با استاد راهنمایم ساعت هشت صبح جلسه دارم. از وقتی که برای فرصت مطالعاتی طولانی رفته به گوگل، چارهای جز این نیست که یا اول صبح یا دم غروب جلسه داشته باشیم.
مطالعهرانندگی در آمریکا
۶ دی ۱۳۹۶فعالیت فرهنگی_مذهبی در دانشگاههای آمریکا (فصل دوم: انجمنهای دانشجویی در یکی از دانشگاههای آمریکا_قسمت دوم: “قوانین انجمنهای دانشجویی”)
۶ دی ۱۳۹۶دلق حافظ به چه ارزد به میاش رنگین کن
مشاهده صفحه روایت ایرانیان از آمریکاقرار است از شراب تلخ و شیرین منهتن به نیوجرسی یا همان به «دلق نو» برویم. با هزار زحمت با چندین بار سؤال و پرس و جو میفهمیم که باید وارد پایانهٔ مسافربری شویم و در یکی از خطوط ایستگاه توی صف منتظر باشیم. پایانهٔ مسافربری خیلی شبیه ایستگاههای مترو تهران مخصوصاً ایستگاه صادقیه است. ایستگاه اتوبوسش هم بیشباهت به ایستگاه اتوبوس صادقیه نیست با این تفاوت که تعداد اتوبوسهای خیلی کمتری در صف حضور دارد. پانزده دقیقهای منتظر اتوبوس میشویم. بالاخره سر و کلهٔ اتوبوس پیدا میشود. اتوبوسی سفیدرنگ با نواری آبی بر بدنهاش. اتوبوس از نظر شکل و ظاهر مانند اتوبوسهای داخل شهری نیویورک است با این تفاوت که برخلاف اغلب آن اتوبوسها، آکاردئونی نیست. به ترتیب وارد میشویم. راننده مردی سیاهپوست با خطی شبیه خطخوردگی خنجر بر صورت است. ۹ دلار هزینهٔ سوار شدن دو نفرمان میشود. داریم با ۹ دلار از یک ایالت به ایالت دیگر میرویم. در صندلی کنارمان دو دختر سفیدپوست با موهای بور مایل به قرمز، لباس آستین حلقهای و شلوارک نشستهاند. از بس بلندبلند صحبت میکنند که متوجه میشویم اهل زلاندنو هستند و در حال جهانگردی.
اتوبوس شروع به حرکت میکند. نخست باید از روی پل بزرگ جرج واشنگتن بگذرد. پل از روی رودخانهٔ هادسن رد میشود. اتوبوس از منظرهای زیبای آبیِ رود وارد دهانهٔ کوه سبز ورودی ایالت نیوجرسی میشود. این قدر منظره چشمنواز است که میتوان ساعتها به آن خیره ماند و لذت برد. اتوبوس وارد آزادراه میشود. کنار هر صندلی و روی پنجره طنابی قرار دارد که با کشیدنش راننده متوجه میشود که باید در ایستگاه بعدی توقف کند. قبلاً از راننده خواستهایم که وقتی به آیکیا رسیدیم ما را خبر کند. کنارههای جاده پر است از خانههای ویلایی با بدنهٔ سفید چوبی و سقف شیروانی؛ جنگلهای زیبا و سرسبز و بعضاً چندین مغازهٔ بینراهی یکطبقه. اصلاً خانهها و مغازهها شباهتی با آپارتمانهای زمخت منهتن ندارند.
در دستمان نقشهٔ مسیر راه است که چیز زیادی از آن نمیفهمیم. اتوبوس وارد مسیری پروانهای میشود یکی دو بار جنوب و شمال را به هم پیوند میدهد. به خیابان آیکیا وارد شدهایم. شک میکنم که نکند همین جا باید پیاده شویم یا نه. صبر میکنم شاید راننده خبرمان کند. خبری نمیشود. از جلوییمان میپرسم آنها هم نمیدانند. وقتی راننده از جلوی ساختمان بزرگ آیکیا که شبیه سولهای بزرگ است با سقف شیروانی آبی و متن زردرنگ آیکیا، شکّم به یقین بدل میشود که باید همان ایستگاه پیاده میشدیم. بلافاصله بر آن نخ ایست فشار میآورم. راننده وارد آزادراه شده و یکبند به راه ادامه میدهد. دو سه دقیقه بعد میایستد. به ما با تعجب نگاه میکند که یعنی چرا آیکیا پیاده نشدید و ما هم بی آنکه بپرسد میگوییم از همین جا برمیگردیم. بدجور عاقل اندر سفیه به ما نگاه میکند. از اتوبوس پیاده میشویم. حالا درست در گرمای ساعت ۳ بعدازظهر وسط یک آزادراه بیسر و ته و یک هوای شرجی پر از صدای جیرجیرک همان مسیر را رفته را باید برگردیم.
