صنعت پورن در آمریکا چه بلایی سر جهان آینده ما می آورد؟
۱۹ اسفند ۱۳۹۳خطر بیشگستردگی امپراتوری
۱۹ اسفند ۱۳۹۳آیا چهل سال دیگر آمریکا با فرودی نرم بر زمین مینشیند؟ چندان مطمئن نباشید. به زیر کشیده شدن آمریکا از ابرقدرتی دنیا میتواند بسیار سریعتر از آن چیزی رخ دهد که تصور میشود. اگر واشنگتن رؤیای سال ۲۰۴۰ یا ۲۰۵۰ را بهعنوان پایان قرن آمریکایی در سر میپروراند، برآوردی واقعبینانهتر از وضعیت داخلی و بینالمللی نشان میدهد که در سال ۲۰۲۵، یعنی تنها ۱۵ سال دیگر، این پایان میتواند اتفاق بیفتد.
با نگاهی به تاریخ امپراتوریهای جهان، متوجه میشویم که علیرغم اینکه اکثر آنها از اقتدار مطلق برخوردار بودهاند، اما درواقع ساختاری آسیبپذیر داشتهاند. عرصهی قدرت آنها آنقدر ضعیف است که وقتی اوضاع واقعاً بد شود، با سرعتی وحشتناک فرومیپاشند: پرتغال در عرض تنها یک سال، جماهیر شوروی در عرض دو سال، فرانسه در مدت هشت سال، عثمانی طی ۱۱ سال، بریتانیای کبیر در مدت ۱۷ سال، و آمریکا هم بهاحتمالزیاد ۲۲ سال پس از سال سرنوشتساز ۲۰۰۳.
آیندهشناسان ممکن است حملهی شتابزدهی بوش به عراق را نقطهی آغاز افول آمریکا تعیین کنند. بههرحال، فروپاشی این امپراتوری نه با خونریزیهایی که مشخصهی پایان بسیاری از امپراتوریهای گذشته بوده همراه است، نه با سوختن شهرها و قتلعام شهروندان؛ بلکه میتواند بیسروصدا، نرم و به سبب فروپاشی اقتصادی و جنگ سایبری اتفاق بیفتد. ولی شک نکنید که وقتی نهایتاً سلطهی اقتصادی واشنگتن بر دنیا پایان یابد، آمریکاییها در هر نفس از زندگیشان با حسرت از این زوال قدرت یاد خواهند کرد. همانطور که مردمان شش کشور اروپایی به تجربه دریافتند، افول امپراتوری معمولاً تأثیری مخرب بر روحیهی جامعه میگذارد و حداقل یک نسل را در محرومیت اقتصادی قرار میدهد. وقتی اقتصاد سرد شود، حرارت سیاست بالا میرود، و اغلب به ناآرامیهای شدید داخلی میانجامد.
اطلاعات اقتصادی، آموزشی و نظامی موجود نشان میدهند که رویّههای منفی که قدرت جهانی آمریکا در پیشگرفته است تا سال ۲۰۲۰ با سرعت زیادی تشدید خواهد شد، تا جایی که احتمالاً کار به سال ۲۰۳۰ هم نکشد. قرن سروری جهانی آمریکا که در آغاز جنگ جهانی دوم پیروزمندانه سر برآورد، تا سال ۲۰۲۵ یعنی هشتمین دههی خود، به زوال و افول دچار خواهد شد و چهبسا تا سال ۲۰۳۰ به تاریخ بپیوندد.
نکتهی مهم اینکه در سال ۲۰۰۸، شورای ملی اطلاعات آمریکا (NIC) برای نخستین بار اذعان کرد که قدرت جهانی آمریکا بیشک در مسیر افول قرارگرفته است. این سازمان در یکی از پیشبینیهای ادواری(۱) خود بانام «روندهای جهانی ۲۰۲۵[۱]» ، بهعنوان عامل اولیهی افول قدرت نسبی آمریکا حتی در عرصهی نظامی، از «انتقال ثروت جهانی و قدرت اقتصادی از غرب به شرق دنیا» یاد می کند که «در تاریخ مدرن بیسابقه بوده است».(۲) بااینوجود، همانند بسیاری دیگر از تحلیلگران آمریکایی، تحلیلگران شورای ملی اطلاعات آمریکا نیز فرودی بسیار کند و نرم را برای قدرت جهانی آمریکا پیشبینی کردهاند، و این امید را در دل پروراندهاند که آمریکا تا مدتهای مدیدی به
نحوی از انحاء بتواند قابلیتهای نظامی منحصربهفرد خود را حفظ نموده و تا چندین دهه در جهان قدرتنمایی نظامی کند.
