همسفر شراب (قسمت ششم _ من این دلق مرقع را بخواهم سوختن روزی…)
۲۸ دی ۱۳۹۶
رستوران چینی
۲۸ دی ۱۳۹۶
همسفر شراب (قسمت ششم _ من این دلق مرقع را بخواهم سوختن روزی…)
۲۸ دی ۱۳۹۶
رستوران چینی
۲۸ دی ۱۳۹۶

فعالیت فرهنگی_مذهبی در دانشگاه‌های آمریکا(فصل دوم: انجمن‌های دانشجویی در یکی از دانشگاه‌های آمریکا_قسمت چهارم: "Water on Ashura")

مشاهده صفحه روایت ایرانیان از آمریکا
یکی از برنامه‌های خلاقانه‌ی مذهبی و فرهنگی که هر ساله در برخی از دانشگاه‌های آمریکا و کانادا انجام می‌شود، Water on Ashura است. این ایده به همت تعدادی از دانشجویان شیعه تقریبا برای اولین بار در سال 2006، در دانشگاه آریزونا اجرا شد. بعد از آن، دانشجویان شیعه در دانشگاه‌های مختلف از این ایده‌ی خلاقانه استقبال کرده و در دانشگاه‌های خود اجرا کردند.

در این برنامه، دانشجویان در روز عاشورا در محوطه‌ی عمومی دانشگاه، بطری‌های آب معدنی که برچسبی هم بر روی آن هست، به صورت رایگان به عابرین از قبیل دانشجویان، اساتید و کارمندان می‌دهند. بر روی این برچسب‌ها توضیحاتی برای معرفی اجمالی امام حسین علیه‌السلام داده شده است.

انجمن اهل البیت دانشگاه ما هم سال 2015 برای اولین بار این برنامه را در دانشگاه برگزار کرد. عکس‌هایی از این مراسم را در ادامه مشاهده می‌کنید. خب، این اولین تجربه‌ی فرهنگی همه‌ی ماها با افراد غیر مسلمان بود. لذا پس از اینکه دانشگاه بودجه‌ی درخواستی ما را (حدود 343 دلار) تصویب کرد، همه‌ی دوستان مشغول آماده‌سازی مقدمات کار شدند. پوستر‌هایی طراحی شد‌، چادر برای نصب در یک محل پر رفت‌و‌آمد هماهنگ شد، برچسب‌ها سفارش داده شد و ...

در این میان هم دوستانی برای مابقی هزینه‌هایی که دانشگاه پرداخت نمی‌کرد (مثل بطری‌های آب معدنی)، بانی شدند و حدود 700، 800 دلاری خیرات جمع‌آوری شد. جالب اینجا بود که برخی از دوستان حاضر بودند خیرات بدهند، اما حاضر نمی‌شدند حضور فیزیکی داشته باشند! به هر حال برخی دل‌شان با ما بود اما جسم‌شان خیر!!

تجربیات گرانبهایی در این برنامه بدست آوردیم:

هیچ‌یک از خارجی‌های غیر مسلمان، امام حسین علیه‌السلام را نمی‌شناختند. حتی برخی مسلمان‌های اهل سنت هم اصلا در این ارتباط چیزی نمی‌دانستند. شیوه‌ی ما برای معرفی امام حسین (ع) اینگونه بود که از عابرین می‌پرسیدیم: شما حسین را می شناسید؟ بعد که می‌گفتند نخیر، کار ما شروع می‌شد و شروع می‌کردیم تاریخ را مرور کردن! طرف هم کمی به ما زل می‌زد، سری تکان می‌داد و می‌رفت!

حتی به خاطرم هست، وقتی از یک خانم پرسیدیم، شما می دانید حسین کیست؟
در جواب گفت: Yes
ما همه تعجب کردیم، گفتیم خوب بگو ببینیم او کیست. جوابی داد که همه‌ی ما خشکمان زد! کمی با حالت عصبانیت گفت: حسین، همان صدام حسین هست!
همه ما دستپاچه شدیم و سریع گفتیم: نه! نه! این حسین که منظور ماست 1400 سال پیش زندگی می‌کرده و صدام دیکتاتور بود و ...

