سفر به نیویورک ۴ (قسمت دوم)
۱۴ آبان ۱۳۹۶
تصور ایرانیان از آمریکا
۱۴ آبان ۱۳۹۶
سفر به نیویورک ۴ (قسمت دوم)
۱۴ آبان ۱۳۹۶
تصور ایرانیان از آمریکا
۱۴ آبان ۱۳۹۶
سه منطقه ی تجاری، سیاسی و هنری در نیویورک با این نمادها شناخته می شوند: وال استریت و برج های دوقلو، سازمان ملل و میدان تایمز.

منهتن تقریبا مانند یک ذوزنقه است که در راستای شمال شرقی کشیده شده و قاعده ی بزرگترش به سمت غرب است. منطقه ی تجاری شهر در نوک تیز جنوبی ذوزنقه است. اگرچه درست تر آن است که بگوییم کل منتهتن یک منطقه ی تجاری و محل نمایندگی شرکت های مختلف است. وال استریت و برج های تجارت جهانی (برج های دوقلو) حدود 5 دقیقه پیاده با هم فاصله دارند. در گذر بین این دو از پارک کوچکی می گذری که حدود 50 متر در 30 متر است. پارک کف سنگی دارد و چند تا درخت و چند ردیف نیمکت سنگی در وسط آن قرار داده اند. دور تا دورش گاری های غذا فروشی و تنقلاتی هستند. پارک با ساختمان های بلند احاطه شده و همیشه سایه است. غذا بگیری، ننشسته یاکریم های پارک برای غذا گرفتن به کنارت می آیند. این پارک محل تجمع جنبش اشغال وال استریت بوده است. نهایتاً هم پلیس از همین جا جمعشان کرده است. وال استریت شرق پارک است. برخلاف تصور غالب، وال استریت خیابان باریکی است که در بخش های اصلی آن نمی توان با ماشین رفت. تقاطع wall و Broad و Nassau محل اصلی گردشگران است. بازار بورس نیویورک در یک کنج چهارراه قرار دارد که ساختمانی 5 ،6 طبقه با نمای سنگ سفید است. درست در کنج مقابل Federal Hall National Memorial قرار دارد. در این نقطه اولین ساختمان مجلس آمریکا قرار داشته است و جایی بوده است که مراسم تحلیف اولین رئیس جمهور آمریکا یعنی جورج واشنگتن برگزار شده است. الان اما ساختمان اصلی خراب شده و یک ساختمان یادبود جای آن ساخته اند. داخلش چند تابلو و فیلم از روسای جمهور مختلف آمریکا است. در وردودی با حدود 20 پله از سطح زمین بالاتر است. روبه روی در ورودی مجسمه ی بزرگی از موسس آمریکا و رهبر انقلاب استقلال از بریتانیا یعنی جورج واشنگتن نصب کرده اند. روی مجسمه به بازار معاملات سهام است. در سایه ی شهرت وال استریت به بازار مالی، این مجسمه و ساختمان هم کمتر توسط گردشگران مورد توجه قرار می گیرند. احتمالا حدس غالب این است که این مجسمه باید از سرمایه گذاران بزرگ آمریکایی باشد. نیویورک و به طور خاص وال استریت بهشت کسانی است که رشته های مالی (finance) خوانده اند. تعداد زیادی از موقعیت های شغلی در این زمینه در نیویورک هستند و پرداخت های بالایی دارند. هر دانشجوی مالی در رویاهایش می بیند که روزی یک موقعیت کاری در وال استریت داشته باشد. در اینجا افراد توسط شرکت های بزرگ استخدام می شوند تا با مدل های ریاضی و نرم افزارهای پیجیده تغییرات ارزش سهام را پیش بینی کنند. اطلاعات حاصل نهایتا توسط شرکت متبوعشان در معاملات سهام مورد بهره برداری قرار می گیرد. بسته به کاری که می کنند از سالی 80 تا 400 هزار دلار حقوق می گیرند. موزه ی مالی آمریکا نیز در همین منطقه واقع است.