اما حیف که طبق پیشبینیهای کنونی، ایالاتمتحدهی آمریکا حوالی سال ۲۰۲۶ به لحاظ خروجی اقتصادی در رتبهی دوم پس از چین (که هماکنون دومین اقتصاد بزرگ جهان را داراست)، و تا سال ۲۰۵۰ پس از هند قرار خواهد گرفت. در همین حال، سرعت پیشرفت چین نیز بهگونهای است که بین سال ۲۰۲۰ تا ۲۰۳۰ در علوم کاربردی و فناوری نظامی سرآمد جهان خواهد شد، این در حالی است که دانشمندان و مهندسان آمریکایی در حال بازنشسته شدن هستند و از نسل کمسواد جدید هیچ جایگزین بسندهای نمیتوان برای آنها پیدا کرد.
طبق برنامههای فعلی، تا سال ۲۰۲۰ پنتاگون تلاش نظامی مذبوحانهای را برای نجات این امپراتوری در حال احتضار انجام خواهد داد، یعنی پرتاب ماهوارههای هوافضایی پیشرفته که در حکم آخرین تقلّاهای واشنگتن برای حفظ قدرت جهانی آمریکا علیرغم افول نفوذ اقتصادی آن است. بااینحال، تا آن سال، شبکهی جهانی ماهوارههای ارتباطی چین که از سوی قدرتمندترین ابررایانههای دنیا پشتیبانی میشود نیز به بهرهبرداری کامل خواهد رسید و پکن را به پلتفرم مستقلی برای مسلحسازی فضا و سیستم ارتباطی قدرتمندی جهت حملات سایبری یا موشکی در هر چهارگوشهی کرهی زمین مجهز خواهد کرد.
به نظر میرسد امپراتوری کاخ سفید هم بمانند امپراتوریهای سابق بریتانیا و فرانسه، سرمست از قدرت خویش، تصور کرده است که افول آمریکا تدریجی، ملایم و مختصر خواهد بود. اوباما در سخنرانی «وضعیت آمریکا» در ژانویهی گذشته در این خصوص اینگونه قوت قلب داده است: «من قبول ندارم که آمریکا در جایگاه دوم باشد.» چند روز بعد، معاون او جو بایدن، همین حرف را به سخره گرفت که: «ما محکوم هستیم بهپیشگویی پاول کندی که گفته بود آمریکا ملت بزرگی خواهد شد که به خاطر از دست دادن نفوذ اقتصادی و جغرافیایی خود شکستخورده است.»
ژوزف نای نیز که پیر سیاست خارجه و نئولیبرالیسم است، در چاپ نوامبر نشریهی فارن افیرز[۲] با مردود دانستن پیشرفت نظامی و اقتصادی چین، تعبیر «افول سازمند» برای آمریکا را غلط دانسته و هرگونه کاهش قدرت جهانی آمریکا در آینده را انکار کرده است. اما مردم عادی آمریکا که نظارهگر خروج شغلهای خود از کشور هستند، دیدگاه واقعبینانهتری نسبت به رهبران نازپروردهی آمریکا دارند. یک نظرسنجی در آگوست ۲۰۱۰ مشخص کرد که ۶۵ درصد آمریکاییها عقیده دارند کشورشان اکنون «در وضعیت افول» قرار دارد.
همین الآن، استرالیا و ترکیه، از همپیمانان نظامی دیرین آمریکا، در حال استفاده از سلاحهای تولید آمریکا در رزمایشهای دریایی و هوایی مشترک با چین هستند. همین الآن، نزدیکترین شرکای اقتصادی آمریکا هم دارند از مقابله با ارز قدرتمند چین دست برمیدارند. پس از بازگشت اوباما از تور آسیایی خویش در ماه گذشته، نیویورکتایمز وضعیت فعلی را در تیتری غمانگیز اینگونه خلاصه کرد: «دیدگاه اقتصادی اوباما در عرصهی جهانی مردود است؛ چین، بریتانیا و آلمان رقیب آمریکا شدهاند؛ گفتگوهای تجاری با سئول به شکست انجامیده است.»