خلاصه، ساکنین این شهر نه تنها امام حسین (ع) را نمی‌شناختند، بلکه حتی تصور خوبی هم نسبت به اسم حسین نداشتند! ما مثل انسان‌های خیلی خوشحال! سعی داشتیم با سبک فرهنگی خودمان امام حسین علیه‌السلام را معرفی کنیم. مثلا بالای چادر، همان‌طور که در تصاویر مشهود است، کتیبه‌هایی نصب کردیم و حتی اگر اشتباه نکنم مداحی هم از بلند‌گو پخش کردیم!

خب، این اولین اشتباه ما بود! ما با عینک خود به قضیه نگاه می‌کردیم، در صورتی که نیاز بود عینک مخاطبین را می‌زدیم. به عنوان مثال، اسم برنامه‌ی ما Water on Ashura بود. بعدا فهمیدیم که اسم خوبی انتخاب نکردیم! مشهور است گه اگر کلمه‌ی Ashura را در بخش عکس‌های گوگل جستجو کنید، خواهید دید که چه عکس‌های ناراحت کننده وجود دارد!

یکی دیگر از اشتباهات ما این بود که بطری آب به تنهایی کارایی نداشت! برای ما آب نمادی برای روز عاشورا‌ست. اما خب در فرهنگ آن‌ها به این معنا نیست! ما سعی داشتیم فرهنگ خود را غالب کنیم، حتی وقتی خواستیم به یک دانشجو بطری آب معدنی بدهیم، با ناراحتی جواب داد نمی‌گیرم! و گفت: شما بطری پلاستیکی پخش می‌کنید و این برای محیط زیست مضر است.

مورد دیگر، ما برای توضیح برنامه مطالب زیادی را آماده کرده بودیم. این در صورتی است که بین حدود 15 تا 30 ثانیه فرصت داشتیم با مخاطب خود ارتباط برقرار کنیم. حتی به خاطرم هست خانمی به سمت ما آمد و بطری آب را گرفت و گفت در یک کلمه برنامه‌تان را توضیح دهید! لذا راه خوبی را انتخاب نکرده بودیم!

به صورت خلاصه، تجربه مهمی که از برنامه Water on Ashura 2015 بدست آوردیم، این بود که تقریباً در ۶ ماه اول ورود به یک کشور جدید، هیچ‌گونه فعالیتی نبایستی انجام داد. در ۶ ماه اول بایستی سعی کرد با محیط، شهر، مردم، فرهنگ ساکنین آن شهر، مسلمانان و شیعیان آن شهر و ملیت‌های مختلفی که وجود دارند، آشنا شد. اگر این کار را انجام ندهیم، چه بسا کلاً فرصت فعالیت فرهنگی در آن شهر را از دست بدهیم. به عنوان مثال: فرض کنید که یک پزشک با یک تشخیص عجولانه (بدون دیدن نتایج تست خون و ...)، بیماری مریضش را اشتباه تشخیص دهد و تجویزی کند که نه تنها حال وی را بهتر نکند، بلکه باعث تشدید بیماری هم بشود. لذا خیلی مهم است که شناخت مناسبی نسبت به شرایط محل سکونت خود و فرهنگ حاکم بدست آورد.

ما با دید جدیدی که بدست آوردیم، برای سال 2016، تحولات عمده ای برای اجرای برنامه روز عاشورا انجام دادیم!
مثل پارسال کتیبه به چادر وصل نکردیم!
مداحی پخش نکردیم!
از کلمات و نمادهای مذهبی مثل امام، اسلام، عکس حرم امام و ... تا حد امکان استفاده نکردیم. نام برنامه را Hussain Day گذاشتیم.

