملحد! یعنی فقط خودشون رو از نظر فرهنگی یهودی می دونن و از نظر دینی هیچ پایبندی به یهودیت ندارند. مثلا قوانین کوشر رو رعایت نمی کنند و کنیسه هم نمی روند. با این وجود به بعضی موارد پایبند هستند. مثلا برای هر دو، والدینشون جشن تکلیف گرفتند! (شبیه سن تکلیف در اسلام، پسران یهودی در 13 سالگی و دختران در 12 سالگی به سن تکلیف می رسن) یا هر دو می گفتند یوم کیپور روزه می گیرند (یهودی ها هم چند روز رو روزه می گیرند که مهمترینش روزه یوم کیپور (عید اصلیشون) هست که بیش از 24 ساعت آب و غذا نمی خورن! (تقریبا از غروب تا غروب روز بعد) و برخی محدودیت های دیگر رو رعایت می کنند که برخیش شبیه قوانین روزه اسلام است.). وقتی ازشون پرسیدم چرا با وجود این که مذهب رو قبول ندارند ولی بعضی آداب رو رعایت می کنند؟
  بنیامین می گفت مثل یک فرهنگ به یهودی بودن نگاه می کنه و آداب رو از روی احترام به فرهنگ رعایت می کنه. الکس هم مشابه بود ولی جالب بود که می گفت برای این روزه می گیره که از نظر پزشکی نشون داده شده، برای سلامتی مفید است! در دید اول ممکنه عجیب بنظر بیاد ولی می شه با عید نوروز، شب یلدا، و ... خودمون مقایسه کرد. این جشن ها نزد زرتشتی ها نوعی قداست دینی هم دارند ولی بقیه ایرانی ها بصورت فرهنگی پایبند هستند و شان دینی برای آنها قائل نیستن (غیر از نوروز که آن هم محل تردید است). خیلی خوب می شد، که سعی می شد تا رسوم اسلامی هم شکل فرهنگی بگیرند، تا حتی افراد غیر مذهبی هم پایبند بشوند. مثلا عید فطر و عید غدیر خیلی جای کار دارند.
بنیامین واقعا پسر مهربون و خوش قلبی هست. همیشه خنده رو هست و قیافه با نمکی داره. قبلا درباره اش نوشته ام. با این که خیلی با هم تفاوت داریم (او ملحد و و متولد اسرائیلی هست!)، ولیی رابطه دوستانه ای با هم داریم. با هم در مورد موضوعات مختلف زیاد صحبت کرده ایم: سیاسی، شخصی، اقتصادی، اعتقادی و...  با وجود این که بی رو در واسی در مورد اسرائیل باهاش صحبت کردم و نظراتم رو گفتم، ولی موجب کدورت نشده است. یکی دیگه از ویژگی های خودش هم این هست که سعی می کنه وارد صحبت های چالشی نشیم ولی کلا ذهن بسته ای نداره. بعضی وقت ها هم Mo صدام می کنه! (در انگلیسی مخفف محمد، Mo هست! شبیه الکس که مخفف الکساندر است یا لیز که مخفف الیزابت است)
جالبه که بر خلاف بنیامین، هیچ وقت نتونستم با ایرانی های غیر مذهبی ارتباط دوستانه داشتم باشم. منظورم این نیست که دشمن بودیم! منظورم اینه که همواره یک رابطه رسمی و مبتنی بر احترام متقابل داشته ام و صمیمیتی در کار نبوده است. فکر کنم یک دلیلش این است که در جامعه ایران، ما از کودکی از این افراد دوری می جوییم. همچنین توضیح می دهم که واقعا احترامی که از افرادی مانند بنیامین نسبت به عقائدم دیدم، از خیلی ایرانی ها ندیده ام.
