با استاد راهنمایم ساعت هشت صبح جلسه دارم. از وقتی که برای فرصت مطالعاتی طولانی رفته به گوگل، چارهای جز این نیست که یا اول صبح یا دم غروب جلسه داشته باشیم.
مطالعهحکاکی روی روح
۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۷همسفر شراب (قسمت نهم – مرد حسابی)
۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۷حریم شخصی در آمریکا
مشاهده صفحه روایت ایرانیان از آمریکامن حریم خصوصی انسانها را به دو بخش جسمی و روانی تقسیم می کنم.
دو عامل اساسی باعث می شود تا حریم جسمی انسانها کوچک شود و آنها از نظر فیزیکی به یکدیگر نزدیکتر شوند. عامل اول عدم امنیت اجتماعی است و عامل دوم نبودن جا و امکانات برای زندگی کردن.
اگر در یک جمع چند نفره, یک فیلم ترسناک به نمایش گذاشته شود, کسانی که آن فیلم را تماشا می کنند بطور ناخودآگاه به یکدیگر نزدیک تر می شوند تا از عدم احساس امنیت آنها کاسته شود. معمولا کوچکترها خودشان را به بزرگترها می چسبانند تا در صورت بروز خطر از حمایت آنها برخوردار گردند.
مثال بالا در مورد جامعه هم صدق می کند و هرچه امنیت اجتماعی کمتر باشد و حمایت قانون هم از انسانها کمرنگ تر باشد, آنها از نظر فیزیکی به یکدیگر چسبیده تر می شوند و حریم خصوصی کوچکتر می گردد. بعنوان مثال اگر یک دختر خانمی بخواهد به تنهایی جایی برود, خانواده او سعی می کنند که حتما کسی را به همراه او بفرستند و یا اگر مسئله ای در خانواده ای پیش بیاید همه فامیل دور هم جمع می شوند تا آن مسئله را بررسی کنند. بنابراین همه افراد وارد سوراخ و سنبه های یکدیگر می شوند و حریم فیزیکی افراد کوچک می شود.
اگر بخواهید با چند نفر از دوستانتان شب را در کوهستان برفی بگذرانید و امکانات شما هم فقط یک اطاق کوچک باشد, شما در کنار یکدیگر آن شب را سپری خواهید کرد. بنابراین از نظر فیزیکی شما مجبور هستید که بخاطر امکانات کمی که وجود دارد به دیگران بچسبید.
مثال بالا هم در جامعه صدق می کند. وقتی شما در یک صف ایستاده اید و مطمئن نیستید که جنس مورد نظرتان به اندازه کافی وجود داشته باشد و به شما برسد, ناخودآگاه شروع می کنید به نزدیک شدن به نفر جلویی و چه بسا هول دادن او. وقتی چهل دانش آموز در یک کلاس کوچک درس می خوانند, مجبورند سه نفر در یک نیمکت و چسبیده به یکدیگر بنشینند. بنابراین حریم خصوصی فیزیکی انسانها به مرور کوچک و کوچک تر شده تا جایی که حتی اگر دست و پای کسی هم روی بدنش باشد اهمیتی نمی دهد.
من چند وقت پیش داشتم سریال مسافران را تماشا می کردم و آن را با پروژکتور انداخته بودم روی دیوار اطاقم. دختر همخانه ام همان موقع آمد تو که از من شکلات بگیرد. در صحنه ای که من سریال را متوقف کرده بودم, یکی از بازیگران مرد بر روی کاناپه نشسته بود و بازیگر مرد دیگری بر روی کاناپه خوابیده بود و دو تا پایش را بر روی پاهای آن بازیگر دیگر انداخته بود.
آن دختر بچه با دیدن این صحنه شوکه شد و گفت که آنها همجنسباز هستند؟ من گفتم نه, توی ایران مردها همدیگر را لمس می کنند و این کار تقریبا عادیه. بعد با دقت بیشتری نگاه کرد و گفت ولی پای این یکی روی فلان اون یکیه! من هم نگاه کردم و دیدم بچه راست میگه. ولی گفتم نه پاهایش روی پاهای اون یکیه و فلان اون یکی یک کمی بالاتره. ولی اینجا که من فیلم را نگه داشته ام اینجوری به نظر می آید.