اکنون مسأله این نیست که آیا آمریکا قدرت بلامنازع خود در جهان را از دست خواهد داد یا خیر، بلکه سؤال این است که با چه شدت و چه سرعتی این افول به تحقق خواهد پیوست. بهجای پرداختن به خوشخیالیهای واشنگتن، بهتر است به گزارش آینده شناسانهی NIC بازگردیم که چهار احتمال یا سناریو را در مورد نحوهی پایانیافتن قدرت جهانی آمریکا در دههی ۲۰۲۰ (به همراه چهار ارزیابی از جایگاه کنونی آمریکا) مطرح کرده است. این چهار احتمال عبارتاند از: افول اقتصادی، شوک نفتی، فاجعهی نظامی، و جنگ جهانی سوم. بااینکه این ۴ احتمال را بهسختی میتوان تنها احتمالات ممکن در خصوص افول یا حتی فروپاشی آمریکا دانست، اما بازهم روزنهای رو به آیندهی نزدیک برای ما باز میکنند.
افول اقتصادی: وضعیت کنونی
امروز سه عامل اصلی جایگاه برتر آمریکا در اقتصاد جهانی را تهدید میکنند: از دست دادن نفوذ اقتصادی که ناشی از کم شدن سهم آمریکا از تجارت جهانی است، افول پیشرفت آمریکا در تکنولوژی، و پایان سَروری دلار بهعنوان ارز ذخیرهی جهان.
ایالاتمتحدهی آمریکا تا پایان ۲۰۰۸ خود در صادرات کالا به رتبهی سوم جهانی تنزّل کرده بود، بهطوریکه تنها ۱۱درصد از سهم این صادرات را در مقایسه با سهم ۱۲درصدی چین و ۱۶درصدی اتحادیهی اروپا در اختیار داشت. هیچ دلیلی ندارد که تصور کنیم این روند خودبهخود معکوس خواهد شد.
در پیشرفت تکنولوژی نیز سروری آمریکا روبهزوال است. در سال ۲۰۰۸، آمریکا در تعداد درخواستهای ثبت اختراع با ۲۳۲۰۰۰ مورد در رتبه ی دوم پس از ژاپن قرار داشت، حالآنکه چین با سرعتی حیرتانگیز، پس از سال ۲۰۰۰ پیشرفت ۴۰۰ درصدی کرد و به ۱۹۵۰۰۰ درخواست رسید.
و یک نشانهی دیگر از افول آمریکا در حوزهی تکنولوژی: در سال ۲۰۰۹ در نظرسنجی Information Technology & Innovation Foundation که از ۴۰ کشور دنیا در خصوص «پیشرفت در اختراعهای جهانی طی یک دههی اخیر» انجام گرفت، آمریکا پایینترین رتبه را کسب کرد. (۱۲) این را هم اضافه کنیم که در ماه اکتبر، وزیر دفاع چین از سریعترین ابررایانهی دنیا به اسم Tianhe-1A رونمایی کرد که چنان پرقدرت بود که یکی از متخصصان آمریکایی گفته بود این ماشین «قویترین سیستمهای موجود در آمریکا را از دور خارج میکند.»
علاوه بر اینها، سیستم آموزشی آمریکا، که منبع دانشمندان و مبتکران آینده محسوب میشود، مدتی است از رقبای خود عقبافتاده است. آمریکا که به مدت یک دهه بیشترین جمعیت ۲۵ تا ۳۴ سالهی واجد مدرک دانشگاهی را به خود اختصاص داده بود، در سال ۲۰۱۰ ازاینجهت بهجایگاه دوازدهم سقوط کرد. در این سال، مجمع جهانی اقتصاد (WEF) آمریکا را از حیث کیفیت ساختار ریاضی و علمی در جایگاه ۵۲ م در بین ۱۳۹ کشور دنیا رتبه بندی کرده است که اصلاً تعریفی ندارد.
تقریباً نیمی از کل دانشجویانی که در آمریکا از رشتههای علوم تجربی فارغالتحصیل شدهاند خارجی هستند، و دیگر مثل گذشته نیست که در این کشور ماندگار شوند، بلکه اکثراً به موطن خود بازخواهند گشت. بهعبارتدیگر، تا سال ۲۰۲۵، ایالاتمتحدهی آمریکا احتمالاً با بحران کمبود دانشمندان مستعد مواجه خواهد شد.