برای بازدید از منطقه ی برج های دوقلو باید بلیط تهیه کرد. البته بازدید مجانی است. اما بازدیدکننده زیاد است و لذا بلیط که بگیری تا نوبتت بشود یک ساعتی وقت داری. برای رسیدن به منطقه ی برج ها باید از چندین مرحله بازدید پلیس بگذری که تمام وسایل را دقت مضاعفی می گردند. منطقه در حال ساخت و ساز است. و بنابراین مسیرها موقت اند. در تمام منطقه پلیس حضور پررنگ دارد و دوربین نصب است. یک مرتبه کیفم را برای گرفتن عکس روی زمین گذاشته بودم. 1 دقیقه بعد پلیسی آمد و گفت آقا این کیف برای شماست؟ گفتم بله. گفت لطفا همراهتون نگه دارید. (واقعه ی بمب گذاری بوستون ظاهرا همین طوری بوده که بمب گذارها کیف رو در میان جمعیت گذاشته بودند و خودشان رفته اند.) خیابان های اطراف برج های دوقلو تماما کوچک و مزدحم اند. می توان تصور کرد با این وضعیت کمک رسانی بعد از فروریختن دو ساختمان 100 طبقه چه مقدار دشوار بوده است. در اطراف این دو ساختمان 5 ساختمان دیگر هم بوده که مجموعا مرکز تجارت جهانی را تشکیل می داده اند و در ریزش برج های دوقلو باقی هم صدمه دیده اند و نهایتا تخریب شده اند. حالا به جای آن ها یادبود ساخته اند. طراحی یادبود یک مسابقه ی بین المللی بوده است. طرح برنده که الان ساخته شده است، درست در جای دو برج که سطح مقطع مربعی داشته اند، یک حوز بسیار بزرگ ساخته شده است. وسط هر کدام از این دو حوض، دو حوض کوچکتر است. عمق حوض ها 20 متر است. از هر چهارضلع مربع و درست از بالاترین نقطه، آب به پایین جاری است و این آبشار از حوض بزرگ به حوض های کوچک وسط می ریزد. عمق حوض های کوچک به نحوی است که از دید بازدیدکننده ی کف آن دیده نمی شود. این طرح به خوبی خلا حاصل از برج ها را بیان می کند. در امتداد دیواره ی حوض اصلی، اسامی 3000 کشته شدگان حادثه را نوشته اند. محوطه با 400 اصله درخت پوشیده شده که تنها یکیشان از زمان برج ها باقی مانده است. در اطراف این مجموعه 5 ساختمان جدید به عنوان مرکز تجارت جهانی جدید در حال ساخت اند که یکی شان قرار است ساختمانی 100 طبقه باشد. یک موزه هم برای یازده سپتامبر در حال ساخت است. در مدت 1 ساعتی که ما آنجا بودیم چند مورد کسانی را دیدیم که آنجا گریه می کردند و به نظر می رسید عزیزانشان را در واقعه از دست داده اند. موزه ی موقت مجموعه پر بود از عکس ها و اطلاعات مختلف از واقعه. تعداد زیادی هم وسایل یادبود برای خرید وجود داشت و امکان کمک مالی به ساختن بنای یادبود. اطلاعات کلی در بروشورهایی به زبان های مختلف قرار داده شده بود. در هر صورت برای زنده نگه داشتن یاد و خاطره ی واقعه ی 11 سپتامبر هزینه ی زیادی صورت گرفته است. شاید برای هیچ حادثه ی دیگری در تاریخ آمریکا چنین هزینه ای صورت نگرفته باشد. در شهر چند یادبود دیگر هم هست، از جمله یادبود کشته شدگان جنگ ویتنام.

سازمان ملل در منتها الیه سمت شرق نیویورک واقع است و یک سمتش ساحل است. منطقه ی سازمان ملل عملاً جزو خاک آمریکا محسوب نمی شود و در اختیار سازمان ملل است. بنابراین بدون نیاز به ویزا و پاسپورت ما از خاک آمریکا خارج شدیم و دوباره وارد شدیم! سمت دیگرش بر خیابان شماره ی 1 شمالی-جنوبی است. روبه روی ساختمانش پرچم کشورهای مختلف نصب شده است. با یک نگاه به اطراف می توان پرچم کشورهای مختلف را بر سقف و دیوار ساختمان های اطراف دید که بیان گر کنسولگری ها و نمایندگی های کشورهای دیگر در نیویورک است. برای ورود به سازمان ملل همه وسایل را می گشتند. پلیس هایشان زیر مجموعه ی کارکنان سازمان ملل هستند و از کشورهای مختلف. مجموعه ی محوطه ی سازمان ملل 4 ساختمان داشت که یکیشان همان ساختمان با مکعب مستطیل شکل با نمای شیشه ای است که خبارنگار واحد مرکزی خبر همیشه از روبه روی آن خبر می دهد! بر خلاف آن چیزی که در اخبار به نظر می آید، این منطقه به نسبت خلوت ترین مناطق شهر است. داخل ساختمان طبقه ی اول عمومی بود اما بقیه ی نقاط تنها با گشت امکان بازدید وجود داشت که البته هزینه ی گشتش هم حدود 20 دلار بود. بالاخره یک بار در زندگی آدم پستش به سازمان ملل می خورد دیگر! طبقه ی اول چند نمایشگاه موقتی بود. یکی در مورد مین های زمینی و اقدامات سازمان ملل در ممنوعیت استفاده و برچیده شدن آنها بود که تعداد زیادی عکس از افغانستان داشت و مخصوصا کودکانی که در اثر مین پایشان را از دست داده بودند و واقعا ناراحت کننده بود. روی زمین طرح مین کار کرده بودند که انگار خود انسان هم روی مین می رفت. دیگری درمورد آموزش و عدم دسترسی به امکانات آموزشی در کشورهای مختلف بود و داستان کودکان مختلفی که برای درس خواندن باید ساعت ها سفر کنند. این یکی چند عکس و داستان از خود آمریکا و نیویورک هم داشت. تصمیم گرفتم تا نوبت گشت بشود نماز را بخوانم. از میز اطلاعات پرسیدم. راهنمایی ام کردند به اتاق مخصوصی به عنوان "اتاق تمرکز و تفکر روحانی" . هنرمند طراح این اتاق تصمیم گرفته بوده اتاقی بسازد که هر انسانی از هر مذهبی بتواند در آن به تفکر و دست یابی به روحانیت مذهب خود بپردازد. نصیب ما هم نماز خواندن شد. فقط گفته بودند نباید در اتاق صحبت کرد تا تمرکز دیگران به هم بخورد. کلی با منشی سروکله زدیم که یعنی ما اگر پچ پچ بکنیم جایز است یا نه و اگر کسی در اتاق نباشد آیا می توانیم صحبت کنیم یا نه. خود اتاق چیزی نبود به جز چند صندلی و یک سنگ صیقل خورده در وسط. یک پرده سینما مانند اما خالی هم روبه رو. بیرون در اتاق پرچم سازمان ملل در عراق نصب شده بود که از یکی از انفجارها در مقر سازمان ملل آورده بودند و چند جایش سوراخ شده بود. به یاد قربانیان نیروهای سازمان ملل در آن انفجار و سایر حمله ها.

