گفتگوهایی با الکس (قسمت اول _انتخاب رشته دانشگاهی در آمریکا)
۲۱ آذر ۱۳۹۶
ماجرای تاریخی کشتار سرخ پوستان در زانوی زخمی
۲۱ آذر ۱۳۹۶
گفتگوهایی با الکس (قسمت اول _انتخاب رشته دانشگاهی در آمریکا)
۲۱ آذر ۱۳۹۶
ماجرای تاریخی کشتار سرخ پوستان در زانوی زخمی
۲۱ آذر ۱۳۹۶
واشنگتن تا نیویورک به حساب نقشه ی گوگل 4 تا 5 ساعت است. 5 عصر راه افتادم تا 10 دیگر رسیده باشم. حساب ترافیک ساعت 5 نیویورک را نکرده بود. تا حدود 6.5 حدود چند خیابان جلو رفته بودم. همه می خواستند آن ساعت از منهتن به خانه هایشان بروند. از آنجا که منهتن شبه جزیره و است و با چند پل به بیرون وصل می شود تقریبا ترافیک قفل شده بود. از ماشین پیاده شدم، کمی در ترافیک جلو رفتم، تا چشم کار می کرد کیپ در کیپ ماشین بود. گرمای هوا هم مضاعف شده بود تا راننده ها کلافه بشوند و ماشین ها بوق و سر و صدا راه بیاندازند. دست آخر از یک پل زیرگذر رد شدیم که دو بانده بود یکی رفت یکی برگشت، مانده بودم اگر اتفاقی در این پل بیافتد چگونه می خواهند کمک کنند. دست آخر بیرون زدم از کلان شهر نیویورک.

تا واشنگتن اتوبان ها خوبی بود. عوارضی هم بود که در مجموع حدود 30 دلار عوارضی می شد. مسیر از فیلادلفیا رد می شد و از شمال به جنوب در امتداد اقیانوس است. فقط یک توقف زدم برای شام و نماز. جای نماز که نبود، پشت ساختمان یک منطقه ی چمن کاری بود، شب تاریک کسی هم آنجا نبود. مشغول نماز شدم که بعد از مدتی احساس کردم کسی دارد پشت سرم نماز می خواند! بعد از نماز برگشتم و سلام کردم و گفتم ایرانی هستم، جواب داد و گفت من مصری ام و می دانم که تو شیعه هستی. جالب بود. مرد حدود 45 ساله ای بود..

شام خوردم و حرکت به سمت واشنگتن. هوا خوب بود و در آن تاریکی هوا می شد تا حدی سرسبزی محیط را دید. نصف شب رسیدم به مریلند که نزدیک واشنگتن است. مریلند یکی از مناطق تجمع ایرانی ها در آمریکا است. شاید بتوان گفت ایرانی هایی که بلافاصله بعد از انقلاب مهاجرت کرده اند به سمت کالیفرنیا رفته اند و کسانی که بعدتر آمده اند و کمی مذهبی تر هم بوده اند در مریلند جمع شده اند. هر دو منطقه مهم اند و به نسبت برای زندگی گرانند. بی جهت نیست که ایرانی ها تحصیل کرده ترین اقلیت در آمریکا هستند..

صبح برای بازدید از شهر حرکت کردم. با قطار سریع السیر از مریلند به شهر رفتم. چه قطار خوبی بود. شهر واشنگتن پایتخت آمریکا است و بنابراین مراکز و نمادهای حاکمیتی کشور در آن جمع است. اولا شهر خلوت بود و ثانیا بسیار تمیز بود. حداقل اگر دیروزش در نیویورک بوده باشید این طور به نظر می آید. در آن ساعت 9 صبحی نمایندگان و سیاستمداران و کارمندان و غیره را می دیدی که به اقتضای شغلی شان اکثرا کت و شلوار تن کرده بودند و به سر کار می رفتند. شهر هم پر بود از پلیس و نزدیک ساختمان های مهم حفاظت مخصوص. کاملا مشخصات یک شهر سیاسی را داشت. رنگ غالب شهر سفید است. یعنی اکثر بناهای مهم به رنگ سفید (با سنگ سفید) هستند..

