پس از تعطیلی گوانتانامو زندانیان آمریکا به کجا منتقل شدند؟
۲۰ اسفند ۱۳۹۶
چرا آمریکا بیشتر از کشورهای دیگر جهان زندانی دارد؟
۲۰ اسفند ۱۳۹۶
پس از تعطیلی گوانتانامو زندانیان آمریکا به کجا منتقل شدند؟
۲۰ اسفند ۱۳۹۶
چرا آمریکا بیشتر از کشورهای دیگر جهان زندانی دارد؟
۲۰ اسفند ۱۳۹۶
تاریخ آمریکا بعنوان یک کشور به کمابیش دویست ساله بازمی‌گردد، کما اینکه روز استقلال رسمی آمریکا در سال ۱۷۷۶ بود. اما آمریکا بعنوان یک زیستگاه بشری قدمت بسیار بیشتری دارد.

ساکنین بومی آمریکا :

نخستین انسان‌هایی که به قاره آمریکا رسیدند، بخشی از موج مردمانی بودند که به آرامی از آفریقا گذر کرده به قاره‌های دیگر رفته بودند. پاره‌ای از این مردمان حدود یکصد هزار سال پیش ابتدا به آسیا و اروپا مهاجرت کردند. زمانی گروه‌های اندکی از همین مردمان به اقیانوس آرام رسیدند و حتی از اقیانوس نیز گذشتند و خود را به استرالیا رساندند. سرانجام در حدود ۱۴٬۰۰۰ سال پیش(به روایتی ۲۵٬۰۰۰ سال پیش) از آسیا و از راه آنچه امروز تنگه برینگ نامیده می‌شود به قاره آمریکا وارد شدند. از این نخستین آمریکاییان سنگ‌نگاره‌ها و گورستان‌های و برخی اشیا دیگر بجا مانده‌است. بومیان و سرخ‌پوستان بتدریج به درجات مختلف تکامل اجتماعی و فرهنگی رسیدند و نتیجه آن پدیدآوردن تمدن‌هایی بود که در اوج شکوفایی به عالی‌ترین مدارج تمدن باستانی نایل شدند. این تمدن‌ها، مایا، تول تک‌ها، آزتک‌ها، اینکاها نام داشتند.

تمدن مایا

مایا نام گروهی از اقوام سرخ‌پوست در جنوب مکزیک و شمال آمریکای مرکزی و نام تمدّنی قدیمی در همین منطقه‌است. مایاها که از مشهورترین قبایل سرخپوست بودند، معمولاً شهرهایشان را در دل جنگل‌های بارانی می‌ساختند. حوزهٔ زندگی و فعالیت مایاها حدود جنوبی کشور مکزیک و نیز سرتاسر گواتمالا و السالوادر را شامل می‌شد.قوم مایا پدیدآورندهٔ یکی از تمدن‌های بسیار پیشرفته آمریکای مرکزی در دوران پیشاکلمبی بود، که دست‌آوردهای بسیار چشمگیری در هنر، معماری، ستاره‌شناسی و ریاضیات داشته‌است. هم‌اکنون نیز گروه‌هایی از اقوام مایا در مکزیک و گواتمالا بسر می‌برند. مایاها با بهره‌گیری از تمدن‌های گذشته خود نظیر اولمک توانستند در خلال سال‌های۲۵۰ تا۹۰۰ پس از میلاد تمدنی عظیم را در آمریکای مرکزی پایه‌گذاری نمایند.

تاریخ مایاها به سه دورهٔ مهم بخش‌بندی شده‌است و دوران‌های پیشاکلاسیک یا زندگی ابتدایی و دوران کلاسیک یا عصر طلایی و دورهٔ پساکلاسیک یا افول این تمدن را شامل می‌شود. این قوم به گویش‌های متعدد زبان مایایی تکلم می‌کردند و نوعی خط ابتدایی هیروگلیفی نیز داشتند که آثاری را به آن می‌نوشتند.

تمدن مایا به دست اقوام مجاور ضعیف شد و سرانجام با هجوم اسپانیایی‌ها از میان رفت. پیش از این اضمحلال، مایاها به یکباره تمدن و شهرهای عظیم را رها کردند و به دامان کوهستان‌ها پناه بردند، که دلیل این رویداد به سبب از میان رفتن آثار مکتوب آن دوره و طرح نظریات گوناگون، هنوز مشخص نیست. پس از آن تمدن مایا رها شد و اقتدار مایاهای کوهستان نیز ابتدا به دست آزتک‌ها و سپس اسپانیایی‌ها از میان رفت. جمعیت مایاهای امروزی که از بازماندگان فرمانروایان دوران باستان آمریکای مرکزی می‌باشند، حدود هفت میلیون نفر است، که بیشتر در جنوب مکزیک و نواحی کوهستانی گواتمالا و بلیز به‌سر می‌برند.
مطالعه بیشتر

تمدن المک:

تمدن اولمک (Olmec) قدیمی‌ترین تمدن در قاره آمریکا و نخستین تمدن در مکزیک به‌شمار می‌رود.. اولمک‌ها در مناطق پست گرمسیری جنوب مرکزی مکزیک، محل ایالت‌های امروزی وراکروز و تاباسکو زندگی می‌کردند. تمدن اولمک در سان لورنزو تنوختیتلان از حدود سال ۱۱۵۰ ق. م تا ۹۰۰ ق. م و در سایر جاهای نزدیکتر به ساحل خلیج مکزیک از سال ۸۰۰ ق. م تا ۴۰۰ ق. م شکوفا گردیده و پیش از نابودی بر فرهنگ بخش‌های دیگری از آمریکا مرکزی تأثیر گذاشته‌است.