از سویی دیگر نقش دلار بهعنوان ارز ذخیرهی جهانی با چالشی جدّی مواجه شود. کنس اس. راگاف، رئیس سابق اقتصاددانان بنیاد بینالمللی پول یادآور شده است: «کشورهای دنیا دیگر به تدبیر اقتصادی آمریکا در برگزیدن بهترین سیاستها اعتقادی ندارند.» در اواسط سال ۲۰۰۹، درحالیکه بانکهای مرکزی دنیا ۴ تریلیون دلار از داراییهای خود را بهصورت اسناد خزانهی آمریکا نگهداری میکردند، دیمیتری مدودف، رئیسجمهور روسیه اصرار داشت که اینک زمان پایان دادن به «این سیستم تکقطبی تصنعی» است که بر مبنای یک ارز ذخیرهای شکلگرفته که «زمانی قدرتمند بود».
همزمان، رئیس بانک مرکزی چین هم اعلام کرد که در آینده ممکن است ارز ذخیرهی جهانی (یعنی دلار آمریکا) «ارتباط خود را با کشورها قطع کند». اینها همچون تابلوهایی هستند که جادهی دنیای آینده را نشانمان میدهند و یا شاید آنطور که مایکل هادسون اقتصاددان عقیده دارد، نشانگر تلاشی باشند که برای «برهم خوردن هرچه سریعتر نظم جهانی نظامی-مالی آمریکاساخته» صورت میگیرد.
افول اقتصادی: سناریوی ۲۰۲۰
پس از سالها انباشت کسری و بدهی که باعثوبانیاش جنگافروزی بیوقفه در سرزمینهای دوردست است، پیشبینی میشود که در سال ۲۰۲۰ دلار آمریکا درنهایت جایگاه خود را بهعنوان ارز ذخیرهی دنیا از دست بدهد؛ هزینهی واردات بهیکباره سر به فلک بکشد؛ حکومت آمریکا نتواند با فروش اوراق خزانهی بیارزش خود به خارج این کسریهای انباشت شده را جبران کند و بهتدریج آمریکا از صدها پایگاهی که در آنسوی مرزها داشته مجبور به عقبنشینی شود. بااینحال، اکنون دیگر کار از کار گذشته است.
چین، هند، ایران، روسیه و دیگر قدرتها هم که یک ابرقدرت روبهزوال را مقابل خود میبینند که از پرداخت بدهیهای خود ناتوان است، سلطهی آمریکا بر دریا، فضا، و فضای سایبری را به چالش میکشند. در همین حال، در گرماگرم فوران قیمتها و بیکاریهای بیسابقه و کاهش پیوستهی قدرت خرید مردم، اختلافات داخلی منجر به درگیریهای خشونتآمیز و مناقشات تفرقهانگیز (اغلب در مورد مسائل بیهوده) خواهد شد. یک میهنپرست راستگرای افراطی سوار بر یأس و سرخوردگی سیاسی ملت و با استفاده از لفاظیهای آتشین، سکان ریاستجمهوری را به دست خواهد گرفت و ضمن درخواست از دیگران برای احترام به اقتدار آمریکا، آنها را بهتلافی نظامی و انتقام اقتصادی تهدید خواهد کرد. عصر آمریکا در سکوت دارد به پایان میرسد و دنیا هیچ توجهی به آن ندارد.
شوک نفتی: وضعیت کنونی
یکی از تبعات زوال قدرت اقتصادی آمریکا گرهی است که در تأمین نفت و انرژی این کشور ایجادشده است. تابستان امسال، چین با سبقت گرفتن از اقتصاد سوختمحور آمریکا، رتبهی اول را در مصرف انرژی به خود اختصاص داد، جایگاهی که بیش از یک سده از آن آمریکا بود. مایکل کلر، کارشناس انرژی، گفته است که این تغییر جایگاه به معنای آن است که چین در تعیین آیندهی جهان پیشتاز خواهد بود.
تا سال ۲۰۲۵، ایران و روسیه تأمین نیمی از گاز طبیعی مورداحتیاج دنیا را در اختیار خواهند گرفت، و این احتمالاً اهرم فشاری خواهد بود در دست آنها در برابر اروپایی که سخت محتاج انرژی است. منابع نفت خام را هم که به این مجموعه بیفزاییم، به هشدار NIC میرسیم که گفته بود طی مدت ۱۵ سال دو کشور ایران و روسیه خواهند توانست به قطب انرژی جهان تبدیل شوند.