در امریکا حریم خصوصی جسمی انسانها کاملا مشهود و قابل دیدن است. هر بچه ای یک اطاق و وسایل شخصی خودش را دارد و حتی پدر و مادر نیز اجازه دیدن درون کیف آنها را ندارند. اگر کسی به آنها دست بزند و یا از فاصله حداقل نیم متر به آنها نزدیکتر شود, اعتراض می کنند. دو مرد یا دو زن هیچوقت کنار هم نمی خوابند مگر اینکه همجنس گرا باشند. در مراکز عمومی و در صف ها هم فاصله خود را با دیگران حفط می کنند.
حریم خصوصی روانی انسانها شامل احساسات, دانسته ها, تصمیمات و اعتقادات می شود. در کشوری مثل ایران, حریم خصوصی اعتقادات شما بسیار ناچیز است. درواقع شما قبل از هر چیز و هر کاری باید مذهب خودتان را به دیگران اعلام کنید و بگویید که در مورد خدا و پیغمبر چه فکر می کنید تا دیگران بدانند تکلیفشان با شما چیست.
در ایران برای احساسات انسانها نیز حریم خصوصی وجود ندارد و شما مجبور می شوید که آن را با دیگران به اشتراک بگذارید. تصمیم گیری هم یکی از چیزهایی است که جمعی است و حتی اگر شما تصمیم بگیرید که یک زمین بخرید و آن را با باجناق خاله مادربزرگتان در میان نگذارید, فردا به شما اعتراض خواهد کرد که مرد حسابی چرا قبلش به من نگفتی؟ یعنی ما رو آدم حساب نکردی؟!
در ضمن اگر شما چیزی را می دانید حتما باید به اولین نفری که می بینید گزارش دهید زیرا اگر فردا آن شخص شما را ببیند, به شما اعتراض می کند که چرا اون روز که منو دیدی نگفتی عمه دایی مسعود با پسرعموی عمه کتی ازدواج کرده! یا اینکه شما اگر به جایی می روید از شما انتظار دارند که کلیه خاطرات خودتان را برایشان بازگو کنید تا خدای نکرده هیچ نقطه ابهامی باقی نمانده باشد.
ممکن است فردی که از ایران به امریکا مهاجرت می کند اطلاعی از عدم همخوانی حریم خصوصی ایرانی ها و امریکایی ها نداشته باشد و بخواهد به روش خود در ایران ادامه دهد. بنابراین ممکن است با واکنشهای بسیار تند و یا بی احترامی مواجه شود و احساس سرخوردگی کند. مثلا ممکن است از کسی بپرسد که راستی شما چقدر حقوق می گیرید و طرف بگوید به تو چه! یا اینکه دست روی شانه کسی بگذارد و طرف خودش را بکشد کنار و یا بچه ای را ببوسد و آن بچه بگویم دیگه من رو نبوس و به من هم دست نزن.
البته مثالهای بسیار زیادی وجود دارد که من به همین مقدار بسنده کردم. امیدوارم که این نوشته به دردتان بخورد.
دو عامل اساسی باعث می شود تا حریم جسمی انسانها کوچک شود و آنها از نظر فیزیکی به یکدیگر نزدیکتر شوند. عامل اول عدم امنیت اجتماعی است و عامل دوم نبودن جا و امکانات برای زندگی کردن.
اگر در یک جمع چند نفره, یک فیلم ترسناک به نمایش گذاشته شود, کسانی که آن فیلم را تماشا می کنند بطور ناخودآگاه به یکدیگر نزدیک تر می شوند تا از عدم احساس امنیت آنها کاسته شود. معمولا کوچکترها خودشان را به بزرگترها می چسبانند تا در صورت بروز خطر از حمایت آنها برخوردار گردند.
مثال بالا در مورد جامعه هم صدق می کند و هرچه امنیت اجتماعی کمتر باشد و حمایت قانون هم از انسانها کمرنگ تر باشد, آنها از نظر فیزیکی به یکدیگر چسبیده تر می شوند و حریم خصوصی کوچکتر می گردد. بعنوان مثال اگر یک دختر خانمی بخواهد به تنهایی جایی برود, خانواده او سعی می کنند که حتما کسی را به همراه او بفرستند و یا اگر مسئله ای در خانواده ای پیش بیاید همه فامیل دور هم جمع می شوند تا آن مسئله را بررسی کنند. بنابراین همه افراد وارد سوراخ و سنبه های یکدیگر می شوند و حریم فیزیکی افراد کوچک می شود.