آشناترین جنبه تمدن اولمک، هنر این تمدن به‌ویژه آثار متمایز مجسمه‌سازی اولمک در سان لورنزو و مکان‌های دیگر به شکل جمجمه‌های بزرگ انسانی است که در سنگ بازالت کنده‌کاری شده‌اند. این سنگ‌ها از محلی واقع در حدود پنجاه مایلی سان لورنزو به آنجا آورده شده‌است.

هنر اولمک در پیکرتراشی تأکید بر تجسم بخشیدن به کودکانی چاق با چهره‌های پف کرده و دهانی نیمه باز همراه با نیشخند بود که بر روی هم علایم صورت گربهٔ وحشی را آشکار می‌سازد و در حقیقت چنین پیداست که آن قوم خود را از نسل گربه‌سانان می‌دانستند.

ناحیه باستانی «لاونتا» در جنوب شرقی مکزیک بزرگ‌ترین زیستگاه تمدن اولمک به‌شمار می‌رفت. در این مکان بقایای شهری به شکل یک ردیف ساختمان‌های گلی قرار دارد. در این شهر یک هرم اشکوبه‌ای به طول ۱۳۵، عرض ۷۵ و ارتفاع ۳۵ متر نیز ساخته شده‌است و از قدیمی‌ترین اهرام نوع خود در آمریکای مرکزی بودند. زیستگاه لاونتا در حدود سالهای ۴۰۰ تا ۳۰۰ پیش از میلاد بر اثر تهاجم اقوام بیگانه ویران شده‌است. از دیگر آثار به جامانده از قوم اولمک می‌توان به هشت سر سنگی بزرگ در «سان لورنزو» اشاره کرد که به احتمال فراوان مجسمهٔ نخستین حاکمان اولمک بوده‌اند. با سقوط این دو شهر تمدن اولمک نابود شد، اما فرهنگ و سنت‌های این قوم مانند پرستش جگوار (پلنگ خالدار آمریکایی)، کنده‌کاری بر روی یشم سبز، کشاورزی، دست نوشته‌ها و نظم اجتماعی آن‌ها بعدها در آمریکای مرکزی و جوامع جنوبی ادامه پیدا کرد.
مطالعه بیشتر

تمدن آزتک‌ها

آزتک‌ها، یک تمدن آمریکای مرکزی را در مکزیک مرکزی شامل می‌شدند که دارای اسطوره بسیار غنی بودند. آزتکاتل به زبان خود آزتک‌ها یعنی ناهواتل، در لغت به معنی افرادی است که از آزتلان (سرزمین افسانه‌ای آزتک‌ها) می‌آمدند. آزتک‌ها خود را بیشتر مکزیکا صدا می‌کردند، که از آن امروزه نام کشور مکزیک مشتق شده‌است. در سال ۱۸۱۰، طبیعت‌شناس پروسی الکساندر فون هولمبولدت برای اولین بار لفظ مدرن آزتک را برای این تمدن یا ملّت، ابداع کرد.

پایتخت آزتک‌ها تنوشتیتلان نام داشت و از سال ۱۳۲۵ تا ۱۵۲۱، دوازده نفر بر آن فرمانروایی کردند. پس از جنگ‌های خونین، در ۱۳ اوت ۱۵۲۱، آخرین حکمران آزتک‌ها خود را تسلیم اسپانیایی‌ها کرد.
مطالعه بیشتر

امپراتوری اینکا:

امپراتوری اینکا (۱۴۳۸ - ۱۵۳۳)، یک امپراتوری از مردم بومی (سرخ‌پوست) در آمریکای جنوبی بود. این امپراتوری در بیشترین پهناوری خود، کشورهای امروزی پرو، اکوادور، بولیوی، و بخش‌هایی از آرژانتین، شیلی و کلمبیا را دربرمی‌گرفت. شهر کوزکو پایتخت اداری، سیاسی و نظامی آن به‌شمار می‌آمد. در سدهٔ شانزدهم میلادی با ورود اسپانیایی‌ها به پرو، این امپراتوری درهم‌شکست و قلمرو آن مستملکهٔ اسپانیا گشت.

اکتشافات و مهاجرت اروپاییان:

اگرچه گفته می‌شود که مردمان شمال اروپا مانند وایکینگ‌ها بارها به سواحل شرقی آمریکا آمده بودند ولی موج مهاجرت اروپایی‌ها، پس از سفر کریستف کلمب از کشور پرتغال به این قاره آغاز شد. در سال‌های ۱۶۰۰ به تدریج گروه‌های اروپاییان به قاره جدید آمده و در آنجا زندگی تازه‌ای را شروع کردند.

اسپانیایی‌ها در منطقه فلوریدای امروز ساکن شدند. بریتانیایی‌ها شهر جیمز تاون در ویرجینیای امروز را آباد کردند، هلندی‌ها نیو آمستردام را که اکنون نیویورک خوانده می‌شود، ساختند و فرانسوی‌ها نیز در ایالت جنوبی لوئیزیانا و اطراف رودخانه می‌سی سی پی ساکن شدند.

