فعالیت فرهنگی_مذهبی در دانشگاه‌های آمریکا (فصل دوم: انجمن‌های دانشجویی در یکی از دانشگاه‌های آمریکا_قسمت چهارم: “دعای کمیل”)
۱۷ دی ۱۳۹۶
بازگشت به ایران(قسمت ششم _ زشت و زیبا)
۱۷ دی ۱۳۹۶
فعالیت فرهنگی_مذهبی در دانشگاه‌های آمریکا (فصل دوم: انجمن‌های دانشجویی در یکی از دانشگاه‌های آمریکا_قسمت چهارم: “دعای کمیل”)
۱۷ دی ۱۳۹۶
بازگشت به ایران(قسمت ششم _ زشت و زیبا)
۱۷ دی ۱۳۹۶
گفته شد که واشنگتن به خاطر مجموعه ی موزه ها و یادبودها بهترین نقطه برای مرور تاریخ آمریکاست. آمریکای فعلی برخاسته از جنگ های جهانی است. در این جنگ ها آمریکا به نفع متفقین وارد میدان شد و نقش تامین صنعتی کشورهای متفق را به عهده داشت و برای همین صنایع این کشور در طول جنگ رونق گرفتند (1). جغرافیای سیاسی آمریکا آن را از آسیب جنگ در امان داشت ولی در عین حال به همراه پیروزمندان جنگ در تقسیم غنایم و حاکمیت بر جهان شریک شد. مخصوصا که آمریکا در شکل دهی نظم نوین جهانی بعد از جنگ جهانی دوم نقش اساسی ایفا کرد. سازمان ملل، سازمان تجارت جهانی، بانک جهانی، صندوق بین المللی پول از جمله ی این نهادها هستند که به ابتکار آمریکای جوان در عرصه ی بین المللی ایجاد شدند. بعد از جنگ هم آمریکا به کشورهای جنگ زده وام برای بازسازی کشورهایشان اعطا کرد. این وام ها قدرت مالی آمریکا را تضمین کردند. پارکی به یادبود برای جنگ جهانی دوم در بلوار اصلی شهر واشنگتن ساخته اند. این پارک بین مقبره ی لینکولن و برج یادبود واشنگتن واقع است و به صورت یک بیضی است با یک استخر در وسط و 56 ستون سنگی در اطراف. در سمت غربی پارک دیوار آزادی ساخته شده است که روی آن 4048 ستاره ی طلایی وجود دارد هر کدام نماد 100 نفر آمریکایی که در جنگ جان باخته اند و این عبارت روی آن حک شده است: "Here we mark the price of freedom".

در کناره ی بلوار اصلی شهر، جایی بین مقبره ی لینکولن و یادبود جنگجهانی دوم مجسمه ی سفید رنگی از مارتین لوتر کینگ نصب شده است. در متن روزی برای MLK به این مجسمه اشاره شده بود. نام لوتر کینگ با جنبش مدنی حقوق سیاه پوستان در آمریکا گره خورده است. این جنبش در سال های 1955 تا 1968 اوج گرفته است ولی در واقع از سال های پایانی قرن نوزدهم مقاومت سیاه پوستان برای کسب حقوقشان آغاز شده بود. اگر چه جنگ داخلی آمریکا در سال 1865 با پیروزی ایالت های شمالی به الغای برده داری انجامید اما سال ها طول کشید تا سیاهان آزاد شده به سایر حقوق خود در جامعه ی آمریکا دست پیدا کنند. موارد این تبعیض را می توان در چند مورد زیر دسته بندی کرد.

بلافاصله پس از آزادسازی بردگان گروه هایی در مقابل بردگان آزاد شده در میان سفیدپوستان شکل گرفت. سیاه پوستان آزاد شده از نظر سواد و درآمد وضع خوبی نداشتند و بعضی سفیدپوستان آن ها را تهدیدی برای امنیت و اقتصاد جامعه می دانستند. آزار و اذیت ها مخصوصا در ایالت های جنوبی بیشتر بود. در بازه ی سال های 1882 تا 1968 حدود 3500 اعدام سیاه پوستان در آمریکا ثبت شده است.