قدرتهای بزرگ نفتی باوجود خلاقیتی که دارند، اکنون در حال تحلیل منابع بزرگ نفت خامی هستند که بهآسانی و به ارزانی قابلاستخراجاند. حادثهی انفجار سکوی نفتی دیپ واتر هاریزون در خلیج مکزیک تقصیر ضعف استانداردهای ایمنی کمپانی BP نبود، بلکه به خاطر یک حقیقت ساده بود که در فیلم گرفتهشده از این سانحه (موسوم به Spillcam) بهخوبی قابلرؤیت است: یک کمپانی غولپیکر انرژی، تنها راه بالا بردن سود خود را در این میبیند که دهها مایل زیر سطح اقیانوس را، در جستوجوی «نفت سخت» (نامی که کلر روی آن می نهد)، حفاری کند.
اکنون چینیها و هندیها بهیکباره در مصرف انرژی دست آمریکا را از پشت بسته و این مشکل را تشدید کردهاند. حتی اگر تأمین سوختهای فسیلی بنا باشد به همین منوال ادامه پیدا کند (که نمیکند)، تقاضا و درنتیجه قیمت آن قطع بهیقین افزایش خواهد داشت، آنهم چه افزایشی. دیگر کشورهای پیشرفته برای مقابله با این تهدید، با تمام قدرت برنامههایی عملی را دنبال میکنند که بتواند منابع انرژی جایگزین را توسعه دهد. اما ایالاتمتحدهی آمریکا مسیر متفاوتی را در پیشگرفته است و برای توسعهی منابع جایگزین بهندرت اقدامی کرده است، و این در حالی است که در سه دههی اخیر، وابستگیاش به واردات نفت از خارج دو برابر شده است( و واردات نفت بین سالهای ۱۹۷۳ تا ۲۰۰۷ از ۳۶درصد به ۶۶درصد افزایشیافته است.
شوک نفتی: سناریوی ۲۰۲۵
ایالاتمتحدهی آمریکا آنچنان به نفت وارداتی وابسته است که کوچکترین رویداد نامساعدی در بازار جهانی انرژی در سال ۲۰۲۵ میتواند به آن شوک نفتی وارد آورد که شوک نفتی سال ۱۹۷۳ (که در عرض چند ماه قیمتها چهار برابر شد) در برابر آن هیچ باشد. کارداران نفتی اوپک که از سقوط ارزش دلار به خشم آمدهاند، در ریاض ملاقات میکنند و خواهان این میشوند که در آینده پردرختها در قالب ین، یوان، و یورو باشد. این کار تنها قیمت واردات نفتی آمریکا را بالاتر میبرد. در همین حال، سعودیها ضمن امضای چندین قرارداد بلندمدت نفتی با آمریکا، به سراغ یوان میروند تا ذخیرههای ارزی خود را تثبیت کنند. از طرفی، چین هم کرور کرور پول صرف ساخت خط لولهی آسیایی نموده و ایران را در بهرهبرداری از بزرگترین میدان گاز طبیعی دنیا در پارس جنوبی کمک مالی میکند.
ائتلافی متشکل از تهران، ریاض و ابوظبی، از بیم آنکه نکند نیروی دریایی آمریکا دیگر قادر به حمایت از تانکرهای نفتی که از خلیجفارس به آسیای شرقی میروند نباشد، اتحادی بیسابقه تشکیل میدهند و تصریح میکنند که زین پس ناوگان جدیدی از هواپیماهای تیزپرواز از پایگاهی در عمان بر فراز خلیجفارس گشتزنی خواهند کرد. لندن تحتفشار شدید اقتصادی، میپذیرد تا پایگاه دیگو گارسیا در اقیانوس هند را از اجارهی ایالاتمتحدهی آمریکا خارج کند. در همین حال کانبرا (پایتخت استرالیا) تحتفشار چین به واشنگتن اطلاع میدهد که ناوگان هفتمش دیگر مجاز به استفاده از بندر فرمنتل نیست و با این کار عملاً نیروی دریایی آمریکا را از اقیانوس هند بیرون خواهد کرد.