نام «آمریکا»

نام «آمریکا» به احتمال زیاد از نام دریانورد ایتالیایی آمریگو وسپوچی ‏ مشتق شده‌است. این دریانورد سفرهای اکتشافی خود در قاره جدید را از برزیل کنونی شروع کرد و در نقشه‌برداری از سواحل قاره آمریکا نقش مهمی ایفا کرد. اولین بار نام «آمریکا» در سال ۱۵۰۷ میلادی در نقشهٔ یک کشیش آلمانی به نام «مارتین ولدزموئلر» ظاهر شد. این اولین نقشهٔ شناخته شده در جهان است که برای اولین بار تصویر نسبتاً کاملی از نیمکره غربی ارائه می‌کند. این کشیش آلمانی که در شهر «سن دی» فرانسه مشغول به کار بود، از اطلاعات آمریگو وسپوچی برای انتشار این نقشه بهره برده بود. در این نقشه کلمهٔ آمریکا روی منطقه برزیل کنونی نقش بسته‌است یعنی منطقه‌ای که وسپوچی اکتشافات خود را از آنجا آغاز کرد. جالب اینجاست که مارتین ولدزموئلر آلمانی فقط همین یکبار از «آمریکا» برای نامیدن قاره جدید استفاده کرد. وی نقشهٔ بعدی خود را ۹ سال بعد یعنی در سال ۱۵۱۶ منتشر کرد و در آن قاره آمریکا را «سرزمین ناشناخته» یا به لاتین «Terra Incognita» خواند.

دوران استعمار:

مناطق مختلف شرقی آمریکا چند بار بین قدرت‌های بزرگ اروپایی دست به دست شد. مهاجران بریتانیایی در بخش‌های زیادی از سرزمین جدید مستقر شدند و این بخش‌ها به‌صورت مستعمرهٔ بریتانیا اداره می‌شد. نبردهایی نیز بین مهاجران اروپایی و مردمان بومی آمریکا بر سر مالکیت زمین درمی‌گرفت. قسمت بزرگی از سرزمین‌های شرقی قاره آمریکا مستعمره بریتانیا بود و تجار بریتانیایی با استفاده از نیروی کار رایگان بردگان آفریقایی از طریق بندرهای غربی این کشور مثل منچستر و گلاسگو و لیورپول سیستم تجاری بسیار پرسود و بی‌سابقه‌ای ایجاد کردند.

دولت بریتانیا برای تأمین مخارج جنگهای استعمار و رقابت با قدرتهای دیگر اروپایی ابتدا مالیاتهای تجارت بین این کشور و مستعمرات آمریکایی را بالا برد، و سپس بطور فزاینده اقدام به دخالت و کنترل تجارت نسبتاً آزاد بین بریتانیا و مستعمراتش در قاره آمریکا کرد. این دخالت‌ها تا حدی بود که اقتصاددان مشهور آدام اسمیت در مورد عواقب آن به دولت بریتانیا هشدار داده بود. تجار و مستعمره‌نشینان از پرداخت این مالیات ناراضی بودند و بالاخره به شورش علیه حکومت بریتانیا دست زدند. دولتهای اسپانیا و فرانسه که در آن دوران بزرگ‌ترین رقیب امپراتوری بریتانیا بودند، اقدام به کمک مالی و تسلیحاتی شورشیان کردند به این امید که بتواند دست بریتانیا را از مستعمرات وسیع آمریکای شمالی کوتاه کرده، آمریکا را تبدیل به متحد خود در مقابل بریتانیا نمایند.

مستعمرات سیزده‌گانه

مستعمرات سیزده‌گانه (به انگلیسی: Thirteen Colonies)، مستعمرات بریتانیا در قاره آمریکا تا پیش از استقلال ایالات متحده آمریکا شامل مناطق زیر بود:
  • استان نیوهمشایر به ایالت نیوهمپشایر تبدیل شد
  • استان خلیج ماساچوست به ایالت ماساچوست و ایالت مین تبدیل شد
  • مستعمره رودآیلند و مزارع پراویدنس به ایالت رودآیلند تبدیل شد
  • مستعمره کانتیکت به ایالت کانتیکت تبدیل شد
  • استان نیویورک به ایالت نیویورک و ایالت ورمونت تبدیل شد
  • استان نیوجرسی به ایالت نیوجرسی تبدیل شد
  • استان پنسیلوانیا به ایالت پنسیلوانیا تبدیل شد
  • مستعمره دِلاوِر قبل از ۱۷۷۶ به کشور دِلاوِر و سپس به ایالت دلاور تبدیل شد
  • استان مریلند به ایالت مریلند تبدیل شد
  • مستعمره ویرجینیا به ایالات ویرجینیا، کنتاکی و ویرجینیای غربی تبدیل شد
  • استان کارولینای شمالی به ایالات کارولینای شمالی و تنسی تبدیل شد
  • استان کارولینای جنوبی به ایالت کارولینای جنوبی تبدیل شد
  • استان جورجیا به ایالت جورجیا تبدیل شد

۱۶۰۰–۱۸۲۰: صلح با بریتانیا و استقلال مستعمرات

بدین ترتیب جنگ‌های انقلاب آمریکا از آوریل ۱۷۷۵ با نبرد لگزینگتون آغاز و در سال ۱۷۸۳ در پی امضای قرارداد صلح با بریتانیا پایان یافت. استقلال ۱۳ مستعمرهٔ آمریکای شمالی با صدور اعلامیه استقلال آمریکا در ۴ ژوئیه ۱۷۷۶ بدست آمد. این ۱۳ مستعمره سابق در حالی اعلام استقلال کردند که هیچ‌یک هنوز دارای ویژگیهای حقوقی یک دولت/ایالت نبودند. با رفع مسائل حقوقی در ۱۷۷۷ و امضای اولین پیمان اتحاد در ۱۷۸۱، ایالات متحده آمریکا متشکل از ۱۳ ایالت بنیان گذاشته شد.