مطالب مرتبط
همسفر شراب (قسمت سیوهشتم-بخش اول)
۳۰ شهریور ۱۴۰۱
دو خانم جوان که مثل لبنانیها چادر سیاه سر کردهاند و چند خانم محجبهٔ دیگر. باید برگردیم به سرسرا برای گرفتن دفترچهٔ برنامهٔ همایش.
مطالعهسوالات معلم
۲۹ شهریور ۱۴۰۱
معلم دبستان این سوالات رو قبل از شروع شدن سال تحصیلی از والدین پرسیده است
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیوهفتم-بخش اول)
۱۵ شهریور ۱۴۰۱
صبح زود راهی دیترویت میشویم. صبح آنقدر زود است که جاده خلوت باشد و من، تنها بیدار جاده که پشت فرمان نشستهام و بقیه خوابند.
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیو ششم-بخش پنجم)
۳۰ مرداد ۱۴۰۱
میخواهد خانهاش را بفروشد. میپرسم هنوز زیر قرض بانک است؟ میگوید بله. کنجکاو میشوم در مورد نرخ سود بانکها. میگوید خیلی ساده است. قرار بوده ۲۰ سال و هر ماهی ۲۵۰۰ دلار بدهیم برای خانهای که ۲۵۰ هزار دلار میارزد.
مطالعهآخرین مطالب
دلق حافظ به چه ارزد به میاش رنگین کن
مشاهده صفحه روایت ایرانیان از آمریکاقرار است از شراب تلخ و شیرین منهتن به نیوجرسی یا همان به «دلق نو» برویم. با هزار زحمت با چندین بار سؤال و پرس و جو میفهمیم که باید وارد پایانهٔ مسافربری شویم و در یکی از خطوط ایستگاه توی صف منتظر باشیم. پایانهٔ مسافربری خیلی شبیه ایستگاههای مترو تهران مخصوصاً ایستگاه صادقیه است. ایستگاه اتوبوسش هم بیشباهت به ایستگاه اتوبوس صادقیه نیست با این تفاوت که تعداد اتوبوسهای خیلی کمتری در صف حضور دارد. پانزده دقیقهای منتظر اتوبوس میشویم. بالاخره سر و کلهٔ اتوبوس پیدا میشود. اتوبوسی سفیدرنگ با نواری آبی بر بدنهاش. اتوبوس از نظر شکل و ظاهر مانند اتوبوسهای داخل شهری نیویورک است با این تفاوت که برخلاف اغلب آن اتوبوسها، آکاردئونی نیست. به ترتیب وارد میشویم. راننده مردی سیاهپوست با خطی شبیه خطخوردگی خنجر بر صورت است. ۹ دلار هزینهٔ سوار شدن دو نفرمان میشود. داریم با ۹ دلار از یک ایالت به ایالت دیگر میرویم. در صندلی کنارمان دو دختر سفیدپوست با موهای بور مایل به قرمز، لباس آستین حلقهای و شلوارک نشستهاند. از بس بلندبلند صحبت میکنند که متوجه میشویم اهل زلاندنو هستند و در حال جهانگردی.
اتوبوس شروع به حرکت میکند. نخست باید از روی پل بزرگ جرج واشنگتن بگذرد. پل از روی رودخانهٔ هادسن رد میشود. اتوبوس از منظرهای زیبای آبیِ رود وارد دهانهٔ کوه سبز ورودی ایالت نیوجرسی میشود. این قدر منظره چشمنواز است که میتوان ساعتها به آن خیره ماند و لذت برد. اتوبوس وارد آزادراه میشود. کنار هر صندلی و روی پنجره طنابی قرار دارد که با کشیدنش راننده متوجه میشود که باید در ایستگاه بعدی توقف کند. قبلاً از راننده خواستهایم که وقتی به آیکیا رسیدیم ما را خبر کند. کنارههای جاده پر است از خانههای ویلایی با بدنهٔ سفید چوبی و سقف شیروانی؛ جنگلهای زیبا و سرسبز و بعضاً چندین مغازهٔ بینراهی یکطبقه. اصلاً خانهها و مغازهها شباهتی با آپارتمانهای زمخت منهتن ندارند.