الکس هم که برای کارآموزی از آمریکا اومده و جز بچه های به اصطلاح نخبه آمریکا هست. خیلی با استعداد است. الان دیگر با اطمینان می گویم که این توهم ایرانی ها است که فکر می کنن، خودشونن نخبه و تافته جدا بافته از نظر علوم دانشگاهی  هستن. الکس شبیه بعضی نخبه ها، کارهای عجیب هم داره! مثلا در آزمایشگاه پا برهنه راه می ره! البته کف آزمایشگاه موکت هست ولی همه با کفش یا دمپایی راه می رن و تمیز نیست. با او هم رابطه دوستانه دارم و بعضی گزارش های کارآموزی او را تحویل می گیرم.
حدود 15-16 ام ماه مبارک بود. آخر وقت کاری بود و به همراه بنیامین و الکس در آزمایشگاه بودیم. بنیامین پیشنهاد داد که هفته بعدش شبی بریم بیرون بار (Bar) و با هم غذا بخوریم. گفت بعد از وقت افطارر می رویم تا من هم بتوانم غذا بخورم. الکس استقبال کرد ولی گفتم نمی تونم بیام چون نباید الکل مصرف کنم! الکس گفت: خوب می تونی بیای و مصرف نکنی! گفت خودش هم مصرف نخواهد کرد. گفتم: چرا مصرف نمی کنی؟ گفت الکل ذهن آدم رو کند می کنه و معمولا وقتی می خواد کار جدی انجام بده ،مثل ایام امتحانات یا وقتی که باید پروژه و تمرین تحویل بدهد،
الکل مصرف نمی کنه (ظاهرا این کندی غیر از مستی هست و اونطور که هر دو تایید کردن، 1-2 روز بعد از مصرف الکل، ذهن هنوز کند هست و طول می کشه اثر الکل کاملا از بین بره. ما که نفهمدیم دلیل علاقه عجیب غربی ها به الکل با وجود مضرات بدیهی آن چه هست؟). توضیح دادم که اجازه ندارم حتی سر میزی که الکل سرش مصرف می شه غذا بخورم. کمی تعجب کردند ولی توضیح بیشتر دادم. بنیامین گفت قول می ده الکل مصرف نکنه! بعد هم گفت اصلا بار نمی رویم و می رویم یک رستورانی که بغلش فوتبال دستی هم دارد و بعد از شام بازی می کنیم! پرسیدم: معمولا الکل مصرف می کنی؟ گفت: معمولا وقتی با دوستان بیرون می رود مصرف می کند ولی مطمئن باشم که مصرف نخواهد کرد! با این که ماه رمضان بود ولی وقتی دیدم که از روی احترام می خواهد از کاری صرف نظر کند تا همراه شوم، قبول کردم. روزی را گفتد و گفتم خوب است. نمی دونم چه شد با وجود این که حواسم بود، اشتباه محاسبه کردم. فکر می کردم شبی که گفتند، شب 24 ماه رمضان خواهد بود ولی شب 23 بود! یعنی شب قدر اصلی!
زمان گذشت تا رسیدیم به شب 23 و آخر ساعت اداری بود که الکس گفت برویم! ماه رمضان بود و کمی خسته بودم، شب قدر بود، ذهنم هم با مساله ای درگیر بود و خلاصه اصلا زمان مناسبی برایی تفریح نبود ولی فکر کردم بی ادبی است که با وجود وعده قبلی همراه نشوم. یکی از کارآموزهای دیگر هم که از هند آمده است، گفت دوست دارد بیاید. یکی از دوست های الکس هم به جمع اضافه شد. حدود نیم ساعت به وقت افطار راه افتادیم و رفتیم رستوران معهود. پیتزا خوردیم (افطار کردم) و بعد هم فوتبال دستی بازی کردیم! خدا خدا می کردم که سریع تر تمام شود تا بروم پی کارهایم. از شانس بد هم وسط بازی، سه ایرانی به جمع اضافه شدند و بازی طولانی شد و دو ساعت طول کشید! حدود ساعت 10 شب بود که با بنیامین از جمع جدا شدیم تا برگردیم. بخش خوب ماجرا این بود که رستوران، نزدیک محلی بود که مراسم شب احیا ایرانی ها در خانه یکی از اساتید ایرانی دانشگاه ملی سنگاپور برگزار می شد. بنیامین کمک کرد تا با آیفون او، مسیر را پیدا کردم و بعد خداحافظی کردم و قدم زنان رفتم مراسم که قرار بود ساعت 11 شروع شود. در راه ذهنم مشغول بود.
