ویزای دانشجویی آمریکا(قسمت پنجم)
۲۸ دی ۱۳۹۶
همسفر شراب (قسمت ششم _ شراب باید خورد)
۲۸ دی ۱۳۹۶
ویزای دانشجویی آمریکا(قسمت پنجم)
۲۸ دی ۱۳۹۶
همسفر شراب (قسمت ششم _ شراب باید خورد)
۲۸ دی ۱۳۹۶
حتما تا کنون در موارد زیادی شنیده اید که مثلا فرهنگ ما چنین و چنان است و فرهنگ خارجی ها از ما بهتر است. من قصد دارم که با همدیگر این مطلب را بشکافیم و ببینیم که آیا چنین چیزی واقعیت دارد و اگر دارد, چرا چنین اتفاقی در مملکت ما افتاده است.

اول بهتر است که ببینیم فرهنگ چیست و رابطه آن با قانون چگونه است. فرض کنید که ما مجموعه نحوه مراودات کلامی و عملکرد انسانهایی را که در یک جامعه زندگی می کنند را فرهنگ بنامیم. فراتر از مرز فرهنگ, قانون وارد عمل می شود و مثلا اگر یک نفر کسی را بکشد, نمی گوییم که آن شخص بی فرهنگ است بلکه آن فرد از نظر قانون مجرم است. و یا دزدی از نظر قانونی یک جرم محسوب می شود. هر کجا که قانون سست تر و عملکرد آن ضعیف تر باشد, دامنه فرهنگ به شدت وسعت پیدا می کند.

فرض کنید که ما می گوییم در ایران فرهنگ رانندگی بسیار ضعیف است. به نظر من علت این است که فرهنگ ما به محدوده ای گسترش پیدا کرده است که باید جولانگاه قانون باشد. اگر یک نفر بر روی خط رانندگی کند, این وظیفه قانون است که از آن جلوگیری کند و ربطی به فرهنگ ما و یا ربطی به عبارت من درآوردی "فرهنگ رانندگی" ندارد. قوانین رانندگی تعریف شده است و مردم یک جامعه موظف به رعایت آن هستند. اگر غیر از این باشد آنها باید با جریمه های سنگین, زندان و در نهایت محرومیت از رانندگی مواجه شوند.

در آمریکا فرهنگ رانندگی بالا نیست و اصولا چیزی به نام فرهنگ رانندگی وجود ندارد. بلکه تنها اتفاقی که می افتد این است که یک نفر می داند که اگر ورود ممنوع برود و یا چراغ قرمز را رد کند به چنان مکافاتی دچار خواهد شد که دیگر یادش نمی رود. پس سعی می کند تا جایی که می تواند آن قانون را رعایت کند. در آمریکا قطع کردن خط ممتد و سبقت گرفتن با دزدی و آدمکشی هیچ فرقی ندارد و فقط شدت جریمه و مجازات آن متفاوت است.

همچنین ما می گوییم که در ایران فرهنگ آپارتمان نشینی وجود ندارد. ولی آیا در آمریکا فرهنگ آپارتمان نشینی وجود دارد؟ خیر. در آمریکا چیزی به نام فرهنگ آپارتمان نشینی اصلا وجود خارجی ندارد. اگر شما برای همسایگانتان مزاحمت ایجاد کنید, دو بار توسط مدیر ساختمان به شما تذکر می دهند و بار سوم با دستبند شما را دستگیر می کنند تا در دادگاه توضیح دهید که چرا برای همسایگانتان مزاحمت ایجاد کردید و اگر دلیل موجهی نداشته باشید, روانه زندان می شوید. آیا اگر شما از ترس قانون, رعایت حقوق همسایگانتان را بکنید به این معنی است که فرهنگ آپارتمان نشینی شما بالا است؟

مثال دیگری که وجود دارد, تمیزی خیابان ها است. در آمریکا اگر شما ته سیگار خود را از پنجره ماشین به بیرون پرت کنید 1000 دلار و معادل یک میلیون تومان جریمه خواهید شد. اگر چنین جریمه ای در ایران وجود داشته باشد و تحت کنترل و نظارت قانون در بیاید به شما قول خواهم داد که فرهنگ تمیزی خیابان های ما در یک مدت کوتاه از آمریکا هم بالاتر خواهد رفت. اگر از یک آمریکایی بپرسید که چرا زباله های خود را از پنجره به بیرون نمی اندازد نمی گوید چون فرهنگ من بالا است بلکه می گوید چون باید هزار دلار جریمه بدهم. البته جریمه های رانندگی باید همراه باشد با اصلاح ساختار نظارتی و حکومت قانون بر کل سیستم اجتماعی ایران. اگرنه آقای پلیس می گوید که اشکالی نداره, صد تومن به من بده تا من بی خیال خلافت بشم.