دولت فرانسه که استقلال آمریکا را پیروزی بزرگی برای خود در مقابل بریتانیا می‌دید، با افزایش کمک‌های مالی و علمی سعی در نزدیک کردن کشور جدید با فرانسه داشت. در این راستا، معمار شهیر فرانسوی پیر شارل لانفان (Pierre Charles L'enfent) مأمور شد نخستین طرح جامع شهرسازی را برای شهر جدید واشینگتن، پایتخت کشور ایالات متحده، ارائه دهد.

فرانسه حتی تا یک سده پس از استقلال آمریکا از بریتانیا، کشور آمریکا را نزدیک و همسو و نمادی از صدور فرهنگ آزادی‌خواهی انقلابی فرانسوی می‌دید. به مناسبت صدمین سال استقلال آمریکا، دولت فرانسه در سال ۱۸۸۶ مجسمه بزرگی با عنوان «روشنایی آزادی در جهان می‌درخشد» به آمریکا هدیه کرد که هم اکنون در جزیره آزادی (Liberty Island) در بندر نیویورک نصب و به «مجسمه آزادی» مشهور است.

جنگهای داخلی :

جنگ داخلی آمریکا (به انگلیسی: American Civil War) جنگی بین ایالت‌های شمالی به رهبری آبراهام لینکلن از حزب جمهوری‌خواه و یازده ایالت جنوبی تحت فرمانروایی جفرسون دیویس رئیس‌جمهور کنفدراسیون کشورهای آمریکا بود که در ایالات متحده آمریکا در بین سال‌های ۱۸۶۱ تا ۱۸۶۵ رخ داد.

چند هفته پس از انتخابات ریاست جمهوری در ۲۰ سپتامبر ۱۸۶۰، کارولینای جنوبی با رأی مجلس قانونگذاری خود، خروج از جرگه ایالات متحده را اعلام کرد. بلافاصله پس از مراسم سوگند لینکلن در ۴ مارس، ۱۸۶۱ ایالات متحده تجزیه شد. در این روز ایالت‌های کارولینای جنوبی، جورجیا، فلوریدا، آلاباما، می‌سی‌سی‌پی، لوئیزیانا و تگزاس کنفدراسیون کشورهای آمریکا را تشکیل دادند.

اندک زمانی بعد، آرکانزاس، کارولینای شمالی، ویرجینیا و تنسی نیز به ایالت‌های شورشی پیوستند و تعداد ایالت‌های تجزیه طلب به ۱۱ ایالت رسید. در این کشمکش، یازده ایالت جنوبی به ایالت‌های برده مشهور شده بودند، چرا که در این مناطق برده‌داری هنوز رواج داشت و برعکس ایالت‌های شمالی ممنوع نشده بود. ایالت‌های جنوبی بلافاصله ریچموند را پایتخت خود قرار داده و جفرسن دیویس را به ریاست جمهوری برگزیدند.

جنگهای جهانی:

در جنگ جهانی اول، پس از یک پیروزی امپراتوری آلمان بر روسیه تزاری، آمریکا پس از اعلام جنگ زیردریایی آلمانی‌ها در سال ۱۹۱۷، به مداخله در جنگ کشیده شد. پس از شکست آلمانی‌ها و آغاز جنگ جهانی دوم آمریکا در کنار بریتانیا و سایر متفقین بر ضد رایش سوم می‌جنگید. آمریکا که در ابتدا در این جنگ نیز بی‌طرف بود در ۷ دسامبر ۱۹۴۱، با حمله هوایی ناگهانی ژاپن بر پرل هاربر (بندر مروارید) در هاوایی مواجه شد. این حمله که باعث کشته‌شدن تعداد زیادی از خدمه و سربازان نیروی دریایی آمریکا و بخش بزرگی از تجهیزات آن بود، بهانه اصلی حمله اتمی آمریکا به هیروشیما و ناکازاکی در پایان جنگ جهانی دوم می‌باشد.

با پیروزی متفقین، شکست نهایی آلمان نازی در این جنگ و تخریب شدید زیرساختارهای اقتصادی و صنعتی اروپا، آمریکا که کمترین خسارات را متحمل شده بود، به عنوان قدرت بزرگ جهانی پدیدار شد. با اینحال پیامد مستقیم این جنگ، منازعه‌ای گسترده‌تر بود که به جنگ سرد لقب یافت. تنش میان آمریکا و شوروی در این سال‌ها حتی منجر به ناپایداری‌های سیاسی در داخل آمریکا، همچون ظهور مک کارتیسم گردید.