واشنگتن شهر جمع و جوری است مخصوصا جاهای دیدنی اش. شهری است که مخصوص پایتخت طراحی شده و ساخته شده است. یک مستطیل در نظر بگیرید به عرض حدود 100 متر و طول 3 کیلومتر. یک انتهایش ختم می شود به ساختمان کنگره ی آمریکا. سر دیگرش یادبود لینکولن است. وسطش یک برج بلند ساخته اند به نام یادبود واشنگتن. کاخ سفید و ساختمان دادگاه عالی آمریکا جایی آن وسط ها است و دو طرف هم مجموعه ای از ساختمان های اداری، موزه ها و پارک های مختلف و بناهای یادبود دیگر است. وسط مستطیل بلوار مانند طراحی شده و پارک است. مرا یاد مجموعه ی میدان نقش جهان اصفهان می انداخت. .

خوب طولانی بود ولی حسنش این بود که از یک جا شروع می کردی و پشت سر هم می دیدی تا جایی که حوصله می کردی. من از سمت ساختمان کنگره شروع کردم که از همه هم دیدنی تر بود. کنگره همان ساختمان با گنبد بزرگ سفید رنگ است که اکثرا در تصاویر از آمریکا نشان داده می شود. ساختمان کنگره در واقع محل هر دو مجلس عوام و سنای آمریکا است (1). تور بازدید از مجلس داشتند. تابستان بود و طبیعتا بازدید از پایتخت و نهادهای حاکمیتی مقصد اصلی تورهای دانش آموزی است. شهر پر بود از دانش آموزانی که از سرتاسر آمریکا برای اردوی دانش آموزی آمده بودند اینجا. مخصوصا در مجلس اکثر بازدید کنندگان دانش آموز بودند و باید از قبل بلیط رزرو می کردی. چون صبح زود بود بلیط روزانه داشتند. جای جای مجلس و مخصوصا در سالن اصلی نمادهایی از ایالات مختلف گذاشته بودند. یادبودهایی که بعضی مجسمه هایی بودند اهدایی به مجلس و بعضی تابلو بودند. خیلی جاها هم تابلو نقاشی هایی از نمادها و افراد موثر در تاریخ آمریکا. آمریکا از انگلیس مستقل شده است. انقلاب هم از شهر بندری بوستون در ایالت ماساچوست شروع شده و با پیوستن چند ایالت در مجوعه جنگ هایی در سال های 1775 تا 1783 پیروز شده است که به جنگ های استقلال مشهورند. ظاهرا انگلیسی ها رفتار خوبی با آمریکایی ها نداشته اند و مالیات و قوانین گمرکی را تحمیل کرده بودند. بعد از استقلال هم سعی می کنند دولت تازه پا را براندازند و باز حمله می کنند. اول یک فیلم پخش کردند که یک ربعی طول کشید. در طول فیلم تاریخچه ی کنگره مرور شد و این که چطور قرار است کشور بر مبنای قوانینی باشد که ضمن "اافراد آزاد"  (Free Individual) را در کنار یکدیگر جمع کند. تعدادی از قوانین مشهور را هم نشان می داد از جمله قانون لغو برده داری در آمریکا. بعد رفتیم برای بازدید از مجلس. ساختمان مجللی بود. هر دو مجلس را رفتیم دیدیم که کمی طول کشید. مجلس ها خلوت بودند و تعداد کمی نماینده نشسته بودند. ظاهرا بقیه در دفاترشانند و از هر حزب چند نماینده شرکت می کنند که نظرات حزبشان را بگویندو بعد موقع رای گیری ها یا بحث های حساس اکثرا می آیند. .

بعد از مجلس به ساختمان کتابخانه ی مجلس رفتیم که آن هم بسیار بزرگ بود و مجموعه کتاب مفصلی را جمع کرده بود. چند جلد کتاب مقدس بسیار قدیمی هم داشتند که در ابتدا به نمایش گذاشته بودند. نقاشی ها و نوشته های روی دیوار ها و در سالن اصلی هم جالب بودند که مخصوصا نقاشی کرده بودند که هر تمدنی چه چیزی به دستاوردهای بشری افزوده است. سهم مسلمانان ریاضیات بود! دست آخر راهنمای تور پرسید شما کجایی هستی. گفتم ایرانی. گفت چه جالب من اخیرا فیلم ایرانی جدایی را دیده ام. بازدید از مجموعه ی کنگره و کتابخانه طول کشید. مخصوصا برای بازدید از خود جلسه ی نمایندگان نیاز به معرفی نامه ی نماینده ی ایالتتان داشتید. حالا بیا و از نماینده ی میشیگان اجازه نامه بگیر. راه افتادم به سمت ساختمانی که اتاق های نمایندگان در آن بود. آقای نماینده بود و پسر بیست و چند ساله ای هم منشی دفترش بود. رفت داخل و با یک برگه مجوز آمد بیرون. پرسیدم می توانم نماینده را ببینم. - نه باید وقت بگیرید. - چقدر دیگر وقت می دهید؟ - اگر الان بخواهید حدود یک تا دو هفته دیگر وقت دارند..

