با استاد راهنمایم ساعت هشت صبح جلسه دارم. از وقتی که برای فرصت مطالعاتی طولانی رفته به گوگل، چارهای جز این نیست که یا اول صبح یا دم غروب جلسه داشته باشیم.
مطالعهبازداشت حدود ۶۰۰ نفر در تظاهرات علیه سیاست مهاجرتی ترامپ
۱۰ تیر ۱۳۹۷رسید خرید ٧٠ سانتی برای یک خرید چند دلاری
۱۰ تیر ۱۳۹۷همسفر شراب (قسمت نهم - در باب "خوشا به حالت ای اهل خارج")
مشاهده صفحه روایت ایرانیان از آمریکادر کل اگر این تصور وجود دارد که در دانشگاههای اینجا آپولویی هوا میشود کلاً اشتباهی بزرگ است.
شاید اگر صد سال پیش چنین حرفهایی زده میشد بهشخصه قبول داشتم ولی الان حداقل در سطح آموزشی همان مواد درسی کمابیش در دانشگاههای ما هم وجود دارد.
الان در دانشگاههایمان هستند دانشجویانی که کارهای ارزشمندی را انجام میدهند که البته به دلایلی کار ابتر میماند. اینجا دانشجو برای کارش پول میگیرد و تقریباً مطمئن است که این وسط کسی بیاخلاقی نمیکند. کسی نمیآید آفتابه و لگن را به عنوان فناوریای که ۱۰۰ سال در دست آمریکا بوده و حالا برای اولین جوانان نابغهٔ ایرانی توانستهاند این فناوری را بربایند، معرفی کند.
همه چیز اصول خودش و مقرراتی دارد که باید رعایت شود. به دانشجوی دکتری به چشم یک کارمند نگاه میشود که زندگیای هم دارد نه مثل استادانی که در ایران هستند و دانشجویانشان را به خاطر ازدواج توبیخ میکنند. در همین دانشکدهٔ ما دانشجوی دکترای آمریکایی را میشناسم که دو کودک کمتر از ۵ سال دارد و البته باردار هم تشریف دارد و با همان وضعیت بارداری در کلاسها هم حضور به هم میرساند.
مقاله به عنوان یک اتفاق عمومی خوب نیست مگر این که مقالهٔ معتبری باشد. یک محصول اگر واقعاْ اتفاقی را رقم زده باشد مورد توجه قرار میگیرد. استاد پا به پای دانشجو کار میکند و او را پایش میکند و حواسش به دانشجو است نه این که سالی یک بار به هوای ارتقای تحصیلی سری به دانشجو بزند تا به زور هم که شده مقالهای حتی اگر شده آبکی، از او دربیاورد.
دولت هم به صورت هدفدار هر چند ماه یکبار استادان و متخصصان را گرد هم جمع میکند تا با استفاده نظراتشان پروژههای جدیدی را تعریف کند. آن وقت اتفاقی که میافتد این است که کمتر در پروژههایی که تعریف میشود شعارزدگی و ناپختگی دیده میشود. آدم کوچک پای در کفش بزرگترها نمیکند و با دانستن چند حرف قلمبه از دماغ فیل سقوط آزاد نمیکند.
یادم نمیرود چه حرصی خورده بودم وقتی در خبری خوانده بودم که دهکدهٔ فناوری شهر (...) بعد از سالها و پس از امریکا و اسرائیل به عنوان سومین کشور به فناوری پردازش زبان طبیعی دست پیدا کرد.
این حرف به همان مسخرگی است که یکی بگوید ایران به فناوری پشهکش پلاستیکی با دستهٔ پلاستیکی سهرنگ دست پیدا کرده است. این اتفاقات زشتی که در کشور ما افتاده و میافتد و البته با لعابهای دینی به خورد مردم میدهند چیزی جز سرخوردگی محققهای واقعی دربرنخواهد داشت.