۱۹۵۰ تا دوره معاصر :

از وقایع مهم پس از جنگ جهانی دوم، جنگ کره و جنگ ویتنام بود که آمریکا در هر دو حضور نظامی داشت.
جنبش حقوق مدنی در دهه شصت میلادی رسوایی واترگیت را به‌دنبال خود داشت که باعث اولین و تنها استعفای ریاست جمهوری این کشور در تاریخ گردید.
تصرف سفارت آمریکا توسط دانشجویان ایرانی باعث به قدرت رسیدن رونالد ریگان و آغاز دوره قدرت محافظه کاران در دولت آمریکا شد.
با حملات ۱۱ سپتامبر، آمریکا دور جدیدی از حضور نظامی در کشورهای دیگر را آغاز نمود که تا به امروز ادامه دارد.

جنگ کره

جنگ کره جنگی میان جمهوری کره (کره جنوبی) با پشتیبانی نیروهای سازمان ملل متحد به رهبری ایالات متحده و جمهوری دمکراتیک خلق کره (کره شمالی) با پشتیبانی چین و کمک نظامی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بود که در ۲۵ ژوئن ۱۹۵۰ با ورود نیروهای تحت فرمان حکومت کمونیستی کیم ایل سونگ به بخش جنوبی آغاز شد و در ۲۷ ژوئیه ۱۹۵۳ با پیمان آتش‌بس به حالت ترک مخاصمه به پایان رسید.

این جنگ نتیجه تقسیم کره پس از جنگ جهانی دوم بود. این کشور از سال ۱۹۰۵ تا پایان جنگ جهانی دوم در تصرف ژاپن بود. با شکست ژاپن در جنگ جهانی دوم نیروهای آمریکایی وارد بخش جنوبی شبه‌جزیره کره و نیروهای شوروی وارد بخش شمالی آن شدند و خط معروف به مدار ۳۸ درجه به عنوان مرز دو طرف تعیین شد. تلاش‌ها برای برگزاری یک انتخابات آزاد در سراسر شبه‌جزیره کره بی‌نتیجه ماند و این موضوع تنش‌ها بین دو طرف را افزایش داد. یک حکومت دست راستی متحد آمریکا در بخش جنوبی و یک حکومت کمونیستی متحد شوروی در بخش شمالی به قدرت رسید که هر دو مدعی حکومت بر کل شبه‌جزیره کره بودند و طرف مقابل را هیچگاه رسمیت نشناخته‌اند.

جنگ کره در ۲۵ ژوئن ۱۹۵۰ با گذشتن نیروهای تحت فرمان کیم ایل سونگ رهبر کره شمالی از مدار ۳۸ درجه آغاز شد. دو روز بعد شورای امنیت ملل متحد به پیشنهاد آمریکا قطعنامه‌ای را برای کمک نظامی به کره جنوبی به تصویب رساند. شوروی که در شورای امنیت صاحب حق وتو بود در آن هنگام جلسات شورا را در اعتراض به وضعیت کرسی چین در این سازمان تحریم کرده بود (کرسی چین با وجود تصرف تمام خاک اصلی این سرزمین توسط جمهوری خلق چین به رهبری مائو در سال ۱‍۹۴۹ همچنان در اختیار حکومت جمهوری چین بود) و در نتیجه این قطعنامه بدون حضور شوروی به امضا رسید. در مجموع ۳۴۱ هزار سرباز برای کمک به کره جنوبی به جنگ اعزام شدند که ۸۸ درصد آنان آمریکایی و بقیه از ۲۰ کشور دیگر بودند.

جنگ ویتنام

جنگ ویتنام (به ویتنامی: Chiến tranh Việt Nam) نام مجموعه عملیات و درگیری‌های نظامی‌ای است که از سال ۱۹۵۵ تا ۱۹۷۵ بین نیروهای ویتنام شمالی و جبهه ملی آزادی‌بخش ویتنام جنوبی معروف به «ویت‌کنگ» از یک سو، و نیروهای ویتنام جنوبی و متحدانش به ویژه ایالات متحده آمریکا از سوی دیگر رخ داد.

دولت آمریکا (دوایت آیزنهاور) حضور آمریکایی در جنگ را به عنوان راهی برای جلوگیری از گسترش و کنترل کمونیسم در ویتنام جنوبی پیرو نظریه دومینو می‌دانست. با توجه به اصل ریزش دومینو اگر یک منطقه کمونیستی می‌شد مناطق اطراف را هم به دنبال خودش پایین می‌کشید (بعد از اتحاد جماهیر شوروی، چین، کره شمالی، ویتنام، لائوس …). دولت ویتنام شمالی برای اتحاد تحت حکومت کمونیستی می‌جنگید، آن‌ها اختلاف را ابتدا جنگ مستعمراتی فقط علیه نیروی‌های استعماری فرانسوی می‌دانستند اما وقتی آمریکا به ویتنام جنوبی پیوست اختلاف را به جنگ علیه کل دولت ویتنام جنوبی که آن را دولت دست نشانده آمریکا یا عروسک خیمه شب بازی مطرح می‌کردند تغییر دادند (اگرچه پیش از ورود آمریکا به این جریان فرانسوی‌ها بواسطه تغییرات صورت گرفته در خود فرانسه در حال ترک ویتنام بودند).