اگر بخواهید با چند نفر از دوستانتان شب را در کوهستان برفی بگذرانید و امکانات شما هم فقط یک اطاق کوچک باشد, شما در کنار یکدیگر آن شب را سپری خواهید کرد. بنابراین از نظر فیزیکی شما مجبور هستید که بخاطر امکانات کمی که وجود دارد به دیگران بچسبید.
مثال بالا هم در جامعه صدق می کند. وقتی شما در یک صف ایستاده اید و مطمئن نیستید که جنس مورد نظرتان به اندازه کافی وجود داشته باشد و به شما برسد, ناخودآگاه شروع می کنید به نزدیک شدن به نفر جلویی و چه بسا هول دادن او. وقتی چهل دانش آموز در یک کلاس کوچک درس می خوانند, مجبورند سه نفر در یک نیمکت و چسبیده به یکدیگر بنشینند. بنابراین حریم خصوصی فیزیکی انسانها به مرور کوچک و کوچک تر شده تا جایی که حتی اگر دست و پای کسی هم روی بدنش باشد اهمیتی نمی دهد.
من چند وقت پیش داشتم سریال مسافران را تماشا می کردم و آن را با پروژکتور انداخته بودم روی دیوار اطاقم. دختر همخانه ام همان موقع آمد تو که از من شکلات بگیرد. در صحنه ای که من سریال را متوقف کرده بودم, یکی از بازیگران مرد بر روی کاناپه نشسته بود و بازیگر مرد دیگری بر روی کاناپه خوابیده بود و دو تا پایش را بر روی پاهای آن بازیگر دیگر انداخته بود.
آن دختر بچه با دیدن این صحنه شوکه شد و گفت که آنها همجنسباز هستند؟ من گفتم نه, توی ایران مردها همدیگر را لمس می کنند و این کار تقریبا عادیه. بعد با دقت بیشتری نگاه کرد و گفت ولی پای این یکی روی فلان اون یکیه! من هم نگاه کردم و دیدم بچه راست میگه. ولی گفتم نه پاهایش روی پاهای اون یکیه و فلان اون یکی یک کمی بالاتره. ولی اینجا که من فیلم را نگه داشته ام اینجوری به نظر می آید.
در امریکا حریم خصوصی جسمی انسانها کاملا مشهود و قابل دیدن است. هر بچه ای یک اطاق و وسایل شخصی خودش را دارد و حتی پدر و مادر نیز اجازه دیدن درون کیف آنها را ندارند. اگر کسی به آنها دست بزند و یا از فاصله حداقل نیم متر به آنها نزدیکتر شود, اعتراض می کنند. دو مرد یا دو زن هیچوقت کنار هم نمی خوابند مگر اینکه همجنس گرا باشند. در مراکز عمومی و در صف ها هم فاصله خود را با دیگران حفط می کنند.
حریم خصوصی روانی انسانها شامل احساسات, دانسته ها, تصمیمات و اعتقادات می شود. در کشوری مثل ایران, حریم خصوصی اعتقادات شما بسیار ناچیز است. درواقع شما قبل از هر چیز و هر کاری باید مذهب خودتان را به دیگران اعلام کنید و بگویید که در مورد خدا و پیغمبر چه فکر می کنید تا دیگران بدانند تکلیفشان با شما چیست.
در ایران برای احساسات انسانها نیز حریم خصوصی وجود ندارد و شما مجبور می شوید که آن را با دیگران به اشتراک بگذارید. تصمیم گیری هم یکی از چیزهایی است که جمعی است و حتی اگر شما تصمیم بگیرید که یک زمین بخرید و آن را با باجناق خاله مادربزرگتان در میان نگذارید, فردا به شما اعتراض خواهد کرد که مرد حسابی چرا قبلش به من نگفتی؟ یعنی ما رو آدم حساب نکردی؟!
در ضمن اگر شما چیزی را می دانید حتما باید به اولین نفری که می بینید گزارش دهید زیرا اگر فردا آن شخص شما را ببیند, به شما اعتراض می کند که چرا اون روز که منو دیدی نگفتی عمه دایی مسعود با پسرعموی عمه کتی ازدواج کرده! یا اینکه شما اگر به جایی می روید از شما انتظار دارند که کلیه خاطرات خودتان را برایشان بازگو کنید تا خدای نکرده هیچ نقطه ابهامی باقی نمانده باشد.