نوبت گشت ما شد. حدود 20 نفری بودیم. راهنمای گشت با تاریخچه سازمان ملل شروع کرد و اهداف آن و منابع مالی آن و سازوکار سازمانی و واحدهای آن و غیره. بعد ما را به نقاط اصلی برد. اولین جایی که رفتیم شورای عمومی سازمان ملل بود که معمولا سکوی اصلی اش با سنگ یشمی رنگ در اخبار نشان داده می شود. در این جا سالی یک بار نمایندگان کشورهای مختلف جمع می شوند و هر یک سخنرانی می کنند. موضوع سخنرانی ها و وقت ها آزاد است و ایده هم این بوده که سازمان ملل جایی باشد که هر کدام از اعضا حرفشان را بزنند بدون هیچ محدودیتی. سالن خیلی بزرگی نبود. کشورها هم به ترتیب حروف الفبا و چرخشی قرار می گیرند در سالن که مثلا بیشترین عدالت در اینجا رعایت شود بین اعضا. اعضای ناظر شامل واتیکان و فلسطین (که به تازگی از نهاد ناظر به کشور ناظر غیر عضو ارتقا یافته است) هم در انتها صندلی های خودشان را داشتند. شورای امنیت را نتوانستیم ببینیم چون در حال برگزاری جلسه بودند با موضوع مسایل سوریه. راهنمای گشت از ابتدا پرسید ما اهل کجا هستیم. بعد ما را برد به راهروهایی که در آن در منشور حقوق بشر با تصویر ثبت شده بود. بعد جایی که یادگاری هایی از کشورهای مختلف را گذاشته بودند از جمله از ایران یک فرش بود. مجسمه ای بود از حضرت مریم (س) که از انفجار هسته ای هیروشیما باقی مانده بود. مجسمه سنگی بود و ظاهرا قبل انفجار با صورت روی زمین افتاده و موج انفجار از بالای مجسمه گذشته. با این حال تماما سنگ خط خط شده بود در اثر عبور موج انفجار. تصورش را بکنید چنین موجی با بدن انسان چه کرده است؟ جلوتر یک راهرو بود مخصوص واقعه ی هلوکاست. بعدترش یک راهرو بود در مورد مسأله ی فلسطین. در هر یک از این راهروها، راهنما سعی می کرد کمی از موضوع توضیح دهد و نقش سازمان ملل در این زمینه و به خصوص از اقدامات شخص دبیرکل نام می برد و البته دفاع هم می کرد. در مسأله ی فلسطین بیان کرد که در سرزمین فلسطین دو ملت ساکن با هم نمی سازند و بنابراین قرار است برای هر یک کشور خودشان ساخته شود و این تنها راه موجود مورد اتفاق تمامی کشورها می باشد. شخص دبیرکل هم در این زمینه اهتمام جدی به خرج داده اند. در طول مسیر و توضیحات بر نقش جامع و بی طرف سازمان ملل تاکید می کرد و این که چطور در این سازمان به حقوق تمامی ملت ها و اعضا احترام گذاشته می شود. جلسه ی عمومی ضمانت اجرایی ندارد و اعضا فقط حرف هایشان را می زنند و پیشنهاداتشان را می دهند و در مواردی پرونده ها را شورای امنیت ارجاع می دهند. اما شورای امنیت تکلیف آور برای اعضا است و همه ی اعضا مکلف به قبول تصمیمات آن هستند. در هنگام توضیحاتش از ساز و کار شورای امنیت توضیح داد که اعضا دوره ای انتخاب می شوند توسط همه ی کشورها و البته تعدادی از اعضا دایمی هستند. پرسیدم :

- چطور است که عده ای دایمی هستند و حق وتو دارند؟
- چون آنها برندگان جنگ جهانی دوم بودند.

راهنمای گشت به زبان های انگلیسی، چینی، فرانسه، عربی و اسپانیایی تسلط کامل داشت. توضیح داد که این ها زبان های اداری در سازمان ملل است و همه ی راهنماها باید این 5 زبان را بدانند. خودش اهل اوگاندا بود و گفت این 5 زبان را یاد گرفته و برای کار در سازمان ملل درخواست داده است. جلوتر راهرویی از خدمات سازمان ملل بود شامل بسته ی آموزشی کلاس های موقت، بسته ی کمک های اولیه، توری برای جلوگیری از پشه در مناطق با بیماری های خاص و ... هر کدام را می خواستید می توانستید کمک کنید در تولید بیشترش. خواندن آمارهای ذیل هر کدام از این موارد بسیار تکان دهنده بود. حس کلی که فضا القا می کرد و راهنما نیز در توضیحاتش تاکید می کرد آن بود که دنیای ما مشکلات زیادی دارد که جز با همکاری همه ی کشورها حل نمی شود. اگر چه این مشکلات بسیار زیادند، اما تا کنون با محوریت سازمان ملل کارهای خوبی صورت گرفته است. سازمان ملل البته عملا محدودیت های زیادی دارد شامل عدم اهرم اجرایی در تصمیم ها، کمبود بودجه و وابستگی بودجه به کمک اعضا، و کمبود نیرو. اما با این همه تفرقه ای که در میان کشورها هست، سازمان ملل بهترین راهکار برای جمع کردن همه دور هم است.