امروز جمهوری سوسیالیستی ویتنام به نام ویتنام معروف است. شکست آمریکا در این جنگ به عنوان پیروزی آمریکا شناخته شد زیرا موجب آگاهی مردم دیگر کشورها از جمله اندونزی، سنگاپور، تایلند، مالزی و فیلیپین نسبت به کمونیسم و آزاد ماندن این کشورها از تمامیت‌خواهی کمونیسم شد و نهایتاً جنگ سرد طی سال‌های ۱۹۹۰ و ۱۹۹۱ با جدا شدن کشورهای پساشوروی از این اتحاد که به فروپاشی شوروی شناخته شد پایان یافت. این فروپاشی ناشی از شکست اقتصادی طرح کمونیستی گاسپلن در تأمین نیازهای مردم شوروی بود که به مرگ و میر گسترده بازنشستگان نیز منجر شد.

۲ سال پیش از فروپاشی شوروی میخائیل گورباچف می‌خواست که مصالحه با غرب باوقار و منظم باشد، او تصاویر تلویزیونی یادآور هرج‌ومرج خروج نیروهای آمریکایی از ویتنام در سال ۱۹۷۵ را نمی‌خواست و در چرخه داخلی پلیتبورو گفته بود که «ما نباید در پیشگاه جهان در لباس زیر خود یا بدون لباس نمایان شویم» و «موضع شکست‌خورده امکان‌پذیر نیست» و آن عقب‌نشینی به عنوان مصالحه با غرب و تضمین اروپای شرقی در نظر گرفته شده بود اگر چه بی‌فایده بود.

پیشینه

در جریان جنگ جهانی دوم، هندوچین به تصرف نیروهای ژاپن درآمد و دست نیروهای فرانسه که پیش از آن نیروی مستعمراتی آن منطقه نیز بودند از کشورهای منطقه موقتاً کوتاه شد. با شکست ژاپن در پایان جنگ نیروهای ملی و نیز کمونیستهای ویتنام استقلال ویتنام را خواستار شدند و در دوم سپتامبر ۱۹۴۵ هوشی مین تشکیل کشور مستقل ویتنام را در هانوی اعلام کرد.

نیروهای فرانسه که از اسارت نیروهای ژاپن درآمده بودند دوباره سعی در کسب سلطه خود در هندوچین و ویتنام کردند. این امر با مقاومت نیروهای ویتنامی (معروف به ویت مین) زیر فرماندهی هوشی مین روبرو شد و جنگ‌های معروف به جنگ اول ویتنام درگرفت.

در سال ۱۹۵۰ رئیس‌جمهور آمریکا ترومن ۳۵ نفر از افراد گروه کمک و مشاوره نظامی را برای آموزش و مشاوره به کمک فرانسه فرستاد تا بتواند سلطه مستعمراتی خود را در ویتنام حفظ کند.

در ۱۹۵۴ نیروهای ویت مین شکست سختی در دین بین فو به نیروهای فرانسه وارد کردند و در نتیجه فرانسه در کنفرانس ژنو به استقلال سه کشور مستعمره خود یعنی کامبوج و لائوس و ویتنام رضایت داد اما در موافقتنامه‌های کنفرانس ژنو ویتنام موقتاً به دو بخش شمالی و جنوبی تقسیم شده بود. هدف ظاهراً آن بود که پس از رای‌گیری از مردم ویتنام تکلیف حکومت در این کشور معلوم شود. حکومت ویتنام جنوبی زیر رهبری نگو دین دیم با تشویق آمریکا از شرکت در مذاکرات مربوط به ترتیبات این رای‌گیری سر باز زد. در همین دوره حکومت ویتنام جنوبی با حمایت آمریکا به سرکوب شدید کمونیست‌ها پرداخت و بسیاری از مردم به اتهام کمونیست بودن اعدام شدند.

برخی از نیروهای ویت مین که در جنوب باقی‌مانده بودند دست به مقاومت مسلحانه علیه حکومت نگو دین دیم زدند و نیروهای ویتنام شمالی نیز پس از مدتی به حمایت از این مبارزات در جنوب پرداختند.

جبهه ملی آزادی بخش ویتنام جنوبی تشکیل شد. حکومت ویتنام جنوبی افراد این جبهه را ویت‌کنگ می‌نامید که کوتاه شده عبارت «کمونیست ویتنامی» (ویت نام کنگ سان - Việt Nam Cộng Sản) به زبان ویتنامی بود.

گسترش جنگ

با حمایت چین و شوروی از نیروهای ویت‌کنگ و ویتنام شمالی و نیز حمایت آمریکا و متحدانش از نیروهای ویتنام جنوبی، درگیری‌های ویتنام بالا گرفت و به تدریج به جنگی بزرگ در سراسر ویتنام و گاه در نقاط دیگر هندوچین تبدیل شد.

حمله تت

در سال ۱۹۶۸ نیروهای ویت‌کنگ و ویتنام شمالی هم‌زمان با عید تت و آغاز سال ویتنامی، حمله‌های گسترده‌ای را در سراسر ویتنام جنوبی آغاز کردند که به حمله عید تت مشهور شد. اگر چه این حمله‌ها از نظر نظامی موفقیت زیادی نداشت اما گسترده بودن و شدت آن و نیز پوشش خبری آن در سراسر جهان و به ویژه در داخل آمریکا، افکار عمومی را بشدت بر ضد آمریکا بسیج کرد و تظاهرات ضد جنگ در آمریکا را به دنبال داشت.