مسأله ی حق رای سیاه پوستان چالش دوم بود. بعد از جنگ داخلی آمریکا، سیاه پوستان آزاد شده از نظر قانونی شهروند آمریکا می شدند و مردان سیاه پوست حق رای داشته اند اما این حق رای در ایالت های مختلف محدود شده است (3). مسأله ی سوم جداسازی نژادی در سطح اجتماع بوده است. این جداسازی در خدمات اجتماعی مانند مدرسه، دانشگاه و حتی اتوبوس ها اعمال می شده است. جالب است که برای این که این جداسازی با "برابری انسان ها" در قانون در تضاد نباشد، آن را تحت عنوان "برابر اما جدا" نظریه پردازی کرده بوده اند بدین معنی که خدمات برابری به همه ارایه می شود اما در مکان های جدا. مسأله ی چهارم هم استثمار کاری سیاه پوستان بوده است. سیاه پوستان دستمزدهای کمتری دریافت می کرده اند و به کارهای شاق گماشته می شده اند.

در چنین شرایطی سیاه پوستان برای دفاع از حقوق شان به فعالیت پرداختند. اولا موجی از مهاجرت سیاه پوستان از جنوب به شمال و حتی از آمریکا به کانادا شکل گرفت. شهر دیترویت یکی از کریدورهای اصلی مهاجرت سیاهان از آمریکا به کانادا بوده است که الان درست در نقطه ی صفر مرزی آن مجسمه ی یک خانواده ی سیاه پوست در حال مهاجرت به کانادا را نصب کرده اند. ثانیا در میان سیاه پوستان دو نگاه برای برخورد با شرایط تبعیضی شکل گرفت. عده ای قایل به همزیستی با سفیدپوستان بوده اند و دسته ی دیگری از سیاهان به دنبال جدایی از سفید پوستان بوده اند تا جایی که نژاد سیاه را نژاد برتر دانستند. این دو تفکر هنوز هم در میان سیاه پوستان آمریکا وجود دارد. چهره ی نمادین نگاه اول مارتین لوتر کینگ از جنبش حقوق مدنی بوده است و در طرف دیگر افرادی مانند مالکوم ایکس از "ملت اسلام" قرار داشته اند (4).

نقطه ی اوج جنبش مقاومت سیاه پوستان راه پیمایی سال 1963 در شهر واشنگتن بوده است. این راهپیمایی به دعوت تعدادی از گروه های مدافع حقوق کارگران و سیاه پوستان شکل می گیرد و بین 200 تا 300 هزار نفر در آن شرکت می کنند که 80 درصدشان را سیاه پوستان تشکیل می داده اند. چهره ی اصلی و سخنران آن مارتین لوتر کینگ بوده است که سخنرانی مشهورش را با عنوان "I have a dream" روبه روی مقبره ی لینکولن ایراد می کند(5). بعد از این راهپیمایی موفقیت آمیز مارتین لوتر با چانه زنی با کنگره و دولت موفق به تصویب قوانین حقوق شهروندی در سال 1964 و قانون حق رای در سال 1965 می شود که در آن ها برابری نژادی و حق رای سیاهان تضمین می شود. طبق این قوانین تبعیض بر اساس نژاد، جنسیت، مذهب و عقیده در استخدام و اجاره ی خانه و سایر خدمات ممنوع می شود. همین طور بعد از آن حزب دموکرات که حزب مخالف حقوق سیاه پوستان بوده است به تدریج برای حفظ رای سیاه پوستان در انتخابات تغییر گرایش می دهد تا جایی که امروز این حزب که حزب صاحب دولت است به عنوان مدافع حقوق اقلیت ها شناخته می شود.

