با استاد راهنمایم ساعت هشت صبح جلسه دارم. از وقتی که برای فرصت مطالعاتی طولانی رفته به گوگل، چارهای جز این نیست که یا اول صبح یا دم غروب جلسه داشته باشیم.
مطالعهماجرای تاریخی کشتار سرخ پوستان در زانوی زخمی
۲۶ آذر ۱۳۹۶بازگشت به ایران (قسمت سوم _ بهشت شداد)
۲۶ آذر ۱۳۹۶اولین تجربه ام از رای دادن در انتخابات آمریکا!
مشاهده صفحه روایت ایرانیان از آمریکاآبان ۱۳۹۱ اولین باری بود که من در انتخاباتی خارج از ایران شرکت میکردم: انتخابات ریاست جمهوری آمریکا.
نزدیک به 2 ماه قبل یک دفترچهی بیست و چهار صفحهای از طرف سازمان رفاه عمومی (Commonwealth) ایالت برایم ارسال شده بود در مورد انتخابات. دفترچه نزدیک به یک ماه کنار میزم خاک خورد تا یک شب در حد پنج دقیه تورقش کردم و فرم مشخصاتی که ضمیمهاش بود را پر کردم و پست کردم به نشانیای که پشتش چاپ شده بود. (در ایالت ماساچوست ثبت نام قبل از انتخابات لازم است و الا نمیتوان در انتخابات شرکت کرد).
چند روز بعد نامهی عجیبی دریافت کردم مبنی بر این که چون دیر ثبت نام کردهام، در این دور انتخابات نمی توانم شرکت کنم! ولی دقیقا به خاطر داشتم که طبق یک سری کاغذبازیهای روتین، اولین باری که به این شهر نقل مکان کرده بودم، برای شرکت در تمامی انتخابها، ثبت نام شده بودم.
بعدها فهمیدم که من اصلا نباید آن فرم داخل دفترچه را پر میکردم و میفرستادم. آن فرم مربوط به افرادی بود که برای انتخابات ثبت نشده بودند.
به هر حال خیلی پیگیر موضوع نشدم. به عنوان یک ایرانی ـ آمریکایی که فقط 2 سال در آمریکا بوده است، رای دادن در آمریکا آنقدر برایم حایز اهمیت نبود تا رای دادن در ایران. اما عصر روز انتخابات، جلوی در آرپارتمان، همسایهی طبقه اولم را دیدم. زنی آفریقایی ـ آمریکایی (یعنی همان سیاهپوست) که در را برای من باز نگه داشته بود. از من پرسید که آیا در انتخابات شرکت کرده ام یا نه. در اینجا، این پرسش چندان پرسش رایجی نیست و او اولین و آخرین نفری بود که در مورد شرکت در انتخابات ریاست جمهوری 2012 از من سوال کرد. پاسخم منفی بود و در مورد نامهای که از سازمان رفاه عمومی دریافت کرده بودم، توضیح دادم. گفت چنین چیزی امکان ندارد و تنها چیزی که تو نیاز داری، یک کارت شناسایی است. نشانی محل رایگیری در شهرمان را هم گفت. هنوز 2 ساعتی تا پایان انتخابات مانده بود. شام را خوردم و راه افتادم.
رایگیری در دبیرستان دولتی شهر برگزار میشد. در پارکینگ دبیرستان نزدیک به 150 خودرو پارک شده بود. رفت و آمد از پارکینگ به ساختمان دبیرستان به صورت مداوم و در مسیری که آن را با نوارهای رنگی محصور کرده بودند، در جریان بود. تبلیغات ریاست جمهوری، کاندیداهای سناتوری و کاندیداهای نمایندگی در اطراف مسیر موجود بود. فردی، پلاکارد تبلیغات دموکراتها و اوباما را بالای چوبی زده بود و برای اوباما تبلیغات میکرد: «Obama, 2nd term!».
دو نفر از کاندیداهایی که برای نمایندگی نمیدانم چی چی(!) اقدام کرده بودند، شخصا در مسیر حضور داشتند و با افرادی که برای رای دادن میآمدند، دست میدادند و از حضورشان تشکر میکردند. هوا خیلی سرد نبود اما ایستادن در آن مسیر برای چند ساعت، واقعا سخت است. یادم آمد 2 سال قبل هم این موضوع را دیده بودم. یک بار یکی از نامزدهای نمایندگی مجلس در ایستگاه قطار شهر نیدهام روبرویم سبز شد و میخواست در مورد خودش صحبت کند. و فردای روز انتخابات هم همان فرد را دیدم که در برف کنار خیابان اصلی شهر ایستاده بود و پلاکارد «Thank you» بالای سر گرفته بود.
