همسفر شراب (قسمت سی و هشتم-بخش دوم)با استاد راهنمایم ساعت هشت صبح جلسه دارم. از وقتی که برای فرصت مطالعاتی طولانی رفته به گوگل، چارهای جز این نیست که یا اول صبح یا دم غروب جلسه داشته باشیم. همسفر شراب (قسمت سیوهشتم-بخش اول)دو خانم جوان که مثل لبنانیها چادر سیاه سر کردهاند و چند خانم محجبهٔ دیگر. باید برگردیم به سرسرا برای گرفتن دفترچهٔ برنامهٔ همایش. همسفر شراب (قسمت سیوهفتم-بخش اول)صبح زود راهی دیترویت میشویم. صبح آنقدر زود است که جاده خلوت باشد و من، تنها بیدار جاده که پشت فرمان نشستهام و بقیه خوابند. همسفر شراب (قسمت سیو ششم-بخش پنجم)میخواهد خانهاش را بفروشد. میپرسم هنوز زیر قرض بانک است؟ میگوید بله. کنجکاو میشوم در مورد نرخ سود بانکها. میگوید خیلی ساده است. قرار بوده ۲۰ سال و هر ماهی ۲۵۰۰ دلار بدهیم برای خانهای که ۲۵۰ هزار دلار میارزد. همسفر شراب (قسمت سیو ششم-بخش چهارم)یادم هست وقتی در مناظرههای انتخابات ایران بحث رو کردن گندکاریهای قبلی شد، خیلیها از این کار منزجر شدند و معتقد بودند این کار تنها به دوقطبی کردن کشور و آشوبزایی کمک میکند و بس. همسفر شراب (قسمت سیو ششم-بخش سوم)شنیدهام بحثی باز شده در مورد مسابقهٔ فوتبال و شب تاسوعا. من کارشناس مسائل دینی نیستم و اجازهٔ نظر دادن حداقل در ملأ عام به خودم نمیدهم. اما به ذکر خاطرهای بسنده میکنم از فرهنگ امریکایی.