ممکن است فردی که از ایران به امریکا مهاجرت می کند اطلاعی از عدم همخوانی حریم خصوصی ایرانی ها و امریکایی ها نداشته باشد و بخواهد به روش خود در ایران ادامه دهد. بنابراین ممکن است با واکنشهای بسیار تند و یا بی احترامی مواجه شود و احساس سرخوردگی کند. مثلا ممکن است از کسی بپرسد که راستی شما چقدر حقوق می گیرید و طرف بگوید به تو چه! یا اینکه دست روی شانه کسی بگذارد و طرف خودش را بکشد کنار و یا بچه ای را ببوسد و آن بچه بگویم دیگه من رو نبوس و به من هم دست نزن.
البته مثالهای بسیار زیادی وجود دارد که من به همین مقدار بسنده کردم. امیدوارم که این نوشته به دردتان بخورد.
مطالب مرتبط
همسفر شراب (قسمت سیوهشتم-بخش اول)
۳۰ شهریور ۱۴۰۱
دو خانم جوان که مثل لبنانیها چادر سیاه سر کردهاند و چند خانم محجبهٔ دیگر. باید برگردیم به سرسرا برای گرفتن دفترچهٔ برنامهٔ همایش.
مطالعهسوالات معلم
۲۹ شهریور ۱۴۰۱
معلم دبستان این سوالات رو قبل از شروع شدن سال تحصیلی از والدین پرسیده است
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیوهفتم-بخش اول)
۱۵ شهریور ۱۴۰۱
صبح زود راهی دیترویت میشویم. صبح آنقدر زود است که جاده خلوت باشد و من، تنها بیدار جاده که پشت فرمان نشستهام و بقیه خوابند.
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیو ششم-بخش پنجم)
۳۰ مرداد ۱۴۰۱
میخواهد خانهاش را بفروشد. میپرسم هنوز زیر قرض بانک است؟ میگوید بله. کنجکاو میشوم در مورد نرخ سود بانکها. میگوید خیلی ساده است. قرار بوده ۲۰ سال و هر ماهی ۲۵۰۰ دلار بدهیم برای خانهای که ۲۵۰ هزار دلار میارزد.
مطالعهپربازدیدترین مطالب
حریم شخصی در آمریکا
مشاهده صفحه روایت ایرانیان از آمریکامن حریم خصوصی انسانها را به دو بخش جسمی و روانی تقسیم می کنم.
دو عامل اساسی باعث می شود تا حریم جسمی انسانها کوچک شود و آنها از نظر فیزیکی به یکدیگر نزدیکتر شوند. عامل اول عدم امنیت اجتماعی است و عامل دوم نبودن جا و امکانات برای زندگی کردن.
اگر در یک جمع چند نفره, یک فیلم ترسناک به نمایش گذاشته شود, کسانی که آن فیلم را تماشا می کنند بطور ناخودآگاه به یکدیگر نزدیک تر می شوند تا از عدم احساس امنیت آنها کاسته شود. معمولا کوچکترها خودشان را به بزرگترها می چسبانند تا در صورت بروز خطر از حمایت آنها برخوردار گردند.
مثال بالا در مورد جامعه هم صدق می کند و هرچه امنیت اجتماعی کمتر باشد و حمایت قانون هم از انسانها کمرنگ تر باشد, آنها از نظر فیزیکی به یکدیگر چسبیده تر می شوند و حریم خصوصی کوچکتر می گردد. بعنوان مثال اگر یک دختر خانمی بخواهد به تنهایی جایی برود, خانواده او سعی می کنند که حتما کسی را به همراه او بفرستند و یا اگر مسئله ای در خانواده ای پیش بیاید همه فامیل دور هم جمع می شوند تا آن مسئله را بررسی کنند. بنابراین همه افراد وارد سوراخ و سنبه های یکدیگر می شوند و حریم فیزیکی افراد کوچک می شود.
اگر بخواهید با چند نفر از دوستانتان شب را در کوهستان برفی بگذرانید و امکانات شما هم فقط یک اطاق کوچک باشد, شما در کنار یکدیگر آن شب را سپری خواهید کرد. بنابراین از نظر فیزیکی شما مجبور هستید که بخاطر امکانات کمی که وجود دارد به دیگران بچسبید.