مکان رایگیری، سالن ورزشی دبیرستان بود. پلیسها در جلوی در ورودی و در داخل سالن حضور داشتند. با چیدن میزهای نوشتن رای، حدود 10 راهرو در سالن ایجاد کرده بودند. در ابتدای هر راهرو یک میز اداری قرار داشت و دو نفر (بیشتر دو خانم مسن) پشت آن میزها نشسته بودند. جلوی یکیشان نوشته بود A-L و جلوی دیگری M-Z.
چند ثانیهای گنگ و گیچ ایستاده بودم و نمیدانستم باید چه کار کنم. آخر سر، یک میز را به طور اتفاقی انتخاب کردم و به خانمی که پشتش نشسته بود گفتم: «این اولین باری است که من در انتخابات شرکت میکنم، چه کار باید بکنم؟» پرسید در کدام خیابان زندگی میکنم؟ خانم دومی هم آمد کنارش و از یک لیست بلند که در چند صفحهی بزرگ چاپ شده بود، نام خیابان من را پیدا کردند و گفتند بروم به میز شمارهی 2 . تازه متوجه شدم که جلوی هر میز، روی زمین، شمارهای نوشته شده است.
در میز دوم رفتم پیش خانمی که طرف A-L نشسته بود و نشانیم را گفتم. در یک سری اوراق دیگر، گشت و گشت و گشت تا نامم را پیدا کرد، جلوی اسمم علامتی زد و برگهی رای را داد دستم. نکتهی جالبش این بود که حتا کارت شناساییم را هم چک نکرد!!
در راهروی پشت این میز اداری ـ که با چیدن میزهای نوشتن رای در دو طرفش تشکیل شده بود ـ جلو رفتم تا یک میز خالی پیدا کردم و برگه را گذاشتم رویش. برگه رای علاوه بر گزینههای ریاست جمهوری و معاونت ریاست جمهوری، موارد زیر را هم داشت:
ـ سناتور در کنگره
ـ نماینده در کنگره
ـ کانسیلور
ـ سناتور در دادگاه عمومی
ـ نماینده در دادگاه عمومی
ـ کارمند دادگاهها
(معنی اینها را از من نپرسید!)
در ایالت ما، سه پرسش دیگر نیز برای همهپرسی در برگهی رای بود:
۱. فراهم بودن دسترسی مشتریان و فروشندهها و تعمیرگاهها به اطلاعات تشخیصی و تعمیری تمام خودرهای تولید شده از سال 2015 به بعد. آری/خیر؟
۲. محق بودن پزشک برای تجویز داروهایی که به زندگی خاتمه میدهند برای بیمارانی که در مرحلهی نهایی بیماریهای بدون درمان قرار دارند. آری/خیر؟
۳. استفادهی پزشکی از ماریجوانا. آری/خیر؟
برگهی رای را علامت زدم. رفتم در انتهای راهرو که آنجا هم دو نفر پشت میز نشسته بودند. دو مرتبه نامم را پرسیدند، در لیستشان علامت زدند و بعد گفتند برگه را بیندازم در صندوق دستگاه رای! دستگاه رای هم چیز جالبی بود: دستگاهی بود شبیه یک گاو صندوق که وقتی برگهی رای را روی آن می گذاشتی، مانند دستگاه ای.تی.ام بانک که کارت را به دخالش می کشد، برگه را میکشید داخل. عکس دستگاه مشابهی را در اینترنت پیدا کردم و اینجا گذاشتهام.
با اینکه کل شهر ما یک محل رایگیری داشت و نسبتا هم شلوغ بود، اما با این سیستم ثبت نام از قبل و تعداد زیاد مسوول و صندوق، رای دهی خیلی سریع و راحت انجام شد. البته نیازی هم به انگشت زدن و گرو گذاشتن شناسنامه و این طور چیزها هم نبود و باعث میشد کار سریعتر انجام شود.
اگر بخواهم مقایسهای بین فرایند رایگیری در آمریکا و ایران انجام دهم، سخن به درازا کشیده میشود. مشخصا بسیاری از مراحل اجرایی رایگیری در آمریکا برای ایران مناسب نیست یا اگر مناسب باشد، در شرایط کنونی قابل اجرا نیست. در این متن سعی کردهام فقط مشاهداتم را بدون هیچ قضاوتی بنویسم و قصدی برای تعیین بهتر یا بدتر بودن فرایند رایگیری در آمریکا نسبت به ایران نداشتم.
نزدیک به 2 ماه قبل یک دفترچهی بیست و چهار صفحهای از طرف سازمان رفاه عمومی (Commonwealth) ایالت برایم ارسال شده بود در مورد انتخابات. دفترچه نزدیک به یک ماه کنار میزم خاک خورد تا یک شب در حد پنج دقیه تورقش کردم و فرم مشخصاتی که ضمیمهاش بود را پر کردم و پست کردم به نشانیای که پشتش چاپ شده بود. (در ایالت ماساچوست ثبت نام قبل از انتخابات لازم است و الا نمیتوان در انتخابات شرکت کرد).