از داستان های جالب جنبش مقاومت سیاه پوستان در آمریکا داستان زنی به نام روزا پارکز است. در سال 1955 قانون جداسازی در اتوبوس ها اعمال می شده است به این شکل که عقب اتوبوس برای سیاه پوستان بوده است و جلو برای سفیدپوستان. چند ردیف میانی مشترک بوده است با اولویت سفیدپوستان. در روز 1 دسامبر  هنگامی که قسمت سفیدنشین اتوبوس پر می شود، راننده به خانم پارکز دستور می دهد که از صندلی اش بلند شود و جایش را به یک خانم سفیدپوست بدهد. خانم پارکز مقاومت می کند و در نهایت پلیس خانم پارکز را به خاطر این نافرمانی مدنی زندانی می کند و دادگاه او به نمادی برای مقاومت سیاه پوستان تبدیل می شود.

این که امروز در جامعه ای که زمانی سیاه پوستان برده بوده اند و حق رای نداشته اند فردی سیاه پوست رییس جمهور شده است نشانه ی موفقیت سیاه پوستان در جنبش های مدنی شان است. با این حال هنوز راه زیادی در پیش دارند. جامعه ی سیاه پوستان از تفاوت سطح آموزش و مالی نسبت به سفیدپوستان رنج می برد. نرخ بالاتر زندانی ها و بارداری های سن نوجوانی در میان سیاه پوستان نشان دهنده ی مشکلات فرهنگی آنان است. تبعیض نژادی از شکل قانونی به شکل فرهنگی و پنهان تبدیل شده است. بعد از سیاه پوستان، لاتینوها، سرخ پوستان و آسیای جنوب شرقی ها سایر نژادهایی هستند که با تبعیض نژادی در آمریکا مواجه بوده اند.

(فکر کنم یک متن دیگه در مورد واشنگتن بنویسم. از اول انگیزه ام برای نوشتن در مورد واشنگتن این متن آتی بود! اون متن رو به عنوان عیدی به خوانندگان تقدیم خواهم کرد. شما هم اگر خواستین می تونین به عنوان عیدی به حنیف نظراتتون رو در مورد وبلاگ بنویسین. بگین که از کدوم یکی از متن ها بیشتر خوشتون اومده و کدومش ضعیف بوده. چه موضوعاتی رو پیشنهاد می کنین و چه نقطه ی قوت و ضعفی توی وبلاگ هست.)

پینوشت:

در سفر هفته ی گذشته برای رفتن به فرودگاه تاکسی گرفتم. راننده ی تاکسی سیاه پوست بود.
راننده: کجا می رید؟
حنیف: فرودگاه، ممنون.
راننده: برای بازدید به اینجا اومدید؟
- نه برای کار. ولی قبلا شهر را دیده ام. شهر خوبی است.
- آره بد نیست.
- شما چند سال است اینجا هستید؟
- 18 سال.
- چطور شد اومدین اینجا؟
- ازدواج. من اهل اتیوپیا هستم. زنم آمریکایی است و بعد از ازدواج آمدم اینجا.
- همسرتان هم اصالتا اتیوپیایی است؟
- بله.
- بچه هم دارید؟
- دو تا.
- اتیوپی! جالب است. اتیوپیایی ها در آمریکا زیادند؟
- بله، خیلی زیادند! در واشنگتن 800 هزار نفر اتیوپیایی هستند. در طول 10 سال گذشته جمعیت کشور از 40 میلیون به 80 میلیون رسیده است و برای همین عده ی بیشتر و بیشتری از جوان ها به آمریکا می یان.
- شما اتیوپی هم بودین رانندگی تاکسی می کردین؟
- نه کارگر یک شرکت صنعتی بودم.
- خوب حالا دوست دارین برگردین اتیوپی؟
- آه رفیق، وقتی بیای آمریکا دیگه راه برگشت نداری، چه دوستش داشته باشی یا نه. عوض می شی!
- منظورتون چیه؟
- آمریکایی می شی. من 10 15 سال پیش اینجوری نبودم. اولش خیلی برایم سخت بود ولی بعدش عوض شدم.
- یعنی چه جوری شدین؟
- به این محیط و فرهنگ عادت می کنی. ترجیح می دی زندگیت خصوصی باشه و کمتر می تونی با بقیه زندگی کنی.
- آره  فردگرایی یه تمایز بزرگ بین فرهنگ آمریکا با کشورهای شرقیه. تا حدیش هم طبیعیه چون کمتر با افراد احساس اشتراک می کنی.
- البته اتیوپی برای من هنوز هم خانه است و وقتی می رم اونجا خیلی خوشحال می شم. اما مردم نمیتونن منو درک کنن.
- از چه نظر؟
- تجربیاتی که در آمریکا داشتم. من بخشی از زندگی ام رو در آمریکا گذروندم که نمی تونم با اونها به اشتراک بذارم. بچه های من هم اونجا احساس جدایی می کنند. چند روز که می مونن خسته می شن.
- طبیعیه. دو کشور و فرهنگ متفاوت اند.
- آره ، زندگی اینجا مشکلات خاص خودش رو داره. مثلا همین تربیت فرزند. پدر و مادرهای مهاجر اکثرا فرصت کافی برای رسیدن به فرزند ندارن و آفت های فرهنگی در میان فرزندان شون زیاده.
- سوالی می خام بپرسم که ممکنه کمی غیرمحترمانه باشه.
- بله؟
- شما که سیاه پوست هستین، آیا تا حالا شده در آمریکا احساس تبعیض کنین؟
- بله مسلمه. بیشتر اوقات این حس رو دارم.
- مثلا چه مواردی بوده؟
- مواردش زیاده. قانونی نیست اما به شکل غیرقانونی اعمال می شه. تفاوت برخوردها رو می تونی تو رفتار آدم ها و نگاه هاشون به خودت ببینی. بدون این که کسی حرفی ازش بزنه توی استخدام ها، سرویس دادن به مشتری و سایر امور به طور سیستماتیک این تبعیض اعمال می شه.