وقتی رسیدم، نماز مغرب و عشا رو نزدیک آخر وقت خوندم! در سه شب احیا، مراسم مشابه بقیه مراسم های مذهبی سنگاپور برگزار می شد. ترکیبی از دعا و سخنرانی و عزاداری، ولی با این تفاوتت نسبت به مراسم های ایران که آیتم ها ضبط شده بودند و از طریق تلویزیون پخش می شد! و بقیه تکرار می کردند. البته خیلی هم بد نیست و شاید خوب باشد بعضی وقت ها در ایران هم استفاده شود. همیشه که مداح و سخنران مناسب وجود ندارد. خیلی دوست داشتم که مراسم شیعیان مالایی هم بروم ولی مراسم آنها از یک ساعت قبل از افطار آغاز می شد و حدود 11 تمام می شد. یعنی در عمل نمی شد هر دو را رفت و ترجیح دادم مراسم ایرانی ها را بروم.
وسط آیتم ها پذیرایی وجود داشت و مراسم با سحری پایان پیدا می کرد. موقع پذیرایی جالب بود که یکی از مسئولان پذیرایی یک خانم بی حجاب بود! (منظور از بی حجاب این است که روسری نداشت.. سائر لباس هایش پوشیده بودند. جای آقای وطن خالی تا نهی از منکر کند :)) واقعا برایم عجیب است که چرا این افراد حداقل از روی احترام به جمع، نرم های کاملا واضح را رعایت نمی کنند؟
چطور بنیامین حاضر است، دست از شراب بکشد تا دوست مسلمانش همراه شود ولی این خانم هنجار بدیهی مسلمان ها را که قطعا از آن اطلاع دارد، فقط از روی احترام به جمع رعایت نمی کند؟ فکر کنم، این جواب این است که چرا می توانم با بنیامین صمیمی شوم ولی نمی توانم با خیلی از ایرانی ها صمیمی شوم. نمی خواهم بگویم آن خانم قصد بی احترامی داشت، ولی بنظرم توجه لازم را هم نداشت. در حالی که به کرات دیده ام غربی ها حساسیت های یک مسلمان را بیشتر رعایت می کنند. دوستی معمولا حول احترام متقابل شکل می گیرد و وقتی انسان این حس را نداشته باشد، نمی تواند احساس صمیمیت کند. افرادی مانند آن خانم هم قابل توجه اند. نمی دانم موقع نماز خواندن، حجاب را رعایت می کنند؟
هیچ گاه نتوانستم پاسخ این سوال را پیدا کنم که منطق گزینش این افراد از بین گزاره های دین چیست؟ و در مرحله بعد، در مورد انسان های عامل به حلال/حرام فقه تا حد قابل توجه، باز منطق ترک بعضی اعمال خوب چیست؟ درست است که انجام حرام بین گناه بزرگتری است ولی نباید باعث شود که خودمان را مبرا و ایده آل بدانیم.