«دکترین کارتر» که نیروی نظامی آمریکا قرار بود مبتنی بر آن تا همیشه از خلیجفارس محافظت کند، تنها با چند چرخش قلم و یکی دو اعلامیهی موجز، تا سال ۲۰۲۵ به
فراموشی سپرده خواهد شد. کلیهی عواملی که مدتها بود تأمین نامحدود نفت ارزانقیمت ایالاتمتحدهی آمریکا را از آن ناحیه تضمین میکردند (لجستیک خاص، نرخ ارز، و قدرت دریایی) از میان میرود. در این هنگام، آمریکا هنوز قادر است ۱۲درصد از نیاز خود به انرژی را از طریق صنعت نوظهور انرژی جایگزین خود تأمین کند که درصد قابلاعتنایی نیست، و برای نیمی از مصارف انرژی خود همچنان به واردات نفت وابسته میماند.
شوک نفتی حاصله همچون طوفانی کشور را درمینوردد، قیمتها را وحشتناک بالا میبرد، مسافرت را به امری شدیداً گرانقیمت تبدیل میکند، قدرت خرید (که تدریجاً رو به کاهش بوده است) سقوط آزاد میکند، و بر سر صادرات آمریکا، اگر صادراتی باقیمانده باشد، رقابتی درنمیگیرد. با رسیدن فصل سرما قیمت گاز بهشدت بالا میرود، دلارهای کشور برای خرید نفت گرانقیمت به کشورهای دیگر سرازیر میگردد و اقتصاد آمریکا فلج میشود. نیروهای مسلح آمریکا به خاطر خشم دیرینهی متحدان و تشدید فشارهای مالی، نهایتاً شروع به خروجی از پیشطراحی شده از پایگاههای برونمرزی خود میکنند. طی چند سال، آمریکا عملاً ورشکسته میشود و عصر طلایی آمریکا به غروب خود نزدیک میشود.
فاجعهی نظامی: وضعیت فعلی
شاید با عقل جور درنیاید که امپراتوریها وقتی قدرتشان افول میکند، غالباً خود را به مهلکهی نظامی درمیافکنند. این پدیده در بین مورخان با عنوان «خردهنظامیگری» شناخته میشود و گویا به لحاظ روانی تلاشی است، ولو ناکام و مذبوحانه، برای مرهم گذاشتن بر زخم ناشی از شکستی که در اشغال سرزمینهای جدید خوردهاند. اینگونه اقدامات، که حتی از دیدگاه امپراتوری نامعقول است، عموماً هزینههایی گزاف به بار میآورد و یا به شکستی مفتضحانه منجر میشود که فقط از دست دادن قدرتشان را تسریع میکند.
امپراتوریهای درگیر جنگ بهمرور زمان به تکبّری مبتلا میشوند که آنها را هرچه بیشتر در باتلاق فجایع نظامی فرومیبرد تا آنکه شکست بر آنها غلبه کند. در سال ۴۱۳ قبل از میلاد، آتن که به ضعف گرفتار آمده بود ۲۰۰ کشتی سرباز را برای قتلعام به جزیرهی سیسیل گسیل کرد. در ۱۹۲۱، امپراتوری درحالاحتضار اسپانیا بیست هزار سرباز را به مراکش تبعید کرد تا توسط چریکهای بربر قتلعام شوند. در ۱۹۵۶، امپراتوری روبه افول بریتانیا اعتبار خود را با حمله به سوئز نابود کرد. و در ۲۰۰۱ و ۲۰۰۳، ایالاتمتحدهی آمریکا افغانستان را اشغال کرد و به عراق حمله نمود. و این خیرهسریها مشخصهی همهی امپراتوریهاست. واشنگتن شمار سربازان خود در افغانستان را به ۱۰۰۰۰۰ نفر افزایش داده، جنگ را به پاکستان گسترش داده، و قرارداد خود را تا سال ۲۰۱۴ و پسازآن تمدید کرده، و در این مهلکهی پر از چریک و پر از سلاحهای هستهای که گورستان امپراتوریهاست به دنبال دردسر میگردد.