احساس کردم کمی خلق راننده تلخ شد و تقریبا رسیده بودیم به مقصد.

حنیف: خیلی ممنون. می تونم با کارت اعتباری پرداخت کنم؟

به رسم تاکسی سواری در آمریکا 15 درصد انعام دادم. این انعام ها حدود نیمی از درآمد تاکسی ها می باشد چون تقریبا همین مقدار از سهم کرایه ی اصلی تاکسی سهم رانند هاست و بقیه برای شرکت است.

راننده: خیلی ممنون، ضمنا از صحبت هایی که کردیم استفاده کردم.
حنیف: من هم همین طور. روز خوبی داشته باشید.

مطالب مرتبط

گفته شد که واشنگتن به خاطر مجموعه ی موزه ها و یادبودها بهترین نقطه برای مرور تاریخ آمریکاست. آمریکای فعلی برخاسته از جنگ های جهانی است. در این جنگ ها آمریکا به نفع متفقین وارد میدان شد و نقش تامین صنعتی کشورهای متفق را به عهده داشت و برای همین صنایع این کشور در طول جنگ رونق گرفتند (1). جغرافیای سیاسی آمریکا آن را از آسیب جنگ در امان داشت ولی در عین حال به همراه پیروزمندان جنگ در تقسیم غنایم و حاکمیت بر جهان شریک شد. مخصوصا که آمریکا در شکل دهی نظم نوین جهانی بعد از جنگ جهانی دوم نقش اساسی ایفا کرد. سازمان ملل، سازمان تجارت جهانی، بانک جهانی، صندوق بین المللی پول از جمله ی این نهادها هستند که به ابتکار آمریکای جوان در عرصه ی بین المللی ایجاد شدند. بعد از جنگ هم آمریکا به کشورهای جنگ زده وام برای بازسازی کشورهایشان اعطا کرد. این وام ها قدرت مالی آمریکا را تضمین کردند. پارکی به یادبود برای جنگ جهانی دوم در بلوار اصلی شهر واشنگتن ساخته اند. این پارک بین مقبره ی لینکولن و برج یادبود واشنگتن واقع است و به صورت یک بیضی است با یک استخر در وسط و 56 ستون سنگی در اطراف. در سمت غربی پارک دیوار آزادی ساخته شده است که روی آن 4048 ستاره ی طلایی وجود دارد هر کدام نماد 100 نفر آمریکایی که در جنگ جان باخته اند و این عبارت روی آن حک شده است: "Here we mark the price of freedom".

