با استاد راهنمایم ساعت هشت صبح جلسه دارم. از وقتی که برای فرصت مطالعاتی طولانی رفته به گوگل، چارهای جز این نیست که یا اول صبح یا دم غروب جلسه داشته باشیم.
مطالعهنکاتی در مورد رفتار و شخصیت آمریکایی ها
۲۶ آذر ۱۳۹۶کلیسای جامعِ «پاول مقدس»
۲۶ آذر ۱۳۹۶همسفر شراب (قسمت پنجم _ موشها و آدمها)
مشاهده صفحه روایت ایرانیان از آمریکاقبل از این که بروم سراغ ادامهٔ این سفر کوتاه چند خطی در مورد تجربیاتم از مترو کلانشهر نیویورک و البته مردمان شهر بگویم. این تجربهها حاصل استفادهٔ از مترو در چهار ماه اخیر بوده است و لذا نمیشود برای هر کدامشان یک داستان سوار کرد. بنابراین تصمیم گرفتم این گونه خلاصه بنویسمشان.
به گواه صفحهٔ ویکیپدیا این مترو در سال ۱۹۰۴ تأسیس شده است و جزء بزرگترین و پیچیدهترین خطوط مترو در جهان است. فیالمثل در سال ۲۰۱۱ میلادی، تقریباً ۱/۶۴ میلیارد مسافر سوار مترو شدهاند. ۳۴ خط و ۴۶۸ ایستگاه حتی جابجا شدن بدون نقشهٔ راهنما را برای خود نیویورکیها سخت میکند و به همین خاطر نیاز به نقشه همیشه وجود دارد. ایستگاه خیابان ۴۲ (میدان تایمز) پیچیدهترین ایستگاه خطوط مترو نیویورک است. کافی است بخواهید مثلاً از خط A به خط N بروید. رسماً حدود ۵ دقیقه پیادهروی دارد. با وجود پلههای زیاد و مسیرهای پرپیچ و خم ایستگاههای مترو، آسانسورها و دیگر امکاناتی از این نوع کار را برای معلولان حرکتی راحت کردهاند. حتی بر روی تابلوهای راهنمای ایستگاهها، همان اطلاعات به خط برجستهای که احتمالاً خط بریل باشد نوشته شده است. البته ناگفته نماند که خدا نکند غریبه باشی و راهنابلد. خیلی سخت مأمور یا راهنمای مترو پیدا بشود. کسی زیاد جوابگو نیست و باید خودت از روی نقشههای نصبشده در ایستگاهها استفتا کنی.
برخلاف متروی تهران که ورودی هر ایستگاه مرتب و پر از هنر معماری است، عمده ایستگاههای متروی نیویورک احساسی بهتر از یک خشکشویی چندطبقه را به آدم منتقل نمیکند. عمده خطوط متروی منهتن زیرزمینی است ولی در اطراف کوئینز خیلی از ایستگاهها روزمینی هستند. ایستگاههای روزمینی به شدت پرسر و صدا هستند و به همین خاطر آرامش صوتی در اطراف این ایستگاهها خیلی کم است. بعضی از خطها از زیر رودخانهها عبور میکنند و بعضی از رویشان. تصویر رؤیایی سفر در زمان را میشود در عبور موازی دو قطار دید و در عین حال تصویری وحشتناک از ترس برخورد دو قطار به هم. همیشه یکی از دو قطار سریعتر از دیگری در حرکت است و این تصویر، رؤیای سفر در زمان را دلنشینتر میکند. بیشتر خطها خودشان دومسیره هستند و روی دو خط آهن جدا مسیر تندرو و مسیر محلی دارند. مسیرهای تندرو مخصوص ایست در ایستگاههای پررفت و آمد و مسیرهای محلی مخصوص ایست در همهٔ ایستگاهها است.
به گواه صفحهٔ ویکیپدیا این مترو در سال ۱۹۰۴ تأسیس شده است و جزء بزرگترین و پیچیدهترین خطوط مترو در جهان است. فیالمثل در سال ۲۰۱۱ میلادی، تقریباً ۱/۶۴ میلیارد مسافر سوار مترو شدهاند. ۳۴ خط و ۴۶۸ ایستگاه حتی جابجا شدن بدون نقشهٔ راهنما را برای خود نیویورکیها سخت میکند و به همین خاطر نیاز به نقشه همیشه وجود دارد. ایستگاه خیابان ۴۲ (میدان تایمز) پیچیدهترین ایستگاه خطوط مترو نیویورک است. کافی است بخواهید مثلاً از خط A به خط N بروید. رسماً حدود ۵ دقیقه پیادهروی دارد. با وجود پلههای زیاد و مسیرهای پرپیچ و خم ایستگاههای مترو، آسانسورها و دیگر امکاناتی از این نوع کار را برای معلولان حرکتی راحت کردهاند. حتی بر روی تابلوهای راهنمای ایستگاهها، همان اطلاعات به خط برجستهای که احتمالاً خط بریل باشد نوشته شده است. البته ناگفته نماند که خدا نکند غریبه باشی و راهنابلد. خیلی سخت مأمور یا راهنمای مترو پیدا بشود. کسی زیاد جوابگو نیست و باید خودت از روی نقشههای نصبشده در ایستگاهها استفتا کنی.