مثال بالا هم در جامعه صدق می کند. وقتی شما در یک صف ایستاده اید و مطمئن نیستید که جنس مورد نظرتان به اندازه کافی وجود داشته باشد و به شما برسد, ناخودآگاه شروع می کنید به نزدیک شدن به نفر جلویی و چه بسا هول دادن او. وقتی چهل دانش آموز در یک کلاس کوچک درس می خوانند, مجبورند سه نفر در یک نیمکت و چسبیده به یکدیگر بنشینند. بنابراین حریم خصوصی فیزیکی انسانها به مرور کوچک و کوچک تر شده تا جایی که حتی اگر دست و پای کسی هم روی بدنش باشد اهمیتی نمی دهد.
من چند وقت پیش داشتم سریال مسافران را تماشا می کردم و آن را با پروژکتور انداخته بودم روی دیوار اطاقم. دختر همخانه ام همان موقع آمد تو که از من شکلات بگیرد. در صحنه ای که من سریال را متوقف کرده بودم, یکی از بازیگران مرد بر روی کاناپه نشسته بود و بازیگر مرد دیگری بر روی کاناپه خوابیده بود و دو تا پایش را بر روی پاهای آن بازیگر دیگر انداخته بود.
آن دختر بچه با دیدن این صحنه شوکه شد و گفت که آنها همجنسباز هستند؟ من گفتم نه, توی ایران مردها همدیگر را لمس می کنند و این کار تقریبا عادیه. بعد با دقت بیشتری نگاه کرد و گفت ولی پای این یکی روی فلان اون یکیه! من هم نگاه کردم و دیدم بچه راست میگه. ولی گفتم نه پاهایش روی پاهای اون یکیه و فلان اون یکی یک کمی بالاتره. ولی اینجا که من فیلم را نگه داشته ام اینجوری به نظر می آید.
در امریکا حریم خصوصی جسمی انسانها کاملا مشهود و قابل دیدن است. هر بچه ای یک اطاق و وسایل شخصی خودش را دارد و حتی پدر و مادر نیز اجازه دیدن درون کیف آنها را ندارند. اگر کسی به آنها دست بزند و یا از فاصله حداقل نیم متر به آنها نزدیکتر شود, اعتراض می کنند. دو مرد یا دو زن هیچوقت کنار هم نمی خوابند مگر اینکه همجنس گرا باشند. در مراکز عمومی و در صف ها هم فاصله خود را با دیگران حفط می کنند.
حریم خصوصی روانی انسانها شامل احساسات, دانسته ها, تصمیمات و اعتقادات می شود. در کشوری مثل ایران, حریم خصوصی اعتقادات شما بسیار ناچیز است. درواقع شما قبل از هر چیز و هر کاری باید مذهب خودتان را به دیگران اعلام کنید و بگویید که در مورد خدا و پیغمبر چه فکر می کنید تا دیگران بدانند تکلیفشان با شما چیست.
در ایران برای احساسات انسانها نیز حریم خصوصی وجود ندارد و شما مجبور می شوید که آن را با دیگران به اشتراک بگذارید. تصمیم گیری هم یکی از چیزهایی است که جمعی است و حتی اگر شما تصمیم بگیرید که یک زمین بخرید و آن را با باجناق خاله مادربزرگتان در میان نگذارید, فردا به شما اعتراض خواهد کرد که مرد حسابی چرا قبلش به من نگفتی؟ یعنی ما رو آدم حساب نکردی؟!
در ضمن اگر شما چیزی را می دانید حتما باید به اولین نفری که می بینید گزارش دهید زیرا اگر فردا آن شخص شما را ببیند, به شما اعتراض می کند که چرا اون روز که منو دیدی نگفتی عمه دایی مسعود با پسرعموی عمه کتی ازدواج کرده! یا اینکه شما اگر به جایی می روید از شما انتظار دارند که کلیه خاطرات خودتان را برایشان بازگو کنید تا خدای نکرده هیچ نقطه ابهامی باقی نمانده باشد.
ممکن است فردی که از ایران به امریکا مهاجرت می کند اطلاعی از عدم همخوانی حریم خصوصی ایرانی ها و امریکایی ها نداشته باشد و بخواهد به روش خود در ایران ادامه دهد. بنابراین ممکن است با واکنشهای بسیار تند و یا بی احترامی مواجه شود و احساس سرخوردگی کند. مثلا ممکن است از کسی بپرسد که راستی شما چقدر حقوق می گیرید و طرف بگوید به تو چه! یا اینکه دست روی شانه کسی بگذارد و طرف خودش را بکشد کنار و یا بچه ای را ببوسد و آن بچه بگویم دیگه من رو نبوس و به من هم دست نزن.
