آمریکا آنقدر که می‌پندارد قدرتمند نیست
۹ اردیبهشت ۱۳۹۸
چند کشته و هزاران آواره در اثر بزرگترین سیل در Midwest
۹ اردیبهشت ۱۳۹۸
آمریکا آنقدر که می‌پندارد قدرتمند نیست
۹ اردیبهشت ۱۳۹۸
چند کشته و هزاران آواره در اثر بزرگترین سیل در Midwest
۹ اردیبهشت ۱۳۹۸

آمریکا آنقدر که می پندارد قدرتمند نیست



منبع: Foreign Policy
نویسنده: استیون ام والت

آمریکا چقدر قدرتمند است؟ آیا آمریکا همچنان یک قدرت تک قطبی است که می تواند اراده خود را بر دشمنان ، متحدان و بی طرف ها تحمیل و آنها را مجبور کند -- هرچند از سر اکراه -- با سیاست هایی همراهی کنند که از دید آنها احمقانه، خطرناک، یا صرفا بر خلاف منافع آنهاست؟ یا اینکه محدودیت های روشن و قابل توجهی برای قدرت آمریکا وجود دارد که حاکی است این کشور در تعیین اهداف و پیگیری آنها باید گزینشی تر و راهبردی عمل کند؟

 دولت دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا موضع نخست را در پیش گرفته است، به ویژه از زمانی که جان بولتون مشاور امنیت ملی کاخ سفید و مایک پمپئو وزیر امور خارجه آمریکا شدند.

غرایز اولیه دونالد ترامپ هرچه بوده باشد، ورود این دو نفر با رجعت به یکجانبه گرایی و رویکرد خودداری از اسیر گرفتن در سیاست خارجی مصادف شده است، یعنی چیزی که ویژگی دوره نخست ریاست جمهوری جورج دبلیو بوش و زمانی بود که دیک چنی معاون او و نومحافظه زمام کارها را در دست گرفتند.

یک چهره کلیدی آن دوره این تصور بود که آمریکا آنقدر قدرتمند است که می تواند در بسیاری از مسائل به تنهایی اقدام کند و کشورهای دیگر را می‌توان با نشان دادن قدرت و عزم آمریکا مرعوب و منکوب کرد.

 مشاور ارشد جرج‌بوش (طبق گزارش ها کارل روو ) به روزنامه نگاری به نام ران ساسکایند گفت: "ما اکنون یک امپراتوری هستیم و وقتی عمل می کنیم، واقعیت خودمان را خلق می کنیم." مصالحه و ائتلاف سازی کار بی عرضه ها و دلجویی کنندگان است؛ همانطور که طبق گزارش ها چنی خودش در سال 2003 گفته بود:"ما با شیطان مذاکره نمی کنیم؛ ما آن را شکست می دهیم."

 رویکرد بوش - چنی به یک رشته ناکامی ها انجامید اما همین تکبر یکجانبه گرایی در دولت ترامپ نیز وجود دارد. این را می توان در تصمیم ترامپ برای تهدید کردن به (و در برخی موارد، شروع) جنگ های تجاری نه فقط با چین بلکه با بسیاری از شرکای اقتصادی آمریکا مشاهده کرد. این عنصر اصلی در اتخاذ تصمیمات احساسی برای خارج شدن از پیمان مشارکت ترانس-پاسیفیک و خروج از پیمان اقلیمی پاریس بود.

 این مبنای رویکرد "یا بگیرش یا ولش کن" در دیپلماسی دولت ترامپ در برابر کره شمالی و ایران بود که در آن ، واشنگتن خواسته های غیرواقع بینانه ای را مطرح می کند و سپس تحریم ها را آن قدر افزایش می دهد تا شاید اهداف مورد نظر تسلیم شوند و هر آنچه را آمریکا می خواهد به آن بدهند ولو اینکه این رویکرد در برابر هر دو کشور بارها در گذشته ناکام بوده است.

 این حتی در تصمیم اخیر برای تحمیل تحریم های ثانویه علیه کشورهای خریدار نفت ایران آشکارتر بوده است، اقدامی که ممکن است قیمت های نفت را افزایش دهد و به روابط آمریکا با چین، هند، ترکیه، ژاپن، کره جنوبی و دیگران لطمه بزند.

شاید مهم تر از همه این باشد که این رویکرد قبول ندارد که هیچ گونه بده - بستان واقعی میان اهداف مورد نظر آمریکا وجود دارد. اگر آمریکا واقعا آنقدر قدرتمند است، پس تحریم چین بر سر خرید نفت از ایران هیچ تاثیری بر مذاکرات تجاری که اکنون با پکن در جریان است نخواهد داشت و ترکیه به همین فشار از طریق نزدیکتر شدن به روسیه پاسخ نخواهد داد.

این رویکرد همچنین تصور می کند متحدان آمریکا در ناتو چنان نیازمند نگه داشتن ارتش آمریکا در اروپا هستند که تحقیرهای مکرر را خواهند پذیرفت و از خط مشی آمریکا علیه چین پیروی خواهند کرد، ولو اینکه شواهد روزافزون خلاف این را می گوید.