میدان تایمز در منطقه ی تئاتر مرکز رخدادهای هنر سینما و تئاتر است. میدانی که در کار نیست، یک چهارراه است که دورتادورش ساختمان هایی است که همگی با آگهی و تبلیغات پوشیده شده اند. سابقا اینجا دفتر نیویورک تایمز بوده است. در این منطقه هنر خیابانی به طور فشرده اجرا می شود. قدم به قدم عده ای مشغول نوعی اجرا و جلب مشتری هستند. سابقا در مورد این هنرهای خیابانی نوشته ام. اینجا دوباره توضیح نمی دهم. یک مورد تعدادی سیاه پوست بودند که لباس های عجیبی از چرم پوشیده بودند شبیه مصر باستان. سکویی قرار داده بودند و دو نفرشان روی سکو بلند بلند صجبت می کردند. باقی حالت محافظ مانند پایین ایستاده بودند دست به سینه. دور تا دورشان هم حفاظی گذاشته بودند که بینندگان از حدی نزدیک تر نشوند. خیلی سخت بود نظم منطقی در سخنانشان پیدا کنم و بفهمم چه می گویند. سعی کردم از تابلوهایی که چیده بودند چیزی دستگیرم بشود. یک تابلو نشان داده بود که از قدیم بردگی بوده است، مخصوصا نسبت به سیاه پوستان. تابلوی بعدی می گفت که بردگی در عصر جدید شکل جدیدی به خودش گرفته از جمله بردگی جنسی و مخصوصا در مورد سیاه پوستان. سومی در مورد علایم شیطان پرستی در آمریکا و مثلا روی دلار آمریکا بود. تابلوی بعدی در ارتباط با مسیحیت بود و اینکه مسیحیت یک دروغ بزرگ است برای سرکوب بردگان. تابلوی بعدی در رد اسلام بود و اینکه اسلام دین دروغی است. به عنوان مثال عکس یکی از عرب های عربستانی با سربند سرخ رنگ را کشیده بود در حال بوسیدن حجرالاسود و اینکه مسلمانان دور کعبه می چرخند. ظاهرا مبتکرین این تابلوها خبری از تشیع نداشتند برای سوژه سازی هایشان! تابلوی بزرگتری هم گذاشته بودند روبه رویشان که نوشته بودند "مکتب اسراییلی". البته من در حرف هایشان ربط خاصی با یهودیت و اسراییل پیدا نمی کردم. ظاهرا هم که سیاه پوست بودند و بعید بود یهودی باشند. از این که به پیامبران الهی توهین می کردند ناراحت شدم. حرکت کردم به سمت دیگر میدان. اینجا پلیس نیویورک همیشه ایستاده است که عده ای هم با اسب ایستاده بودند. نزدیک یکی از پلیس ها شدم (با توجه به هیبشان و اسلحه هایی که بسته بودند این کار کمی جرات می خواست). به آخرینشان در صف نزدیک شدم:

- ببخشید.
مامور پلیس بدون اینکه به سمت من بچرخد زیر چشمی نگاهی به من کرد.
- بله.
- آن دست میدان عده ای هستند که به سایر ادیان و عقاید توهین می کنند.
- آن ها در حال بیان عقاید خودشان هستند.
- اما آن ها ضمن بیان عقاید خودشان به دیگران توهین می کنند.
- به این می گویند آزادی بیان. تو هم می توانی بروی به عقاید آن ها توهین کنی.
- اما من فکر می کردم همه ی عقاید محترمند و کسی حق ندارد به عقاید دیگران توهین کند.
- مجبور نیستی گوش کنی، می توانی رد شوی.
- باشد، متوجه شدم.
این که مامور ساده ی پلیس نسبت به ارزش های حاکم در جامعه و سلسله مراتب آن ها در حد همین مکالمه ی ساده تسلط داشت، برایم جالب بود. با دلی شکسته از آن جا دور شدم. این اتفاق در اولین سفرم به نیویورک افتاد، جالب اینکه این دفعه در واشنگتن درست همین سیاه پوستان را دیدم با همین بساط. این بار جلو رفتم تا با خودشان صحبت کنم. یکیشان که جلو تر بود و جوان 22 23 ساله ای به نظر می رسید بهم اخطار داد که عقب بایستم. گفتم می خواهم سوال بپرسم. گفت بسیار خوب اگر سوال داری باید بایستی در صف. چاره ای نبود، به یاد حرف آقای پلیس ترجیح دادم به حرف هایشان گوش نکنم و راهم را بروم.

بازدید مختصری از دانشگاه کلمبیا داشتم. دانشگاه کلمبیا دانشگاه قدیمی است و در رشته های علوم پایه و علوم انسانی جزو دانشگاه های مطرح است. دانشگاه بر دریا بود. ساختمان کتاب خانه ی آن نماد اصلی اش است با گنبد سفید رنگ.