جنگ جهانی سوم: وضعیت فعلی
در تابستان ۲۰۱۰، تنش نظامی بین آمریکا و چین در غرب اقیانوس آرام، که روزگاری یکی از «دریاچه»های آمریکا قلمداد میشد، شروع به اوج گرفتن کرد. حتی از یک سال قبلتر هیچکس چنین رویدادی را پیشبینی نمیکرد. همانطور که بعد از جنگ جهانی دوم واشنگتن از اتحادش با لندن سود جست تا بخش زیادی از قدرت جهانی بریتانیا را تصاحب کند، اکنون نیز چین سعی دارد با استفاده از منافعی که از تجارت صادراتش با آمریکا میبرد، بهجایگاهی دست پیدا کند که چهبسا سلطهی آمریکا بر راههای دریایی آسیا و اقیانوس آرام را به خطر اندازد. پکن با توسعهی منابع خود اینک مدعی مساحت وسیعی از دریاها از کره تا اندونزی است که مدتها بود تحت سیطرهی نیروی دریایی آمریکا بود. در ماه آگوست، پسازآنکه واشنگتن ادعا کرد در دریای جنوب چین «منافع ملی» دارد و جهت تحکیم این ادعا، رزمایشهای دریایی در آن منطقه برگزار کرد، نشریهی رسمی پکن، Global Times، شدیداً به آن واکنش نشان داد و نوشت: «کشمکش آمریکا و چین بر سر دریای جنوب خطر تعیین فرمانروای واقعی دنیا در آینده را افزایش داده است.»
در بحبوحهی این تنشهای فزاینده، پنتاگون گزارش کرد که «پکن اکنون توانایی حمله به هواپیمابرهای آمریکا در غرب اقیانوس آرام را دارد. و هدفش تجهیزات هستهای در جایجای کشور پهناور آمریکاست.» طبق این گزارش، «چین با گسترش تواناییهای مخرب هستهای، فضایی و سایبری خود، ظاهراً عزمش را جزم کرده تا برای تسلط بر همهی ابعاد جنگ مدرن وارد رقابت شود.» پکن با گسترش پرتابگر قدرتمند موشکی Long March V و نیز پرتاب دو ماهواره در ژانویهی ۲۰۱۰ و یکی دیگر در جولای، پنج سال تمام است که دارد این پیام را میدهد که کشورش برای دستیابی به شبکهی مستقل متشکل از ۳۵ ماهواره که هدف آن تسخیر بازارهای جهانی و راههای مواصلاتی و گسترش ظرفیت عملیات شناسایی تا سال ۲۰۲۰ است، خیزی سریع برداشته است.
نظم نوین جهانی؟
حتی اگر وقایع آینده بهشدت چهار سناریوی ذکرشده از آب درنیایند، مسیری که آمریکا در پیشگرفته حاکی از آن است که افول قدرت جهانی آمریکا تا سال ۲۰۲۵ بههرحال خیلی سهلتر از آنی است که اینک واشنگتن تصور میکند.
آنگاهکه متحدان دنیا با توجه به قدرتهای نوظهور آسیایی در سیاستهای خود تجدیدنظر کنند، هزینهی حفظ بیش از ۸۰۰ پایگاه نظامی برونمرزی از عهده خارج خواهد شد و نهایتاً آمریکا برخلاف میل خود مجبور خواهد شد از آنها خارج شود. مسابقهی چین و آمریکا در به کنترل درآوردن هوا-فضا و فضای سایبری افزایش تنش بین این دو قدرت را مسلّم کرده است و درگیری نظامی آنها تا سال ۲۰۲۵ را اگر نگوییم قطعی، اما دستکم محتمل ساخته است.
رویّهی اقتصادی، نظامی و فناورانه ی کشور که در بالا بهطور خلاصه بیان شد، اوضاع را بغرنجتر میکند. از تجربهی امپراتوریهای اروپا پس از جنگ جهانی دوم چنین برمیآید که یک چنین رویههای منفی و معکوسی بهتنهایی عمل نمیکنند و بیشک همافزا از کار درخواهند آمد؛ به نحوی کاملاً دور از انتظار با یکدیگر ترکیب میشوند و
بحرانهایی را خلق میکنند که آمریکاییها برای آنها ابداً آمادگی ندارند؛ اقتصاد کشور را به سمت یک سراشیبی تند سوق خواهند داد و برای یک یا چند نسل بعدی آمریکا فلاکت اقتصادی را به یادگار خواهند گذاشت.
با افول قدرت آمریکا، گذشته آبستن طیفی از احتمالات برای نظم آیندهی جهان خواهد بود. در یکسوی این طیف، ظهور یک ابرقدرت جهانی جدید محتمل است، ولو احتمالش کم باشد. بااینوجود، چین و روسیه ازآنجاکه هردو در فرهنگ خویش خود را تبلیغ میکنند، از رسمالخطی پیچیده و غیر لاتین استفاده میکنند، استراتژی دفاعی منطقهای دارند و از سیستمهای قانونگذاری توسعهنیافتهای بهره میبرند، خود را از ابزار ضروری برای سلطهی جهانی محروم میکنند. لذا فعلاً به نظر نمیرسد هیچ ابرقدرت واحدی بتواند در آیندهای نزدیکجانشین آمریکا شود.