در کناره ی بلوار اصلی شهر، جایی بین مقبره ی لینکولن و یادبود جنگجهانی دوم مجسمه ی سفید رنگی از مارتین لوتر کینگ نصب شده است. در متن روزی برای MLK به این مجسمه اشاره شده بود. نام لوتر کینگ با جنبش مدنی حقوق سیاه پوستان در آمریکا گره خورده است. این جنبش در سال های 1955 تا 1968 اوج گرفته است ولی در واقع از سال های پایانی قرن نوزدهم مقاومت سیاه پوستان برای کسب حقوقشان آغاز شده بود. اگر چه جنگ داخلی آمریکا در سال 1865 با پیروزی ایالت های شمالی به الغای برده داری انجامید اما سال ها طول کشید تا سیاهان آزاد شده به سایر حقوق خود در جامعه ی آمریکا دست پیدا کنند. موارد این تبعیض را می توان در چند مورد زیر دسته بندی کرد.

بلافاصله پس از آزادسازی بردگان گروه هایی در مقابل بردگان آزاد شده در میان سفیدپوستان شکل گرفت. سیاه پوستان آزاد شده از نظر سواد و درآمد وضع خوبی نداشتند و بعضی سفیدپوستان آن ها را تهدیدی برای امنیت و اقتصاد جامعه می دانستند. آزار و اذیت ها مخصوصا در ایالت های جنوبی بیشتر بود. در بازه ی سال های 1882 تا 1968 حدود 3500 اعدام سیاه پوستان در آمریکا ثبت شده است.

مسأله ی حق رای سیاه پوستان چالش دوم بود. بعد از جنگ داخلی آمریکا، سیاه پوستان آزاد شده از نظر قانونی شهروند آمریکا می شدند و مردان سیاه پوست حق رای داشته اند اما این حق رای در ایالت های مختلف محدود شده است (3). مسأله ی سوم جداسازی نژادی در سطح اجتماع بوده است. این جداسازی در خدمات اجتماعی مانند مدرسه، دانشگاه و حتی اتوبوس ها اعمال می شده است. جالب است که برای این که این جداسازی با "برابری انسان ها" در قانون در تضاد نباشد، آن را تحت عنوان "برابر اما جدا" نظریه پردازی کرده بوده اند بدین معنی که خدمات برابری به همه ارایه می شود اما در مکان های جدا. مسأله ی چهارم هم استثمار کاری سیاه پوستان بوده است. سیاه پوستان دستمزدهای کمتری دریافت می کرده اند و به کارهای شاق گماشته می شده اند.

در چنین شرایطی سیاه پوستان برای دفاع از حقوق شان به فعالیت پرداختند. اولا موجی از مهاجرت سیاه پوستان از جنوب به شمال و حتی از آمریکا به کانادا شکل گرفت. شهر دیترویت یکی از کریدورهای اصلی مهاجرت سیاهان از آمریکا به کانادا بوده است که الان درست در نقطه ی صفر مرزی آن مجسمه ی یک خانواده ی سیاه پوست در حال مهاجرت به کانادا را نصب کرده اند. ثانیا در میان سیاه پوستان دو نگاه برای برخورد با شرایط تبعیضی شکل گرفت. عده ای قایل به همزیستی با سفیدپوستان بوده اند و دسته ی دیگری از سیاهان به دنبال جدایی از سفید پوستان بوده اند تا جایی که نژاد سیاه را نژاد برتر دانستند. این دو تفکر هنوز هم در میان سیاه پوستان آمریکا وجود دارد. چهره ی نمادین نگاه اول مارتین لوتر کینگ از جنبش حقوق مدنی بوده است و در طرف دیگر افرادی مانند مالکوم ایکس از "ملت اسلام" قرار داشته اند (4).