البته مثالهای بسیار زیادی وجود دارد که من به همین مقدار بسنده کردم. امیدوارم که این نوشته به دردتان بخورد.
دو عامل اساسی باعث می شود تا حریم جسمی انسانها کوچک شود و آنها از نظر فیزیکی به یکدیگر نزدیکتر شوند. عامل اول عدم امنیت اجتماعی است و عامل دوم نبودن جا و امکانات برای زندگی کردن.
اگر در یک جمع چند نفره, یک فیلم ترسناک به نمایش گذاشته شود, کسانی که آن فیلم را تماشا می کنند بطور ناخودآگاه به یکدیگر نزدیک تر می شوند تا از عدم احساس امنیت آنها کاسته شود. معمولا کوچکترها خودشان را به بزرگترها می چسبانند تا در صورت بروز خطر از حمایت آنها برخوردار گردند.
مثال بالا در مورد جامعه هم صدق می کند و هرچه امنیت اجتماعی کمتر باشد و حمایت قانون هم از انسانها کمرنگ تر باشد, آنها از نظر فیزیکی به یکدیگر چسبیده تر می شوند و حریم خصوصی کوچکتر می گردد. بعنوان مثال اگر یک دختر خانمی بخواهد به تنهایی جایی برود, خانواده او سعی می کنند که حتما کسی را به همراه او بفرستند و یا اگر مسئله ای در خانواده ای پیش بیاید همه فامیل دور هم جمع می شوند تا آن مسئله را بررسی کنند. بنابراین همه افراد وارد سوراخ و سنبه های یکدیگر می شوند و حریم فیزیکی افراد کوچک می شود.
اگر بخواهید با چند نفر از دوستانتان شب را در کوهستان برفی بگذرانید و امکانات شما هم فقط یک اطاق کوچک باشد, شما در کنار یکدیگر آن شب را سپری خواهید کرد. بنابراین از نظر فیزیکی شما مجبور هستید که بخاطر امکانات کمی که وجود دارد به دیگران بچسبید.
مثال بالا هم در جامعه صدق می کند. وقتی شما در یک صف ایستاده اید و مطمئن نیستید که جنس مورد نظرتان به اندازه کافی وجود داشته باشد و به شما برسد, ناخودآگاه شروع می کنید به نزدیک شدن به نفر جلویی و چه بسا هول دادن او. وقتی چهل دانش آموز در یک کلاس کوچک درس می خوانند, مجبورند سه نفر در یک نیمکت و چسبیده به یکدیگر بنشینند. بنابراین حریم خصوصی فیزیکی انسانها به مرور کوچک و کوچک تر شده تا جایی که حتی اگر دست و پای کسی هم روی بدنش باشد اهمیتی نمی دهد.
من چند وقت پیش داشتم سریال مسافران را تماشا می کردم و آن را با پروژکتور انداخته بودم روی دیوار اطاقم. دختر همخانه ام همان موقع آمد تو که از من شکلات بگیرد. در صحنه ای که من سریال را متوقف کرده بودم, یکی از بازیگران مرد بر روی کاناپه نشسته بود و بازیگر مرد دیگری بر روی کاناپه خوابیده بود و دو تا پایش را بر روی پاهای آن بازیگر دیگر انداخته بود.
آن دختر بچه با دیدن این صحنه شوکه شد و گفت که آنها همجنسباز هستند؟ من گفتم نه, توی ایران مردها همدیگر را لمس می کنند و این کار تقریبا عادیه. بعد با دقت بیشتری نگاه کرد و گفت ولی پای این یکی روی فلان اون یکیه! من هم نگاه کردم و دیدم بچه راست میگه. ولی گفتم نه پاهایش روی پاهای اون یکیه و فلان اون یکی یک کمی بالاتره. ولی اینجا که من فیلم را نگه داشته ام اینجوری به نظر می آید.
در امریکا حریم خصوصی جسمی انسانها کاملا مشهود و قابل دیدن است. هر بچه ای یک اطاق و وسایل شخصی خودش را دارد و حتی پدر و مادر نیز اجازه دیدن درون کیف آنها را ندارند. اگر کسی به آنها دست بزند و یا از فاصله حداقل نیم متر به آنها نزدیکتر شود, اعتراض می کنند. دو مرد یا دو زن هیچوقت کنار هم نمی خوابند مگر اینکه همجنس گرا باشند. در مراکز عمومی و در صف ها هم فاصله خود را با دیگران حفط می کنند.