ویتنامی کردن جنگ

دولت آمریکا به تدریج به علت شکستهای متعدد و عدم شناسایی ویت کنگ‌ها از مردم عادی و عدم آشنایی با منطقه و تاکتیک رزمهای نامنظم که ویت کنگ‌ها در آن بسیار موفق بودند مجبور شد تا نیروهای خود را از ویتنام فراخواند و کار دفاع از حکومت ویتنام جنوبی را به خود آن حکومت بسپارد؛ که این البته مهم‌ترین علت ترک جنگ نبود بلکه اعتماد سیاسی و مخالفت‌های روزافزون در خود آمریکا باعث آن بود.

سقوط سایگون

در ۳۰ آوریل ۱۹۷۵ نیروهای ویت‌کنگ ویتنام شمالی سایگون را گرفتند و جنگ ویتنام به پایان رسید. (البته این اتفاق همواره با اقدامات پشت پرده بلوک شرق و غرب امکان‌پذیر بود و نتیجه آن اجرای برخی قوانین در ویتنام بود)

در سال ۱۹۷۶ انتخاب مجلس ملی، راه را برای وحدت مجدد شمال و جنوب ویتنام فراهم نمود. (ذکر شده در مفاد قرار داد پاریس ۱۹۷۵)

بنای یادبود کهنه سربازان جنگ ویتنام

بنای یادبود کهنه سربازان جنگ ویتنام در سال ۱۹۸۲ در روز کهنه سربازان به‌طور رسمی افتتاح شد. این بنا در میان چمنزار شیب‌دار کانستیتوشِن گاردِنز (Constitution Gardens) در گردشگاه واقع میان بنای یادبود لینکلن و بنای تاریخی واشینگتن قرار دارد.

جنبش حقوق مدنی آمریکا

جنبش حقوق مدنی بخشی از حرکت کلی تر اجتماعی تحت عنوان جدایی نژادی در ایالات متحده آمریکا است که از سال ۱۹۵۵ با هدف کسب برابری میان سیاهپوستان و سفید پوستان در ایالات متحده آمریکا آغاز شد و در سال ۱۹۶۸ با تصویب قانون مدنی به سرانجام رسید.

در این دوره، مبارزات بدون خشونت و نافرمانی‌های مدنی باعث ایجاد بحران‌های متعدد مابین فعالان و دولت محلی، ایالتی و فدرال در ایالات متحده آمریکا شد که دولت، جامعه و اصناف را وادار به جبهه گیری در برابر بی عدالتی‌هایی که سیاهپوستان آمریکایی با آن مواجه بودند می‌نمود

تاریخچه:

  • ۱۹۴۰: دریافت نخستین جایزه اسکار توسط یک سیاهپوست، هتی مک دانل در فیلم بر باد رفته
  • ۱۹۴۲: برپایی کنگره برابری نژادی
  • ۱۹۴۳: شورش نژادی در دیترویت
  • ۱۹۴۶: تشکیل کمیسیون حقوق مدنی
  • ۱۹۴۷: شکستن جدایی نژادی در ورزش بیسبال توسط جکی رابینسون
  • ۱۹۴۸: اعلام پایان جدایی نژادی در ارتش توسط هری ترومن
  • ۱۷ مه ۱۹۵۴: رای دیوان عالی فدرال ایالات متحده آمریکا برای نقض جدایی نژادی در مدارس - Brown v. Board of Education
  • ۱ دسامبر ۱۹۵۵: مقاومت روزا پارکس برای بلند شدن از صندلی مخصوص سفیدپوستان در اتوبوس شهری مونتگومری، آغاز جنبش حقوق مدنی به رهبری مارتین لوتر کینگ
  • ۱۹۵۵ : انتخاب فردریک موروا به عنوان نخستین سیاه‌پوست برای یک مقام اجرایی در کاخ سفید
  • دسامبر ۱۹۵۶: رای دیوان عالی فدرال ایالات متحده آمریکا مبنی بر رد تصمیم دادگاه فدرال در خصوص جدایی سفید پوستان و سیاهپوستان در اتوبوس‌های شهری
  • ۱۹۵۷: تأسیس سازمان کنفرانس رهبران مسیحی جنوب توسط مارتین لوتر کینگ
  • سپتامبر ۱۹۵۷: ورود ۹ دانش آموز سیاه‌پوست به دبیرستان سنترال در لیتل راک آرکانسا و آشوب‌های نژادی در شهر
  • ۱ فوریه ۱۹۶۰: آغاز جنبش اعتراض نشسته در دانشکده کشاورزی و فنی دانشگاه کارولینای شمالی در گرینزبورو (با نام سابق North Carolina Agricultural and Technical State University)
  • ۲۱ اوت ۱۹۶۱: تظاهرات سیاهپوستان در آلاباما برای اجرای قانون حق رای
  • نوامبر ۱۹۶۲: فرمان سیاست «آزادی مسکن» توسط جان اف کندی با هدف آزاد کردن فروش مسکن فارغ از رنگ و نژاد
  • ۱۹۶۳ : انتخاب سیدنی پواتیه به عنوان نخستین مرد بازیگر نقش اول اسکار
  • ۲۸ اوت ۱۹۶۳: راهپیمایی به سوی واشینگتن برای کار و آزادی و سخنرانی تاریخی مارتین لوتر کینگ به نام «من یک رؤیا دارم»
  • ۲۳ ژانویه ۱۹۶۴: اصلاحیه بیست چهارم قانون اساسی ایالات متحده آمریکا، نفی هرگونه محدودیت برای رای دادن فارغ از رنگ و نژاد
  • ۱۹۶۴: تصویب قانون حقوق مدنی با هدف تأمین برابری سیاسی و شغلی
  • ۱۰ دسامبر ۱۹۶۴: اعطای جایزه صلح نوبل به مارتین لوتر کینگ، جوان‌ترین برنده جایزه
  • ۲۱ فوریه ۱۹۶۵: ترور مالکم ایکس در هارلم نیویورک
  • ۱۹۶۵ : انتخاب نخستین سفیر سیاه‌پوست ایالات متحده، پاتریک هریس، سفیر در بلژیک
  • ۶ اوت ۱۹۶۵: شورش نژادی در ناحیه واتس در لس آنجلس
  • ۱۹۶۶: تأسیس حزب پلنگان سیاه با هدف مبارزه مسلحانه سیاهپوستان
  • ۱۹۶۶: نخستین وزیر سیاهپوست، رابرت ویر، وزیر مسکن و توسعه شهری
  • ۱۹۶۷ : انتخاب نخستین قاضی سیاه‌پوست دیوانعالی فدرال، تورگود مارشال
  • ۴ آوریل ۱۹۶۸: ترور مارتین لوتر کینگ در ممفیس تنسی
  • ۱۹۶۸: تصویب قانون حقوق مدنی