هدف از برنامه را social justice and peace (عدالت اجتماعی و صلح) بیان می‌کردیم. به این طریق، ارتباط بهتری با مخاطبین برقرار میشد. در واقع "حسین" را به عنوان فردی که همه‌ی وجودش را برای عدالت اجتماعی فدا کرد، معرفی می‌کردیم. وقتی مخاطب، سوالات بیشتری می‌پرسید، برای او توضیح می‌دادیم.

در فرهنگ آمریکایی، همبرگر و دونات (همان پیراشکی خودمان) خیلی مقبول است. اما خوب ما که امکان تهیه همبرگر نداشتیم، لذا دونات را در انواع مختلف از یک فروشگاه محلی معروف تهیه کردیم. لذا بجای اینکه صرفاً آب پخش کنیم، دونات می‌دادیم و اگر کسی می‌خواست آب معدنی هم بود. اینگونه استقبال بیشتری می‌شد. حتی در برخی از دانشگا‌ه‌های دیگر، دانشجویان شیعه هات‌چاکلت و دونات می‌دادند. البته برخی گل رز پخش می‌کردند که بنده شخصاً با این روش مخالف هستم.

یک کارت کوچک طراحی کرده بودیم و به مخاطبین به همراه دونات و آب می‌دادیم. روی این کارت جمله‌ای از گاندی نوشته شده بود. معمولاً وقتی دونات را می گرفتند نمی‌ایستادند که با ما صحبت کنند. لذا کارت از این بابت مفید بود.

جمله‌ی روی کارت:

“I learned from HUSSAIN how to be wronged and be a WINNER, I learned from HUSSAIN how to attain VICTORY while being oppressed.” Mahatma Gandhi

برای افرادی که بیشتر علاقمند بودند، فیلمی به زبان انگلیسی نشان می‌دادیم. این فیلم حدود ۲ تا ۳ دقیقه بود که با هدف برنامه ما هم‌خوانی داشت. البته قبل از پخش فیلم به مخاطب حق انتخاب می‌دادیم و می‌گفتیم اگر دو تا سه دقیقه فرصت داری فیلم را پخش کنیم، وگرنه خودمان توضیح دهیم.

متوجه شدیم پخش کردن مواد خوراکی رایگان در فرهنگ اینجا جذاب است! حتی این‌قدر عجیب بود که یک خانم سالمند وقتی آب را گرفت کیفش را در آورد که پول آب را پرداخت کند! ما به او گفتیم که فروشی نیست. گفت: خوب می‌خواهم (donate) خیرات کنم! وقتی به وی گفتیم قبول نمی‌کنیم او با تعجب تشکر کرد و رفت (البته از شما چه پنهان، کمی قلقلکم شد که ازش خیرات بگیرم )

همچنین برخلاف تصور اولیه، فهمیدیم که استمرار در کار فرهنگی بسیار مهم است. دختر خانمی وقتی سال دوم ما را دید در عین ناباوری گفت: من شما را یادم هست، شما پارسال هم اینجا بودید، برنامه شما هر ساله است؟ خب الآن برای او یک سوال ایجاد شده، سال بعد شاید خودش علاقه‌مند شود که جستجویی در مورد "Hussain" انجام دهد! پس یکی از ارکان کار فرهنگی استمرار و روحیه‌ی خستگی ناپذیری است!

یکی از مواردی که انسان بایستی رعایت کند، لباس و تیپ هنگام مراسم است! این در فرهنگ آمریکایی‌ها اهمیت قابل توجهی دارد. مثلا دانشجویان به صورت معمول لباس‌های جین می‌پوشند. اما هنگام ارائه‌ی پروژه‌های درسی و غیره با لباس رسمی به دانشگاه می‌آیند! مثلاً با شلوار پارچه‌ای و پیراهن آستین بلند رسمی به همراه کروات!

خدا را شکر بنده از این لحاظ مشکلی نداشتم، چون همان تیپ ایرانم را معمولاً اینجا دارم. هر چند که در ایران این تیپ بعضاً بی‌کلاس خطاب می‌شود، اما اینجا تیپ رسمی و با کلاسی به حساب می‌آید! حتی یکبار یکی از همکلاسی‌های آمریکایی به بنده گفت: تو همیشه با لباس‌ها‌ی رسمی (با کلاس) هستی! البته کروات نمی‌زنم، چون اصولاً به گروه خونی بنده نمی‌خورد!