چند روز بعد نامهی عجیبی دریافت کردم مبنی بر این که چون دیر ثبت نام کردهام، در این دور انتخابات نمی توانم شرکت کنم! ولی دقیقا به خاطر داشتم که طبق یک سری کاغذبازیهای روتین، اولین باری که به این شهر نقل مکان کرده بودم، برای شرکت در تمامی انتخابها، ثبت نام شده بودم.
بعدها فهمیدم که من اصلا نباید آن فرم داخل دفترچه را پر میکردم و میفرستادم. آن فرم مربوط به افرادی بود که برای انتخابات ثبت نشده بودند.
به هر حال خیلی پیگیر موضوع نشدم. به عنوان یک ایرانی ـ آمریکایی که فقط 2 سال در آمریکا بوده است، رای دادن در آمریکا آنقدر برایم حایز اهمیت نبود تا رای دادن در ایران. اما عصر روز انتخابات، جلوی در آرپارتمان، همسایهی طبقه اولم را دیدم. زنی آفریقایی ـ آمریکایی (یعنی همان سیاهپوست) که در را برای من باز نگه داشته بود. از من پرسید که آیا در انتخابات شرکت کرده ام یا نه. در اینجا، این پرسش چندان پرسش رایجی نیست و او اولین و آخرین نفری بود که در مورد شرکت در انتخابات ریاست جمهوری 2012 از من سوال کرد. پاسخم منفی بود و در مورد نامهای که از سازمان رفاه عمومی دریافت کرده بودم، توضیح دادم. گفت چنین چیزی امکان ندارد و تنها چیزی که تو نیاز داری، یک کارت شناسایی است. نشانی محل رایگیری در شهرمان را هم گفت. هنوز 2 ساعتی تا پایان انتخابات مانده بود. شام را خوردم و راه افتادم.
رایگیری در دبیرستان دولتی شهر برگزار میشد. در پارکینگ دبیرستان نزدیک به 150 خودرو پارک شده بود. رفت و آمد از پارکینگ به ساختمان دبیرستان به صورت مداوم و در مسیری که آن را با نوارهای رنگی محصور کرده بودند، در جریان بود. تبلیغات ریاست جمهوری، کاندیداهای سناتوری و کاندیداهای نمایندگی در اطراف مسیر موجود بود. فردی، پلاکارد تبلیغات دموکراتها و اوباما را بالای چوبی زده بود و برای اوباما تبلیغات میکرد: «Obama, 2nd term!».
دو نفر از کاندیداهایی که برای نمایندگی نمیدانم چی چی(!) اقدام کرده بودند، شخصا در مسیر حضور داشتند و با افرادی که برای رای دادن میآمدند، دست میدادند و از حضورشان تشکر میکردند. هوا خیلی سرد نبود اما ایستادن در آن مسیر برای چند ساعت، واقعا سخت است. یادم آمد 2 سال قبل هم این موضوع را دیده بودم. یک بار یکی از نامزدهای نمایندگی مجلس در ایستگاه قطار شهر نیدهام روبرویم سبز شد و میخواست در مورد خودش صحبت کند. و فردای روز انتخابات هم همان فرد را دیدم که در برف کنار خیابان اصلی شهر ایستاده بود و پلاکارد «Thank you» بالای سر گرفته بود.
مکان رایگیری، سالن ورزشی دبیرستان بود. پلیسها در جلوی در ورودی و در داخل سالن حضور داشتند. با چیدن میزهای نوشتن رای، حدود 10 راهرو در سالن ایجاد کرده بودند. در ابتدای هر راهرو یک میز اداری قرار داشت و دو نفر (بیشتر دو خانم مسن) پشت آن میزها نشسته بودند. جلوی یکیشان نوشته بود A-L و جلوی دیگری M-Z.
چند ثانیهای گنگ و گیچ ایستاده بودم و نمیدانستم باید چه کار کنم. آخر سر، یک میز را به طور اتفاقی انتخاب کردم و به خانمی که پشتش نشسته بود گفتم: «این اولین باری است که من در انتخابات شرکت میکنم، چه کار باید بکنم؟» پرسید در کدام خیابان زندگی میکنم؟ خانم دومی هم آمد کنارش و از یک لیست بلند که در چند صفحهی بزرگ چاپ شده بود، نام خیابان من را پیدا کردند و گفتند بروم به میز شمارهی 2 . تازه متوجه شدم که جلوی هر میز، روی زمین، شمارهای نوشته شده است.
در میز دوم رفتم پیش خانمی که طرف A-L نشسته بود و نشانیم را گفتم. در یک سری اوراق دیگر، گشت و گشت و گشت تا نامم را پیدا کرد، جلوی اسمم علامتی زد و برگهی رای را داد دستم. نکتهی جالبش این بود که حتا کارت شناساییم را هم چک نکرد!!