به دیدن کاخ سفید رفتم. کاخ سفید محل استقرار رییس دولت است. یعنی آقای اوباما آنجا زندگی می کند. انگار از بهارستان رفته باشید پاستور.  ساختمان کوچکی است. یعنی نسبت به کنگره کوچک است. مکعب مستطیل با سنگ های سفید که دور تادورش را باغی ساخته اند و چمن کاری کرده اند. با نرده های آهنی محوطه اش را بسته بودند. چند تایی پلیس بودند که از ساختمان مراقبت می کردند. کلا پلیس هایشان خیلی صحبت نمی کنند. ظاهرا این طور بهشان گفته شده که وارد گفتگوهای مفصل و تفصیل و توجیه نشوند. سوالی داشته باشید می توانید بپرسید سرراست جواب می دهند. چک و چانه هم ندارد..

کاخ سفید به دلایلی آن روز بازدید نداشت و از همان محوطه ی بیرون کاخ جلوتر نمی شد رفت. پیرزن مسلمانی در آنجا چادر زده بود با تابلوهایی بر ضد اسرائیل و بر ضد جنگ. جلو رفتم تابلو ها را بخوانم. - سلام شما مسلمانید؟ - بله مسلمانم. - اهل کجایید؟ - من فلسطینی هستم. فعال ضد اسرائیل و ضد جنگ هستم.  کم کم 70 سال داشت. تعجب کرده بودم، در این سن فعال اجتماعی! بیشتر توضیح داد. - من الان 30 سال است اینجا چادر زده ام و هر روز می آیم اینجا حتی روزهای تعطیل، در سرما و گرما. راست می گفت انگار بقیه می شناختندش (2).  آن سو تر یک پیرزن دیگری ایستاده بود با یک تابلو در دست برضد سیاست های سقط جنین. نوشته بود و عکس هم کشیده بود که مسیح تنها راه نجات بشر است و مسیح گفته که رحمت خدا شامل کسانی که سقط جنین می کنند نمی شود. کمی هم خودش توضیح داد. نمی دانم چطور شد که فهمید مسلمانم. کمی در مورد مسیحیت توضیح داد و این که ایمان به مسیح لازمه ی سعادت بشری است. فرصت ادامه ی صحبت نشد..

مطالب مرتبط

واشنگتن تا نیویورک به حساب نقشه ی گوگل 4 تا 5 ساعت است. 5 عصر راه افتادم تا 10 دیگر رسیده باشم. حساب ترافیک ساعت 5 نیویورک را نکرده بود. تا حدود 6.5 حدود چند خیابان جلو رفته بودم. همه می خواستند آن ساعت از منهتن به خانه هایشان بروند. از آنجا که منهتن شبه جزیره و است و با چند پل به بیرون وصل می شود تقریبا ترافیک قفل شده بود. از ماشین پیاده شدم، کمی در ترافیک جلو رفتم، تا چشم کار می کرد کیپ در کیپ ماشین بود. گرمای هوا هم مضاعف شده بود تا راننده ها کلافه بشوند و ماشین ها بوق و سر و صدا راه بیاندازند. دست آخر از یک پل زیرگذر رد شدیم که دو بانده بود یکی رفت یکی برگشت، مانده بودم اگر اتفاقی در این پل بیافتد چگونه می خواهند کمک کنند. دست آخر بیرون زدم از کلان شهر نیویورک.

تا واشنگتن اتوبان ها خوبی بود. عوارضی هم بود که در مجموع حدود 30 دلار عوارضی می شد. مسیر از فیلادلفیا رد می شد و از شمال به جنوب در امتداد اقیانوس است. فقط یک توقف زدم برای شام و نماز. جای نماز که نبود، پشت ساختمان یک منطقه ی چمن کاری بود، شب تاریک کسی هم آنجا نبود. مشغول نماز شدم که بعد از مدتی احساس کردم کسی دارد پشت سرم نماز می خواند! بعد از نماز برگشتم و سلام کردم و گفتم ایرانی هستم، جواب داد و گفت من مصری ام و می دانم که تو شیعه هستی. جالب بود. مرد حدود 45 ساله ای بود..