مطالب مرتبط

فعالیت فرهنگی_مذهبی در دانشگاه‌های آمریکا(فصل دوم: انجمن‌های دانشجویی در یکی از دانشگاه‌های آمریکا_قسمت چهارم: "Water on Ashura")

مشاهده صفحه روایت ایرانیان از آمریکا
یکی از برنامه‌های خلاقانه‌ی مذهبی و فرهنگی که هر ساله در برخی از دانشگاه‌های آمریکا و کانادا انجام می‌شود، Water on Ashura است. این ایده به همت تعدادی از دانشجویان شیعه تقریبا برای اولین بار در سال 2006، در دانشگاه آریزونا اجرا شد. بعد از آن، دانشجویان شیعه در دانشگاه‌های مختلف از این ایده‌ی خلاقانه استقبال کرده و در دانشگاه‌های خود اجرا کردند.

در این برنامه، دانشجویان در روز عاشورا در محوطه‌ی عمومی دانشگاه، بطری‌های آب معدنی که برچسبی هم بر روی آن هست، به صورت رایگان به عابرین از قبیل دانشجویان، اساتید و کارمندان می‌دهند. بر روی این برچسب‌ها توضیحاتی برای معرفی اجمالی امام حسین علیه‌السلام داده شده است.

انجمن اهل البیت دانشگاه ما هم سال 2015 برای اولین بار این برنامه را در دانشگاه برگزار کرد. عکس‌هایی از این مراسم را در ادامه مشاهده می‌کنید. خب، این اولین تجربه‌ی فرهنگی همه‌ی ماها با افراد غیر مسلمان بود. لذا پس از اینکه دانشگاه بودجه‌ی درخواستی ما را (حدود 343 دلار) تصویب کرد، همه‌ی دوستان مشغول آماده‌سازی مقدمات کار شدند. پوستر‌هایی طراحی شد‌، چادر برای نصب در یک محل پر رفت‌و‌آمد هماهنگ شد، برچسب‌ها سفارش داده شد و ...

در این میان هم دوستانی برای مابقی هزینه‌هایی که دانشگاه پرداخت نمی‌کرد (مثل بطری‌های آب معدنی)، بانی شدند و حدود 700، 800 دلاری خیرات جمع‌آوری شد. جالب اینجا بود که برخی از دوستان حاضر بودند خیرات بدهند، اما حاضر نمی‌شدند حضور فیزیکی داشته باشند! به هر حال برخی دل‌شان با ما بود اما جسم‌شان خیر!!

تجربیات گرانبهایی در این برنامه بدست آوردیم:

هیچ‌یک از خارجی‌های غیر مسلمان، امام حسین علیه‌السلام را نمی‌شناختند. حتی برخی مسلمان‌های اهل سنت هم اصلا در این ارتباط چیزی نمی‌دانستند. شیوه‌ی ما برای معرفی امام حسین (ع) اینگونه بود که از عابرین می‌پرسیدیم: شما حسین را می شناسید؟ بعد که می‌گفتند نخیر، کار ما شروع می‌شد و شروع می‌کردیم تاریخ را مرور کردن! طرف هم کمی به ما زل می‌زد، سری تکان می‌داد و می‌رفت!

حتی به خاطرم هست، وقتی از یک خانم پرسیدیم، شما می دانید حسین کیست؟
در جواب گفت: Yes
ما همه تعجب کردیم، گفتیم خوب بگو ببینیم او کیست. جوابی داد که همه‌ی ما خشکمان زد! کمی با حالت عصبانیت گفت: حسین، همان صدام حسین هست!
همه ما دستپاچه شدیم و سریع گفتیم: نه! نه! این حسین که منظور ماست 1400 سال پیش زندگی می‌کرده و صدام دیکتاتور بود و ...