حریم خصوصی روانی انسانها شامل احساسات, دانسته ها, تصمیمات و اعتقادات می شود. در کشوری مثل ایران, حریم خصوصی اعتقادات شما بسیار ناچیز است. درواقع شما قبل از هر چیز و هر کاری باید مذهب خودتان را به دیگران اعلام کنید و بگویید که در مورد خدا و پیغمبر چه فکر می کنید تا دیگران بدانند تکلیفشان با شما چیست.
در ایران برای احساسات انسانها نیز حریم خصوصی وجود ندارد و شما مجبور می شوید که آن را با دیگران به اشتراک بگذارید. تصمیم گیری هم یکی از چیزهایی است که جمعی است و حتی اگر شما تصمیم بگیرید که یک زمین بخرید و آن را با باجناق خاله مادربزرگتان در میان نگذارید, فردا به شما اعتراض خواهد کرد که مرد حسابی چرا قبلش به من نگفتی؟ یعنی ما رو آدم حساب نکردی؟!
در ضمن اگر شما چیزی را می دانید حتما باید به اولین نفری که می بینید گزارش دهید زیرا اگر فردا آن شخص شما را ببیند, به شما اعتراض می کند که چرا اون روز که منو دیدی نگفتی عمه دایی مسعود با پسرعموی عمه کتی ازدواج کرده! یا اینکه شما اگر به جایی می روید از شما انتظار دارند که کلیه خاطرات خودتان را برایشان بازگو کنید تا خدای نکرده هیچ نقطه ابهامی باقی نمانده باشد.
ممکن است فردی که از ایران به امریکا مهاجرت می کند اطلاعی از عدم همخوانی حریم خصوصی ایرانی ها و امریکایی ها نداشته باشد و بخواهد به روش خود در ایران ادامه دهد. بنابراین ممکن است با واکنشهای بسیار تند و یا بی احترامی مواجه شود و احساس سرخوردگی کند. مثلا ممکن است از کسی بپرسد که راستی شما چقدر حقوق می گیرید و طرف بگوید به تو چه! یا اینکه دست روی شانه کسی بگذارد و طرف خودش را بکشد کنار و یا بچه ای را ببوسد و آن بچه بگویم دیگه من رو نبوس و به من هم دست نزن.
البته مثالهای بسیار زیادی وجود دارد که من به همین مقدار بسنده کردم. امیدوارم که این نوشته به دردتان بخورد.
مطالب مرتبط
همسفر شراب (قسمت سی و هشتم-بخش دوم)
۱۵ مهر ۱۴۰۱
با استاد راهنمایم ساعت هشت صبح جلسه دارم. از وقتی که برای فرصت مطالعاتی طولانی رفته به گوگل، چارهای جز این نیست که یا اول صبح یا دم غروب جلسه داشته باشیم.
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیوهشتم-بخش اول)
۳۰ شهریور ۱۴۰۱
دو خانم جوان که مثل لبنانیها چادر سیاه سر کردهاند و چند خانم محجبهٔ دیگر. باید برگردیم به سرسرا برای گرفتن دفترچهٔ برنامهٔ همایش.
مطالعهسوالات معلم
۲۹ شهریور ۱۴۰۱
معلم دبستان این سوالات رو قبل از شروع شدن سال تحصیلی از والدین پرسیده است
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیوهفتم-بخش اول)
۱۵ شهریور ۱۴۰۱
صبح زود راهی دیترویت میشویم. صبح آنقدر زود است که جاده خلوت باشد و من، تنها بیدار جاده که پشت فرمان نشستهام و بقیه خوابند.
مطالعههمسفر شراب (قسمت سیو ششم-بخش پنجم)
۳۰ مرداد ۱۴۰۱
میخواهد خانهاش را بفروشد. میپرسم هنوز زیر قرض بانک است؟ میگوید بله. کنجکاو میشوم در مورد نرخ سود بانکها. میگوید خیلی ساده است. قرار بوده ۲۰ سال و هر ماهی ۲۵۰۰ دلار بدهیم برای خانهای که ۲۵۰ هزار دلار میارزد.
مطالعه