شام خوردم و حرکت به سمت واشنگتن. هوا خوب بود و در آن تاریکی هوا می شد تا حدی سرسبزی محیط را دید. نصف شب رسیدم به مریلند که نزدیک واشنگتن است. مریلند یکی از مناطق تجمع ایرانی ها در آمریکا است. شاید بتوان گفت ایرانی هایی که بلافاصله بعد از انقلاب مهاجرت کرده اند به سمت کالیفرنیا رفته اند و کسانی که بعدتر آمده اند و کمی مذهبی تر هم بوده اند در مریلند جمع شده اند. هر دو منطقه مهم اند و به نسبت برای زندگی گرانند. بی جهت نیست که ایرانی ها تحصیل کرده ترین اقلیت در آمریکا هستند..

صبح برای بازدید از شهر حرکت کردم. با قطار سریع السیر از مریلند به شهر رفتم. چه قطار خوبی بود. شهر واشنگتن پایتخت آمریکا است و بنابراین مراکز و نمادهای حاکمیتی کشور در آن جمع است. اولا شهر خلوت بود و ثانیا بسیار تمیز بود. حداقل اگر دیروزش در نیویورک بوده باشید این طور به نظر می آید. در آن ساعت 9 صبحی نمایندگان و سیاستمداران و کارمندان و غیره را می دیدی که به اقتضای شغلی شان اکثرا کت و شلوار تن کرده بودند و به سر کار می رفتند. شهر هم پر بود از پلیس و نزدیک ساختمان های مهم حفاظت مخصوص. کاملا مشخصات یک شهر سیاسی را داشت. رنگ غالب شهر سفید است. یعنی اکثر بناهای مهم به رنگ سفید (با سنگ سفید) هستند..

واشنگتن شهر جمع و جوری است مخصوصا جاهای دیدنی اش. شهری است که مخصوص پایتخت طراحی شده و ساخته شده است. یک مستطیل در نظر بگیرید به عرض حدود 100 متر و طول 3 کیلومتر. یک انتهایش ختم می شود به ساختمان کنگره ی آمریکا. سر دیگرش یادبود لینکولن است. وسطش یک برج بلند ساخته اند به نام یادبود واشنگتن. کاخ سفید و ساختمان دادگاه عالی آمریکا جایی آن وسط ها است و دو طرف هم مجموعه ای از ساختمان های اداری، موزه ها و پارک های مختلف و بناهای یادبود دیگر است. وسط مستطیل بلوار مانند طراحی شده و پارک است. مرا یاد مجموعه ی میدان نقش جهان اصفهان می انداخت. .

خوب طولانی بود ولی حسنش این بود که از یک جا شروع می کردی و پشت سر هم می دیدی تا جایی که حوصله می کردی. من از سمت ساختمان کنگره شروع کردم که از همه هم دیدنی تر بود. کنگره همان ساختمان با گنبد بزرگ سفید رنگ است که اکثرا در تصاویر از آمریکا نشان داده می شود. ساختمان کنگره در واقع محل هر دو مجلس عوام و سنای آمریکا است (1). تور بازدید از مجلس داشتند. تابستان بود و طبیعتا بازدید از پایتخت و نهادهای حاکمیتی مقصد اصلی تورهای دانش آموزی است. شهر پر بود از دانش آموزانی که از سرتاسر آمریکا برای اردوی دانش آموزی آمده بودند اینجا. مخصوصا در مجلس اکثر بازدید کنندگان دانش آموز بودند و باید از قبل بلیط رزرو می کردی. چون صبح زود بود بلیط روزانه داشتند. جای جای مجلس و مخصوصا در سالن اصلی نمادهایی از ایالات مختلف گذاشته بودند. یادبودهایی که بعضی مجسمه هایی بودند اهدایی به مجلس و بعضی تابلو بودند. خیلی جاها هم تابلو نقاشی هایی از نمادها و افراد موثر در تاریخ آمریکا. آمریکا از انگلیس مستقل شده است. انقلاب هم از شهر بندری بوستون در ایالت ماساچوست شروع شده و با پیوستن چند ایالت در مجوعه جنگ هایی در سال های 1775 تا 1783 پیروز شده است که به جنگ های استقلال مشهورند. ظاهرا انگلیسی ها رفتار خوبی با آمریکایی ها نداشته اند و مالیات و قوانین گمرکی را تحمیل کرده بودند. بعد از استقلال هم سعی می کنند دولت تازه پا را براندازند و باز حمله می کنند. اول یک فیلم پخش کردند که یک ربعی طول کشید. در طول فیلم تاریخچه ی کنگره مرور شد و این که چطور قرار است کشور بر مبنای قوانینی باشد که ضمن "اافراد آزاد"  (Free Individual) را در کنار یکدیگر جمع کند. تعدادی از قوانین مشهور را هم نشان می داد از جمله قانون لغو برده داری در آمریکا. بعد رفتیم برای بازدید از مجلس. ساختمان مجللی بود. هر دو مجلس را رفتیم دیدیم که کمی طول کشید. مجلس ها خلوت بودند و تعداد کمی نماینده نشسته بودند. ظاهرا بقیه در دفاترشانند و از هر حزب چند نماینده شرکت می کنند که نظرات حزبشان را بگویندو بعد موقع رای گیری ها یا بحث های حساس اکثرا می آیند. .