در راهروی پشت این میز اداری ـ که با چیدن میزهای نوشتن رای در دو طرفش تشکیل شده بود ـ جلو رفتم تا یک میز خالی پیدا کردم و برگه را گذاشتم رویش. برگه رای علاوه بر گزینههای ریاست جمهوری و معاونت ریاست جمهوری، موارد زیر را هم داشت:
ـ سناتور در کنگره
ـ نماینده در کنگره
ـ کانسیلور
ـ سناتور در دادگاه عمومی
ـ نماینده در دادگاه عمومی
ـ کارمند دادگاهها
(معنی اینها را از من نپرسید!)
در ایالت ما، سه پرسش دیگر نیز برای همهپرسی در برگهی رای بود:
۱. فراهم بودن دسترسی مشتریان و فروشندهها و تعمیرگاهها به اطلاعات تشخیصی و تعمیری تمام خودرهای تولید شده از سال 2015 به بعد. آری/خیر؟
۲. محق بودن پزشک برای تجویز داروهایی که به زندگی خاتمه میدهند برای بیمارانی که در مرحلهی نهایی بیماریهای بدون درمان قرار دارند. آری/خیر؟
۳. استفادهی پزشکی از ماریجوانا. آری/خیر؟
برگهی رای را علامت زدم. رفتم در انتهای راهرو که آنجا هم دو نفر پشت میز نشسته بودند. دو مرتبه نامم را پرسیدند، در لیستشان علامت زدند و بعد گفتند برگه را بیندازم در صندوق دستگاه رای! دستگاه رای هم چیز جالبی بود: دستگاهی بود شبیه یک گاو صندوق که وقتی برگهی رای را روی آن می گذاشتی، مانند دستگاه ای.تی.ام بانک که کارت را به دخالش می کشد، برگه را میکشید داخل. عکس دستگاه مشابهی را در اینترنت پیدا کردم و اینجا گذاشتهام.
با اینکه کل شهر ما یک محل رایگیری داشت و نسبتا هم شلوغ بود، اما با این سیستم ثبت نام از قبل و تعداد زیاد مسوول و صندوق، رای دهی خیلی سریع و راحت انجام شد. البته نیازی هم به انگشت زدن و گرو گذاشتن شناسنامه و این طور چیزها هم نبود و باعث میشد کار سریعتر انجام شود.
اگر بخواهم مقایسهای بین فرایند رایگیری در آمریکا و ایران انجام دهم، سخن به درازا کشیده میشود. مشخصا بسیاری از مراحل اجرایی رایگیری در آمریکا برای ایران مناسب نیست یا اگر مناسب باشد، در شرایط کنونی قابل اجرا نیست. در این متن سعی کردهام فقط مشاهداتم را بدون هیچ قضاوتی بنویسم و قصدی برای تعیین بهتر یا بدتر بودن فرایند رایگیری در آمریکا نسبت به ایران نداشتم.
مطالب مرتبط
همسفر شراب (قسمت سیوهشتم-بخش اول)
۳۰ شهریور ۱۴۰۱
دو خانم جوان که مثل لبنانیها چادر سیاه سر کردهاند و چند خانم محجبهٔ دیگر. باید برگردیم به سرسرا برای گرفتن دفترچهٔ برنامهٔ همایش.
مطالعهسوالات معلم
۲۹ شهریور ۱۴۰۱
معلم دبستان این سوالات رو قبل از شروع شدن سال تحصیلی از والدین پرسیده است
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیوهفتم-بخش اول)
۱۵ شهریور ۱۴۰۱
صبح زود راهی دیترویت میشویم. صبح آنقدر زود است که جاده خلوت باشد و من، تنها بیدار جاده که پشت فرمان نشستهام و بقیه خوابند.
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیو ششم-بخش پنجم)
۳۰ مرداد ۱۴۰۱
میخواهد خانهاش را بفروشد. میپرسم هنوز زیر قرض بانک است؟ میگوید بله. کنجکاو میشوم در مورد نرخ سود بانکها. میگوید خیلی ساده است. قرار بوده ۲۰ سال و هر ماهی ۲۵۰۰ دلار بدهیم برای خانهای که ۲۵۰ هزار دلار میارزد.
مطالعهآخرین مطالب
اولین تجربه ام از رای دادن در انتخابات آمریکا
مشاهده صفحه روایت ایرانیان از آمریکاآبان ۱۳۹۱ اولین باری بود که من در انتخاباتی خارج از ایران شرکت میکردم: انتخابات ریاست جمهوری آمریکا.
نزدیک به 2 ماه قبل یک دفترچهی بیست و چهار صفحهای از طرف سازمان رفاه عمومی (Commonwealth) ایالت برایم ارسال شده بود در مورد انتخابات. دفترچه نزدیک به یک ماه کنار میزم خاک خورد تا یک شب در حد پنج دقیه تورقش کردم و فرم مشخصاتی که ضمیمهاش بود را پر کردم و پست کردم به نشانیای که پشتش چاپ شده بود. (در ایالت ماساچوست ثبت نام قبل از انتخابات لازم است و الا نمیتوان در انتخابات شرکت کرد).