برخلاف متروی تهران که ورودی هر ایستگاه مرتب و پر از هنر معماری است، عمده ایستگاههای متروی نیویورک احساسی بهتر از یک خشکشویی چندطبقه را به آدم منتقل نمیکند. عمده خطوط متروی منهتن زیرزمینی است ولی در اطراف کوئینز خیلی از ایستگاهها روزمینی هستند. ایستگاههای روزمینی به شدت پرسر و صدا هستند و به همین خاطر آرامش صوتی در اطراف این ایستگاهها خیلی کم است. بعضی از خطها از زیر رودخانهها عبور میکنند و بعضی از رویشان. تصویر رؤیایی سفر در زمان را میشود در عبور موازی دو قطار دید و در عین حال تصویری وحشتناک از ترس برخورد دو قطار به هم. همیشه یکی از دو قطار سریعتر از دیگری در حرکت است و این تصویر، رؤیای سفر در زمان را دلنشینتر میکند. بیشتر خطها خودشان دومسیره هستند و روی دو خط آهن جدا مسیر تندرو و مسیر محلی دارند. مسیرهای تندرو مخصوص ایست در ایستگاههای پررفت و آمد و مسیرهای محلی مخصوص ایست در همهٔ ایستگاهها است.
تمیزی در متروی نیویورک به همان مسخرگی است که تمیزی در یک سطل زباله. عبور آب بین خطوط آهن به دلیل نشت آب یا باقیماندهٔ بارانی که از تقاطع خطوط زیرزمینی و روزمینی به جا مانده به علاوهٔ زبالههای سرگردان روی خطوط آهن چهرهای زشت و کدر به ایستگاههای مترو نیویورک داده است. چکیدن آب از سقف هم اتفاق عادیای در ایستگاههای زیرزمینی است. حتی موش هم اتفاق عجیبی در خطوط آهن نیویورک نیست. خود من در یک شب دو بار موش را در دو ایستگاه متفاوت مشاهده کردم.
وقتی قطاری میایستد مسافران منتظر کنار در میایستند تا همهٔ کسانی که میخواهند پیاده شوند از قطار خارج شوند.
اگرچه مردم متروسوار عجولند و زمانسنج تا جایی که حتی صبحانه و نهارشان را هم در مترو نوش جان میکنند ولی اهل هل دادن و از این ایستگاه صادقیهبازیها نیستند. البته از حق هم نگذریم فقط یک بار برایم تجربهٔ شلوغی مفرط مترو نیویورک پیش آمد و در باقی اوقات مترو آن قدر جا برای ایستادن و نشستن دارد که به همه برسد.
کمتر اتفاق میافتد جوانی جایش را به سالمندی بدهد. البته بعضی از صندلیها اولویتدار هستند و مخصوص افراد معلول و سالمند. توی مترو هر کسی در کار خودش است.
کمتر پیش میآید که کسی به دیگری خیره شود یا نگاه کند. برخی کتاب میخوانند، یک عده (یک معمولاً سیاهپوست هستند) آن وسط حرکات موزون با موسیقی سیاری که همراهشان هست درمیآورند تا پولی به کف آورند، یک عده مشغول صحبت هستند. پاری اوقات هم دختر و پسری در آغوش هم تفنناً مشغول معاشقهٔ فوریاند؛ گاهی نیز میبینی دو زن دارند همدیگر را بوسهباران میکنند یا دو مرد عاشقانه دست در دست هم دارند (اگر به فکر قوم خاصی در قرآن افتادید و یا فکر بدی به ذهنتان خطور کرد همان فکر درست است).
یک روز خاص هم دارند به نام «روز بیشلواری در مترو» که برخی از مسافران با وجود داشتن لباس بالاتنه بدون شلوار و دامن و تنها با یک لباس زیر حداقلی به مترو میآیند که مثلاً اتفاق جالبی را رقم بزنند. هیچ کدام از اینها اتفاق غریبهای در نیویورک نیست. هیچ کسی هم کاری به کس دیگری ندارد. فقط پاری اوقات مردانی از کنارمان رد میشوند که با دیدن همسرم به ما میگویند «سلامٌ علیکم».
این بیتفاوتی عمومی کار را به جایی رسانده که در پاییز ۲۰۱۲، یک بیخانمان مست ناغافل یک نفر را به سمت خط آهن هل میدهد. آن بندهٔ خدا طلب یاری میکند ولی فقط با دوربینهایی مواجه میشوند که دارند از این صحنهٔ جالب فیلم میگیرند.
بندهٔ خدا هم چند ثانیه بعد به زیر قطار میرود و جان به جانآفرین تسلیم میکند. ناگفته نماند که متروی شبانهروزی نیویورک مأمنی گرم است برای بیخانمانها. بیخانمانهایی که گوشهای از قطار میخوابند و در هیچ ایستگاهی پیاده نمیشوند.