مثال دیگری که شاید ما زیاد شنیده باشیم, فرهنگ برخورد با مشتری در ادارات و مراکز سرویس دهی است. در ایران اگر یک ارباب رجوع به مدیر یک کارمند اداری مراجعه کند و از بدی رفتار او شکایت نماید, در بهترین حالت میشنود که آقا بی خیال. شما به بزرگواری خودت ببخش. اون آقا اعصابش خرابه و بعضی وقتها قاطی میکنه. و یا شاید حتی با برخورد بدتری هم مواجه شود و بشنود که آقا همینیه که هست. برو بیرون مزاحم نشو بابا حال داری! ولی در آمریکا اگر دو شکایت از یک کارمند به خاطر اخلاق بد او باعث اخراجش نشود, در شکایت سوم حتما این اتفاق برایش خواهد افتاد. پس قانون به صورتی است که کارمندان از ترس اخراج نشدنشان مجبور هستند تا جایی که می توانند از مشتری خود حمایت کنند و با او با احترام برخورد کنند.

پس حتی این مورد هم به فرهنگ ما ربطی ندارد و باید در چارچوب و محدوده قانون قرار بگیرد. گستره فرهنگ باید فقط محدود باشد به آداب و سنن یک ملت و همچنین نحوه لباس پوشیدن, رفتار فردی و یا گفتگو کردن آنها. اگر ما در کشورمان فرهنگ زیرمیزی داریم, این مشکل هیچوقت با ارتقاء فرهنگ بهبود نمی یابد. چون اصولا این عمل مربوط به فرهنگ نیست و باید توسط قانون و اجرای صحیح آن اصلاح شود.

وقتی یک ایرانی وارد آمریکا می شود, در عرض چند ماه فرهنگ رانندگی, فرهنگ آپارتمان نشینی و فرهنگ پاکیزگی خود را حتی بالاتر از عموم آمریکاییان می برد. چرا؟ برای اینکه این رفتارهای اجتماعی توسط قانون برایش تعریف می شود و می داند که مثلا اگر کسی را در صف خرید نان هول بدهد, از نظر قانونی مجرم است و باید روانه زندان شود. من نمیتوانم تصور کنم که اگر فقط یک روز قانون را از آمریکا بردارند و بگویند هر کس هر کاری را که می خواهد انجام دهد, چه اتفاقاتی خواهد افتاد ولی در آن زمان شما می توانید فرهنگ واقعی مردم آمریکا را ببینید. واقعه ای که در نیویورک توسط قطع برق اتفاق افتاد و حمله مردم به فروشگاهها میتواند مثال خوبی برای نشان دادن این موضوع باشد.

از طرف دیگر برخلاف قانون یک کشور که واحد است, ما در کشور خود صدها فرهنگ متفاوت داریم و قوانین محلی و خانوادگی, بر قانون عمومی ما اولویت دارند. حتی هنوز در برخی از شهرها و روستاهای کوچک ما, اهالی محلی خودشان خاطی را بنا بر قوانین سنتی خودشان محاکمه می کنند. مثلا دخترهایی که از قوانین محلی و من درآوردی آنها تخطی کنند توسط ریش سفیدان آن ناحیه محاکمه می شوند و خود آنها هم دستور اجرای حکم را صادر می کنند. اگر قانون بتواند کارآمد و قابل اجرا باشد, دیگر فرهنگ بومی مردم نمی تواند وارد محدوده عملکرد قانون شود.