نقطه ی اوج جنبش مقاومت سیاه پوستان راه پیمایی سال 1963 در شهر واشنگتن بوده است. این راهپیمایی به دعوت تعدادی از گروه های مدافع حقوق کارگران و سیاه پوستان شکل می گیرد و بین 200 تا 300 هزار نفر در آن شرکت می کنند که 80 درصدشان را سیاه پوستان تشکیل می داده اند. چهره ی اصلی و سخنران آن مارتین لوتر کینگ بوده است که سخنرانی مشهورش را با عنوان "I have a dream" روبه روی مقبره ی لینکولن ایراد می کند(5). بعد از این راهپیمایی موفقیت آمیز مارتین لوتر با چانه زنی با کنگره و دولت موفق به تصویب قوانین حقوق شهروندی در سال 1964 و قانون حق رای در سال 1965 می شود که در آن ها برابری نژادی و حق رای سیاهان تضمین می شود. طبق این قوانین تبعیض بر اساس نژاد، جنسیت، مذهب و عقیده در استخدام و اجاره ی خانه و سایر خدمات ممنوع می شود. همین طور بعد از آن حزب دموکرات که حزب مخالف حقوق سیاه پوستان بوده است به تدریج برای حفظ رای سیاه پوستان در انتخابات تغییر گرایش می دهد تا جایی که امروز این حزب که حزب صاحب دولت است به عنوان مدافع حقوق اقلیت ها شناخته می شود.

از داستان های جالب جنبش مقاومت سیاه پوستان در آمریکا داستان زنی به نام روزا پارکز است. در سال 1955 قانون جداسازی در اتوبوس ها اعمال می شده است به این شکل که عقب اتوبوس برای سیاه پوستان بوده است و جلو برای سفیدپوستان. چند ردیف میانی مشترک بوده است با اولویت سفیدپوستان. در روز 1 دسامبر  هنگامی که قسمت سفیدنشین اتوبوس پر می شود، راننده به خانم پارکز دستور می دهد که از صندلی اش بلند شود و جایش را به یک خانم سفیدپوست بدهد. خانم پارکز مقاومت می کند و در نهایت پلیس خانم پارکز را به خاطر این نافرمانی مدنی زندانی می کند و دادگاه او به نمادی برای مقاومت سیاه پوستان تبدیل می شود.

این که امروز در جامعه ای که زمانی سیاه پوستان برده بوده اند و حق رای نداشته اند فردی سیاه پوست رییس جمهور شده است نشانه ی موفقیت سیاه پوستان در جنبش های مدنی شان است. با این حال هنوز راه زیادی در پیش دارند. جامعه ی سیاه پوستان از تفاوت سطح آموزش و مالی نسبت به سفیدپوستان رنج می برد. نرخ بالاتر زندانی ها و بارداری های سن نوجوانی در میان سیاه پوستان نشان دهنده ی مشکلات فرهنگی آنان است. تبعیض نژادی از شکل قانونی به شکل فرهنگی و پنهان تبدیل شده است. بعد از سیاه پوستان، لاتینوها، سرخ پوستان و آسیای جنوب شرقی ها سایر نژادهایی هستند که با تبعیض نژادی در آمریکا مواجه بوده اند.

(فکر کنم یک متن دیگه در مورد واشنگتن بنویسم. از اول انگیزه ام برای نوشتن در مورد واشنگتن این متن آتی بود! اون متن رو به عنوان عیدی به خوانندگان تقدیم خواهم کرد. شما هم اگر خواستین می تونین به عنوان عیدی به حنیف نظراتتون رو در مورد وبلاگ بنویسین. بگین که از کدوم یکی از متن ها بیشتر خوشتون اومده و کدومش ضعیف بوده. چه موضوعاتی رو پیشنهاد می کنین و چه نقطه ی قوت و ضعفی توی وبلاگ هست.)