اگرچه مردم متروسوار عجولند و زمانسنج تا جایی که حتی صبحانه و نهارشان را هم در مترو نوش جان میکنند ولی اهل هل دادن و از این ایستگاه صادقیهبازیها نیستند. البته از حق هم نگذریم فقط یک بار برایم تجربهٔ شلوغی مفرط مترو نیویورک پیش آمد و در باقی اوقات مترو آن قدر جا برای ایستادن و نشستن دارد که به همه برسد.
کمتر اتفاق میافتد جوانی جایش را به سالمندی بدهد. البته بعضی از صندلیها اولویتدار هستند و مخصوص افراد معلول و سالمند. توی مترو هر کسی در کار خودش است.
کمتر پیش میآید که کسی به دیگری خیره شود یا نگاه کند. برخی کتاب میخوانند، یک عده (یک معمولاً سیاهپوست هستند) آن وسط حرکات موزون با موسیقی سیاری که همراهشان هست درمیآورند تا پولی به کف آورند، یک عده مشغول صحبت هستند. پاری اوقات هم دختر و پسری در آغوش هم تفنناً مشغول معاشقهٔ فوریاند؛ گاهی نیز میبینی دو زن دارند همدیگر را بوسهباران میکنند یا دو مرد عاشقانه دست در دست هم دارند (اگر به فکر قوم خاصی در قرآن افتادید و یا فکر بدی به ذهنتان خطور کرد همان فکر درست است).
یک روز خاص هم دارند به نام «روز بیشلواری در مترو» که برخی از مسافران با وجود داشتن لباس بالاتنه بدون شلوار و دامن و تنها با یک لباس زیر حداقلی به مترو میآیند که مثلاً اتفاق جالبی را رقم بزنند. هیچ کدام از اینها اتفاق غریبهای در نیویورک نیست. هیچ کسی هم کاری به کس دیگری ندارد. فقط پاری اوقات مردانی از کنارمان رد میشوند که با دیدن همسرم به ما میگویند «سلامٌ علیکم».
این بیتفاوتی عمومی کار را به جایی رسانده که در پاییز ۲۰۱۲، یک بیخانمان مست ناغافل یک نفر را به سمت خط آهن هل میدهد. آن بندهٔ خدا طلب یاری میکند ولی فقط با دوربینهایی مواجه میشوند که دارند از این صحنهٔ جالب فیلم میگیرند.
بندهٔ خدا هم چند ثانیه بعد به زیر قطار میرود و جان به جانآفرین تسلیم میکند. ناگفته نماند که متروی شبانهروزی نیویورک مأمنی گرم است برای بیخانمانها. بیخانمانهایی که گوشهای از قطار میخوابند و در هیچ ایستگاهی پیاده نمیشوند.
در همین چندماهه کم دیدهام زنی آرایش کند یا لباسهای مجلسی تنش باشد و حداکثر آرایشی را که شاید بشود در آنها پیدا کرد لاک رنگی ناخن است. ولی آخر هفتهها، مترو پر از زنانی است که از روی آرایش غلیظ صورتشان و البته لباسهای پرزرق و برقشان میشود حدس زد به مهمانی رفتهاند یا قرار است به مهمانی بروند. این پدیدهٔ بیآرایشی زنان حتی به عروسها هم صدق میکند. یکی دو بار عروس و دامادی را در خیابان و بوستان مرکزی دیدم که عروس بدون آرایش و تنها تفاوتش با بقیه لباس سفید عروسیاش بود. گاه حتی مهمانانی دیده میشوند که از خود عروس خوشلباستر به نظر میرسند.
در ایستگاههای پرجمعیت، معرکهگیری و کنسرتهای سیار زیادند. گیتاریستهای جوان سفیدپوست، آکروباتهای سیاهپوست که با یک ضبط صوت پرسر و صدا و با حنجرهٔ گیرایشان و رقصهای عجیب و غریبشان مانند گویی لغزان سر و پا را معکوس میکنند و میچرخانند، نوازندگان ارگ، چینیها و سازهای سنتیشان، سیاهپوستانی که بدون هیچ سازی و تنها با سوت و کف زدن و همخوانی چیزی شبیه موسیقی رپ اجرا میکنند، نوازندگان با ذوقی که از دبه و سطل آشغال صداهای جالبی درمیآورند و از این جور معرکهها. البته در کنار همهٔ اینها یک ظرف یا حتی جای ساز وجود دارد؛ بسیار شبیه به یک کاسهٔ گدایی یا کمک یا دستمزد یا هر چه نامش را میخواهید بگذارید. هیچ دلیلی هم بر این وجود ندارد که زار بزنند که من پدرم مرده یا صاحبخانهام مرا بیرون انداخته. مردم به آنها پول میدهند و گاهی اوقات چشم آدم که به جعبههای خالی گیتار یا کاسههای کنار فلوتزنها میافتد نمیتواند به راحتی تعداد زیاد اسکناسها را بشمرد. از آن طرف هم طرفداران مسیحیت، طرفداران حقوق بشر و از این جور گروهها هم در فاصلهٔ بین خطوط مترو مشغول معرکهگیری و تبلیغاند. چنان داد میزنند که ای غافلان! ای خواب غفلت برخیزید. خدای را یاد کنید و به حرف عیسی مسیح بگرایید. عافیت را با عبادت بخرید. آی! آی! آی!