رسوایی واترگیت

رسوایی واترگِیت (به انگلیسی: Watergate scandal) به وقایعی اطلاق می‌شود که میان سال‌های ۱۹۷۲-۱۹۷۵ در هتلی به همین نام در واشنگتن اتفاق افتاد که منجر به استیضاح و سپس کناره‌گیری ریچارد نیکسون رئیس‌جمهور وقت ایالات متحده آمریکا شد.

در جریان انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا تعدادی از ماموران اف‌بی‌آی وارد ساختمان هتل واترگیت محل استقرار ستاد انتخاباتی حزب دموکرات ایالات متحده آمریکا شدند و دستگاه‌های شنود کار گذاشتند و سپس اسناد و مدارکی را برای اهداف مختلف به سرقت بردند. این اقدام غیر قانونی با پیدا شدن یک نوار توسط یک مأمور حراست هتل بطور تصادفی لو رفت و روزنامهٔ واشنگتن پست (به سردبیری بنجامین سی. بردلی[۲]) ازطریق دو تن از روزنامه‌نگاران خود به نام‌های باب وودوارد و کارل برنستین آن را به اطلاع افکار عمومی رساندند.

بعدها مشخص شد که چنین اقداماتی قبلاً مکرراً انجام گرفته بوده‌است و تحقیقات بعدی نشان داد که عمق این‌گونه فعالیت‌های جاسوسی بسیار گسترده بوده‌است. پس از آنکه مشخص شد کنگره به استیضاح نیکسون رای خواهد داد، وی در شب ۸ اوت ۱۹۷۴ از سمت خود کناره‌گیری کرد. نیکسون اولین رئیس‌جمهور آمریکا بود که استعفا کرد. اگرچه استعفای نیکسون، روند استیضاح را متوقف کرد، اما در عین حال به پیگیری‌های قضایی پایان نداد. در جریان رسوایی واترگیت، رئیس‌جمهوری وقت ایالات متحده آمریکا به سه جرم متهم شد: جلوگیری از عدالت، سوءاستفاده از قدرت و نهایتاً تحقیر کنگره. در ۸ سپتامبر ۱۹۷۴، جرالد فورد جانشین نیکسون، وی را عفو کرد.

ابتدا چنین تصور می‌شد که این قانون‌شکنی توسط افراد دون‌پایه طراحی و هدایت شده‌است. اما پس از آنکه نیکسون از تحویل نوارهای ضبط‌شده به کمیته قضایی مجلس نمایندگان ایالات متحده آمریکا خودداری کرد پای رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا نیز به میان کشیده شد. کمیتهٔ قضایی مجلس نمایندگان در ژوئیه ۱۹۷۴ رسیدگی عمومی به اعلام جرم علیه نیکسون را آغاز کرد و دیوان عالی فدرال ایالات متحده آمریکا نیز حکم کرد که رئیس‌جمهور نوارها را به کمیتهٔ قضایی تحویل دهد. در هفتهٔ بعد کمیتهٔ قضایی مجلس نمایندگان، رأی خود را دربارهٔ سه فقره جرم ارتکابی توسط نیکسون صادر کرد: سوءاستفاده از قدرت، کارشکنی در امر اجرای عدالت و اهانت به کنگره.

در ۴ اوت ۱۹۷۴ کاخ سفید متن پیاده‌شدهٔ نوارها را تحویل داد. یکی از نوارها حاوی یک مدرک غیرقابل انکار بود یعنی دستور ریچارد نیکسون برای تماس با سیا به منظور متوقف کردن تحقیقات اف بی آی درمورد سرقت واتر گیت. با انتشار این نوار مشخص شد که مجلس نمایندگان به تصمیم کمیتهٔ قضایی برای استیضاح نیکسون رأی خواهد داد. این مسئله سبب شد که ریچارد نیکسون برای پرهیز از برکناری توسط کنگره در ۸ اوت ۱۹۷۴ از سمت خود کناره‌گیری کند.
منبع : ویکی پدیا

نقشه‌ای از سرزمین‌های آمریکا بسال ۱۵۶۶ میلادی


مطالب مرتبط :