خلاصه، ساکنین این شهر نه تنها امام حسین (ع) را نمی‌شناختند، بلکه حتی تصور خوبی هم نسبت به اسم حسین نداشتند! ما مثل انسان‌های خیلی خوشحال! سعی داشتیم با سبک فرهنگی خودمان امام حسین علیه‌السلام را معرفی کنیم. مثلا بالای چادر، همان‌طور که در تصاویر مشهود است، کتیبه‌هایی نصب کردیم و حتی اگر اشتباه نکنم مداحی هم از بلند‌گو پخش کردیم!

خب، این اولین اشتباه ما بود! ما با عینک خود به قضیه نگاه می‌کردیم، در صورتی که نیاز بود عینک مخاطبین را می‌زدیم. به عنوان مثال، اسم برنامه‌ی ما Water on Ashura بود. بعدا فهمیدیم که اسم خوبی انتخاب نکردیم! مشهور است گه اگر کلمه‌ی Ashura را در بخش عکس‌های گوگل جستجو کنید، خواهید دید که چه عکس‌های ناراحت کننده وجود دارد!

یکی دیگر از اشتباهات ما این بود که بطری آب به تنهایی کارایی نداشت! برای ما آب نمادی برای روز عاشورا‌ست. اما خب در فرهنگ آن‌ها به این معنا نیست! ما سعی داشتیم فرهنگ خود را غالب کنیم، حتی وقتی خواستیم به یک دانشجو بطری آب معدنی بدهیم، با ناراحتی جواب داد نمی‌گیرم! و گفت: شما بطری پلاستیکی پخش می‌کنید و این برای محیط زیست مضر است.

مورد دیگر، ما برای توضیح برنامه مطالب زیادی را آماده کرده بودیم. این در صورتی است که بین حدود 15 تا 30 ثانیه فرصت داشتیم با مخاطب خود ارتباط برقرار کنیم. حتی به خاطرم هست خانمی به سمت ما آمد و بطری آب را گرفت و گفت در یک کلمه برنامه‌تان را توضیح دهید! لذا راه خوبی را انتخاب نکرده بودیم!

به صورت خلاصه، تجربه مهمی که از برنامه Water on Ashura 2015 بدست آوردیم، این بود که تقریباً در ۶ ماه اول ورود به یک کشور جدید، هیچ‌گونه فعالیتی نبایستی انجام داد. در ۶ ماه اول بایستی سعی کرد با محیط، شهر، مردم، فرهنگ ساکنین آن شهر، مسلمانان و شیعیان آن شهر و ملیت‌های مختلفی که وجود دارند، آشنا شد. اگر این کار را انجام ندهیم، چه بسا کلاً فرصت فعالیت فرهنگی در آن شهر را از دست بدهیم. به عنوان مثال: فرض کنید که یک پزشک با یک تشخیص عجولانه (بدون دیدن نتایج تست خون و ...)، بیماری مریضش را اشتباه تشخیص دهد و تجویزی کند که نه تنها حال وی را بهتر نکند، بلکه باعث تشدید بیماری هم بشود. لذا خیلی مهم است که شناخت مناسبی نسبت به شرایط محل سکونت خود و فرهنگ حاکم بدست آورد.

ما با دید جدیدی که بدست آوردیم، برای سال 2016، تحولات عمده ای برای اجرای برنامه روز عاشورا انجام دادیم!
مثل پارسال کتیبه به چادر وصل نکردیم!
مداحی پخش نکردیم!
از کلمات و نمادهای مذهبی مثل امام، اسلام، عکس حرم امام و ... تا حد امکان استفاده نکردیم. نام برنامه را Hussain Day گذاشتیم.

هدف از برنامه را social justice and peace (عدالت اجتماعی و صلح) بیان می‌کردیم. به این طریق، ارتباط بهتری با مخاطبین برقرار میشد. در واقع "حسین" را به عنوان فردی که همه‌ی وجودش را برای عدالت اجتماعی فدا کرد، معرفی می‌کردیم. وقتی مخاطب، سوالات بیشتری می‌پرسید، برای او توضیح می‌دادیم.