مطالب مرتبط

سه منطقه ی تجاری، سیاسی و هنری در نیویورک با این نمادها شناخته می شوند: وال استریت و برج های دوقلو، سازمان ملل و میدان تایمز.

منهتن تقریبا مانند یک ذوزنقه است که در راستای شمال شرقی کشیده شده و قاعده ی بزرگترش به سمت غرب است. منطقه ی تجاری شهر در نوک تیز جنوبی ذوزنقه است. اگرچه درست تر آن است که بگوییم کل منتهتن یک منطقه ی تجاری و محل نمایندگی شرکت های مختلف است. وال استریت و برج های تجارت جهانی (برج های دوقلو) حدود 5 دقیقه پیاده با هم فاصله دارند. در گذر بین این دو از پارک کوچکی می گذری که حدود 50 متر در 30 متر است. پارک کف سنگی دارد و چند تا درخت و چند ردیف نیمکت سنگی در وسط آن قرار داده اند. دور تا دورش گاری های غذا فروشی و تنقلاتی هستند. پارک با ساختمان های بلند احاطه شده و همیشه سایه است. غذا بگیری، ننشسته یاکریم های پارک برای غذا گرفتن به کنارت می آیند. این پارک محل تجمع جنبش اشغال وال استریت بوده است. نهایتاً هم پلیس از همین جا جمعشان کرده است. وال استریت شرق پارک است. برخلاف تصور غالب، وال استریت خیابان باریکی است که در بخش های اصلی آن نمی توان با ماشین رفت. تقاطع wall و Broad و Nassau محل اصلی گردشگران است. بازار بورس نیویورک در یک کنج چهارراه قرار دارد که ساختمانی 5 ،6 طبقه با نمای سنگ سفید است. درست در کنج مقابل Federal Hall National Memorial قرار دارد. در این نقطه اولین ساختمان مجلس آمریکا قرار داشته است و جایی بوده است که مراسم تحلیف اولین رئیس جمهور آمریکا یعنی جورج واشنگتن برگزار شده است. الان اما ساختمان اصلی خراب شده و یک ساختمان یادبود جای آن ساخته اند. داخلش چند تابلو و فیلم از روسای جمهور مختلف آمریکا است. در وردودی با حدود 20 پله از سطح زمین بالاتر است. روبه روی در ورودی مجسمه ی بزرگی از موسس آمریکا و رهبر انقلاب استقلال از بریتانیا یعنی جورج واشنگتن نصب کرده اند. روی مجسمه به بازار معاملات سهام است. در سایه ی شهرت وال استریت به بازار مالی، این مجسمه و ساختمان هم کمتر توسط گردشگران مورد توجه قرار می گیرند. احتمالا حدس غالب این است که این مجسمه باید از سرمایه گذاران بزرگ آمریکایی باشد. نیویورک و به طور خاص وال استریت بهشت کسانی است که رشته های مالی (finance) خوانده اند. تعداد زیادی از موقعیت های شغلی در این زمینه در نیویورک هستند و پرداخت های بالایی دارند. هر دانشجوی مالی در رویاهایش می بیند که روزی یک موقعیت کاری در وال استریت داشته باشد. در اینجا افراد توسط شرکت های بزرگ استخدام می شوند تا با مدل های ریاضی و نرم افزارهای پیجیده تغییرات ارزش سهام را پیش بینی کنند. اطلاعات حاصل نهایتا توسط شرکت متبوعشان در معاملات سهام مورد بهره برداری قرار می گیرد. بسته به کاری که می کنند از سالی 80 تا 400 هزار دلار حقوق می گیرند. موزه ی مالی آمریکا نیز در همین منطقه واقع است.