حالا تصور کنید کسی چند سالی در چنین محیط آمریکا تحصیل کند و به نظم موجود عادت کند (و به قول یکی از دوستان نازپرورده شود) و بعد از تحصیلش موقعیتهای شغلی با درآمدهای بسیار خوب نیز داشته باشد حال به نظرتان چه قدر اشتیاق برای بازگشت به محیط قبلی خود دارد؟
با همهٔ این حرفها، ارزش کار کسانی که در ایرانمان با سختترینهای زندگی میسازند و کار علمی میکنند و قدمی برمیدارند به مراتب بالاتر است از کسانی که اینجا هستند. باید بیایید و ببینید چرت زدنهای دانشجوها در کلاسها و انجام زورکی کارها را. اینجا هیچ بهانهای برای این بیانگیزگیها هم وجود ندارد. نه تقلب و بیاخلاقی علمی هست نه تورم نه تحریم نه گرانی نه مشکل ازدواج. برای نفس کشیدن هم پولت را میدهند و بهانهای برای کمکاری وجود ندارد.
خدا تقریباً هیچ نقشی در جامعهٔ حرفهای امریکا ندارد. حال بحث مهمتری که پیش میآید این است که چرا در جامعهای که کفر از سر و رویش میبارد این قدر حقالناس اهمیت دارد و در جامعهای که دین و مذهب از سر و رویش میبارد این قدر بیاخلاقی نمود دارد. خودم هنوز به نتیجهٔ درستی نرسیدهام. بسیار مشتاقم نظر شما را بدانم (و شاید هم بشود این نظرات را یکجا جمع کرد و در مطلب بعدی این سفرنامچهٔ بیدر و پیکر گذاشت).
شاید اگر صد سال پیش چنین حرفهایی زده میشد بهشخصه قبول داشتم ولی الان حداقل در سطح آموزشی همان مواد درسی کمابیش در دانشگاههای ما هم وجود دارد.
الان در دانشگاههایمان هستند دانشجویانی که کارهای ارزشمندی را انجام میدهند که البته به دلایلی کار ابتر میماند. اینجا دانشجو برای کارش پول میگیرد و تقریباً مطمئن است که این وسط کسی بیاخلاقی نمیکند. کسی نمیآید آفتابه و لگن را به عنوان فناوریای که ۱۰۰ سال در دست آمریکا بوده و حالا برای اولین جوانان نابغهٔ ایرانی توانستهاند این فناوری را بربایند، معرفی کند.
همه چیز اصول خودش و مقرراتی دارد که باید رعایت شود. به دانشجوی دکتری به چشم یک کارمند نگاه میشود که زندگیای هم دارد نه مثل استادانی که در ایران هستند و دانشجویانشان را به خاطر ازدواج توبیخ میکنند. در همین دانشکدهٔ ما دانشجوی دکترای آمریکایی را میشناسم که دو کودک کمتر از ۵ سال دارد و البته باردار هم تشریف دارد و با همان وضعیت بارداری در کلاسها هم حضور به هم میرساند.
مقاله به عنوان یک اتفاق عمومی خوب نیست مگر این که مقالهٔ معتبری باشد. یک محصول اگر واقعاْ اتفاقی را رقم زده باشد مورد توجه قرار میگیرد. استاد پا به پای دانشجو کار میکند و او را پایش میکند و حواسش به دانشجو است نه این که سالی یک بار به هوای ارتقای تحصیلی سری به دانشجو بزند تا به زور هم که شده مقالهای حتی اگر شده آبکی، از او دربیاورد.
دولت هم به صورت هدفدار هر چند ماه یکبار استادان و متخصصان را گرد هم جمع میکند تا با استفاده نظراتشان پروژههای جدیدی را تعریف کند. آن وقت اتفاقی که میافتد این است که کمتر در پروژههایی که تعریف میشود شعارزدگی و ناپختگی دیده میشود. آدم کوچک پای در کفش بزرگترها نمیکند و با دانستن چند حرف قلمبه از دماغ فیل سقوط آزاد نمیکند.
یادم نمیرود چه حرصی خورده بودم وقتی در خبری خوانده بودم که دهکدهٔ فناوری شهر (...) بعد از سالها و پس از امریکا و اسرائیل به عنوان سومین کشور به فناوری پردازش زبان طبیعی دست پیدا کرد.