در فرهنگ آمریکایی، همبرگر و دونات (همان پیراشکی خودمان) خیلی مقبول است. اما خوب ما که امکان تهیه همبرگر نداشتیم، لذا دونات را در انواع مختلف از یک فروشگاه محلی معروف تهیه کردیم. لذا بجای اینکه صرفاً آب پخش کنیم، دونات می‌دادیم و اگر کسی می‌خواست آب معدنی هم بود. اینگونه استقبال بیشتری می‌شد. حتی در برخی از دانشگا‌ه‌های دیگر، دانشجویان شیعه هات‌چاکلت و دونات می‌دادند. البته برخی گل رز پخش می‌کردند که بنده شخصاً با این روش مخالف هستم.

یک کارت کوچک طراحی کرده بودیم و به مخاطبین به همراه دونات و آب می‌دادیم. روی این کارت جمله‌ای از گاندی نوشته شده بود. معمولاً وقتی دونات را می گرفتند نمی‌ایستادند که با ما صحبت کنند. لذا کارت از این بابت مفید بود.

جمله‌ی روی کارت:

“I learned from HUSSAIN how to be wronged and be a WINNER, I learned from HUSSAIN how to attain VICTORY while being oppressed.” Mahatma Gandhi

برای افرادی که بیشتر علاقمند بودند، فیلمی به زبان انگلیسی نشان می‌دادیم. این فیلم حدود ۲ تا ۳ دقیقه بود که با هدف برنامه ما هم‌خوانی داشت. البته قبل از پخش فیلم به مخاطب حق انتخاب می‌دادیم و می‌گفتیم اگر دو تا سه دقیقه فرصت داری فیلم را پخش کنیم، وگرنه خودمان توضیح دهیم.

متوجه شدیم پخش کردن مواد خوراکی رایگان در فرهنگ اینجا جذاب است! حتی این‌قدر عجیب بود که یک خانم سالمند وقتی آب را گرفت کیفش را در آورد که پول آب را پرداخت کند! ما به او گفتیم که فروشی نیست. گفت: خوب می‌خواهم (donate) خیرات کنم! وقتی به وی گفتیم قبول نمی‌کنیم او با تعجب تشکر کرد و رفت (البته از شما چه پنهان، کمی قلقلکم شد که ازش خیرات بگیرم )

همچنین برخلاف تصور اولیه، فهمیدیم که استمرار در کار فرهنگی بسیار مهم است. دختر خانمی وقتی سال دوم ما را دید در عین ناباوری گفت: من شما را یادم هست، شما پارسال هم اینجا بودید، برنامه شما هر ساله است؟ خب الآن برای او یک سوال ایجاد شده، سال بعد شاید خودش علاقه‌مند شود که جستجویی در مورد "Hussain" انجام دهد! پس یکی از ارکان کار فرهنگی استمرار و روحیه‌ی خستگی ناپذیری است!

یکی از مواردی که انسان بایستی رعایت کند، لباس و تیپ هنگام مراسم است! این در فرهنگ آمریکایی‌ها اهمیت قابل توجهی دارد. مثلا دانشجویان به صورت معمول لباس‌های جین می‌پوشند. اما هنگام ارائه‌ی پروژه‌های درسی و غیره با لباس رسمی به دانشگاه می‌آیند! مثلاً با شلوار پارچه‌ای و پیراهن آستین بلند رسمی به همراه کروات!

خدا را شکر بنده از این لحاظ مشکلی نداشتم، چون همان تیپ ایرانم را معمولاً اینجا دارم. هر چند که در ایران این تیپ بعضاً بی‌کلاس خطاب می‌شود، اما اینجا تیپ رسمی و با کلاسی به حساب می‌آید! حتی یکبار یکی از همکلاسی‌های آمریکایی به بنده گفت: تو همیشه با لباس‌ها‌ی رسمی (با کلاس) هستی! البته کروات نمی‌زنم، چون اصولاً به گروه خونی بنده نمی‌خورد!

مطالب مرتبط



آخرین مطالب