برای بازدید از منطقه ی برج های دوقلو باید بلیط تهیه کرد. البته بازدید مجانی است. اما بازدیدکننده زیاد است و لذا بلیط که بگیری تا نوبتت بشود یک ساعتی وقت داری. برای رسیدن به منطقه ی برج ها باید از چندین مرحله بازدید پلیس بگذری که تمام وسایل را دقت مضاعفی می گردند. منطقه در حال ساخت و ساز است. و بنابراین مسیرها موقت اند. در تمام منطقه پلیس حضور پررنگ دارد و دوربین نصب است. یک مرتبه کیفم را برای گرفتن عکس روی زمین گذاشته بودم. 1 دقیقه بعد پلیسی آمد و گفت آقا این کیف برای شماست؟ گفتم بله. گفت لطفا همراهتون نگه دارید. (واقعه ی بمب گذاری بوستون ظاهرا همین طوری بوده که بمب گذارها کیف رو در میان جمعیت گذاشته بودند و خودشان رفته اند.) خیابان های اطراف برج های دوقلو تماما کوچک و مزدحم اند. می توان تصور کرد با این وضعیت کمک رسانی بعد از فروریختن دو ساختمان 100 طبقه چه مقدار دشوار بوده است. در اطراف این دو ساختمان 5 ساختمان دیگر هم بوده که مجموعا مرکز تجارت جهانی را تشکیل می داده اند و در ریزش برج های دوقلو باقی هم صدمه دیده اند و نهایتا تخریب شده اند. حالا به جای آن ها یادبود ساخته اند. طراحی یادبود یک مسابقه ی بین المللی بوده است. طرح برنده که الان ساخته شده است، درست در جای دو برج که سطح مقطع مربعی داشته اند، یک حوز بسیار بزرگ ساخته شده است. وسط هر کدام از این دو حوض، دو حوض کوچکتر است. عمق حوض ها 20 متر است. از هر چهارضلع مربع و درست از بالاترین نقطه، آب به پایین جاری است و این آبشار از حوض بزرگ به حوض های کوچک وسط می ریزد. عمق حوض های کوچک به نحوی است که از دید بازدیدکننده ی کف آن دیده نمی شود. این طرح به خوبی خلا حاصل از برج ها را بیان می کند. در امتداد دیواره ی حوض اصلی، اسامی 3000 کشته شدگان حادثه را نوشته اند. محوطه با 400 اصله درخت پوشیده شده که تنها یکیشان از زمان برج ها باقی مانده است. در اطراف این مجموعه 5 ساختمان جدید به عنوان مرکز تجارت جهانی جدید در حال ساخت اند که یکی شان قرار است ساختمانی 100 طبقه باشد. یک موزه هم برای یازده سپتامبر در حال ساخت است. در مدت 1 ساعتی که ما آنجا بودیم چند مورد کسانی را دیدیم که آنجا گریه می کردند و به نظر می رسید عزیزانشان را در واقعه از دست داده اند. موزه ی موقت مجموعه پر بود از عکس ها و اطلاعات مختلف از واقعه. تعداد زیادی هم وسایل یادبود برای خرید وجود داشت و امکان کمک مالی به ساختن بنای یادبود. اطلاعات کلی در بروشورهایی به زبان های مختلف قرار داده شده بود. در هر صورت برای زنده نگه داشتن یاد و خاطره ی واقعه ی 11 سپتامبر هزینه ی زیادی صورت گرفته است. شاید برای هیچ حادثه ی دیگری در تاریخ آمریکا چنین هزینه ای صورت نگرفته باشد. در شهر چند یادبود دیگر هم هست، از جمله یادبود کشته شدگان جنگ ویتنام.

سازمان ملل در منتها الیه سمت شرق نیویورک واقع است و یک سمتش ساحل است. منطقه ی سازمان ملل عملاً جزو خاک آمریکا محسوب نمی شود و در اختیار سازمان ملل است. بنابراین بدون نیاز به ویزا و پاسپورت ما از خاک آمریکا خارج شدیم و دوباره وارد شدیم! سمت دیگرش بر خیابان شماره ی 1 شمالی-جنوبی است. روبه روی ساختمانش پرچم کشورهای مختلف نصب شده است. با یک نگاه به اطراف می توان پرچم کشورهای مختلف را بر سقف و دیوار ساختمان های اطراف دید که بیان گر کنسولگری ها و نمایندگی های کشورهای دیگر در نیویورک است. برای ورود به سازمان ملل همه وسایل را می گشتند. پلیس هایشان زیر مجموعه ی کارکنان سازمان ملل هستند و از کشورهای مختلف. مجموعه ی محوطه ی سازمان ملل 4 ساختمان داشت که یکیشان همان ساختمان با مکعب مستطیل شکل با نمای شیشه ای است که خبارنگار واحد مرکزی خبر همیشه از روبه روی آن خبر می دهد! بر خلاف آن چیزی که در اخبار به نظر می آید، این منطقه به نسبت خلوت ترین مناطق شهر است. داخل ساختمان طبقه ی اول عمومی بود اما بقیه ی نقاط تنها با گشت امکان بازدید وجود داشت که البته هزینه ی گشتش هم حدود 20 دلار بود. بالاخره یک بار در زندگی آدم پستش به سازمان ملل می خورد دیگر! طبقه ی اول چند نمایشگاه موقتی بود. یکی در مورد مین های زمینی و اقدامات سازمان ملل در ممنوعیت استفاده و برچیده شدن آنها بود که تعداد زیادی عکس از افغانستان داشت و مخصوصا کودکانی که در اثر مین پایشان را از دست داده بودند و واقعا ناراحت کننده بود. روی زمین طرح مین کار کرده بودند که انگار خود انسان هم روی مین می رفت. دیگری درمورد آموزش و عدم دسترسی به امکانات آموزشی در کشورهای مختلف بود و داستان کودکان مختلفی که برای درس خواندن باید ساعت ها سفر کنند. این یکی چند عکس و داستان از خود آمریکا و نیویورک هم داشت. تصمیم گرفتم تا نوبت گشت بشود نماز را بخوانم. از میز اطلاعات پرسیدم. راهنمایی ام کردند به اتاق مخصوصی به عنوان "اتاق تمرکز و تفکر روحانی" . هنرمند طراح این اتاق تصمیم گرفته بوده اتاقی بسازد که هر انسانی از هر مذهبی بتواند در آن به تفکر و دست یابی به روحانیت مذهب خود بپردازد. نصیب ما هم نماز خواندن شد. فقط گفته بودند نباید در اتاق صحبت کرد تا تمرکز دیگران به هم بخورد. کلی با منشی سروکله زدیم که یعنی ما اگر پچ پچ بکنیم جایز است یا نه و اگر کسی در اتاق نباشد آیا می توانیم صحبت کنیم یا نه. خود اتاق چیزی نبود به جز چند صندلی و یک سنگ صیقل خورده در وسط. یک پرده سینما مانند اما خالی هم روبه رو. بیرون در اتاق پرچم سازمان ملل در عراق نصب شده بود که از یکی از انفجارها در مقر سازمان ملل آورده بودند و چند جایش سوراخ شده بود. به یاد قربانیان نیروهای سازمان ملل در آن انفجار و سایر حمله ها.