در ایستگاههای پرجمعیت، معرکهگیری و کنسرتهای سیار زیادند. گیتاریستهای جوان سفیدپوست، آکروباتهای سیاهپوست که با یک ضبط صوت پرسر و صدا و با حنجرهٔ گیرایشان و رقصهای عجیب و غریبشان مانند گویی لغزان سر و پا را معکوس میکنند و میچرخانند، نوازندگان ارگ، چینیها و سازهای سنتیشان، سیاهپوستانی که بدون هیچ سازی و تنها با سوت و کف زدن و همخوانی چیزی شبیه موسیقی رپ اجرا میکنند، نوازندگان با ذوقی که از دبه و سطل آشغال صداهای جالبی درمیآورند و از این جور معرکهها. البته در کنار همهٔ اینها یک ظرف یا حتی جای ساز وجود دارد؛ بسیار شبیه به یک کاسهٔ گدایی یا کمک یا دستمزد یا هر چه نامش را میخواهید بگذارید. هیچ دلیلی هم بر این وجود ندارد که زار بزنند که من پدرم مرده یا صاحبخانهام مرا بیرون انداخته. مردم به آنها پول میدهند و گاهی اوقات چشم آدم که به جعبههای خالی گیتار یا کاسههای کنار فلوتزنها میافتد نمیتواند به راحتی تعداد زیاد اسکناسها را بشمرد. از آن طرف هم طرفداران مسیحیت، طرفداران حقوق بشر و از این جور گروهها هم در فاصلهٔ بین خطوط مترو مشغول معرکهگیری و تبلیغاند. چنان داد میزنند که ای غافلان! ای خواب غفلت برخیزید. خدای را یاد کنید و به حرف عیسی مسیح بگرایید. عافیت را با عبادت بخرید. آی! آی! آی!
آوردن سگ، این همدم همیشگی امریکاییها به ایستگاهها ممنوع است؛ همین میشود که سرهای بیرونآمدهٔ سگهای پاکوتاه از کیفهای صاحبانشان جلوهٔ جالبی به برخی صندلیها میدهد. دوچرخهسوارها بعضاً با دوچرخهشان وارد مترو میشوند. معمولاً خود رانندهٔ مترو اعلام ایستگاه میکند؛ عمدتاً هم با بلندگوهایی پر از خشخش و صدایی تند و لهجهای سیاهپوستی. کم پیش میآید ببینی رانندهٔ تاکسی یا قطار یا اتوبوس سفیدپوست باشد. عمده رانندهها یا خدمات عمومی سیاهپوست یا مکزیکی هستند. اخیراً شعار معروف پلیس نیویورک «اگر چیزی دیدید، چیزی بگویید» را با چنان صدای نخراشیدهای راننده میگفت که آدم از هر چه پلیس و دیدن جرم و اعلام خبر جرم وحشت میکرد.
مطالب مرتبط
همسفر شراب (قسمت سیوهشتم-بخش اول)
۳۰ شهریور ۱۴۰۱
دو خانم جوان که مثل لبنانیها چادر سیاه سر کردهاند و چند خانم محجبهٔ دیگر. باید برگردیم به سرسرا برای گرفتن دفترچهٔ برنامهٔ همایش.
مطالعهسوالات معلم
۲۹ شهریور ۱۴۰۱
معلم دبستان این سوالات رو قبل از شروع شدن سال تحصیلی از والدین پرسیده است
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیوهفتم-بخش اول)
۱۵ شهریور ۱۴۰۱
صبح زود راهی دیترویت میشویم. صبح آنقدر زود است که جاده خلوت باشد و من، تنها بیدار جاده که پشت فرمان نشستهام و بقیه خوابند.
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیو ششم-بخش پنجم)
۳۰ مرداد ۱۴۰۱
میخواهد خانهاش را بفروشد. میپرسم هنوز زیر قرض بانک است؟ میگوید بله. کنجکاو میشوم در مورد نرخ سود بانکها. میگوید خیلی ساده است. قرار بوده ۲۰ سال و هر ماهی ۲۵۰۰ دلار بدهیم برای خانهای که ۲۵۰ هزار دلار میارزد.
مطالعهآخرین مطالب
همسفر شراب (قسمت پنجم _ موشها و آدمها)
مشاهده صفحه روایت ایرانیان از آمریکاقبل از این که بروم سراغ ادامهٔ این سفر کوتاه چند خطی در مورد تجربیاتم از مترو کلانشهر نیویورک و البته مردمان شهر بگویم. این تجربهها حاصل استفادهٔ از مترو در چهار ماه اخیر بوده است و لذا نمیشود برای هر کدامشان یک داستان سوار کرد. بنابراین تصمیم گرفتم این گونه خلاصه بنویسمشان.