در بدبینانهترین حالت، آیندهی جهان بهسوی ائتلافی از شرکتهای فراملّی، نیروهای چندجانبه شبیه ناتو، و گروهی از نخبگان اقتصادی بینالمللی پیش خواهد رفت که با تشکیل شبکهای واحد، بیثبات و چندملیتی، اساساً صحبت از امپراتوریهای ملی را بیمعنا خواهند کرد. چنانچه شرکتهای فراملّی و نخبگان چندملیتی از یک حصار امن شهری بر یک چنین جهانی حکومت کنند، تودههای مردم بهناچار به مناطق بیآبوعلف شهری و روستایی رانده خواهند شد.
احتمال دیگر، ظهور هژمونیهای منطقهای شبیه نظام بینالمللی است که سابقاً و قبل از شکلگیری امپراتوریهای مدرن حاکم بود. در این نظم جهانی نو-وستفالیایی، که خرده خشونتهای بیپایان و استثمار لگامگسیخته روی پیشانی آن نوشتهشده است، هریک از صاحبان هژمونی در ناحیهای که متعلق به آن هستند سیطره خواهند افکند؛ برزیلیا در آمریکای جنوبی، واشنگتن در آمریکای شمالی، پرتوریا در آفریقای جنوبی، و الیآخر. فضا، فضای سایبری، و اعماق دریا، که حالا دیگر از کنترل پلیس سابق دنیا یعنی ایالاتمتحدهی آمریکا خارجشدهاند، چهبسا به بخشی از املاک عمومی دنیا تبدیل شوند که کنترل آن بر عهدهی گروهی ویژه شبیه شورای امنیت سازمان ملل باشد.
کلیهی این سناریوها با این فرض از رویههای موجود استنباط میگردند که آمریکاییها، که نخوت ناشی از قدرت بیمانند دهها ساله چشمشان را کور کرده است، نتوانند یا نخواهند برای جلوگیری از سقوط پرشتاب جایگاه جهانیشان گامی بردارند.
اگر افول آمریکا واقعاً در بازهی زمانی ۲۲ سالهی ۲۰۰۳-۲۰۲۵ اتفاق بیفتد بدان معناست که ما بخش اعظمی از نخستین دههی این افول را با جنگها هدر داده و از مشکلات بلندمدت غافل ماندهایم، و همچون آبی که بهپای ریگهای بیابان بریزیم، تریلیونها دلار بیزبان را که شدیداً به آن نیاز خواهیم داشت، تلف کرده ایم. و بااینحال، طی این ۱۵ سال باقیمانده بازهم احتمالاً به این اسراف ادامه دهیم. کنگره و رئیسجمهور اکنون در بنبست قرار دارند؛ سیستم آمریکا چنان مالامال از پول شرکتهاست که راه تنفسی همهچیز را بند آورده است، و کمتر کسی میداند چگونه میتوان اینهمه مشکلات اساسی (جنگها، وضعیت متورم امنیت ملی، سیستم آموزشی معیوب، و روشهای قدیمی تأمین انرژی) را با جدیت حل کرد بهنحویکه خیالمان آسوده باشد لااقل سقوطی نرم خواهیم داشت که بیاعتباری و مصائب کشور ما در دنیای متفاوت آینده را به حداقل برساند.
امپراتوریهای اروپا از بین رفتهاند و حاکمیت مطلق آمریکا نیز در حال از بین رفتن است. خیلی بعید به نظر میرسد که آمریکا هم بتواند همانند بریتانیا نظم جهانی جدیدی را جایگزین کند که از منافعش حمایت کند، رونق و شکوفاییاش را حفظ کند، و از بهترین ارزشهای آن اثری بر جای بگذارد.
[۱] Micro-Mmilitarism
[۱] Diego Garcia
[۲] Fremantle
[۳] the “Carter Doctrine”
[۱] Michael Klare
[۲] Deepwater Horizon
[۱] Kenneth S. Rogoff
[۲] Michael Hudson
[۱] Joseph Nye
[۲] Foreign Affairs
[۳] Organic Decline
[۱] Paul Kennedy
[۱] Global Trends 2025