این حرف به همان مسخرگی است که یکی بگوید ایران به فناوری پشهکش پلاستیکی با دستهٔ پلاستیکی سهرنگ دست پیدا کرده است. این اتفاقات زشتی که در کشور ما افتاده و میافتد و البته با لعابهای دینی به خورد مردم میدهند چیزی جز سرخوردگی محققهای واقعی دربرنخواهد داشت.
حالا تصور کنید کسی چند سالی در چنین محیط آمریکا تحصیل کند و به نظم موجود عادت کند (و به قول یکی از دوستان نازپرورده شود) و بعد از تحصیلش موقعیتهای شغلی با درآمدهای بسیار خوب نیز داشته باشد حال به نظرتان چه قدر اشتیاق برای بازگشت به محیط قبلی خود دارد؟
با همهٔ این حرفها، ارزش کار کسانی که در ایرانمان با سختترینهای زندگی میسازند و کار علمی میکنند و قدمی برمیدارند به مراتب بالاتر است از کسانی که اینجا هستند. باید بیایید و ببینید چرت زدنهای دانشجوها در کلاسها و انجام زورکی کارها را. اینجا هیچ بهانهای برای این بیانگیزگیها هم وجود ندارد. نه تقلب و بیاخلاقی علمی هست نه تورم نه تحریم نه گرانی نه مشکل ازدواج. برای نفس کشیدن هم پولت را میدهند و بهانهای برای کمکاری وجود ندارد.
خدا تقریباً هیچ نقشی در جامعهٔ حرفهای امریکا ندارد. حال بحث مهمتری که پیش میآید این است که چرا در جامعهای که کفر از سر و رویش میبارد این قدر حقالناس اهمیت دارد و در جامعهای که دین و مذهب از سر و رویش میبارد این قدر بیاخلاقی نمود دارد. خودم هنوز به نتیجهٔ درستی نرسیدهام. بسیار مشتاقم نظر شما را بدانم (و شاید هم بشود این نظرات را یکجا جمع کرد و در مطلب بعدی این سفرنامچهٔ بیدر و پیکر گذاشت).
مطالب مرتبط
همسفر شراب (قسمت سیوهشتم-بخش اول)
۳۰ شهریور ۱۴۰۱
دو خانم جوان که مثل لبنانیها چادر سیاه سر کردهاند و چند خانم محجبهٔ دیگر. باید برگردیم به سرسرا برای گرفتن دفترچهٔ برنامهٔ همایش.
مطالعهسوالات معلم
۲۹ شهریور ۱۴۰۱
معلم دبستان این سوالات رو قبل از شروع شدن سال تحصیلی از والدین پرسیده است
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیوهفتم-بخش اول)
۱۵ شهریور ۱۴۰۱
صبح زود راهی دیترویت میشویم. صبح آنقدر زود است که جاده خلوت باشد و من، تنها بیدار جاده که پشت فرمان نشستهام و بقیه خوابند.
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیو ششم-بخش پنجم)
۳۰ مرداد ۱۴۰۱
میخواهد خانهاش را بفروشد. میپرسم هنوز زیر قرض بانک است؟ میگوید بله. کنجکاو میشوم در مورد نرخ سود بانکها. میگوید خیلی ساده است. قرار بوده ۲۰ سال و هر ماهی ۲۵۰۰ دلار بدهیم برای خانهای که ۲۵۰ هزار دلار میارزد.
مطالعهآخرین مطالب
همسفر شراب (قسمت نهم - در باب "خوشا به حالت ای اهل خارج")
مشاهده صفحه روایت ایرانیان از آمریکادر کل اگر این تصور وجود دارد که در دانشگاههای اینجا آپولویی هوا میشود کلاً اشتباهی بزرگ است.
شاید اگر صد سال پیش چنین حرفهایی زده میشد بهشخصه قبول داشتم ولی الان حداقل در سطح آموزشی همان مواد درسی کمابیش در دانشگاههای ما هم وجود دارد.