از مسائلی که مطرح کردم می توان چنین نتیجه گیری کرد که ما از نظر فرهنگی عقب افتاده نیستیم. بلکه از نظر قانونی و از نظر حکومت قانون بر جامعه مشکل داریم و پیشرفت بسیار اندکی در سالیان اخیر داشته ایم.

مطالب مرتبط

حتما تا کنون در موارد زیادی شنیده اید که مثلا فرهنگ ما چنین و چنان است و فرهنگ خارجی ها از ما بهتر است. من قصد دارم که با همدیگر این مطلب را بشکافیم و ببینیم که آیا چنین چیزی واقعیت دارد و اگر دارد, چرا چنین اتفاقی در مملکت ما افتاده است.

اول بهتر است که ببینیم فرهنگ چیست و رابطه آن با قانون چگونه است. فرض کنید که ما مجموعه نحوه مراودات کلامی و عملکرد انسانهایی را که در یک جامعه زندگی می کنند را فرهنگ بنامیم. فراتر از مرز فرهنگ, قانون وارد عمل می شود و مثلا اگر یک نفر کسی را بکشد, نمی گوییم که آن شخص بی فرهنگ است بلکه آن فرد از نظر قانون مجرم است. و یا دزدی از نظر قانونی یک جرم محسوب می شود. هر کجا که قانون سست تر و عملکرد آن ضعیف تر باشد, دامنه فرهنگ به شدت وسعت پیدا می کند.

فرض کنید که ما می گوییم در ایران فرهنگ رانندگی بسیار ضعیف است. به نظر من علت این است که فرهنگ ما به محدوده ای گسترش پیدا کرده است که باید جولانگاه قانون باشد. اگر یک نفر بر روی خط رانندگی کند, این وظیفه قانون است که از آن جلوگیری کند و ربطی به فرهنگ ما و یا ربطی به عبارت من درآوردی "فرهنگ رانندگی" ندارد. قوانین رانندگی تعریف شده است و مردم یک جامعه موظف به رعایت آن هستند. اگر غیر از این باشد آنها باید با جریمه های سنگین, زندان و در نهایت محرومیت از رانندگی مواجه شوند.

در آمریکا فرهنگ رانندگی بالا نیست و اصولا چیزی به نام فرهنگ رانندگی وجود ندارد. بلکه تنها اتفاقی که می افتد این است که یک نفر می داند که اگر ورود ممنوع برود و یا چراغ قرمز را رد کند به چنان مکافاتی دچار خواهد شد که دیگر یادش نمی رود. پس سعی می کند تا جایی که می تواند آن قانون را رعایت کند. در آمریکا قطع کردن خط ممتد و سبقت گرفتن با دزدی و آدمکشی هیچ فرقی ندارد و فقط شدت جریمه و مجازات آن متفاوت است.

همچنین ما می گوییم که در ایران فرهنگ آپارتمان نشینی وجود ندارد. ولی آیا در آمریکا فرهنگ آپارتمان نشینی وجود دارد؟ خیر. در آمریکا چیزی به نام فرهنگ آپارتمان نشینی اصلا وجود خارجی ندارد. اگر شما برای همسایگانتان مزاحمت ایجاد کنید, دو بار توسط مدیر ساختمان به شما تذکر می دهند و بار سوم با دستبند شما را دستگیر می کنند تا در دادگاه توضیح دهید که چرا برای همسایگانتان مزاحمت ایجاد کردید و اگر دلیل موجهی نداشته باشید, روانه زندان می شوید. آیا اگر شما از ترس قانون, رعایت حقوق همسایگانتان را بکنید به این معنی است که فرهنگ آپارتمان نشینی شما بالا است؟

مثال دیگری که وجود دارد, تمیزی خیابان ها است. در آمریکا اگر شما ته سیگار خود را از پنجره ماشین به بیرون پرت کنید 1000 دلار و معادل یک میلیون تومان جریمه خواهید شد. اگر چنین جریمه ای در ایران وجود داشته باشد و تحت کنترل و نظارت قانون در بیاید به شما قول خواهم داد که فرهنگ تمیزی خیابان های ما در یک مدت کوتاه از آمریکا هم بالاتر خواهد رفت. اگر از یک آمریکایی بپرسید که چرا زباله های خود را از پنجره به بیرون نمی اندازد نمی گوید چون فرهنگ من بالا است بلکه می گوید چون باید هزار دلار جریمه بدهم. البته جریمه های رانندگی باید همراه باشد با اصلاح ساختار نظارتی و حکومت قانون بر کل سیستم اجتماعی ایران. اگرنه آقای پلیس می گوید که اشکالی نداره, صد تومن به من بده تا من بی خیال خلافت بشم.