نوبت گشت ما شد. حدود 20 نفری بودیم. راهنمای گشت با تاریخچه سازمان ملل شروع کرد و اهداف آن و منابع مالی آن و سازوکار سازمانی و واحدهای آن و غیره. بعد ما را به نقاط اصلی برد. اولین جایی که رفتیم شورای عمومی سازمان ملل بود که معمولا سکوی اصلی اش با سنگ یشمی رنگ در اخبار نشان داده می شود. در این جا سالی یک بار نمایندگان کشورهای مختلف جمع می شوند و هر یک سخنرانی می کنند. موضوع سخنرانی ها و وقت ها آزاد است و ایده هم این بوده که سازمان ملل جایی باشد که هر کدام از اعضا حرفشان را بزنند بدون هیچ محدودیتی. سالن خیلی بزرگی نبود. کشورها هم به ترتیب حروف الفبا و چرخشی قرار می گیرند در سالن که مثلا بیشترین عدالت در اینجا رعایت شود بین اعضا. اعضای ناظر شامل واتیکان و فلسطین (که به تازگی از نهاد ناظر به کشور ناظر غیر عضو ارتقا یافته است) هم در انتها صندلی های خودشان را داشتند. شورای امنیت را نتوانستیم ببینیم چون در حال برگزاری جلسه بودند با موضوع مسایل سوریه. راهنمای گشت از ابتدا پرسید ما اهل کجا هستیم. بعد ما را برد به راهروهایی که در آن در منشور حقوق بشر با تصویر ثبت شده بود. بعد جایی که یادگاری هایی از کشورهای مختلف را گذاشته بودند از جمله از ایران یک فرش بود. مجسمه ای بود از حضرت مریم (س) که از انفجار هسته ای هیروشیما باقی مانده بود. مجسمه سنگی بود و ظاهرا قبل انفجار با صورت روی زمین افتاده و موج انفجار از بالای مجسمه گذشته. با این حال تماما سنگ خط خط شده بود در اثر عبور موج انفجار. تصورش را بکنید چنین موجی با بدن انسان چه کرده است؟ جلوتر یک راهرو بود مخصوص واقعه ی هلوکاست. بعدترش یک راهرو بود در مورد مسأله ی فلسطین. در هر یک از این راهروها، راهنما سعی می کرد کمی از موضوع توضیح دهد و نقش سازمان ملل در این زمینه و به خصوص از اقدامات شخص دبیرکل نام می برد و البته دفاع هم می کرد. در مسأله ی فلسطین بیان کرد که در سرزمین فلسطین دو ملت ساکن با هم نمی سازند و بنابراین قرار است برای هر یک کشور خودشان ساخته شود و این تنها راه موجود مورد اتفاق تمامی کشورها می باشد. شخص دبیرکل هم در این زمینه اهتمام جدی به خرج داده اند. در طول مسیر و توضیحات بر نقش جامع و بی طرف سازمان ملل تاکید می کرد و این که چطور در این سازمان به حقوق تمامی ملت ها و اعضا احترام گذاشته می شود. جلسه ی عمومی ضمانت اجرایی ندارد و اعضا فقط حرف هایشان را می زنند و پیشنهاداتشان را می دهند و در مواردی پرونده ها را شورای امنیت ارجاع می دهند. اما شورای امنیت تکلیف آور برای اعضا است و همه ی اعضا مکلف به قبول تصمیمات آن هستند. در هنگام توضیحاتش از ساز و کار شورای امنیت توضیح داد که اعضا دوره ای انتخاب می شوند توسط همه ی کشورها و البته تعدادی از اعضا دایمی هستند. پرسیدم :

- چطور است که عده ای دایمی هستند و حق وتو دارند؟
- چون آنها برندگان جنگ جهانی دوم بودند.

راهنمای گشت به زبان های انگلیسی، چینی، فرانسه، عربی و اسپانیایی تسلط کامل داشت. توضیح داد که این ها زبان های اداری در سازمان ملل است و همه ی راهنماها باید این 5 زبان را بدانند. خودش اهل اوگاندا بود و گفت این 5 زبان را یاد گرفته و برای کار در سازمان ملل درخواست داده است. جلوتر راهرویی از خدمات سازمان ملل بود شامل بسته ی آموزشی کلاس های موقت، بسته ی کمک های اولیه، توری برای جلوگیری از پشه در مناطق با بیماری های خاص و ... هر کدام را می خواستید می توانستید کمک کنید در تولید بیشترش. خواندن آمارهای ذیل هر کدام از این موارد بسیار تکان دهنده بود. حس کلی که فضا القا می کرد و راهنما نیز در توضیحاتش تاکید می کرد آن بود که دنیای ما مشکلات زیادی دارد که جز با همکاری همه ی کشورها حل نمی شود. اگر چه این مشکلات بسیار زیادند، اما تا کنون با محوریت سازمان ملل کارهای خوبی صورت گرفته است. سازمان ملل البته عملا محدودیت های زیادی دارد شامل عدم اهرم اجرایی در تصمیم ها، کمبود بودجه و وابستگی بودجه به کمک اعضا، و کمبود نیرو. اما با این همه تفرقه ای که در میان کشورها هست، سازمان ملل بهترین راهکار برای جمع کردن همه دور هم است.