الان در دانشگاههایمان هستند دانشجویانی که کارهای ارزشمندی را انجام میدهند که البته به دلایلی کار ابتر میماند. اینجا دانشجو برای کارش پول میگیرد و تقریباً مطمئن است که این وسط کسی بیاخلاقی نمیکند. کسی نمیآید آفتابه و لگن را به عنوان فناوریای که ۱۰۰ سال در دست آمریکا بوده و حالا برای اولین جوانان نابغهٔ ایرانی توانستهاند این فناوری را بربایند، معرفی کند.
همه چیز اصول خودش و مقرراتی دارد که باید رعایت شود. به دانشجوی دکتری به چشم یک کارمند نگاه میشود که زندگیای هم دارد نه مثل استادانی که در ایران هستند و دانشجویانشان را به خاطر ازدواج توبیخ میکنند. در همین دانشکدهٔ ما دانشجوی دکترای آمریکایی را میشناسم که دو کودک کمتر از ۵ سال دارد و البته باردار هم تشریف دارد و با همان وضعیت بارداری در کلاسها هم حضور به هم میرساند.
مقاله به عنوان یک اتفاق عمومی خوب نیست مگر این که مقالهٔ معتبری باشد. یک محصول اگر واقعاْ اتفاقی را رقم زده باشد مورد توجه قرار میگیرد. استاد پا به پای دانشجو کار میکند و او را پایش میکند و حواسش به دانشجو است نه این که سالی یک بار به هوای ارتقای تحصیلی سری به دانشجو بزند تا به زور هم که شده مقالهای حتی اگر شده آبکی، از او دربیاورد.
دولت هم به صورت هدفدار هر چند ماه یکبار استادان و متخصصان را گرد هم جمع میکند تا با استفاده نظراتشان پروژههای جدیدی را تعریف کند. آن وقت اتفاقی که میافتد این است که کمتر در پروژههایی که تعریف میشود شعارزدگی و ناپختگی دیده میشود. آدم کوچک پای در کفش بزرگترها نمیکند و با دانستن چند حرف قلمبه از دماغ فیل سقوط آزاد نمیکند.
یادم نمیرود چه حرصی خورده بودم وقتی در خبری خوانده بودم که دهکدهٔ فناوری شهر (...) بعد از سالها و پس از امریکا و اسرائیل به عنوان سومین کشور به فناوری پردازش زبان طبیعی دست پیدا کرد.
این حرف به همان مسخرگی است که یکی بگوید ایران به فناوری پشهکش پلاستیکی با دستهٔ پلاستیکی سهرنگ دست پیدا کرده است. این اتفاقات زشتی که در کشور ما افتاده و میافتد و البته با لعابهای دینی به خورد مردم میدهند چیزی جز سرخوردگی محققهای واقعی دربرنخواهد داشت.
حالا تصور کنید کسی چند سالی در چنین محیط آمریکا تحصیل کند و به نظم موجود عادت کند (و به قول یکی از دوستان نازپرورده شود) و بعد از تحصیلش موقعیتهای شغلی با درآمدهای بسیار خوب نیز داشته باشد حال به نظرتان چه قدر اشتیاق برای بازگشت به محیط قبلی خود دارد؟
با همهٔ این حرفها، ارزش کار کسانی که در ایرانمان با سختترینهای زندگی میسازند و کار علمی میکنند و قدمی برمیدارند به مراتب بالاتر است از کسانی که اینجا هستند. باید بیایید و ببینید چرت زدنهای دانشجوها در کلاسها و انجام زورکی کارها را. اینجا هیچ بهانهای برای این بیانگیزگیها هم وجود ندارد. نه تقلب و بیاخلاقی علمی هست نه تورم نه تحریم نه گرانی نه مشکل ازدواج. برای نفس کشیدن هم پولت را میدهند و بهانهای برای کمکاری وجود ندارد.
خدا تقریباً هیچ نقشی در جامعهٔ حرفهای امریکا ندارد. حال بحث مهمتری که پیش میآید این است که چرا در جامعهای که کفر از سر و رویش میبارد این قدر حقالناس اهمیت دارد و در جامعهای که دین و مذهب از سر و رویش میبارد این قدر بیاخلاقی نمود دارد. خودم هنوز به نتیجهٔ درستی نرسیدهام. بسیار مشتاقم نظر شما را بدانم (و شاید هم بشود این نظرات را یکجا جمع کرد و در مطلب بعدی این سفرنامچهٔ بیدر و پیکر گذاشت).