چند روز بعد نامهی عجیبی دریافت کردم مبنی بر این که چون دیر ثبت نام کردهام، در این دور انتخابات نمی توانم شرکت کنم! ولی دقیقا به خاطر داشتم که طبق یک سری کاغذبازیهای روتین، اولین باری که به این شهر نقل مکان کرده بودم، برای شرکت در تمامی انتخابها، ثبت نام شده بودم.
بعدها فهمیدم که من اصلا نباید آن فرم داخل دفترچه را پر میکردم و میفرستادم. آن فرم مربوط به افرادی بود که برای انتخابات ثبت نشده بودند.
به هر حال خیلی پیگیر موضوع نشدم. به عنوان یک ایرانی ـ آمریکایی که فقط 2 سال در آمریکا بوده است، رای دادن در آمریکا آنقدر برایم حایز اهمیت نبود تا رای دادن در ایران. اما عصر روز انتخابات، جلوی در آرپارتمان، همسایهی طبقه اولم را دیدم. زنی آفریقایی ـ آمریکایی (یعنی همان سیاهپوست) که در را برای من باز نگه داشته بود. از من پرسید که آیا در انتخابات شرکت کرده ام یا نه. در اینجا، این پرسش چندان پرسش رایجی نیست و او اولین و آخرین نفری بود که در مورد شرکت در انتخابات ریاست جمهوری 2012 از من سوال کرد. پاسخم منفی بود و در مورد نامهای که از سازمان رفاه عمومی دریافت کرده بودم، توضیح دادم. گفت چنین چیزی امکان ندارد و تنها چیزی که تو نیاز داری، یک کارت شناسایی است. نشانی محل رایگیری در شهرمان را هم گفت. هنوز 2 ساعتی تا پایان انتخابات مانده بود. شام را خوردم و راه افتادم.
رایگیری در دبیرستان دولتی شهر برگزار میشد. در پارکینگ دبیرستان نزدیک به 150 خودرو پارک شده بود. رفت و آمد از پارکینگ به ساختمان دبیرستان به صورت مداوم و در مسیری که آن را با نوارهای رنگی محصور کرده بودند، در جریان بود. تبلیغات ریاست جمهوری، کاندیداهای سناتوری و کاندیداهای نمایندگی در اطراف مسیر موجود بود. فردی، پلاکارد تبلیغات دموکراتها و اوباما را بالای چوبی زده بود و برای اوباما تبلیغات میکرد: «Obama, 2nd term!».
دو نفر از کاندیداهایی که برای نمایندگی نمیدانم چی چی(!) اقدام کرده بودند، شخصا در مسیر حضور داشتند و با افرادی که برای رای دادن میآمدند، دست میدادند و از حضورشان تشکر میکردند. هوا خیلی سرد نبود اما ایستادن در آن مسیر برای چند ساعت، واقعا سخت است. یادم آمد 2 سال قبل هم این موضوع را دیده بودم. یک بار یکی از نامزدهای نمایندگی مجلس در ایستگاه قطار شهر نیدهام روبرویم سبز شد و میخواست در مورد خودش صحبت کند. و فردای روز انتخابات هم همان فرد را دیدم که در برف کنار خیابان اصلی شهر ایستاده بود و پلاکارد «Thank you» بالای سر گرفته بود.
مکان رایگیری، سالن ورزشی دبیرستان بود. پلیسها در جلوی در ورودی و در داخل سالن حضور داشتند. با چیدن میزهای نوشتن رای، حدود 10 راهرو در سالن ایجاد کرده بودند. در ابتدای هر راهرو یک میز اداری قرار داشت و دو نفر (بیشتر دو خانم مسن) پشت آن میزها نشسته بودند. جلوی یکیشان نوشته بود A-L و جلوی دیگری M-Z.
چند ثانیهای گنگ و گیچ ایستاده بودم و نمیدانستم باید چه کار کنم. آخر سر، یک میز را به طور اتفاقی انتخاب کردم و به خانمی که پشتش نشسته بود گفتم: «این اولین باری است که من در انتخابات شرکت میکنم، چه کار باید بکنم؟» پرسید در کدام خیابان زندگی میکنم؟ خانم دومی هم آمد کنارش و از یک لیست بلند که در چند صفحهی بزرگ چاپ شده بود، نام خیابان من را پیدا کردند و گفتند بروم به میز شمارهی 2 . تازه متوجه شدم که جلوی هر میز، روی زمین، شمارهای نوشته شده است.
در میز دوم رفتم پیش خانمی که طرف A-L نشسته بود و نشانیم را گفتم. در یک سری اوراق دیگر، گشت و گشت و گشت تا نامم را پیدا کرد، جلوی اسمم علامتی زد و برگهی رای را داد دستم. نکتهی جالبش این بود که حتا کارت شناساییم را هم چک نکرد!!