به گواه صفحهٔ ویکیپدیا این مترو در سال ۱۹۰۴ تأسیس شده است و جزء بزرگترین و پیچیدهترین خطوط مترو در جهان است. فیالمثل در سال ۲۰۱۱ میلادی، تقریباً ۱/۶۴ میلیارد مسافر سوار مترو شدهاند. ۳۴ خط و ۴۶۸ ایستگاه حتی جابجا شدن بدون نقشهٔ راهنما را برای خود نیویورکیها سخت میکند و به همین خاطر نیاز به نقشه همیشه وجود دارد. ایستگاه خیابان ۴۲ (میدان تایمز) پیچیدهترین ایستگاه خطوط مترو نیویورک است. کافی است بخواهید مثلاً از خط A به خط N بروید. رسماً حدود ۵ دقیقه پیادهروی دارد. با وجود پلههای زیاد و مسیرهای پرپیچ و خم ایستگاههای مترو، آسانسورها و دیگر امکاناتی از این نوع کار را برای معلولان حرکتی راحت کردهاند. حتی بر روی تابلوهای راهنمای ایستگاهها، همان اطلاعات به خط برجستهای که احتمالاً خط بریل باشد نوشته شده است. البته ناگفته نماند که خدا نکند غریبه باشی و راهنابلد. خیلی سخت مأمور یا راهنمای مترو پیدا بشود. کسی زیاد جوابگو نیست و باید خودت از روی نقشههای نصبشده در ایستگاهها استفتا کنی.
برخلاف متروی تهران که ورودی هر ایستگاه مرتب و پر از هنر معماری است، عمده ایستگاههای متروی نیویورک احساسی بهتر از یک خشکشویی چندطبقه را به آدم منتقل نمیکند. عمده خطوط متروی منهتن زیرزمینی است ولی در اطراف کوئینز خیلی از ایستگاهها روزمینی هستند. ایستگاههای روزمینی به شدت پرسر و صدا هستند و به همین خاطر آرامش صوتی در اطراف این ایستگاهها خیلی کم است. بعضی از خطها از زیر رودخانهها عبور میکنند و بعضی از رویشان. تصویر رؤیایی سفر در زمان را میشود در عبور موازی دو قطار دید و در عین حال تصویری وحشتناک از ترس برخورد دو قطار به هم. همیشه یکی از دو قطار سریعتر از دیگری در حرکت است و این تصویر، رؤیای سفر در زمان را دلنشینتر میکند. بیشتر خطها خودشان دومسیره هستند و روی دو خط آهن جدا مسیر تندرو و مسیر محلی دارند. مسیرهای تندرو مخصوص ایست در ایستگاههای پررفت و آمد و مسیرهای محلی مخصوص ایست در همهٔ ایستگاهها است.
به گواه صفحهٔ ویکیپدیا این مترو در سال ۱۹۰۴ تأسیس شده است و جزء بزرگترین و پیچیدهترین خطوط مترو در جهان است. فیالمثل در سال ۲۰۱۱ میلادی، تقریباً ۱/۶۴ میلیارد مسافر سوار مترو شدهاند. ۳۴ خط و ۴۶۸ ایستگاه حتی جابجا شدن بدون نقشهٔ راهنما را برای خود نیویورکیها سخت میکند و به همین خاطر نیاز به نقشه همیشه وجود دارد. ایستگاه خیابان ۴۲ (میدان تایمز) پیچیدهترین ایستگاه خطوط مترو نیویورک است. کافی است بخواهید مثلاً از خط A به خط N بروید. رسماً حدود ۵ دقیقه پیادهروی دارد. با وجود پلههای زیاد و مسیرهای پرپیچ و خم ایستگاههای مترو، آسانسورها و دیگر امکاناتی از این نوع کار را برای معلولان حرکتی راحت کردهاند. حتی بر روی تابلوهای راهنمای ایستگاهها، همان اطلاعات به خط برجستهای که احتمالاً خط بریل باشد نوشته شده است. البته ناگفته نماند که خدا نکند غریبه باشی و راهنابلد. خیلی سخت مأمور یا راهنمای مترو پیدا بشود. کسی زیاد جوابگو نیست و باید خودت از روی نقشههای نصبشده در ایستگاهها استفتا کنی.
برخلاف متروی تهران که ورودی هر ایستگاه مرتب و پر از هنر معماری است، عمده ایستگاههای متروی نیویورک احساسی بهتر از یک خشکشویی چندطبقه را به آدم منتقل نمیکند. عمده خطوط متروی منهتن زیرزمینی است ولی در اطراف کوئینز خیلی از ایستگاهها روزمینی هستند. ایستگاههای روزمینی به شدت پرسر و صدا هستند و به همین خاطر آرامش صوتی در اطراف این ایستگاهها خیلی کم است. بعضی از خطها از زیر رودخانهها عبور میکنند و بعضی از رویشان. تصویر رؤیایی سفر در زمان را میشود در عبور موازی دو قطار دید و در عین حال تصویری وحشتناک از ترس برخورد دو قطار به هم. همیشه یکی از دو قطار سریعتر از دیگری در حرکت است و این تصویر، رؤیای سفر در زمان را دلنشینتر میکند. بیشتر خطها خودشان دومسیره هستند و روی دو خط آهن جدا مسیر تندرو و مسیر محلی دارند. مسیرهای تندرو مخصوص ایست در ایستگاههای پررفت و آمد و مسیرهای محلی مخصوص ایست در همهٔ ایستگاهها است.