بعد از این که سحری خوردیم، با سایر دوستان به خانه بازگشتیم. در راه فکر می کردم که عجب شب قدر عجیبی! افطار با پیتزا! شام خوردن با افراد ملحد و غیر مسلمان! فوتبال دستی بازی کردن!! مشغولیت و دغدغه فکری زیاد! پذیرایی توسط خانم بی حجاب! بعید می دانم دیگر چنین چیزی تجربه کنم



مطالب مرتبط

بنیامین و الکس (الکساندر) هر دو یهودی هستند. بنیامین کانادایی-اسرائیلی و الکس آمریکایی است. البته از نوع ملحد! یعنی فقط خودشون رو از نظر فرهنگی یهودی می دونن و از نظر دینی هیچ پایبندی به یهودیت ندارند. مثلا قوانین کوشر رو رعایت نمی کنند و کنیسه هم نمی روند. با این وجود به بعضی موارد پایبند هستند. مثلا برای هر دو، والدینشون جشن تکلیف گرفتند! (شبیه سن تکلیف در اسلام، پسران یهودی در 13 سالگی و دختران در 12 سالگی به سن تکلیف می رسن) یا هر دو می گفتند یوم کیپور روزه می گیرند (یهودی ها هم چند روز رو روزه می گیرند که مهمترینش روزه یوم کیپور (عید اصلیشون) هست که بیش از 24 ساعت آب و غذا نمی خورن! (تقریبا از غروب تا غروب روز بعد) و برخی محدودیت های دیگر رو رعایت می کنند که برخیش شبیه قوانین روزه اسلام است.). وقتی ازشون پرسیدم چرا با وجود این که مذهب رو قبول ندارند ولی بعضی آداب رو رعایت می کنند؟
  بنیامین می گفت مثل یک فرهنگ به یهودی بودن نگاه می کنه و آداب رو از روی احترام به فرهنگ رعایت می کنه. الکس هم مشابه بود ولی جالب بود که می گفت برای این روزه می گیره که از نظر پزشکی نشون داده شده، برای سلامتی مفید است! در دید اول ممکنه عجیب بنظر بیاد ولی می شه با عید نوروز، شب یلدا، و ... خودمون مقایسه کرد. این جشن ها نزد زرتشتی ها نوعی قداست دینی هم دارند ولی بقیه ایرانی ها بصورت فرهنگی پایبند هستند و شان دینی برای آنها قائل نیستن (غیر از نوروز که آن هم محل تردید است). خیلی خوب می شد، که سعی می شد تا رسوم اسلامی هم شکل فرهنگی بگیرند، تا حتی افراد غیر مذهبی هم پایبند بشوند. مثلا عید فطر و عید غدیر خیلی جای کار دارند.
بنیامین واقعا پسر مهربون و خوش قلبی هست. همیشه خنده رو هست و قیافه با نمکی داره. قبلا درباره اش نوشته ام. با این که خیلی با هم تفاوت داریم (او ملحد و و متولد اسرائیلی هست!)، ولیی رابطه دوستانه ای با هم داریم. با هم در مورد موضوعات مختلف زیاد صحبت کرده ایم: سیاسی، شخصی، اقتصادی، اعتقادی و...  با وجود این که بی رو در واسی در مورد اسرائیل باهاش صحبت کردم و نظراتم رو گفتم، ولی موجب کدورت نشده است. یکی دیگه از ویژگی های خودش هم این هست که سعی می کنه وارد صحبت های چالشی نشیم ولی کلا ذهن بسته ای نداره. بعضی وقت ها هم Mo صدام می کنه! (در انگلیسی مخفف محمد، Mo هست! شبیه الکس که مخفف الکساندر است یا لیز که مخفف الیزابت است)
جالبه که بر خلاف بنیامین، هیچ وقت نتونستم با ایرانی های غیر مذهبی ارتباط دوستانه داشتم باشم. منظورم این نیست که دشمن بودیم! منظورم اینه که همواره یک رابطه رسمی و مبتنی بر احترام متقابل داشته ام و صمیمیتی در کار نبوده است. فکر کنم یک دلیلش این است که در جامعه ایران، ما از کودکی از این افراد دوری می جوییم. همچنین توضیح می دهم که واقعا احترامی که از افرادی مانند بنیامین نسبت به عقائدم دیدم، از خیلی ایرانی ها ندیده ام.