شاید اگر صد سال پیش چنین حرفهایی زده میشد بهشخصه قبول داشتم ولی الان حداقل در سطح آموزشی همان مواد درسی کمابیش در دانشگاههای ما هم وجود دارد.
الان در دانشگاههایمان هستند دانشجویانی که کارهای ارزشمندی را انجام میدهند که البته به دلایلی کار ابتر میماند. اینجا دانشجو برای کارش پول میگیرد و تقریباً مطمئن است که این وسط کسی بیاخلاقی نمیکند. کسی نمیآید آفتابه و لگن را به عنوان فناوریای که ۱۰۰ سال در دست آمریکا بوده و حالا برای اولین جوانان نابغهٔ ایرانی توانستهاند این فناوری را بربایند، معرفی کند.
همه چیز اصول خودش و مقرراتی دارد که باید رعایت شود. به دانشجوی دکتری به چشم یک کارمند نگاه میشود که زندگیای هم دارد نه مثل استادانی که در ایران هستند و دانشجویانشان را به خاطر ازدواج توبیخ میکنند. در همین دانشکدهٔ ما دانشجوی دکترای آمریکایی را میشناسم که دو کودک کمتر از ۵ سال دارد و البته باردار هم تشریف دارد و با همان وضعیت بارداری در کلاسها هم حضور به هم میرساند.
مقاله به عنوان یک اتفاق عمومی خوب نیست مگر این که مقالهٔ معتبری باشد. یک محصول اگر واقعاْ اتفاقی را رقم زده باشد مورد توجه قرار میگیرد. استاد پا به پای دانشجو کار میکند و او را پایش میکند و حواسش به دانشجو است نه این که سالی یک بار به هوای ارتقای تحصیلی سری به دانشجو بزند تا به زور هم که شده مقالهای حتی اگر شده آبکی، از او دربیاورد.
دولت هم به صورت هدفدار هر چند ماه یکبار استادان و متخصصان را گرد هم جمع میکند تا با استفاده نظراتشان پروژههای جدیدی را تعریف کند. آن وقت اتفاقی که میافتد این است که کمتر در پروژههایی که تعریف میشود شعارزدگی و ناپختگی دیده میشود. آدم کوچک پای در کفش بزرگترها نمیکند و با دانستن چند حرف قلمبه از دماغ فیل سقوط آزاد نمیکند.
یادم نمیرود چه حرصی خورده بودم وقتی در خبری خوانده بودم که دهکدهٔ فناوری شهر (...) بعد از سالها و پس از امریکا و اسرائیل به عنوان سومین کشور به فناوری پردازش زبان طبیعی دست پیدا کرد.
این حرف به همان مسخرگی است که یکی بگوید ایران به فناوری پشهکش پلاستیکی با دستهٔ پلاستیکی سهرنگ دست پیدا کرده است. این اتفاقات زشتی که در کشور ما افتاده و میافتد و البته با لعابهای دینی به خورد مردم میدهند چیزی جز سرخوردگی محققهای واقعی دربرنخواهد داشت.
حالا تصور کنید کسی چند سالی در چنین محیط آمریکا تحصیل کند و به نظم موجود عادت کند (و به قول یکی از دوستان نازپرورده شود) و بعد از تحصیلش موقعیتهای شغلی با درآمدهای بسیار خوب نیز داشته باشد حال به نظرتان چه قدر اشتیاق برای بازگشت به محیط قبلی خود دارد؟
با همهٔ این حرفها، ارزش کار کسانی که در ایرانمان با سختترینهای زندگی میسازند و کار علمی میکنند و قدمی برمیدارند به مراتب بالاتر است از کسانی که اینجا هستند. باید بیایید و ببینید چرت زدنهای دانشجوها در کلاسها و انجام زورکی کارها را. اینجا هیچ بهانهای برای این بیانگیزگیها هم وجود ندارد. نه تقلب و بیاخلاقی علمی هست نه تورم نه تحریم نه گرانی نه مشکل ازدواج. برای نفس کشیدن هم پولت را میدهند و بهانهای برای کمکاری وجود ندارد.