تمیزی در متروی نیویورک به همان مسخرگی است که تمیزی در یک سطل زباله. عبور آب بین خطوط آهن به دلیل نشت آب یا باقیماندهٔ بارانی که از تقاطع خطوط زیرزمینی و روزمینی به جا مانده به علاوهٔ زبالههای سرگردان روی خطوط آهن چهرهای زشت و کدر به ایستگاههای مترو نیویورک داده است. چکیدن آب از سقف هم اتفاق عادیای در ایستگاههای زیرزمینی است. حتی موش هم اتفاق عجیبی در خطوط آهن نیویورک نیست. خود من در یک شب دو بار موش را در دو ایستگاه متفاوت مشاهده کردم.
وقتی قطاری میایستد مسافران منتظر کنار در میایستند تا همهٔ کسانی که میخواهند پیاده شوند از قطار خارج شوند.
اگرچه مردم متروسوار عجولند و زمانسنج تا جایی که حتی صبحانه و نهارشان را هم در مترو نوش جان میکنند ولی اهل هل دادن و از این ایستگاه صادقیهبازیها نیستند. البته از حق هم نگذریم فقط یک بار برایم تجربهٔ شلوغی مفرط مترو نیویورک پیش آمد و در باقی اوقات مترو آن قدر جا برای ایستادن و نشستن دارد که به همه برسد.
کمتر اتفاق میافتد جوانی جایش را به سالمندی بدهد. البته بعضی از صندلیها اولویتدار هستند و مخصوص افراد معلول و سالمند. توی مترو هر کسی در کار خودش است.
کمتر پیش میآید که کسی به دیگری خیره شود یا نگاه کند. برخی کتاب میخوانند، یک عده (یک معمولاً سیاهپوست هستند) آن وسط حرکات موزون با موسیقی سیاری که همراهشان هست درمیآورند تا پولی به کف آورند، یک عده مشغول صحبت هستند. پاری اوقات هم دختر و پسری در آغوش هم تفنناً مشغول معاشقهٔ فوریاند؛ گاهی نیز میبینی دو زن دارند همدیگر را بوسهباران میکنند یا دو مرد عاشقانه دست در دست هم دارند (اگر به فکر قوم خاصی در قرآن افتادید و یا فکر بدی به ذهنتان خطور کرد همان فکر درست است).
یک روز خاص هم دارند به نام «روز بیشلواری در مترو» که برخی از مسافران با وجود داشتن لباس بالاتنه بدون شلوار و دامن و تنها با یک لباس زیر حداقلی به مترو میآیند که مثلاً اتفاق جالبی را رقم بزنند. هیچ کدام از اینها اتفاق غریبهای در نیویورک نیست. هیچ کسی هم کاری به کس دیگری ندارد. فقط پاری اوقات مردانی از کنارمان رد میشوند که با دیدن همسرم به ما میگویند «سلامٌ علیکم».
این بیتفاوتی عمومی کار را به جایی رسانده که در پاییز ۲۰۱۲، یک بیخانمان مست ناغافل یک نفر را به سمت خط آهن هل میدهد. آن بندهٔ خدا طلب یاری میکند ولی فقط با دوربینهایی مواجه میشوند که دارند از این صحنهٔ جالب فیلم میگیرند.
بندهٔ خدا هم چند ثانیه بعد به زیر قطار میرود و جان به جانآفرین تسلیم میکند. ناگفته نماند که متروی شبانهروزی نیویورک مأمنی گرم است برای بیخانمانها. بیخانمانهایی که گوشهای از قطار میخوابند و در هیچ ایستگاهی پیاده نمیشوند.
اگرچه مردم متروسوار عجولند و زمانسنج تا جایی که حتی صبحانه و نهارشان را هم در مترو نوش جان میکنند ولی اهل هل دادن و از این ایستگاه صادقیهبازیها نیستند. البته از حق هم نگذریم فقط یک بار برایم تجربهٔ شلوغی مفرط مترو نیویورک پیش آمد و در باقی اوقات مترو آن قدر جا برای ایستادن و نشستن دارد که به همه برسد.
کمتر اتفاق میافتد جوانی جایش را به سالمندی بدهد. البته بعضی از صندلیها اولویتدار هستند و مخصوص افراد معلول و سالمند. توی مترو هر کسی در کار خودش است.
کمتر پیش میآید که کسی به دیگری خیره شود یا نگاه کند. برخی کتاب میخوانند، یک عده (یک معمولاً سیاهپوست هستند) آن وسط حرکات موزون با موسیقی سیاری که همراهشان هست درمیآورند تا پولی به کف آورند، یک عده مشغول صحبت هستند. پاری اوقات هم دختر و پسری در آغوش هم تفنناً مشغول معاشقهٔ فوریاند؛ گاهی نیز میبینی دو زن دارند همدیگر را بوسهباران میکنند یا دو مرد عاشقانه دست در دست هم دارند (اگر به فکر قوم خاصی در قرآن افتادید و یا فکر بدی به ذهنتان خطور کرد همان فکر درست است).