مثال دیگری که شاید ما زیاد شنیده باشیم, فرهنگ برخورد با مشتری در ادارات و مراکز سرویس دهی است. در ایران اگر یک ارباب رجوع به مدیر یک کارمند اداری مراجعه کند و از بدی رفتار او شکایت نماید, در بهترین حالت میشنود که آقا بی خیال. شما به بزرگواری خودت ببخش. اون آقا اعصابش خرابه و بعضی وقتها قاطی میکنه. و یا شاید حتی با برخورد بدتری هم مواجه شود و بشنود که آقا همینیه که هست. برو بیرون مزاحم نشو بابا حال داری! ولی در آمریکا اگر دو شکایت از یک کارمند به خاطر اخلاق بد او باعث اخراجش نشود, در شکایت سوم حتما این اتفاق برایش خواهد افتاد. پس قانون به صورتی است که کارمندان از ترس اخراج نشدنشان مجبور هستند تا جایی که می توانند از مشتری خود حمایت کنند و با او با احترام برخورد کنند.

پس حتی این مورد هم به فرهنگ ما ربطی ندارد و باید در چارچوب و محدوده قانون قرار بگیرد. گستره فرهنگ باید فقط محدود باشد به آداب و سنن یک ملت و همچنین نحوه لباس پوشیدن, رفتار فردی و یا گفتگو کردن آنها. اگر ما در کشورمان فرهنگ زیرمیزی داریم, این مشکل هیچوقت با ارتقاء فرهنگ بهبود نمی یابد. چون اصولا این عمل مربوط به فرهنگ نیست و باید توسط قانون و اجرای صحیح آن اصلاح شود.

وقتی یک ایرانی وارد آمریکا می شود, در عرض چند ماه فرهنگ رانندگی, فرهنگ آپارتمان نشینی و فرهنگ پاکیزگی خود را حتی بالاتر از عموم آمریکاییان می برد. چرا؟ برای اینکه این رفتارهای اجتماعی توسط قانون برایش تعریف می شود و می داند که مثلا اگر کسی را در صف خرید نان هول بدهد, از نظر قانونی مجرم است و باید روانه زندان شود. من نمیتوانم تصور کنم که اگر فقط یک روز قانون را از آمریکا بردارند و بگویند هر کس هر کاری را که می خواهد انجام دهد, چه اتفاقاتی خواهد افتاد ولی در آن زمان شما می توانید فرهنگ واقعی مردم آمریکا را ببینید. واقعه ای که در نیویورک توسط قطع برق اتفاق افتاد و حمله مردم به فروشگاهها میتواند مثال خوبی برای نشان دادن این موضوع باشد.

از طرف دیگر برخلاف قانون یک کشور که واحد است, ما در کشور خود صدها فرهنگ متفاوت داریم و قوانین محلی و خانوادگی, بر قانون عمومی ما اولویت دارند. حتی هنوز در برخی از شهرها و روستاهای کوچک ما, اهالی محلی خودشان خاطی را بنا بر قوانین سنتی خودشان محاکمه می کنند. مثلا دخترهایی که از قوانین محلی و من درآوردی آنها تخطی کنند توسط ریش سفیدان آن ناحیه محاکمه می شوند و خود آنها هم دستور اجرای حکم را صادر می کنند. اگر قانون بتواند کارآمد و قابل اجرا باشد, دیگر فرهنگ بومی مردم نمی تواند وارد محدوده عملکرد قانون شود.

از مسائلی که مطرح کردم می توان چنین نتیجه گیری کرد که ما از نظر فرهنگی عقب افتاده نیستیم. بلکه از نظر قانونی و از نظر حکومت قانون بر جامعه مشکل داریم و پیشرفت بسیار اندکی در سالیان اخیر داشته ایم.

مطالب مرتبط