در راهروی پشت این میز اداری ـ که با چیدن میزهای نوشتن رای در دو طرفش تشکیل شده بود ـ جلو رفتم تا یک میز خالی پیدا کردم و برگه را گذاشتم رویش. برگه رای علاوه بر گزینههای ریاست جمهوری و معاونت ریاست جمهوری، موارد زیر را هم داشت:
ـ سناتور در کنگره
ـ نماینده در کنگره
ـ کانسیلور
ـ سناتور در دادگاه عمومی
ـ نماینده در دادگاه عمومی
ـ کارمند دادگاهها
(معنی اینها را از من نپرسید!)
در ایالت ما، سه پرسش دیگر نیز برای همهپرسی در برگهی رای بود:
۱. فراهم بودن دسترسی مشتریان و فروشندهها و تعمیرگاهها به اطلاعات تشخیصی و تعمیری تمام خودرهای تولید شده از سال 2015 به بعد. آری/خیر؟
۲. محق بودن پزشک برای تجویز داروهایی که به زندگی خاتمه میدهند برای بیمارانی که در مرحلهی نهایی بیماریهای بدون درمان قرار دارند. آری/خیر؟
۳. استفادهی پزشکی از ماریجوانا. آری/خیر؟
برگهی رای را علامت زدم. رفتم در انتهای راهرو که آنجا هم دو نفر پشت میز نشسته بودند. دو مرتبه نامم را پرسیدند، در لیستشان علامت زدند و بعد گفتند برگه را بیندازم در صندوق دستگاه رای! دستگاه رای هم چیز جالبی بود: دستگاهی بود شبیه یک گاو صندوق که وقتی برگهی رای را روی آن می گذاشتی، مانند دستگاه ای.تی.ام بانک که کارت را به دخالش می کشد، برگه را میکشید داخل. عکس دستگاه مشابهی را در اینترنت پیدا کردم و اینجا گذاشتهام.
با اینکه کل شهر ما یک محل رایگیری داشت و نسبتا هم شلوغ بود، اما با این سیستم ثبت نام از قبل و تعداد زیاد مسوول و صندوق، رای دهی خیلی سریع و راحت انجام شد. البته نیازی هم به انگشت زدن و گرو گذاشتن شناسنامه و این طور چیزها هم نبود و باعث میشد کار سریعتر انجام شود.
اگر بخواهم مقایسهای بین فرایند رایگیری در آمریکا و ایران انجام دهم، سخن به درازا کشیده میشود. مشخصا بسیاری از مراحل اجرایی رایگیری در آمریکا برای ایران مناسب نیست یا اگر مناسب باشد، در شرایط کنونی قابل اجرا نیست. در این متن سعی کردهام فقط مشاهداتم را بدون هیچ قضاوتی بنویسم و قصدی برای تعیین بهتر یا بدتر بودن فرایند رایگیری در آمریکا نسبت به ایران نداشتم.
نزدیک به 2 ماه قبل یک دفترچهی بیست و چهار صفحهای از طرف سازمان رفاه عمومی (Commonwealth) ایالت برایم ارسال شده بود در مورد انتخابات. دفترچه نزدیک به یک ماه کنار میزم خاک خورد تا یک شب در حد پنج دقیه تورقش کردم و فرم مشخصاتی که ضمیمهاش بود را پر کردم و پست کردم به نشانیای که پشتش چاپ شده بود. (در ایالت ماساچوست ثبت نام قبل از انتخابات لازم است و الا نمیتوان در انتخابات شرکت کرد).
چند روز بعد نامهی عجیبی دریافت کردم مبنی بر این که چون دیر ثبت نام کردهام، در این دور انتخابات نمی توانم شرکت کنم! ولی دقیقا به خاطر داشتم که طبق یک سری کاغذبازیهای روتین، اولین باری که به این شهر نقل مکان کرده بودم، برای شرکت در تمامی انتخابها، ثبت نام شده بودم.
بعدها فهمیدم که من اصلا نباید آن فرم داخل دفترچه را پر میکردم و میفرستادم. آن فرم مربوط به افرادی بود که برای انتخابات ثبت نشده بودند.