یک روز خاص هم دارند به نام «روز بیشلواری در مترو» که برخی از مسافران با وجود داشتن لباس بالاتنه بدون شلوار و دامن و تنها با یک لباس زیر حداقلی به مترو میآیند که مثلاً اتفاق جالبی را رقم بزنند. هیچ کدام از اینها اتفاق غریبهای در نیویورک نیست. هیچ کسی هم کاری به کس دیگری ندارد. فقط پاری اوقات مردانی از کنارمان رد میشوند که با دیدن همسرم به ما میگویند «سلامٌ علیکم».
این بیتفاوتی عمومی کار را به جایی رسانده که در پاییز ۲۰۱۲، یک بیخانمان مست ناغافل یک نفر را به سمت خط آهن هل میدهد. آن بندهٔ خدا طلب یاری میکند ولی فقط با دوربینهایی مواجه میشوند که دارند از این صحنهٔ جالب فیلم میگیرند.
بندهٔ خدا هم چند ثانیه بعد به زیر قطار میرود و جان به جانآفرین تسلیم میکند. ناگفته نماند که متروی شبانهروزی نیویورک مأمنی گرم است برای بیخانمانها. بیخانمانهایی که گوشهای از قطار میخوابند و در هیچ ایستگاهی پیاده نمیشوند.
در همین چندماهه کم دیدهام زنی آرایش کند یا لباسهای مجلسی تنش باشد و حداکثر آرایشی را که شاید بشود در آنها پیدا کرد لاک رنگی ناخن است. ولی آخر هفتهها، مترو پر از زنانی است که از روی آرایش غلیظ صورتشان و البته لباسهای پرزرق و برقشان میشود حدس زد به مهمانی رفتهاند یا قرار است به مهمانی بروند. این پدیدهٔ بیآرایشی زنان حتی به عروسها هم صدق میکند. یکی دو بار عروس و دامادی را در خیابان و بوستان مرکزی دیدم که عروس بدون آرایش و تنها تفاوتش با بقیه لباس سفید عروسیاش بود. گاه حتی مهمانانی دیده میشوند که از خود عروس خوشلباستر به نظر میرسند.
در ایستگاههای پرجمعیت، معرکهگیری و کنسرتهای سیار زیادند. گیتاریستهای جوان سفیدپوست، آکروباتهای سیاهپوست که با یک ضبط صوت پرسر و صدا و با حنجرهٔ گیرایشان و رقصهای عجیب و غریبشان مانند گویی لغزان سر و پا را معکوس میکنند و میچرخانند، نوازندگان ارگ، چینیها و سازهای سنتیشان، سیاهپوستانی که بدون هیچ سازی و تنها با سوت و کف زدن و همخوانی چیزی شبیه موسیقی رپ اجرا میکنند، نوازندگان با ذوقی که از دبه و سطل آشغال صداهای جالبی درمیآورند و از این جور معرکهها. البته در کنار همهٔ اینها یک ظرف یا حتی جای ساز وجود دارد؛ بسیار شبیه به یک کاسهٔ گدایی یا کمک یا دستمزد یا هر چه نامش را میخواهید بگذارید. هیچ دلیلی هم بر این وجود ندارد که زار بزنند که من پدرم مرده یا صاحبخانهام مرا بیرون انداخته. مردم به آنها پول میدهند و گاهی اوقات چشم آدم که به جعبههای خالی گیتار یا کاسههای کنار فلوتزنها میافتد نمیتواند به راحتی تعداد زیاد اسکناسها را بشمرد. از آن طرف هم طرفداران مسیحیت، طرفداران حقوق بشر و از این جور گروهها هم در فاصلهٔ بین خطوط مترو مشغول معرکهگیری و تبلیغاند. چنان داد میزنند که ای غافلان! ای خواب غفلت برخیزید. خدای را یاد کنید و به حرف عیسی مسیح بگرایید. عافیت را با عبادت بخرید. آی! آی! آی!
در ایستگاههای پرجمعیت، معرکهگیری و کنسرتهای سیار زیادند. گیتاریستهای جوان سفیدپوست، آکروباتهای سیاهپوست که با یک ضبط صوت پرسر و صدا و با حنجرهٔ گیرایشان و رقصهای عجیب و غریبشان مانند گویی لغزان سر و پا را معکوس میکنند و میچرخانند، نوازندگان ارگ، چینیها و سازهای سنتیشان، سیاهپوستانی که بدون هیچ سازی و تنها با سوت و کف زدن و همخوانی چیزی شبیه موسیقی رپ اجرا میکنند، نوازندگان با ذوقی که از دبه و سطل آشغال صداهای جالبی درمیآورند و از این جور معرکهها. البته در کنار همهٔ اینها یک ظرف یا حتی جای ساز وجود دارد؛ بسیار شبیه به یک کاسهٔ گدایی یا کمک یا دستمزد یا هر چه نامش را میخواهید بگذارید. هیچ دلیلی هم بر این وجود ندارد که زار بزنند که من پدرم مرده یا صاحبخانهام مرا بیرون انداخته. مردم به آنها پول میدهند و گاهی اوقات چشم آدم که به جعبههای خالی گیتار یا کاسههای کنار فلوتزنها میافتد نمیتواند به راحتی تعداد زیاد اسکناسها را بشمرد. از آن طرف هم طرفداران مسیحیت، طرفداران حقوق بشر و از این جور گروهها هم در فاصلهٔ بین خطوط مترو مشغول معرکهگیری و تبلیغاند. چنان داد میزنند که ای غافلان! ای خواب غفلت برخیزید. خدای را یاد کنید و به حرف عیسی مسیح بگرایید. عافیت را با عبادت بخرید. آی! آی! آی!