میدان تایمز در منطقه ی تئاتر مرکز رخدادهای هنر سینما و تئاتر است. میدانی که در کار نیست، یک چهارراه است که دورتادورش ساختمان هایی است که همگی با آگهی و تبلیغات پوشیده شده اند. سابقا اینجا دفتر نیویورک تایمز بوده است. در این منطقه هنر خیابانی به طور فشرده اجرا می شود. قدم به قدم عده ای مشغول نوعی اجرا و جلب مشتری هستند. سابقا در مورد این هنرهای خیابانی نوشته ام. اینجا دوباره توضیح نمی دهم. یک مورد تعدادی سیاه پوست بودند که لباس های عجیبی از چرم پوشیده بودند شبیه مصر باستان. سکویی قرار داده بودند و دو نفرشان روی سکو بلند بلند صجبت می کردند. باقی حالت محافظ مانند پایین ایستاده بودند دست به سینه. دور تا دورشان هم حفاظی گذاشته بودند که بینندگان از حدی نزدیک تر نشوند. خیلی سخت بود نظم منطقی در سخنانشان پیدا کنم و بفهمم چه می گویند. سعی کردم از تابلوهایی که چیده بودند چیزی دستگیرم بشود. یک تابلو نشان داده بود که از قدیم بردگی بوده است، مخصوصا نسبت به سیاه پوستان. تابلوی بعدی می گفت که بردگی در عصر جدید شکل جدیدی به خودش گرفته از جمله بردگی جنسی و مخصوصا در مورد سیاه پوستان. سومی در مورد علایم شیطان پرستی در آمریکا و مثلا روی دلار آمریکا بود. تابلوی بعدی در ارتباط با مسیحیت بود و اینکه مسیحیت یک دروغ بزرگ است برای سرکوب بردگان. تابلوی بعدی در رد اسلام بود و اینکه اسلام دین دروغی است. به عنوان مثال عکس یکی از عرب های عربستانی با سربند سرخ رنگ را کشیده بود در حال بوسیدن حجرالاسود و اینکه مسلمانان دور کعبه می چرخند. ظاهرا مبتکرین این تابلوها خبری از تشیع نداشتند برای سوژه سازی هایشان! تابلوی بزرگتری هم گذاشته بودند روبه رویشان که نوشته بودند "مکتب اسراییلی". البته من در حرف هایشان ربط خاصی با یهودیت و اسراییل پیدا نمی کردم. ظاهرا هم که سیاه پوست بودند و بعید بود یهودی باشند. از این که به پیامبران الهی توهین می کردند ناراحت شدم. حرکت کردم به سمت دیگر میدان. اینجا پلیس نیویورک همیشه ایستاده است که عده ای هم با اسب ایستاده بودند. نزدیک یکی از پلیس ها شدم (با توجه به هیبشان و اسلحه هایی که بسته بودند این کار کمی جرات می خواست). به آخرینشان در صف نزدیک شدم:

- ببخشید.
مامور پلیس بدون اینکه به سمت من بچرخد زیر چشمی نگاهی به من کرد.
- بله.
- آن دست میدان عده ای هستند که به سایر ادیان و عقاید توهین می کنند.
- آن ها در حال بیان عقاید خودشان هستند.
- اما آن ها ضمن بیان عقاید خودشان به دیگران توهین می کنند.
- به این می گویند آزادی بیان. تو هم می توانی بروی به عقاید آن ها توهین کنی.
- اما من فکر می کردم همه ی عقاید محترمند و کسی حق ندارد به عقاید دیگران توهین کند.
- مجبور نیستی گوش کنی، می توانی رد شوی.
- باشد، متوجه شدم.
این که مامور ساده ی پلیس نسبت به ارزش های حاکم در جامعه و سلسله مراتب آن ها در حد همین مکالمه ی ساده تسلط داشت، برایم جالب بود. با دلی شکسته از آن جا دور شدم. این اتفاق در اولین سفرم به نیویورک افتاد، جالب اینکه این دفعه در واشنگتن درست همین سیاه پوستان را دیدم با همین بساط. این بار جلو رفتم تا با خودشان صحبت کنم. یکیشان که جلو تر بود و جوان 22 23 ساله ای به نظر می رسید بهم اخطار داد که عقب بایستم. گفتم می خواهم سوال بپرسم. گفت بسیار خوب اگر سوال داری باید بایستی در صف. چاره ای نبود، به یاد حرف آقای پلیس ترجیح دادم به حرف هایشان گوش نکنم و راهم را بروم.

بازدید مختصری از دانشگاه کلمبیا داشتم. دانشگاه کلمبیا دانشگاه قدیمی است و در رشته های علوم پایه و علوم انسانی جزو دانشگاه های مطرح است. دانشگاه بر دریا بود. ساختمان کتاب خانه ی آن نماد اصلی اش است با گنبد سفید رنگ.

مطالب مرتبط



آخرین مطالب