در دستمان نقشهٔ مسیر راه است که چیز زیادی از آن نمیفهمیم. اتوبوس وارد مسیری پروانهای میشود یکی دو بار جنوب و شمال را به هم پیوند میدهد. به خیابان آیکیا وارد شدهایم. شک میکنم که نکند همین جا باید پیاده شویم یا نه. صبر میکنم شاید راننده خبرمان کند. خبری نمیشود. از جلوییمان میپرسم آنها هم نمیدانند. وقتی راننده از جلوی ساختمان بزرگ آیکیا که شبیه سولهای بزرگ است با سقف شیروانی آبی و متن زردرنگ آیکیا، شکّم به یقین بدل میشود که باید همان ایستگاه پیاده میشدیم. بلافاصله بر آن نخ ایست فشار میآورم. راننده وارد آزادراه شده و یکبند به راه ادامه میدهد. دو سه دقیقه بعد میایستد. به ما با تعجب نگاه میکند که یعنی چرا آیکیا پیاده نشدید و ما هم بی آنکه بپرسد میگوییم از همین جا برمیگردیم. بدجور عاقل اندر سفیه به ما نگاه میکند. از اتوبوس پیاده میشویم. حالا درست در گرمای ساعت ۳ بعدازظهر وسط یک آزادراه بیسر و ته و یک هوای شرجی پر از صدای جیرجیرک همان مسیر را رفته را باید برگردیم.
مطالب مرتبط
همسفر شراب (قسمت سی و هشتم-بخش دوم)
۱۵ مهر ۱۴۰۱
با استاد راهنمایم ساعت هشت صبح جلسه دارم. از وقتی که برای فرصت مطالعاتی طولانی رفته به گوگل، چارهای جز این نیست که یا اول صبح یا دم غروب جلسه داشته باشیم.
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیوهشتم-بخش اول)
۳۰ شهریور ۱۴۰۱
دو خانم جوان که مثل لبنانیها چادر سیاه سر کردهاند و چند خانم محجبهٔ دیگر. باید برگردیم به سرسرا برای گرفتن دفترچهٔ برنامهٔ همایش.
مطالعهسوالات معلم
۲۹ شهریور ۱۴۰۱
معلم دبستان این سوالات رو قبل از شروع شدن سال تحصیلی از والدین پرسیده است
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیوهفتم-بخش اول)
۱۵ شهریور ۱۴۰۱
صبح زود راهی دیترویت میشویم. صبح آنقدر زود است که جاده خلوت باشد و من، تنها بیدار جاده که پشت فرمان نشستهام و بقیه خوابند.
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیو ششم-بخش پنجم)
۳۰ مرداد ۱۴۰۱
میخواهد خانهاش را بفروشد. میپرسم هنوز زیر قرض بانک است؟ میگوید بله. کنجکاو میشوم در مورد نرخ سود بانکها. میگوید خیلی ساده است. قرار بوده ۲۰ سال و هر ماهی ۲۵۰۰ دلار بدهیم برای خانهای که ۲۵۰ هزار دلار میارزد.
مطالعهآخرین مطالب
ما به ملتی با بیماری مزمن خشونت، تنهایی، افسردگی ، تفرقه و فقر تبدیل شدهایم
۲۰ اسفند ۱۴۰۲
ما به ملتی با بیماری مزمن خشونت، تنهایی، افسردگی ، تفرقه و فقر تبدیل شدهایم ویدئوهای تحلیلی رابرت اف کندی...
مطالعهمستند وضعیت شکست ( Fail State )
۱۵ اسفند ۱۴۰۲
مستند وضعیت شکست Fail State کارگردان : الکس شبانو محصول : سال 2017 آمریکا ژانر : اجتماعی زبان: انگلیسی -...
مطالعهاصلی ترین عوامل شکل گیری اتحاد میان آمریکا و اسرائیل
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
اصلی ترین عوامل شکل گیری اتحاد میان آمریکا و اسرائیل ویدئوهای تحلیلی منبع : شبکه الجزیرهآمریکا همیشه مهمترین متحد اسرائیل...
مطالعهچرا نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا اینقدر به اسرائیل اهمیت می دهند؟
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
چرا نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا اینقدر به اسرائیل اهمیت می دهند؟ ویدئوهای تحلیلی منبع : رسانه UNPacked از اوباما تا...
مطالعهداستان اسرائیل چگونه برای مردم آمریکا روایت شده است؟
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
داستان اسرائیل چگونه برای مردم آمریکا روایت شده است؟ ویدئوهای تحلیلی منبع : شبکه الجزیرهدر این این ویدئو از برنامه...
مطالعه