الکس هم که برای کارآموزی از آمریکا اومده و جز بچه های به اصطلاح نخبه آمریکا هست. خیلی با استعداد است. الان دیگر با اطمینان می گویم که این توهم ایرانی ها است که فکر می کنن، خودشونن نخبه و تافته جدا بافته از نظر علوم دانشگاهی  هستن. الکس شبیه بعضی نخبه ها، کارهای عجیب هم داره! مثلا در آزمایشگاه پا برهنه راه می ره! البته کف آزمایشگاه موکت هست ولی همه با کفش یا دمپایی راه می رن و تمیز نیست. با او هم رابطه دوستانه دارم و بعضی گزارش های کارآموزی او را تحویل می گیرم.
حدود 15-16 ام ماه مبارک بود. آخر وقت کاری بود و به همراه بنیامین و الکس در آزمایشگاه بودیم. بنیامین پیشنهاد داد که هفته بعدش شبی بریم بیرون بار (Bar) و با هم غذا بخوریم. گفت بعد از وقت افطارر می رویم تا من هم بتوانم غذا بخورم. الکس استقبال کرد ولی گفتم نمی تونم بیام چون نباید الکل مصرف کنم! الکس گفت: خوب می تونی بیای و مصرف نکنی! گفت خودش هم مصرف نخواهد کرد. گفتم: چرا مصرف نمی کنی؟ گفت الکل ذهن آدم رو کند می کنه و معمولا وقتی می خواد کار جدی انجام بده ،مثل ایام امتحانات یا وقتی که باید پروژه و تمرین تحویل بدهد،
الکل مصرف نمی کنه (ظاهرا این کندی غیر از مستی هست و اونطور که هر دو تایید کردن، 1-2 روز بعد از مصرف الکل، ذهن هنوز کند هست و طول می کشه اثر الکل کاملا از بین بره. ما که نفهمدیم دلیل علاقه عجیب غربی ها به الکل با وجود مضرات بدیهی آن چه هست؟). توضیح دادم که اجازه ندارم حتی سر میزی که الکل سرش مصرف می شه غذا بخورم. کمی تعجب کردند ولی توضیح بیشتر دادم. بنیامین گفت قول می ده الکل مصرف نکنه! بعد هم گفت اصلا بار نمی رویم و می رویم یک رستورانی که بغلش فوتبال دستی هم دارد و بعد از شام بازی می کنیم! پرسیدم: معمولا الکل مصرف می کنی؟ گفت: معمولا وقتی با دوستان بیرون می رود مصرف می کند ولی مطمئن باشم که مصرف نخواهد کرد! با این که ماه رمضان بود ولی وقتی دیدم که از روی احترام می خواهد از کاری صرف نظر کند تا همراه شوم، قبول کردم. روزی را گفتد و گفتم خوب است. نمی دونم چه شد با وجود این که حواسم بود، اشتباه محاسبه کردم. فکر می کردم شبی که گفتند، شب 24 ماه رمضان خواهد بود ولی شب 23 بود! یعنی شب قدر اصلی!
زمان گذشت تا رسیدیم به شب 23 و آخر ساعت اداری بود که الکس گفت برویم! ماه رمضان بود و کمی خسته بودم، شب قدر بود، ذهنم هم با مساله ای درگیر بود و خلاصه اصلا زمان مناسبی برایی تفریح نبود ولی فکر کردم بی ادبی است که با وجود وعده قبلی همراه نشوم. یکی از کارآموزهای دیگر هم که از هند آمده است، گفت دوست دارد بیاید. یکی از دوست های الکس هم به جمع اضافه شد. حدود نیم ساعت به وقت افطار راه افتادیم و رفتیم رستوران معهود. پیتزا خوردیم (افطار کردم) و بعد هم فوتبال دستی بازی کردیم! خدا خدا می کردم که سریع تر تمام شود تا بروم پی کارهایم. از شانس بد هم وسط بازی، سه ایرانی به جمع اضافه شدند و بازی طولانی شد و دو ساعت طول کشید! حدود ساعت 10 شب بود که با بنیامین از جمع جدا شدیم تا برگردیم. بخش خوب ماجرا این بود که رستوران، نزدیک محلی بود که مراسم شب احیا ایرانی ها در خانه یکی از اساتید ایرانی دانشگاه ملی سنگاپور برگزار می شد. بنیامین کمک کرد تا با آیفون او، مسیر را پیدا کردم و بعد خداحافظی کردم و قدم زنان رفتم مراسم که قرار بود ساعت 11 شروع شود. در راه ذهنم مشغول بود.