آوردن سگ، این همدم همیشگی امریکاییها به ایستگاهها ممنوع است؛ همین میشود که سرهای بیرونآمدهٔ سگهای پاکوتاه از کیفهای صاحبانشان جلوهٔ جالبی به برخی صندلیها میدهد. دوچرخهسوارها بعضاً با دوچرخهشان وارد مترو میشوند. معمولاً خود رانندهٔ مترو اعلام ایستگاه میکند؛ عمدتاً هم با بلندگوهایی پر از خشخش و صدایی تند و لهجهای سیاهپوستی. کم پیش میآید ببینی رانندهٔ تاکسی یا قطار یا اتوبوس سفیدپوست باشد. عمده رانندهها یا خدمات عمومی سیاهپوست یا مکزیکی هستند. اخیراً شعار معروف پلیس نیویورک «اگر چیزی دیدید، چیزی بگویید» را با چنان صدای نخراشیدهای راننده میگفت که آدم از هر چه پلیس و دیدن جرم و اعلام خبر جرم وحشت میکرد.
مطالب مرتبط
همسفر شراب (قسمت سی و هشتم-بخش دوم)
۱۵ مهر ۱۴۰۱
با استاد راهنمایم ساعت هشت صبح جلسه دارم. از وقتی که برای فرصت مطالعاتی طولانی رفته به گوگل، چارهای جز این نیست که یا اول صبح یا دم غروب جلسه داشته باشیم.
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیوهشتم-بخش اول)
۳۰ شهریور ۱۴۰۱
دو خانم جوان که مثل لبنانیها چادر سیاه سر کردهاند و چند خانم محجبهٔ دیگر. باید برگردیم به سرسرا برای گرفتن دفترچهٔ برنامهٔ همایش.
مطالعهسوالات معلم
۲۹ شهریور ۱۴۰۱
معلم دبستان این سوالات رو قبل از شروع شدن سال تحصیلی از والدین پرسیده است
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیوهفتم-بخش اول)
۱۵ شهریور ۱۴۰۱
صبح زود راهی دیترویت میشویم. صبح آنقدر زود است که جاده خلوت باشد و من، تنها بیدار جاده که پشت فرمان نشستهام و بقیه خوابند.
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیو ششم-بخش پنجم)
۳۰ مرداد ۱۴۰۱
میخواهد خانهاش را بفروشد. میپرسم هنوز زیر قرض بانک است؟ میگوید بله. کنجکاو میشوم در مورد نرخ سود بانکها. میگوید خیلی ساده است. قرار بوده ۲۰ سال و هر ماهی ۲۵۰۰ دلار بدهیم برای خانهای که ۲۵۰ هزار دلار میارزد.
مطالعهآخرین مطالب
ما به ملتی با بیماری مزمن خشونت، تنهایی، افسردگی ، تفرقه و فقر تبدیل شدهایم
۲۰ اسفند ۱۴۰۲
ما به ملتی با بیماری مزمن خشونت، تنهایی، افسردگی ، تفرقه و فقر تبدیل شدهایم ویدئوهای تحلیلی رابرت اف کندی...
مطالعهمستند وضعیت شکست ( Fail State )
۱۵ اسفند ۱۴۰۲
مستند وضعیت شکست Fail State کارگردان : الکس شبانو محصول : سال 2017 آمریکا ژانر : اجتماعی زبان: انگلیسی -...
مطالعهاصلی ترین عوامل شکل گیری اتحاد میان آمریکا و اسرائیل
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
اصلی ترین عوامل شکل گیری اتحاد میان آمریکا و اسرائیل ویدئوهای تحلیلی منبع : شبکه الجزیرهآمریکا همیشه مهمترین متحد اسرائیل...
مطالعهچرا نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا اینقدر به اسرائیل اهمیت می دهند؟
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
چرا نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا اینقدر به اسرائیل اهمیت می دهند؟ ویدئوهای تحلیلی منبع : رسانه UNPacked از اوباما تا...
مطالعهداستان اسرائیل چگونه برای مردم آمریکا روایت شده است؟
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
داستان اسرائیل چگونه برای مردم آمریکا روایت شده است؟ ویدئوهای تحلیلی منبع : شبکه الجزیرهدر این این ویدئو از برنامه...
مطالعه