به هر حال خیلی پیگیر موضوع نشدم. به عنوان یک ایرانی ـ آمریکایی که فقط 2 سال در آمریکا بوده است، رای دادن در آمریکا آنقدر برایم حایز اهمیت نبود تا رای دادن در ایران. اما عصر روز انتخابات، جلوی در آرپارتمان، همسایهی طبقه اولم را دیدم. زنی آفریقایی ـ آمریکایی (یعنی همان سیاهپوست) که در را برای من باز نگه داشته بود. از من پرسید که آیا در انتخابات شرکت کرده ام یا نه. در اینجا، این پرسش چندان پرسش رایجی نیست و او اولین و آخرین نفری بود که در مورد شرکت در انتخابات ریاست جمهوری 2012 از من سوال کرد. پاسخم منفی بود و در مورد نامهای که از سازمان رفاه عمومی دریافت کرده بودم، توضیح دادم. گفت چنین چیزی امکان ندارد و تنها چیزی که تو نیاز داری، یک کارت شناسایی است. نشانی محل رایگیری در شهرمان را هم گفت. هنوز 2 ساعتی تا پایان انتخابات مانده بود. شام را خوردم و راه افتادم.
رایگیری در دبیرستان دولتی شهر برگزار میشد. در پارکینگ دبیرستان نزدیک به 150 خودرو پارک شده بود. رفت و آمد از پارکینگ به ساختمان دبیرستان به صورت مداوم و در مسیری که آن را با نوارهای رنگی محصور کرده بودند، در جریان بود. تبلیغات ریاست جمهوری، کاندیداهای سناتوری و کاندیداهای نمایندگی در اطراف مسیر موجود بود. فردی، پلاکارد تبلیغات دموکراتها و اوباما را بالای چوبی زده بود و برای اوباما تبلیغات میکرد: «Obama, 2nd term!».
دو نفر از کاندیداهایی که برای نمایندگی نمیدانم چی چی(!) اقدام کرده بودند، شخصا در مسیر حضور داشتند و با افرادی که برای رای دادن میآمدند، دست میدادند و از حضورشان تشکر میکردند. هوا خیلی سرد نبود اما ایستادن در آن مسیر برای چند ساعت، واقعا سخت است. یادم آمد 2 سال قبل هم این موضوع را دیده بودم. یک بار یکی از نامزدهای نمایندگی مجلس در ایستگاه قطار شهر نیدهام روبرویم سبز شد و میخواست در مورد خودش صحبت کند. و فردای روز انتخابات هم همان فرد را دیدم که در برف کنار خیابان اصلی شهر ایستاده بود و پلاکارد «Thank you» بالای سر گرفته بود.
مکان رایگیری، سالن ورزشی دبیرستان بود. پلیسها در جلوی در ورودی و در داخل سالن حضور داشتند. با چیدن میزهای نوشتن رای، حدود 10 راهرو در سالن ایجاد کرده بودند. در ابتدای هر راهرو یک میز اداری قرار داشت و دو نفر (بیشتر دو خانم مسن) پشت آن میزها نشسته بودند. جلوی یکیشان نوشته بود A-L و جلوی دیگری M-Z.
چند ثانیهای گنگ و گیچ ایستاده بودم و نمیدانستم باید چه کار کنم. آخر سر، یک میز را به طور اتفاقی انتخاب کردم و به خانمی که پشتش نشسته بود گفتم: «این اولین باری است که من در انتخابات شرکت میکنم، چه کار باید بکنم؟» پرسید در کدام خیابان زندگی میکنم؟ خانم دومی هم آمد کنارش و از یک لیست بلند که در چند صفحهی بزرگ چاپ شده بود، نام خیابان من را پیدا کردند و گفتند بروم به میز شمارهی 2 . تازه متوجه شدم که جلوی هر میز، روی زمین، شمارهای نوشته شده است.
در میز دوم رفتم پیش خانمی که طرف A-L نشسته بود و نشانیم را گفتم. در یک سری اوراق دیگر، گشت و گشت و گشت تا نامم را پیدا کرد، جلوی اسمم علامتی زد و برگهی رای را داد دستم. نکتهی جالبش این بود که حتا کارت شناساییم را هم چک نکرد!!
در راهروی پشت این میز اداری ـ که با چیدن میزهای نوشتن رای در دو طرفش تشکیل شده بود ـ جلو رفتم تا یک میز خالی پیدا کردم و برگه را گذاشتم رویش. برگه رای علاوه بر گزینههای ریاست جمهوری و معاونت ریاست جمهوری، موارد زیر را هم داشت:
ـ سناتور در کنگره
ـ نماینده در کنگره
ـ کانسیلور
ـ سناتور در دادگاه عمومی
ـ نماینده در دادگاه عمومی
ـ کارمند دادگاهها
(معنی اینها را از من نپرسید!)