پینوشت:

در سفر هفته ی گذشته برای رفتن به فرودگاه تاکسی گرفتم. راننده ی تاکسی سیاه پوست بود.
راننده: کجا می رید؟
حنیف: فرودگاه، ممنون.
راننده: برای بازدید به اینجا اومدید؟
- نه برای کار. ولی قبلا شهر را دیده ام. شهر خوبی است.
- آره بد نیست.
- شما چند سال است اینجا هستید؟
- 18 سال.
- چطور شد اومدین اینجا؟
- ازدواج. من اهل اتیوپیا هستم. زنم آمریکایی است و بعد از ازدواج آمدم اینجا.
- همسرتان هم اصالتا اتیوپیایی است؟
- بله.
- بچه هم دارید؟
- دو تا.
- اتیوپی! جالب است. اتیوپیایی ها در آمریکا زیادند؟
- بله، خیلی زیادند! در واشنگتن 800 هزار نفر اتیوپیایی هستند. در طول 10 سال گذشته جمعیت کشور از 40 میلیون به 80 میلیون رسیده است و برای همین عده ی بیشتر و بیشتری از جوان ها به آمریکا می یان.
- شما اتیوپی هم بودین رانندگی تاکسی می کردین؟
- نه کارگر یک شرکت صنعتی بودم.
- خوب حالا دوست دارین برگردین اتیوپی؟
- آه رفیق، وقتی بیای آمریکا دیگه راه برگشت نداری، چه دوستش داشته باشی یا نه. عوض می شی!
- منظورتون چیه؟
- آمریکایی می شی. من 10 15 سال پیش اینجوری نبودم. اولش خیلی برایم سخت بود ولی بعدش عوض شدم.
- یعنی چه جوری شدین؟
- به این محیط و فرهنگ عادت می کنی. ترجیح می دی زندگیت خصوصی باشه و کمتر می تونی با بقیه زندگی کنی.
- آره  فردگرایی یه تمایز بزرگ بین فرهنگ آمریکا با کشورهای شرقیه. تا حدیش هم طبیعیه چون کمتر با افراد احساس اشتراک می کنی.
- البته اتیوپی برای من هنوز هم خانه است و وقتی می رم اونجا خیلی خوشحال می شم. اما مردم نمیتونن منو درک کنن.
- از چه نظر؟
- تجربیاتی که در آمریکا داشتم. من بخشی از زندگی ام رو در آمریکا گذروندم که نمی تونم با اونها به اشتراک بذارم. بچه های من هم اونجا احساس جدایی می کنند. چند روز که می مونن خسته می شن.
- طبیعیه. دو کشور و فرهنگ متفاوت اند.
- آره ، زندگی اینجا مشکلات خاص خودش رو داره. مثلا همین تربیت فرزند. پدر و مادرهای مهاجر اکثرا فرصت کافی برای رسیدن به فرزند ندارن و آفت های فرهنگی در میان فرزندان شون زیاده.
- سوالی می خام بپرسم که ممکنه کمی غیرمحترمانه باشه.
- بله؟
- شما که سیاه پوست هستین، آیا تا حالا شده در آمریکا احساس تبعیض کنین؟
- بله مسلمه. بیشتر اوقات این حس رو دارم.
- مثلا چه مواردی بوده؟
- مواردش زیاده. قانونی نیست اما به شکل غیرقانونی اعمال می شه. تفاوت برخوردها رو می تونی تو رفتار آدم ها و نگاه هاشون به خودت ببینی. بدون این که کسی حرفی ازش بزنه توی استخدام ها، سرویس دادن به مشتری و سایر امور به طور سیستماتیک این تبعیض اعمال می شه.

احساس کردم کمی خلق راننده تلخ شد و تقریبا رسیده بودیم به مقصد.

حنیف: خیلی ممنون. می تونم با کارت اعتباری پرداخت کنم؟

به رسم تاکسی سواری در آمریکا 15 درصد انعام دادم. این انعام ها حدود نیمی از درآمد تاکسی ها می باشد چون تقریبا همین مقدار از سهم کرایه ی اصلی تاکسی سهم رانند هاست و بقیه برای شرکت است.

راننده: خیلی ممنون، ضمنا از صحبت هایی که کردیم استفاده کردم.
حنیف: من هم همین طور. روز خوبی داشته باشید.

مطالب مرتبط



آخرین مطالب