خدا تقریباً هیچ نقشی در جامعهٔ حرفهای امریکا ندارد. حال بحث مهمتری که پیش میآید این است که چرا در جامعهای که کفر از سر و رویش میبارد این قدر حقالناس اهمیت دارد و در جامعهای که دین و مذهب از سر و رویش میبارد این قدر بیاخلاقی نمود دارد. خودم هنوز به نتیجهٔ درستی نرسیدهام. بسیار مشتاقم نظر شما را بدانم (و شاید هم بشود این نظرات را یکجا جمع کرد و در مطلب بعدی این سفرنامچهٔ بیدر و پیکر گذاشت).
مطالب مرتبط
همسفر شراب (قسمت سی و هشتم-بخش دوم)
۱۵ مهر ۱۴۰۱
با استاد راهنمایم ساعت هشت صبح جلسه دارم. از وقتی که برای فرصت مطالعاتی طولانی رفته به گوگل، چارهای جز این نیست که یا اول صبح یا دم غروب جلسه داشته باشیم.
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیوهشتم-بخش اول)
۳۰ شهریور ۱۴۰۱
دو خانم جوان که مثل لبنانیها چادر سیاه سر کردهاند و چند خانم محجبهٔ دیگر. باید برگردیم به سرسرا برای گرفتن دفترچهٔ برنامهٔ همایش.
مطالعهسوالات معلم
۲۹ شهریور ۱۴۰۱
معلم دبستان این سوالات رو قبل از شروع شدن سال تحصیلی از والدین پرسیده است
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیوهفتم-بخش اول)
۱۵ شهریور ۱۴۰۱
صبح زود راهی دیترویت میشویم. صبح آنقدر زود است که جاده خلوت باشد و من، تنها بیدار جاده که پشت فرمان نشستهام و بقیه خوابند.
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیو ششم-بخش پنجم)
۳۰ مرداد ۱۴۰۱
میخواهد خانهاش را بفروشد. میپرسم هنوز زیر قرض بانک است؟ میگوید بله. کنجکاو میشوم در مورد نرخ سود بانکها. میگوید خیلی ساده است. قرار بوده ۲۰ سال و هر ماهی ۲۵۰۰ دلار بدهیم برای خانهای که ۲۵۰ هزار دلار میارزد.
مطالعهآخرین مطالب
ما به ملتی با بیماری مزمن خشونت، تنهایی، افسردگی ، تفرقه و فقر تبدیل شدهایم
۲۰ اسفند ۱۴۰۲
ما به ملتی با بیماری مزمن خشونت، تنهایی، افسردگی ، تفرقه و فقر تبدیل شدهایم ویدئوهای تحلیلی رابرت اف کندی...
مطالعهمستند وضعیت شکست ( Fail State )
۱۵ اسفند ۱۴۰۲
مستند وضعیت شکست Fail State کارگردان : الکس شبانو محصول : سال 2017 آمریکا ژانر : اجتماعی زبان: انگلیسی -...
مطالعهاصلی ترین عوامل شکل گیری اتحاد میان آمریکا و اسرائیل
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
اصلی ترین عوامل شکل گیری اتحاد میان آمریکا و اسرائیل ویدئوهای تحلیلی منبع : شبکه الجزیرهآمریکا همیشه مهمترین متحد اسرائیل...
مطالعهچرا نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا اینقدر به اسرائیل اهمیت می دهند؟
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
چرا نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا اینقدر به اسرائیل اهمیت می دهند؟ ویدئوهای تحلیلی منبع : رسانه UNPacked از اوباما تا...
مطالعهداستان اسرائیل چگونه برای مردم آمریکا روایت شده است؟
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
داستان اسرائیل چگونه برای مردم آمریکا روایت شده است؟ ویدئوهای تحلیلی منبع : شبکه الجزیرهدر این این ویدئو از برنامه...
مطالعه