 این رویکرد هیچ نقطه ضعفی و عوارض منفی در همراهی تمام عیار با مصر، اسرائیل، عربستان سعودی و کشورهای خلیج (فارس) نمی بیند و هیچ خطری در این نمی بیند که تشدید تنش با ایران یا دیگران ممکن است به جنگ ختم شود.

مطالب مرتبط



آمریکا آنقدر که می پندارد قدرتمند نیست



منبع: Foreign Policy
نویسنده: استیون ام والت

آمریکا چقدر قدرتمند است؟ آیا آمریکا همچنان یک قدرت تک قطبی است که می تواند اراده خود را بر دشمنان ، متحدان و بی طرف ها تحمیل و آنها را مجبور کند -- هرچند از سر اکراه -- با سیاست هایی همراهی کنند که از دید آنها احمقانه، خطرناک، یا صرفا بر خلاف منافع آنهاست؟ یا اینکه محدودیت های روشن و قابل توجهی برای قدرت آمریکا وجود دارد که حاکی است این کشور در تعیین اهداف و پیگیری آنها باید گزینشی تر و راهبردی عمل کند؟

 دولت دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا موضع نخست را در پیش گرفته است، به ویژه از زمانی که جان بولتون مشاور امنیت ملی کاخ سفید و مایک پمپئو وزیر امور خارجه آمریکا شدند.

غرایز اولیه دونالد ترامپ هرچه بوده باشد، ورود این دو نفر با رجعت به یکجانبه گرایی و رویکرد خودداری از اسیر گرفتن در سیاست خارجی مصادف شده است، یعنی چیزی که ویژگی دوره نخست ریاست جمهوری جورج دبلیو بوش و زمانی بود که دیک چنی معاون او و نومحافظه زمام کارها را در دست گرفتند.

یک چهره کلیدی آن دوره این تصور بود که آمریکا آنقدر قدرتمند است که می تواند در بسیاری از مسائل به تنهایی اقدام کند و کشورهای دیگر را می‌توان با نشان دادن قدرت و عزم آمریکا مرعوب و منکوب کرد.

 مشاور ارشد جرج‌بوش (طبق گزارش ها کارل روو ) به روزنامه نگاری به نام ران ساسکایند گفت: "ما اکنون یک امپراتوری هستیم و وقتی عمل می کنیم، واقعیت خودمان را خلق می کنیم." مصالحه و ائتلاف سازی کار بی عرضه ها و دلجویی کنندگان است؛ همانطور که طبق گزارش ها چنی خودش در سال 2003 گفته بود:"ما با شیطان مذاکره نمی کنیم؛ ما آن را شکست می دهیم."

 رویکرد بوش - چنی به یک رشته ناکامی ها انجامید اما همین تکبر یکجانبه گرایی در دولت ترامپ نیز وجود دارد. این را می توان در تصمیم ترامپ برای تهدید کردن به (و در برخی موارد، شروع) جنگ های تجاری نه فقط با چین بلکه با بسیاری از شرکای اقتصادی آمریکا مشاهده کرد. این عنصر اصلی در اتخاذ تصمیمات احساسی برای خارج شدن از پیمان مشارکت ترانس-پاسیفیک و خروج از پیمان اقلیمی پاریس بود.

 این مبنای رویکرد "یا بگیرش یا ولش کن" در دیپلماسی دولت ترامپ در برابر کره شمالی و ایران بود که در آن ، واشنگتن خواسته های غیرواقع بینانه ای را مطرح می کند و سپس تحریم ها را آن قدر افزایش می دهد تا شاید اهداف مورد نظر تسلیم شوند و هر آنچه را آمریکا می خواهد به آن بدهند ولو اینکه این رویکرد در برابر هر دو کشور بارها در گذشته ناکام بوده است.

 این حتی در تصمیم اخیر برای تحمیل تحریم های ثانویه علیه کشورهای خریدار نفت ایران آشکارتر بوده است، اقدامی که ممکن است قیمت های نفت را افزایش دهد و به روابط آمریکا با چین، هند، ترکیه، ژاپن، کره جنوبی و دیگران لطمه بزند.

شاید مهم تر از همه این باشد که این رویکرد قبول ندارد که هیچ گونه بده - بستان واقعی میان اهداف مورد نظر آمریکا وجود دارد. اگر آمریکا واقعا آنقدر قدرتمند است، پس تحریم چین بر سر خرید نفت از ایران هیچ تاثیری بر مذاکرات تجاری که اکنون با پکن در جریان است نخواهد داشت و ترکیه به همین فشار از طریق نزدیکتر شدن به روسیه پاسخ نخواهد داد.

این رویکرد همچنین تصور می کند متحدان آمریکا در ناتو چنان نیازمند نگه داشتن ارتش آمریکا در اروپا هستند که تحقیرهای مکرر را خواهند پذیرفت و از خط مشی آمریکا علیه چین پیروی خواهند کرد، ولو اینکه شواهد روزافزون خلاف این را می گوید.

 این رویکرد هیچ نقطه ضعفی و عوارض منفی در همراهی تمام عیار با مصر، اسرائیل، عربستان سعودی و کشورهای خلیج (فارس) نمی بیند و هیچ خطری در این نمی بیند که تشدید تنش با ایران یا دیگران ممکن است به جنگ ختم شود.

مطالب مرتبط