وقتی رسیدم، نماز مغرب و عشا رو نزدیک آخر وقت خوندم! در سه شب احیا، مراسم مشابه بقیه مراسم های مذهبی سنگاپور برگزار می شد. ترکیبی از دعا و سخنرانی و عزاداری، ولی با این تفاوتت نسبت به مراسم های ایران که آیتم ها ضبط شده بودند و از طریق تلویزیون پخش می شد! و بقیه تکرار می کردند. البته خیلی هم بد نیست و شاید خوب باشد بعضی وقت ها در ایران هم استفاده شود. همیشه که مداح و سخنران مناسب وجود ندارد. خیلی دوست داشتم که مراسم شیعیان مالایی هم بروم ولی مراسم آنها از یک ساعت قبل از افطار آغاز می شد و حدود 11 تمام می شد. یعنی در عمل نمی شد هر دو را رفت و ترجیح دادم مراسم ایرانی ها را بروم.
وسط آیتم ها پذیرایی وجود داشت و مراسم با سحری پایان پیدا می کرد. موقع پذیرایی جالب بود که یکی از مسئولان پذیرایی یک خانم بی حجاب بود! (منظور از بی حجاب این است که روسری نداشت.. سائر لباس هایش پوشیده بودند. جای آقای وطن خالی تا نهی از منکر کند :)) واقعا برایم عجیب است که چرا این افراد حداقل از روی احترام به جمع، نرم های کاملا واضح را رعایت نمی کنند؟
چطور بنیامین حاضر است، دست از شراب بکشد تا دوست مسلمانش همراه شود ولی این خانم هنجار بدیهی مسلمان ها را که قطعا از آن اطلاع دارد، فقط از روی احترام به جمع رعایت نمی کند؟ فکر کنم، این جواب این است که چرا می توانم با بنیامین صمیمی شوم ولی نمی توانم با خیلی از ایرانی ها صمیمی شوم. نمی خواهم بگویم آن خانم قصد بی احترامی داشت، ولی بنظرم توجه لازم را هم نداشت. در حالی که به کرات دیده ام غربی ها حساسیت های یک مسلمان را بیشتر رعایت می کنند. دوستی معمولا حول احترام متقابل شکل می گیرد و وقتی انسان این حس را نداشته باشد، نمی تواند احساس صمیمیت کند. افرادی مانند آن خانم هم قابل توجه اند. نمی دانم موقع نماز خواندن، حجاب را رعایت می کنند؟
هیچ گاه نتوانستم پاسخ این سوال را پیدا کنم که منطق گزینش این افراد از بین گزاره های دین چیست؟ و در مرحله بعد، در مورد انسان های عامل به حلال/حرام فقه تا حد قابل توجه، باز منطق ترک بعضی اعمال خوب چیست؟ درست است که انجام حرام بین گناه بزرگتری است ولی نباید باعث شود که خودمان را مبرا و ایده آل بدانیم.
بعد از این که سحری خوردیم، با سایر دوستان به خانه بازگشتیم. در راه فکر می کردم که عجب شب قدر عجیبی! افطار با پیتزا! شام خوردن با افراد ملحد و غیر مسلمان! فوتبال دستی بازی کردن!! مشغولیت و دغدغه فکری زیاد! پذیرایی توسط خانم بی حجاب! بعید می دانم دیگر چنین چیزی تجربه کنم



مطالب مرتبط