در ایالت ما، سه پرسش دیگر نیز برای همهپرسی در برگهی رای بود:
۱. فراهم بودن دسترسی مشتریان و فروشندهها و تعمیرگاهها به اطلاعات تشخیصی و تعمیری تمام خودرهای تولید شده از سال 2015 به بعد. آری/خیر؟
۲. محق بودن پزشک برای تجویز داروهایی که به زندگی خاتمه میدهند برای بیمارانی که در مرحلهی نهایی بیماریهای بدون درمان قرار دارند. آری/خیر؟
۳. استفادهی پزشکی از ماریجوانا. آری/خیر؟
برگهی رای را علامت زدم. رفتم در انتهای راهرو که آنجا هم دو نفر پشت میز نشسته بودند. دو مرتبه نامم را پرسیدند، در لیستشان علامت زدند و بعد گفتند برگه را بیندازم در صندوق دستگاه رای! دستگاه رای هم چیز جالبی بود: دستگاهی بود شبیه یک گاو صندوق که وقتی برگهی رای را روی آن می گذاشتی، مانند دستگاه ای.تی.ام بانک که کارت را به دخالش می کشد، برگه را میکشید داخل. عکس دستگاه مشابهی را در اینترنت پیدا کردم و اینجا گذاشتهام.
با اینکه کل شهر ما یک محل رایگیری داشت و نسبتا هم شلوغ بود، اما با این سیستم ثبت نام از قبل و تعداد زیاد مسوول و صندوق، رای دهی خیلی سریع و راحت انجام شد. البته نیازی هم به انگشت زدن و گرو گذاشتن شناسنامه و این طور چیزها هم نبود و باعث میشد کار سریعتر انجام شود.
اگر بخواهم مقایسهای بین فرایند رایگیری در آمریکا و ایران انجام دهم، سخن به درازا کشیده میشود. مشخصا بسیاری از مراحل اجرایی رایگیری در آمریکا برای ایران مناسب نیست یا اگر مناسب باشد، در شرایط کنونی قابل اجرا نیست. در این متن سعی کردهام فقط مشاهداتم را بدون هیچ قضاوتی بنویسم و قصدی برای تعیین بهتر یا بدتر بودن فرایند رایگیری در آمریکا نسبت به ایران نداشتم.
مطالب مرتبط
همسفر شراب (قسمت سی و هشتم-بخش دوم)
۱۵ مهر ۱۴۰۱
با استاد راهنمایم ساعت هشت صبح جلسه دارم. از وقتی که برای فرصت مطالعاتی طولانی رفته به گوگل، چارهای جز این نیست که یا اول صبح یا دم غروب جلسه داشته باشیم.
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیوهشتم-بخش اول)
۳۰ شهریور ۱۴۰۱
دو خانم جوان که مثل لبنانیها چادر سیاه سر کردهاند و چند خانم محجبهٔ دیگر. باید برگردیم به سرسرا برای گرفتن دفترچهٔ برنامهٔ همایش.
مطالعهسوالات معلم
۲۹ شهریور ۱۴۰۱
معلم دبستان این سوالات رو قبل از شروع شدن سال تحصیلی از والدین پرسیده است
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیوهفتم-بخش اول)
۱۵ شهریور ۱۴۰۱
صبح زود راهی دیترویت میشویم. صبح آنقدر زود است که جاده خلوت باشد و من، تنها بیدار جاده که پشت فرمان نشستهام و بقیه خوابند.
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیو ششم-بخش پنجم)
۳۰ مرداد ۱۴۰۱
میخواهد خانهاش را بفروشد. میپرسم هنوز زیر قرض بانک است؟ میگوید بله. کنجکاو میشوم در مورد نرخ سود بانکها. میگوید خیلی ساده است. قرار بوده ۲۰ سال و هر ماهی ۲۵۰۰ دلار بدهیم برای خانهای که ۲۵۰ هزار دلار میارزد.
مطالعهآخرین مطالب
ما به ملتی با بیماری مزمن خشونت، تنهایی، افسردگی ، تفرقه و فقر تبدیل شدهایم
۲۰ اسفند ۱۴۰۲
ما به ملتی با بیماری مزمن خشونت، تنهایی، افسردگی ، تفرقه و فقر تبدیل شدهایم ویدئوهای تحلیلی رابرت اف کندی...
مطالعهمستند وضعیت شکست ( Fail State )
۱۵ اسفند ۱۴۰۲
مستند وضعیت شکست Fail State کارگردان : الکس شبانو محصول : سال 2017 آمریکا ژانر : اجتماعی زبان: انگلیسی -...
مطالعهاصلی ترین عوامل شکل گیری اتحاد میان آمریکا و اسرائیل
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
اصلی ترین عوامل شکل گیری اتحاد میان آمریکا و اسرائیل ویدئوهای تحلیلی منبع : شبکه الجزیرهآمریکا همیشه مهمترین متحد اسرائیل...
مطالعهچرا نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا اینقدر به اسرائیل اهمیت می دهند؟
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
چرا نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا اینقدر به اسرائیل اهمیت می دهند؟ ویدئوهای تحلیلی منبع : رسانه UNPacked از اوباما تا...
مطالعهداستان اسرائیل چگونه برای مردم آمریکا روایت شده است؟
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
داستان اسرائیل چگونه برای مردم آمریکا روایت شده است؟ ویدئوهای تحلیلی منبع : شبکه الجزیرهدر این این ویدئو از برنامه...
مطالعه