بعد از مجلس به ساختمان کتابخانه ی مجلس رفتیم که آن هم بسیار بزرگ بود و مجموعه کتاب مفصلی را جمع کرده بود. چند جلد کتاب مقدس بسیار قدیمی هم داشتند که در ابتدا به نمایش گذاشته بودند. نقاشی ها و نوشته های روی دیوار ها و در سالن اصلی هم جالب بودند که مخصوصا نقاشی کرده بودند که هر تمدنی چه چیزی به دستاوردهای بشری افزوده است. سهم مسلمانان ریاضیات بود! دست آخر راهنمای تور پرسید شما کجایی هستی. گفتم ایرانی. گفت چه جالب من اخیرا فیلم ایرانی جدایی را دیده ام. بازدید از مجموعه ی کنگره و کتابخانه طول کشید. مخصوصا برای بازدید از خود جلسه ی نمایندگان نیاز به معرفی نامه ی نماینده ی ایالتتان داشتید. حالا بیا و از نماینده ی میشیگان اجازه نامه بگیر. راه افتادم به سمت ساختمانی که اتاق های نمایندگان در آن بود. آقای نماینده بود و پسر بیست و چند ساله ای هم منشی دفترش بود. رفت داخل و با یک برگه مجوز آمد بیرون. پرسیدم می توانم نماینده را ببینم. - نه باید وقت بگیرید. - چقدر دیگر وقت می دهید؟ - اگر الان بخواهید حدود یک تا دو هفته دیگر وقت دارند..

به دیدن کاخ سفید رفتم. کاخ سفید محل استقرار رییس دولت است. یعنی آقای اوباما آنجا زندگی می کند. انگار از بهارستان رفته باشید پاستور.  ساختمان کوچکی است. یعنی نسبت به کنگره کوچک است. مکعب مستطیل با سنگ های سفید که دور تادورش را باغی ساخته اند و چمن کاری کرده اند. با نرده های آهنی محوطه اش را بسته بودند. چند تایی پلیس بودند که از ساختمان مراقبت می کردند. کلا پلیس هایشان خیلی صحبت نمی کنند. ظاهرا این طور بهشان گفته شده که وارد گفتگوهای مفصل و تفصیل و توجیه نشوند. سوالی داشته باشید می توانید بپرسید سرراست جواب می دهند. چک و چانه هم ندارد..

کاخ سفید به دلایلی آن روز بازدید نداشت و از همان محوطه ی بیرون کاخ جلوتر نمی شد رفت. پیرزن مسلمانی در آنجا چادر زده بود با تابلوهایی بر ضد اسرائیل و بر ضد جنگ. جلو رفتم تابلو ها را بخوانم. - سلام شما مسلمانید؟ - بله مسلمانم. - اهل کجایید؟ - من فلسطینی هستم. فعال ضد اسرائیل و ضد جنگ هستم.  کم کم 70 سال داشت. تعجب کرده بودم، در این سن فعال اجتماعی! بیشتر توضیح داد. - من الان 30 سال است اینجا چادر زده ام و هر روز می آیم اینجا حتی روزهای تعطیل، در سرما و گرما. راست می گفت انگار بقیه می شناختندش (2).  آن سو تر یک پیرزن دیگری ایستاده بود با یک تابلو در دست برضد سیاست های سقط جنین. نوشته بود و عکس هم کشیده بود که مسیح تنها راه نجات بشر است و مسیح گفته که رحمت خدا شامل کسانی که سقط جنین می کنند نمی شود. کمی هم خودش توضیح داد. نمی دانم چطور شد که فهمید مسلمانم. کمی در مورد مسیحیت توضیح داد و این که ایمان به مسیح لازمه ی سعادت بشری است. فرصت ادامه ی صحبت نشد..

مطالب مرتبط



آخرین مطالب